آیت الله مظاهری در ادامه سلسله مباحث اخلاقی با موضوع: فضائل و رذائل اخلاقی به تبیین پنجمین رذيلت یعنی كوچكی نفس (پست همّتی) وآثار و پیامد آن پرداخته اند . برش هایی از این مباحث در ادامه منتشر می شود.
رذيلت «كوچكی نفس» ، ضدّ بزرگي نفس و شخصيّت است و اگر پيامد و اثر سوئي جز تزلزل در كارها، ترديد و دو دلي، سستی اراده، عدم توان تصميمگيری، بيتابي در برابر بلايا و سختيها و دردها نداشت، براي رذالت و ناپسندي آن كافي بود. در حالي كه دارای آثار و عواقب سوئي است كه موجب تيرهروزي انسان در دو جهان میگردد.
از جمله اين آثار سوء، يكي دست آلودن به كارهاي پست از نظر شرع و عرف است، به گونهاي كه چنين فردي براي رسيدن به منافع دنيوي به هر كار زشتي دست ميزند.
ديگر آنكه به دليل ناتواني در ارضاي تمايلات، سبب ايجاد عقده ی حقارت در افراد ميشود، به گونهاي كه بيشتر افراد كم شخصيّت، گرفتار عقده ی حقارت و آثار سوء آن، مانند تكبّر هستند. چنين افرادي، به هنگام گرفتاري، بيتاب و به گاهِ برخورداري از نعمت، مانع احسانند. چنان كه قرآنكريم ميفرمايد:
(انّ الانسان خلق هلوعاً. اذا مسّه الشّرّ جزوعاً و اذا مسّه الخير منوعاً.) [1]
همانا انسان، حريص آفريده شده است. هنگامي كه شرّي به او رسد، بسيار بيتاب ميشود. و هنگامي كه خيري به او رسد، بسيار بازدارنده است.
و نيز ميفرمايد:(فامّا الانسان اذا ما ابتليه ربّه فاكرمه و نعّمه فيقول ربّي اكرمن. و اما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربّي اهانن كلاّ… ) [2]
و اما انسان، چون پروردگارش او را بيازمايد و به او اكرام و نعمت بخشد، گويد پروردگارم مرا گرامي داشت. و اما چون، روزياش تنگ گردد، گويد پروردگارم مرا خوار كرد. [هرگز] چنين نيست…
از ديگر آثار كوچكي نفس، سلطهپذيري است كه مصيبتي بزرگ و آتشي سوزان است كه مملكت يا شهري را به آتش ميكشد. تاريخ، گواه است كه ستمگران و استثمارگران به ويژه در قرنهاي اخير تنها از طريق افراد بدبخت و درماندهاي كه گرفتار كم شخصيّتي و عقده ی حقارت بودهاند، توانستهاند بر كشورهاي اسلامي غيراسلامي سلطه پيدا كنند.
اين صفت ناپسند، امّالرّذايل است، همانطور كه صفت ضدّ آن، يعني بزرگي شخصيت، امّ الفضايل است.
چنان كه از قرآن بر ميآيد، انسان، بسيار حريص، كمشخصيّت، ناسپاس، شتابزده، ستم پيشه، نادان، نااميد، سركش و زيانكار آفريده شده است و بعيد نيست اگر بگوييم كمشخصيّتي و پست همّتي سرچشمه ی ديگر رذايل ياد شده است.
پيشتر به تفصيل بيان گرديد كه انسان از نظر روحي، در نهايت كمال است و از اين جهت، داراي شخصيّتي بزرگ و والاست تا آنجا كه قرآن از آن به «روح خدا» تعبير كرده و او را برخوردار از نيكوترين صورت و شتابان به سوي ملاقات پروردگارش دانسته است.
ليكن از نظر جسم، انسان در نهايت پستي است و از نظر او، بسيار ناسپاس، شتابزده، نااميد، سركش و زيانكار است. البته او ميتواند از طريق رياضتهاي ديني و توفيقات الهي، روحش را بر جسمش چيره سازد و پستیِ طبع و آثار سوء آن را از بين ببرد و صاحب شخصيّتي بزرگ، استوار، بلند همّت و با سعه ی صدر گردد.
اقسام اين رذيله از نظر نسبت آن به خارج
اين صفت زشت نيز مقولهاي مشكّك است و در واقع اقسام مختلفي ندارد، بلكه داراي مراتبي از شدّت و ضعف است و هر چه بر شدّتش افزوده شود، زشتياش بيشتر ميگردد. ليكن از نظر نسبت آن به خارج، داراي سه قسم است: كم شخصيّتي فردي، كمشخصيّتي اجتماعي، كمشخصيّتي ديني.
كمشخصيّتي فردي: منظور از آن، پستي طبع انسان به طور ذاتي است كه غالباً بر اثر وراثت و تربيت سوء پديد ميآيد.
رسول خدا«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمود:«ايّاكم و خضراء الدّمن قيل يا رسول الله و ما خضراء الدّمن قال المرأة الحسناء في منبت السّوء.» [3]
از سبزه ی مزبله حذر كنيد. گفته شد: اي رسول خدا، سبزه مزبله چيست؟
فرمود: زن زيباروي كه در خانوادهاي فرومايه تربيت شده باشد.
البته اين صفت ناپسند بر اثر دست آلودن به كارهاي پست از نظر شرع و عرف نيز حاصل ميشود و به صورت ملكه و طبيعت ثانوي انسان در مي آيد. حتي ميتوان حالت پيشين را ذاتي و حالت اخير را اكتسابي ناميد.
كمشخصيّتي اجتماعي: منظور از آن، اين است كه شخص به عدم پايبندي به آداب و رسوم اجتماعي زبانزد همگان گردد. شايد منظور رواياتي كه درباره حرمت خوار كردن خود وارد شده است، اشاره به همين مطلب داشته باشد.
مشهور نزد فقها آن است كه عدالت، مشروط به اين تقيّد است كه اين تقيّد خود داراي بحث دامنهداري است كه در باب اخلاقيات -انشاءالله- بيان خواهد شد.
كمشخصيّتي ديني: مراد از آن، عدم پايبندي به ظواهر شرع، به عبارت ديگر، اطلاق كفر و فسق بر چنين فردي است و در قرآن، آيات بسياري دلالت بر آن دارد كه كافر و فاسق در نظر خدا، پست و بيمقدارند. برخي از آيات عبارتند از:
(مثل الذين حمّلوا التّوراة ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً… ) [4]
مثل كساني كه تورات بر آنها نازل شد، سپس به آن گردن ننهادند، همانند الاغي است كه كتابهايي چند را حمل ميكند…
(… فمثله كمثل الكلب انّ تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث… ) [5]… پس مثل او همانند سگي است كه اگر او را تعقيب كني، زبان بيرون ميكند و اگر او را به حال خود واگذاري، زبان بيرون ميكشد…
(… اولئك كالانعام بل هم اضلّ… ) [6]… آنها مانند چهارپايانند، بلكه ايشان گمراهترند…
(… يأكلون كما تأكل الانعام… ) [7]… آنها همانند چهارپايان ميخورند…
(ذرهم يأكلوا و يتمتّعوا ويلههم الامل فسوف يعلمون… ) [8]
آنان را به خودشان واگذارند تا بخورند و لذّت ببرند و آرزو مشغولشان كند، پس به زودي حقيقت را خواهند دانست…
(كذلك حقّت كلمت ربّك علي الذين فسقوا… ) [9]اين چنين، كلمه ی پروردگارت بر كساني كه فسق ورزيدند، محقق گرديد…
(… فحقّ عليها القول فدمّرناها تدميراً.) [10]… پس سخن حقّ بر آنها محقّق گرديد، آنگاه كه قريه را هلاك كرديم، هلاك كردني.
(… انّ الله لا يهدي القوم الفاسقين.) [11]
… همانا خداوند گروه فاسقان را هدايت نميكند.
(انّما يتقبّل الله من المتّقين) [12]
… همانا خداوند فقط عمل پرهيزكاران را ميپذيرد.
ذكر اين آيات كافي است تا آنكه بگوييم فردِ بيايمان نزد خدا، پست و بيمقدار است واسلام، براي او هيچ شخصيّتي قائل نيست.
مذموم بودن نيازخواهي و كوچكي نفس در روایات
رسول اكرم «صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمود:«يا اباذر ايّاك و السؤال فاانّه ذلّ حاضر و فقر متعجّله، و فيه حساب طويل يوم القيامة» [13]
اي اباذر! از خواهش و گدايي بر حذر باش، زيرا كه فراهم كننده خواري و فقر زودرس است. در روز قيامت، خواهش و گدايي، مورد حسابرسي طولاني قرار ميگيرد.
اميرمؤمنان علي«سلاماللهعلیه» فرمود:«السّؤال يضعف لسان المتكلّم و يكسر قلب الشّجاع، و يوقف الحرّ العزيز موقف العبد الذليل، و يذهب بهاء الوجه، و يمحق الرّزق.» [14]
نيازخواهي، زبان سخنوران را تضعيف ميكند و قلب شجاعان را ميشكند و آزاده عزيز را در جايگاه بنده ی خوار مينشاند و آبروي شخص را ميبرد و روزي او را نابود ميسازد.
امام باقر «سلاماللهعلیه» فرمود:«طلب الحوائج الي النّاس استلاب للعزّة و مذهبة للحياء، و اليأس ممّا في ايدي النّاس عزّ المؤمنين، و الطمع هو الفقر الحاضر.» [15]
درخواست حاجت از مردم، موجب به تاراج رفتن عزّت و از دست دادن حياست؛ و نااميد بودن از آنچه در دست مردم است، باعث عزّت مؤمنان است و اميد بستن بدان، همانا تنگدستي و فقر آماده است.
اميرمؤمنان «سلاماللهعلیه» فرمود:
«المسأله طوق المذلّه تسلب العزيز عزّه و الحسيب حسبه.» [16]
گدايي، گردنبند خواري است كه موجب نابودي عزّت عزيزان و شخصيّت خانوادههاي اصيل ميگردد.
اميرمؤمنان علي«سلاماللهعلیه» فرمود:
«التّقرب الي الله بسمألته و الي النّاس بتركها.» [17]
نزديكي به خداوند از طريق نيازخواهي از درگاه او ميسّر است و نزديكي به مردم از طريق ترك خواستن از آنها تحقّق ميپذيرد.
اميرمؤمنان علي«سلاماللهعلیه» فرمود:
«… شيعتي من لم يهرّ هرير الكلب، و لم يطمع طمع الغراب، و لم يسأل النّاس و لو مات جوعاً.» [18]
پيروان من كساني هستند كه همچون سگان، بانگ بر نميآورند و همچون كلاغان، طمع نميورزند و از مردم درخواست حاجت نميكنند، هر چند كه از گرسنگي جان خود را از دست بدهند.
رسول خدا –صلی الله عليه و آله و سلم- فرمود:«يا علي لئن ادخل يدي في فم التّنيّن الي المرفق احبّ اليّ من انّ اسأل من لم يكن ثمّ كان.» [19]
اي علي اگر دستم را تا آرنج در دهان افعي فرو كنم، برايم محبوبتر از آن است كه از كسي كه وجود نداشته، سپس به وجود آمده، چيزي بخواهم.
اميرمؤمنان علي«سلاماللهعلیه» فرمود:«من سأل غيرالله استحق الحرمان.» [20]
آن كه از كسي جز خداوند نيازخواهي كند، شايسته ی حرمان و بيبهرگي است.
امام حسين«سلاماللهعلیه» فرمود:«اذا ما عضّك الدّهر فلا تجنح الي خلق، و لا تسأل سوي الله تعالي قاسم الرّزق، فلو عشت و طوّفت من الغبر الي الشّرق، لما صادفت من يقدر أن يسعد او يشقي.» [21]
هنگامي كه زمانه بر تو تنگ گرديد، پس به مردم روي مياور و از غيرخداي متعال كه قسمت كننده ی روزي است، درخواست مكن، پس اگر زنده باشي و از غرب تا شرق را بگردي، به كسي بر نميخوري كه بر سعادت يا تيرهروزي خود توانا باشد.
مردي به رسول خدا«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمود:«يا رسول الله علّمني عملاً لا يحال بينه و بين الجنّة.
قال -صليالله عليهوآلهوسلم: لا تغضب و لا تسأل النّاس شيئاً.» [22]اي رسول خدا، به من عملي بياموز كه بين من و بهشت حايل نگردد. حضرت فرمود: غضب مكن و از مردم چيزي مخواه.
رسول خدا«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمود:«ما فتح رجل علي نفسه باب مسئله الاّ فتح الله عليه باباً من الفقر.» [23]
هر كس درِ طلب و درخواست -از مردم- را به روي خود بگشايد، خدا دري از فقر به روي او ميگشايد.
ابوذر ميگويد:«و قد اشترط النّبي«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» علي انّ لا يسأل النّاس شيئاً قلت: نعم.
قال: و لا سوطك انّ يسقط منك حتيّ تنزل اليه فتأخذه.» [24]
پيامبر «صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» مقيد بود كه از مردم چيزي نخواهد. گفتم آري. فرمود: حتي اگر تازيانه از دستت افتاد، پياده شو و آن را بردار [از كسي مخواه آن را بردارد و به تو بدهد].
امام رضا«سلاماللهعلیه» فرمود:«المسألة مفتاح البؤس.» [25]
دست نياز به سوي ديگران دراز كردن، كليد فقر و تنگدستي است.
لقمان به فرزندش گفت:«يا بنيّ ذقت الصبر و اكلت لحا الشّجر فلم اجد شيئاً هو امرّ من الفقر، فان بليت به يوماً فلا تظهر النّاس عليه فيستهينوك و لا ينفعوك بشئ.» [26]
اي فزرندم! من طعم تلخ صبر را چشيدم و تلخي پوست درخت را تجربه كردم، اما هيچ چيز را تلختر از فقر نيافتم. پس اگر روزي به آن دچار شدي، آن را براي مردم آشكار مكن كه تو را خوار ميكنند و هيچ بهرهاي به تو نميرسانند.
رسول خدا «صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمود:«انّ المسألة لا تحلّ الا لفقر مدقع او غرم مقطع.» [27]
همانا دست نياز به سوي مردم گشودن جز به هنگام تنگدستي شديد، يا بدهي تباه كننده، روا نيست.
امام باقر«سلاماللهعلیه» فرمود:«يا محمد -ابن مسلم- لو يعلم السّائل ما في المسأله ما سأل احدٌ احداً،… ثمّ قال: يا محمد انّه من سأله بظهر غنّي لقي الله مخموشا وجهه يوم القيامة» [28]
اي محمد بن مسلم، اگر سائل از حقيقتِ عرض نياز به مردم آگاه بود، هيچگاه از ديگري درخواست نميكرد. سپس فرمود: اي محمد، هر كس از پشت سر، از فرد ثروتمند چيزي بخواهد، روز قيامت با چهرهاي مجروح، خدا را ملاقات خواهد كرد.
امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمود:«من سأل النّاس و عنده قوت ثلاثة ايّام لقي الله عزّوجّل يوم يلقاه و ليس علي وجهه لحم.» [29]
كسي كه دست نياز به سوي مردم دراز كند، در حالي كه غذاي سه روز را دارد، خدا را در روز قيامت ملاقات ميكند، در حالي كه گوشت بر چهرهاش نيست.
رسول خدا«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمود:«من سأل النّاس اموالهم تكثراً فانما هي جمرة فليستقل منه او ليستكثر.» [30]
كسي كه اموال مردم را كم يا زياد، براي مالاندوزي بخواهد، اين كار به پارهاي از آتش ميماند.
[1] . [18]. معارج / 19ـ21.
[2] . [19]. فجر / 15ـ17.
[3] . [20]. وسائلالشيعة، ج14، ص19، باب7، از ابواب مقدمات نكاح، ح7.
[4] . [21]. جمعه / 5.
[5] . [22]. اعراف / 176.
[6] . [23]. اعراف / 179.
[7] . [24]. محمد / 12.
[8] . [25]. حجر / 3.
[9] . [26]. يونس / 33.
[10] . [27]. اسرا / 16.
[11] . [28]. منافقون / 6.
[12] . [28]. منافقون / 6.
[13] . [30]. بحارالانوار، ج77، ص60.
[14] . [31]. ميزان الحكمه، ج4، ص338، ح8073.
[15] . [32]. بحارالانوار، ج96، ص158، ح37.
[16] . [33]. ميزان الحكمه، ج4، ص339، ح8076.
[17] . [34]. همان، ج4، ص339، ح8077.
[18] . [35]. بحارالانوار، ج78، ص28، ح95.
[19] . [36]. همان، ص59، ج77.
[20] . [37]. ميزان الحكمه، ج4، ص340، ح8085.
[21] . [38]. بحارالانوار، ج78، ص123.
[22] . [39]. همان، ج96، ص150، ح2.
[23] . [40]. همان، ج96، ص156، ح29.
[24] . [41]. ميزان الحكمه، ج4، ص341، ح8092.
[25] . [42]. بحارالانوار، ج96، ص157، باب16، ح35.
[26] . [43]. وسائلالشيعة، ج6، ص311.
[27] . [44]. بحارالانوار، ج96، ص156، باب16، ح29.
[28] . [45]. همان، ص155، ح26.
[29] . [46]. همان، ص154، ح20.
[30] . [47]. همان، ص156، ح29.
بازدیدها: 235