پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
آستین های قتل مهمان را
ظهر بالا زدند خیلی زود
دیر نارو به فکرشان آمد
دیر… اما زدند خیلی زود
اول عازم شدند خیلی زود
بعد نادم شدند خیلی زود
باغ داران کوفه هم آن شب
سکّه لازم شدند خیلی زود
مثل قاضی شُریح، مثل شمر
همه عالِم شدند خیلی زود
همه ی دارها خریدارِ
سرِ مسلم شدند خیلی زود
پس پریشان شدند خیلی زود
بس پشیمان شدند خیلی زود
پیش هفتاد و دو نفر کافر
پس مسلمان شدند خیلی زود
نامه داران کوفه ظهرِ دهم
نیزه داران شدند خیلی زود
قاریان وای باعث قتلِ
خود قرآن شدند خیلی زود
اسب، خونْ یال، رفت خیلی دیر
با پر و بال رفت خیلی دیر
شمر آماده گشت خیلی زود
توی گودال رفت خیلی دیر
با حساب دو ساعت و اندی
زینب از حال رفت خیلی دیر
درخودش گیر کرد خیلی دیر
کوفه تغییر کرد خیلی دیر
حلق اصغر بدون شک از آب
تیر را سیر کرد خیلی دیر
با حساب رقیه، داغ حسین
عمه را پیر کرد خیلی دیر
وَ عمو زود رفت خیلی زود
وَ عمو دیر کرد خیلی دیر
آفتاب سر حسین تو را
نیزه تفسیر کرد خیلی دیر
مهدی رحیمی
***************************
دور و برت یک شهر نامرد است برگرد
کوفه غبار آلوده و سرد است برگرد
امضایشان در پای هر طومار ، جعلی است
از این سفر غربت ره آورد است برگرد
بر دوش دل حجم غمت آوار شد وای
درها به رویم بسته شد دیوار شد وای
وقتی که صاحب خانه ها راهم ندادند
شبهای اندوه علی تکرار شد وای
پسکوچه های شهر را تا صبح رفتم
تنها به حال من دل یک پیر زن سوخت
سجاده ی تسبیح را گسترده با اشک
مسلم به یادت مثل شمع انجمن سوخت
اینجا سخن از نیزه و شمشیر و سنگ است
بازار کوفه تیر و خنجر می فروشند
چشم ابالفضل و گلوی اصغرت ، آه
تیر سه شعبه را گرانتر می فروشند
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
*********************************
با تو بيعت نمي كنم اي مرد
ترس دارم تو رها بكنم
با چه رويي پس از خيانت و شك
رو به سلطان كربلا بكنم
.
با تو بيعت نمي كنم مسلم
بيعت با تو مردميخواهد
بين شهر علي غريبه شدن
روضه اش اهل درد مي خواهد
.
روضه مسلميه سنگين است
تن خورشيد بر بلندي بآم
نيزه ها خوردبر تن وپهلوش
محرمي كو سپارد آن پيغام:
.
(سمت كوفه نيا نيا اقا
كوفه، از كوفه…آبرو برده!
باد بالاي بام مي پيچد
شهر بي عطر مرتضي، مُرده!)
.
شير آل رسول مي غريد
سمت كفتارهاي دور و برش
تشنه ، امانگاه او نگران
سمت عشقش، – امامِ در سفرش-
.
شرف آل هاشمي مسلم!
اولين شير زخمي زهرا
كربلاي تو ، (كوچه اي) نامرد
كوفه ي ناسپاس با مولا
.
گرچه بيعت نكردم اما كاش
بين آن كوچه با شما بودم
تشنه ماندي و تشنه جان دادي
كاش راوي ماجرا بودم
.
زير لب گفت ((أين يامسلم))
عصر روز دهم امام شهيد
سرورم، روي آن بلندي بام
مسلم اين لحظه را به چشمش ديد
امير مرزبان
*********************************
بازدیدها: 5912