امام حسین علیه السّلام، کربلا و حادثه عاشورا در بیان امام خامنه ای مدّ ظلّه العالی- قسمت چهارم
نهضت حسینى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است
«و بَذَل مُهجَتَه فیک».(مصباح المتهجد: ۷۸۸) این زیارت اربعین است؛ منتها فقرههاى اوّل آن، دعاست که گوینده این جملات خطاب به خداوند متعال عرض مىکند: «و بذل مهجته فیک»؛ یعنى حسینبنعلى، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لِیَستَنقِذَ عبادک مِن الجهاله»؛(مصباح المتهجد: ۷۸۸) تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حیره الضّلاله»؛(مصباح المتهجد: ۷۸۸) و آنها را از سرگردانىِ ناشى از ضلالت و گمراهى برهاند. این یک طرف قضیه، یعنى طرفِ قیامکننده؛ حسینبنعلى علیهالسّلام است.
طرف دیگر قضیه، در فقره بعدى معرفى مىشود: «و قد تَوازَرَ علیه مَن غَرّتهُ الدنیا و باع حَظَّه بِالأرذل الأدنى»؛(مصباح المتهجد: ۷۸۸) نقطه مقابل، کسانى بودند که فریب زندگى، آنها را به خود مشغول و دنیاى مادّى، زخارف دنیایى، شهوات و هواهاى نفس، از خود بیخودشان کرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ سهمى را که خداى متعال براى هر انسانى در آفرینش عظیم خود قرار داده است – این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت – به بهاى پست و ناچیز و غیرقابل اعتنایى فروخته بودند. این، خلاصه نهضت حسینى است.
مداقّه در این بیان، انسان احساس مىکند که نهضت حسینى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشاندهنده ابعاد عظیم این نهضت است. یک نگاه، حرکت ظاهرى حسینبنعلى است؛ که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر – یعنى حکومت یزید – است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگترى است که نگاه دوم، انسان را به آن مىرساند؛ و آن حرکت علیه جهل و زبونى انسان است. در حقیقت، امام حسین اگرچه با یزید مبارزه مىکند، اما مبارزه گسترده تاریخى وى با یزیدِ کوتهعمرِ بىارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلّت انسان است. امام حسین با اینها مبارزه مىکند.
اگر به تحلیل ظاهرى قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضدّ مردمى یزید است؛ اما در باطن، یک قیام براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ایمان و براى عزت است. براى این است که مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پیدا کنند. لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّدبنحنفیه – و در واقع در پیام به تاریخ – چنین گفت: «انّى لم أخرُج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالماً»؛ (بحارالانوار، ج ۴۴، ۳۲۹) من با تکبّر، با غرور، از روى فخرفروشى، از روى میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم؛ «انّما خَرجتُ لِطَلب الاصلاح فى اُمّه جَدّى»؛ (بحارالانوار، ج ۴۴، ۳۲۹) من مىبینم که اوضاع در میان امّت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطى است؛ حرکت، حرکت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتى است که اسلام مىخواست و پیامبر آورده بود. قیام کردم براى اینکه با اینها مبارزه کنم.
مبارزه امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است. یک نتیجه این بود که امام حسین علیهالسّلام بتواند بر حکومت یزید پیروز شود و قدرت را از چنگ کسانى که با زور بر سر مردم مىکوبیدند و سرنوشت مردم را تباه مىکردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر این کار صورت مىگرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض مىشد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلى این پیروزى سیاسى و نظامى را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در اینجا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانى که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیرقابل انقطاع در تاریخ به جریان مىاندازد. و این کار را امام حسین کرد.
در رفتار امام حسین علیه السّلام، از اوّلى که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایى که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویت و عزّت و سرافرازى و در عینحال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه مراحل هم اینطور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون براى او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا که سخنرانى کرد و فرمود: «خُطّ الموت على وُلدِ آدم مَخَطّ القَلادَه فى جِیدِ الفَتاه»،(بحارالانوار، ج ۴۴، ۳۶۶) صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین مىکنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانه همراه با معرفت، همراه با عبودیت و همراه با تواضع، آن وقتى است که همه دستها را به طرفش دراز کردهاند و نسبت به او اظهار ارادت مىکنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سى هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّهاى اضطراب در این مرد خدا و این بنده خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
آن راوىاى که حوادث روز عاشورا را نقل کرده و در کتابها دهن به دهن منتقل شده است، مىگوید: «فواللَّه ما رأیت مکثورا».(بحارالانوار، ج ۴۵، ۵۰) مکثور، یعنى کسى که امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچهاش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همه امواج بلا به طرفش بیاید. راوى مىگوید من هیچ کس را در چهار موجه بلا، مثل حسینبنعلى محکمدلتر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا».(بحارالانوار، ج ۴۵، ۵۰) در میدانهاى گوناگون جنگها، در میدانهاى اجتماعى، در میدان سیاست، انسان به آدمهاى گوناگونى برخورد مىکند؛ کسانى که دچار غمهاى گوناگونند. راوى مىگوید هرگز ندیدم کسى در چنین هنگامهاى با این همه مصیبت، مثل حسینبنعلى، چهرهاى شاد، مصمّم، حاکى از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهى است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید که باید براى چنان حکومت و جامعهاى مبارزه کند؛ جامعهاى که در آن پستى و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید براى چنان اجتماعى جهاد کنند که به وجود بیاید و مىآید و ممکن است.
اگر پیام امام حسین را زنده نگه مىداریم، اگر نام امام حسین را بزرگ مىشماریم، اگر این نهضت را حادثه عظیم انسانى در طول تاریخ مىدانیم و بر آن ارج مىنهیم، براى این است که یادآورى این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره امام حسین را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران انشاءاللَّه خواهد رسید. نام امام حسین علیهالسّلام را خدا بزرگ کرده است و حادثه کربلا را در تاریخ نگه داشته است. اینکه مىگویم ما بزرگ نگهداریم، معنایش این نیست که ما این کار را مىکنیم؛ نه. این حادثه عظیمتر از آن است که حوادث گوناگون دنیا بتواند آن را کمرنگ کند و از بین ببرد. ۱۳۷۹/۰۱/۲۶
عاشورا ؛ یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه
تحقیقاً یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزی که موضوعِ ذکر مصیبت حسینبنعلی علیهالسّلام مطرح شد، چشمه جوشانی از فیض و معنویت در اذهان معتقدین و محبّین اهل بیت علیهمالسّلام جاری گشت. این چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت و بهانه آن هم یادآوری خاطره عاشوراست.
دارای ابعاد بی شمار است. پس، یادآوری این خاطره، در حقیقت مقولهای است که میتواند به برکات فراوان و بیشماری منتهی شود. لذا شما ملاحظه میکنید که در زمان ائمّه علیهمالسّلام، قضیه گریستن و گریاندن برای امام حسین علیهالسّلام، برای خود جایی دارد. مبادا کسی خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحثهای قدیمی است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه به جای خود و منطق و استدلال هم به جای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جای منطق و استدلال نیست. البته در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان فلسفی خوابیده است.
حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریای خروشانِ عواطفِ صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّهای شائبه تردید در شخصیت ملکوتی والای او، برای هدفی که همه منصفین عالم در صحّتِ آن، که مبتنی بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حرکت شگرفش را آغاز میکند و میگوید: «ایها النّاس! انّ رسول الله، صلّی الله علیه وآله، قال: مَن رأی سلطاناً جائراً…» بحث سرِ این است. امام حسین علیهالسّلام، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار میدهد: «یعمل فی عبادالله بالإثم و العدوان.» بحث بر سرِ مقدّسترین هدفهاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانی، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را تحمّل میکند.
دشوارترین مبارزه، مبارزه غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله دوستان و تحسین عامّه مردم، چندان دشوار نیست. چنان که در یکی از جنگهای صدر اسلام، وقتی که دو لشکرِ حقّ و باطل در مقابل هم صف کشیدند و کسانی چون پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهمالسّلام، در رأس جبهه حق قرار داشتند، پیغمبر از سپاهیان خود پرسید: چه کسی حاضر است به میدان برود و فلان جنگجوی معروفِ سپاه دشمن را از پای درآورد؟ جوانی از سپاهیان اسلام، داوطلب شد. پیغمبر دستی بر سر او کشید و او را بدرقه کرد. مسلمانان هم برایش دعا کردند و او به میدان نبرد رفت، جهاد کرد و کشته شد. این، یک نوع کشته شدن و جهاد کردن است. نوعِ دیگرِ جهاد کردن، جهادی است که وقتی انسان به سمت میدان نبرد میرود، آحاد جامعه نسبت به او یا منکرند، یا غافلند، یا کناره میجویند و یا در مقابلش میایستند. کسانی هم که قلباً وی را تحسین میکنند – و تعدادشان کم است – جرأت ندارند زبانی به تحسینش بپردازند.
در حادثه عاشورای امام حسین علیهالسّلام، حتی کسانی مانند «عبداللهبنعباس» و «عبداللهبنجعفر» که خودشان جزو خاندان بنیهاشم و از همین شجره طیبهاند، جرأت نمیکنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند و به نامِ امام حسین علیهالسّلام، شعار بدهند. چنین مبارزهای، غریبانه است و مبارزه غریبانه، سختترینِ مبارزههاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رویگردان. در مبارزه امام حسین علیهالسّلام، حتّی برخی از دوستان هم معرضند. چنان که به یکی از آنها فرمود: «بیا به من کمک کن.» و او به جای کمک، اسبش را برای حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده کن!»
غربت از این بالاتر و مبارزه از این غریبانهتر؟! آن وقت در این مبارزه غریبانه، عزیزترین عزیزانش در مقابل چشمش قربانی شوند. پسرانش، برادرزادههایش، برادرانش و پسرعموهایش؛ این گلهای بنیهاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روی زمین بریزند و حتّی کودک شش ماههاش هم کشته شود!
علاوه بر همه این مصیبتها، میداند به مجرّد این که جان از جسم مطهّرش خارج شود، عیالات بی پناه و بی دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. میداند که گرگهای گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حملهور میشوند، دلهای آنها را میترسانند؛ اموال آنها را غارت میکنند؛ آنها را به اسارت میگیرند و مورد اهانت قرار میدهند. میداند که به دختر والای امیرالمؤمنین علیهالسّلام، زینب کبری سلامالله علیها، که جزو شخصیتهای بارز دنیای اسلام است، جسارت میکنند. اینها را هم میداند.
بر همه اینها، تشنگی خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: کودکان خردسال، تشنه. دختر بچهها، تشنه. پیرها، تشنه. حتی کودک شیرخواره، تشنه. میتوانید تصوّر کنید که این مبارزه چقدر سخت است؟ انسانی چنان والا، پاک، مطهّر و منوّر که ملائکه آسمان برای تماشای جلوه او بر یکدیگر سبقت میگیرند و آرزومند تماشای حسینبنعلی علیهالسّلام هستند تا به او متبرّک شوند؛ انسانی که انبیا و اولیا آرزوی مقام او را میکنند، در چنان مبارزهای و با چنان شدّت و محنتی به شهادت میرسد. شهادتِ چنین شخصیتی، حادثهای شگرف است. کدام انسانی است که عاطفهاش از این حادثه جریحهدار نشود؟! کدام انسانی است که این حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟ ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
… ادامه دارد.
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 165