انقلاب اسلامی و مخاطرات پیش رو/قسمت دوم
سازماندهی و ایجاد انحراف در مسیر انقلاب
طیف بوروکرات تکنوکراتهای فرهنگی لیبرال صفت از اوایل دهه ۱۳۶۰ با سیاستگذاریهای انحرافی، فضا را برای به راه افتادن طوفانی از ترجمه آثار فلسفی، ادبی، سیاسی و روانشناسی لیبرالی مهیّا کردند. در این دوره است که آثاری چون: « انقلاب » ، « خشونت » ، « توتالیتاریسم » ، « امپریالیسم لیبرال » از هانا آرنت (ایدئولوگ لیبرال صهیونیست آمریکایی آلمانیالاصل) و «جباریت»، «قطره اشکی در اقیانوس» و «زندگی سیاسی» از مانس اشپربر (نویسنده لیبرال و انقلابی پشیمان و پیوسته به اردوگاه مدافعان سرمایهداری لیبرال) و «۱۹۸۴»، «قلعه ی حیوانات» و «درود بر کاتولونیا» از جورج اورول (رماننویس لیبرال مسلک همکار سازمان سیا در جنگسرد فرهنگی که انقلابیای پشیمان از انقلاب و پیوسته به اردوی ضدّ انقلابی لیبرالها بود) و «ظلمت در نیمروز» و «گفتوگو با مرگ» از آرتور کوئیستلر (نویسنده یهودی همکار سازمان سیا که او نیز یک انقلابی پشیمان بود که به خدمت نظام جهانی استکبار لیبرالی در آمده بود) به منظور تخطئه و نفی هر نوع آرمانگرایی و انقلاب و ترویج آراء لیبرالی منتشر شد و همزمان آثاری از کارلوس کاستاندا و سوزوکی و آلن واثر که مروّج عرفانهای انحرافی سکولاریست و مذاهب جعلیای چون «ذن بودیسم» و «تائوئیسم» و مروّج نحوی معنویت سکولاریست غیردینی شدید فرودگرا و مؤیّد نظام تمدّن اومانیستی بودند، به طور گسترده ترجمه و ترویج گردید. به موازات اینها برخی انتشاراتیهای دولتی تحت سیطره بوروکرات تکنوکراتهای فرهنگی که روزبهروز بیشتر در باتلاق طرفداری از لیبرالیسم فرو میرفتند اقدام به تجدید چاپ آثاری از ریمون آرون (جامعهشناس مدافع لیبرال دموکراسی و جاسوس سازمان سیا) و برخی کتب انتشارات فرانکلین سابق (که توسط آمریکاییها به منظورترویج مشهورات مدرنیستی تألیف شده بود) نمودند.
در عرصه سینما نیز با سیاستگذاری های انحرافی، به چهره ساختن از کارگردانان سکولاریستی چون عبّاس کیارستمی و حمایت از ساخت آثاری نظیر «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی پرداختند.
بوروکرات تکنوکراتهای لیبرال صفت با نفوذ در روزنامه «کیهان» آن زمان و «کیهان فرهنگی» سالهای دهه ۱۳۶۰ عملاً این رسانههای مطبوعاتی را به ارگانهای چهرهسازی از عبدالکریم سروش و ترویج فضای روشنفکری مدرن بدل کردند. در همین دوره است که کتاب «جامعه ی باز و دشمنانش» اثر کارل پوپر (یهودی فراماسونر همکار سازمان سیا و مدافع افراطی سرمایهداری لیبرال) منتشر میشود و «کیهان فرهنگی» به صورت ارگان تبلیغی – ترویجی این کتاب عمل مینماید.
در تداوم سیاستگذاریهای غرضورزانه همین طیف، بوروکرات تکنوکراتهای لیبرال صفت فرهنگی است که رمانهایی چون: «زمستان ۶۲» اثر اسماعیل فصیح و «رازهای سرزمین من» نوشته رضا براهنی مجوّز نشر میگیرند و به طور غیرمستقیم مورد حمایت واقع میشوند. همین جریان بوروکرات تکنوکراتهای لیبرال صفت فرهنگی، مجوّز به نشریاتی چون: «مفید»، «آدینه» و «دنیای سخن» میدهند و زمینههای همکاری و همراهی دو شاخه آتئیست [غیرمذهبی و به اصطلاح دینی] در حقیقت التقاطی روشنفکری ایران را فراهم میآورد. سه مؤلّفه اساسی، این دو شاخه روشنفکری ایران را به هم نزدیک میکرد:
- اعتقاد به مدرنیته وترویج آن؛
- سکولاریسم؛
- ترویج لیبرالیسم.
حرکت موریانه وار عبدالکریم سروش در بدنه ی انقلاب
این جریان بوروکرات تکنوکراتهای لیبرال صفت در فضای دانشگاهی نیز با محوریت عبدالکریم سروش، عملاً به اخته کردن « انقلاب فرهنگی» و تغییر مسیر آن به سمت تثبیت نحوی نظام آموزشی غربزده با رویکرد پوزیتیویستی و مروّج مشهورات علوم انسانی مدرن میپردازند. از دل این نظام دانشگاهی تحتسیطره مشهورات علوم انسانی است که نسل جدید طبقه متوسط ایران به صورت انبوه، تولید میگردد. این طیف بوروکرات تکنوکراتهای فرهنگی عرصههای اصلی سیاستگذاری و تصمیمگیری در وزارتخانههای مهم ارشاد و آموزش عالی و ارگانهای اصلی مطبوعاتی را در اختیار داشتند که عبدالکریم سروش ایدئولوگ اصلی آنها بود. او ضمن باز کردن پای طیفی از استادان رسماً سکولاریست، نظیر حسین بشیریه، چنگیز پهلوان و سیّد جواد طباطبایی به دانشگاهها، با حلقههای سیاسی حولوحوش آقای حسینعلی منتظری و کتابخانه سیاسی قم نیز پیوند خوردند که محصول آن، ظهور نویسندگان سکولاریست منافقی چون محسن کدیور و محمد جواد اکبرین در لباس روحانی (روحانی نما) بود.
در همین دوره است که آثاری چون «موج سوم» اثر آلوین تافلر با یک درون مایه مروج سیطرۀ غرب و ترویج شیفتگی و مجذوبیت نسبت به نظام تکنیک مدرن به اصطلاح «تحلیل آینده» بر اساس برتری تمدّن غرب اومانیستی، رمانهایی نظیر «بار هستی» و «شوخی» نوشته میلان کوندرا ترجمه و ترویج میگردد. (هردو رمان، مضامینی سکولاریستی درترویج مدل زندگی مدرنیستی دارند و یکی از آنها مروّج گریز از انقلابیگری و آرمانخواهی و محکوم کردن هر ایدئولوژی جز ایدئولوژی لیبرالی است) و در همین دوران است که بر پایه همین سیاستگذاری فرهنگی، ضمن ساختن فیلم «کمالالملک» در سینما، موج گسترده ترجمه آثار اریک فروم (روانشناس یهودی آلمانیالاصل آمریکایی مروّج نحوی لیبرالیسم سوسیال دموکراتیک) آغاز میشود. اریک فروم در آثاری چون: «دل آدمی و گرایشش به خیر و شر»، «آناتومی ویرانسازی انسان»، «آیا انسان پیروز خواهد شد؟»، «روانکاوی و دین»، «جامعه ی سالم» بهترویج این دیدگاه میپردازد که یک شخصیت انقلابی در حقیقت، انسان عقدهای و بیماری است که خشم فروخورده ناخودآگاه خود را در هیئت انقلابیگری و آرمانخواهی بروز میدهد. او همچنین بر پایه اصالت دادن به مشهورات اومانیستی، ادیان مختلف از جمله اسلام را – العیاذ بالله – به عنوان ادیان پدرسالار نامیده و خواهان تطبیق آموزههای ادیان الهی با مشهورات سکولار اومانیستی غرب مدرن میشود.
در سال ۱۳۶۷، با آغاز انتشار سلسله مقالات عبدالکریم سروش در «کیهان فرهنگی» تحت عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت»، مانیفیست التقاطیاندیشی لیبرالی روشنفکری به اصطلاح دینی ایران، تدوین میگردد؛ هر چند که این جریان در این مقطع، همچنان میکوشد تا نقاب نفاق را به منظور تداوم حضور و فعّالیت نفوذی خود در درون نظام بر چهره داشته باشد. فراموش نکنیم که وقایعی نظیر ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و پس از آن فتنه سیاه ۱۳۸۸ تا حدود زیادی در بستر شکافهایی که فعّالیت جناح نئولیبرالیست پنهان کار و منافق پدید آورده بود، رقم خورد و این باید عبرتی باشد تا به سمت یک ساختار سیاسی منسجمتر با محوریت ولایتفقیه و مقام عظمای ولایت امر حرکت کنیم و ساختار سیاسی نظام در مجموع و به طور تامّ و تمام و بیش از آنچه تا به حال بوده است، صورتی از بسط اراده ی ولایی باشد. البتّه شکست کودتای فتنهگران سال ۱۳۸۸ و برداشته شدن نقاب از چهرههای منافق برخی نئولیبرالیستهای متّصل به نظام، موهبتی الهی بود و فرصتی مغتنم برای ایجاد همگنی و یکدستی بیشتر در ساختار سیاسی کشور و حذف منافقین نئولیبرال نفوذی پدید آورده است که باید از آن به نفع بسط تامّ و تمام حاکمیت اراده ی ولایی در کشور بهره برد.
در این گفتار بیش از این فرصت پرداختن به طیف تکنوکرات بوروکراتهای فرهنگی لیبرال صفت نیست؛ فقط به این نکته اشاره کنیم که حرکت مخرّب این جریان در سالهای دهه ۱۳۷۰ و نیز نخستین سالهای دهه ۱۳۸۰ (قبل از روی کار آمدن دولت اصولگرا) به انحاء و اشکال مختلف و با فراز و فرودهایی تداوم یافت. در شرایط کنونی اگرچه چهرههای اصلی و مؤسس جریان بوروکرات تکنوکراتهای لیبرال صفت فرهنگی، افشا شده و برخی از آنها دیگر، منزوی و منفعل هستند؛ اما برخی شواهد و قرائن گویای آن است که نسل تازهای از تکنوکراتهای فرهنگی لیبرال صفت شکل گرفتهاند که اگرچه امروزه به لطف دولت اصولگرا، فاقد محوریت و نقش تعیینکننده اجرایی و سیاستگذاری شدند، اما این احتمال خطرناک به طور جدی وجود دارد که در پی وقوع برخی فعل و انفعالهای سیاسی، امکان عرضاندام و تأثیرگذاری پیدا نمایند و باید به عنوان یک خطر بالقوه و جدی به آنها نگریست. نکته مخاطرهآمیز بعدی، وجود یک کاست روشنفکری مدرنیست بسیار فعال در عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی است که وجه غالب آن را تمایلات لیبرالی تشکیل میدهد و دیگر رگههای فکری نیز فعلاً ذیل هژمونی لیبرالیسم جمع شدهاند. نقطه کانونی وحدت همه این رگهها و تمایلات ایدئولوژیک روشنفکری که موجب پیوند و همسویی و حتی وحدت آنها گردیده است، اعتقاد به سکولاریسم و مخالفت با حکومت دینی است.
فعّالیت لیبرالیستی در زیر پوست انقلاب
این کاست روشنفکری در عرصههای مختلف بازار نشر کتاب، مطبوعات، تولیدات سینمایی و هنرهای نمایشی بسیار فعّال است و به انحاء و اشکال و اقسام مختلف به ترویج آراء مدرنیستی و عمدتاً لیبرالیستی خود میپردازد. کاست روشنفکری ایران از اواسط دهه ۱۳۶۰ با حمایتهای تکنوکرات بوروکراتهای لیبرال صفت نفوذی در پیکره نظام، تدریجاً فعّال شد و نهایتاً دو شاخه آتئیست و التقاطی آن، زیر چتر هژمونی نئولیبرالیسم وترویج مشهورات مدرنیستی وترویج سکولاریسم و مخالفت فعال، اما به طور نهان با حکومت اسلامی به وحدت رسیدند.
خطر این جریان هنوز هم بسیار جدّی است، هرچند که پس از روی کار آمدن دولت اصولگرا به واسطه قطع کامل حمایتهای پنهان و آشکار دولتی از این جریان، عملاً از قدرت نفوذ و تأثیرگذاری آنها علىالخصوص در بازار کتاب و مطبوعات کشور کاسته شده است. هرچند که فارغ از دولت، با کمال تأسّف برخی سازمانها و نهادهای حکومتی که در کلّیت امر به نظام تعلّق دارند، امّا از دولت تبعیت مستقیم و موظّف قانونی ندارند، به نحو عجیب و گسترده و حیرتانگیزی به فعّالسازی کاست روشنفکری ایران به ویژه در عرصههای مطبوعات و نشر کتاب پرداختهاند و میپردازند. این امر عجیب و تأسّفبار، حکایت از دامنه نفوذ گسترده، امّا پنهان کاست روشنفکری مدرنیست ایران و ظرفیت بالقوّه ی خطرساز آن دارد.
اگر در آغاز دهه ۱۳۶۰ عمده فعّالیت کاست روشنفکری ایران در قلمرو ترجمه متمرکز بود، از دهه ۱۳۷۰ تدریجاً چهرههای نسلهای مختلف این جریان قدم به حوزۀ تألیف نیز گذاردند و بمباران فکری مخاطبان بهویژه جوانان در جبهه جنگ نرم را در این عرصه نیز پی گرفتهاند.
در عرصه ترجمه نیز چهرههای مختلف کاست روشنفکری ایران با ترجمه آثار و چهرهسازی از لیبرالهای مدافع نظام استکبار سرمایهداری مدرن در قلمروها و موضوعات مختلف اشخاصی مثل: هرتا مولر، ماریو بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، آنتونی گیدنز، جان راولز، ریچارد رورتی، فردریک فونهایک، کارل پوپر، جان استوارت میل، ماکس وبر، هابر ماس و بسیاری دیگر مأموریت ترویج سکولاریسم و مشهورات مدرنیستی و غیر دینی را به صورتی فعّال انجام میدهند.
کاست روشنفکری غربزده مدرنیست ایران در عرصه مباحث اقتصادی نیز با دفاع جانانهای از نئولیبرالیسم (توسط کسانی چون: موسی غنینژاد، منوچهر تفضّلی و برخی دیگر) به طور فعّال حضور دارد.
متأسّفانه بیش از این مجال، پرداختن به مخاطرات ناشی از حضور و فعالیت گسترده کاست روشنفکری مدرن ایران وجود ندارد و بحث تفصیلی درباره آن را باید به فرصتی دیگر موکول کرد. فقط به این نکته مهم باید توجه کرد که کاست روشنفکری مدرنیست ایران عملاً بخشی از وظیفه تجهیز فکری و ایدئولوژیک طبقه متوسط مدرن ایران و آلترناتیوسازی فکری و فرهنگی به نفع سرمایهداری سکولار نئولیبرالیست ایران را بر عهده دارد.
نفوذی در انقلاب
حضور آشکار و پنهان یک جناح نئولیبرالیست در درون نظام که بعضاً و در مواردی موجب پیدایی شکافها و گسلهای فعّال سیاسی – اجتماعی میگردد، از مؤلّفههای مخاطرهآمیزی است که به نظر میرسد به منظور حفظ سلامت و صلابت و اقتدار نظام، باید آن را به نحوی ترمیم کرد و ساختار سیاسی کشور را به سمت یکدستی و انسجام کامل حولِ محور فرامین رهبری و ولی امر مسلمین، پیش برد. البتّه از فردای پس از پیروزی انقلاب ، در کل وجه غالب ساختار سیاسی کشور، وجه ولایی و اسلامی بوده است، امّا به هر حال وجود و حضور یک جناح فکری سیاسی که بهویژه از سالهای پس از پذیرش قطعنامه در ژست نئولیبرالی فرو رفت و از اواخر دهه ۱۳۷۰ رسماً با مجامع امپریالیستی خارج از کشور پیوند خورد که دو نمونه آن را میتوان در دیدارهای سیدمحمّد خاتمی با جورج سوروس و رئیس وقت پیمان دفاعی ناتو مشاهده کرد و ظاهر این ارتباط های پنهان توسّط برخی چهرههای دیگر جریان نئولیبرالیست نیز تکرار شده است و بعضاً موجب ایجاد شکافهای ناهنجاری در درون نظام، در مقاطعی گردیده است، به هرحال به عنوان یک امر بالقوّه و گاه بالفعل مخاطرهآمیز مطرح است.
فراموش نکنیم که وقایعی نظیر ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و پس از آن فتنه سیاه ۱۳۸۸ تا حدود زیادی در بستر شکافهایی که فعّالیت جناح نئولیبرالیست پنهان کار و منافق پدید آورده بود، رقم خورد و این باید عبرتی باشد تا به سمت یک ساختار سیاسی منسجمتر با محوریت ولایتفقیه و ولی امر حرکت کنیم و ساختار سیاسی نظام در مجموع و به طور تامّ و تمام و بیش از آنچه تا به حال بوده است، صورتی از بسط اراده ی ولایی باشد. البتّه شکست کودتای فتنهگران سال ۱۳۸۸ و برداشته شدن نقاب از چهرههای منافق برخی نئولیبرالیستهای متّصل به نظام، موهبتی الهی بود و فرصتی مغتنم برای ایجاد همگنی و یکدستی بیشتر در ساختار سیاسی کشور و حذف منافقین نئولیبرال نفوذی پدید آورده است که باید از آن به نفع بسط تامّ و تمام حاکمیت ارادۀ ولایی در کشور بهره برد.
منبع: کتاب نقد حال، دفتر اول؛ شهریار زرشناس؛ نشر معارف؛ قم؛ ۱۳۹۳
پرتال فرهنگی راسخون
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 155