تاریخ معاصر : تاثیرات و عملکرد نهضت آزادی بر انقلاب اسلامی ایران
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، گروه ها و احزاب مختلفی برای مبارزه با استعمارگران و استبداد داخلی شکل گرفتند، که بعداً به مرور زمان به دلیل اختلاف های فکری و سلیقه ای انشعاب پیدا کردند و گاهی گروه های منشعب، از پایه و اساس، گروه های اصلی را زیر سؤال بردند. یکی از این احزاب و گروه ها نهضت آزادی بود که با جبهه ی ملی مبنای مشترک داشت و شخصیت های مختلفی در تأسیس آن دخیل بودند. در این شماره ضمن پاسخ به دو سؤال به ارتباط خارجی نهضت آزادی و انشعابات این حزب اشاره خواهد شد.
ارتباط نهضت آزادی با کشورهای خارجی به چه نحو بوده است؟
حسن صادقی پناه
ارتباط خارجی نهضت آزادی از مسائلی است که همواره سؤالات و نظرات گوناگون و بسیاری را در سطح جامعه برانگیخته و بر می انگیزد. این سؤالات با وجود تفاوت های اساسی در «منشأ اجتماعی»، «شیوه ی بیان»، «پی آمدها و آثار»، «مضرّات و فواید»، «بهره برداری های ممکن»، و «استناد و دقت» آنها علی رغم افراط و تفریط ها و نقاط ضعف و قوت خود، همگی نهضت آزادی را در این باره با پرسش های اساسی روبرو می سازند.
ریشه های غربزدگی نهضت آزادی
ریشه ی تفکرات نهضت آزادی را باید در جبهه ی ملی جستوجو کرد و از مختصات فکری آن ها «غربگرایی» یا «غربزدگی» است. بررسی روح حاکم بر محتویات مرامنامه ی نهضت آزادی به روشنی نشان می دهد که بر عناصری چون «ایرانیت، تبعیت از قانون اساسی و مصداق بودن» تأکید و بر «اسلامیت» به طور عرضی و حاشیه ای اشاره شده است. در واقع ارکان اصلی ایدئولوژی سیاسی نهضت آزادی، ملی گرایی، احترام به قانون اساسی و پیروی از فردی که ظاهراً پایبندی او به اصول دموکراسی و پارلمانتیزم، اصلی ترین مشخصه اش بود. (مصداق) همان مواد و عناصری هستند که «غرب» در تلاش های فرهنگی خود از طریق استعمار، در قاموس جامعه ی ایرانی وارد ساخته بود و البتّه این نه از روی دلسوزی، بلکه برای جلوگیری از نُضج و تقویت تفکرات اصیل استقلال طلبانه و آزادیخواهانه با تکیه بر فرهنگ اسلامی بوده است.
آری «دموکراسی» بدل فریبنده ای بود در مقابل طرح «حکومت اسلامی»، که غرب برای آزادیخواهان غربزده ساخته و پرداخته بود تا در صورت وقوع اجتناب ناپذیر انقلاب سیاسی، موقعیت بعدی مطلوبِ استعمارگران باشد; لذا این «بدل» که با دغلکاری بسیار آراسته شده بود، اصلی ترین تأثیر سیاسی فرهنگ غرب بر افکار «غرب رفته گان» و «غربزدگان» بوده و خواهد بود.
شهید بهشتی درباره ی نهضت آزادی چنین می گوید:
وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و وقتی در اساسنامه از اسلام به عنوان یک مکتب و از نهضت آزادی به عنوان یک حزب اسلامی تمام عیار یاد نشده بود به دوستان بنیانگذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست، اسمش را هم گذاشته اید نهضت آزادی، آزادی که همه ی اسلام نیست، از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام، ولی همه ی اسلام نیست. دوستان گفتند: برای اینکه ما می خواستیم آنهایی که روی عنوان اسلام آلرژی دارند از این تشکیلات فرار نکنند، ولی حقیقتش این که قصد فقط اسلام نبود. قصد این بود که مرامنامه نشان می داد که یک عده مسلمان آمده اند یک حزب درست کرده اند; اما در این تشکیلات سیاسی، اسلام را به عنوان یک مکتب تمام عیار مطرح نکرده اند.
روابط نهضت آزادی و آمریکایی ها
در این بخش به تشریح چند اصل مهمّ، همراه با تحلیلی از حوادث تاریخی در رابطه با انقلاب اسلامی و عملکرد نهضت آزادی پرداخته می شود که در حقیقت راهنمای تشخیص ماهیت سیاسی این گروه است.
انقلاب و تز «سلطنت» نه حکومت
شعار «شاه سلطنت کند نه حکومت» از اساسی ترین چهارچوب فعالیت سیاسی نهضت آزادی و جبهه ی ملی بود. این شعار نه به عنوان یک «تاکتیک» بلکه در واقع به منزله ی «استراتژی» سیاسی این گروه ها محسوب می شد. به عبارت دیگر چون هدف آنها، استقرار دموکراسی و آزادی بود، آن را در سایه ی هر نظامی صرف نظر از ماهیت آن می پذیرفتند; لذا اینان در واقع نه به حکومت اسلامی معتقد بودند و نه هدفشان سرنگونی سلطنت بود، بلکه برای آنان استقرار دموکراسی در سایه ی شاه و آمریکا، غایت مطلوب به شمار می رفت. و برهمین اساس بود که نه تنها در سال های اوج گیری انقلاب دست از این شعار برنداشتند، بلکه حتی پس از سرنگونی رژیم سلطنتی نیز در حسرت دموکراسی در سایه ی شاه و آمریکا و دوران طلایی اعطای آزادی های آمریکایی به سر می بردند و سعی می کردند در هر مقطعی مبارزات نهضت را در همان حدّ متوقف سازند، بر آن مهار زنند. نگاهی به اسناد لانه ی جاسوسی (علاوه بر اعترافات و مواضع علنی رهبران این گروه) چنین هدفی را برملا می سازد. و به خوبی آشکار می گردد که چگونه این گروه، با سوار شدن بر موج انقلاب سعی داشتند با مذاکرات پشت پرده با لانه ی جاسوسی، به حاکمیت رسیده، قدرت را به چنگ آورند.
پس از حادثه ی 17 شهریور و شکست توطئه ی مذاکره با امام در نجف و در نتیجه، اخراج امام از عراق به پاریس، استکبار جهانی امید داشت با احاطه ی امام در پاریس توسط عناصر غرب زده و به اصطلاح میانه رو، راه حلی برای بحران پیش آمده پیدا نماید و مانع از سرنگونی رژیم سلطنتی وابسته گردد; لذا به اعضای نهضت آزادی دل بست. البته اگر چه پس از مدتی آمریکا با روی کارآوردن دولت نظامی «ازهاری» (رئیس ستاد مشترک ارتش شاه) بر شکست تشکیل دولت ائتلافی و لزوم تشکیل دولت سرکوب و خفقان تأکید کرد ، ولی مجدّداً با شکست این استراتژی و با هدف روی کارآوردن دولت ائتلافی، بختیار را سر کار آورد و از او حمایت کرد; چنان که در اسناد لانه ی جاسوسی، گزارشی در مورد مواضع نهضت آزادی آمده که قابل تأمل است:
… نهضت آزادی… با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد کرد، تا رفتن شاه هر چقدر ممکن باشد آرام صورت گیرد.
لذا نهضت آزادی که در صدد بود جایگاه بالایی در دولت بختیار به دست آورد، تماس های خود را با سفارت آمریکا افزایش داد و در آغاز به بهانه ی پیش افتادن بر گروه های چپی به فکر گرفتن امتیاز بیشتری بود.
… نهضت آزادی… مصراً از سفارت خواست… طرح وارد شدن نهضت آزادی در دولت باید سریع تر انجام گیرد، تا جلوی نفوذ چپی ها گرفته شود.
با سرعت گرفتن انقلاب و فراهم شدن زمینه برای به قدرت رسیدن گروه های مذهبی، نهضت آزادی، بهترین و مطلوب ترین متحد به شمار آمد و این هدف با ورود امام به تهران و شرایط آن روز محقق گردید و آمریکا را خوشبین ساخت; بنابراین آمریکا در برخورد با انقلاب دچار تردید شد و با همین تردید بود که ناگهان با عمل انسجام شده ای نظیر قیام 22 بهمن و پیروزی انقلاب اسلامی مواجه گردید; لذا نهضت آزادی در راستای همکاری با آمریکا، پس از پیروزی سعی کرد امام رحمت الله علیه را وادار به کناره گیری کند، چنانکه در گزارش سفارت آمریکا آمده است:
… از بحث ها چنین بر می آید که اعضای نهضت آزادی ایران در عمل از موضع آشتی ناپذیر و سرکش خمینی به تنگ آمده اند و امیدوارند او را کنار بگذارند. آنها شاید نتوانند کاملاً موفق شوند، ولی در اطراف خمینی فشارهایی از جانب میانه روهای مذهبی در جریان است که ممکن است او را به بازگشت به قم به عنوان جزیی از مصالحه ی همگانی هدایت کند.
پس همکاری نهضت آزادی با آمریکا و نقش سوپاپ اطمینان بودن در حکومت شاه، ناشی از اصول آن نهضت بوده که در پناه تزِ «شاه سلطنت کند، نه حکومت» قرار داشته است.
موازنه ی منفی و اتکا به امپریالیسم
یکی دیگر از اصول نهضت آزادی، تزِ «موازنه ی منفی» بود که اساس سیاست مصدق، رهبر جبهه ی ملی را تشکیل می داد، و در عملکرد نهضت آزادی و مواضع آنها در قبال امپریالیسم مؤثر بود.
نهضت آزادی از یک سو واقعیّتی به نام «امپریالیسم» را نفی کرده و آن را از القائات کمونیست ها شمرده; و از سوی دیگر، بر اساس بینش «رئالیستی» خود، به رسمیت شناختن استکبار غرب را لازم دانسته و برای توجیه اتکای خود به امپریالیسم، تزِ «استفاده از تضاد دو ابرقدرت» را مطرح کرده که البته در عمل، ماهیت این تز، چیزی جز مبارزه با ابرقدرت رقیب غرب یعنی «شوروی سابق» و بهره گیری از کمک های آمریکا نبود.
حال اگر این مواضع حکایت از وابستگی ندارد، آیا حکایت از دفاع از امپریالیسم و حرکت در جهت منافع آن هم ندارد؟این مواضع نشان دهنده ی عملکرد سیاسی نهضت آزادی است و نفس عملکرد این گروه، چه قبل از پیروزی انقلاب که نقشی «مهارزننده» داشت و چه پس از پیروزی انقلاب که تمام توان خود را در جهت توقف انقلاب و جلوگیری از ارتقای آن به کار گرفته اند خود برای افشای این گروه کافی است. البته همین مسئله باعث شد تا نهضت آزادی و گروه هایی نظیر آن، کشش و توان حرکت در جهت انقلاب را نداشته باشند و در همان اوان پیروزی، در جا بزنند و به جای افزایش استعداد و توان خود، به مخالفت با پیشرفت انقلاب بپردازند.
– نهضت آزادی از آغاز تأسیس تاکنون چه انشعاباتی داشته است؟
امیر علی حسنلو
یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری یک گروه و یا یک حزب، هم فکری و همسویی در اهداف است، تا زمانی که این عامل استمرار داشته باشد، حزب یا گروه موفق خواهد بود; ولی اگر هدف ها متغیر و از هم جدا باشد و هر یک از اعضا هدف خاصی را دنبال کند، گروه و حزب از هم خواهد پاشید، چون افکار و اندیشه ها هدف واحدی را دنبال نمی کنند و موجب اختلاف و انشعاب خواهد شد. البته در برخی از موارد انشعاب ریشه در اختلاف ندارد، بلکه گروه منشعب شده حافظ اهداف گروه مرکز و مورد حمایت آن خواهد بود.
نهضت آزادی یکی از احزابی است که با حضور تعدادی از افراد مذهبی و علمی تشکیل شد و هدف مشترک آنها مبارزه ی سیاسی و فرهنگی با رژیم طاغوت و دفاع از آزادیخواهی و اسلامگرایی و استقلال مردم ایران بوده است. برخی از منابع یکی از علل شکل گیری این حزب را اختلاف رهبران تشکیل دهنده ی آن با رهبران جبهه ی ملی و نهضت مقاومت ملی دانسته اند، و نویسنده ی کتاب خط سازش ممانعت از عضویت مهندس بازرگان در هسته ی مرکزی جبهه ملی را علت تشکیل این حزب دانسته است. برخی از تحلیل گران و محققین، معتقدند که جبهه ی ملی اساس نهضت آزادی و نهضت مقاومت ملی بوده است; بنابراین در تاریخ 25/3/1340 نهضت آزادی از جبهه ی ملی منشعب شد. از جمله مؤسسین آن مهندس بازرگان و مهندس یدالله سحابی بودند و فعالیتش را در عرصه های فرهنگی آغاز کرد، از جمله فعالان فرهنگی آن که در بین دانشگاهیان نیز نفوذ داشته و در جذب آنها مؤثر بوده، آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان بوده اند; چنان که کلاس های تفسیر آیت الله طالقانی مورد استقبال فراوان دانشجویان قرار گرفت.
نهضت آزادی چون ریشه در جبهه ی ملی و افکار مصدق داشته و در طول آن قرار گرفته، همواره بر اهداف جبهه ی ملی تأکید ورزیده و برخی از رهبران آن مثل بازرگان بارها گفته اند که ما مصدقی هستیم و مثل او فکر می کنیم. تنها تفاوتی که بین نهضت آزادی و نهضت مقاومت ملی و جبهه ی ملی وجود دارد، گرایش ضعیفی است که نهضت آزادی نسبت به دین دارد برخی از اعضای نهضت آزادی یکی از علل گرایش به مذهب را از بین بردن حساسیت مذهبیون نسبت به نهضت آزادی دانسته اند، و گفته اند: اسلام را به خاطر آلرژی داشتن بعضی افراد آورده اند.
از همان آغاز تشکیل نهضت، جریان های مختلفی در آن وجود داشت. 1. جریان مذهبی طالقانی و سحابی و شیبانی. 2. جریان سیاسی که به جبهه ی ملی نزدیک بود، مانند حسن نزیه، و 3. جریان مذهبی سیاسی بازرگان. با توجه به این گرایشات زمینه برای اختلاف کاملاً مساعد بود، چون سه فکر و گرایش با هم سازگاری نداشتند.
چنان که بعداً آیت الله طالقانی به خاطر هدفی الهی ای که دنبال می کرد به طور طبیعی از آنها جدا شد. هرچه زمان، جهت و شکل مبارزه با نظام سیاسی حاکم روشن تر، و رویارویی با نظام حاکم شدیدتر می شد، افراد به حسب گرایشات و اهداف خود از حزب نهضت آزادی جدا می شدند، جدائی و اختلافات فردی، سبب انشعاب گروهی نمی شد، اما اگر گروهی از اعضای نهضت به خاطر اختلاف با جهت و شکل مبارزه و یا رهبران از نهضت جدا می شدند و اقدام به تشکیل یک حزب و گروهی می کردند، انشعاب محقق می شد. با توجه به این که در دوره ی جوانی و دانشجویی روحیه ی مبارزه بسیار زنده است گروه های مختلفی (مثل مارکسیست ها) با سوء استفاده از این احساسات به فعالیت می پرداختند; چنان که احتمال داشت برخی از دانشجویان با گرایشات کمونیستی جذب نهضت آزادی شوند. بر این اساس چنان که مهندس میثمی در خاطراتش می گوید: ما چندین نفر بودیم که دنبال آگاهی بیشتر بودیم و نسبت به برخی فعالیت های نهضت آزادی اعتراض کردیم. همین اختلافات ابتدایی بود که در سال 44 عده ای که معتقد به مبارزه ی مسلحانه با نظام حاکم بودند را مصمم نمود تا یک سازمان مسلح را تشکیل دهند; درحالی که رهبران نهضت آزادی به فعالیت و مبارزه ی فرهنگی تأکید میورزیدند! برداشت های غلط افراد غیر متخصص از متون دینی نظیر نهج البلاغه، آموزش های مارکسیستی و آموزش های ناصحیح و غیرمتقن درباره ی مذهب، این گروه را بر آن داشت تا با یک فکر و گرایش مارکسیستی و منحرف به اسلام و مسائل مذهبی نگاه کنند.
یکی از گروه های منشعب از نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که در سال 1348 جدا شدند و 5 عضو داشت; از جمله: محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان. بعد از آنها گروه های دیگری نیز از آن منشعب شده اند، بر اساس برخی از گزارشات، گروه فدائیان خلق که گرایشات کاملاً کمونیستی داشتند و گروه سیاهکل نیز به نهضت آزادی وابسته بوده که البته بعداً از آن جدا شده اند بر اساس گزارش برخی از منابع، اعضای فعال اسلامگرای جدا شده از سازمان مجاهدین خلق و گروه های هفت گانه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تأسیس نمودند.
در کتاب علائم بیان واقعیت هستند فدائیان خلق، گروه سیاهکل، مجاهدین خلق، حزب مردم ایران و حزب ملل اسلامی و جاما از جمله فرزندان خلف نهضت آزادی شمرده شده اند که به مبارزه ی مسلحانه می پرداختند. در این میان، دکتر شریعتی به مبارزه ی ایدئولوژیک پرداخته است. بیش تر این احزاب، بعد از 15 خرداد 42 تشکیل شدند; زیرا در سال 42 که قیام خونین مردم ایران جدی تر شد، سران نهضت آزادی هم چنان به فعالیت فرهنگی معتقد بودند، و حال آن که برخی از جوانان دانشجو با الهام از مبارزان چریکی جهان نظیر کاسترو و علاقه ی مفرط به چریک های کمونیستی و مطالعه ی آثار آنها، افکار آنها را به سوی اندیشه های انحرافی و به مبارزه ی چریکی و مسلحانه کشاند; چنان که برخی از افراد نهضت آزادی درباره انشعاب این احزاب از نهضت آزادی چنین گفته اند: امروز نهضت آزادی بخش ملت ما، به یمن برکت فداکاری ها و خون شهیدان عزیز از مجاهدین و فدایی، بر مرحله ی خونین وارد شده، علی رغم شهادت بیش از 200 تن از بهترین فرزندان خلق ما از فدایی و مجاهد…» .
در پایان به این نتیجه می رسیم که نهضت آزادی با گذشت زمان از آرمان های اصیل و ارزش های انقلاب اسلامی فاصله گرفته، و با وجود گرایش های فکری مختلف دچار انشعاباتی شده که منفورترین آن جریان فکری سازمان منافقین است. این گروه با ارتکاب خیانت های بزرگ بر علیه جهان اسلام و ملت شریف ایران و همکاری با استکبار جهانی هیچ جایگاهی در بین مردم ندارد. از جمله جنایات این گروه عبارت اند از:
- ترور شخصیت ها و اندیشمندان بزرگ کشور; مثل شهید بهشتی و شهید مطهری
- همکاری با دشمنان ملت ایران، به ویژه آمریکا و صهیونیسم;
- همکاری با رژیم بعثی در جنگ هشت ساله علیه ایران که بسیاری از جوانان پاک این مرز و بوم را به خاک و خون کشیدند و تأسیسات اقتصادی و زیربنایی را ویران نموده و مانع پیشبرد اهداف انقلاب بزرگ مردم ایران شدند;
- همکاری با حکومت بعثی عراق در ترور مراجع تقلید بزرگ جهان اسلام و شرکت در عملیات تخریبی حوزه ی مقدس نجف و مشاهد متبرک و مراکز فرهنگی شیعه در عراق; که یکی از مراکز مهم تشیع محسوب می شود;
- انجام فعالیت های ضد فرهنگی بر علیه ارزشهای اسلامی و بدنام کردن مسلمانان به اعمال خشونت آمیز مثل ترور;
- اغفال جوانان;
امروزه نیز برخی از اعضای این نهضت با هم دستی منافقین در مقابل نظام اسلامی کارشکنی و مخالفت می نمایند. و از نظر فرهنگی و سیاسی بر علیه فرهنگ اسلامی و تمامیت و استقلال سیاسی به فعالیتهای تخریبی ادامه می دهند و در داخل و خارج مشکلاتی را برای جمهوری اسلامی به وجود می آورند و با همه ی این خیانت ها مدعی میهن دوستی و مذهبی بودن هستند. که معنای نفاق و منافق همین است.
منبع :
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
صباح – بهار و تابستان 1384، شماره 15 و 16 –
بازدیدها: 174