کشف حجاب نعل وارونه به علل توسعه نیافتگی
دکتر عبدالله گنجی
تحقیر ایرانیان در جنگهای ایران و روس از یک سو وپیدایش نسل اول روشنفکران (که بعد از آسیب شناسی علل شکست و اعزام دانشجو به فرنگ پدید آمد،)موجب کنکاش پیرامون علل عقب ماندگی ایران شد. در بین علل مختلف، خط و الفبا،روحانیت و فقه و حجاب زنان برجستگی ویژه ای یافت به صورتی که پهلوی اول هم که دستی در آتش روشنفکری نداشت در این گرداب توهم گرفتار آمد.
دوگانگی پهلوی اول در حوزه زنان یعنی مبارزه با مظاهر حجاب از یک سو و روحیه پدرسالاری از سوی دیگر باعث گردید، فمینیسمها در ابتدا نتوانند چهره یکدست یا منظومه فکری مشخصی در خصوص نگاه پهلوی به زنان بیابند. چراکه تا پیش از سفررضا شاه به ترکیه، سیاستهای وی حاکی از دیدگاههای محافظهکارانه درباره زنان بود. قبل از آن مردی به نام ابراهیم خواجهنوری، مطلبی علیه اسلام نوشت و در آن به حجاب حمله کرد، وی از جانب دولت محکوم شد و اعضای تشکیلات محترم اسکندری که به حمایت از خواجهنوری در میدان توپخانه دست به تظاهرات زدند، دستگیر شدند. همچنین دولت برای حمایت از افضل وزیری نوه بیبی خاتون استرآبادی که در مقالهای در روزنامه شفق سرخ از آزادی دانشآموزان دختر هفتسالهی بیحجاب توسط مقامات مدرسه شکایت کرده بود، حمایت به عمل نیاورد (صادقی، ۱۳۸۴، ص۴۷).
در سال ۱۳۱۳ که رضاخان از ترکیه دیدار کرد به شدت تحت تأثیر برنامههای مصطفی کمال آتاتورک و ایدئولوژی کمالیسم قرار گرفت. در ترکیه مطابق قانون ۱۹۲۶، حجاب به عنوان پوشش رسمی ملغی شد، زنان حق رأی به دست آوردند و نیز توانستند حق طلاق کسب کنند. با این همه و به رغم آنکه برخی تصور میکنند که آتاتورک در ترکیه نیز بیحجابی را اجباری کرد، به هیچرو اینچنین نیست و ایران اولین کشوری بود که رفع حجاب اجباری در آن صورت گرفت. (کدی، ۱۳۶۹، ص۱۶۹)
الگوی ترکیه بیشترین تأثیر را در حوزه فرهنگی ایران داشت، پشت کردن آتاتورک به ارزشهای دوران خلافت عثمانی، مدلی بود که دولت مدرن ایران نیز برای پیمودن راه انتخاب نمود. مواجهه با مسئله زن در ایران بعد از سفر رضاشاه به ترکیه شکل شکنندهای به خود گرفت. رضا شاه خود در این باره میگوید: از وقتی به ترکیه رفتم وزنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند دیگر از هرچه زن چادری بود بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست (فولادزاده، ۱۳۶۹، ج۱، ص۱۹۷).
پس از بازگشت از ترکیه، رضاخان با فراخواندن زنان تحصیل کرده در سال ۱۳۱۵ «کانون بانوان» را تشکیل داد و دخترش شمس پهلوی را در رأس آن قرار داد. یکی از برنامههای کانون رفع حجاب از زنان بود. (آبراهامیان، ۱۳۷۷، ص۱۷۹) شکلگیری کانون بانوان، پایانی بر فعالیتهای مستقل زنانی به حساب میآمد که در صدد ارتقاء حقوق مدنی بودند. رضاشاه دستور کشف حجاب داد و پوشیدن چادررا ممنوع ساخت و به اقدامات مشابه مصطفی کمال در ترکیه دست زد (صادقی، ۱۳۸۴، ص۴۹). در تقلید از ترکیه هم نوعی وحدتنظر و عمل بین روشنفکران سکولار و سیاست رضاخان به وجود آمده بود چرا که توجه به ترکیه همواره مدنظر متجددان ایران قرار داشت. آنان هر دو کشور را مسلمان و باسابقه تعارض بین سنت و تجدد تلقی میکردند و به عمق اختلاف بین آن دو کمتر توجه داشتند، بویژه در چند مورد مهم زیر:
۱ـ ایران شیعه مذهب بود. حال آنکه ترکیه در تاریخ قبلی خود ـ یعنی دوران عثمانی ـ داعیهی خلافت اسلامی داشت.
۲ـ ایران کشوری مستقل بود و برخلاف ترکیه کشور کوچکی نبود که از یک امپراتوری بزرگ تجزیه شده باشد ترکها به دنبال هویتی انسجام بخش میگشتند و غیریت را عرب فرض کرده بودند تا وحدت ملی را در فردای انتزاع شدن به وجود آورند. در حالیکه ایران کشوری مستقل و با ریشه بود.
۳ـ در ایران، از زمان صفویه نوعی ناسیونالیسم ایرانی با مذهب شیعه پیوند خورده بود در حالیکه در ترکیه عثمانی و سپس ترکیه سکولار چنین نبود. بنابراین چون زایشگاه سیاسی تشیع ایران بوده است مقوله ایران و اسلام در ایران از تنیدگی برخوردار بوده است و ناسیونالیسم سکولار نمیتوانسته است مانند ترکیه عمل نماید.
۴ـ علمای مذهبی ایران در روند و سیاستی کاملاً مجزا از علمای سنی مذهب عثمانی و سپس ترکیه قرار داشتند ونقش و موقعیت و ارزش تاریخی و ملی این دو کلی با هم متفاوت بود (نجفی، ۱۳۷۸، ص۱۴۴).
تأسیس کانون بانوان
کانون بانوان از نهادهایی است که ناسیونالیستهای تجددخواه و باستانگرا برای ایجاد تحول در حوزه زنان تشکیل و نسبت به پشتیبانی از آن اهتمام ویژهای داشتهاند. البته تحول در نگاه به زن از سالهای منتهی به مشروطه در بین روشنفکران شروع شده بود. اما از بین همه نقدهایی که به حوزه زنان داشتند، مسئله حجاب را عامل هژمون بر ابعاد دیگر زن ایرانی و عامل بدبختی وی معرفی میکردند. میرزاآقاخان کرمانی، زنان ایرانی را «مردگان زنده» مینامید و میرزا فتحعلی آخوندزاده آنان را «خفیف و بیوقار» معرفی میکرد. اگر در زمان مشروطه بر آزادی زن در عرصه نشریات و نظر تأکید میشد، در عصر پهلوی اول قرائت خاص و اجباری از زن ایرانی ارائه میشد و حاکمیت، تصویر مدنظر از زن ایرانی را با قوه قهریه به نمایش عمومی میکشاند. در دوره پهلوی اول فقط با هویت زن مسلمان مخالفت نمیشد بلکه زنان دیگری نیز بودند که نه گرایشات دینی داشتند و نه گرایشات ناسیونالیستی، بنابراین فقط بیحجابی زنان هدف حاکمیت نبود بلکه باید قرائت پهلویسم از زن ایرانی عیناً اجرا میشد به همین دلیل انجمنهای زنان تعطیل اعلام شد و بسیاری از مخالفان مستقل زنان تبعید شده یا به زندان افتادند. نشریههایی چون «انجمن نسوان وطنخواه»، «پیام سعادت زنان در رشت»، «بیداری زنان»، «زنان ایران»، «عالم نسوان» و سایر نشریات مستقل تعطیل شدند و گردانندگان آن تبعید و به زندان افتادند. در یکی از آخرین اقداماتی که به همت زنان مستقل صورت گرفت، کنگرهای با عنوان کنگره زنان مشرقی در تهران در سال ۱۳۱۱ برای تحلیل از محترم اسکندری بنیانگذار انجمن نسوان وطنخواه ترتیب داده شد. در این کنفرانس، ایران ارانی سوسیالیست، در نطقی نه فقط به نقد سیاستهای سرکوبگرانه رژیم بلکه به انتقاد از سیاست احزاب سوسیالیست و کمونیست پرداخت. او اظهار داشت که «آزادی زنان فقط با همت خود زنان» به دست میآید و این فقط زمانی ممکن است که زنان استقلال اقتصادی را از طریق مشارکت در تولید حاصل کنند. ارانی در قسمتی از نطق خود از ایدئولوژی خانهنشینی ناسیونالیسم انتقادکرد، «برخی میگویند کار زن در خانه بودن است، این درست است اما خانه دیگر چهاردیواری محل سکونت خانواده نیست، امروز جهان، خانه زنان است و نقش او شرکت در امور جهانی است» (صادقی، ۱۳۸۴، ص۵۷). لذا مشخص میشود که غیرمذهبیها هم سیاست پهلوی در حوزه زنان را بر نمیتابند، چرا که حکومت زنان را در حوزه قدرت و مسئولیتهای اجتماعی ـ حاکمیتی وارد نمیکند، فقط تمایل داشت زن به شکل و شمایل زن غربی ظاهر شود تا نماد تجدد در ایران دیده شود. به نظر میرسید که مسئله تجددخواهی در بین زنان و مردان معتقد به گفتمان پهلوی اول مشترک بود، اما زنان کمتر به باستان و اسطورههای آن اقبال نشان میدادند. آنان مبتنی بر خصایص زنانه، همان زرق و برق فرهنگ غرب که در هیبت تجدد ظاهر میشد را میپسندند و برایشان مهم نبود که جاماسب کیست و رستم چه کرده است. شاید دلیل اینکه پهلوی اول زنان مستقل و سکولار را هم تحمل نمیکرد، بیعلاقگی آنان به ناسیونالیسم باستانگرا بوده است.
بنابراین زنانی آزادی عمل و میدان فعالیت بیشتری داشتند که با اهداف فرهنگی طراحی شده توسط حکومت پهلوی همساز و هماهنگ باشند. برای این دسته از زنان حتی زمینه ارتقای علمی و تحصیلی نیز فراهم شد که صدیقه دولتآبادی نمونه بارز آن است. در مقابل، در سال ۱۳۱۰ ش فعالیت برخی سازمانهای زنان ممنوع اعلام شد، شهناز آزاد که در نشریه «جهان زنان» دولت را مورد انتقاد قرار داده بود به زندان افتاد و جمیله صادق، مؤسس «نوید زنان» نیز چندین سال زندانی شد. بعد از ۱۰ سال از حکومت پهلوی و استحکام و تثبیت پایههای سیاسی ـ اجتماعی حکومت، زمینه عملی ساختن اهداف فرهنگی ـ اجتماعی حکومت در خصوص زنان فراهم آمد. تحقق نهایی این امر مستلزم تشکیلاتی بود که به بهترین نحوه تفکر حجابستیزی را به منصه ظهور برساند. از همینرو، تشکیلات مورد نظر در قالب «کانون بانوان» به امر و دستور مستقیم حکومت پهلوی تشکیل شد. بدرالملوک بامداد در این خصوص مینویسد: در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۱۴ ش به اشاره اعلیحضرت رضا شاه کبیر و با دعوت وزیر معارف وقت ـ آقای علیاصغر حکمت ـ عدهای از زنان فرهنگی، انتخاب و به محل دارالمعارف و کوچه ظهیر الاسلام، خیابان شاهآباد دعوت شدند. به آنها گفته شد که مأموریت دارند تا جمعیتی تشکیل دهند و اساسنامه آن را به نظر وزیر معارف برسانند و با حمایت دولت، پیشقدم نهضت آزادی زنان ایران باشند. این جمعیت در جلسات بعد نام کانون بانوان را برای خود اختیار کرد (بامداد، ۱۳۴۷، ج۱، ص۸۹). اساسنامه کانون بانوان در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۱۴ بدین صورت تنظیم شد: کانون بانوان ایران به ریاست عالیه والا حضرت شاهدخت شمس پهلوی و معاضدت و مراقبت وزارت معارف برای اجرای مقاصد ذیل تأسیس می شود:
۱ـ تربیت فکری و اخلاقی بانوان و تعلیم خانهداری و پرورش طفل مطابق قواعد علمی به وسیله خطابهها و نشریات و کلاسهای اکابر و غیره.
۲ـ تشویق به ورزش متناسب برای تربیت جسمانی با رعایت اصول صحیح.
۳ـ ایجاد مؤسسات خیریه برای امداد به مادران بیبضاعت و اطفال بیسرپرست.
۴ـ ترغیب به سادگی در زندگی و استعمال امتعه وطنی.
۵ـ این کانون بر طبق ماده ۵۸۷ قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ ش شخصیت حقوقی دارد و رئیس آن نماینده کانون خواهد بود.
اما حقیقت این بود که مقصود اساسی جمعیت کانون بانوان از آغاز تأسیس، رفع حجاب بود و اعضای آن که غالباً مدیران مدارس و مأمورین وزارت معارف بودند در این باب جدیت زیاد داشتند و در مدارس دختران، رفع حجاب را ترویج نمودند (اسناد ملی، ۱۳۵۹، ص۴). بدرالملوک بامداد نیز بر این هدف صحه میگذارد و آن را تایید مینماید: ضمن سایر اقدامات [مواردی که در اساسنامه به آنها اشاره شده است] منظور اصلی، یعنی ترک چادر سیاه، متدرجاً پیشرفت میکرد. به این طریق که زنان عضو جمعیت، با راضی کردن خانوادههای خود، یکی، یکی به برداشتن چادر مبادرت مینمودند و در مجالس سخنرانی، سایر بانوان را تشویق به ترک کفن سیاه میکردند. طوری که در هر نوبت از مجالس و اجتماعات کانون، عده تازهای از بانوان بدون چادر حضور مییافتند. در [حالیکه] زنان فرنگی در صف مقدم آنها بودند (بامداد، ۱۳۴۷، ص۹۲). اقدامات اولویتدار کانون کاملاً در خدمت اجرای کشف حجاب بود. بدین منظور در پی تشکیل جلسه هیأت وزیران در تیرماه ۱۳۱۴ ش علیاصغر حکمت وزیر معارف، به دستور مستقیم رضاشاه و به طور جدی برای رسمیت یافتن کشف حجاب مأمور شد (طلوعی، ۱۳۷۲، ص۳۲۱). وی گروهی از رؤسای فرهنگی و رؤسای مدارس دخترانه را دعوت کرد و به دنبال آن تصمیمات زیر گرفته شد که گویی اساسنامه کانون صرفاً صوری و برای ثبت تاریخی بوده است.
۱ـ مجالس سخنرانی و سرود خوانی با حضور نمایندگان مجلس و مقامات عالی رتبه دولتی با شرکت دختران در مدارس دخترانه تشکیل شود.
۲ـ مانند این مجالس در شهرستانها نیز ترتیب داده شود و از رأسا ادارات دولتی دعوت شود که همراه بانوانشان در جشن حضور یابند.
۳ـ کانون بانوان به سهم خود، برنامههای گستردهای برای نشان دادن نقش مقام زن در اجتماع ترتیب دهند.
۴ـ مدارس مختلط تا سال چهارم ابتدایی تأسیس شود و پسران و دختران در مدارس روی یک نیمکت بنشینند.
۵ـ پیشاهنگی دختران در مدارس دخترانه گسترش یابد.
۶ـ روزنامهها و مجلهها برای آماده کردن افکار عمومی به نشر مطالب و مقالات سودمند بپردازند (صفایی ۱۳۵۶، ص۱۰۹).
رضاشاه ساعت سه بعدازظهر روز پنج شنبه هفدهم دی ماه ۱۳۱۴ ش را برای اجرای کشف حجاب و انجام تشریفات موردنظر و اعلام آزادی زنان تعیین کرد. از ساعت یک بعدازظهر دختران پیشاهنگ در خیابان امجدیه جلوی دانشسرا صف کشیدند. وزیران، فرهنگیان و دیگر مقاماتی که از طرف وزارت فرهنگ دعوت شدهبودند، همراه با همسرانشان در دانشسرا حضور یافتند. زنان عضو کانون بانوان و زنان معلم نیز در دو صف جداگانه ایستادند. در ساعت سه بعدازظهر اتومبیل شاه و ملکه و شاهدختها که پالتو پوشیده و کلاه بر سر داشتند وارد دانشسرا شدند (صفائی، ۱۳۵۶، ص۱۰۴). رسمیت بخشیدن به کشف حجاب در دانشسرا در حین اعطای دانشنامه فارغالتحصیلان، نشانگر توجه رضاخان به مراکز آموزشی به عنوان یکی از ارکان اصلی سیاست حجابستیزی بود. کمااینکه پیش از آن نیز برداشتن حجاب به تدریج در بین آموزگاران و دانشآموزان دختر مدارس آغاز شده بود (قدر ولایت، ۱۳۷۳، ص۲۲). از فردای همانروز، جراید و روزنامههای رسمی کشور، طی مقالاتی اقدام رضا شاه را مرحلهای جدید برای ورود زنان به جامعه تلقی کرده و هزاران منافع و محسنات علمی، ادبی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را در جهت ترقی جامعه ایران پیشبینی کردند. روزنامه تجدد ایران در تاریخ هجدهم دیماه ۱۳۱۴ زیر عنوان «در دانشسرای مقدماتی» نوشت: دیروز یک صفحه دیگر بر افتخارات تاریخی این مملکت افزوده شد. در شماره ۲۲ دی ماه، همین روزنامه زیر عنوان «نهضت ترقی خواهانه بانوان اصفهان» اخباری از افتتاح جلسه کانون بانوان اصفهان با شرکت حکمران اصفهان و مسئولین محلی همراه با همسرانشان درج شد (مجله تماشا، دیماه ۱۳۵۶، ص۱۰). روزنامه پتی مارسه چاپ پاریس نیز که ایران را در آستانه تسلیم داوطلبانه در مقابل فرهنگ غربی میدید نوشت: آخرین زندان جهالت و تعصب را اصلاحات رضاشاه پهلوی پادشاه متجدد و مصلح ایران از بین برد… حالا زنها آزاد شدهاند، نه تنها میتوانند لباسی به آخرین مد اروپایی بپوشند و خود را نشان بدهند بلکه میتوانند در زندگی اجتماعی مملکت شرکت نمایند. تمایل فعلی ایرانیها بر این است که زنها همان رُل اروپایی را در جامعه بازی کنند ( اسناد وزارت خارجه، ۱۳۱۴، ردیف ۱۵۱). روزنامه اطلاعات نیز که از چند روز قبل از ۱۷/۱۰/۱۳۱۴ برای این کار زمینهسازی میکرد، نوشت: چندینهزار از خانمها با پیراهن سفید و دامن سیاه در حال ورزش و در بالای آن عکس بزرگی از زنان چکسلواکی در حال ورزش به چاپ رساند. در روزهای بعد فعالیتهای مشابهی از زنان در شهرهای ارومیه، کاشان و ملایر را به چاپ رساند. از دیماه ۱۳۱۴ به بعد تمامی دستگاههای حکومتی، از وزارت معارف گرفته تا شهربانی، به وظیفه تقویت کشف حجاب معطوف بود که کانون بانوان به جهت نقش اساسی خود، بیشترین سهم را در این زمینه با ترتیب مجالس سخنرانی و جشنهای متعدد در تهران و شهرستانهای مختلف بر عهده داشت. به همین مناسبت در دیماه ۱۳۱۴ وثوقالدوله، نخستوزیر سابق و عاقد قرارداد ۱۹۱۹ خطابهای در محل کانون بانوان ایراد کرد که محورهای بحث او جهتگیریهای خاصی داشت. وی در سخنان خود ضمن تقبیح حجاب به مقایسه زندگی زنان اروپایی با زنان ایرانی پرداخته، ضمن نقایصی که از حجاب بر زنان ایران برشمرد، اقدام رضا شاه را در کشف حجاب ، سعادت و خوشبختی برای آنان تلقی کرد. او کشف ححاب را مقدمهای برای انجام امور مفید از سوی زنان فارغ از حجاب دانست. مرحله دوم از فعالیتهای کانون بانوان از ابتدای ریاست صدیقه دولتآبادی (اولین زن فارغالتحصیل خارج کشور) بعد از گذشت یک سال از تأسیس آن آغاز میشود. در این دوره به منظور تحقق اهداف کانون بانوان، وزارت فرهنگ رسماً آن را به صورت اداره تربیتی در آورد، اعضای سابق را مستعفی نمود و با تشکیلات جدید به صدیقه دولتآبادی سپرد. بنابراین تشکیلات کانون به دو قسمت تقسیم شد: ۱ـ اجتماعی ۲ـ تربیتی در قسمت اول کانون، مؤسسهای اجتماعی متشکل از عدهای از بانوان عضو بود که هیأت مدیره آن به تعداد ۱۲ نفر از میان این عده انتخاب میشد. در قسمت دوم، کانون بانوان مؤسسهای تربیتی با فعالیتهای زیر بود:
۱ـ دبستان ششکلاسهای برای دوشیزگان و بانوانی که به دلیل سن بالا نمیتوانستند در مدارس دولتی وزارت فرهنگ درس بخوانند، تأسیس شد که از سال ۱۳۱۸ ش داوطلب امتحانات نهایی داشت. سن دانشآموزان این دبستان از ۱۸ تا ۲۴ بود. از سال ۱۳۲۳ کلاس مخصوصی برای دوشیزگان که سن آنها از ۹ سال بیشتر بود دایر شد.
۲ـ در سال ۱۳۱۷ کانون بانوان از یک هنرستان برای برش و خیاطی و کارهای دستی برخوردار شد. این هنرستان سه دوره مقدماتی، متوسطه و عالی خیاطی را ارائه میکرد و تا پایان سال تحصیلی ۱۳۲۴ مجموعاً ۹۵ نفر از این دوره فارغالتحصیل شده و گواهینامه دریافت کردند.
۳ـ از دیگر مؤسسات کانون بانوان، کلاس موسیقی بوده که معمولاً، فارغالتحصیلان آن در جشنهای هفده دی به هنرنمایی میپرداختند.
۴ـ انجمنهای کانون شامل انجمن تشویق به سادگی، انجمن ورزش و انجمن خیریه بودند.
۵ـ کانون بانوان در سال تحصیلی ۲۴ ـ ۱۳۲۳ مؤسسه دیگری به نام تربیت مادر (قدر ولایت، ۱۳۷۳، ص۲۳) بر تشکیلات خود افزود که با دوره یک ساله، فارغالتحصیلی در آن انجام میشد. از لحاظ محتوایی، برنامههایی که در مؤسسات کانون پیاده میشد، میتوان گفت که در همهی آنها در جهت تسریع روند وابستگی فرهنگی و اقتصادی بود. چرا که الگوهایی که در ابعاد مختلف برای زن ایرانی مطرح میشد، الگوهای برآمده از درون جامعه ایران نبود و اگر مؤسسهای به عنوان تربیت مادر تأسیس شد، مادری در آن مطرح میشد که با معیارهای خارجی منطبق باشد. حتی در تدریس اصلیترین دروس این آموزش گاه نظیر روابط خانوادگی از زنان خارجی استفاده میشد. بنابر گزارش صدیقه دولتآبادی در هنرستان خیاطی، هیچ الگوی داخلی برای پوشش زنان پیشنهاد نشد (روزنامهندای زنان، ۱۳۲۷، شماره۲۹، ص۴).وقتی اقدامات قانونی و حکومتی برای کشف حجاب کارگر نشد راههای ارعاب و زور تقویت گردید و این کار با زور نیروی انتظامی انجام می شد . این پدیده تلخ به صورتی بود که بسیاری از زنان متدین ماهها از منازل خود خارج نمی شدند.
مخالفان امروزی حجاب در ایران:
در زمان پهلویها حجاب را ازجمله موانع توسعه،اشتغال زنان و شکوفایی استعدادهای انان می دانستند اما انقلاب اسلامی این فرضیات را باطل نمود و اثبات شد که با حجاب می توان به عالی ترین مدارج حکومتی و وزارت رسید . زنان ضمن رعایت حجاب می توانند بیش از شصت درصد کرسی های دانشگاهی را به خود اختصاص دهند و درقالب پزوهشگر و استاد همپای مردان حرکت نمایند .مخالفان فعلی حجاب در ایران در حال حاضر در قامت اپوزسیون ظاهر می شوند و نگاه انان از یک سوسیاسی است واز سوی دیگر مبتی بر معرفت و استانداردهای”زیست غربی است “.به همین دلیل انگیزه مبارزه با حجاب را در راستای شکوفایی و توسعه نمی دانند.بنظر می رسد غایت مطالبه انان اجرای لیبرالیسم و کتمان احکام اجتماعی اسلام وهمچنین نوعی روشنفکری پرستیژخواهانه بوده است. باور به معرفت های شالوده شکن و سیال و مبارزه با معرفت های ذاتی از دیگر علل این مبازره محسوب می شود.اما سوال اساسی که طرفداران بی حجابی بدان پاسخ نمی دهند این است که اگر اکثریت زنان ایران طرفدار بی حجابی بودند چرا با رژیم پهلوی که این مطالبه را فراهم کرده بود به مبارزه بر خواستند؟ازکمپین های مبارزه با حجاب که امروزه در فضای شبکه های اجتماعی راه اندازی شده است مشخص شد که یک هشتادم زنان ایران (که احتمالات از خانواده های معدومین ،عمال طاقوت و سیلی خوردگان از انقلاب هستند)از ان استقبال کردند بنابرین چه با قواعد اسلامی وچه با قواعد دمکراسی مخالفان حجاب در ایران اقلیتی ناچیزند که باید به اکثریت احترام بگذارند.
منابع و مآخذ:
- آبراهامیان،یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ ششم، تهران، ۱۳۹۰
- صفایی، ابراهیم، بنیادهای ملی در شهریاری رضا شاه کبیر، وزارت فرهنگ و هنر ، تهران، ۱۳۵۶
- بامداد، بدرالملوک، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، نشر ابنسینا، تهران، ۱۳۴۷
- طلوعی، محمود، پدر و پسر، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۷۲
- فولادزاده، عبدالامیر، شاهنشاهی پهلوی در ایران، ج۱، قم، ۱۳۶۹
- کدی، نیکیآر، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، انتشارات قلم، تهران، ۱۳۶۹
- مؤسسه قدرت ولایت، حکایت کشف حجاب، نشر قدر ولایت، تهران، ۱۳۷۳
- نجفی، موسی و فقیه حقانی، موسی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، بیتا
- صادقی،فاطمه،جنسیت،ناسیونالیسم و تجدد در ایران،نشر قصیده سرا،۱۳۸۴
بازدیدها: 511