استاد شهید علّامه مرتضی مطهّری – قسمت دوم
خاطره
در این زمینه خاطره ای به ذهنم آمد که بد نیست آن را برای شما نقل کنم. من توفیق داشته ام که در درس شهید مطهّری که شب های پنج شنبه و جمعه در مسجد مقابل حوض در کوچه ارک خیابان ارم قم برگزار می شد شرکت کنم. در ظهر پنجشنبه ای که ایشان به منزل ما آمده بودند، فهرست افرادی را که حدوداً بیست و پنج نفر بودند به من دادند و فرمودند: آقایان را دعوت کن که در جلسه امشب حضور یابند. در میان افراد دعوت شده نام مرحوم شهید قدوسی، آیت الله جنتی و آیت الله مشکینی به چشم می خورد. آقایان شب در جلسه حضور یافتند و ما برای صرف شام سفره انداختیم. هنوز صرف شام شروع نشده بود که آقای مطهّری خطاب به مدعوین فرمودند: «من اوّل می خواهم یک جمله خدمت شما علمای قم بگویم بعد غذایتان را میل بفرمایید. خطر عجیبی امروز نسل جوان ما را تهدید می کند و آن خطر ماتریالیستی فکر کردن است. نماز ما را به «تشکل حزبی» تعبیر کرده اند و گفته اند که «اقیموالصلوه » یعنی اینکه تشکل حزبی داشته باشید. «ابن السبیل» را به مجاهدینی تفسیر کرده اند که سلاح به دست گرفته اند و در مقابل رژیم ایستاده اند و معتقدند که خمس که یکی از موارد مصرفش «ابن السبیل» است به مبارزان مسلح تعلّق می گیرد. خدایی را که قانون آفرین است به «مجموعه قوانین هستی» تعبیر می کنند؛ اینها نماز و خمس و خدا را منحرف کرده اند.»
این کلمات را شهید مطهّری با سوز دل گفت و چاره جویی کرد. آقای مطهّری در هر جمعی که می نشست آتشی بر می افروخت و دلهایی را که واقعا به عشق اسلام و قرآن و امام زمان می تپید، آتش می زد.
آقای مطهّری واقعا عالم به زمان بود و کاملا روزگار خود را می شناخت. بنده از زبان خود ایشان شنیدم که می فرمودند:
«استادی (۷) در دانشکده الهیات درس می داد. شنیدم که او به بعضی از جوان ها القای شبهات ماتریالیستی می کند. یک روز که من در فاصله دو کلاس در دفتر نشسته بودم و می خواستم چای بخورم وارد دفتر شد. من بلافاصله به او گفتم «شنیده ام تو عدّه ای از جوان های معصوم را که از افکار تو آگاهی ندارند می فریبی و این شبهه ها را وارد مغزشان می کنی؛ اگر راست می گویی این شبهات را با من در میان بگذار، اگر جواب وافی و کافی از من نشنیدی، آن گاه آنها را به این جوان ها القاء کن.» او به قدری ترسید که جرأت نکرد از مواضع خود دفاع کند، بلکه عملکرد خود را تکذیب کرد و چای نخورده از دفتر بیرون رفت.»
مبارزه شهید مطهّری با گروهک به اصطلاح «مجاهدین خلق»
مرحوم آقای مطهّری کسی نبود که گروه باطلی بتواند در مقابلش بایستد. به یاد دارم که در سفری که به آبادان رفته بودم، شخصی به من اصرار کرد که اگر می توانی ما را به این گروه به اصطلاح مجاهدین خلق پیوند بزن؛ گفتم من با این گروه آشنا نیستم، اما یک نفر را سراغ دارم، به او می گویم که اگر توانست برایتان کاری انجام دهد؛ وقتی به آن شخص موضوع را گفتم، گفت: «من از سرانجام این کارها می ترسم. اصلا حرف این کارها را با من نزن.»
آن زمان که این گروه خیلی نفوذ و عظمت داشتند و با شعار قرآنی «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» مزوّرانه اهداف خودشان را عملی می کردند، آقای مطهّری بر منبر می فرمود: این آقایان آمده اند این شعر را به امام حسین علیه السّلام منتسب کرده اند که فرموده است:
قف دون رایک فی الحیاه مجاهدا
ان الحیاه عقیده و جهاد
می فرمود این گروه فقط جهاد اسلام را قبول دارند و نماز و زکات و صیام و ارکان دیگرش را قبول ندارند. اگر بخواهند نهج البلاغه را برای مردم تفسیر کنند فقط خطب جهادیه آن را تفسیر می کنند، نه خطبه «همام» را که وقتی علی بن ابیطالب علیهما السّلام برای او خطوط سیمای متّقین را ترسیم می کند، صیحه می زند و همان جا جان به جان آفرین تسلیم می کند.
شهید مطهّری می فرمود: این شعر متعلّق به شاعری در قرن نهم هجری است و اصلا به امام حسین علیه السّلام تعلّق ندارد. چرا نمی گویید: «ان الحیاه عقیده و صلاه » یا «ان الحیاه عقیده و زکاه »؟ چرا زکات و نماز اسلام را می زنید و فقط به جهاد چسبیده اید؟
انقلاب اسلامی، نه اسلام انقلابی
آنها هم که نفوذ داشتند به جان این بزرگوار افتادند و به او تهمت ها زدند. اما مگر این مرد کسی بود که با تهمت و تهدید راهش را تغییر دهد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. او بر بالای منابر به جوان ها هشدار می داد که گول این شعارها را نخورند زیرا آنها اسلام و انقلاب اسلامی را قبول ندارند؛ آنها اسلام انقلابی را می خواهند نه انقلاب اسلامی را؛ یعنی از اسلام بُعد انقلابش را قبول دارند و ابعاد دیگر آن را قبول ندارند. استاد مطهّری می گفت: خود این به اصطلاح مجاهدین با انتشار جزوه ای رسما اعلام کرده اند که «اقتصاد یعنی اقتصاد مارکسیستی» مگر اسلام اقتصاد ندارد که به دنبال اقتصاد مارکسیستی رفته اید؟
اخلاص، ویژگی بارز شهید مطهّری
یکی از ویژگی های اخلاقی شهید مطهّری، اخلاص او بود و این عزیز سفر کرده مخلصانه در راه خدا قدم برمی داشت. یکی از اساتیدم می گفت خداوند وقتی که می خواست فرشتگان را در مقابل آدم به سجده وادارد آدم را عالم کرد چنان که در قرآن می فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» ، بعد به فرشتگان فرمود در برابر این آدم سجده کنید. همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس که گفت: من به علم باج نمی دهم. برداشت استاد من از سجده نکردن ابلیس به آدم باج ندادن به علم بود. او می گفت شیطان در اینجا به علم باج نمی دهد ولی هنگامی که خداوند می فرماید: «فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ، وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» می گوید: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ، إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» یعنی شیطان به علم باج نمی دهد ولی در مقابل اخلاص تسلیم است و در مقابل آدم مخلص نمی تواند کاری بکند.
آقای مطهّری واقعا آدم مخلصی بود. من متاسّفانه دیده ام که بعضی افراد در سالگردهای شهادت استاد علّت مهاجرت ایشان از قم و روی آوردن به دانشگاه را کمی اعاشه دانسته اند. این حرف درستی نیست. در مقام تشبیه می گویم: پیامبر اکرم صلوات الله علیه وآله وقتی می خواستند علی بن ابیطالب علیهما السّلام را در دامن خود تربیت کنند نمی توانستند به ابوطالب عموی بزرگوار خود بگویند تو آن مربی که دلم می خواهد نیستی، علی را به من بده تا خودم او را تربیت کنم. بنابراین به او گفتند: «عموی عزیزم! خرج و هزینۀ زندگی سنگین است و تو هم عائله و فرزند زیاد داری. چون من مدّت ها در خانۀ تو زندگی کرده ام و زندگی مرا اداره کرده ای، یکی از بچّه هایت را به من بسپار تا از هزینه زندگی ات کاسته شود» و ابوطالب در پاسخ رسول اکرم صلّی الله علیه وآله گفت: «بجز جعفر و عقیل هرکدام از بچه های مرا که می خواهی انتخاب کن» و پیامبر علی را که هنوز در قنداقه بود انتخاب کرد و برد.
چرا پیامبر می خواست از همان کودکی علی بن ابیطالب را در دامن تربیت خویش بگیرد؟ خداوند وقتی رسول اکرم را انتخاب می کند، پدر و مادر را از او می گیرد تا پیغمبرش را خودش تربیت کند.(۸) «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى» پیامبر هم می داند جانشینی که خدا برای او انتخاب کرده علی بن ابیطالب است و او دست جانشین خود را می گیرد و برای تربیت به خانۀ خودش می برد. علی علیه السّلام در نهج البلاغه می فرماید: لقد وَضَعَنی فی حجره و انا صغیر «مرا که کودک بودم، در دامان خویش قرار می داد.» یضمنی الی صدره «مرا به سینۀ خویش می چسباند.» یمضق الشیء ثم یلقمنیه «غذا را می جوید و لقمۀ جویده شده را در دهان من می گذاشت.» (نهج البلاغه خ قاصعه)
من تعجّب می کنم که چطور بعضی ها این نکتۀ ظریف را در زندگانی شهید مطهّری درک نکرده اند و روی آوردن آن بزرگوار را به دانشگاه برای جبران کمی اعاشه پنداشته اند. شاید ظاهر کار این گونه باشد اما مقصود اصلی شهید مطهّری از این کار تربیت درست نسل جوان دانشگاهی بود. شهید مطهّری از ابتدا می دانست که حوزه اساتید بزرگی دارد ولی در دانشگاه زمان طاغوت عده ای از خدا بی خبر مغز جوان های این مرز و بوم را شستشو می دهند تا بتوانند افکار ماتریالیستی را در قالب مبانی مذهبی به خورد آنها دهند و این خطر بزرگ را شهید مطهّری با تمام وجود احساس می کرد.
اگر آقای مطهّری می خواست به دنبال اعاشه و درآمد مادی باشد وضع زندگی و معیشت او غیر از این بود و این زندگی ساده و بی تکلّف را نداشت، هرچند که دشمن در این زمینه بسیار دروغ پراکنی کرده است.
دروغ پراکنی برای تخریب شخصیت شهید مطهّری
به یاد دارم در یکی از این هیئت ها، شخصی که مجذوب روشنفکربازی های متداول شده بود و دوست داشت حرفهایی بزند که جوانان را به دنبال خود بکشاند، گفت: «یک روز صبح زود به تهران وارد شدم و چون نماز نخوانده بودم و درب مساجد صبح ها بسته بود به منزل آقای مطهّری برای نماز خواندن رفتم. وقتی وارد منزل شدم دیدم در هال فرشی انداخته بودند که بسیار قیمتی بود به طوری که می توانست یک انسان بی خانه را صاحب خانه کند.» وقتی که من دربارۀ این ماجرا با شهید مطهّری صحبت کردم و گفتم فلان شخص چنین چیزی را نقل کرده است، ایشان گفتند به خدا قسم تا حالا پای این فرد به خانۀ من نرسیده است.
آوازۀ شهید مطهّری در دوران طلبگی
یکی از اساتید بزرگ دانشگاه(۹) که اکنون بازنشسته شده و روحانی زاده است در شرح حالی که دربارۀ استاد مطهّری نوشته متذکر شده که وقتی به قم پیش یکی از اساتید رفته بودیم که مطوّل و معالم بخوانیم، در آنجا عنوان «شیخ مرتضی مطهّری» بر سر زبان ها بود و ما شیفته شده بودیم که ببینیم او چه کسی است که اساتید ما هنگام درس نام او را می برند. یک روز عصر از دارالشفاء به مدرسه فیضیه آمدم و دیدم طلاب دورادور یک نفر را گرفته اند و مرتّب از او سؤال می کنند و او هم جواب می دهد. وقتی که نام او را از طلاب پرسیدم گفتند شیخ مرتضی مطهّری است. در مشهد هم که بودیم می گفتند بعضی از طلاب خیلی وقتشان را در ادبیات صرف نمی کنند زیرا می خواهند زود رشد کنند و به مقام فقاهت برسند، اما طلبۀ جوانی در ادبیات خیلی کار کرده و زحمت کشیده است که او را هم «شیخ مرتضی مطهّری» معرفی می کردند.(۱۰)
این استاد بزرگوار دانشگاه نقل می کند که من درس «لمعتین» را نزد مرحوم میرزا احمد مدرّس(۱۱) می خواندم و برای تلمّذ به محضر ادیب نیشابوری هم می رفتم. در آنجا جلسه ای قبل از نماز مغرب و عشا برپا می شد و عدّه ای از جمله شهید مطهّری در آن شرکت می کردند. یک روز که جلسه تشکیل شده بود، شهید مطهّری بعد از چند جلسه که به علت رفتن به مسافرت در آن جلسات شرکت نکرده بود وارد شد، یکی از اساتید بزرگ که الان از دنیا رفته است وقتی نگاهش به آقای مطهّری افتاد، گفت: «مطهرون نقیات جیوبهم» و این نشان می دهد که از همان دوران طلبگی، استادان بزرگ او هم در برابر او خضوع می کردند… ۱۲ و ۱۳٫
پی نوشت ها :
۷- دکتر آریان پور، که کتاب های زیادی نوشته و چند سال پیش درگذشت.
۸- پیامبر فرمود: ادبنی ربی و احسن تأدیبی «خدا مرا به نیکوترین شکل تربیت کرد» یعنی مربی پیغمبر خداست.
حضرت علی در نهج البلاغه می فرماید: «از همان زمانی که پیامبر را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته اش را مأمور کرد که پیامبر را تعلیم دهد و به طریق مکارم ارشاد نماید.»
۹- منظور، دکتر مهدی محقق، استاد دانشگاه و عضو هیئت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
۱۰- نکته مورد اشاره مرحوم حجت الاسلام والمسلمین مروی را عیناً از اصل منبع که در روزنامه اطلاعات مورخه ۸۶٫۲٫۱۳ تجدید چاپ شده است نقل می کنیم. دکتر محقق ضمن خاطرات خود از شهید مطهّری می نویسد: «دریافت آغازین من از حوزه علمیه قم چندان خوب نبود، زیرا طلاب توجهی به ادبیات عرب نداشتند و بیشتر با ناتمام گذاشتن کتاب های سیوطی و مغنی و مطول که از امهات کتابهای ادب عرب حوزه است چهار اسبه به سوی فقه و اصول و اجتهاد می شتافتند و به قول معروف «غوره نشده مویز گشتی احسنت» و درعین حال همه می گفتند که شیخ مرتضی مطهّری که تحصیلات حوزوی را در خراسان آغاز کرده در صرف و نحو و ادبیت و عربیت یک سرو گردن از دیگران بالاتر است.»
۱۱- این استاد دانشگاه همچنین نقل کرده است که مرحوم میرزا احمد مدرّس خیلی عجیب درس لمعه می گفت به گونه ای که ما خیال می کردیم رساله توضیح المسائل است؛ شب که می خواستیم درس استاد را مرور کنیم می دیدیم عجب درس مشکلی است و این استاد چقدر بیان روانی دارد!
۱۲- متأسفانه دقایق پایانی سخنرانی ضبط نشده است.
۱۳- بازخوانی این بخش از خاطره دکتر محقق از شهید مطهّری به نقل از روزنامه اطلاعات مورخ ۸۶٫۲٫۱۳ خالی از لطف نیست: «… عصرها پیش از نمازمغرب در مسجد گوهرشاد در یکی از حلقه های مشایخ حوزه که در یکی از صفه های مسجد تشکیل می شد ملحق می شدم. شمع انجمن این حلقه مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا ترابی خانرودی و محمدتقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) و چند تن دیگر در آن صفه جمع می شدند. در یکی از سفرهایی که شهید مطهّری برای زیارت به مشهد مشرّف شده بودند عصرها دراین حلقه حضور می یافتند و یادم هست که نخستین بار که به سوی آن جمع می آمدند، مرحوم محمدتقی شریعتی به محض اینکه چشمشان به ایشان افتاد، این بیت را قرائت کردند:
مطهرون نقیات جیوبهم
تجری الصلوه علیهم اینما ذکروا
این بیت که در مدح حضرت امام رضا(ع) است، حسن آغازی داشت به نام مرحوم مطهّری که چهره شان نمایان گشته بود.» [
(ضمنا این سخنرانی در اردیبهشت ۱۳۸۵ در مسجد قبای تهران ایراد شده است)
پرتال فرهنگی راسخون
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 54