امام خمینی در تنهایی و در میان جمعیت
حجت الاسلام عالی در ضمن سخنانی به یک نکته ی قابل دقتی از وجود با برکت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اشاره کردند که باهم مرور می کنیم.
یک استادی بود -خدا او را رحمت بکند- ایشان میگفت: وقتی یک جنس قیمتی، مثلاً یک قوری عتیقه، جنس خیلی قیمتی اگر فرزند شما این را بیندازد و بشکند، یک موقع پیش شما میآید، به شما میگوید: این شکست، اینطور خبر میدهد. ممکن است شما دو تا سیلی هم به او بزنید که شکست! خوب حواس خود را جمع میکردی. امّا یک موقع میآید به آدم میگوید: شکستنی بود، قرار نبود این بماند. این فرق می کند.
خدا رحمت بکند امام راحل عظیم الشّأن ما را، رضوان خدا بر او. آن زمانی که در اوج تنهایی و بیکسی بود، همانگونه بود که در اوج جمعیت و قدرت بود، هیچ عوض نشد. آن موقع که در اوج تنهایی بود که او را از قم دستگیر کردند، شبانه داشتند او را به سمت تهران میبردند. خود حضرت امام در خاطرات خود میگوید: وقتی داشتند من را میآوردند، این مأمورین امنیتی، این مأمورینی که به هر حال مأمور دستگیری من بودند، حالا ساواک آن زمان هنوز تشکیل نشده بود به اسم ساواک نبود. آنها میترسیدند، من به آنها در ماشین دلداری میدادم. بعد میگفت: در جاده که داشتیم به سمت تهران میآمدیم، ماشین منحرف شد و به خاکی رفت. یکی، دو کیلومتر وارد خاکی شد که من یقین پیدا کردم که میخواهند من را بکشند. بعد از دو، سه کیلومتر که رفت، ماشین برگشت و وارد جادهی آسفالت شد. حضرت امام فرمود: به قلب خود مراجعه کردم، دیدم به والله هیچ تغییر نکرد. چه آن زمان که به خاکی رفت و چه آن زمان که برگشت. هیچ تغییر نکرد. این آدم که آن موقعی که تنهای تنها بود را در نظر بگیرید، با آن موقعی که زمانی که اوج جمعیت اطراف او را گرفته بودند.
یکی از اعضای دفتر حضرت امام –من اسم این بزرگوار را نمیآورم- ایشان میگفت: مردم به حسینیهی جماران برای دیدن امام آمده بودند، امام داشت لباس میپوشید آماده بشود بیاید داخل حسینیه. صدای شعارهای مردم میآمد که روح منی خمینی، بت شکنی خمینی، صدای این شعارها میآمد. میگوید: با امام داشتیم میآمدیم، امام به من گفت: فلانی اگر تمام این مردمی که خالصانه دارند میگویند: درود بر فلانی و خالصانه هم دارند میگویند، صادقانه هم دارند میگویند، برگردند و بگویند: مرگ بر فلانی. همهی آنها برگردند، من ذرهایی قدم عقب نمیگذارم. چون من برای وظیفهی خود کار کردم. نه بد داشتن بقیه انسان را مأیوس بکند و نه تحسین بقیه انسان را ذوق زده بکند. این آدمها ظرفیت پیدا کردند، میفهمند که بالا و پایین دنیا اینطور نیست که باعث بشود انسان خود را گم بکند.
بازدیدها: 0