اشعار ویژه شهادت امام جواد علیه السلام

خانه / پیشنهاد ویژه / اشعار ویژه شهادت امام جواد علیه السلام

صلی الله علیک یا جواد الائمه

عروج من و آستان جواد

قنوت من و آسمان جواد

من و خلوت لامکان جواد

سری دارم و سایبان جواد

که آقا ندیدم  بسان جواد

رهاییم اما به دامی خوشیم

اسیریم اما به بامی خوشیم

همه کنج صحن  امامی خوشیم

به امید عرض سلامی خوشیم

نگیرید از ما امان جواد

هزاران هزار آستان دیده‌ایم

در این آستان نورِ جان دیده‌ایم

که جود و کرم توامان دیده‌ایم

همیشه همین و همان دیده‌ایم

دو عالم کجا خورده نان جواد

اگر کارو بارت بهم خورده است

اگر بر دلت موج غم خورده است

به نامت اگر رزق کم خورده است

چه غم راه تو بر حرم خورده است

تو و سفره‌ی  جاودان جواد

به گِردش کرم در کرم را ببین

به صحنش حرم در حرم را ببین

به روی گناهان قلم را ببین

هلا سائل محترم را ببین

که عمری نشسته به خوان جواد

خوشا باد اگر کاظمین آمدیم

اگر پیش این نور عین آمدیم

همه عمر در زیرِ دِین آمدیم

کنار ضریح حسین آمدیم

خوشا بر دل میهمان جواد

اگر مشهدی وقت دیدار گو 

سرت را به دیوار بگذار گو

شبیه گدایی بدهکار گو

دو بار و سه دفعه نه یکبار گو

فقط گو رضاجان به جان جواد….

#حسن_لطفی 

*********

در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم

ای تشنه ! دور از آب تو ماندی حسین هم

پیرو جوان نداشت که یک نور واحدید

در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم

کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند

در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم

گودال و بام ، مرز قبول شهادتند

راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم

شمشیر و زهر هردو جگر پاره می کنند

دل خون و دل کباب ، تو ماندی حسین هم

در روضه های کرببلا جانگدازتر

داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم

هرگز نمیرد آنکه از او زنده ایم ما

پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم
#محسن_ناصحی

*******

هزار نقشه کشیدید دام بگذارید

عزیز فاطمه را تشنه کام بگذارید

همان عزیز که بعد از نوشتن نامش

موظفید علیه السلام بگذارید

همان کسی که در این شهر آبرودار است

رواست سر به قدومش مدام بگذارید

همان که بی کرم او میان سفره خود

محال بود کمی هم طعام بگذارید

همان که قبله عرش است و رو به او باید

قدم به نیت بیت الحرام بگذارید

میان خانه او نیست جای رقاصه

حیا کنید به او احترام بگذارید 

بد است پیکر او را کنیزها ببرند

برای او دو سه تایی غلام بگذارید

میان قعر جهنم بسوزد آنکه سپرد

جنازه را به روی پشت بام بگذارید

پیام آمدن این کبوتران این است

که احترام به جسم امام بگذارید

فدای جد غریبش که نیمه جان می گفت

به جسم من عوض خیمه گام بگذارید

#علی_ذوالقدر 

*********

ای حجره ات غریب ترین جای این جهان

در قتلگاهت… آه… کسی نیست روضه خوان، 

جز مادری جوان که ز جان آه می‌کشد

هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان

بغداد شد مدینه و مردی که باز هم

در خانه‌اش ز کینۀ همخانه داد جان

جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی

آن پست‌تر از این و تو مظلوم‌تر از آن

آن‌قدر بی کسی که به دستور همسرت

مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان، 

با سوز ناله‌های تو بر طبل می‌زنند

تا نشنوند داد دلت را در آن میان

آن‌قدر بی کسی که تنت را کشان کشان

دادند روی بام به دستان آسمان

اما برای اینکه نسوزد تنت ببین

از مشهد آمدند تمام کبوتران

آه از تنی که زیر شررهای آفتاب

پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان 

#محمدعلی_بیابانی

********

تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر

“یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر”

حس کرده است ثروت عالم به دست اوست

وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر

از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان 

از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر

این گوشه‌چشم توست که اکسیر اعظم است

با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر

از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط

دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر

با دست پر به خانه‌ی خود رفته هر زمان

با دست خالی آمده در این محل فقیر

از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد

شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر

“دارایی جواد به منزل نمی‌رسد”

درباره‌ی تو ساخته ضرب‌المثل فقیر

این بیت‌ها گدای جوادالائمه‌اند

با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر

یابن‌الحسن! به نیّت تعجیل در ظهور

“الغوث” دم گرفته غنی، “العجل” فقیر

#مجتبی_خرسندی

*******

می دهد با نگاه بی رمقش

رو به مشهد سلام آخر را

کرده تکرار تشنگی جواد

ماجرای علیِ اکبر را

 

تشنگی از نگاه او پیداست

جگرش بی شکیب می سوزد

جگر پاره پاره اش پیش

عده ای نانجیب می سوزد

 

چِقدر بی کس است این آقا

دل شکسته شده و مایوس است

حس غربت به خانه اش دارد

با غریب مدینه مانوس است

 

این علی اکبر امام رضاست

که ندارد دگر پر و بالی

می زند دست و پا می خندند

عده ای با خوشی و خوشحالی

 

روی یک تخته پاره افتاده

پیکر پاک و اطهرش..ای وای

میخ ها هم به گریه افتادند

تازه شد داغ مادرش..ای وای

 

زیر نور گرم خورشید است

طاقت از جان یک جوان بردند

من بمیرم برای این آقا

بدنش را کشان کشان بردند

 

گرچه در آفتاب سوزان است

ولی حرف تیغ و خنجر نیست

با لب تشنه کشته شد اما

صحبتی از بریدن سر نیست

 

گرچه در آفتاب سوزان است

صحبت از زخم بر بدن نشده

کفنش کرده اند شکرخدا

حرف از پاره پیرهن نشده

#آرمان_صائمی

*******

غریب تر از مجتبی غریبِ زهرا تو

صدای  ناله‌ی  اَمَن یُجیبِ زهرا تو 

بمیرم از غمت آقا کسی نداری که

غریب تر از مجتبی کسی نداری که

چقدر غرقِ عرق  غرقِ درد  تب داری

میانِ سُرفه جگرپاره رویِ لب داری 

به دادِ تو نرسیدند تا صدا نزنی

کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی

صدای بال و پَر بسته از قفس نرسد

صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد

صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند

صدای هلهله‌ها تا که بیشتر نشوند

صدای هلهله آمد رضا رضا نکنی

که دست و پا بزنی و خدا خدا نکنی

صدا نزن که به دَف می‌زنند در پَسِ در

جوابِ دادِ تو کَف  می‌زنند در پَسِ در 

نگو  جوان رضا تشنه‌ای که آبی نیست

بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست

 عجیب زهر بدی بود شعله بر پاکرد

تمامیِ جگرت را  که اِرباًاِربا کرد

 کسی نگفت که آبی دهان خشکش را

کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را

به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست

 کسی نگفت نخندید مادرش اینجاست

میان حجره پَرَت را کسی نمی‌گیرد

عزیزِ تشنه سرت را کسی نمی‌گیرد

 غریب‌تر از مجتبی  نه بستری داری

نه گِرد خوش برادر نه خواهر داری

برادری که  به قربان پیکر تو رَوَد

نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد

نه گریه‌کُن که پی‌ات سر به دشت بگذارد 

نه خواهری که برای تو طشت بگذارد

میان خنده و دشنام بردنت آقا

کِشان کِشان به رویِ بام بردنت آقا

کنار خشکْ لبت ، کاسه های آب اُفتاد

کشان کشان بدنت زیر آفتاب  اُفتاد

کشیده‌اند زِ پا  با سرت چه بد خوردی 

میان راه بگو  چندتا لگد خوردی؟

به روی بام ولی مثل اینکه پامالی

به روی بام ولی نه میانِ گودالی

ولی به سویِ تو  خیره  نگاهِ دختر نیست

به روی جسم تو جز سایه‌ی کبوتر نیست

هزارشُکر که جسمِ تو نامرتب نیست

 هزارشُکر که بر بام ، جای مَرکب نیست

#حسن_لطفی 

*******

یکبارِ دیگر شد جسارت کنج حجره

مزد محبت شد خیانت کنج حجره   

شاگردِ جعده(لع) کار دستِ شیعه داده

فتنه گری کرده سرایت کنج حجره

از زهرِ أمّ الفضلِ ملعون شعله ور شد

قرانِ سرتاسر فضیلت کنج حجره

خیری ندید از همسری که قاتلش بود

انداخت او را بد به زحمت کنج حجره

دور و برش با عشوه ظرفِ آب در دست

کِل می کشید آن بی مروّت کنج حجره

لبهایش از فرط عطش از حرکت افتاد

بیتاب شد در اوج غربت کنج حجره

دلتنگِ بابا بود… دلتنگِ نگاهش

دلتنگِ قدری عشق و رأفت کنج حجره

یخ کرد دستانش، سرش سنگین شد و سخت-

افتاد با پهلو، به صورت کنج حجره

بخشنده بود و تا که محکم بر زمین خورد

ویران شد ارکانِ سخاوت کنج حجره

جان داد در اوج جوانی مثل مادر

میرفت مشتاقِ شهادت کنج حجره

با پای دل میرفت گریان سمت کوچه

با داغ مادر داشت خلوت کنج حجره

شد قاتلش آتش، لگد، قنفذ(لع)،مغیره(لع)

جان داد پایِ این مصیبت کنج حجره!

#مرضیه_عاطفی

نوحه دارم اسمت را ز بدو زندگی خود به یاد؛ حسین طاهری

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *