اشعار به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شعر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ایام فاطمیه
ای آن که بر شکسته دلانت امان دهی
آیا شود که گوشه ی چشمی نشان دهی
آیا شود ز کوچه ی چشمت گذر کنم
یعنی مرا به خیمه ی لطفت مکان دهی
عالم در انتظار نماز ظهور توست
کی می شود به کعبه در آیی ، اذان دهی
خود را به خاک پای تو اندازد از شعف
رخصت اگر به عاشق دامن کشان دهی
باید شما بیایی و در این بهار درد
ما را برای بردن نامت زبان دهی
رفتی که باز در غم زهرای خسته دل
گلهای اشک خویش به دست خزان دهی
چشمم براه مانده ، به غمگین ترین صدا
تا شرح داغ فاطمه را خون فشان دهی
باشد بعید روز ظهوری که می رسد
حتّٰی دمی به قاتل مادر امان دهی
زخمی عمیق دارد و چشم انتظار توست
تا مرهمی به مادر قامت کمان دهی
“یاسر” بریز پای نهال دو دیده اشک
تا بر نهال خشک ، تو آب روان دهی
شاعر:حاج محمود تاری
———————————
شعر به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هر گل وا شده در باغ معطر نشود
هیچ کس هم نفس چشمه کوثر نشود
بین زن ها که از آنها به جلالت گویند
هیچ کس زهره ی زهرای مطهر نشود
نه فقط بین زنان ، بلکه میان مردان
هیچ کس در عظمت دخت پیمبر نشود
آب مهریه تو ، ما به حضورت محتاج
زندگی بی نفست هیچ میسر نشود
از نگاه تو به تکوین برسد هر شی ایی
قطره بی اذن نگاه تو که گوهر نشود
هیچ کس مثل تو یا فاطمه در اوج کمال
از برای پدر خویش که مادر نشود
ماه و خورشید تویی ، زهره ی زهرا یعنی
آسمان جز به نگاه تو منور نشود
چشمه بسیار بود هم به جهان هم به جنان
لیک هر چشمه یقین چشمه کوثر نشود
هر زنی پای به میدان بلا نگذارد
یا همانند تو اینگونه دلاور نشود
در حمایت ز ولایت سر و جان باخته ای
هیچ کس مثل تو قربانی حیدر نشود
اشک هر غنچه نوشته ست به گلبرگ زمین
لاله چین تا نبود لاله که پرپر نشود
هق هق بغض تو و ناله ی تو کمتر شد
درد پهلوی تو بانوست که کمتر نشود
هر که امروز نرفته ست طریق حق را
شامل مرحمت بانوی محشر نشود
سربلند است ز خاک قدم او “یاسر”
چون که خاک قدمش زینت هر سر نشود
شاعر:حاج محمود تاری
——————————-
و این داغ دل مولا علی ست
بشویم زخم پهلو یا که بازو یا که هر دو
بگریم بهر بازو یا که پهلو یا که هر دو
درین شام غم انگیز فراق از داغ جانسوز
کنم دل را پریشان یا که گیسو یا که هر دو
غم طفلان به یک سمت و غم زهرا به یک سو
بسوزم بهر طفلان یا که بانو یا که هر دو
نمی داند کسی حال منِ دل خسته امشب
که از کف می دهم گل یا که نیرو یا که هر دو
نمی داند کسی از پا فتادن را … ، نداند
که خم شد قامت من یا که زانو یا که هر دو
به یک سو کودکان گریان ، به یک سو جسم زهرا
بسوزم من درین سو یا که آنسو یا که هر دو
ز دستم رفت زهرا ، مانده ام تنها ، مردّد
بگریم یا که با او یا که بی او یا که هر دو
ز غم سوزد دلم “یاسر” ازین داغ جگرسوز
بریزم اشک بر دل یا که بر رو یا که هر دو
شاعر:حاج محمود تاری
———————————–
شب های غربت مولا علی علیه السلام
،،،،،،،،
علی می سوزد و می گرید از هجران درین شبها
چو شمعی دارد از غم شعله سوزان درین شبها
نمی داند کسی داغ دل آن مرد تنها را
که از هجرانِ گل شد بی سروسامان درین شبها
کنار قبر زهرا می رود دل خسته و گریان
وَ می سوزد نهان از دیده ی طفلان درین شبها
ز سیلاب دو چشم او زمین هم دارد آگاهی
دل دریایی اش از غم کند توفان درین شبها
نمی داند کسی داغ علی را غیر نخلستان
چرا باید بگرید خسته و پنهان درین شبها
بیاد پهلوی بشکسته دارد قلب بشکسته
همین اندوه بس باشد ، شود ویران درین شبها
بیاد صورت نیلی ، شده نیلی دو چشم او
بدین خاطر ندارد دیده ی تابان درین شبها
ز پا افتاده آن مرد دلاور خیز میدان ها
وَ دارد حالتی افتان و گَه خیزان درین شبها
چه نجوا می کند با خود علی بر تربت زهرا
چه می گوید به او با دیده ی گریان درین شبها
به قرآنی که داده سوره ی کوثر ز کف ، مولا
بخواند در کنار تربتش قرآن درین شبها
گهی می تابد و گاهی نمی تابد ببین “یاسر”
که دارد ماه گردون دیده ی حیران درین شبها
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 396