امام جواد(علیه السلام)-مناجات
خون شد از غم دلِ خدا جویم
درد بسیار و نیست دارویم
می فشانم سرشك و می گویم
یا جواد الائمه ادركنی
سینه ای پُر شرار دارم من
دل و جانی فكار دارم من
دو جهان با تو كار دارم من
یا جواد الائمه ادركنی
روزگارم ز غم تباه شده
قلبم از معصیت سیاه شده
راهِ من منتهی به چاه شده
یا جواد الائمه ادركنی
خسته و دلشكسته و زارم
گره افتاده است در كارم
جز به كویت كجا پناه آرم؟
یا جواد الائمه ادركنی
ای كه روح عبادتی ما را
عذر خواهِ قیامتی ما را
جانِ زهرا عنایتی ما را
یا جواد الائمه ادركنی
تشنه ام تشنه بر من آب بده
گنهم را ببر ثواب بده
به گدای درت جواب بده
یا جواد الائمه ادركنی
دردِ من را دوا كنی چه شود؟
حاجتم را روا كنی چه شود؟
قسمتم كربلا كنی چه شود؟
یا جواد الائمه ادركنی
عزت عالمین می خواهم
نجف و كاظمین می خواهم
طوفِ قبر حسین می خواهم
یا جواد الائمه ادركنی
من كه چون شمع بر فروخته ام
از غم غربت تو سوخته ام
چشم بر رحمتِ تو دوخته ام
یا جواد الائمه ادركنی
همسرت كرد نامراد تو را
ساخت مسموم از عناد تو را
ای كه خوانده پدر جواد تو را
یا جواد الائمه ادركنی
سید رضا موید خراسانی
ای گدای درگه احسان تو جود و کرم
زآسمان بذل تو باریده اختر چون درم
عاشق روی تو را در دل هزاران مهر نور
سائل کوی تو را صد آسمان جاه و حشم
اصل دین خیرالوری کهف التقی بدرالدجی
جان حق نور الهدی ابن الرّضا خیرالامم
مهر و ماهت وام بگرفته است از نور جمال
اخترانت سجده آوردند بر خاک قدم
هم سما مرهون لطف بی زوالت هم زمین
هم عرب مدیون جود بی مثالت هم عجم
هم جوادبن جوادبن جوادی وقت جود
هم کریم بن کریم بن کریمی در کرم
نکته ای پرسید مأمون در جوابش رازها
گفتی از ابرو و هوا و ماهی و امواج و یم
پور، اکثم پیش لطفت از خجالت گشت لال
خواست خود را افکند از شرم در چاه عدم
در سنین کودکی از سوی حق بودی امام
همچنان عیسی که در گهواره زد از وحی، دم
دامن ریحانه از مهر رخت دریای نور
عاشر ماه رجب از احترامت محرتم
دم به دم باید زاشک شوق خود گیرم وضو
تا زخون دل زنم بیتی در اوصافت رقم
ای چراغ و چشم ده معصوم ای نور نهم
زادۀ هشتم امام و هفت گردونت خدم
ای زششسو پنج حس و چار ارکان و سه روح
در دو گیتی زامر یکتا با نظافت منتظم
گر چه سر تا پای جرمم، تا مرا یاری چه باک
گر چه پا تا سر گناهم، تا تو را دارم چه غم
کیست مثل تو که در طفلی زسرداران علم
علم او گیرد فزونی نام او گردد عَلَم
با هزاران حلَ مشکل در سنین کودکی
ریختی یکباره وضع قصر مأمون را به هم
مور اگر حکم از تو گیرد سلیمان وجود
تاج بستاند زمأمون، سلطنت از معتصم
مهر و مه دوآیتند از مصحف رخسار تو
زان، خدا بر این دو آیت خورده در قرآن قسم
سرزمین مکه را بر کاظمینت التجا
چار ارکان حرم را چار دیوارت حرم
آن که در راه تو از جان و تن خود نگذرد
هم به جان کرده جفا و هم به تن کرده ستم
جود تو جود خدا و لطف تو لطف خدا
یا جواد الاولیا ای مظهر الله اتم
هر که هستم هر چه هستم هستیم مهر شماست
با همین روی سیاه و دست خالی پشت خم
تو همان جان وجودی ما همان جسم ضعیف
ما همان تاریکی محض و تو خورشید قدم
ای همه خورشید عالم تاب بر ما هم بتاب
وارهان از تیرگی ونور کن سر تا قدم
مهر رخسار تو نور محض و چشم ما ضعیف
جود و احسان تو بیش از بحر و ظرف ماست کم
هم به تو محتاج از صبح ازل فضل و کمال
هم زتو پاینده تا شام ابد علم و حکم
هر که شد ظرف وجودش خالی از مهر شما
پر شود از آتش خشم خداوندش شکم
نار با تو می شود رشک گلستان خلیل
خلد بی تو خانۀ درد و غم و رنج و الم
با وجود آن که از اعمال، دستم خالی است
از ازل دانسته ام مهر شما را مغتنم
دین من عشق شما، آئین من مهر شماست
گو که سازد دشمن کافر به کفرم متّهم
با تولاّی توام دیگر به این و آن چه کار
آن که را باشد صمد کاری نباشد با صنم
می فروشم تا صف محشر به آب خضر ناز
گر رسد بر کام جانم از یم جود تو نم
جود تو بر جود و احسان و کرم داد آبرو
مهر تو وحدت دهد بر گرگ و چوپان و غنم
نقش پای زائرت در دیدۀ (میثم) بود
بهتر از ملک عجم تابنده تر از جام جم
غلامرضا سازگار(میثم)
*******************************
ستاره سحری مژدۀ سحر می داد
فروغ صبح ز پایان شب خبر می داد
ز صحن سینۀ ما دست عاطفت از شوق
کبوتر دل ما را به عرش پر می داد
فضای شهر مدینه معطر از گل بود
شبی که گلبن باغ ولا ثمر می داد
مگر نسیم ز باغ بهشت آمده بود
که بوی ناب گل وسبزه های تر می داد
سحاب رحمت حق بر مدینه سایه فکند
خدا به حجت خود کوثری دگر می داد
فلک به یمن قدومش ستاره باران بود
خدا به شمس سپهر ولا قمر می داد
زدیدگان پدر اشک شوق جاری بود
شبی که بوسه به رخسارۀ پسر می داد
برای خلق گنهکار در شب میلاد
خدا به نخل شفاعت دوباره بر می داد
نهم سپهر ولایت جواد اهل البیت
کریم بود و به هر بینوا گهر می داد
هنوز کعبه شهادت دهد بدان محفل
هرآن که مسئله پرسید از او نظر می داد
دلم گرفته چه می شد اگر خدا یک شب
چنان نسیم به کویش مرا گذر می داد
چه عقده ها که« وفایی» زدل نمی شد باز
به ما اگرکه خدا برگۀ سفر می داد
سید هاشم وفایی
*******************************
آنان که پی کاسبی رزق حلالند
تا روز قیامت دَرِ این خانه وبالند
باید که سر سجده به این خاک بمالند
– این ها- همه سرچشمه ی آن آب زلالند
ما را که سلوک علی و آل مرام است
رزقی بجز از سفره ی ارباب حرام است
ذِکرُالله ما می شد این یاد ائمّه
این مجلس و این لطف خداداد ائمّه
هستیم به یاریّ و در امداد ائمّه
در حزن و غم و شادی و میلاد ائمّه
این کف زدن و سینه زنی جوهر دین است
عَجِّل لِوَلیِّ الفَرَجِ شیعه همین است
ای منتظران مقدم موعود مبارک
در مجلستان عطر خوش عود مبارک
میلاد کرم، لطف و عطا، جود مبارک
ازبس که شد این فاطمه مولود مبارک
ازدست علی هرچه گدا تاج گرفتند
در عرش ملائک همه معراج گرفتند
عالم همه پست و پسر فاطمه بالاست
یک عمر شدم نوکرش، آنقدر که آقاست
از نسل علیّ و نوه ی حضرت موساست
مولام رضا، او علیِ اکبرِ مولاست
اسفند بپاشید سر آتش ایمان
او آمده تا کور کند چشم حسودان
رویید زِ لبهای علی اکبری اش گل
چیدند ملاک زِ رخ دلبری اش گل
از لعل مناجاتیِ پیغمبری اش گل
از سمت پدر گل، نسب مادری اش گل
به به! چه گلی آمده در خاطر این باغ
قنداقه ی گلپوش شده قبله ی عشاق
او عبد خدا بود، در این باره سخن گفت
” لاحول و لا” خواند و به گهواره سخن گفت
پر نور شد آن خانه چو مه پاره سخن گفت
با هر دل بیچاره ی آواره سخن گفت:
“ تنها نه به هر مفلس در بند جوادم
حتی به امامان خداوند جوادم”
خوب است زِ قنداقه ی او توشه بگیریم
از مزرعه ی صورت او خوشه بگیریم
فیض حرم صاحب شش گوشه بگیریم
روی قدمش سر بگذاریم و بمیریم
چون مرگ به روی قدمش عین حیات است
او منبع جود است و دَلیلُ البرکات است
وَاللهِ بنی فاطمه سرمایه ی دینند
هم سایه حقّند وَ هم سایه نشینند
فردوس خدایند و بهشتند و بریند
ما رعیت واینان همه ارباب ترینند
این ها سر شاخه رطب کال ندارنند
اولاد علی، طفل و کهنسال ندارند
او کودک ارباب ولی شیخُ الائمه است
دشمن شده از جامِ میِ معرفتش مست
خوردند بزرگان همه در بحث به بن بست
پیش پسر شاه خراسان شده اند پست
در محضر او اوج نشینان همه پستند
محکوم به درماندگی و عجز و شکستند
در وادی دل وجه خدا کیست بجز او
دروازه و مفتاح دعا کیست بجز او
ابن الکرم و ابن سخا کیست بجز او
ابن علی و ابن رضا کیست بجز او
او ابن علی، ابن علی، ابن علی هاست
آری نهمین معجزه ی حضرت زهراست
او کارگشای گره روز معاد است
سرچشمه ی جود است و جواد است و جواد است
برسفره ی او رزق خداداد زیاد است
از آمدن ابن رضا، فاطمه شاد است
ما سایه نشین کرم ابن رضاییم
مشتاق طواف حرم ابن رضاییم
باید که بسازیم دوباره حرمش را
بر عرش رسانیم شکوه علمش را
چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را
در روضه بمیرم غمِ سنّ کمش را
مدّاح فلک در غم او زمزمه دارد
او ارثیه ی عمر کم از فاطمه دارد
امیر عظیمی
*******************************
هرکس که تاج مهر تو بر سر ندارد
از سجده ی گمراهیش سر بر ندارد
سرمایه ی عشق شما راه نجات است
بیچاره هر کس عشق تو در سر ندارد
لازم نکرده که مرا فردا بخوانند
جنت اگر از نامتان سردر ندارد
باب الجوادی مطمئنا هست آن جا
محشر از این در هیچ بالاتر ندارد
گشتم ولی دنیای شیعه از تو آقا
مولود پر خیر و مبارک تر ندارد
کوری چشم دشمنان إبنُ الرضایی
کی گفته سلطانم علی اکبر ندارد؟
دردانه ی سلطان طوسی یا محمد
والیِ ما غیر از شما دلبر ندارد
عطری که از ذکر لبت در شهر پیچید
عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد
در کودکی در قله های علم بودی
علم تو را عیسای پیغمبر ندارد
گشتم ولی هم ارزش خاک عبایت
در ارض و در افلاک سرتاسر ندارد
فهمیده ام از نامه ی سلطان، که عالم
کُنْیه نکوتر از اباجعفر ندارد
در کاظمینت هر کسی آمد دلش ماند
راهی بجز این راه تا آخر ندارد
“وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً …” عیدی همین بس
عالم بجز چشم شما محور ندارد
می دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت
مرغی که در وقت پریدن پر ندارد
محشر بفهمد جایگاهِ عصمتت را
هرکس تو را در این جهان باور ندارد
محمد جواد شیرازی
*******************************
یک کوزه ی بی آب، از دریا چه میداند
یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند
ما دور از “قدریم” “إنا” را نمیفهمیم
“الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم”
هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست
از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست
این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود
نُه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد
نُه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد
نُه بار میسازیم راهی تا شما و بعد
نُه بار می آییم تا عرش خدا و بعد
شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
اولادنا اکبادنا امروز معنا شد
گفتم جواد،از بند بند شعر رحمت ریخت
از چشم های سائلم اشک خجالت ریخت
گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت
آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت
گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد
بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد
ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو
رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو
بوی علی دارد سحرها ربنای تو
توحید میگیریم ما ، با ربنای تو
آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن
یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن
یک “اتق الله” از تو ، ایمان داشتن با من
ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من
شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من
چه کرده این عشق کریمان داشتن با من
که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز
در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز
دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد
ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد
بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد
یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد
این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن
ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن
همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه
و یک علی دارد دوباره میرسد از راه
بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه
شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه
این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب
بی بی رباب ما پسردارست از امشب
این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ
شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ
اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ
مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ
گهواره را معراج خواهد کرد این آقا
دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا
بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی
با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی
قد سپاهی را کمانی میکند روزی
از سنگر دین پاسبانی میکند روزی
شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت
تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت
تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم
یکجور می آید سرش را میزند بر هم
اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم
در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم
از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد
لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد
رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید
کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید
یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید
صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید
دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست
یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست
سید پوریا هاشمی
*******************************
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
دوام نسل پدر بودی و پسر بودی
درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت
برای نخل ولا بهترین ثمر بود
اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی
زبانزد همگان در دل و جگر بودی
خدا به نام شما زد جواد بودن را
ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی
خدا نخواست فدایی مادرت بشوی
که حکمت است پس هر نبود و هر بودی
برای دین به جوانیت اکتفا کردی
تمام عمر کمت در دل خطر بودی
خدا مگر که بداند چه محشری می شد
به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی
مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال
مدینه تا به خراسان که در سفر بودی
اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت
به نام خویش به کام همه شکر بودی
به کوری همه ی چشمهای شور عرب
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
مظاهر کثیری نژاد
*******************************
امشب شب گدایی و عرض ارادت است
باب المراد آمده و وقت حاجت است
امشب دوباره خنده به لبهای مرتضی است
وقت نزول آیه ی ناب امامت است
یک یا جواد گفتم و دل کاظمین رفت
نوکر همیشه در پی طوفِ زیارت است
یادش بخیر جامعه خواندم میان صحن
بین بهشت… نه … حرمت فوق جنت است
وقت زیارتت همه در فکر مشهدند
از بس میان این دو عمارت شباهت است
حبّ تو را امام رضا هدیه می دهد
با این حساب عاشقتان با سعادت است
ما را ولایت تو زآتش نجات داد
خواندی مرا که عادت این در مروّت است
ما سائلان سفره ی پر برکت توایم
هرکس نشد گدای شما بی لیاقت است
توحید بی ولای شما کفر مطلق است
دین بدون نام تو عین ضلالت است
تنها به فعل و سیره تان اقتدا کند…
…امروز اگر که شیعه به فکر برائت است
بر خشم و کینه های تو از آن دوتن قسم
لعن عدوی فاطمه هر دم عبادت است
صد مرده زنده می شود از نام نامی ات
عیسی دخیل توست که اهل کرامت است
با ذکر یا جواد دلم زیر و رو شود
نامت برای قلب سیاهم طهارت است
شعرم اگر توان ثنای تو را نداشت
آقا ببخش شاعرتان بی بضاعت است
مهدی علی قاسمی
امام جواد علیه السلام-مدح
ای وجودت حیاتبخش وجود
سائل درگهت کرامت و جود
مظهر کامل امام رضا
آفتاب دل امام رضا
قبلۀ حاجت همه، حرمت
دشمن و دوست سائل کرمت
ماه، آیینهدار طلعت تو
رخ شمسالشموس صورت تو
آیۀ هشت سورۀ نوری
به جوادالائمه مشهوری
خلف پاک مرتضایی تو
کوثر حضرت رضایی تو
ملک و جن و انس مهمانت
دو جهانی نشسته بر خوانت
کاظمینت درون سینۀ ما است
نجف و مکّه و مدینۀ ما است
تو جوادی و ما گدای توئیم
هر چه هستیم خاک پای توئیم
لطف تو، عجز ما، بود معلوم
هر دو هستیم لازم و ملزوم
کرم و جود تا ادا گردد
هر جوادی پی گدا گردد
من اگر در گدائیم کاهل
تو به جود و کرامتی کامل
تو محمد ، علی است ابن و ابت
کنیه ابن الرضا ، تقی لقبت
تو گلی و وجود گلخانه
ای به ریحانه روح و ریحانه
رنگ رخسار مرتضی داری
نقش گلبوسۀ رضا داری
پدرت گفت نازنین پسرم
ای فدای تو مادر و پدرم
پدران تو برترین پدران
پسران تو بهترین پسران
یم جود و فتوّت اید همه
اهلبیت نبوّت اید همه
دلتان بحر بی کرانۀ علم
کیست غیر از شما خزانۀ علم؟
معدن خیر و مظهر خیرید
اول خیر و آخر خیرید
ابر باریده با ولای شما
خلق خلقت بود برای شما
همگی بابهای ایمانید
امنای خدای رحمانید
تا صف حشر اصل هر کرمید
رکن ارکان و قادَةُ الاُمَم اید
علمها قطره و تو دریایی
عالمی بنده و تو مولایی
دو جهان ذرّه و تو خورشیدی
که به قلب همه درخشیدی
پیش علم تو علم عالم چیست؟
در حضور تو پور اکثم کیست؟
تو به بزم سخن تکلم کن
تو به روی رضا تبسم کن
نفس حلم زنده از سخنت
بوسة علم بر لب و دهنت
یک کلام تو صد سپهر کمال
یک سؤال تو سی هزار سؤال
تو دهی، ای کرم گدای درت
حِرز مادر، به قاتل پدرت
ای خجل گشته دشمن از کرمت
ای مسیحا نیازمند دمت
تو که در هر دلی حرم داری
تو که با دشمنت کرم داری
تو که بر خشم خصم میخندی
به روی دوست در نمیبندی
اَنت بابُ المراد ادرکنی
یا امام جواد ادرکنی
سیّدی “میثم” ام قبولم کن
خاک ذریّۀ رسولم کن
حاج غلامرضا سازگار
امام جواد علیه السلام-مدح
بی نـوایم من نـوایم می دهی؟
تشنـه ام آب بقـایم می دهی؟
من مریضم تو شفایم می دهی؟
می کنی دل های غمگین را تو شاد
یا جواد و یا جواد و یا جواد
تا دلم تنگ حریمت می شود
عاشق خُلق رحیمت می شود
سائل دست کریمت می شود
من مریضم تو مرا هستی مراد
یا جواد و یا جواد و یا جواد
ای مرا تو چشمـۀ خیــر کثیر
من فقیرم تو کریمی بی نظیر
دست این افتاده از پا را بگیر
کز ازل بر درگه تو سر نهاد
یا جواد و یا جواد و یا جواد
مرهمی بر جـان بیمـارم بده
شمعی از بهر شب تارم بده
بـرگــۀ آزادی از نـارم بده
تو شفیـع ما سوائی در معـاد
یا جواد و یا جواد و یا جواد
سید هاشم وفایی
امام جواد(علیه السلام)-مدح و ولادت
از عبورت حضور می ریزد
به تن کوچه “طور” می ریزد
شور شیرین با تو بودن هاست
که به شعرم شعور می ریزد
تا که لب باز می کنی انگار
از لبانت زبور می ریزد
هر دم از عصمت مقام شما
آیه های طهور می ریزد
هر کجا ذکر خیرتان باشد
به سرم کوه نور می ریزد
این سلیمان آل فاطمه است
دانه ای پیش مور می ریزد
گر نگاهی به ما کنی،حق هم
ظلمتم را به دور می ریزد
باطن “یا جواد” ، “یا رب” است
قدر”سرّ” از “ظهور” می ریزد
حُب تو در نهاد ها آقا !
ای جوادِ جواد ها آقا !
دل ما جام باوری دارد
خُمره ی عشق پروری دارد
باده از دسترنج می نوشیم
نان ما طعم نوکری دارد
حُب که باشد مباح مستحب است
عشق، احکام دیگری دارد
عَملَم کم، تفضّلت بسیار
لطف تو نابرابری دارد
اصل پیوند ما به آل الله
ریشه در شیر مادری دارد
سومین “یا محمد”دنیا !
با تو دل حال بهتری دارد
مکه تا طوس شد قدمگاهت
عشق،وسعتی سراسری داد
کاظمینی شدم خدا را شکر
کربلایی شدن دری دارد
محمد کاظمی نیا
بازدیدها: 1