عفاف و حجاب

اشعار|به مناسبت حجاب و عفاف

خانه / اشعار / آرشیو موضوعی اشعار / اشعار|به مناسبت حجاب و عفاف

نصیحت گوش دار ای زن اگر دارای دانائی

بنای وهم برهم زن اگر جویای فتوائی

چو غنچه رو بپوش از چشم طماع هوسرانان

وگرنه جز صباحی چند نباشی در فرح زائی

تا که مهتاب زیبا رخ نپوشد پرده شب را

کجا در صبح پیروزی ببیند روز پیدائی

برون از کیسه چون در شد کمینش دزد چادر زد

خیال شوم دارد او از این توصیف زیبائی

فنای ماهی زیبا همان آزادی از دریاست

برون از خیمه عفت تو در زندان کبرائی

ز هر کنجی نواهائی ز هر فکری سخن هائی

اگر بیراهه رفتی تو گرفتار شرر هائی

چو از دروازه عصمت برون رفتی خطا کردی

صباحی حور و شیدائی سپس مبغوض و تنهائی

چراغ روز فردایت حجاب خوب امروزست

نهایت چادر شب را سحرگاهی است مینائی

لباس عصمت و تقواست نشان حکم کرمنا

میفکن سایه طوبی اگر هشدار و بینائی

تو رمز خلقتی ای زن تو محبوب خداوندی

دل مردان حریم اوست رها کن این خودآرائی

بدان بی پرده می گویم اگر گوشت خریدار است

مرو از چادر عصمت اگر در راه زهرائی

برگرفته از بانک تخصصی حجاب

******************************

جز طرز نگاه یک برادر

در تو نگرد به طرز دیگر!

آزادی تو به چادر توست

ازادگی از شعائر توست

خواهی که شوی رها و آزاد؟

مانند نسیم-مثل فریاد؟

گر معرفت رهائیت هست،

با ذات خود آشناییت هست،

تو مثل شمیم گل رهایی

عطر نفس سپیده هایی

زیبایی اگر چه ز آفتاب است

زیباتر از آن گل حجاب است

شب نیز حجاب آسمان هاست

آیا مگر آسمان نه زیباست؟!

ای جان برادر ای سرافراز

آنگونه که هست گویمت باز

رخنه نکند به جانت ابلیس

یکدم ندهد امانت ابلیس

هرچند که اهرمن پلید است

از دیده تو خطا بعید است

چون خواهش او کنی اجابت

او میبرد از رخت نجابت

آن کس که سرش به کار خود گرم،

یا می رود از کنار تو نرم،

گر خواهر توست ریشه توست

عرض و شرف همیشه توست

روزی پدرت حماسه می ساخت

((سر را به قمار عشق می باخت))

خوش آنکه به یار متکی بود

عشق ودل و باورش یکی بود

اینجا همه جا مزار لاله است

اینجا همه جا به خون قباله است

آن روز مباد – روز محشر

روزی که هریمنان این شر

گویند به یکدیگر:دوباره!

خون می چکد از گل ستاره!!

ننگ است برای ما برادر

آن روز،ولی چه سود دیگر؟!

چه سود، ز گریه ندامت

هر چند کنند تا قیامت

ای آنکه در اوج بی ریایی

گه:غرق در آیت خدایی

پیداست دلت سرای سبزه است

خالی ز گیاه زرد هرزه است

بنگر به عروج یک کبوتر

آنجا که سپیده می زند پر

کانجا نه هیاهوی خیال است

بیداری روح اهل حال است…

شاعر بسیجی محمد رضا گلدون

*************************

تو ماهی و یه تاج عشقه چادرت

تو آینه ای، یه قاب نقره روسریت

خدا بهشت شو گذاشته زیر پات

ببین چقدر می ارزه مهر مادریت

میون چادرت چه باوقاری و

توو قاب روسری تو از همه سری

حجابت آسمونه، و حیا، پَرِت

تو از همه کبوترا، رهاتری

میون جانماز بندگی بشین

بذار که خونه رو بگیره نور تو

مسیر فاطمه ست چراغ زندگی ت

اسیر زینبه، دل صبور تو

نه مثل یک عروسکی تو دست شب

نه مثل یک گلی تو دست گلفروش

تو اون دلی که از قفس رها شده

تو اون دلی که آسمونه آرزوش

سپاهی از فرشته ها تو قلبت و

نشون عشق و زندگی رو شونه ته

نه خال و خط و آب و رنگِ زندگی

شهادت آرزوی عاشقونه ته

تو شهرزاد قصه گوی جبهه ای

تو لیلی کتاب عشق و باوری

به هر نگاهی دل نمی دی و بجاش

با چادرت دل خدا رو می بری

شهیده بودن عشق و افتخارته

تو این سفر سمیه هم قطارته

تو تک سوار میدون عفافی و

سپاهی از فرشته ها کنارته

تو ماهی و ستاره های دامنت

قراره هر کدوم یه کهکشون بشن

زنان ما قسم به خون فاطمه

از این مبارزه عقب نمیکشن

 

قاسم صرافان

 ********************

چادر عبایی بر سرم دارم

با روسری سبک لبنانی

رنگ جماعت نیستم…اصلا!

رنگ تو هستم! خوب میدانی

من قرص ماهم را نمیخواهم

جز تو کسی دیوانه اش باشد

اصلا نباید ابروانم هم

پیدا شود از زیر پیشانی

عاشق ترت هستم زمانیکه

حتی شده یک تار مویم را

که سرزده از روسری,…آرام

با دستهای خود بپوشانی

تو ریش را با ریشه اش داری

هم ظاهر و هم باطنت ناب است

کم کم مرا با خود یکی کردی

ای عشق تدریجی و طولانی

ما بیت ناب مذهبی هستیم

من، فاطمی…تو، حیدری…آری

ای کاش روزی کربلا باشیم

یک نیمه شب…با چشم بارانی!

 

عارفه دهقانی

 ********************

روی هرچی به غیر از عشق,

می بندی نگاهت رو

کسی جز آینه, کامل

ندیده روی ماهت رو

تو با آرامشت, امروز

یه دنیا رو تکون میدی

توی هر فتح,با چادر

حضورت رو نشون میدی

خدا میخواس توی دنیا

تو کاملتر بشی…آره!

حجابت آبرو داده

به هرکی که دوسِت داره

خیابونای رنگی باز

پر از حسِّ دل آشوبه

تو این آشفتگی، واسم

بهشت چادرت خوبه

.

مث گلهای مصنوعی

دروغه خیلی از عشقا…

تو اما یاس سجاده!

پر از عطری…پر از زهرا

 

عارفه دهقانی

 

 ********************

چادرت ای ماه من! آغاز صبحی دیگر است

ابروانت زیر ابر روسری زیباتر است

سخت گیری نیست چادر!…ابتدای راحتی ست

دخترم! این بهترین ارثیّه ی یک مادر است

مادر ما حضرت زهراست! باور کردنی ست

مادری که از همه زنهای این عالم، سَر است

کودکی را زینبی باش…آخرش با فاطمه ” س “!

از همین حالا حجاب تو ،جهاد اکبر است

چادرت دارد زمین را آب و جارو میکند!

میهمانت آمد از راه… آسمان، پشت در است!

 

عارفه دهقانی

 

 ********************

زیر عبای شب بپوشان قرص ماهت را

فرمانده ی اسرار !…پنهان کن سپاهت را

کم نیستی! بانوی قصر امپراطوری!

نگذار سربازان برنجانند شاهت را

با احترام آمد زمین، شهزاده ی باران

تا که ببوسد گوشه ی چادر سیاهت را

رد شو…چنان قدیسه ای در بارگاه قدس

چون حضرت زهرا نظر کرده است راهت را

تو حُرمتی داری که تنها بین این تَن ها،

آیینه میبیند فقط عمق نگاهت را

 

عارفه دهقانی

 ********************

 زهرا مامان بیا صمیمی باشیم

مثل دو تا دوست قدیمی باشیم

بیا با هم حرف بزنیم بخندیم

در رو به روی غصه ها ببندیم

درسته دختر خوبه دلبر باشه

تو خوشگلی از همه کس سر باشه

جلوه تو ذات دختره می دونم

کار خداست مقدره می دونم

همه می گن دخترا برگ گلن

دادش میگه البته یه کم خلن

چسب روی دماغ یعنی که زشتن

به فکر خط خطی سرنوشتن

پشت این رنگ و روغنا دروغه

پشت اینا یه طرح بی فروغه

مردا میگن که خوشگلا نجیبن

راستش و بخوای دخترا مثل سیبن

سیب زمین افتاده بو نداره

رهگذر هم پا رو دلش می ذاره

سیب های روی شاخه چیدن دارن

از دست باغبون خریدن دارن

بهار خانوم دل نگرون توام

دلواپس روز خزون توام

حالا که می خوای بری توی خیابون

خودتو بگیر چراغ نده تو میدون

وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم

به دو می خواست بره به سمت آدم

زد تو سرش فرشته گفت: حاج خانوم

چه میکنی فردا با حرف مردم

روتو بگیر با این لپای داغت

بشین بذار آدم بیاد سراغت

آره مامان اینم حرف کمی نیست

حجب و حیا قصه مبهمی نیست

این روسری یعنی که تو نجیبی

شکوفه معطر یه سیبی

این روسری پرچم اعتقاده

نباشه گلبرگها اسیر باده

زلفاتو از روسری بیرون نذار

چشمای هیز و سمت زلفات نیار

مردای خوب پرده دری نمی خوان

عشقای لوس سرسری نمی خوان

باید بدونی زندگی بازی نیست

توهم قرص های اکستازی نیست

اونهایی که پلاس کافی شاپن

احساسات دخترارو می قاپن

اونی که می ره پارتی های شبونه

تو کار و بار انگل دیگرونه

مردای خوب کاری و اهل دلن

مردای بد توی خیابون ولن

مردای خوب فقط نجابت می خوان

از زنشون غرور و غیرت می خوان

علاف مو فشن که مرد نمیشه

تا لنگ ظهر به رختخواب سیر بشه

مردی که قیچی میزنه به ابرو

از اون نگیر سراغ زور بازو

مردی که بند انداخته مرده؟ نه نیست

برا کسی شریک درده ؟ نه نیست

جوهر مردی نداره ، زغاله

نه مرده و نه زن ؛ تو حس و حاله

برقِ لب و کرم که اومد تو کار

مردونگی برو خدا نگه دار

ابرو کمون خیابونا شلوغن

پر از فریب حرفای دروغن

دوسِت دارم دیونتم ، اسیرم

یه روز اگه نبینمت میمیرم

یک دو روز بعد تو همین خیابون

یه لیلی دیگه ست کنار مجنون

برا کسی بمیر که راستی مرده

جر نزنه ، نپیچه ، برنگرده

بله به کسی بگو که عاشق باشه

تو حرف عاشقونه صادق باشه

یعنی باید شیفته روحت باشه

تشنه چشمه شکوهت باشه

آره گلم سرت رو درد نیارم

ای لوده بازی ها رو دوست ندارم

گیس طلایی به چشماشون زل نزن

با فوکلات به دستاشون پل نزن

همپای دخترای بد راه نرو

با چشم باز مامان توی چاه نرو

 

پروانه نجاتی

 

 ********************

 در حجم لاک و موی پریشان و روسری

رژهای جیغ و مانتوی کوتاه و دلبری

بی شک به لطف و عشق تو چادر سرم شده

بی شک به دست های تو، مولای آخری

تو دختران چادری ات را به صحن خود

ای مفرد مذکر “غایب” نمیبری؟

من غایبم و غیبت تو یک بهانه است

هر وقت من بخواهمت آخر تو حاضری

هی آبروی جد بزرگ تو میبرم

هی آبروی رفته من را تو میخری

چشم تو خیس میشود و غصه میخوری

وقتی که از حوالی این شهر بگذری

من خاک پای جد عزیز شما شوم

آقا ولی شما به خدا چیز دیگری

خاک ﺩﻭ عالمم به سر من شود کم است

وقتی که تو برای خودت منتظر تری

ﻣﺤﺪﺛﻪ اﺳﻤﺎﻋﻴﻠﻲ

 

 ********************

 

رخت ِ زیبای آسمانی را/خواهرم با غروربر سر کن

نه خجالت بکش نه غمگین باش/چادرت ارزش است باور کن

بوی ِ زهرا و مریم و هاجر/از پر ِ چادرت سرازیر است

بشکند آن قلم که بنویسد:/”دِمُدِه گشت و دست و پا گیر” است

توی بال ِ فرشته ها انگار/حفظ وقت ِ عبور می آیی

کوری ِ چشمهای بی عفت/مثل یک کوه نور می آیی

حفظ و پوشیده در صدف انگار/ارزش و شان خویش میدانی

با وقاری و مثل یک خورشید/پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی

خسته ای از تمام مردم شهر/از چه رو این قدر تو غم داری؟

نکند فکر این کنی شاید/چیزی از دیگران تو کم داری !!

قدمت روی شهپر جبریل/هر زمانی که راه می آیی

در شب ِ چادرت تو می تابی/مثل یک قرص ِ ماه می آیی

سمت ِ جریان ِ آبها رفتن/هنر ِ هر شناگری باشد

تو ولی باز استقامت کن/پیش ِ رو جای بهتری باشد

پر بکش سمت اوج میدانم/که خدا با تو است در همه جا

پر بزن چادرت تو را بال است/و بدان می برد تو را بالا

در زمانی که شان و ارزش جز/به دماغ و لباس و ماشین نیست

توی چادر بمان و ثابت کن/ارزش واقعی زن این نیست …!!!

وحید مصلحی

 

 ********************

 

 در خیابان چهره آرایش مکن

از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز

در مسیر چشم ها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد

جلوه ی گیسو مده در دست باد

خواهرم دیگر تو کودک نیستی

فاش تر گویم عروسک نیستی

خواهرم،این لباس تنگ چیست؟

پوشش چسبان و رنگارنگ چیست؟

خواهرم،اینقدر طن نازی مکن

با اصول شرع لج بازی مکن

خواهرم ای عاشق دین مبین

یک نظر ازواج پیغمبر ببین

محمد رضا آقاسی

 

 

 

********************

 

 

خواهر بخدا جلوه گری مثل سراب است

خواهر بخدا زینت زن حفظ حجاب است

با فسق و فجور و هوس و عشوه گری ها

بین تو و معبود مداوم شکراب است

خواهر بخدا روز قیامت شده نزدیک

خواهر بخدا روز دگر روز حساب است

آن روز که دست و سر و پایت شده ناطق

لب ها و زبانت همه الکن ز جواب است

آن روز که دوزخ شده بخشی ز عذابت

شرم از رخ زینب بخدا کل عذاب است

خواهر بخدا چادر مشکی زره توست

زیبا و پر از نور و پر از بوی گلاب است

با فاطمه همرنگ شدن اوج هنرهاست

با فاطمه همرنگ شدن راه ثواب است

 

 ********************

 بشنو از چادر که در توصیف زن
تارو پودش با تو میگوید سخن

تارو پودم را شرافت بافته:
تا شرافت را به عصمت بافته

«در کلاس حفظ تقوا و شرف
دختران دُرند و چادر چون صدف»

بهترین سرمایه ی زن چادر است
شیوه ی زهرا و زینب چادر است

حفظ چادر حافظ ناموس هاست
پاسدارِ حیله ی جاسوس هاست

حفظ چادر سد فحشا می‌شود
رو سفیدی نزد زهرا(س) می‌شود

 **************************

«فاطمه» با دست خود بر گل نوشت

«مقنعه» دارند گلهای بهشت

چهره گل از نظر پوشیده است

«چادر» عصمت به خود پیچیده است

زن کرامت می کند احساس یاس

عشق زیبا می شود در این لباس

گرچه سهل و ساده باشد مثل آب

درک باید کرد معنای «حجاب»

بهره ای از باغ بینایی ندید

هر که زن را دید و زیبایی ندید

حسن زن روشن چو گل در گلشن است

حسن کلی «هو»ست جزءاش در «زن» است

بر «حجاب» خویشتن دل باخته است

عشق هم «چادر» به سر انداخته است

هر زمانی وقت «عصمت» کوشی است

فرصت زیبای «چادر» پوشی است

چیست گل: زن- عطر ریزد «عفت»اش

نیست زیبای زن جز «عصمت»اش

بر نگاهم داغ بینایی نگر

گلشن عشق است زیبایی نگر

گل: زن است و زن:گل و گل طاهر است

«عصمت» زن در «حجاب»اش ظاهر است

خواهرم! در «عصمت» و «عفت» بکوش

بهترین گل می شوی «چادر» بپوش

«مقنعه» زیبنده بر روی همه ست

«مقنعه»، «چادر» حجاب «فاطمه» ست

«چادر» تو چون لباس شبنم است

یادگار حضرت گل، «مریم» است

غنچه را از حسن خود جوشانده ای

برگ گل بر جسم خود پوشانده ای

چادرت تن دور از آتش کرده است

«حضرت زهرا» سفارش کرده است

نیست بهر عصمت «چادر» کفاف

با نگاهت حفظ کن درس «عفاف»

خواهرم! کاری خدایی می کنی

با «حجاب»ات پارسایی می کنی

کوچه ها از چشم «نامحرم» پر است

حافظ گل در خیابان «چادر» است

خواهرم! از دین «وقار» آموختی

با «حجاب» خود «ثواب» اندوختی

در ثواب «چادر» تو صد صواب

اسلحه بر قامتت باشد «حجاب»

چشم «نامحرم» ترا هرگز ندید

«چادر» تو حافظ خون «شهید»

دیده ام در متن شب رنگین کمان

ماه را «چادر» به سر در آسمان

غرق عصمت- غرق زهد و عفت اند

«بانوان شیعه» شعر خلقت اند

خواهرم! احساس را چون یاس کن

یاس را شرمنده از احساس کن

فاش- زیبایی مکن بهر همه

ای گل سرخ بهشت «فاطمه»

کشف زیبایی ست کاری اعظم است

این هنر مخصوص چشم «محرم» است

ای برای «حضرت زهرا» کنیز

مادر من- خواهر من- ای عزیز

شعر «عصمت» را سرودی بیت- بیت

با «حجاب» خود برای «اهل بیت»

چونکه «لحن» ات نیست واضح در خطاب

عطر «مسجد» می دهی بوی «گلاب»

گر که جهل است و خطا، خبط، اشتباه

«بی حجابی» هست «بیماری»، گناه

مثل گل در روضه «اسلام» باش

خواهرم! با «زهد» خود «خوشنام» باش

آنچه را مومن ثوابی بهتر است

«امر معروف» است و«نهی از منکر» است

توصیه از «دین» و «توشیح» از امام

«آمران حق» همه «خیرالانام»

این ترانه نغمه هر بلبل است

بانوی «ایرانی» و «شیعی» گل است

شجاع الدین ابراهیمی

**********************

 

بازدیدها: 35714

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *