در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم
نام شیرین تو آمد بر لبم، شاعر شدم
رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
میبرد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست
ناگهان دیدم کنار خانه ی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ می زد یک نفس، روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه ، بوسید برگ دفترم
از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک
ای محمد ! دشمنت را دوست ابتر می کند
خانهات را عطر ریحانه معطر می کند
دیدنش بار رسالت را سبک تر می کند
دختر است اما برایت کار مادر می کند
دختران آیات رحمت ، مادران مهر آفرین
میشود ام ابیها ، هر دو با هم ، بعد از این
امتحان پس داده ای در آسمان ها پیش از این
از ازل بر عرش می تابید نورت چون نگین
پس برای خالقی که آفریدت این چنین
تا ابد «الحمد للهِ ، رب العالمین»
جلوه ی نور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه ! قدر تو را تنها علی فهمید و بس
یک زره خرج جهازت ، حُسنهایت بی شمار
با تو حیدر روز خیبر، حرز میخواهد چه کار ؟
تا تو از تیغ دودم با عشق می گیری غبار
بعد از این مستانه تر صف می شکافد ذوالفقار
قوت بازوی مولایی به مولا ، فاطمه !
قصه ی پیوند دریایی به دریا ، فاطمه !
در هوای عاشقی با هم کبوتر میشوید
هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید
هست شیرین نامتان ، قند مکرر میشوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر میشوید
بیت هایم بر درِ بیت تو زانو می زنند
شاعران تنها برای یک نظر ، رو می زنند
در کسا، از علت خلقت روایت می کنی
هل اتی را جلوه ی لطف و کرامت می کنی
فکر خلقی ، نیمه شب با حق که خلوت می کنی
در غم همسایه ، ترک خواب راحت می کنی
مادری الحق چه میآید به نامت ، فاطمه !
میدهد از سوی ما مهدی سلامت ، فاطمه !
عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت
حجب میراثت ، حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت
سفره ی نان خالی اما سفره ی انعام پُر
خانه ات میخانه ، ساقی با سخاوت ، جام پر
از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر
ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی ذوالفقار !
بت شکن ! برخیز ، بسته دست او را روزگار
قاسم صرافان
***************************
خبری بود در افلاک و جهان می خندید
آسمان نغمۀ یا فاطمه اش را سر داد
خبر حضرت جبرییل به سرعت پیچید
که خداوند به پیغمبر خود مادر داد
خبر آمد که خبرهای جهان ناچیزند
باید از نو خبری در دو جهان بر پا کرد
و خدا خواست علی مشتری زهره شود
که چنین رو به زمین مشت خودش را وا کرد
همه دیدند و شنیدند که شد بعد از آن
کهکشان مست و جهان مست و ملائک سرمست
قدسیان نیز فرود آمده و می گفتند
این تنوری ست که از نور نبوت گرم است
حول دستاس تو یک عمر جهان چرخیدست
به خدایی که خودش بوده بلا گردانت
هفت دریای زمین تشنه لب یک قطرست
که به هنگام وضو می چکد از دستانت
چهارده قرن پس از آمدنت ای خورشید!
ماه از برکۀ چشم تو وضو می گیرد
حیدر دیگری از راه می آید یک روز
که جهان روشنی از چهرۀ او می گیرد
نکته ای هست و فقط اهل یقین می دانند
که محبت به تو و آل تو احساسی نیست
در دل عاشق ما هر چه بگردند امروز
به جز از مهر شما -حضرت عباسی- نیست
چهارده نور چراغ شب تارم هستند
از زمانی که در این جاده مسافر شده ام
همۀ عمر غزل خوان تو بودم اما
همه گفتند که من یک شبه شاعر شده ام
کاش می شد که در این شعر به تصویر کشید
صحن های حرمی را که نداری بانو
تا در آن صحن تو در دست یتیمی دیگر
دانۀ سرخ اناری بگذاری بانو
حاجیان از حرم خاکی تو برگشتند
من نمی دانم از این جا به کجا خواهم رفت
تا طواف حرم عشق ولی می دانم
همۀ عمر به قربان شما خواهم رفت
من هوایی شده ام باید از این جا بروم
این خیابان به خیابان ارم نزدیک است
باید آیینه و قرآن و قلم بردارم
خانۀ دخترت این جاست حرم نزدیک است
همۀ دار و ندار من بیدل حالا
سایه ای هست که از لطف تو بر سر دارم
نکند از در این خانه به جایی بروم
نکند دست ز دامان شما بردارم
احمد علوی
***************************
ای زهره ی سه نوبت حیدر تو را سلام
شأن نزول سوره ی کوثر تو را سلام
ای آفتاب صبح علی، بضعة الرسول
ای ماهتاب خانه ی حیدر تو را سلام
ای دختری که ام ابیها خطاب شد
در گفته های سید الاکبر تو را سلام
زیباترین دعای نبوت تو را که گفت
بادا فدات جان پیمبر تو را سلام
ای هم تراز خلقت نوریِ مرتضی
قبل وجود خلقت دیگر تو را سلام
ای یاس با طراوت گلزار اهل بیت
وی خانه ات بهشت معطر تو را سلام
آن که شفاعت است به دستش امیدوار
تنها تویی به عرصه ی محشر تو را سلام
محمود ژولیده
***************************
هر دختری که ام امامت نمی شود
یا مادر پیمبر رحمت نمی شود
در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است
این وحدت است شامل کثرت نمی شود
آن جا که پای کفو علی هست در میان
هر دختری که لایق وصلت نمی شود
از این که آب مهریه ات بود روشن است
هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود
فردا بیا که باز قیامت به پا کنی
ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود
با اشتیاق سمت صراط آورید رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود
این سینه باز حال و هوای مدینه خواست
یا رب دعای کیست اجابت نمی شود
حجت الاسلام جواد محمد زمانی
***************************
ای که به قلب مصطفی، شور تویی طرب تویی
ای که به نزد مرتضی، حیا تویی ادب تویی
مادرِ وحی و صاحبِ پاکترین نسب تویی
جلوۀ نور حق تویی، چشمۀ لطف رب تویی
آن که به مصطفی خدا داده به صد طلب تویی
حبِّ ولا به دل تویی، نامِ علی به لب تویی
دست خدا علی، ولی، خود شده پایبستِ تو
زادۀ در حرم علی، کلید آن به دست تو
چشمۀ مهرِ شیر حق، در دلِ حقپرست تو
مُلک بهشت، فاطمه! یک نظرِ الستِ تو
کوثر و ساقیاش همه، مست تواَند مست تو
شیر تویی عسل تویی شهد تویی رطب تویی
پاک ز هر پلیدی و دور ز هر بدی تویی
خضر نجات خلق را، چشمۀ سرمدی تویی
عینِ علی تو هستی و میمِ محمدی تویی
حجتِ حیدری تویی، آیتِ احمدی تویی
درون شعله، پشت در، آن که صدا زدی تویی
کُفـوِ جـلال کبریــا، جلــوۀ ایزدی تویی
عین اجابت دعا، هر چه کنی طلب، تویی
حدیث بیشبهه تویی، مصحف بیغلط تویی
کلامِ بیجدل تویی و قولِ بیشطط تویی
بین خدا و مصطفی نشسته در وسط تویی
اسم تویی و ذات تو، نقطه تویی و خط تویی
بنت رسول امی و صاحبِ دستخط تویی
اصل و فروع دین تویی واجب و مستحب تویی
آن که به مسجدالنبی یار امیر میشود
خطبۀ مرتضاییاش شرح غدیر میشود
به هر کجا که پا نهد، کفر به زیر میشود
بهشت، زیر پای او، فرش حریر میشود
به یاری علی بیا، فاطمه! دیر میشود
طفل تو کشته میشود، علی اسیر میشود
که در حدیقة الولا اصل تویی نسب تویی
محمد سعید میرزایی
***************************
دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد
سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد
تا این که گنج مخفی اش پنهان نماند
طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد
نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن
او را به نام حضرت زهرا صدا کرد
وقتی برای بار اول، فاطمه گفت
آن جا حساب “فاطمیون” را جدا کرد
او جای خود دارد کنیز خانه ی او
با یک نگاهی خاک را مثل طلا کرد
حوریه بود و دست هایش پینه می بست
از بس که در این خانه گندم آسیا کرد
نان شبش در دست مسکین مدینه…
… می رفت یعنی روزه را با آب وا کرد
امشب دخیل چادری پر وصله هستم
آن چادری که بی خدا را با خدا کرد
این هم یکی از معجزات درب خانه است
در سینه چندین استخوان را جا به جا کرد
علی اکبر لطیفیان
***************************
میقات حضور حج من تا زهراست
در حال طواف ذکر من یا زهراست
یک حجره به بازار دلم بگشودم
سر قفلی آن حجره فقط یا زهراست
حاج حسن امیری فرد
***************************
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمه ی صبح وجودی بانو
سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
کس ندانست که جبریلِ نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو
هر سحرگاه تو معراج دمادم داری
بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو
باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو
آمدی آینه ی نور الهی باشی
حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی
عصمت حضرت حق شد متجلی در تو
میفرستد خود الله تحیت بر تو
روی لب زمزمه ی نابِ تبسم داری
با خدایت چه کلیمانه تکلم داری
آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است
یوسف رحیمی
***************************
فاطمه نیر عالمتاب است
مهدی او همه را ارباب است
کوثرش خوانده خدا در قران
کاینات از قدحش سیراب است
استاد کلامی زنجانی
***************************
ای بانوی اطهر نمونه
وی دخت پیمبر نمونه
ای فاطمه ای حبیبه حق
مشهور به کوثر نمونه
مام حسنین و زینبی
ای طاهره مادر نمونه
غیر از پدرت کسی ندارد
تو دختر نمونه مانند
طوبا به مقام تو علی را
هم کفوی و همسر نمونه
گنجینه علم و معرفت را
ناید چو تو گوهر نمونه
عقد تو در آسمان ملک خواند
ای همسر شوهر نمونه
زینب ز تو درس منطق آموخت
تا گشت سخنور نمونه
ای در حرم از ملک مقرب
ای بر فلک اختر نمونه
رو هر که به درگهت نهاده
بگرفته فر از در نمونه
از لطف تو درتمام عالم
ایران شده کشور نمونه
استاد کلامی زنجانی
***************************
***************************
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه و حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه، بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته
آخرِ پیغمبری بابای زهرا بودن است
نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته
نیمی از ما را خدا در فاطمیه ساخته
نیمه دیگر را خود زهرا محرم ساخته
فاطمه معمار خلق سینه زن ها بوده است
یک حسینیه خودش در بین قلبم ساخته
وصله های چادرش دیروز زحمت داشته
تا برای روضه ها امروز پرچم ساخته
روز محشر ریشه های چادری که سوخته
مایه ی آسایش ما را فراهم ساخته
هر زمان در روضه مادر صدایش می کنی
کیسه ما را پُر از فیض دمادم ساخته
جواد پرچمی
پايگاه اطلاع رساني هيأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 3