بایسته های انتظار

بایسته های انتظار

خانه / انتظار و مهدویت / بایسته های انتظار

آنان که در این هستى، محبوب‌ها و رهبران دیگر را آزموده اند و به ضعف‌ها و محدودیّت‌ها و پَستى‌ها و زشتى‌هاى آنان آگاه شده اند، وقتى از زبان وحى مى‌شنوند: «ولىّ ما، به ما، از خودمان مهربان تر  و آگاه تر است»، تمام توجهش به او معطوف مى‌شود تا جایى که در کوچک ترین رفتارش، حتّى صدقه دادنش، او را بر خودش پیش مى‌اندازد و قبل از این که به سلامتى خود فکر کند، تندرستى و رفع بلا از او را خواهان است تا جایى که او را بر وجود خود حاکم مى‌کند و نسبت به خودش اَوْلى  مى‌داند

بایسته های انتظار

آنان، با تمام وجود، روى خود را به آسمان دوخته، نداى: (إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّماوات والأرض)  را زمزمه مى‌کنند و این گونه ظهور هادىِ امّت را به انتظار مى‌نشینند.
اصولا، کسى که در انتظار است، بى تفاوت و بى خیال نیست. حضرت یعقوب(علیه السلام) منتظر یوسف(علیه السلام) بود، ولى بیکار نبود. به فرزندانش گفت: بروید و به دنبال یوسف و برادرش بگردید و از روح و رحمت خدا ناامید نشوید.  همین تعبیر در مورد حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد شده است: «منتظر فرج باشید و از روح و رحمت خدا ناامید نشوید.»
بنابراین، فرزندان انتظار، آداب و وظایفى را دنبال مى‌کنند؛ چون، این خاصیّت انتظار است که بر حالت و رفتار و عمل منتظر اثر مى‌گذارد. اکنون به شمارى از این وظایف اشاره مى‌شود:

یکم ـ اقبال
آنان که از تدبّر بهره گرفته اند، از کنار حادثه‌هاى پیش پا افتاده، به سادگى نمى گذرند. زیرا دریافته اند که در کنار هر اتّفاقى هر چند کوچک، درسى و اندرزى وجود دارد. امام کاظم(علیه السلام) هم به این مسئله اشاره دارند: ما من شیء تراه عینک إلاّ و فیه موعظه؛  آن چه را چشمان تو مى‌بیند، موعظه و پندى در آن، است.
آنان که به زندگى خود و دیگران توجّه ویژه اى دارند، دست هدایت مهدى فاطمه(علیها السلام)را در هدایت خودشان و دیگران، به خوبى مى‌بینند و مساعدت‌هاى پیدا و پنهان محبوب را لمس، و حضور مهربان او را حس مى‌کنند. آنان، به او، رو مى‌آورند صدایش مى‌زنند و مى‌خوانند: إنّا توجّهنا واستشفعنا و توسَّلنا بک إلى الله… .

مفهوم اقبال
در مفهوم اقبال و رو آوردن، دو نکته نهفته است:
معناى نخست؛ رو آوردن و دل دادن به محبوب است، به خاطر بزرگى و جمال و هیبت و شعور و یافتن تمامى خواسته‌ها و آرزوها در وجود او، تا بدین وسیله از منش او پیروى کند و راه‌هاى پر پیچ و خم را با او به سر منزل مقصود برساند.
رویکرد به مهدى، این معنا را با خود دارد. در رسیدن به این هدف، چند عنصر نقش دارد: شناخت؛  تجربه ى محبّت و عنایت، تجربه ى ضعف‌ها و محدودیّت‌ها در دیگران؛ تجربه ى بن بست‌ها و احساس تنگناها.

الف. شناخت
اقبال قلبى، از شناخت و احساس محبّت مایه مى‌گیرد. از این رو، مهم ترین وظیفه اى که هر شیعه ى منتظر بر عهده دارد، کسب معرفت نسبت به وجود مقدّس امام و حجّت زمان خویش است. این موضوع، تا بدان درجه از اهمّیّت است که در روایات بسیارى، اعم از شیعه و سنّى، مطرح شده است.

ب. تجربه ى محبّت و عنایت از محبوب و ضعف و محدودیّت از دیگران
آنان که در این هستى، محبوب‌ها و رهبران دیگر را آزموده اند و به ضعف‌ها و محدودیّت‌ها و پَستى‌ها و زشتى‌هاى آنان آگاه شده اند، وقتى از زبان وحى مى‌شنوند: «ولىّ ما، به ما، از خودمان مهربان تر  و آگاه تر است»، تمام توجهش به او معطوف مى‌شود تا جایى که در کوچک ترین رفتارش، حتّى صدقه دادنش، او را بر خودش پیش مى‌اندازد و قبل از این که به سلامتى خود فکر کند، تندرستى و رفع بلا از او را خواهان است تا جایى که او را بر وجود خود حاکم مى‌کند و نسبت به خودش اَوْلى  مى‌داند.
چگونه مى‌شود آن مهربانِ غایب را دوست نداشت، در حالى که او، نسبت به ما، مهربان و سبب دفع بلاها و گرفتارى‌ها است  و ایمنى بخش اهل زمین است و در غم ما، اندوهگینى، و از شادى ما، خرسند مى‌گردد و در فکر وضعیّت شیعیان است، گرچه در مشرق یا مغرب زمین باشند.

ج. تجربه ى بن بست‌ها و احساس تنگناها
توجّه به مهدى(علیه السلام) تجربه ى بن بست‌ها و احساس تنگناها را مى‌خواهد. براى کسى که دنیا، هنوز وسعت دارد و به مال و ثروت و همسر و فرزند و… وابسته است، در خیمه ى مهدى فاطمه(علیها السلام) جایگاهى ندارد.
باید دانست که اموال و اولاد، فتنه نیستند. وابستگى به آن‌ها فتنه است. مَثَل مال و انسان، مَثَل آب و کشتى است. اگر آب بیرون از کشتى باشد، وسیله ى خوبى براى حرکت کشتى است، امّا اگر داخل کشتى شود، سبب هلاکت است. مال هم اگر بیرون از دل باشد، مَرکَبِ خوبى است، ولى اگر داخل دل باشد، سبب هلاک است.
اساساً، زهد آزادى است، آزادى از هر آن چه رنگ تعلُّق به خود گیرد. حافظ مى‌گوید:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود            زهر چه رنگ تعلُّق پذیرد، آزاد است
منتظر مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف آزادمردى است که دادن‌ها و گرفتن ها، در وجود او موجى پدید نمى آورد.
منتظرِ مهدى فاطمه(علیها السلام) به دنیا قانع نیست، بلکه جایگاه بلندترى را مى‌طلبد. چون در چشم تیزبین او، دنیا بد نیست، بلکه اندک است.
معناى دوم؛ روى آوردن به جهت حضور در کنار محبوب است تا با این حضور و انتساب، کسب آبرو کند. وجاهت و شرافت و مقبولیّتى را که هرگز به طور طبیعى نمى توانسته کسب کند، بدین وسیله به دست مى‌آورد.
انسان‌ها در زندگى خود به دنبال پیدا کردن موقعیّت اجتماعى خوبى هستند و تمام تلاش خود را در این زمینه انجام مى‌دهند تا به این هدف ارزشمند برسند.
آنان که به کلاس‌هاى بالاترى راه پیدا کرده اند و ارزش‌هاى انسانى خود را کشف کرده اند و استعدادهاى ویژه و برتر خود را یافته اند و به استخراج و بهره بردارى از آن مشغولند، آبرومندى را در جاى دیگرى دنبال مى‌کنند.
آنان، آبرو را در نزد امام حسین(علیه السلام) مى‌جویند و این دعا را بسیار مى‌خوانند:
اللهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین(علیه السلام) فى الدّنیا والاخره
و در نتیجه، خدا، خریدارشان مى‌شود؛
) إنّ اللّه اشترى من المؤمنین (
وجاهت در حضور حق و در محضر او، براى کسانى است که از غیر او رو برگردانده. به همین سبب، منتظرِ مؤمن، تمام توجّه و وفاى خود را در این راه مصرف مى‌کند و به درجه اى مى‌رسد که «افضل اهل هر زمان» لقب مى‌گیرد؛ المنتظرون لظهوره أفضل کلّ زمان… .

دوم. میثاق
(… الّذین یوفون بعهد اللّه ولا ینقضون المیثاق) ؛ فرزند انتظار، با توجّه و اقبال قلبى، ارتباط میان خود و حجّت حق را نیرومند مى‌سازد و تا جایى پیش مى‌آید که نه تنها توقّعى از او ندارد، بلکه متعهّد مى‌شود تمام دارایى هایش، خانواده اش، هستى اش و تمام آن چه را خدا به او عطا کرده، در راه محبوب به مصرف برساند و این سرود همیشگى اوست که هر روز با ولىّ و امام زمانش زمزمه مى‌کند: وأبذل مالی و أهلی و نفسی… .  او مى‌داند که آن چه نزد ما مى‌ماند، نابود شدنى است و آن چه نزد «ولىّ» است، ماندگار و جاویدان است؛ (ما عندکم ینفد و ما عنداللّه باق)
تو مى‌خواهى آن چه را خدا به تو بخشیده، در راه او ببخشى. این بذل به دست آوردن و از تباه شدن دارایى جلوگیرى کردن است. چگونه ممکن است قرض دادن به یک مؤمن، سبب تضاعف و ازدیاد آن شود و در راه ولىّ خرج کردن و به او سپردن و با او معامله کردن چنین نباشد؟ در واقع، مؤمنِ منتظر، با این کار، تجدید بیعت مى‌کند.
براى تجدید بیعت با حضرت صاحب الامر، دعاى عهد، میثاق نامه اى زیبا است. امام صادق(علیه السلام) فرموده‌اند:
هر کس، چهل صباح، این دعا را بخواند، از یاوران حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود. اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خداى تعالى، او را زنده خواهد کرد تا در رکاب آن عزیز جهاد کند.
انسان، با این تجدید عهد، متعهّد مى‌شود که از هر گونه سستى و انحرافى دورى گزیند؛ براى صاحب امر، غیبتى طولانى است. در این دوران، هر کسى باید تقوا پیشه سازد، و چنگ در دین خود زند.
اگر مؤمنان به میثاق با خدا پابند باشند، یقیناً، زمان ظهور فرا خواهد رسید. چه خوب است به نداى زیبایش در این زمینه، گوش جان بسپاریم. آن حضرت  فرمود:
لو أشیاعنا، وفّقهم اللّه لطاعته، على اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا…؛  اگر شیعیان ما که خدا توفیقشان دهد، در راه ایفاى پیمانى که بر عهده گرفته اند، همدل مى‌شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.
بنابراین، تا استعداد حضور حضرت را پیدا نکنیم، از فیض دیدار خبرى نیست. امام عجل الله تعالی فرجه الشریف منتظرآمادگى و تجدید عهد خالصانه ى ماست که به همراه آن، سرور و بهجت و رضایت و انس هم خواهد آمد.

سوم ـ پناه
انسان منتظر، وقتى مسئولیّت خود و رسالت سنگینش را دریافت و به این نتیجه رسید که باید حرکت کند ـ چون ماندن، گندیدن و پوسیدن است ـ با مانع‌ها و درگیرى هایى روبه رو مى‌شود. که در همه جا خانه گرفته اند و وحشت و غربت آفرینند.
در این هنگام، ناچار باید به کسى پناه برد تا او را از این غربت و تنهایى نجات دهد. اکنون، این سؤال در ذهن پدید مى‌آید: به چه کسى باید پناه برد؟ با چه کسى باید به گفت و گو نشست؟ به چه کسى باید دلگرم شد؟
در پاسخ باید گفت: این انس، جز به معصوم، و انتظار فرج او نیست.  این حقیقت، در سخن دلنشین امام سجاد(علیه السلام) آمده است:
انتظار الفرج من أعظم الفرج؛  انتظار فرج، از بزرگ ترین گشایش‌ها است.
سینه هایى که رنج هستى، دردهاى انسان، ظلم‌هاى جامعه را شاهد بوده اند و همراه هر قطره ى خون که از رگ‌هاى مظلومان ایرانى و فلسطینى و لبنانى و افغانى و… به زمین ریخته، همراه هر تازیانه که بر مجاهدى فرود آمده، حضور داشته اند و این گونه در برابر همه ى مردم و همه ى هستى، خود را مسئول مى‌دانند، چاره اى جز پیوند با مهدى فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشریف ندارند.

چهارم ـ توسل
وادى عشق، بسى دور و دراز است، ولى***طى شود جاده صد ساله به آهى، گاهى
اى عزیز فاطمه! ما، غفلت کردیم و متوجّه نشدیم و غافلانه و جاهلانه، تو یوسف عزیز را، بدون این که حتّى ثمن بخسى نصیب مان شود، از دست دادیم و اکنون، در هجران تو، کنعان زندگى ما، در خشکسالى سوزان، فرو رفته است و زندگى بر ما سخت شده است و با شرمندگى، دست تمنّا به سوى تو گشوده ایم و عرضه مى‌داریم:
( یا أیّها العزیز مسّنا وأهلنا الضرّ وجئنا ببضاعه مزجاه فأوفِ لنا الکیل و تصدّق علینا إنّ اللّه یجزى المتصدقین).
فرزندان انتظار، حکمت غیبت آن منجى غائب را درک کرده، آن را ناشى از فاصله ى فرهنگ این دوران از فرهنگ مهدویّت و عدم آمادگى براى حضور آن امام همام مى‌دانند. آنان خوب مى‌دانند فاصله ى آنچه باید باشند و آنچه هستند، به ژرفاى یک عمر زندگى است که بدون راهنمایى از عالم وحیانى و توسّل به ساحت مقدّس یک وجود نورانى، میسّر نیست.
آنان دریافته اند که توسّل، تقرّب است و وسیله ساختن براى رسیدن به محبوب و معبود؛ ( وابتغوا إلیه الوسیله ( .
باید دانست که اهل بیت، وسیله ى تقرّب انبیا هستند.  بر پایه ى حکم عقل، براى رسیدن به هر مقصدى، به دنبال وسیله اى باید رفت، امّا هر وسیله اى براى مقصد خاصّى ساخته شده است، امام، وسیله ى قرب،  وسیله ى هدایت ، وسیله ى رضا و رضوان  و راه رسیدن به بهشت موعود است.
این درست که نمک طعام را هم باید از آنان خواست، ولى وقتى مى‌شود بیش ترها را به دست آورد، براى طرح درخواست‌هاى پایین تر، مجال توسّل نمى ماند، هر چند آنان که به خواسته‌هاى بزرگ دست مى‌یابند و با هستى، هماهنگ مى‌شوند، نظام هستى نیز با آنان هماهنگ مى‌شود و درخواست‌هاى کوچک آنان هم برآورده مى‌شود.
خوب است در این زمینه به روایتى گوش جان بسپاریم؛ در آن روزها که زمین براى ظهور آخرین پیامبر جشن شکوفایى گرفته بود. در آن روزگار که در سرزمین خشک و بى آب و علف بذرهاى دعوت و رحمت کاشته شده بود. در آن زمان که طرح عقیده و دعوت آشکار و پنهان ریخته شده بود. در آن سرزمینى که درگیرى با بت‌ها و طاغوت‌ها و خود پرستى‌ها شکل گرفته بود و در آن روزها که شبه جزیره، طعم حاکمیّت دینى را تجربه مى‌کرد و رسول خدا مى‌خواست آمال و آرزوها و درخواست‌هاى آن مردمان، رفعتى به بلنداى آسمان‌ها پیدا کند و در آن روزها… .
امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید: در این دوران به مردى از طائف که در دوران جاهلیت رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) مهمان او شده بود و مورد احترام وى قرار گرفته بود، گفتند: یادت مى‌آید آن شخصى را که در آن روز در طائف بر تو وارد شده بود، او همان رسولى است که اکنون به این مقام رسیده.
او گرفتار بود و فقیر، آماده اش کردند که بیاید از پیامبر درخواستى داشته باشد، خیلى فکر کرد که چه بخواهد. آنگاه گفت: یا رسول الله! مرا مى‌شناسید؟ حضرت گفتند: تو کى هستى؟ گفت: من همانم که آن روز بر من وارد شدى و… حضرت فرمودند: مرحبا چه مى‌خواهى؟ خوب فکر کرد و گفت: دویست گوسفند با چوپان.
حضرت لختى اندیشید و سر فرو انداخت و فرمود: به او بدهید. سپس رو به اصحاب کرد و با تأسف فرمود: چگونه است که این فرد از آن پیرزن یهودى همتش کم تر است! اصحاب پرسیدند: داستان چه بود؟
حضرت فرمود: وقتى که برادرم موسى از مصر به سرزمین مقدس در شام مى‌خواست هجرت کند، وحى آمد که جنازه ى حضرت یوسف را با خودت ببر. موسى مأمور شده بود کسى را که آشنا با محل این جنازه باشد، پیدا کند. به او گفتند: اگر کسى باشد فلان پیر زن بنى اسرائیل است. موسى به دنبالش فرستاد تا او را آوردند. موسى گفت: مى‌دانى آن جنازه کجاست؟ گفت: آرى. گفت: بگو هر چه بخواهى به تو مى‌دهم. گفت: نمى گویم مگر این که همه خواسته هایم را بپذیرى. گفت: بهشت را. گفت: همان که گفتم.
موسى متحیر ماند. وحى آمد که قبول کن، تو نمى دهى ما مى‌دهیم. موسى گفت: قبول است. پیرزن گفت: درخواست من این است که روز قیامت در بهشت با تو و در رتبه و مقام تو باشم…
سپس رسول خدا آهى کشید و فرمود: چه شد درخواست او چون درخواست این پیرزن نبود! چه شد این فرد همتش از آن پیرزن کم تر  بود!
راستى آیا ما نیز چنین نیستیم؟ آیا درخواستها، آرزوهایمان بر همین اساس نیست؟
آرى، مى‌شود از ولىّ خدا، کشت و زرع و تجارت و فرزند و عیال و… خواست و آنان نیز خاندانِ بذل و بخشش اند و یقیناً، انسان، از توسل فرد بهره مند مى‌شود، ولى بهره ى بیش ترى را از دست مى‌دهد.
از هر وسیله اى باید متناسب با توانایى او درخواست داشت. از حجت خدا، باید کارى را خواست که از دست دیگران ساخته نیست. درباره ى مشکلات حوزه‌هاى علمیّه، یکى از اساتید مى‌گفتند: «کار اصلى مرجع، ساختن مسجد و مدرسه و بیمارستان نیست. این ها، کارهایى است که از یک ثروتمند هم ساخته است. کار مرجع، تربیت عالم عادل و عاقل است. این، کارى است که از دیگران ساخته نیست. باید به هر کس، در کارى که براى آن ساخته شده، توسّل جست و بهره گرفت.»
آرى، آنان خود، معرِّف خویشند. آنان، انقلاب در عقل‌ها و اندیشه‌ها پدید مى‌آورند.  آنان، قفل و زنجیر را از پاى آدمى بر مى‌دارند تا خوب حرکت کند. به هر طرف، چه شرق و چه غرب برویم، هدایت، فقط در نزد آنان است.
خدا، به عزّت و جبروت خود قسم خورده که اگر کسى او را چنان عبادت کند که مانند چربى در دیگ، آب شود، از او نخواهد پذیرفت، مگر از همان طریقى که خودش امر کرده، او را بخواند.

بایسته های انتظار

پنجم. آمادگى
مؤمن منتظر، بیکار نمى ماند، بلکه آماده مى‌شود. همچون یعقوب، بوى پیراهن یوسف در او انقلابى پدید مى‌آورد.  آنان که انتظار محبوبى را داشته باشند، کوچک ترین نشانه اى از محبوب، در آنان اثر عمیقى مى‌گذارد. در تاریخ مى‌خوانیم. پیراهن حضرت یوسف، بر روح و جسم یعقوب اثر گذاشت و چشم نابیناى او، بینا، و روح و روان وى، شادمان شد.
آمادگى، آن هم در تمامى اَبعادش،  یکى از وظایفِ دوران غیبت به شمار مى‌آید؛ چون مؤمن منتظر، پیوسته در حال زمینه سازى براى حکومت مهدى«عج» است؛ ویوطّئون للمهدی سلطانه.
او، با دیدن دوره‌هاى آموزش نظامى و فراهم کردن اسلحه ى مناسب، خود را براى یارى امام آماده مى‌کند. شیخ کلینى(ره) از امام کاظم(علیه السلام) نقل مى‌کند: هر کس اسبى را به انتظار امرِ ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالى که منسوب به ماست، خداوند روزیش را فراخ گرداند و به او شرح صدر عطا کند و او را به آرزویش برساند و در رسیدن به خواسته هایش یاریش کند.
چگونگى آمادگى در گرو شرایط زمان و مکان است؛ اگر در روایات، سخن از فراهم کردن اسب و شمشیر، به میان آمده، براى تمثیل و بیان لزوم آمادگى براى یارى آخرین حجّت حق است.
بنابراین، به طور کلّى مى‌توان گفت: فرهنگ انتظار، فرهنگ آماده سازى جامعه براى پذیرش آزادانه ى حاکمیّت الاهى است و در این میان، راهبرد منتظران، نزدیک سازى آزادى به دین است.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 100

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *