خیـاط بـود، توی خانهاش خیاطی میکرد، به هیچ چیز دنیا دلبسـتگی نداشـت ،هـر چـه داشـت را برای خدا خرج میکرد، شـیخ بـدون اینکه به مکتبـی برود ،پـا جـای پـای بزرگانی گذاشـت کـه عرفـان را به خوبـی می شـناختند؛ رجبعلی نکوگویـان معـروف بـه «شـیخ رجبعلی خیاط». شـیخ، مسـتأجری داشـت که ماهـی ۲۰ تومـان بـه او اجـاره مـی داد، اوضـاع اقتصـادی جامعـه اصـلاً خوب نبـود، شـیخ خودش هم بـا درآمد خیاطی به سـختی روزگار میگذراند. مسـتأجر صاحـب فرزنـد شـد، نـوزاد را پیش شـیخ آوردنـد. در گوش راسـت نـوزاد اذان و در گـوش چـپ اقامـه گفت و برایـش دعا کرد. خواسـتند بروند که شـیخ گفت « داداش جـون! فرزنـددار شـدی خرجت بالاتر رفته، از این مـاه به جای ۲۰ تومان ۱۸ تومـان اجاره بده ،۲ تومانشـم واسـه فرزندت خرج کن، ایـن ۲۰ تومان رو هم بگیـر، اجاره ماه گذشـته ایکه بهـم دادی، هدیه من باشـه برای قدم نـوزادت.»
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 162