تمایل به غلو و افراط در فرهنگ قومی رنگ قومیت و در فرهنگ ملی رنگ ملیت و در فرهنگ دینی، رنگ دین به خود میگیرد، با این تفاوت که اصولاً دین، به دلیل سروکار داشتن با امور غیر مادی در این مورد، از ظرفیت بالاتر و بیشتری برخوردار است.
برخی از دین شناسان عامل اصلی بت پرستی اقوام را همین افراط در علاقه و عشق نسبت به شخصیتهای صالح دینی دانستهاند. هشام کلبی در کتاب معروف خود «الاصنام» مینویسد: بشر اولین مجسمه را به قصد تکریم و از خاطر نبردن حضرت «آدم» ساخت. نوادگان آدم مشابه مجسمه آدم را تراشیدند، ساختند و مورد تکریم، تمجید و نهایتاً پرستش قرار دادند به طوری که کمکم مجسمه آدم، اولین بت بشر شد.
هم او مینویسد: بتهای «وَدًّ»، «سُوَاع»، « یَغُوث»، «یَعُوق» و «نَسْر» که نام بتهای معروف قوم نوح در قرآن است،[۱] در ابتدا نام مردمانی صالح بوده است که مردم مجسمه آنها را ساختند و مجسمه آنان پس از سه نسل، کمکم مورد پرستش قرار گرفت. پرستش این بتها چنان قوت گرفت که پیامبرانی چون ادریس و نوح نیز، که برای مبارزه با آنها مبعوث شده بودند، پس از سالهای متمادی فعالیت جهت باز داشتن مردم از پرستش آنها، کاری از پیش نبردند و نتوانستند مردم را از پرستش آن بتها باز دارند.[۲]
مشکل افراط و غلو مشکل پیروان همه ادیان الهی بوده است. خداوند در قرآن کریم به پیامبر(ص) خود میفرماید به اهل کتاب در مورد غلو و افراطیگری هشدار ده: قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَ أَضَلُّواْ کَثِیرًا وَ ضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ[۳] بگو: اى اهل کتاب، در دین خود بنا حق افراط نکنید و از پى هوسهاى گروهى که پیش از این گمراهی گشتند و بسیارى از مردم را نیز گمراه کردند و خود از راه راست منحرف شدند، نروید.
غلو و افراط در دین، صورتهای مختلفی به خود گرفته است ولی بدترین شکل افراط و غلو، شکلی است که منجر به شرک شود. یکی از اشکال افراط مشرکانه در بین مسیحیان این بود و آنان میگفتند خدا در عین یکی بودن سه تاست. خداوند در قرآن کریم میفرماید: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَ لاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ، إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ، فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَیْرًا لَّکُمْ[۴] ای اهل کتاب، در دین خود افراط نکنید. در مورد خدا جز حق نگویید. مسیح، به حق، رسولِ خدا و کلمهای بود که خداوند به مریم القا کرد و روح او بود. به خدا ایمان آورده و نگویید سه گانه است و از آن خودداری کنید که برای شما بهتر است.
قرآن کریم مسیحیانی را که مسیح را خدا میدانستند کافر خطاب کرده میفرماید: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ[۵] آنان که گفتند مسیح خداست، کافر شدند. چون مسیح، خود خطاب به بنی اسرائیل گفت: ای فرزندان اسرائیل! خداوند را که پروردگار من و شماست بپرستید، و هر کس که به خدا شرک ورزد بهشت بر او حرام است و جایگاه او آتش جهنم است، و برای ظالمین مددکاری نیست.
نسبت ناحق داشتن فرزند به خداوند، شکل افراطی دیگری از یهودیان و مسیحیان در مورد انبیا بوده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ[۶] یهود عُزیر را پسر خدا میدانستند و مسیحیان مسیح را. خداوند در نفی این نسبت در جایی دیگر میفرماید: إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ.[۷]
مسلم است که الله تنها الهه است و او منزه است از اینکه که فرزندی داشته باشد.
هیچ پیامبری حق ندارد که مردم را به پرستش خود دعوت کند و یا به مردم بگوید فرشتگان یا انبیا را بپرستید. به همین جهت خداوند میفرماید: ما کان لبشر … یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِن دُونِ اللهِ … وَ لاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَ النِّبِیِّیْنَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ[۸] برای هیچ بشر سزاوار نیست که به مردم بگوید «به جای خدا مرا بپرستید» … و به کسی امر نمیکنند که فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود بگیرید.» چنین دعوتی دعوت به کفر است. زبان حال انبیا این است که میگویند: آیا شما را بعد از آنکه مسلمان شدید به کفر میخوانیم؟
مسیحیان نه تنها برای شخص مسیح به الوهیت معتقد شدند بلکه برای مادر او نیز که پیامبر نبود به الوهیت باور داشتند. خداوند در یک بیان سمبلیک برای نشان دادن خطای این نسبت، خطاب به عیسی میفرماید: قُلْ وَ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ[۹] ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به جای خدا الهه بگیرند؟!
افراط در یهودیت و بویژه در مسیحیت علاوه بر عیسی و مریم به علمای دینی هم سرایت کرده است. اهل کتاب، علمای دینی خود را نیز چون مسیح معبود خود میدانستند با اینکه، به آنان گفته شده بود که تنها خدای واحد را بپرستند. قرآن کریم میفرماید: اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ[۱۰] عالمان و راهبان، خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و همچنین مسیح را، در حالی که دستور نداشتند که جز خدای یکتا که معبودی جز او نیست را بپرستند. او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند.
اسلام دین تسلیم به حق و حقیقت است. تنها پیام دین اسلام، پیام تسلیم و ایمان به حقیقت است. از نظر اسلام خدا یکتاست و توحید گوهر و حقیقت دین است. اسلام که دینی واقعگرا و حقیقتمحور است، نمیخواهد پیروان خود را آلوده به خرافات و شرک و شخصیت محور ببیند. این دین تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آنچه بر سر ادیان دیگر آمده است به کار گرفت. به همین جهت تکیه قرآن کریم بر این است که پیامبر اسلام به مردم تفهیم کند که او بشر و شخصیت الوهی ندارد تا پیروان او به سرنوشت پیروان مسیح دچار نشوند. خداوند برای جلوگیری از هر نوع افراط و تفریط یا غلو و تقصیر از محور توحید و دوری از این حقیقت، خطاب به پیامبر خود میفرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا.[۱۱]
به مردم بگو: من هم مِثل شما بشرى هستم ولى به من وحى مى شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد. او در جای دیگر میفرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ.[۱۲] به مرم بگو: من، بشرى چون شما هستم، جز اینکه به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است، پس مستقیماً به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید. واى بر مشرکان.
یکی از خصلتهای بشری انبیاء، فنا و مرگ است که خداوند در قرآن آن را در مورد پیامبر اسلام تبلیغ کرده است: وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ[۱۳] ای پیامبر هیچ بشری قبل از تو جاودانه نبود. آیا اگر تو بمیری مشرکین جاودان خواهند ماند؟ إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ.[۱۴] ای پیامبر تو میمیری آنان نیز خواهند مرد.
از دیگر خصلتهای بشری انبیاء، ضعف وجوی آنهاست و اینکه جز آنچه خدا بخواهد صاحب هیج نفع و ضرری برای خود یا دیگران نیستند. علم آنها در حد علم ممکن برای بشر است. این ویژگیها نیز باید توسط پیامبر اسلام به مردم تفهیم و تبلیغ میشد، تا مردم ذهنیت افراطی پیدا نکنند؛ به همین جهت خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّاإِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَالْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌلِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.[۱۵]
به مردم بگو: من جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختیار سود وزیانى ندارم، و اگر غیب مىدانستم قطعاً برای خود خیر بیشترى مى اندوختم و هرگز به من از جانب دشمن یا غیر دشمن آسیبى نمى رسید. من جز بیم دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان آورند، نیستم.
اسلام علاوه بر پیروان خود، خواستار راه مستقیم توحید برای همه مردم و ادیان به افراط کشیده شده است. قرآن مردمی که به الههای دروغین دل بسته اند را به توحید دعوت میکند. به تعبیر قرآن کریم: وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا یخْلُقُونَ شیْئاً وَ هُمْ یخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیَوةً وَ لا نُشوراً[۱۶]
برخی از مردم موجوداتی را که ۱- خلق نمیکنند بلکه مخلوق هستند. ۲- مالک نفع و ضرری برای خود نیستند. ۳- مرگ و زندگی و برانگیختن آنان به دست خودشان نیست را به جای خدا در نظر میگیرند. بنابراین این موجوداتی که دارای این سه ویژگی هستند، شایسته پرستش نیستند. بر همین اساس خداوند خطاب به اهل کتاب میفرماید: قل یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۱۷] ای اهل کتاب بیایید به آنچه در بین ما مشترک است رو آوریم و فقط خدا را بپرستیم و هیچ چیز را شریک خدا ندانیم و یکدیگر را ارباب خود ندانیم بلکه تنها پروردگار خود را بپرستیم.
برخی از افراطیگریها در دین تفاوت زیادی با شرک یاد شده ندارد. بر خلاف تصور عدهای، اینگونه نبوده است که مشرکین به خدای عالم باور نداشته باشند، بلکه آنان تنها تصور میکردند که تدبیر امور عالم مشترکا در دست خدا و غیر خداست. افراطیون و مشرکین هر دو خدا را به عنوان خالق خود قبول داشتند. به بیان قرآن: وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ[۱۸] اگر از مشرکین بپرسی چه کسی آنان را آفریده است میگویند: الله. مشرکین خدا را به عنوان خالق جهان نیز میپذیرند و منکر آن نبودند و خورشید و ماه را نیز مسخر خداوند میدانستند.
بازدیدها: 57