تفاوت گفتمان امام (ره) و گفتمان اصلاحطلبان
دکتر عبدالله گنجي
گفتمان، تجلي واژهها و مفاهيم يك انديشه در زبان است. كليدواژههاي يك انديشه كه به صورت مستمر توسط حاملان يا مولدان يك انديشه از سوي زبان به كار گرفته ميشود، گفتمان يك جريان محسوب ميگردد.
انقلاب اسلامي به عنوان يك انديشه، داراي گفتمان متمايز و مشخص است. از آنجا كه لازمه شكلگيري يك گفتمان وجود گفتمان غير است، انقلاب اسلامي غيريت را گفتمان «ليبراليسم» يا غرب قرار داد. به تعبير ديگر حضرت امام با بازتعريف گفتمان اسلام شيعي در قالب گفتمان اسلام ناب محمدي(ص) از منازعه خردگفتمانها در درون جهان اسلام جلوگيري و رقيب هويتي و گفتماني خود را غرب قرار داد. همچنين گفتمان غرب نيز براي پويايي نياز به گفتمان رقيب دارد كه قبلاً اين رقيب سوسياليسم بود اما با فروپاشي آن، گفتمان اسلام سياسي جايگزين شد.
در انقلاب اسلامي ابتدا خردگفتمانهاي قابل توجهي وجود نداشت اما كمكم با تثبيت انقلاب اسلامي تفكرات موجود براي اداره جامعه دچار اختلاف نگاه شدند. در زمان حيات امام اين اختلافات محدود به تلقي از ولايت فقيه، سياست خارجي و اقتصاد بود. حضرت امام با شرط اينكه اگر اختلاف زيربنايي و اصولي نشود با دوقطبي گفتماني در كشور موافقت كردند. «گفتمان چپ» به عنوان زايشي از «گفتمان راست» خودنمايي كرده و از زمستان 1366 رقابت گفتماني به رسميت شناخته شد. بعد از رحلت حضرت امام يعني از سال 1368 بخشي از نخبگان چپ براي تحليل چيستي و چگونگي مولود انقلاب اسلامي – يعني جمهوري اسلامي – به چارچوبها و رهيافتهاي پست مدرن غرب دست يازيدند. خاصيت رهيافتهاي پست مدرن اين بود كه معرفت ذاتي كه جوهره انديشه سياسي امام بود را به رسميت نميشناخت. معرفتهاي توليدي، سيال، شالودهشكن و جوهرستيز، كمكم بر معرفت نخبگان چپ سايه افكند و گفتمان آنان را دچار تطور و تحول جدي كرد، به صورتي كه هيچ شباهتي بين دال مركزي و عناصر گفتماني امام و اين جماعت وجود نداشت.
بعد از خرداد 1376 اين گفتمان از هيبت اختلاف سليقه خارج شد و به رقابت هويتي با نظام ديني پرداخت. در حالي كه امام غايت حركت سياسي – الهي خود را در اثبات «وحدت كامل دين و سياست» ميديدند. اين جماعت صحبت از «جمهوري خواهي» و «مشروطهخواهي» كردند، حاكميت ديني را «حاكميت دوگانه» معرفي كردند و بين «اسلاميت» و «جمهوريت» آن فاصلهاي تا ثريا يافتند.
اين جماعت كه در دهه اول انقلاب اسلامي بر «اسلام سياسي» به عنوان دال مركزي گفتمان تأكيد ميكردند، به يكباره دال مركزي گفتمان خود را «مردم» يا «جمهور» قرار دادند و ديگر ابعاد انديشه و گفتمان خود را به موزه تاريخ سپردند. دقت در مواضع، مرامنامهها، سخنراني و بيانيههاي تشكلهاي قديمي اصلاحطلبان همچون مجمع روحانيون، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و دفتر تحكيم وحدت نشان ميهد كه عناصر گفتماني آنان در دهه اول انقلاب اسلامي عبارت بود از: «ولايت مطلقه فقيه»، «استكبارستيزي»، «مهدويت»، «مستضعف نوازي»، «عدالت اسلامي»، «حكومت ديني»، «شهادت»، «نه شرقي و نه غربي»، «حمايت از جنبشهاي آزاديبخش» و … . اين گفتمان همان گفتمان انقلاب اسلامي و امام بود و در همان تراز نيز طرح ميشد اما در دهه دوم انقلاب اسلامي و خصوصاً دهه سوم، گفتمان مذكور به صورت صددرصد دچار تحول و تطور شد به صورتي كه حذف امام خميني نيز در دستور كار قرار گرفت. اما از آنجا كه جامعه ايران، جامعهاي مذهبي بود عبور از امام به راحتي امكانپذير نبود، لذا «خط امام» را به عنوان تابلوي خود برگزيدند اما در محتواي گفتمان آنان هيچ يك از عناصر گفتماني امام وجود نداشت. عناصر گفتماني اين جريان كمكم به «جمهوري»، «مردم»، «منافع ملي»، «تحزب»، «انتخابات آزاد»، «تنشزدايي»، «دموكراسي خواهي»، «تكثرگرايي ديني» و «توسعه» تغيير يافت و در نقد جمهوري اسلامي از مفاهيمي مانند «استبداد ديني»، «ديكتاتوري صالحان» و «اومانيزم الهي» تبديل شد و ارزشهاي انقلاب اسلامي را مسائل شعاري قلمداد كردند و كمكم نقطه مقابل حركت خود در دهه 1360 قرار گرفتند.
آنچه در گفتمان بود كمكم به كردار اجتماعي نيز تبديل شد و دايره مشروعيتزدايي از نظام جمهوري اسلامي را به عرصه مباني اعتقادي تشيع نيز گسترش دادند. عصمت، خاتميت، حقانيت، عاشورا، ولايت فقيه و مهدويت از تيغ حملات روشنفكران جديد و انقلابيون ديروز در امان نماند، گويي امام صرفاً براي برقراري يك جمهوري به سبك فرانسه قيام كرده است و هيچ هدف و آرمان ديني و جهاني نداشته است به صورت خلاصه ميتوان عناصر گفتماني و دال مركزي گفتمان اصلاحطلبان و امام را به شرح ذيل ترسيم نمود.
گفتمان امام (ره)؛ شهادت، استكبارستيزي، نفي سبيل، جمهوري اسلامي، حمايت از مستضعفان جهان، وحدت جهان اسلام، روحانيت، مهدويت، نه شرقي و نه غربي، ولايت فقيه، عدم جدايي دين از سياست، اسلام ناب محمدي ولی گفتمان اصلاح طلبي؛ تحزب، پلوراليسم، جمهوري، دموكراسي، تساهل فرهنگي، توسعه، منافع ملي، انتخابات آزاد، تنشزدايي بود.
با مقايسه دو گفتمان مشخص ميشود كه هيچ قرابتي بين گفتمان امام و اصلاحطلبان وجود ندارد. بنابراين اين جريان از اختلاف سليقه به اختلاف در مباني و ماهيت رسيد. اگرچه امكان موسعي براي پرداختن به اين موضوع در اين مجال نيست اما در ادامه سير تطور گفتماني مذهبيترين تشكل جريان اصلاحات در سه دهه انقلاب اسلامي (به تفكيك هر دهه) ميپردازيم تا مشخص شود كه مواضع و تفكر اين جريان از منتهياليه تندروي عليه غرب چگونه به رويارويي با نظام جمهوري اسلامي تغيير يافته است. گروههاي ديگري مانند حزب مشاركت، سازمان مجاهدين انقلاب و دفتر تحكيم، دهها برابر بدتر از مجمع روحانيون عمل كردهاند كه در اين وجيزه بدان نميپردازيم. مستندات و مدعاي ما در ادامه، بيانيهها و مواضع مجمع روحانيون مبارز است.
مطالعه موردي (مجمع روحانيون مبارز تهران)
مجمع روحانيون مبارز به خاطر اختلافات دروني در روحانيت مبارز تهران در اواخر سال 1366 از آن جدا شد. مؤسس مجمع روحانيون در بدو تشكيل اهدافي را براي اين مجمع ترسيم كرده بود كه از ميان آنها ميتوان از تأكيد بر مباني اسلامي و تحقق حكومت اسلامي و اصل ولايت فقيه، طرفداري از اسلام مستضعفين در برابر اسلام سرمايهداري و تأكيد بر عدالت اجتماعي، استكبارستيزي و مخالفت با امپرياليسم نام برد. در مرامنامه مجمع روحانيون مبارز تهران برخي از اهداف مجمع عبارتند از:
1- نگهباني از مباني و اهداف حقيقي اسلام كه توسط وحي بيان شده و بر پايه اجتهاد و جهاد الهي قوام يافته و امروزه در چهره انقلاب اسلامي تجلي كرده است.
2- زنده نگه داشتن روح شدت و ستيز جامعه اسلامي عليه استكبار و همه دشمنان محارب و كينهتوز اسلام و مسلمانان.
3- تكيه بر اصل ولايت و تبيين و تقويت مباني تبليغي و فرهنگي آن به عنوان رمز عزت امت و ضامن حاكميت اسلام ناب محمدي (ص) و استقلال و عظمت ايران و جوامع اسلامي.
4- نشر و تبيين انديشهها و مواضع رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي امام خميني در مسائل مختلف و تكيه اصولي در زمينه مبارزه با اسلام سرمايهداري، اسلام مستكبرين و اسلام مرفهين بيدرد.
اسلام منافقين، اسلام راحتطلبان، اسلام فرصتطلبان و در يك كلمه اسلام امريكايي و دفاع از اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفان، اسلام ستمديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف و در يك كلمه اسلام ناب محمدي و زمينهسازي براي اجراي درست اين رهنمودها.
1- گفتمان و معرفت در دهه اول انقلاب اسلامي
مجمع روحانيون از بدو تأسيس تا اوايل دهه 80 خود را انقلابيترين و استكبارستيزترين تشكل سياسي ميدانست. كوتاه نيامدن از فرياد برائت در حج خونين سال 1366 كه گردانندگان محوري حج آن سال اعضاي اين مجمع بودند، نحوهاي از ضديت آنان با استكبار است. اين تشكل توانست مجلس سوم را با شعار مرگ بر امريكا تصاحب كند. مواضع و بيانيههاي اين مجمع در حد فاصل سالهاي 1366 تا 1370 مملو از ادبيات انقلابي، اسلامي و ضد غربي است.
اين تشكل در بيانيه 11/11/1367 خود (در زمان حيات امام (ره)) كه به مناسبت دومين دهه انقلاب اسلامي صادر شده آورده است: «امروز اسلام با اين داعيه بلند به صحنه آمده است كه در مقابل مكتبهاي فكري و نظامهاي اقتصادي و اجتماعي و قدرتهاي مالي، سياسي و نظامي حاكم بر عالم و آدم ميتواند استقرار بخش نظام كامل و متعادل براي تأمين سعادت واقعي بشر باشد و اين ادعا نه تنها در شعار و كلام كه در عمل و اقدام بايد ثابت شود.» (مجموعه بيانيههاي مجمع روحانيون مبارز تهران از 1367 تا 1369: ص 64).
در فراز مذكور اسلام تنها مكتب سعادت بخش معرفي ميشود كه بايد مقابل همه نظامهاي مادي كه بر عالم و آدم حاكمند ايستادگي كند.
اين تشكل در 15/2/1367 به مناسبت انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي (كه در آن پيروز شده است) بدون اشاره به مردم سالاري يا تأثير رأي مردم، مجدداً بر ولايت مطلقه و التزام عملي به ولايت فقيه اصرار ميورزد.
«انقلاب شكوهمند اسلامي ايران از آغاز آن در پانزدهم خرداد 42 تا امروزه همواره مرهون نظرات و انديشه والاي حضرت امام امت بوده است و از اين پس تنها راه رسيدن به قلههاي آزادي و رهايي واقعي و تحقق بخشيدن به اهداف اسلام انقلابي در گرو اطاعت و استفاده از راه روشن و ثقه قدرتمند معظم له ميباشد. همچنانكه مردم در دشواريها و سختيهاي طبيعي انقلاب به خوبي وفاداري خود را به خط امام نشان دادند، نمايندگان آنها نيز بايد كساني باشند كه در چارچوب ولايت مطلقه فقيه نسبت به ساختار نظام جمهوري اسلامي براساس نظرات و رهنمودهاي حضرت امام تلاش خستگيناپذيري از خود ارائه داده و التزام عملي به ولايت فقيه داشته باشند.» (همان ص 23)
نكتهاي كه مجمع آن را از شرايط نمايندگي مردم ميداند اعتقاد به «ولايت مطلقه فقيه» و «التزام عملي به ولايت» است. اين دو نكته از جمله مواردي است كه اكنون مجمع به آنان باور ندارد، يعني كساني كه با اين دو شرط رد صلاحيت ميشوند، توسط مجمع حمايت ميشود و مجمع اين مسئله را ظلم به حق انتخاب مردم ميداند. شايد اين تطور را از اين منظر بهتر بتوان فهميد كه مجمع روحانيون، ولايت مطلقه فقيه و امام امت را صرفاً در امام خلاصه كرده بوده و تعلق عاطفي آنان به امام مانع از پيوند عميق با آينده نظام جمهوري كه قرار است منتهاي امام (ره) به پيش برود شده است.
اين تشكل در بيانيه 28/1/1368 كه احتمالاً شأن نزول (صدور) آن به قضاياي بركناري آيتالله منتظري برميگردد درباره وظايف رهبري در نظام اسلامي مينويسد:«رهبري نظام اسلامي بايد به اصالت انقلاب اسلامي و رسالت مبارزه و فداكاري براي حاكميت اسلام و جهاد دائم براي كوتاه كردن دست اجانب و چپاولگران منابع و منافع امت اسلامي معتقد باشد»(همان ص90)
همچنين اين مجمع در بيانيهاي كه در 22/11/1368 (بعد از رحلت امام) به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي صادر ميكند مجدداً از نقش و جايگاه ولايت فقيه تأكيد دارد.
«ولايت فقيه اصل بنيادين نظام اسلامي و در مفهوم حقيقي خود ستون استوار ديانت مايه قوام عزت امت، مظهر ايمان و اراده ملت و رمز اعتلاي ميهن اسلامي است و برجستگيهاي عمده و ويژهاي كه از حيث علم و تقوي و تدبير و عمل در ولي فقيه لحاظ شده است نشانگر اهميت اين امر است. در نظام ولايت فقيه همه اركان و دستگاهها مشروعيت خود را از اين مقام رفيع ميگيرند و با قوت و تدبير و اطمينان به اسلام و جامعه و محرومان كمك ميكنند و متعهدان صاحب نظر و متفكران درد آشنا در پناه اين اصل، نه تنها از ابراز رأي نميهراسند بلكه آن را وظيفه اسلامي و انقلابي خود به حساب ميآورند.» (همان ص 143)
بدين ترتيب مجمع روحانيون برخلاف امروز كه مشروعيت را از مردم ميداند، مشروعيت همه اركان و دستگاهها را از ولايت فقيه ميداند و آن را هم ستون ديانت و مظهر ايمان و هم مظهر «اراده ملت» ميداند. اين مواضع در سير تطور اين مجمع خصوصاً بعد از خرداد 1376 (كه در آينده ميآيد) به كلي ديده نميشود. اين تشكل در بيانيه 9/2/1367 خود از پديده «اسلام امريكايي» ياد ميكند و تلاش ميكند با حمله به آن نقطه مقابل را «اسلام ناب محمدي»قرار دهد:«ظهور پديده شوم اسلام امريكايي در جهان اسلام و رسوبات آن تفكر خطرناك در قالب حمايت از اسلام سرمايهداري وابسته و اسلام مرفهان بيدرد و مقابله با اسلام مستضعفان ودردكشيدگان و اسلام ناب محمدي كه به طور جدي در ذهن حضرت امام ايجاد نگراني كرده و در پيامهاي اخيرشان مرتب نسبت به گسترش اين تفكر شوم هشدار دادهاند، از جديترين مسائلي است كه براي جهان اسلام مطرح است. طبيعتاً براي مقابله نهايي با جهانبيني اسلام امريكايي كه پشتوانه اقتصاد جهاني و تفكر متحجرين غافل در صحنه اقتصاد داخلي و خارجي حضور دارد بيشترين نياز به تبيين جدي مباني انديشه اسلام واقعي است…(همان ص 17)
مفاهيمي مانند « اسلام امريكايي»، «اسلام مستضعفان»، «مرفهان بيدرد» مفاهيمي هستند كه مولد آن امام خميني است. مجمع روحانيون در زمان حيات امام بر بازتوليد و تبيين آن اهتمام ميورزيد اما از دهه 90 به بعد اين ادبيات از بيانيههاي مجمع حذف شده است. مجمع روحانيون به تأسي از امام، علاوه بر مرفهان بيدرد كه در اكثر بيانيهها به آن اشاره دارد نسبت به ليبرالها نيز حساسيت خاصي نشان ميدهد. در بيانيه 25/4/68 اين تشكل كه براي دعوت مردم جهت شركت در انتخابات رياست جمهوري (دوره اول رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني) صادر شده بود، آمده است:«تجديد عهد (تجديد عهد مردم) براي مبارزه با سرمايهداران و مرفهين بيدرد و ليبرالها و وابستگان فكري و سياسي به اجانب و مقدس مآبان كه خائنان بزرگ براساس ديانت و شرافت مؤمنان در جامعه دينداري هستند.» (همان ص 110)
مهدي كروبي، دبير كل مجمع روحانيون نيز در آستانه انتخابات مجلس سوم با برشمردن معيارهاي كانديداهاي نمايندگي مجلس سوم نظر خود را چنين بيان ميكند:«افراد مورد نظر ما علاوه بر تعهد به عشق به اسلام بايد اين ديدگاه و جهانبيني از اسلام را داشته باشند كه با استكبار، سرمايهداري، عافيت طلبي و راحتطلبي مبارزه كنند و روح طرفداري از مستضعفين و محرومين در آنها وجود داشته باشد.»(اطلاعات 21/2/1367)
اين مفاهيم از 1380 به كلي از ادبيات گفتمان دبير كل مجمع حذف ميشود و مبارزهطلبي جاي خود را به «تعامل» ميدهد و استكبارستيزي در مواضع و بيانيههاي مجمع روحانيون ديده نميشود. اين مجمع در بيانيهاي به مناسبت انتشار كتاب موهن آيات شيطاني، مينويسد:«تجديد حيات ديني و حضور ستيزنده اسلام ناب محمدي (ص) در صحنه كنوني جهان، اينك به عنوان خطري جدي براي بقاي سلطه استعماري و استثمار نمايان شده است. از اين رو تلاش گسترده استكبار جهاني براي مقابله با اسلام پابرهنگان و اسلام مغضوبان زمين در تمامي عرصههاي نظامي، سياسي و فرهنگي شكلي تازه يافته است. امپرياليسم جهاني در تهاجم همه جانبه خود بر آن است تا بر ضربات حاصل از پيدايش و اعتلاي انقلاب اسلامي از طريق اقدامات مرموزانه فرهنگي در جهت شكستن اقتدار و قداست مكتب حيات بخش اسلام و با اشاعه جمود و تحجر و عافيت جويي سرپوش بگذارد.» (همان ص68)
اين مجمع در دوران رياستجمهوري خاتمي كه از اعضاي محوري آن نيز هست حتي از صدور بيانيه به مناسبت سالگرد صدور فتواي اعدام سلمان رشدي توسط امام خودداري نمود كه مورد نقد جدي نيروهاي انقلاب قرار گرفت. اين رفتار بيانگر تغيير رويكرد از مبارزه و تنش به سياست تعامل و گفتوگوي تمدنها صورت گرفت كه نوعي تجديدنظر در بنيانهاي نگرشي به انقلاب اسلامي است.
مجمع روحانيون در بخشي ديگر از بيانيه مذكور وظايفي را براي رهبري آينده انقلاب برميشمارد كه همه آن مبارزه با استكبار و حمايت از مسلمانان جهان است. اين مطالبات اكنون به كلي از گفتمان مجمع خارج شد و يا نقطه مقابل آن قرار گرفته است يا اگر رهبري بدان بپردازد احتمالاً مورد نقد نيز قرار ميگيرد. در اين بخش از بيانيه آمده است:
«رهبري واقعي آينده در جايي ميتواند استقرار يابد كه كانون روشنبيني و جهاد و سرشار از روحيه مبارزه با استكبار شرق و غرب و احساس تعهد نسبت به سرنوشت مسلمانان باشد … رهبري اسلامي بايد ايستاده در قله شرف و عزت اسلامي، مظهر فرياد خشم آلوده همه تازيانهخوردگان زمان، به خصوص مسلمانان آزاده بر سر كاخهاي ستم و شايسته پيشوايي پابرهنگان زمين در پيكار تاريخي عليه مستكبرين باشد (همان ص 90).
اما امروز رهبري فعلي نظام به خاطر تقيد به همين مطالبات مورد نقد است كه چرا با جهان تعامل سازنده نميكنيد و چرا به تنش 35 ساله با غرب پايان نميدهيم. علاوه بر آن عليه همين مطالبات پس از حوادث 1388 در خيابانهاي تهران شعار داده شده و مجمع روحانيون از شعاردهندگان ابراز برائت نكرد.
همانگونه كه مشاهده شده در دهه اول انقلاب مجمع روحانيون بر «روحيه انقلابي»، «استكبار ستيزي»، «حمايت از محرومين و مستضعفان» و حمايت از «اسلام ناب محمدي»، «التزام به ولايت مطلقه فقيه». . . تأكيد دارد. اكنون بايد ديد سير تطور در دهه دوم انقلاب چه تفاوتي با دهه اول كرده است. در دهه اول ادبياتي مانند «جمهوريت»، «آزادي مطبوعات»، «دموكراسي»، «مردم سالاري»، «مقبوليت مردمي» و «مردم» كمتر در بيانيههاي مجمع روحانيون وجود دارد. روح حاكم بر مواضع آنان، مملو از مبارزه و استكبارستيزي است.
2- گفتمان و معرفت دهه دوم انقلاب اسلامي
مجمع روحانيون از سال 1370 به بعد «رأي مردم» و «جمهوريت» را جايگزين مبارزه انقلابي ميكند و رويكرد مبارزه خارجي كمرنگ و دغدغههاي داخلي پررنگ ميشود. رد برخي از چهرههاي همسو با اين مجمع در انتخابات مجلس چهارم و شكست جناح چپ در آن مجلس ميتواند شروع اين تغيير نگرش باشد. بنابر اين در بيانيه 11/1/1371 مجمع، دغدغه جمهوريت و رأي ملت براي اولين بار هويدا ميشود. اين شروع را ميتوان حركت شيبدار به سمت تفسير جمهوريخواهانه از نظام جمهوري اسلامي و رهايي بقيه ابعاد آن دانست.
«همانگونه كه اسلاميت نظام بدون پايبندي به موازين و ارزشهاي اسلام نام محمدي (ص) تحقق نمييابد، ركن ديگر نظام يعني جمهوريت نيز بدون بهادادن به رأي مردم و پاي بندي اعتقادي به آن شعاري بيش نيست. مردم فداكار و قهرمان ما صاحب اصلي اين انقلاب و كشور و داراي نقش محوري در نظام اسلامي هستند و قانون اساسي كه مبناي نظم و ميثاق وحدت جامعه ماست، جايگاه و نقش مردم را در تعيين سرنوشت كشور و اداره نظام به روشني مشخص كرده است. جايگاه نظام اسلامي به تعبير امام راحل ميزان رأي ملت است و اين رأي در استقرار همه اركان نظام، حتي رهبري نيز اصيل و نافذ است. توجه به اين ركن مهم و تلاش براي فراهم آوردن زمينههاي بروز رأي آزاد مردم و اعمال حاكميت ملت از طريق انتخاب نمايندگان صالح و مورد نظر مردم اساسيترين مسئوليتهاي ديني، انقلابي، سياسي و قانوني كه خواستاران عظمت و پيشرفت و سعادت جامعه به خصوص دستگاههايي كه در انتخابات وظيفه مشخص و مستقيم دارند (همان ص 50).
اين تشكل پس از دوم خرداد 1376 كه يكي از اعضاي محوري آن رئيسجمهور شده است، تفسير جمهوريخواهانه از امام را شروع ميكند و وي را در حد يك جمهوريخواه تقليل ميدهد و ابعاد ديگر انديشه امام را مسكوت ميگذارد: «… امام به مردم عشق ميورزيد و مردم نيز به صداقت امام ايمان داشتند. عشق و اعتقاد به مردم در انديشه امام جايگاه منحصر به فردي داشت به طوري كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به هنگام تعيين شكل حكومت ديني فرمودند: جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد و اين بدان معني است كه حاكميت دين بايد در سايه جمهوريت و تكيه بر مردم محقق يابد.» همان ص 130).
مجمع دو سال پس از رياست جمهوري خاتمي تلاش مينمايد علت اقبال به خاتمي را، تمايز وي نسبت به ساير كانديداها در به رسميت شناختن رأي مردم بداند و به صورت باورنكردني و بدون اينكه متوجه شود رأيهاي پيشين را كه از قضا در زمان حيات امام بوده است تزئيني اعلام ميدارند: «آنچه جناب خاتمي، رياست جمهور را در اذهان مردم از ديگران متمايز و آنچه اقبال را كه نسبت به ايشان باعث شد، به رسميت شناختن حق فراموش شده مردم، نه به عنوان زينت، بلكه به عنوان پايه و اساس مشروعيت سياسي نظام و تكيه بر مشاركت هرچه گستردهتر مردم در تصميمگيريها و تصميمسازيها و فراهم نمودن سازوكار و مكانيسمهاي مورد نياز براي اعمال چنين حقي بود.» در فراز ذكر شده انتخابات را حق فراموش شده مردم و تزئيني ميداند و ادبياتي مانند «مشاركت» و «مردم به عنوان اساس مشروعيت سياسي» را وارد گفتمان خود مينمايد.
مجمع روحانيون با شروع دور دوم رياست جمهوري خاتمي، ادبيات و مفاهيم اساسي و سياسي غرب را به عنوان گفتمان تلفيقي خود ميپذيرد و عناصر مبارزه و استكبار ستيزي را به كلي از گفتمان خارج ميكند.
«هدف از اصلاحاتي كه از دوم خرداد 76 تاكنون همواره مورد خواست و اراده اكثريت قاطع ملت است عبارت است از: تقويت بنيانهاي انقلاب اسلامي از طريق مردمسالاري ديني، نفي سليقههاي مردمي در اداره كشور، تقويت نهادهاي مدني قانوني، گسترش آزاديهاي مصرح در قانون اساسي، آزادي مطبوعات و نهادينه شدن آزادي، قانونمداري و قانونمند شدن همه روشهاي حكومت، تنشزدايي در سياست خارجي و تحمل مخالفان در داخل، مبارزه اصولي و همه جانبه با ريشههاي مفاسد اقتصادي و سياسي و فرهنگي و در يك كلام تحقق كامل اهداف بلند امام خميني.» (همان ص 17) در عبارت ذكر شده با صراحت «تنش زدايي در سياست خارجي» كه تا ديروز خود متهمان اصلي تنش آن بودند قيد شده است و همه چيز در مسير مردمسالاري ديده ميشود و از ادبياتي مانند «جامعه مدني» به جاي «جامعه انقلابي» استفاده ميشود.
در همين بيانيه كه در تاريخ 20/11/138 صادر شده است مينويسد: «از ديگر اركان اساسي يك جامعه مدني، مطبوعات آزاد است. نقد و نظر مردم از طريق مطبوعات ضامن حفظ حكومت از هرگونه انحراف و كجروي است و آزادي بيان و قلم در چارچوب قانون اساسي موجب تعالي فكر و فرهنگ عمومي و نشانگر اقتدار و عظمت نظام اسلامي است.
ايجاد زمينه امن و مناسب جهت تضارب افكار و انديشهها و وجود اختلاف نگاه و نظر رمز حيات فكري و نشاط فرهنگي هر ملتي است.» (همان ص 183)
اگر چه موارد ذكر شده منطقي به نظر ميرسد اما از منظر گفتماني تغيير و تطور كاملاً محسوس است. از مبارزه با مستكبران و حمايت محرومان و اسلام ناب محمدي و جنگ فقر و غنا و صدور انقلاب ديگر اثر و خبري در بيانيههاي مجمع نيست و همه دغدغه آنان در آزادي بيان، مطبوعات و انتخابات متمركز شده است. گويي اين تشكل بخشي از اپوزيسيون عليه نظامي شدهاند كه خود جزو خالقان آن هستند.
3- گفتمان و معرفت دهه سوم انقلاب اسلامي
در دهه سوم انقلاب اسلامي مجمع روحانيون با احزابي سازگار و همسو ميگردد كه ولايتفقيه مدنظر در دهه 60 را بر نميتابند و همه هم و غم آنان ارائه تصويري جمهوريخواهانه از هدف و آرمان انقلاب اسلامي است. بنابراين انقلابيگري و گفتمان آن به صورت كامل از گفتمان كلامي و كرداري مجمع روحانيون حذف ميشود.و از صدور انقلاب به چگونگي تعامل با نظام مستقر ميرسند. به نظر ميرسد معرفتهاي پستمدرن و سيال، شالودهشكن و نسبي كه از سال 1368 بخشي از نخبگان چپ را نسبت به حكومت ديني دچار ترديد كرد، روي اعضاي مجمع نيز بيتأثير نبوده است. از سال 1380 به بعد مجمع روحانيون در قالب يك جريان روشنفكري متمايل به سكولاريسم خودنمايي ميكند و به جز جمهوريت نسبت به بقيه اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي سكوت كرده يا معترض ميشود يا نسخه عكس ميپيچد. اين تشكل در بيانيه 2/10/82 كه در اولين كنگره سراسري مجمع روحانيون صادر شده است مينويسد: «… زيرا آزادي كه يكي از اركان انقلاب اسلامي است نه به معناي هرج و مرج طلبي و قانونگريزي و نه به مفهوم لااباليگري و اباحهگري است بلكه. . . همان است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي به عنوان حقي انكارناپذير براي هر شهروند ايراني مقرر گرديده است. يعني تأمين حقوق فردي و جمعي، آزادي فكر و انديشه، مصونيت از ترس و توهين و زورمداري، رهايي از خودكامگي و پاسداري از حق فرد در توليد و توسعه فكر و فرهنگ، آزادي قانونمدار در مطبوعات، كتاب، سينما و تئاتر و موسيقي و ديگر كالاهاي فكري و فرهنگي. (همان ص 211)
بنابراين «آزادي»، «قانون»، «حق فرد»، «آزادي انديشه» و. . . به گفتمان مجمع وارد و نهادينه ميشود. مجمع در تاريخ 12/11/83 به مناسبت فرارسيدن دهه فجر بيانيهاي صادر ميكند و همه دغدغه سالگرد انقلاب را در مشاركت و آزادي و جلوگيري از ديكتاتوري و خودكامگي خلاصه ميكند.
«… هر نوع يأس و نااميدي و عدم مشاركت فعال در تعيين سرنوشت راه ديكتاتوري و خودكامگي را هموار ميكند. همانگونه كه قطعاً هيچكس در اين واقعيت ترديد نميكند كه انتخابات آزاد، مدنيترين راه رسيدن به آزادي و استقلال است (همان ص 228).
اين بيانيه زماني صادر شده است كه قوه مجريه در اختيار همين تشكل است اما به كارگيري ادبياتي مانند «ديكتاتوري»، «خودكامگي»، «انتخابات آزاد»، «مدنيترين»، «رسيدن به آزادي» و … نشانگر عدمرضايت از وضع موجود است.
اين مجمع در بيانيه 2/10/82 خود نيز مجدداً همه قيام امام را به مردمسالاري و جمهوريت تقليل ميدهد. حال آنكه در دهه اول انقلاب تنها تفسيري كه از امام ارائه نميشد، قرائت جمهوريخواهانه بود: «مجمع روحانيون مبارز از بدو تأسيس تاكنون كوشيده است تا پاسدار انديشه و حافظ قرائت امام به ويژه از مقوله حكومت ديني باشد و بر اين باور است كه تنها راه نجات ميهن اسلامي و مصونيت يافتن از آن خطرها و تهديدات داخلي و خارجي، تأكيد و احترام به نگاه مردمسالارانه امام خميني(ره) از جمهوري اسلامي است كه در سايه آن حقوق اساسي جامعه تحقق مييابد و نظام اسلامي كارايي لازم را در اداره كشور به دست ميآورد.» (همان ص200)
مجمع در همين بيانيه نگاه جديد خود به سياست خارجي را نيز روشن ميكند، يعني استكبارستيزي و حمايت از عدالت جهاني و مستضعفنوازي و حمايت از مسلمانان و آزادگان جهان در مقابل زورمندان كه در دهه اول انقلاب به صورت رايكال بر آن اصرار ميكردند به «تعامل» و « گفتوگوي تمدنها» تغيير ماهيت داد و تنشزدايي به جاي صدور انقلاب و مبارزه با مستكبران نشست. « از سوي ديگر، جهان كنوني عرصه رقابت در اشكال مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي است و منافع ملي ما تعامل و ارتباط بيشتر با جهان به منظور ورود به جامعه جهاني و ارج نهادن و احترام گذاشتن به اصول و قواعدي است كه عقل جمعي بشر نسبت به تحقق و تداوم آنها هزينه كرده است. حساسيت روزافزون جامعه جهاني نسبت به مباني مردمسالاري و حق حاكميت ملتها، حفظ كرامت و حقوق انساني، توسعه سياسي، آزادي روشمند قلم و بيان، مبارزه با تروريسم و غيره براي ملت و دولت جمهوري اسلامي ايران ميتواند فرصتهايي قلمداد شود كه با تلاش در جهت نهادينه كردن اين قواعد كه با روح و جوهره اسلام هماهنگ و همگون است، چهره اسلام و جمهوري اسلامي ايران و روحانيت تابناكتر گردد و پايههاي نظام اسلامي بيش از پيش محكم و بر جا بماند.» (همان ص 215)
فراز فوق اوج دگرديسي و تطور نسبت به اهداف انقلاب اسلامي است كه اين جماعت به دنبال آن بودند. براي نمونه بخشي از بيانيه 11/11/67 اين مجمع مجدداً اينجا آورده ميشود تا نگاه امروز و ديروز به جهان مشخص شود. در بيانيه 11/11/67 مينويسند: «امروز اسلام با اين داعيه بلند به صحنه آمده است كه در مقابل مكتبهاي فكري و نظامهاي اقتصادي و اجتماعي و قدرتهاي مالي و سياسي و نظامي حاكم بر عالم و آدم ميتواند استقرار بخش نظام كامل و متعادل براي تأمين سعادت واقعي بشر باشد و اين ادعا نهتنها در شعار و تداوم كه در عمل و اقدام بايد ثابت شود» اما در بيانيه 2/10/82 با صراحت از هضم شدن در پروسه جهاني و استفاده از تجربههاي موجود تأكيد ميشود و مينويسند: «منافع ملي ما تعامل و ارتباط بيشتر با جهان به منظور ورود به جامعه جهاني و ارج نهادن و احترام گذاشتن به اصول و قواعدي است كه عقل جمعي بشر نسبت به تحقق و تداوم آنها هزينه كرده است و…» بنابراين تسليم شدن به اشكال اقتصادي، سياسي و فرهنگي جهان و تلقي از «منافع ملي ما» نشان تطور فكري گفتماني و بينشي است كه چرخش آن تا 180درجه قابل تحليل است، لذا در جمعبندي اين بخش بايد گفت: گفتمان مجمع روحانيون در بدو تشكيل و دهه اول انقلاب اسلامي، مملو از ادبيات انقلابي، مستضعفنواز، حمايت از جنبشهاي اسلامي و آزاديبخش، حمايت از پابرهنگان و مبارزه با استكبار است. در دهه دوم همه دغدغه بر جمهوريت متمركز ميشود و در دهه سوم درصدد از بين بردن فاصلهها بين ايران و غرب و فروكاستن از جنبههاي ديني و ايدئولوژيك سياست خارجي و تأكيد بر منافع مادي ملي است.
مجمع روحانيون در طرح شعار تقلب و راهپيماييهاي بعد از انتخابات رياست جمهوري 1388 نيز ايفاي نقش نمود و بيانيههاي مختلفي صادر كرد. در اين بيانيهها هم بر حمايت از موسوي تأكيد شده است و هم بر تقلب در انتخابات.
«در انتخابات امانتداري نشده است و بايد انتخابات ابطال شود. آيا پاسخ چنين خواستهاي بر فرض كه به اعتقاد مسئولان و برنامهريز و مجريان انتخابات صحيح نباشد، انواع اهانتهايي است كه از بلندگوهاي حكومتي نثار مردم ميشود و بايد پس از آن با چوب و چماق و تفنگ و گلوله به آنان حمله شود…» در اين بيانيه به نقشآفرينيهاي ضدانقلاب در حاشيه راهپيماييها و حمله به مراكز بسيج و مساجد اشارهاي نميشود.
بازدیدها: 166