براي پاسخ به اين سوال توجه به چند نكته ضروري است:
1- اولا بايد ديد كه كشنده و كشته شونده چه كساني بوده اند. اگر كسي در محوطهي اتاق، بي دليل جوجه مرغي را زير پايش له كند انسان قصيّ القلبي قلمداد مي شود ولي اگر با عقرب زهرآلود كشندهاي چنين كند كسي وي را سنگدل خطاب نميكند؛ چرا كه حضور عقرب در محيط زندگي آدميان خطر مرگ انسانها را در پي دارد. خطر برخي انسانها براي سايرين مانند خطر عقرب و مار و گرگ و … است. اگر اينها در عزلت باشند كشتن آنها روا نخواهد بود امّا اگر وارد حريم انسانها شده خطرآفرين شدند كشتن آنها عين نيكوكاري و انسانيّت است. امثال ابوجهل و عمرو بن عبد ودّ و … به ظاهر انسان بودند ولي هر كدام درندگاني بودند كه دوست داشتند مردم، نادان و ترسو و برده صفت باشند تا اينان بتوانند آنها را استثمار نمايند.
2- اگر خدا از كسي بخواهد موجودي را بكشد يا سر ببرد و او اطاعت امر خدا را نكند، آيا مي توان چنين انساني را الهي ناميد؟ جواب روشن است. انسان الهي، تنها و تنها مطيع فرمان خداوند است نه مطيع خواستهاي نفساني خويش؛ و البته خداوند هم حكيم مطلق است و جز بر اساس حكمت حكم نمي راند. بهر روي هر چه از خود برون شدن و تابع فرمان و خواست خدا شدن، در وجود انساني شديدتر باشد، عبوديّت او نيز افزونتر و قويتر خواهد بود. شاهد بارز اين گفتار اعتقاد اديان ابراهيمي است مبني بر اين كه حضرت ابراهيم خليل الرّحمن به امر خداي خود، مأمور قرباني نمودن فرزند خود شد و چون الهي بودن، اقتضاي اطاعت مطلق داشت فرزند خود را به قربانگاه برد تا وي را قرباني نمايد لكن اراده ي خدا بر آن قرار گرفت كه فرزند ابراهيم قرباني نگردد. در مورد علي بن ابي طالب (علیه السلام) نيز اطاعت بي چون و چراي حق تعالي اصلي ترين دليل جهاد و ظالم كشي بود. لذاست كه در ذكر جريان نبرد علي (علیه السلام) با عمرو بن عبد ودّ ، بعضي از شعرا عبوديّت محض آن حضرت را به زيبايي به تصوير كشيده و از زبان آن حضرت گفته اند:
« گفت من تيغ از پي حق مي زنم ــــــ بنده ي حقّم نه مأمور تنم.
شير حقّم نيستم شير هوا ــــــــــــ فعل من بر دين من باشد گوا.
ما رميت اذ رميتم در حراب ـــــــــــــ من چو تيغم وان زننده آفتاب.
رخت خود را من زِ رَه برداشتم ـــــ غير حق را من عدم انگاشتم.»
اگر كسي براي دفاع از جان خود يا ديگر انسانها، مهاجم فاجر و ظالمي را بكشد كدام عاقل مي تواند او را مذمّت نمايد؟!
3ـ هيچ دين الهي نيست كه به نوعي اعتقاد به قهر الهي بر فاسدان و ظالمان نداشته باشد. دراديان الهي مسلّم است كه خدا بندگان كافر، متمرّد، فاسد، ظالم و بدكار را يا در همين دنيا يا در آخرت عذاب ميكند. بايد پرسيد : آيا مهربان بودن خدا به اين است كه اجازه دهد عدّه اي افراد فاسد و ظالم و چپاولگر همچون: ابوجهل، فرعون، چنگيزخان مغول، صدّام و امثال اينها هر چه خواستند بكنند و بندگان مطيع خدا را به خاك و خون بكشند ولي مومنان چون الهي و مقدّسند با اينها به نبرد بر نخيزند و انتقام خون مظلومان را از آنان نگيرند؟!!
4- خداوند متعال در عين اينكه از هلاكت بندگانش في نفسه خشنود نيست ولي به اقتضاء حكمتش فرمان به كشته شدن برخي بندگان ضدّ بشري خود مي دهد تا زمين را فتنه و تباهي فرا نگيرد. خداوند متعال مي فرمايد: « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ ؛ و با آنها پيكار كنيد(آنان را بكُشيد)! تا فتنه باقى نماند؛ و دين ، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از فتنه گري) دست برداشتند ، تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست.» (بقرة:193) همچنين فرمود: « وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمين؛ و اگر خداوند ، بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمىكرد ، زمين را فساد فرا مىگرفت ، ولى خداوند نسبت به جهانيان، داراي فضل و احسان است.» (بقرة:251)
5- اما در رابطه با جنگ خندق و جريان نبرد اميرالمومنين با عمرو بن عبدود بايد بدانيد كه ماجراي بريدن سر عمرو بن عبدود توسط امام علي(علیه السلام) به صورتهاي گوناگوني در متون تاريخي ثبت شده است. و اين ماجراي مشهور تنها يكي از اقوال تاريخي در اين زمينه است. توجه شما خواننده محترم را به ديگر اسناد تاريخي در اين زمينه جلب مينمايم:
1. علي(علیه السلام) با شمشير رگ گردن عمرو بن عبد ود را زد و (پس از مدتي) او بر زمين افتاد.( علامه جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النبي الاعظم، قم، دار الحديث، 1428ق، چاپ دوم، ج11، 133) در اينجا و ساير مواردي كه در زير ميآيد هيچ اشاره اي به بريدن سر نشده است.
2. حضرت چنان با شمشير بر ترقوه او كوبيد كه آن را شكافت و جدا كرد و عمرو بن عبدود بر زمين افتاد.(ابن كثير، البدايه و النهايه، ج4، ص106؛ ابن كثير، السيره النبويه، ج3، ص205؛ سبل الهدي و الرشاد، ج4، ص533)
3. بيهقي از ابن اسحاق (كه يكي از معتبرترين و قديمي ترين مورخان تاريخ اسلام ميباشد) نقل كرده است كه امام علي (علیه السلام) با شمشير بر ترقوه عمرو بن عبدود كوبيد.( زيني دحلان، السيره النبويه، ج2، ص7)
4. در برخي موارد نيز آمده است كه در ميدان جنگ و در بحبوحه كارزار، يكي از ضربات امام آنچنان بر گردن عمرو بن عبدود اصابت كرد كه سر از بدنش جدا كرد. (نه اين كه پس از جنگ سرش را از بدنش جدا كرده باشد).
شايد بتوان از مطالب فوق به اين نتيجه رسيد كه حضرت در هنگام جنگ ضربه اي بر گردن عمروبن عبدود وارد مي سازد كه باعث جدا شدن سر او ميگردد. اما اين واقعه در طول تاريخ به گونههاي گوناگون تفسير و نقل گرديده است.
حال بايد از كساني كه از اين عمل اميرالمومنين ناراحت هستند پرسيد: كجاي اين جريان ، خلاف انسانيّت و جوانمردي و تقدّس است؟! اگر آن حضرت، عمرو را نمي كشت و اجازه مي داد كه او راه را براي لشكر قريش باز كند تا اهل مدينه را از دم تيغ بگذرانند خيلي انساني و جوانمردانه مي شد؟!!! اين علي بن ابي طالب نبود كه به عمرو حمله كرد ؛ اين عمرو و همراهانش بودند كه بر مسلمين يورش آورده بودند و او بود كه مبارز مي طلبيد نه اميرالمومنين (علیه السلام) و اميرالمومنين تنها از كيان اسلام و مسلمين محافظت كرد لذاست كه در آن لحظه نداي آسماني رسيد كه: لا سيف الا ذوالفقار و لا فتي الا علي (ابـن ابـى الحـديـد، شـرح نـهـج البـلاغـه، ج 14، ص 251؛ علامه جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النبي الاعظم، قم، دار الحديث، 1428ق، چاپ دوم، ج11، 133.)
علاوه بر اينكه اين عمل اميرالمومنين كه در حين مبارزه شمشيرش به رگ گردن عمروبن عبدود مي خورد را چگونه مي توان با سر بريدن افراد بي گناه به طور وحشيانه توسط وهابيون تكفيري وحشي صفت مقايسه نمود و اصلا كساني كه اينگونه مقايسه ها را مي كنند يا اصلا از اسلام هيچ نمي دانند يا خود را به ناداني زده و گناه آنان از اين تكفيريهاي حيوان صفت كمتر نيست.
بازدیدها: 58