بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين
شکر و سپاس خدا را به خاطر همه ي نعمتهايش به ويژه نعمت هدايت نعمت ولايت نعمت دولت کريمه ي حقه. با تسليت رحلت فاطمه ي معصومه سلام الله عليها و اظهار خوشبختي و خرسندي از توفيق زيارت برادران و سروران عزيز
موضوع بحثي که بنا هست من خدمت شما گزارش کوتاهي از آن ارائه کنم تحت عنوان مهندسي حکومت ديني هست .
ابتدائا عرض کنم امکان اين که اين بحث در اين فرصت کوتاه ارائه شود حتي فهرست آن، وجود ندارد. من طرح بحث مي کنم اما اصل بحث را به خود شما واگذار مي کنم . ان شاء الله به دوستان هم عرض مي کنم اين اسلايدها را در اختيار شما قرار بدهند، کتابش را هم به شما معرفي مي کنم، فقط مايلم انگيزه اي بشود که دوستان ما نسبت به اين مسأله ورود پيدا کنند و اصل کار اين است.
يک مقدمه کوتاه عرض مي کنم و تا جايي که بتوانم فهرست اين چند فصلي که قرار است به آن توجه شود را بيان کنم.
150 اسلايد هست که هر اسلايدي بعد از مقدمه حداقل بيست دقيقه وقت لازم دارد. که فرصت اين کار نيست و من فقط اگر بتوانم فهرست بحث را ارائه مي دهم.
اسلام مدلي براي حکومت دارد
انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام تولد جديد اسلام ناب بود. دستاوردهايي داشته ، پيام هايي داشته، حرف هايي براي گفتن داشته، که يکي از برجسته ترين حرف هاي اين انقلاب اين بوده است که اسلام براي حکومت يک مدل دارد. اسلام در امر اداره زندگي بشر ساکت نيست، صامت نيست . فلسفه وجودي اسلام که هدايت است فقط به ارائة الطريق اکتفا نکرده است، ايصال الي المطلوب هم دارد، رانندگي هم دارد. اسلام آمده بشريت را اداره کند. انقلاب اسلامي آمد يک نظامي برپا کرد به نام نظام ولايي و در عصر غيبت ولايت فقيه . اين مدل جديد براي دنيا مأنوس نبود، براي جهان استکبار قابل تحمل نبود. هرچه هم روز و ماه و سال گذشت، آنها نسبت به اين مدل جديد احساس خطر بيشتري کردند.
کم کاري ما در زمينه تبيين نظام سياسي اسلام
آنها عليه اين مدل کار کردند، متأسفانه ما کار مطلوب انجام نداديم. ببينيد مي گويم کار مطلوب! شايد در اين سي و چهار پنج سال ، بالاي دويست جلد کتاب درباره ولايت فقيه نوشته شده است . کارهاي اينچنيني شده اما با يک ادبياتي با يک مهندسي اي، با يک هندسه ي بحثي که امروز بتواند در مقايسه با مدل هاي ديگر ، اين مدل مدل برتر و نجات بخش باشد ، کار شايسته اي انجام نگرفته است. من از سال تقريبا 72 بود که کتاب آقاي منتظري را خواندم در بحث دراسات في ولاية الفقيه از آن موقع احساس نگراني کردم که حالا اگر فرصت شد مي گويم چرا . با اينکه الآن در حوزه معروف است مفصل ترين و جامع ترين کتابي که نوشته شده است در باب ولايت فقيه همين کتاب دراسات است که چهار جلد عربي ، متن درس خارج است ، مال سه چهار سال درس خارج است ، ولي اشاره خواهم کرد که چگونه اين کتاب احساس خطر براي من ايجاد کرد و نگراني ايجاد کرد که من آمدم اول يک پايان نامه اي را در نقد آن کتاب نوشتم بعد حرکت هاي ديگر. تجربه سبب شد در اين حوزه بيشتر ورود پيدا کنم.
بحثي که الان خدمت شما ارائه مي دهم به عنوان متن درسي است در مقطع دکتري و کارشناسي ارشد. من تا به حال موفق نشده ام در هيچ ترمي 16 جلسه کامل اين درس را ارائه بدهم، 16 جلسه دو ساعته! حتي بعضي جاها 4 واحديش کرده ام. حالا چگونه مي خواهم خدمت شما .. شما گيرنده هاتان قوي است و خودتان مسلط هستيد و عالم هستيد من فقط فهرست آن را عرض مي کنم.
چينش بحث
اعتقادم اين است آن چيزي که اصرار دارم از الآن به آن تأکيد کنم چينش بحث است. محتواي بحث را مسلما از من بهتر بلد هستيد ، چينش بحث است که از کجا آغاز کنيم ، به کجا بينجاميم. از اول سراغ بحث ولايت فقيه نرويم. 4 فصل با ترتيب، با ترتيب يکديگر من خدمت شما دارم .
يکي بحث قلمرو دين است
يکي بحث مباني سياست است که اين خيلي بحث مهمي است در اسلام و کمتر به آن پرداخته شده است
بحث سوم مدل حکومت ديني است
و بحث آخر بحث ولايت فقيه است
حالا وارد مي شوم که ببينيم به کجا مي رسيم:
بحث قلمرو دين
اولين بحث، خب چون گفتم فهرست ها را عرض مي کنم اولين بحثي که مهمترين بحث هم هست در شروع بحث، اين است که ببينيم که آيا اصلا قلمرو و حوزه ي کار دين در زندگي انسان کجاست؟ ببينيد عنوان قلمرو دين عام است، زير عنوان هاي فراواني دارد . ما در بحث قلمرو دين که الآن خيلي هم چالشي شده است ، مباحث متعددي داريم ، مثلا يکي از بحث هاي جدي کشور ما اين است که آيا رابطه ي دين با اقتصاد، چه رابطه اي است؟ آيا اقتصاد در قلمرو دين است، بانکداري را اسلام بايد بگويد؟ تورم را اسلام بايد حل کند؟ اگر کشور از نظر اقتصادي الآن نتوانست آن رونق را داشته باشد ، اين به گردن ديني بودن حکومت است يا نه؟ يک بحث جدي است. آيا حقوق با دين چه رابطه اي دارد؟ نظام حقوقي بايد حتما از دين گرفته شود؟ اخيرا حتي گفته اند اخلاق، آيا اخلاق با دين چه رابطه اي دارد؟ من با اينها کار ندارم ، من با يکي از اينها کار دارم.
رابطه دين و سياست
يکي از زيرعنوان هاي قلمرو دين ، رابطه ي سياست با دين است. آيا نسبت دين و سياست چيست؟ پيش نياز بحث از حکومت ديني آن است که شما بتوانيد اثبات کنيد حکومت و سياست در قلمرو دين هست. اگر کسي رأسا ادعا کند که اصلا چه کسي گفته کار دين ورود به اين مسأله است؟ورود به سياست، کار دين نيست؟ اينها حوزه هاي جداگانه اي دارند . اگر اينطور باشد بحث مهندسي حکومت ديني و حکومت ديني سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. حالا ما بايد ببينيم آيا چه رابطه اي دارد؟ پيش نياز اين است. قديمي ترين بحث همين است جديد ترين بحث هم همين است. اگر فرصت شد اشاره خواهم کرد حتي چالش اصلي امروز جبهه ي انقلاب با جبهه ي استکبار هم همين است!
سه نظريه در اين باب
در پاسخ اين سؤال که دين و سياست چه رابطه اي دارند؟ ما سه نظريه ي کلان داريم، طرفدار دارد، متن دارد، کتاب دارد، استاد دارد، شاگر دارد ، مدرسه دارد. جدي دارند کار مي کنند.
يک نظريه، نظريه اي است که قائل به تضاد است اشاره مي کنم
دوم نظريه اي است که تحت عنوان سکولاريسم است؛ سوم نظريه ي تلازم است.
الف)نظريه اول : نظريه تضاد
نظريه ي تضاد. اين نظريه تحت تأثير عملکرد سياسيون از خيلي سال هاي قبل – شايد هم بشود برگرداند به زمان اهل بيت- معتقدند دين و سياست مانعة الجمع هستند.
دليل اول : پاکي دين و ناپاکي سياست
نمي شود انسان اهل دين باشد، ورود به سياست پيدا کند. ورود به سياست، خروج از ديانت است و لازمه ي دينداري، عدم ورود به سياست است. سياست منطقه ي ناپاکي است از نظر اين نظريه. سياست فريب است، کلک است، حقه بازي است، دين صداقت است، صفا است، دوستي است. اينها با هم هيچ ارتباطي ندارند، هيچ پيوندي ندارند. الآن هم نگاه کنيد در اصطلاحات عاميانه ي مردم هم گاهي با همديگر که صحبت مي کنيد مي گوييد فلاني! سياسي برخورد نکن! سياسي برخورد نکن يعني چه؟ يعني دروغ نگو! کلک نزن. مقابل سياسي برخورد نکن، حضرت عباسي است، درست است؟ حضرت عباسي، خداوکيلي. مي گويد ببينيد دين و سياست ، هم به لحاظ ماهيت و هم به لحاظ موضوع، تباين دارد. هويت سياست قدرت است، برنده شدن است، هر طور که شده! سياست مي گويد يک کار بکن که بتواني حاکميت را به دست بگيري هر طور که شده! در حالي که هويت دين، صداقت و راستي و گذشت است. شما روحانيون هم نگاه کنيد تا وقتي که بالاي منبرها هستيد به مردم مي گوييد دروغ نگو، غيبت نکن، حق مردم را ضايع نکن اما وقتي وارد سياست مي شويد الآن سي و چهار پنج سال است که تجربه کرده ايم ، خيلي از شماها وقتي وارد سياست مي شويد چه کار مي کنيد؟ دروغ هم مي گوييد، تهمت هم مي زنيد، نمي شود نکرد! اگر بخواهي در انتخابات وارد شوي و همان اخلاق را رعايت کني خب برنده نمي شوي!! رأي نمي آوري! حرف اينها اين است که لازمه ي سياست اين است که از اين اهرم ها و ابزارها استفاده کني! خودنمايي بکني، بزرگ نمايي بکني، ماهيت سياست اين است. امام هم يک خاطره اي نقل مي کنند ديديد در صحيفه ي نور که امام مي فرمايد وقتي مرا گرفتند بردند … رييس سازمان ساواک آمد گفت حضرت آيت الله! شما برويد به نماز مردم، به روزه ي مردم، به دين مردم بپردازيد! حضرت آقا! سياست فريب است، کلک است، حقه بازي است. خلاصه پدر سوختگي است! اين را به ما واگذار کنيد! چرا اين کار را مي کنيد؟ بابا شما مي خواهيد با پيوند سياست و ديانت، سياست را مقدس کنيد، نگران اين باشيد که عدم تقدس سياست ، دين را هم نجس کند. لااقل دينتان را نجات دهيد. ديديد گاهي به من و شما مي گويند (البته اين جواب دارد ها) زمان طاغوت شما حکومت و رياست نداشتيد اما در خيابان تاکسي با احترام جلوي پاي شما ترمز مي کرد. شما آمديد سياست را مقدس کنيد ، تقدس را از دين هم گرفتيد. اين يک دليل.
دليل دوم : تباين موضوعي دين و سياست
دليل دومي که بيان مي کنند مي گويند اصلا موضوعا دين وسياست تباين دارند، موضوع دين، آخرت سازي است، آباداني آخرت است. اين قرآن شما است ، با صراحت مردم را دو دسته تقسيم مي کند : منکم من يريد الدنيا و منکم من يريد الآخرة و من از شما سؤال مي کنم خدا طرفدار کدام يک است؟ من کان يريد حرث الآخرة نزد له في حرثه و من کان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ما له في الآخرة من نصيب . انما الحيوة الدنيا لهو و لعب و زينة و تفاخر و تکاثر في الاموال و الاولاد . دين اينطوري است. و حيات واقعي مال آخرت است پس دين آمده آخرت را آباد کند، دين موضوعش آباداني آخرت است ، در حالي که سياست موضوعش آباداني دنيا است. و اينها دو کفه ي يک ترازو هستند. شما معلوم کن بالأخره جزء صف “منکم من يريد الدنيا”يي هستي يا جزء صف “منکم من يريد الآخرتي” هستي؟ اين را معلوم کن. اولين مقاله اي که در سال 1341 در کشور در روزنامه ي اطلاعات آن زمان مقابل نهضت امام نوشته شد همين بود . عنوانش اين بود : کار دين، پرداختن به مبدأ و معاد است ، در حالي که کار سياست پرداختن به دنياي امروز است. که ببينيد دين بحثش مبدأ و معاد است.
احياي اين نظريه در زمان ما
اين نظريه ي اول است. چرا من اين نظريه را در جمع شما مطرح مي کنم؟ چون يک جريان جديدي دنبال احياي اين تفکر است. نگوييد اين يک بحث تاريخي است ، نگوييد بحثي است که در سال 1323 امام به عنوان مهمترين مشکل خودش داشت. حالا امام در منشور روحانيت مطرح مي کند که اين متحجرين که اينطور فکر مي کنند ، امام آنجا مي فرمايد اينها خون دلي به اين پدر پيرتان دادند که ساواکي ها ندادند! بله اولين بار هم امام مقابل اين انديشه سال 1323، 1323 … وقتي کشف الاسرار را مي نوشت امام، مقابل اين نظريه ايستاده بود ولي مي خواهم بگويم اين يک نظريه ي تاريخي نيست، الآن در حوزه ي علميه ي قم و بعضي حوزه هاي ديگر از اين انديشه دفاع مي شود، دارد از اين انديشه دفاع مي شود. دارد اين تفکر جا مي افتد. ما اگر بخواهيم دينداري خودمان و دينداري مردم را حفظ کنيم ، ورود به سياست را ببنديم، ورود به سياست.
لزوم بيان مباحث روز و مورد نياز جامعه در منبر
من مي گويم برادري ، عزيزي که منبر تشريف مي بريد وصحبت مي کنيد، در کنار ذکر مقدس يا حسين که نظير ندارد، آموزش با حسين بودن را هم در برنامه هايت باشد. جبهه ي امام حسين عليه السلام را تعريف کن. عرض مي کنيم که عاشورا که يک حادثه اي نبود متعلق به دهم محرم سال 61 که تا يکي دو ماه بعدش تمام شده باشد! حالا من نمي گويم تا ظهر عاشورا تا بعد از ظهر عاشورا. تا برگشتن اهل بيت به مدينه و بعد خاطره اش مانده باشد نه! به ما اهل بيت اينطور ياد داده اند عاشورا طلوعي بود بي غروب. شروعي بود بي پايان. همه ي جغرافيا را در نورديد. همه ي زمان ها را گرفت. کل ارض همين است ديگر. اگر اينطور است امام حسين عليه السلام آمد جبهه درست کرد ، گفت دو جبهه وجود دارد و ما در اين جلسات بايد کنار ذکر يا حسين، باحسين بودن را آموزش بدهيم. وقتي اينها را مي گويم که آقا زيارت عاشورا که واقعا بي نظير است ، اين زيارت عاشورا محتوا هم دارد فقط ثواب ندارد! زيارت عاشورا فقط ثواب ندارد، آموزش هم دارد، تبري قوي دارد. طاغوت ستيزي و کفر ستيزي سي و چند باره دارد. آخر زيارت عاشورا هم خواسته ي اصلي ما اين است و ثبت لي قدم صدق عندک مع الحسين ، معيت با امام حسين عليه السلام. وقتي اينها را مي گويم باور کنيد چند بار دوستان اين را گفتند حتي از منبري هاي مشهور گفته اند ، مي گويد آقا ما جلسه ي امام حسين را به اين چيزها آلوده نمي کنيم! يا بعضي از آقايان ديگر مي گويند مردم دوست ندارند! مثل اينکه ما بنا داريم آنچه مردم دوست دارند را بگوييم نه آنچه آنها نياز دارند! طبيب مي گويد چي دوست داري برايت بنويسم ؟ قرص بنويسم يا شربت بنويسم يا آمپول؟ ببين چي احتياج دارد؟ درود خدا بر شهيد مطهري. مي گويد هيچ کتابي ننوشتم بر اساس علمم، هيچ سخنراني نکردم بر اساس علمم، آنچه نوشتم و گفتم بر اساس نياز مخاطبم بود.
گسترش جريان هاي دينداري بدون انقلاب
عزيزان! الآن يک جريان دينداري منهاي انقلاب در بعضي هيئت هاي ما در بعضي از درس هاي ما … يکي از اعضاي بزرگوار جامعه مدرسين -رييس جامعه مدرسين- فرمودند: رفتيم خدمت يکي از علما. (اينها را جايي نگوييد ها اما براي اينکه خودمان درد را احساس کنيم مي گويم) گفت رفتيم خدمت يکي از علما از مراجع صاحب نام، عرض کردم که حضرت آيت الله! اجازه بدهيد ماهي يک بار ما چند نفر -که شاگردان شما بوديم، افتخار داريم که خدمت شما بوديم – خدمت شما برسيم و يک گزارشي از وضع کشور و مسائل نظام و اينها خدمت شما ارائه دهيم و شما هم رهنمود بدهيد. گفت روکرد وگفت من خوشحالم از اينکه نه روزنامه مي خوانم، نه بولتن مي خوانم، نه راديو گوش مي دهم، نه تلويزيون تماشا مي کنم و نه حاضرم وقت خودم را به عنوان يک سرباز امام زمان براي اين جلسات شما بگذارم . من قال الصادق و قال الباقر را بر همه ي اينها ترجيح مي دهم! نمي خواهم! برويد دنبال کارتان بگذاريد دينم حفظ باشد. در اين کشور الآن محل رجوع مردم است . اين تفکرات وجود دارد. ديگر من در اين حوزه ها وارد نمي شوم. اين يک انديشه ي به تاريخ سپرده شده نيست. در دانشگاه هاي ما دارند چنين فکري را راه مي اندازند. اين نظريه را امام خيلي از دستشان عصباني بود نظريه ي تضاد را . نمي خواهم واردش شوم و چند تا جواب مفصل داده من جواب ها را نقل نمي کنم فقط سرنخ مي دهم.
3 پاسخ به اين نظريه :
سياست شيطاني و حيواني و انساني
امام فرمود ما سه جور سياست داريم (خيلي قشنگ است اينها را براي مردم بگوييد) شيطاني، حيواني و انساني. خواهشم اين است روي خط اسم ها دقت کنيد با عنايت انتخاب شده است ! سومي را نفرمود الهي، نفرمود سياست الهي، فرمود : شيطاني، حيواني و انساني. شيطاني را مي گويد فريب و کلک و حقه بازي است همان سياست شيطاني است. امام مي فرمايد بله اين با دين تضاد دارد ، چون جبهه ي خدا و جبهه ي شيطان دو جبهه متقابل هستند و با هم تضاد دارند. اسلام با اين تضاد دارد. سياست حيواني اگر در دنيا پيدا شود معنايش اين است که بدون کلک و فريب و حقه بازي ، به دنبال تأمين نيازهاي مادي مردم باشد. امنيت برقرار کند ، نظم برقرار کند ، خدمات عمومي انجام دهد. امام مي فرمايد اين هم در دينِ ناقص است. تعريف سياست انساني اين است که (کمتر به اين جمله ي امام توجه شده است) امام مي فرمايد سياست انساني يعني هدايت. اولين کاري که امام کرد اين بود که فرمود سياست را به قدرت معنا نکنيد، قدرت لازمه ي سياست است نه معناي سياست! سياست يعني هدايت و تأمين نيازهاي مادي و معنوي بشر. بعد امام مي فرمايد اگر سياست را اينطور معنا کنيم در غير دين پيدا نمي شود! گوش کنيد نمي فرمايد با دين تضاد ندارد، سياست به معناي هدايت و تأمين همه ي نيازهاي بشري، در غير دين پيدا نمي شود! عبارت امام اين است اين اختصاص دارد به انبياء و به تبع آنها جانشينان و علماي اينها. امام مي فرمايد سياست اين است. اين يک سرنخ که امام روي آن تکيه مي کند و مي گويد چرا شما نجاست را ، خباثت را، شيطنت را ، ذاتي سياست مي دانيد، نخير آن سياست کار آقاي ماکياولي است ، سياست اسلامي اينطور نيست .
اسلام دين آباداني دنيا و آخرت
دومين نکته اي که به نظرم امام روي آن تکيه دارند و مي خواهند در نقد اين نظريه شما به آن توجه کنيد اين است که امام مي فرمايد آيات قرآن را هم غلط معنا نکنيد . اسلام براي آباداني دنيا آمده است! اصلا اسلام براي آباداني آخرت نيامده است ، آباداني آخرت نتيجه ي آباداني دنيا است. آنچه که قرآن مذمت مي کند مريدي دنيا است! نه آباداني دنيا. منکم من يريد الدنيا. من فکر مي کنم -نمي دانم اين جمله را مي پسنديد يا نه- اگر بخواهيم نگاه اسلام را در باب دنيا خلاصه ي خلاصه ي خلاصه کنيم، آيات و روايات را خلاصه کنيم من فکر مي کنم در يک جمله مي شود خلاصه اش کرد، حرف اسلام اين است : اي انسان دنيا براي تو است نه تو براي دنيا. همه ي حرف اسلام اين است: دنيا در خدمت انسان است ، نوکر انسان است، نه اينکه انسان عبد دنيا باشد، دنياي مذموم دنيايي است که معبود باشد. اما دنياي مَعبَد، دنياي خوبي است. دنياي مسجود بد است نه دنيايي که مسجد باشد. دنياي منزل بد است نه دنيايي که مَمَرَّ باشد. به تعبير امام حسين عليه السلام معبود بودن دنيا خراب مي کند دنيا را. آقاي مطهري يک جمله اي دارند من در کتاب هايشان نديدم ، از شاگردانشان شنيدم ، خيلي جمله ي قشنگي است ، موضع اسلام را مي گويد راجع به ثروت . اگر کسي سؤال کرد پولداري، ثروت خوب است يا بد است؟ آقاي مطهري جمله شان اين است مي فرمايد ثروت نوکر خوبي است ، ارباب بدي است. پول اگر نوکر بود ، در دست شما بود ، خيلي هم خوب است، با اين مي شود خيلي جاها را گرفت اما اگر اين پول و ثروت ارباب شد، فرمانده شد، گفت کجا برو و کجا نرو، مرا اسير کرد ، اين بدبختت مي کند، اين حرف آقاي مطهري است . همه ي حرف اسلام اين است. اسلام براي دنيا آمده است، آباداني آخرت به آباداني دنيا برمي گردد.
دينداري را ملازم ترک دنيا معرفي نکنيم
من يه خواهش بکنم : بايد مراقب باشيم دعوت ما به دين، به گونه اي نباشد که مخاطب احساس کند دينداري يعني ترک دنيا. چند وقت پيش در تلويزيون يکي از آقايان را نشان مي داد که يک نفر از او اين سؤال را پرسيد که چرا ما هر وقت روحاني نگاه مي کنيم، به آخوند نگاه مي کنيم به ياد مرگ و گريه و روضه مي افتيم؟! چرا هر وقت صداي قرآن مي آيد مي گوييم چه کسي مرده است؟ اين تلقي را ما بايد عوض کنيم. نشان بدهيم اگر کسي ديندار بود ، زندگي دنيايش هم لذت بخش تر است . بابا اين آيه ي قرآن را هم بگوييم جوان قرن بيست و يکم که مي گويي آسايش ها بالا رفته ، زندگي ها مدرن شده، همه ي امکانات فراهم شده، آسايش رفته بالا اما آرامش آمده پايين، نه تنها بالا نرفته ، آمده پايين! خدا جوابش را در قرآن داده است. آخر فقط از خدا که نبايد ترسيد ، خدا در قرآن مي گويد انسان به علاوه ي پول ، به علاوه ي مقام ، به علاوه ي همه چيز ، منهاي خدا مساوي است با چي؟ مساوي است با اضطراب «و من اعرض عن ذکري فإن له معيشة ضنکا». اين مال دنيا است چون آخرتش را بعد مي گويد «و نحشره يوم القيامة اعمي». بابا چرا زندگي ها در آن لذت نيست؟ چرا آرامش نيست؟ خدا مي گويد چون خدا نيست. دين آمده است زندگي را به کامت کند جوان! دين آمده تو را از اين پوچي و از اين نگراني ها و اضطراب ها نجات دهد. آيه اي که خواندم معاينه اش بود و آيه ي درمانش هم اين است «الا بذکر الله تطمئن القلوب» بابا دلها را که نمي شود باغير خدا آرام کرد. حالا اين فلسفه هم دارد، مبنا دارد که چرا دل انسان با غير خدا پر نمي شود؟ دل انسان با غير خدا اشباع نمي شود . هرچه در اين دل بريزي اولش دل مقداري آرامش مي گيرد اما کمي که گذشت مي بيند نه بابا! اين سيرش نمي کند. انسان با غير خدا سير نمي شود. به هر حال اين هم يک نکته .
هدايت اقتضاي ورود به سياست را دارد
نکته ي ديگري که امام روي آن عنايت دارند اين است که مي فرمايند فلسفه ي وجودي دين اقتضاء مي کند که به سياست بپردازد. اصلا اگر دين فلسفه ي وجوديش هدايت است ، اساسي ترين مبناي هدايت، سياست است. اين نظريه را رد شوم. نظريه ي اول خيلي حرف داشت من رد شدم .
ب)نظريه دوم : نظريه سکولاريسم
نظريه دوم: خواهشم اين است که به آن عنايت کنيد چرا؟ چون بعد از 35 سال معتقدم و اگر هم فرصت بود اثبات مي کردم مهمترين دعواي امروز جبهه ي استکبار با جبهه ي انقلاب اسلامي بر سر انديشه ي سکولاريسم است. يک جمله اي جرج بوش گفته ، خيلي جمله ي درستي بود به نظرم جمله ي حساب شده اي بود. آمريکايي ها خيلي حواسشان هست لو ندهند بعضي حرف ها را ،اما گاهي وقت ها ديگر مي گويند. مثلا يکي از جملات آقاي جرج بوش اين بود که ايران سکولار سلاح هسته اي اش هم خطرناک نيست، ايران غير سکولار دانش پزشکي اش هم خطرناک است!
دين و سياست در يکديگر دخالت نکنند
سکولاريزم ظريف تر از نظريه ي قبلي است. حرف سکولاريزم اين است : مي گويد دين و سياست تضاد ندارند، اين حرفي که نظريه ي قبلي مي زد غلط است. اينکه مي گفت يا دين يا سياست ، غلط است. مي شود دين و سياست را با هم داشت، تضاد ندارند اما تلازم هم ندارند. دين و سياست کنار هم ، رفيق هم ، مشکل با هم ندارند، آنجايي اين دوتا با هم درگير مي شوند که در کار يکديگر فضولي و دخالت کنند. اگر اين اصطلاح را شما فراموش نکنيد، از شما مسلمان ها هم ياد گرفته ايم ، اگر اين را عمل کنيد مشکل حل است ، جا به جاک نعبد ، جا به جاک نستعين . سکولاريزم اين است هر چيزي سر جاي خودش! مي گويد اگر مسيحي هستي يکشنبه که به کليسا مي روي ، سياست را وارد کليسا نکن، در کليسا يک مؤمن معتقد باش، اگر مسلمان هستي در محرابت، در مسجدت، در منبرت، در روضه ات، اين بحث هاي سياسي را وارد نکن که خراب شود ، بعد وقتي هم که وارد حکومت مي شوي از دينت در مورد حکومت هزينه کن. انجيل رو برندار، قرآن را برندار، ببر در دارالحکومه بگو حالا چطور حکومت کنم ؟ جا به جاک نعبد ، جا به جاک نستعين. يک مثال ساده (حرف سکولاريزم است) آقا مهارت نجاري با تخصص جراحي تضاد دارد يا تلازم دارد؟؟ هيچکدام ، نه تضاد دارد نه تلازم. مي شود يک کسي جراح باشد از الفباي نجاري هم هيچ بلد نباشد ، مي شود نجار باشد از جراحي سر در نياورد و مي شود کسي هر دو را بلد باشد اما اگر کسي هر دو را بلد بود ، بايد چه چيزي را رعايت کند ؟ جا به جاک نعبد جا به جاک نستعين . نرود در اتاق جراحي بگويد خب مي خواهيم اين بدن را پاره کنيم، آقا اين اره را بياوريد! اينطور اگر بخواهد خراب مي شود. برود در مغازه ي نجاري ، خب اين چوب را مي خواهيم ببريم ، آقا مي شود يک آمپول بيهوشي به اين چوب بزنيد ، آن چاقوي جراحي را هم بياوريد؟! اينطوري خراب مي شود اما اگر وقتي وارد اتاق جراحيش مي شود ، جراح باشد ولا غير ،و در اتاق نجاري هم که وارد مي شود ، نجار باشد و لا غير، آقاي بوعلي را نگاه کنيد : وقتي طبيب و پزشک بود، پزشک بود نه فيلسوف، وقتي فيلسوف بود ، فيلسوف بود نه وزير ، وقتي هم وزير بود هيچکدام از اين دو نبود . جا به جاک نعبد جا به جاک نستعين. مي گويد ما نمي خواهيم شما را بي دين کنيم، حرف سکولاريزم اين است. ما الآن در کشورمان سکولارهاي نماز شب خوان داريم من ترديد ندارم. بعضي از سکولارهاي ما نماز شب هم مي خوانند. در سياست هم وارد مي شوند . چون بعضي مي گويند اين با نظريه قبلي چه فرقي دارد ؟ نظريه قبلي مي گفت براي اينکه دينت حفظ شود ، وارد سياست نشو اصلا ، اين مي گويد مي شوم ولي با نسخه ي دين وارد نمي شوم. نمي گويم قرآن گفته چگونه وارد شو، وارد مي شوم با عقلم ، با علم سياست.
از بين بردن نرم افزار انقلاب
اين نظريه ي سکولاريزم را که امروز دنبال احيائش هستند و جالب است بدانيد جبهه ي استکبار بعد از بيست سال (حالا مي گويم چرا بعد از بيست سال) انواع عمليات ها را تجربه کرد ، 15 سال قبل به اين جمع بندي رسيد : بايد نرم افزار انقلاب را بگيرد. بايد گفت حرفشان اين است . مي گويند دست و پاي انقلاب را بزنيد ، فايده ندارد الآن در آستانه ي دهه فجر هستيم ،اشاره کنم مي گويند اين شيعه (اين را يک خبرنگار آمريکايي مي گويد، آمده دو ماه در ايران مطالعاتي کرده و رفته ، زمان جنگ هم بوده ، يک کتاب هم نوشته اين خانم رابين رايت . ترجمه ي فارسي اين کتاب خواندني است اگر گيرتان آمد بخوانيد : شيعيان مبارزان راه خدا، يک خبرنگار آمريکايي آمده گزارش سفر نوشته ، بعد آنجا حرف هاي عجيبي دارد مثلا يکي از حرف هايش اين است مي گويد : من نمي دانم چرا شيعه را هر چه مي کشي کم نمي شود؟! در طول تاريخ خيلي شيعه ها را کشتند ، کم نشدند ، زياد شدند. دو: يک حرفي شيعه مي زند که در ادبيات ما غربي ها معنا ندارد ، با صراحت مي گويد ما بيشترين تلاش را مي کنيم جوانهاي ايراني را بترسانيم اگر اين کار را کرديد ، اگر با ما درگير شديد، شما را مي کشيم و نابود مي کنيم ، خبر ندارد اين همان چيزي است که آنها مي خواهند. آنها يک چيزي دارند به نام شهادت که شهادت را فناء و نابودي نمي دانند. حرف هاي عجيبي زده، شهادت را تولد مي دانند، رسيدن به سرمنزل حيات مي دانند، شهادت را ابديت مي دانند. شيعه را که اينطور نمي شود از بين برد. از 15 سال قبل در اتاق فکر آمريکا در 750 مرکز مطالعاتي آمريکا اين جمع بندي شد و آمد در دفتري در کاخ سفيد و الآن هم آن دفتر وجود دارد؛ در کاخ سفيد يک دفتري هست به نام دفتر هماهنگي امور ايران، آنجا به اين جمع بندي رسيدند که بايد نرم افزار انقلاب را گرفت. بعد گفتند نرم افزار انقلاب چيست؟ اولين چيزي که به آن رسيدند اين است که ماهيت ديني انقلاب را بايد گرفت. سکولارشان بايد کرد، ببينيد حرف قشنگي زده به اين عنايت کنيد مي گويد غير مسلمانها را مي شود از اسلام ترساند ، اسلام هراسي براي چه کسي جواب مي دهد؟ براي مسلمان ها جواب نمي دهد بلکه براي غيرمسلمان ها جواب مي دهد. مي شود غير مسلمان ها را از اسلام ترساند اما مسلمان ها را چکار کنيم؟ مي گويد مسلمان ها را اسلام جايگزين برايشان بگذاريم و سه چهارتا مصداق تعيين کردند که اگر فرصت شد اشاره مي کنم . اولين مصداق جايگزين اسلام ناب، اسلام سکولار است.
اسلام بي زهر
يک حرف قشنگي دارند اين را هم گوش کنيد ضرر ندارد مي گويد اسلام سکولار اسلام بي زهر است. بي خطر است. اسلام سکولار اسلامي است که براي ما تهديدي نيست، نماز مي خواند ، روزه مي گيرد ، نماز شب مي خواند ، عبادت مي کند اما اسلام را وارد صحنه ي مديريت نمي کند. به قول آن دانشمند بزرگ مصري : اسلامي که ولايت ندارد براي استکبار خطر ندارد.
راه پيروزي استکبار ؛ قطع اتصال امت با امام
سه تا جمله پيوند داده شده به هم را عرض مي کنم به بحث هم ارتباط ندارد اما به آن عنايت کنيد که اگر فرصت شد به آن کمي بپردازيم: جبهه استکبار به يک جمع بندي رسيده -خيلي قشنگ است- در رابطه با شيعه و ولايت. سه تا جمله است که خيلي درست است من معتقدم که اين حرفشان درست است. پشت اين حرف آيات قرآن هست ، روايات هست ، تاريخ هست. استکبار مي گويد امت بي ولايت براي ما خطر ندارد، امام بي امت اقتدار ندارد، امت متصل با ولايت شکست ندارد. هر سه تا درست است هر سه جمله اش درست است و لذا به اين جمع بندي رسيده اند : نقطه ي اتصال امت با ولايت را بايد زد. مي گويند اگر خواستي بر مسلمان ها سوار شوي بايد مسلمان ها را منهاي علي بکني ، سواري مي دهند. اسلام منهاي علي بي زهر است، بي خطر است. اسلام را منهاي ولايت بکن مشکلت حل مي شود. و اسلام منهاي ولايت يعني اسلام سکولار.
فهرست مطالبي در مورد سکولاريسم
هم خودتان هم در حوزه نسبت به اين چالش اصلي انديشه ي سکولاريزم مباحث متعددي را بايد بدانيد من فهرست وار بگويم چندتا بحث وجود دارد:
1/تعريف سکولاريسم
اولين موضوع راجع به سکولاريزم تعريف سکولاريزم است تا اشتباه معنا نکنيم. سکولاريزم غير از ماترياليسم است. سکولاريزم غير از لائيسم است . علت اينکه ماترياليسم عمري نکرد، مرد، امروز هم خريداري ندارد اما سکولاريزم هنوز هم زنده است و هنوز هم حياتش باقي است اين است که ماترياليسم مي گويد ديني وجود ندارد، مي گويد ماوراء طبيعت وجود ندارد، خدا وجود ندارد اما سکولاريزم اين را نگفت، سکولاريزم مي گويد من از وجود و عدم دين بحث نمي کنم ، من مي گويم دين هست ولي در زندگي من حضور و دخالت ندارد. تعريف سکولاريزم اين است تنظيم امور دنيوي بدون دخالت دين . نمي گويم دين نيست ، مي گويم دنيا را خودم مي توانم اداره کنم، منِ بشر به بلوغي رسيده ام. مي دانيد سکولاريزم يعني چه؟ يعني در اتاق نجاري جراحي را وارد نکن! نمي گويم جراح نباش ، مي گويم در اتاق نجاري جراحي را وارد نکن.
حلقه کيان
آقاي سروش! در کيان – مي دانيد 50 شماره ي حلقه ي کيان در دوران اصلاحات در اين کشور منتشر شد و مقداري بعد از آن، رسالت اصلي حلقه ي کيان و ماهنامه ي کيان از سروش گرفته تا شمس الواعظين، تا مجتهد شبستري، تا کديور، تا حميد پايدار و و و علوي فلان فلان که حالا بعضي شان فرار کرده اند ،از کشور رفته اند و بعضي شان هنوز هستند ، تمام تلاش اينها اين بوده :احياء سکولاريزم در ايران؛ چون به اين جمع بندي رسيده اند : يگانه راه از کار انداختن نظام ، احياء سکولاريزم است.- آنجا سروش اينطور معنا مي کند -از غربي ها سکولاريزم را مقدس تر معنا مي کند- : کنار گذاشتن آگاهانه ي دين از صحنه ي معيشت و زندگي انسان، زندگي دنيايي انسان! چي به آن اضافه کرد؟ آگاهانه. گفت بابا! اينکه بشر دين را کنار مي گذارد اين از سر جهلش نيست، اين از سر علمش است! حالا اين تعريف نکاتي دارد ، من اين را هم رد شوم. (ماهنامه ي کيان شماره 26)
2/سکولاريسم در غرب
مطلب دوم سکولاريزم در غرب است . اين هم خيلي نکته مهمي است . سکولاريزم در غرب عمر طولاني ندارد، تاريخ تولدش بر مي گردد به رنسانس . رنسانس يعني چي؟ خودماني اش مي شود تولد دوباره، نوزايي هم همين است. غرب معتقد است من در دوران قرون وسطي مُردَم ، انسانيت مُرد، با رنسانس تولد يافتم. قوي ترين سرفصل رنسانس، تفکر سکولاريزم است. اين تاريخ تولدش. پدر دارد، مادر دارد، ماما دارد.
عوامل شکل گيري سکولاريسم در غرب
که تحت عنوان عوامل شکل گيري سکولاريزم است. عامل اصلي و محوري سکولار شدن غرب، عملکرد کليسا بود در قرون وسطي. مگر چکار کرده؟ من نمي دانم قرون وسطي به همين سياهي است که نوشته اند و مي گويند يا کمي سياه نمايي شده است نمي دانم، اما حداقلش اين است دوران حاکميت کليسا در غرب دوتا ويژگي داشته است، خوب گوش کنيد دوتا ويژگي را با عنايت مي گويم ، چون الآن دارند به اسلام هم نسبت مي دهند، مي گويند اسلام هم همين دوتا ويژگي را دارد . اصلا اين خاصيت ذاتي حکومت ديني است که اينطور باشد، منتهي غرب دورانش را گذرانده است و شرق دارد تجربه مي کند.
عامل اول : دو ويژگي ادعايي در مورد کليسا
مي گويند حاکميت کليسا دوتا ويژگي داشت: يک به لحاظ نظري خردستيز بود، دو اينکه به لحاظ عملي خشونت طلب بود. در انديشه، خرد ستيزي عمل مي کرد ، باعلم ، با پيشرفت ، با دانش مخالفت مي کرد، در عمل هم اهل مدارا نبود. اگر دقت کنيد امروزه خيلي ها بسيجي را ، حزب اللهي را همين طور معنا مي کنند. در سالگرد 18 تير 78 يکي از هم لباسي هاي من و شما آمد در دانشگاه تهران سخنراني کرد. اين جمله را گفت ، گفت دانشجويان عزيز! از اين بسيجي ها توقع نداشته باشيد، تعجب نکنيد اينها دوتا ويژگي دارند : بسيجي يعني دوتا ويژگي يک اينجاش خبري نيست (اشاره به سر) اهل عقلانيت نيست ، مي گويد : آقا چه فرمود؟ تعبد است. تسليم است. فرمانبر است نه عاقل. دو بسيجي اهل مدارا و گفتگو نيست ، اهل چماق است! با کسي که خرد ستيز است ، خشونت طلب است چطور مي خواهي حرف بزني؟ در کشور ما اين گفته شده يعني همان چيزها که من يکي دو روز بعدش رفتم آنجا گفتم يک ما اهل تعبد هستيم درست، ما افتخار مي کنيم به تعبدمان اما يک چيز را فراموش کردي : تعبد ما مبتني بر قوي ترين تعقل ها است، عقلانيت به ما مي گويد متعبد باش، چرا در برابر خدا تعبد داريم؟ اولا تعبد در برابر خدا است و حکم خدا ، نه هيچ کسي ديگر. گفتم اتفاقا خدا به ما گفته آقا اصلا توحيد معنايش اين است ، توحيد که معنايش اين نيست که خدا يکي است ، دوتا نيست ، اين که مشکل ندارد، توحيد يعني اينکه از غير خدا فرمان نبر. در برابر غير خدا متعبد نباش. چرا؟ عقل مي گويد چه کسي بهتر از خدا … بعد سؤال کردند بيماري از بيماري رنج مي بَرَد، خودش تخصص ندارد ، به پزشک مراجعه مي کند، پزشک مي گويد اين دارو را 6 ساعت يک بار، اين يکي را 8 ساعت يک بار و اين يکي را روزي يک بار مصرف کن. آقاي دکتر!چه کسي گفته تو به من دستور بدهي؟ چرا از من مي خواهي تعبد داشته باشم در برابر تو؟ مي گويد ببين قبول داري من تخصص دارم يا نه؟ قبول داري که من سلامت تو را هم مي خواهم تأمين کنم؟ بله. پس هرچه مي گويم ، بگو چشم. اين تعبد مبتني بر تعقل است. دوم اينکه ما چماق هم داريم بله، اما گوش کنيد مال کجاست؟ خدا مي گويد شما دو نوع مخالف داريد؛ استدعايم اين است که اين را از قرآن براي جوان ها بگوييد. قرآن مي گويد شما با دو نوع مخالف مواجهيد: يک عده فاسد هستند، گمراهند، به قول علي بن ابي طالب عليه السلام فتنه زده و مفتون هستند. مي گويد با اينها تندي نکن، با اينها چماق برندار، با اينها جاذبه داشته باش، اينها را بياور . اما يک عده را قرآن مي گويد فقط خودشان را غرق نمي کنند ، به دنبال غرق کشتي هستند، مفسد هستند، مضل هستند، فتنه گر اند، اسلام مي گويد براي دفاع از ديگر انسان ها اين غده هاي سرطاني را نه با چماق بلکه با چاقو ببر ،بينداز دور. اگر در اين بدن من يک غده ي سرطاني وجود داشته باشد، اگر با اين مدارا کردي ، اين کشورِ بدن را نابود مي کند. اينجا است که عقل مي گويد اين غده را ببر بينداز دور، تا بدن سالم بماند. مي خواهم اين را بگويم ، مواظب باشيد ما را قرون وسطايي مي خواهند معرفي کنند. اين يک عامل. عامل اصلي سکولار شدن بشر اين بود که احساس کرد دين مقابلش ايستاده است.
عامل دوم : ظهور انديشه هاي علمي
عامل دوم ظهور انديشه هاي علمي بود. بشر بعد از رنسانس به يک انديشه هاي علمي جديدي دست پيدا کرد که اين انديشه هاي علمي جديد را دين تحمل نکرد. دقت کنيد مشکل اينجا است. خب علم پيشرفت کند ، چرا سکولار شد؟ بشر عالم شد، چيزهايي را ديد که دين گفت بي خود مي بيني، تو غلط کردي که اينها را مي بيني! و يک نوع تقابل علم و ايمان شکل گرفت. يک جمله در پرانتز خدمت شما سروران عزيز عرض کنم؛
تقابل هاي ساختگي
مراقب يک سلسله تقابل هاي ساختگي و دروغين باشيد. در غرب اين تقابل ها به خاطر مسيحيت تحريف شده جا افتاده است . مواظب باشيد وارد فرهنگ ما هم مي خواهند بکنند. گوش کنيد تقابل ها را. مي گويند علم يا ايمان ، مي گويند تعقل يا تعبد ، مي گويند حق يا تکليف. امروزه جديدا دارند مي گويند استقلال يا پيشرفت. ديديد يکي از آقايان حتي اين را هم مطرح فرمودند اصول يا منافع. يکي از آنها همين است که علم يا ايمان. اين بعد از رنسانس در غرب شکل گرفت. بشر ديد يا بايد راه دين برود يا راه علم ، اينها جمع نمي شوند.
خلاصه بعد از اين تقابل علم و ايمان شکل گرفت. من سؤال مي کنم اگر دين با علم قطعي تعارض پيدا کرد ، بشر کدام راه را مي رود؟ يعني اگر الآن مرجع تقليد شما بيايد اينجا بگويد من مي گويم الآن مغرب است بلند شو نماز مغرب بخوان، آيا شما مي خوانيد يا نه؟ خير. چرا؟ مي گوييد خودم دارم خورشيد را مي بينم.
تقابل علم و ايمان در غرب
همين وضعيت در غرب است. گاليله را نگاه کنيد خيلي قشنگ بود . گاليله اتفاقا يک کشيش بود خودش ، نيم کشيشي بوده ، خيلي هم با کليسا رابطه داشته، حکم اعدامش صادر شد که تو مي گويي زمين حرکت مي کند؟! کتاب مقدس چنين حرفي نزده ، تو غلط کردي که اين حرف را زدي!! گفت بابا شوخي نکنيد من را که اعدام نمي کنيد. ديد نه ، حکم اعدامش صادر شد. شبي که بنا بود فردا او را براي اعدام ببرند، رفت نزد يکي از رفقايش گفت جدي جدي من را مي کشيد؟! گفت بله ، اسقف دستور داده است. گفت چه کار کنم نجات پيدا کنم؟ گفت توبه، توبه ي مسيحيت هم اينطور است که بايد به کليسا بيايد اقرار و اعتراف کند و بهايش را پرداخت کند. گفت باشد ، چاره اي نيست جانم در خطر است. فردا آمد کليسا ، مراسمي گرفتند مراسم توبه ي گاليله. چون تو حرف بزرگي زدي بايد بيايي جلوي همه توبه کني شاگردان هم همه آمدند. رفت و توبه کرد. گفت غلط کرديم ، ما يک چيزي گفتيم زمين حرکت مي کند ، نخير چنين چيزي نيست. گفتند خب آزادي برو. گاليله نگاه کرد به شاگردانش ديد مي گويند عجب! ما يک عمري پاي درس اين آقا رفتيم چه شد؟ آمد بيرون از کليسا که نگاه کرد برگشت اينطرف آن طرف ديد آيت اللهي حجت الاسلامي و المسلميني کشيشي، اسقفي چيزي وجود ندارد ، وقتي ديد هيچ خبري نيست پايش را محکم زد زمين ، سرش را هم انداخت پايين ، به کسي هم نگفت . گفت آي زمين! تو حرکتت رو بکن ، کاري به توبه ي گاليله نداشته باش. همين را گفت و رفت. شاگردانش فهميدند مي خواهد چه بگويد ، بابا من از ترس جانم گفتم غلط کردم اما زمين که تابع حرف من نيست ، زمين راهش را مي رود! خب اين تقابل علم و ايمان ، بشريت غرب را انداخت در جاده ي علم که آقاي مطهري کتابي در اين باره نوشته است : کتاب علل گرايش به ماديگري، که آقاي مطهري مي گويد اصلا بشر رفت بي دين بشود. تقابل علم و ايمان بشر را انداخت در جاده ي بي ديني.
عامل سوم : نهضت اصلاح ديني
اينجا بود که عامل سوم شکل گرفت ؛ يک حجة الاسلام و المسلميني اين آقاي مارتين لوتر -يک کشيش باسواد است ، ثقة الاسلام نيست ، حجة الاسلام هم نيست اگر نگويم آيت الله است.- در مسيحيت يک حجة الاسلام و المسلمين قوي به نام مارتين لوتر احساس کرد اي واي، در تقابل علم و ايمان دين دارد نابود مي شود ، مسيحيت دارد از بين مي رود ، گفت بايد نجاتش بدهم. يک کاري بکنم نجاتش بدهم. گفت چکار کنم که دين از بين نرود؟ نمي توانم جلوي علم را بگيرم يک کاري مي کنم، دين را اصلاحش مي کنم. يک دست در دين مي برم، يک صافکاري در دين انجام مي دهم ، دين را منطبق مي کنم، آقاي مارتين لوتر دو سه تا کار کرده در نهضت رفورميسم. باز اين را هم دقت کنيد اينها تاريخ نيست که من مي گويم ، آقاياني به عنوان پيروان مارتين لوتر معتقدند همانطور که مسيحيت خودش را اصلاح کرد تا زنده بماند ، شما مسلمانان هم بدانيد ، علما حوزه هاي علميه! اگر اسلام را اصلاح نکنيد نابود مي شود! دارند به ما اين را مي گويند. نمي شود با رساله ي عمليه ي هزار سال قبل ، الآن جامعه را اداره کرد، غلط است، دست برداريد، بابا مسيحيت اصلاح شد که دين ماند، شما مسلمان ها نمي خواهيد دست برداريد؟ اين فقه سنتي صاحب جواهري نمي تواند دين را نگه دارد، اين محکوم به نابودي است، بايد يک فقه پويايي نوشت ؛ يعني چه که مي گوييد زن نصف مرد ارث مي برد؟! اين مال زماني است که زن ها مثل امروز در توليد ، نقش نداشتند ؛ امروز که زن ها به اندازه ي مردها در توليد ثروت نقش دارند، زن ها مثل مردها قيمت پيدا مي کنند! ديديد اين فتوا را يا نه؟ از خود حوزه ي علميه قم! از حوزه ي علميه ي قم اين فتوا داده شده است. مي گويند بايد اصلاح کرد.
دو اقدام مارتين لوتر
اول : رواج سکولاريسم
آقاي مارتين لوتر دو سه تا کار کرده من دوتا را مي گويم :يکي سکولاريزم بود ،مي دانيد چه کار کرد؟ گفت آي مردم! سر دوراهي گير کرديد راه علم يا راه دين برويد؟ من راه سوم سراغ دارم ؛ هم علم هم دين، گفتند چطور هم علم هم دين؟ گفت تقسيم کار، سکولاريزم، مي آييم مي گوييم ماوراء طبيعت مال دين، طبيعت مال علم. دعوا حل مي شود.
دوم : اصل خود کشيشي
کار دومي که کرد اين را هم بگويم که خيلي قشنگ است که اين کار را که کرد . گفتند تو از اسلام اين را ياد گرفته اي. مي دانيد که مارتين لوتر متهم است به اسلاميسم کننده ي مسيحيت. يعني مي گويند تو سکولاريزم را از اسلام و مسلمانان گرفتي. بي ربط هم نيست ، حالا ثابت مي کنم که درست مي گويند. که آقاي مارتين لوتر سکولاريزم را از غرب به شرق نياوردند ، سکولاريزم اول از شرق به غرب رفت و بعد اتو کشيده شد، کراوات زد . مثل نفت ما هست که از اينجا نفت مي رود و توليداتش برمي گردد براي خودمان . همين کار را در فرهنگ هم کرده اند. کار دوم مارتين لوتر قشنگ است ، گفت يکي از عوامل دين گريزي مردم اين است که مسيحيت مي گويد اگر گناه کردي ، راه پاک شدن از گناه اين است که بايد بيايي نزد آقاي کشيش و اعتراف کني. اعتراف هم نه اينکه بگويي آقاي کشيش! ما يک گناهي کرده ايم ، براي ما طلب مغفرت کن ،نه اينطور نيست بلکه اين است که بايد بيايي بگويي چه کار کرده اي، کي؟ چگونه؟ فلان ساعت رفتم فلاني در خانه اش بود ، گرفتم و کشتمش ، فلان جا فلان خانم را بهش تجاوز کردم، فلان جا مال فلاني را دزديدم. صريح بايد بگويي. خب بشر از اين بدش مي آمد که اسرارش را بگويد، مخصوصا که يک اتفاقي هم افتاد ، مارتين لوتر گفت که کشيش هاي فاسد از اين اعترافات سوء استفاده کردند ، مثلا کسي مي آمد مي گفت آقا فلان روز رفتيم فلان کار کرديم و فلاني را کشتيم. فردا کشيش مي گفت يا ده هزار دلار بده يا مي روم به پدرش مي گويم. رفتيم در خانه ي فلاني به زن فلاني تجاوز کرديم ؛ يا اينقدر پول بده يا به او مي گويم. سبب شد مردم از کليسا متنفر بشوند . آقاي مارتين لوتر يک کاري کرد مشکل را حل کرد، يک کار قشنگي کرد : اصلي را مطرح کرد به نام اصل خود کشيشي، گفت هر انساني کشيش خودش است و لازم نيست براي پاک شدن از گناه او به کشيش بگويد که کشيش به خدا بگويد . هر انساني مستقيما مي تواند دست بلند کند و بگويد خدايا من اين گناه را کردم، غلط کردم و تمام. گفت خدا که مسؤول دفتر ندارد که! خدا که منشي ندارد که برو به منشي اش بگو. اين حرف مردم را خوشحال کرد ، دين جاذبه پيدا کرد، دين شيرين شد، بازار کليسا کم رنگ شد . به خاطر همين هم مارتين لوتر را کشتند. با اين ثابت شد سکولاريزم در غرب شکل گرفت.
3/اصول عقايد سکولاريسم
بحث مهم بسيار مهم که واردش نمي شوم فقط عنوان هايش را نگاه کنيد . سکولاريزمي که تحت تأثير اين سه عامل شکل گرفت ، اصول عقايدي براي خودش تعريف کرد. اصول عقايد سکولاريزم اينها است اين خيلي مهم است يعني حتما هفت هشت جلسه مي خواهد فقط يک نکته را راجع به اين اصول عرض کنم. اومانيسم، راسيوناليسم ساينتيسم ليبراليسم مدرنيسم نسبيت ، قرارداد اجتماعي، دقت کنيد يک چيزي که دارم مي بينم خيلي از مترجمين و محققين حتي، اشتباه مي کنند . اومانيسم را درست معنا کنيد. الآن اومانيسم را چه معنا مي کنند؟ انسان محوري. خب انسان محوري خوب است يا بد؟ بنده معتقدم هيچ کتابي به اندازه ي قرآن اومانيست نيست اگر اينطوري باشد! اين که بد نيست. تعقل، راسيوناليسم، درجه دارد که بگوييم تا اينجايش خوب است بقيه اش بد است!؟ تعقل که بد نيست : خرد ورزي، ساينتيسم : علم محوري، آقا علم محدوديت دارد؟ اگر اين باشد که بد نيست. نه اينها را دقت کنيد يک جنبه ي ايجابي دارد يک جنبه ي سلبي، غالبا به اين جنبه ي سلبي آن دقت نمي کنند.
معناي درست اومانيسم
اومانيسم نمي گويد انسان محوري بلکه مي گويد انسان به جاي خدا! اين مهم است يعني مي گويد نمي شود با خدامحوري، انسان شخصيت پيدا کند. راه اينکه انسان انسان بشود نفي خدا است. انسان محوري به جاي خدامحوري اين مهم است.
معناي صحيح راسيوناليسم
راسيوناليسم را اينطور معنا مي کند : عقل جاي تعبد و همان تقابل ها که گفتم. اول پذيرفته خدا يا انسان ؟ عجيب ظلمي دارند به اسلام مي کنند که خدا يا انسان ؟ خدا يا مردم ؟ تئوکراسي يا دموکراسي ؟ فرياد قرآن بلند است -اگر فرصت نکردم بگويم بعد يادم بياوريد- فرياد قرآن بلند است در آيات متعددي که خدا آن طرف است که مردم هستند. نگوييد خدا يا مردم . مردمي ترين حکومت ها، الهي ترين حکومت ها است
معناي واقعي ساينتيسم
ساينتيسم، علم محوري به جاي وحي محوري.
معناي درست ليبراليسم ، مدرنيسم و نسبيت و قرارداد اجتماعي
ليبراليسم -اين هم قشنگ است اين را هم نگفتم بگويم- ليبراليسم يعني آزادي به جاي عبوديت. شما بالاترين مقامي که در دينتان براي انسان قائليد مي گوييد به کجا مي رسد انسان؟ مقامي که از مقام نبوت هم بالاتر است ، مقام عبد بودن و عبوديت است. بابا من سکولار حرفم اين است من آمده ام آزاد باشم نه عبد باشم. مدرنيسم تجدد به جاي سنت. نسبيت به جاي مطلق گرايي؛ هيچ چيز ثابتي نيست، قرارداد اجتماعي مشروعيت مردمي، به جاي مشروعيت الهي. اينها اصول عقايد.
4/ دموکراسي زاييده سکولاريسم
خب سکولاريزم را اينطور نگاه کنيد : بدنه ي يک درخت ببينيد اينها زيرساخت ها ، ريشه هايش است که خروجي آن مي شود سکولاريزم ، با اين ريشه ها خروجي اش دموکراسي مي شود. دموکراسي مدلي از حکومت است که مبتني بر سکولاريزم است . مي دانيد چه مي خواهم بگويم ؟
دموکراسي اسلامي يک تعبير غلط است
خواهشم اين است نگوييد دموکراسي اسلامي، حيف است در حوزه اين تعبيرهاي غلط . چون دموکراسي معناي لفظي و لغويش مراد نيست امروز، شما خوانديد بعضي چيزها اصطلاح شده است، اصطلاح را بايد به چه معنا کرد؟ شما امروز کلمه ي استعمار را چه معنا مي کنيد؟ طلب عمران معنا نمي کنيد، استعمار يک اصطلاح است . استثمار ؛ استثمار که خيلي حرف خوبي است : طلب ثمره کردن ؛ من از اين درخت استثمار دارم مي کنم، اما اصطلاح شده ، دموکراسي هم امروز يک اصطلاح است ! جامعه ي مدني يک اصطلاح است ، با مدينة النبي نمي شود پيوندش داد لذا بگوييد مردم سالاري ديني داريم اما دموکراسي ديني کوسه ي ريش پهن است اين هم يک بحث مهمي است که رد شوم.
5/ سکولاريسم در اسلام
من اين را بگويم و رفع زحمت کنم اين خيلي مهم است . عزيزان غربي ها در اينکه سکولار شدند به آنها حق مي دهيد يا نه؟ چرا؟ چون با آن دين ، همين که بي دين نشدند دستشان درد نکند ، سکولار شدند خيلي ممنون. سيد قطب يک کتاب دارد که آقاي محدثي ترجمه کرده است که آيا سکولارها چگونه اند. آنجا اين سؤال را طرح مي کند : آيا غربي ها در اينکه سکولار شدند ، معذور هستند يا معذور نيستند؟ مي گويد بله و خير. با آن مسيحيت ، بله حق داشتند، اما يک سؤال: -اين را خوب گوش کنيد بدون تعصب و بدون اينکه شما مبلغ دين هستيد اگر ايراد داريد همينجا بگوييد- اسلامي که هرگز انسان را تحقير نکرد، انسان را خليفه و گل سرسبد دانست ، حتي گفت بابا خدا نيامده جاي توي انسان را بگيرد، خدا تو را جانشين خودش معرفي مي کند و مي گويد اصلا دين آمده به انسان انسانيت بدهد يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم اين يک. اسلامي که براي علم هيچ محدوديتي قائل نيست . اسلامي که براي تعقل هيچ محدوديتي قائل نيست . اسلامي که آزادي را فصل مميز انسان مي داند ، اصلا عبوديت يعني چه؟ اي کاش اين را معنا مي کرديم عبد خدا شدن يعني چه؟ يعني آزادي از همه ي قيدها و بندگي ها و تن دادن به بندگي خالق. عبوديت يعني آزادگي، اسلامي که اين همه پويايي دارد ، آيا اسلام زمينه براي سکولاريزم داشت يا نداشت؟
سقيفه ؛ شروع سکولاريسم
ولي من اين را به شما بگويم جهان اسلام قبل از غرب سکولار شد! و سکولاريزم را آقاي مارتين لوتر از جهان اسلام ياد گرفت، چه زماني ؟ سقيفه. البته سقيفه اجراء بود. يک برنامه ريزي شد . مي دانيد سکولاريزم در اسلام کي شروع شد؟ حيف که در کتاب هاي شهيد مطهري -در مجموعه آثار- اين بخش را حذف کردند بي انصاف ها. من قبول ندارم . ما وحدت داريم اما تبيين انديشه هايمان را هم بايد داشته باشيم . من خودم سرسختانه با اين جريان شيرازي ها و اينها مخالفم ، صاف اين را بگويم اما با اين هم که تحليل نکنيم [مخالفم] . خود مقام معظم رهبري روز عيد غدير وقتي وارد مي شود يک تحليلي از غدير مي کند قوي. ما از تشيعمان دست بر نمي داريم. مي دانيد چه اتفاقي افتاد عزيزان؟
اختلاف اساسي شيعه و اهل تسنن
آنچه بعد از پيغمبر اتفاق افتاد اختلاف مصداقي نبود فقط! خوب گوش کنيد ،اين را همان بچه شيعه ها بلد نيستند ، مي گويند اختلاف بعد از پيغمبر اين بود که شيعه مي گويد علي بن ابي طالب، اهل تسنن مي گويند ابوبکر. اين نيست حرف اول! اساس حرف اين است که شيعه مي گويد بعد از رحلت پيغمبر ، نبوت پيغمبر خاتمه يافت اما ولايت پيغمبر خاتمه نيافت ، شيعه مي گويد خود قرآن مي گويد پيغمبر خاتم النبيين هست اما خود قرآن مي گويد پيغمبر خاتم الاولياء نيست ، قرآن مي گويد همان قرآني که تصريح بر نبوت پيغمبر دارد ، تصريح به عدم خاتميت ولايت دارد ، کجا؟ در آيه ي اولي الامر منکم. يعني جايي که بحث ولايت را مطرح مي کند ، انما وليکم حکم ولايت اين است ديگر . حکم نبوت اين است خاتم النبيين. من يک بحثي دارم حالا اينجا فرصتش نيست -خيلي بحث قشنگي است به اعتقاد خودم ،آخر گاهي وقت ها انسان جهل مرکب مي گيرد خودش خوشش مي آيد- مي گويم خدا در قرآن دوتا حکم به پيغمبر داده : يک حکم نبوت و يک حکم ولايت. حکم نبوت چهار ويژگي دارد ، حکم ولايت هم چهار ويژگي دارد . آنقدر بحث قشنگي است! به قول آقاي علي پناه اشتهاردي -خدا رحمتش کند- مي گفت حضرت امام مي فرمودند گاهي ما طلبه ها يک مطلب را مي شنويم ، مي گوييم اين به درد منبر مي خورد! مي گفت حضرت امام مي گفت اين حجاب است براي ما طلبه ها . حالا اين واقعا بحث قشنگي است براي … بيست سي صفحه براي آن نوشته ام که اقتضائات نبوت ، اقتضائات ولايت. حالا، يکي از آنها اين است که قرآن مي گويد نبوت که پيک خدا است . پيک وقتي آخرين پيام را آورد ، ديگر پيک براي چه بيايد؟ اما ولايت قائم مقامي خدا است. ببينيد قرآن نبوت را شأن انساني مي داند يا شأن امکاني مي داند ،اما ولايت را … شما در قرآن نداريد الله نبي المؤمنين يا الله رسول المؤمنين اما الله ولي المؤمنين، الله ولي الذين آمنوا داريم يعني نبوت شأن امکاني دارد ولي ولايت شأن واجب الوجودي دارد. ولايت اول مال خدا است و ولايت با پيغمبر هم خاتمه نمي يابد اصلا نبوت تعطيلي بردار و خاتميت بردار هست اما ولايت خاتميت بردار نيست.
اهل سنت به ختم ولايت قائل شدند
شيعه حرفش اين است . متأسفانه اتفاقي که بعد از پيغمبر افتاد اين بود که گفتند خاتميت تمام شؤون پيغمبر را فراگرفته است. اهل تسنن حرفشان اين است که نبوت پيغمبر خاتمه يافت، ولايت پيغمبر هم خاتمه يافت . خب پس اداره ي حکومت دست کيست؟ شأن مردمي دارد. خوب گوش کنيد حرف اهل تسنن اين بود که گفتند از حالا به بعد حکومت شأن متشرعه است نه شأن شارع! به شارع ربطي ندارد. همه ي بلاها از اينها آغاز شده . آقاي مطهري عبارتي دارد حذف کردند . در کتاب امامت و رهبري الآن هست اما در مجموعه آثار که کتاب ها را آورده اند حذف کرده اند . ايشان مي گويد بزرگترين انحراف در عالم اسلام روزي آغاز شد که عملا سياست از ديانت جدا شد و تخم اين جدايي در زمان خليفه ي اول کاشته شد. ما در عالم اسلام دوتا سکولاريزم داريم : يکي همين که اشاره کردم .
جريان دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از ولايت
خيلي دلم مي خواست که چون در آستانه ي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها هستيم ، وارد اين مي شدم که آيا حضرت زهرا سلام الله عليها در دفاع از اميرالمؤمنين و شوهرش شهيد شد يا نه؟ خيلي ظلم به حضرت زهرا سلام الله عليها است. چرا امام زمان مي گويد من برنامه ي کاريم را از فاطمه مي گيرم؟ امام معصوم است ، بي خودي که حرف نمي زند، مگر فاطمه چه کار کرد؟ من اثبات مي کنم که امام حسين هم برنامه اش را از فاطمه ي زهرا گرفت ، همه از فاطمه ي زهرا گرفتند . چرا؟ چون فاطمه ي زهرا تنها کسي بود که مي دانست دين دارد سر بريده مي شود. به خود خدا قسم شک ندارم ، هم فاطمه مي دانست ، هم علي مي دانست زهرا پشت در برود کتک مي خورد، بچه اش سقط مي شود، مي دانستند اين کار مي شود اما چرا؟ چون به اين جمع بندي رسيدند که بايد براي حفظ اسلام جان بدهند ، فرزند بدهند، حالا توضيح مي خواهد که من نمي خواهم وارد آن بشوم. مشکل ما اين است مي دانم که به من اعتراض مي کنيد ولي مي گويم، مي دانم اعتراض مي کنيد من مشکلم با بعضي از صحابه ي بزرگ است. بزرگان صحابه! بنده خاک پاي شما نمي شوم اما يک سؤال از شما دارم جناب آقاي سلمان! ببينيد گوش کنيد عصباني نشويد، جناب آقاي سلمان! بنده خاک پاي شما نمي شوم، ابوذر! خاک پايت نمي شوم، مقداد! خاک پايت نمي شوم، عمار خاک پايت نمي شوم اما مرده بوديد بياييد در خانه ي علي صف بکشيد بگوييد دستتان به علي نمي رسد مگر از روي جنازه ي ما رد بشويد ؟ فقط فاطمه اين حرف را زد! جواب چه داريد برايش بگوييد؟ مي گوييد علي بن ابي طالب گفت اين کار را نکنيد؟ من که نديدم در تاريخ.
سؤال: گفته مي شود آنها را دستگير کرده بودند .
جواب: اين مال بعد است نه مال اينجا. در اين مرحله همه آزاد بودند بعدا اصلا خود علي بن ابي طالب گفتند کوتاه بياييد اما سؤالم اين است آن روزي که حمله کردند به خانه ي علي و فاطمه گفت دستتان به علي نمي رسد مگر از روي جنازه ي من رد شويد، گفت يا نگفت؟ که يکي از افراد گفت خانه را به آتش مي کشم ، يکي گفت در اين خانه فاطمه دختر پيغمبر هست! ديديد در تاريخ اينها را. چرا اينها نيامدند؟ توجيهي داريد برايش ؟ ديدند وقتي علي بن ابي طالب را به مسجد آوردند مگر علي عليه السلام به که فرمود برو به فاطمه بگو نفرين نکن؟ ديدند . اين ارادت ما را کم نمي کند [به اين صحابه بزرگ] . يک چيزي الآن استفاده مي کنم. ده تا جواب برايش گفته اند من نپسنديده ام . خودم برايش يک جواب و توجيه دارم نمي دانم شما مي پسنديد يا نه؟
اختلاف تحليل حضرت زهرا سلام الله علیها با آن اصحاب بزرگ
توجيهم اين است که اين صحابه ي پاک تحليلشان اين بود که الآن به علي ظلم مي شود، شکي نيست، دارد به علي بن ابي طالب بزرگترين جفا مي شود ، به علي بن ابي طالب دارد ظلم مي شود! گوش کنيد اما علي براي اسلام خيلي زجر کشيده، علي براي اسلام خيلي تحمل کرده ، اسلام نهال نوپاست، حالا دارد به علي ظلم مي شود اشکال ندارد، الآن هم براي اينکه اسلام از بين نرود ، علي اين ظلم را هم تحمل کند! اين تحليل اينها بود که بله دارد به علي ظلم مي شود قبول داريم اما علي به خاطر خدا اين ظلم را هم بپذيرد. چرا فاطمه اين تحليل را نداشت؟ فاطمه گفت بابا! به علي ظلم نمي شود ، اسلام دارد سربريده مي شود! بصيرت فاطمه را نگاه کنيد . من همه حرف را اين مي دانم که بصيرتي فاطمه داشت، نگاهي داشت که آنها اين بصيرت را نداشتند، تحليلشان غلط بود نه اينکه دنياپرست بودند العياذ بالله ، اينها را که نمي شود به سلمان نسبت داد! نمي شود گفت ترسيد العياذ بالله اين را که نمي شود به او نسبت داد . آنچه که اينها را متوقف کرد اين بود که نهال نوپاي اسلام نبايد درگير اين درگيري هاي داخلي شود. فاطمه گفت بابا! الآن نبايد بگذاريم اين سنگ بنا را . خطرناک است ! اسلام را نابود مي کند. حالا توضيحش بماند.
سکولاريزم مدرن را هم رد شوم.
6/ سه دوره سکولاريسم در ايران
روي اين مطالعه کنيد که سکولاريزم در ايران سه دوره داشته است خيلي قشنگ است : (الف) دوران نفوذ تدريجي سکولاريزم جديد، دوران قاجار است . آنقدر زيباست دوران قاجار را ببينيد سکولاريزم آرام آرام مي آيد. (ب) دوران حاکميت سکولاريزم در ايران دوران پهلوي است . دوران پهلوي انصافا -بشکند دستش- از همه ي دنيا در حاکميت سکولاريزم موفق تر بود. جالب است ايران شيعه را سکولار کردن سخت تر است ؛ چون اهل تسنن سکولاريزم با مبانيشان مي سازد اما شيعه نمي سازد اما در عين حال ايران شيعي از غرب ، از عرب ها سکولارتر شد ، از ترک ها سکولارتر شد . مي خواهيد مثال بزنم : عرب ها که سکولار شدند لباس هايشان عوض نشد ، دشداشه هايشان را در نياوردند ولي ما در آورديم. عرب ها سکولار شدند تاريخشان … چرا عرب ها را بگويم ؟ غرب الآن سکولار است اما مبدأ تاريخش چه زماني است؟ ميلاد مسيح. اما ايران سکولار مي گفت معنا ندارد که تاريخ ما يک امر ديني باشد ، مبدأ تاريخ ما بايد امر ملي باشد. لباس عوض کرد ، معماري را عوض کرد ، بشکند دستش انصافا پهلوي خيلي موفق بود در حاکميت سکولاريزم.
(ج) مرحله ي سوم در ايران افول سکولاريزم است ؛ انقلاب اسلامي … سرتان را بلند کنيد آنقدر جوسازي کرده اند و ناکامي هاي انقلاب را گفته اند که … ما کارهاي بزرگ را نمي گوييم به مردم . انقلاب اسلامي سکولاريزم را در ايران سرنگون [کرد] ، در دنيا به چالش کشاند. کار بزرگي کرد انقلاب اسلامي و لذا الآن اين عبارت ذيلش را نگاه کنيد دشمنان براي نابودي انقلاب دنبال مرحله ي چهارم هستند . مرحله ي يک و دو و سه تمام شده مرحله ي چهارم مرحله ي احياي سکولاريزم است. اين هم يک بحث مفصلي است که نمي گويم .
7/ راه هاي ترويج سکولاريسم
فقط يک جمله مي گويم. براي احياي سکولاريزم دشمن در دو محور کار مي کند يکي محور فرهنگي تبليغاتي که ما در منبرها بايد مراقب باشيم و يک محور علمي که در دانشگاه و حوزه بايد مراقب باشيم به لحاظ فرهنگي دنبال اين هستند
اول : القاي اينکه نابساماني هاي کشور به خاطر ديني بودن حکومت است
(استدعا مي کنم به اين جمله دقت کنيد) دنبال اين هستند که اينطور القاء کنند که نابساماني ها و مشکلات کشور، اين قحطي ها و اين اقتصاد و اينها اينها معلول ديني بودن حکومت است! ناتواني دين است در اداره ي حکومت.
پاسخ :
مقام معظم رهبري که من استدعايم اين است که حوزه قدر شناس نه فقط نعمت ولايت فقيه، بلکه قدرشناس اين ولي فقيه باشد دوبار به اين شبهه پاسخ داده اند خوب گوش کنيد، مفصل است . به ده عبارت گفته اند ولي من يکي از آنها را مي گويم . مي فرمايد نابساماني ها و مشکلات کشور به خاطر عمل به شريعت نيست بلکه به خاطر عمل نکردن به شريعت است! اين را بگوييد به مردم، بگوييد اگر در اقتصاد متوقف هستيم به خاطر اين نيست که به اصولمان پايبند بوديم ؛ به خاطر آن است که به اصول اسلاميمان عمل نکرديم.
نقد سخنان رئيس جمهور
من آن وقتي که آقاي رييس جمهور صحبت کردند که اين همه اقتصاد به سياست يارانه داد ، حالا وقتش هست که سياست به اقتصاد يارانه بدهد ، نمي دانم گرفتيد اين مطلب يعني چه يا نه؟ يعني بابا در سياست کوتاه بياييد، کوتاه بياييد. عبارت بعدي را هم که ايشان فرمودند گوش کنيد ، عبارت بعدي ايشان اين است که ما بحثمان سر ميز مذاکره سر اصول نيست بلکه سرمنافع است! مي دانيد چه مي خواهند بگويند؟ مي خواهند بگويند آقا جان! يک مقدار از اين گفتمان محکم سياسي خود کوتاه بياييد که در اقتصاد مشکلي حل شود. من آنجا يک جوابي دادم دو سه تا جواب دادم که يکي از آنها را عرض مي کنم. گفتم که اقتصاد نياز به وام و يارانه ي از سياست ندارد، اقتصاد! از سياست درس ياد بگير. درس چيست؟ بپرس سياست! تو چرا موفق بودي در اين 35 سال که دشمنت نتوانست تو را به زمين بزند که من اقتصاد نتوانستم. جوابي که سياست مي دهد اين است که من مقاومت کردم. اقتصاد! تو هم بايد مقاومت کني، اقتصاد مقاومتي. ما در سياست کوتاه نيامديم که پيروز شديم ، محکم بوديم پيروز شديم ، توي اقتصاد ذليلانه عمل کردي هي ذليل تر شدي. ولي براي مردم اين را باز کنيد که عمل به شريعت علت ناکامي ها نيست عمل نکردن به شريعت علت است. اين يک محور محور تبليغاتي.
دوم : استدلال به قرآن براي اثبات سکولاريسم
محور دوم که تلاش مي کنند براي احياي سکولاريزم بحث علمي است دفاع علمي. عزيزان! با استناد به قرآن ، با استناد به ادله ي عقلي ، با استناد به براهيني ، سکولاريزم را اثبات مي کنند . من فقط قرآنش را مي گويم چون شما اهل قرآن هستيد من از قرآن براي شما آيه مي آورم که قرآن هم مي گويد سکولار باشيد. شما علما مسلمان تريد يا پيغمبر؟ قرآن مي گويد پيغمبر انسان استاندارد اسلامي است و لکم في رسول الله اسوة حسنه . خب حالا ببينيد همين پيغمبر را خدا به او چه مي گويد. آي علما! آي مراجع! آي حجة الاسلام و المسلمين ها! ببينيد خدا مي گويد پيغمبر! تو فقط منبر برو ، تو رياست نکن : ما علي الرسول الا البلاغ، انما انت مذکر لست عليهم بمصيطر . بابا شفاف تر از اين قرآن بگويد که کار دين فقط دعوت است!؟ انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا ؛ ما راه را نشان مي دهيم ، ما منبر مي رويم بشيرا و نذيرا. بابا قرآن مي گويد و ما جعلناک عليهم وکيلا. آقاي بازرگان اين آيات را مي آورد و مي گويد بابا قرآن مي گويد سکولار باشيد . علي عبد الرازق در دانشگاه الازهر اين آيات را مي آورد مي گويد قرآن مي گويد سکولار باشيد . چه مي گوييد شما؟ حالا ادله ي نقلي هم دارند اين را هم رد مي شوم فقط اسلايدها را ببينيد.
چهار دليل من آوردم براي .. اصلا اين دليل خيلي دليل عجيبي است اينقدر جاذبه دارد اين دليل. تحول انسان مکلف به انسان محق. مي گويد مي دانيد چرا بشر سکولار شد؟ چون خواست آزاد باشد شخصيت پيدا کند.
ج) نظريه سوم : نظريه تلازم دين و سياست
يک نظريه سوم هم در فصل اول هست نظريه ي سوم تلازم دين و سياست است . دين و سياست ما ادعايمان اين است که رابطه ي دين و سياست از نسب اربع چيست؟ هيچکدام . چون نسب اربع مربوط به رابطه ي دو کلي است . رابطه ي انسان با سرش چه رابطه اي است؟ هيچکدام از نسب اربعه نيست ؛ رابطه ي جزء و کل است که جزء نسب اربعه حساب نمي شود. اسلام مي گويد دين يک مجموعه است يک جزء آن سياست است. رابطه ي سياست و ديانت رابطه ي جزء و کل است اما با دو نکته يکي اينکه اين اجزاء انضمامي نيستند بلکه ترکيب حقيقي هستند. اگر ترکيب حقيقي را خواستيد براي مردم معنا کنيد به مشارکت مشاع نسبت بدهيد مثل اينکه صد متر است و صد نفر در آن شريک هستند و 99 نفر به شما اجازه داده اند در آن نماز بخوانيد ولي يک نفر اجازه نمي دهد لذا شما نمي توانيد در آن نماز بخوانيد. درست است که او يک متر سهم دارد اما يک متر مشاع است يک متر پيدا نيست. مشاعيت اسلام با معنويت با اقتصاد همه اش مشاع است.
سؤال: عيني بودن که فصاحت و بلاغتش بيشتر است که، اگر بگوييم اسلام و سياست عين هم هستند.
جواب: نه، تبيين آن مهم است که چطور عين هم هستند. حالا نکته ي دوم را دقت کنيد.
نکته ي دوم اين است که اين اجزاء ، اجزاء اسلام هستند . اسلام تجزيه بردار نيست ، نمي شود گفت نؤمن ببعض و نکفر ببعض. اگر کسي گفت نؤمن ببعض و نکفر ببعض ، حتي راجع به اسلام نه ، راجع به همه ي اديان، خدا به او چه مي گويد؟ خيلي عجيب آيه اي است براي ديگران ممکن است لطيف نباشد ، براي شما لطيف است اولئک هم الکافرون حقا ، قربان قرآن بروم اين کلمه ي حقا را جاي ديگر نمي آورد اولئک هم الکافرون زياد داريم اما اولئک هم الکافرون حقا. اين را هم رد شويم .
راه هاي اثبات نظريه تلازم :
پيشنهاد من اين است از سه راه تلازم را مي توانيم اثبات کنيم يکي فلسفه ي وجودي دين را بيان کنيم که خيلي قشنگ اثبات مي کند. دوم سيره ي پيشوايان . سوم از همه ي اينها مهمتر بگو وقتي مي خواهيم بدانيم مثلا انيشتين در مورد فلان موضوع چه گفته است به کتابش مراجعه مي کنيم. فلان حزب در مورد فلان موضوع چه مي گويد به مرامنامه اش مراجعه مي کنيم. آيا اسلام وارد سياست شده يا نه؟ به قرآن مراجعه مي کنيم. من يک کار بيست – سي ساعته کرده ام . چون رشته ام رشته علوم قرآن و حديث بوده است بيست – سي ساعت کار کرده ام روي آيات سياسي قرآن ، شصت تا سرفصل در آورده ام نه شصت تا آيه، بعضي آيه ها چندتا سر فصل دارد ، بعد نشان يک استاد سياسي دادم ، نگفتم از قرآن در آورده ام ، گفتم استاد من شصت تا عنوان سياسي به شما مي دهم شما ببينيد آيا چيزي در سياست هست که در اين نباشد؟ مي شود کاملترش کرد يا نه؟ خيلي آدم قوي اي هم هست. اينها را گرفت دو هفته بعد رفتم سراغش ، گفت بيا ببينم ، راستش را بگو اين عنوان ها را از کي گرفتي؟ تو سواد اينها را نداري! من بيست سال تدريس کننده ي سياست ، خيلي از اين عناوين را بلد نبودم . اين را از کي ياد گرفتي ؟ از کدام کتاب دزديدي ؟ بگو من بروم کتاب را بخوانم؟ گفتم از کتاب خدا قرآن، گفت مسخره بازي در نياور ، از کدام کتاب سياسي ياد گرفتي؟ گفتم تازه خبر نداري اين عناوين که به تو دادم زير عنوان دارد مثلا اگر قرآن دارد ظلم ستيزي با 290 آيه، ظالم را معنا مي کند ، مظلوم را معنا مي کند ، مستضعف را معنا مي کند و اينها را ، همه را قشنگ معنا کرده است. آن وقت گفت الله اکبر! هيچ سر فصلي نيست از مباحث سياسي که در آن نباشد . گفتم همه اش در قرآن هست.
لزوم استفاده از قرآن
آن وقت بي انصافي نيست که پيغمبر فرمود ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا ، آيا اين بي انصافي نيست که ما امروز در کشورمان بعد از 35 سال هنوز در انتخابات ميکروفن پيش هر کسي مي رود که نظرت را بگو اما نمي رويم بگوييم خدايا به کي رأي بدهيم به کي رأي ندهيم! چرا اين کارها را نمي کنيم؟ در سياست چرا نمي گوييم خدايا تو چه مي گويي؟ و اين کار حوزه هاي علميه است! بر سر حکومتي ها نزنيم . اگر ادعاي تبيانا لکل شيء هست يا نه ،راست مي گويد قرآن يا نه دروغ مي گويد العياذ بالله؟ اين تبيان بودنش را چه کسي وظيفه دارد به نمايش بگذارد؟ چه کسي وظيفه دارد نشان دهد قرآن براي سياست داخلي و خارجي عالي ترين نسخه ها را دارد؟ بياييد پيش خدا توبه کنيم نماز شب خوان ها! بياييد توبه کنيم که خدايا ان قومي نه ان علمائي اين است! بابا قرآن کتاب مقدسي است کتاب زندگي است! کتاب زندگي. در بياري چقدر .. در ايام انتخابات خيلي از من مي خواهند صحبت کنم راجع به انتخابات ، مي گويم من پاسخ بدهم به که رأي بدهيد يا خدا بگويد؟ از خدا مي پرسيم اين ميکروفن را برمي دارم مي دهم خدمت خدا. عزيزان بياييد يک کار بکنيم ، بياييد در بعضي جلسات جلسه پاسخ به سؤالات براي جوان ها . بگذاريم بگوييم خدا مي خواهد جواب بدهد. من محرم ها الآن دو سال است که دو جا منبر مي روم در هيئت هاي بزرگ . اسمش را گذاشته ام جلسه ي پاسخ به سؤالات توسط امام حسين عليه السلام. 20 تا سؤال از امام حسين دارم از مدينه تا وقتي که شهيد مي شود من مي پرسم ، امام حسين جواب مي دهد . عالي ترين بحث در آمده است. با علي بن ابي طالب جلسه ي پاسخ به سؤالات برگزار کنيد . به خدا قرآن عجيب در سياست وارد شده . وقتي آدم اينها را مي بيند به آن جمله ي امام مي رسد اين جمله ي امام است ديگر : نسبت اجتماعيات و مباحث سياسي قرآن به احکام فردي و عبادي قرآن از نسبت صد به يک هم بيشتر است. اين حرف 50 سال قبل امام است. و الله اسلام همه اش سياست است . اين مال بعد از انقلاب است.
حاصل کلام : حاصل فصل اول من اين شد : نمي شود دين داشت و وارد سياست نشد. اگر کسي بگويد من وارد حوزه ي سياست نمي شوم از نظر اسلام آدم بي ديني است.
معناي تبيانا لکل شيئ
سؤال: اين معناي تبيانا لکل شيء خيلي اوقات درست باز نمي شود، آيا قرآن در همه ي زمينه ها وارد شده است؟
جواب: در امر هدايت
سؤال: هر آنچه هم که در امر هدايت دخالت دارد همه مي توانند آن را استفاده کنند از قرآن يا فقط معصوم مي تواند؟
جواب: قدم اول مبين قرآن پيغمبر است و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس بعد از پيغمبر ائمه هستند ، در زمان غيبت علما. اصلا فلسفه ي وجودي اين عمامه روي سر من و شما چيست؟ ما چه کاره ايم من از شما سؤال مي کنم ما براي چه درست شده ايم؟ حوزه ي علميه براي چه درست شده است؟ براي تبيانا لکل شيء. مگر ما نيامده ايم سخنگوي دين باشيم؟
لزوم تدبر در قرآن
سؤال: ولي هرچه از معصوم به ما رسيده است.
جواب: ببينيد هرچه از معصوم رسيده اگر بخواهيد بگوييد فقط معصوم است پس باب اجتهاد را ببنديد. اجتهاد را شما معنا کنيد که يعني چه؟ در برابر نص نه. آنجا که نص داريم وظيفه ي من و شما اين است که اين نص را به مردم برسانيم . ما در بحث تبيانا لکل شيء يک جاهايي نص از معصوم داريم ، وظيفه ي ما اين است آن نص از معصوم را به مردم برسانيم. اگر جايي نص نداشتيم بلکه ملاک داشتيم … من همين را مي خواهم بگويم الآن اطلاعات در اسلام قرآن حرف دارد يا نه؟ چرا در نمي آوريم به مردم بدهيم اينها را؟ بابا خدا گفته، مگر به ما نگفته اند تدبر در قرآن؟ آخر اگر بگوييم معصوم ، پس تدبر در قرآن معنايش چيست ؟ شما که نمي خواهيد باب فهم قرآن را ببنديد؟ پس مي شود در قرآن تدبر کرد .
يک مثال : آزادي و اجبار بر هدايت در قرآن
من يک مثال ساده مي زنم همين آيه اي که مثال زدم انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا آقايان اين آيه را گرفته اند يک جمله مي گويند ، مي گويند طبق اين آيه وظيفه ي علما اين است که در کاباره را نبندند ، ماهواره را نبندند، بگذارند در تلويزيون 50 تا کانال باشد هر چه را مي خواهد نشان بدهد . شما برو بالاي منبر بگو بد است ، خيلي زشت است تماشا نکنيد! اين را تماشا کنيد . چون خدا حرفش اين است انا هديناه السبيل ما راه را نشان مي دهيم ، جاده را نشان مي دهيم ، اجبار نمي کنيم. به پيغمبرش مي فرمايد که بنا نيست با اجبار افراد را [هدايت کني] در حالي که آيه مال کجاست؟ مال قبل از ورود به دين است انا هديناه اين ضمير (ه) به که برمي گردد؟ به انسان برمي گردد اما همين قرآن وقتي به جامعه ي ديني مي رسد آيه ي آزاديش فرق مي کند ، آيه ي آزادي در جامعه انا هديناه السبيل نيست، لا اکراه في الدين نيست ، اينها مال ورود به دين است . آيه ي آزادي در جامعه ي ديني اين است ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امرا ان يکون لهم الخيرة من امرهم. من مي گويم حوزه بيايد اينها را بگويد. بگويد بابا اشتباه نکن آقاي بازرگان! آي دنيا! نياييد بگوييد چون قرآن مي گويد انا هديناه السبيل ما فقط وظيفه مان اين است.
نقد حوزه
سؤال: مشکل ما اين است که مفسرين به اين نپرداخته اند
جواب: مفسرين چه بگويند ؟ خدا حفظ کند من يک وقتي خدمت آيت الله جوادي آملي رسيده بودم در مورد نخبگان حوزه -مسؤول واحد نخبگان بودم- رفتم گفتم چهار – پنج نفر از اين نخبه ها را مي خواهيم شما شناسايي کنيد و پرونده آنها را ارزيابي کنيد. ايشان فرمود آقا نخبه کجا بوده ديگر؟!! نخبه اي وجود ندارد. سؤالم اين است صاحب جواهر نه کامپيوتر داشت، يک روايت که مي خواست پيدا کند ، بايد پا مي شد ده تا … علامه اميني در الغدير مي گويد براي يک روايت چند تا شهر را مي رفت بگردد؟ حالا ما يک دکمه مي زنيم روايت مي آيد . حضرت عباسي ما اين امکانات را داريم که علامه ي اميني نداشت، اما خروجي هزارتا ده هزارتا مثل من يک ذره ي اميني نشده است چرا؟
البته اينها را بيرون نبايد بگوييم و بايد سخت از روحانيت دفاع کنيم ، محکم بايد بايستيم در مقابل جرياني که مي خواهد اسلام منهاي روحانيت را معرفي کند . من به شما بگويم نابودي اسلام به همين است. من معتقدم همان کساني که مي گفتند اسلام را از ولايت اهل بيت جدا کنيد اسلام بي خطر مي شود، امروز مي گويند اسلام را از روحانيت جدا کنيد بي خطر مي شود. اما در خودمان بايد يک بازبيني بکنيم، مجالس امام حسينمان را يک بازبيني بکنيم. وقتي در حوزه ي علميه قم افرادي هستند صاف مي گويند خدا لعنت کند مطهري را که حماسه ي حسيني نوشت! مي گويند چرا مطهري حماسه ي حسيني نوشت؟ يعني امام حسينِ احساسي را کسي با او مشکل ندارد ! اين درجه ي بالايش ، بياييد پايين تر و خفيفترش بکنيد. ما وقتي آمديم يک بچه ي کلاس دومي -خدا شاهد است در همين قم کلاس دومي 15 سالش بود در يک مدرسه اينجا يک سؤال از من پرسيد دختر کلاس دومي، من از شما حوزه هاي علميه مي پرسم جوابش را بدهيد من بروم به اين بچه بگويم، 15 سال است بلد نيستم جوابش را بدهم . توجه کنيد مي گويم به يک بچه ي کلاس دومي ، نمي گويم به يک آدمي که از روضه ي امام حسين عرفان مي جويد ، گفت چرا امام حسين که شهيد مي شود دو ماه جشن تعطيل، پارک تعطيل، شيريني تعطيل، عروسي تعطيل، گريه برپاست اما امام حسين که متولد مي شود فقط يک شب شيريني مي خريم!؟ تو را به خدا اگر جوابش را بلد هستيد بگوييد من بروم به اين بچه بگويم. بعد يک جمله ي ديگر گفت ، گفت ما بعضي روزها که مي گويند ولادت فلان امام است کاش که روز شهادتش بود! گفتم چرا؟! روز ولادت! گفت چون روز شهادت تعطيل است اما روز ولادت تعطيل نيست! اين جاذبه هاي دين است در همان مدرسه . دبير آن مدرسه -من يک مسؤوليتي داشتم رفته بودم آنجا رفتم آنجا- دبير آمد پيش من افتخار کند که ما حضرت آقا حجة الاسلام تو آخوندي، من يک کار کردم. گفتم چه کار کردي؟ گفت اين بچه ها در هفته دو جلسه ورزش داشتند ، من يکي از آنها را تعطيل کردم و کلاس قرآن گذاشتم! خب خدا لعنتت کند، گفت چرا؟ گفتم چرا کلاس رياضي را تعطيل نکردي ، قرآن بگذاري؟ اين بچه از همين اول با قرآن بد مي شود.
عدم ورود حوزه به مسائل جديد
ببينيد من خواهشم اين است که حوزه هاي علميه بايد بيايند الآن در بانکداري، در اقتصاد . من رفتم زانو زدم (اين که مي گويم مال ده سال قبل است ، نمي گويم يکي از مراجع مکاسب محرمه را ، خارجش را براي ما گفت .گفت از فردا کتاب البيع را مي گوييم.) من بودم و آقاي متوسل داماد آقاي قرائتي و بعضي از آقايان ديگر. رفتيم گفتيم خواهش مي کنيم کتاب البيع را نفرماييد! گفت چرا؟! گفتيم هزار نفر گفته اند چاپ هم شده است. کتاب البيع امام، کتاب البيع همه چاپ شده ما مي رويم مي خوانيم، شما بيا و يکي از مسائل مبتلا به جامعه را … مرجعيت که مي گويند بايد زنده باشد چرا مي گوييم مرجع زنده، و الا من و شما رساله ي عملي شيخ طوسي را .. مثل سني ها عمل مي کرديم رساله ي عمليه ي شيخ طوسي بهتر از همه ي اينها است. گفت چه کار کنيم؟ چه موضوعي را پيشنهاد مي کنيد؟ ده تا موضوع ما پيشنهاد کرديم بيمه، بانکداري، قضاء، حتي اطلاعات در اسلام، حکومت در اسلام. گفت باشد امشب مي روم و روي آن فکر مي کنم. رفتيم دفترچه نو خريديم که ان شاء الله از فردا درس خارج بحث جديد است. استاد آمد نشست و همه آماده. بسم الله الرحمن الرحيم بيع در لغت … رفتيم سراغش گفتيم چرا شما اين کار را مي کنيد؟ من نرفتم درسش ، گفتم شما چه مي خواهيد بيشتر از امام براي من بگوييد؟ نمي گويم فقط امام ! چون شما ده تا از اين درس هاي خارج کساني که قبلا کتاب البيع را گفته اند . چون مي دانيد امروز کفايه گفتن از درس خارج گفتن سخت تر است ، الآن در قم کفايه گو نداريم. من خودم خدا رحمت کند کفايه را نزد آقاي ستوده مي خواندم ، نپسنديدم رفتم تمام نوارهاي آقاي فاضل را گوش کردم. با بي کيفيتي بعد هم رفتم به آقاي فاضل گفتم يک بار کفايه براي ما بگو چون من شاگرد خاص ايشان بودم گفت چشم هايم نمي بيند. گفتم ما عبارت ها را مي خوانيم ، شما توضيح بدهيد ، من کفايه را امتحان داده ام نمره ي عالي هم گرفته ام! قبول نکرد حالا مي خواهم اين را عرض کنم که ما در حوزه ي علميه مان بياييم سراغ اينکه اين جور بحث ها … اين را داشتم مي گفتم به آن استاد گفتم چرا اين را نگفتي؟! گفت من ديدم اولا کتاب البيع گفتن آسان است، ديگران گفته اند آن را من چه بگويم ؟ بايد بروم بيست ساعت مطالعه کنم تا بيايم نيم ساعت بگويم . اين يک دو اگر بخواهم کتاب البيع را بگويم کسي دردسري ايجاد نمي کند اما اگر در بحث بانکداري وارد شدم و به يک مسائل جديدي رسيدم تکفيرم مي کنند! من حرفم اين است ما طلبه ها راضي شديم هر چه مراجعمان مي گويند علما استادهايمان، يکي هم اينکه شماها وارد شويد. اصلا مي دانيد انگيزه ام را ؟ چرا جمعه اي روز استراحت شما و خودم انگيزه پيدا کردم ؟ مي گويم معلوم نيست امام زمان راضي باشد ما اين شهريه را بگيريم و همان راهي را برويم که 50 سال قبل رفته اند 100 سال قبل رفته اند.
من يک سؤال دارم: روحانيت در عصر حاکميت دين خدا با روحانيت در عصري که حاکميت را در دست ندارد يکسان است يا يکسان نيست؟ اگر وظيفه اش يکسان نيست حوزه ي علميه ي ما با قبل از انقلاب چقدر فرق کرده است؟
لزوم ورود طلبه ها به عرصه هاي مختلف نظام
سؤال: يک آقايي حرف خوبي زد مي گفت نقش روحانيت وقتي براي عده اي روشن شد ، برنامه ريختند روحانيت از آن وظيفه ي اصلي اش جدا شود ، دائم اين طرف دانشگاه فلان، عقيدتي سياسي اين ور و اون ور، طلبه ها را از وظيفه ي اصليشان کشاندند جاهاي ديگر و ماند آن قرآن و روايات و فقه پويايي که همه اش شعارشان اين است .
جواب: من خواهشم اين است ما نسبت به اينکه روحانيت را بازي ندهند … اين را مي خواستم بگويم. در تربيت مدرس در دارالشفاء آقاي فاضل مخالف بود طلبه ها آنجا بروند . به خود من گفت من راضي نيستم! گفتم چرا؟ گفت اين يک خطر است براي حوزه که يک عده را به نام قاضي مي برند ، يک عده را به نام استاد دانشگاه مي برند، شما در سپاه مي رويد و … چيزي ديگر نمي ماند! استعدادهاي درخشان نمي ماند. اين يکي است، اما همين اخيرا جامعه مدرسين جلسه اي داشتند بحث تعامل حوزه ي علميه با نظام، من از موضع حوزه نرفتم صحبت کنم ، از موضع نظام حرف زدم ، گفتم من آمده ام از حوزه طلبکاري کنم، من در سپاه کار مي کنم سنگر نشيني سپاه را به روحانيتش مي دانيم، 32 سال است در سپاه هستم، ضعف سپاه را که از نظر معنوي ضعيف شده است خودم را مقصر مي دانم نه فرمانده ي سپاه! يعني ما آخوندها ضعيف شده ايم. من هم با ماشين و امکانات و اين چيزها گرفتار شده ام و نگاه مي کنم طلبه هايي که الآن دارند وارد مجموعه ي سپاه مي شوند انگيزه هاي شغليشان خيلي بيشتر از انگيزه هاي رسالت روحانيتشان است! و حال آنکه خود ما در دوران جوانيمان وقتي وارد شديم، با گريه رفتيم! دلمان نمي خواست برويم، تکليف شرعي بود، من پيش آقاي مظاهري بودم و ارتباطي داشتم با ايشان، گفتم بچه هاي سپاه درخرمشهر همان جهان آرا و اينها آمده اند سراغ من که من بروم آنجا، چه کار کنم؟ گفت جايز نيست بروي! گفتم حاج آقا! جنگ است و سپاه چه کنم؟ يک مرتبه نشست، بعد از نماز آيت الله اراکي بود ، گفت يک قرآن بياور استخاره کنم. جرأت نمي کنم بگويم نرو. خيلي دوست داشت من باشم. در درسش هم مستشکل بودم دوست داشت. نه به خاطر خودش به خاطر خودم، لطفشان بود. استخاره کرد من نگاه نکردم ببينم آيه چه آمده است، ديدم وقتي قرآن را بست گفت واجب است بروي! آقا! تو چند دقيقه قبل مي گفتي نرو ، حالا مي گويي واجب است بروي! بعد گفتم چه آمده؟ بعدا به من گفت اين آيه آمده است ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة گفت واجب است بروي. من حرفم اين است واقعا حوزه به فکر اين هست که نظام را نگه دارد يا نه؟ما الآن در مجلس اين دوره، کمترين روحاني را داريم يعني 27 نفر. مجلس جاي بزرگي است، نبض فرهنگي اين کشور است. در نهادهاي ديگرمان همين طور است. حوزه بايد باور کند مادر نظام است. مادر نظام است صاحب نظام است، در هواپيما که مي نشيني، خلبان ريش تراشيده و آن خانم کذايي سبب شده اند هواپيما تأخير داشته باشد من آخوند که سوار مي شوم همه بلند مي شوند نگاه مي کنند، مي گويند ببين اين تأخير هواپيما زير سر شما آخوندها است! حالا بگو به حضرت عباس من هم مثل شما مسافر هستم اما بخواهيم يا نخواهيم مردم نظام را مال ما مي دانند ، واردش شويد .
سؤال: با حرف هاي ما که درست نمي شود!
جواب: اشکال ندارد مطالبه کنيد
سؤال: مطالبه مي کنيم چنان در دهان آدم مي زنند ، مي گويند کي گفته؟ ما در يک زمينه اي رفتيم پيش يکي از مسؤولين حوزه گفتيم آقا دغدغه ي رهبري اين است و .. ناراحت شد که چرا به او اين حرف را زده ايم که که گفته است؟! ما پيگيريم. گفتم آقا اگه پيگير بوديد مگر من مريض بودم دنبال اين کار بروم ؟
جواب: من با صداي بلند مي گويم ، اشکال هم ندارد منتقل شود . آقا مشکلش اين است که حوزه ، آقا را براي خودش مي خواهد استفاده کند، پول را مي گيرد اما مشکل دارترين و کم ولايت ترين افراد در حوزه علميه است!
السلام علیکم و رحمة الله
بازدیدها: 4