تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه196

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه196

دو عمل عبادي حجّ و عمره را براي خداي سبحان بايد به جا آورد و پس از شروع به اتمام رساند و اگر محرم به سبب بيماري يا مانع شدن دشمن، از به پايان بردن آنها بازماند بايد آنچه ميسّر است براي خداي متعالي قرباني كند.

واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي ولاتَحلِقوا رُئوسَكُم حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّهُ فَمَن كانَ مِنكُم مَريضًا اَو بِهِ اَذي مِن رَأسِهِ فَفِديَةٌ مِن صِيامٍ اَو صَدَقَةٍ اَو نُسُكٍ فَاِذا اَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجِّ فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلثَةِ اَيّامٍ فِي الحَجِّ وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرامِ واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب (بقره، 196)

گزيده تفسير
دو عمل عبادي حجّ و عمره را براي خداي سبحان بايد به جا آورد و پس از شروع به اتمام رساند و اگر محرم به سبب بيماري يا مانع شدن دشمن، از به پايان بردن آنها بازماند بايد آنچه ميسّر است براي خداي متعالي قرباني كند.
22

البته پيش از ذبح قرباني در محل خودش (مكه، منا يا محل منعِ از ادامه اعمال)، نبايد سر خود را بتراشد و از احرام خارج شود، زيرا رعايت ترتيب در اعمال حجّ و عمره لازم است و هر كس بيمار بود يا در سر خود ناراحتي داشت كه ناچار بايد پيش از قرباني سر بتراشد، بايد با روزه يا صدقه يا قرباني كفاره آن را بدهد، چون حلق يا تقصير در عين اينكه پايان‏بخش مناسك حجّ و عمره است مقدم داشتن آن حرام است؛ مانند سلام كه پايان بخش نماز است و آوردن عمدي آن در اثناي نماز جايز نيست.
كسي كه از بيماري و تهديد دشمن در امان و از محدوده 96 كيلومتري مكه فراتر است بايد حجّ تمتع به جا آورد و قرباني كند و اگر قرباني نيافت يا پول خريد آن را نداشت به جاي آن ده روز روزه بگيرد؛ سه روز در سفر حجّ و هفت روز پس از بازگشت به وطن.
آدمي بايد تقواي الهي را رعايت كند و با پذيرش حجّ تمتع در كنار حج قِران و اِفراد از انكار و استنكار تشريع آن بپرهيزد و بداند كه خدا بسيار سخت كيفر است.
گويا سفارش به پروا از خدا و تهديد شديد اللحن و بي‌سابقه پايان آيه و نيز كاربرد مكرر اسم ظاهر «الله» به جاي ضمير، هشداري است به كساني كه تا آخر، «متعة الحج» را نپذيرفتند و پس از دستيابي به خلافت آن را تحريم كردند.

تفسير

مفردات
اَتِمُّوا: «اتمام» از ريه «تَمَم» و «تمام» است و «تمام الشي‏ء» به پايان رسيدن
23

چيزي است، در حدي كه به چيزي بيرون از خود نيازي نداشته باشد و «نقصان» عكس آن است 1. كلمات الهي به تامّ متصف مي‌شود، چون نقص يا عيبي در آن نيست، و از شب چهاردهم به «ليلة التمام» تعبير مي‌شود، چون نور ماه در آن شب تامّ است 2.
بيشترين استعمال «تمام» در كميّات است و اغلب كاربردهاي كمال در كيفيات. صدقِ تمام به پديد آمدن اجزاست و صدق كمال در جايي است كه افزون بر اجزا، خصوصياتي نيز كه مايه حسن و بهاي بيشتر شي‏ء است موجود شود 3. گاهي براي اهتمام به شأن وصفي، از باب استعاره، عنوان تمام به جاي واژه كمال به كار مي‌رود؛ گويا ادعا شده است كه اين وصف با اينكه زايد و خارج از حقيقت شي‏ء است، در پديد آمدن آن نقش دارد. اتمام يعني انضمام‏جزء اخير شي‏ء به آن، كه با آن، هويت آن شي‏ء پديد مي‌آيد. اتمام در آيه به معناي حقيقي آن است، به دليل تفريع ﴿فَاِن اُحصِرتُم… ﴾ بر آن 4
اُحْصِرْتُمْ: «اِحصار» از حصر است كه به معناي در تنگنا قرار دادن است: ﴿واحصُروهُم) 5 يكي از مصاديق احصار، ممنوع كردن زائران خانه خدا از راهيابي به بيت‌الله و انجام مناسك حجّ و عمره است. اِحصار، هم براي مانع ظاهري مانند دشمن به كار مي‌رود، و هم براي مانع دروني؛ مانند بيماري؛ ولي حصر فقط در منع باطني به كار مي‌رود 6.
24

برخي بر آن‌اند كه حصر فقط براي مانع دروني استعمال مي‌شود؛ ليكن آيه ﴿وخُذوهُم واحصُروهُم) 1 شاهد استعمال آن در مانع بيروني است، چنان كه ابوحيان مي‌گويد: از اهل لغت نقل شده كه احصار و حصر يكسان‌اند در منع دشمن يا مَرَض 2.
فَمَا اسْتَيْسَرَ: «فاء» براي تفريع است و در واژه «ما» دو احتمال است: 1.مبتدا باشد و خبر آن جار و مجرورِ محذوف، يعني «فعليكم ما استيسر» باشد. 2.مفعولِ فعل محذوفي مانند «فاهدوا» باشد كه به قرينه ﴿مِنَ الهَدي﴾ حذف شده است 3.
«اسْتَيْسَر» از «يسر» به معناي سهولت و آسان شدن است 4. اين فعل از باب استفعال است؛ ولي به معناي ثلاثي مجرد آمده است؛ مانند استغني كه به معناي غني و استصعب كه به معناي صعب است 5.
الْهَدْي: «هَدْي» و «هَدِيَّة» از ريشه هدايت به معناي دلالت و راهنمايي از سرلطف است. واژه هَدْي مختص چيزي است كه به خانه خدا اهدا مي‌شود: ﴿هَديًا بلِغَ الكَعبَةِ) 6 و هَدِيَّه لطفي است ويژه كه افراد جامعه به يكديگر دارند: ﴿واِنّي مُرسِلَةٌ اِلَيهِم بِهَديَّة) 7
^ 1 – ـ مفردات، ص 168، «ت م م».
^ 2 – ـ النهايه، ج1، ص197، «ت م م».
^ 3 – ـ التحقيق، ج 1، ص 376، «ت م م».
^ 4 – ـ الميزان، ج 2، ص 75.
^ 5 – ـ سوره توبه، آيه 5.
^ 6 – ـ مفردات، ص239، «ح ص ر».
25

لا تَحْلِقُوا: «حلق»، ازاله شي‏ء زايد و تراشيدن و كوتاه كردن موست 1.
أَذًي: «اذي» به معناي آسيب و ضرر دنيوي يا اخروي است كه به انسان يا حيوان مي‌رسد؛ خواه به جسم و جان خود انسان يا به بستگانش برسد. آسيب جسماني، مانند ﴿فَئاذوهُما) 2 كه تنبيه بدني و اجراي حدّ شرعي مراد است و مانند ﴿بِهِ اَذي مِن رَأسِه﴾ در آيه مورد بحث.
اَذي به معناي آزار روحي نيز آمده است؛ مانند اذيتهاي منافقان نسبت به رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم): ﴿ومِنهُمُ الَّذينَ يُؤذونَ النَّبِي) 3 كه با گفتار و رفتار خود روح مبارك آن حضرت را مي‌آزردند.
صَدَقَة: «صدقه» از ريشه صدق و به معناي مالي است كه انسان براي تقرب به خدا داوطلبانه به بندگان او مي‌دهد 4. صدقه اسم مصدر از «تصدّقت علي الفقراء» و به معناي عطايي است كه به نيازمندان مي‌شود 5 و نشان صدق ايمان و صداقت مؤمن است.
نُسُكٍ: «نسك» به معناي عبادت و تقرب به خدا و «رجل ناسك» به معناي مرد عابد است. ذبيحه را نيز چون عمل عبادي و موجب تقرب به خداست، نسيكه خوانده‌اند 6. مناسك جمع مَنْسَك، به معناي اعمال عبادي حج است 7 : ﴿واَرِنا مَناسِكَنا) 8 نَسَك، اسم مفرد است.
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 5.
^ 2 – ـ ر.ك: تفسير البحر المحيط، ج2، ص81.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج 1 2، ص 518؛ اعراب القرآن، ج 1، ص 288.
^ 4 – ـ التحقيق، ج14، ص243، «ي س ر».
^ 5 – ـ تفسير البحر المحيط، ج 2، ص 82.
^ 6 – ـ سوره مائده، آيه 95.
^ 7 – ـ سوره نمل، آيه 35. مفردات، ص 835 840، «ه د ي».
26

فيّومي نُسُك را مفرد 1 ، و طبرسي آن را جمع دانسته و گفته است: نُسُك جمع نسيكه (به معناي ذبيحه) و جمع ديگر آن «نسائك» است؛ مانند صحف و صحائف كه جمع صحيفه است 2.
تَمَتَّعَ: «تمتّع» به معناي لذّت بردن و بهره‌مند شدن است 3. مقصود از تمتع در عمره و حج: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجّ﴾ كه از آن به «متعة الحجّ» تعبير مي‌شود، اين است كه حجگزار در ماههاي حجّ (شوال، ذيقعده و ذيحجه) در ميقات براي عمره تمتع مُحْرِم شود و در مكه طواف، نماز طواف و سعي را انجام دهد و با تقصير از احرام خارج شود كه از اين راه همه محرّمات احرام، حتي استمتاع از همسر براي او حلال مي‌شود و اين معناي ﴿تَمَتَّعَ بِالعُمرَة﴾ است و اين حلال بودن تا احرام مجدد براي حجّ، ادامه دارد كه اين معناي ﴿اِلَي الحَجّ﴾ است.
لَمْ يَجِدْ: «وجدان»، وجود و جِدَة (در برابر فقدان و فقد) به معناي دست‏يافتن و پيدا كردن است 4.
در آيه مورد بحث مقصود از پيدا نكردن قرباني، اعمّ از نبود آن يا عدم‏تمكن از خريد آن است؛ مانند ﴿فَلَم تَجِدوا ماءًً) 5 كه مراد اعم از نبودِ آب يا عدم تمكن از فراهم آوردن آن است، زيرا گاهي از تمكن و عدم تمكن به
^ 1 – ـ التحقيق، ج 2، ص 291، «ح ل ق».
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 16.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 61. مفردات، ص 71، «أذي».
^ 4 – ـ همان، ص 480، «ص د ق».
^ 5 – ـ المصباح، ص 336، «ص د ق».
^ 6 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج5، ص420، «ن س ك».
^ 7 – ـ المصباح، ص603، «ن س ك».
^ 8 – ـ سوره بقره، آيه 128.
27

«وجود» و «عدم وجود» نيز تعبير مي‌شود 1 و از قادر بر شي‏ء با تعبير «واجد للشي‏ء» ياد مي‌كنند، چنان كه به جاي «فلان چيز مقدور است»، مي‌گويند: «هو موجود» 2 پس ﴿فَمَن لَم يَجِد﴾ يعني كسي كه از فراهم آوردن قرباني ناتوان است.
العِقَابِ: «عقب» و «عقوب» به معناي بعد از چيز ديگر آمدن است: عقبتُ زيداً عقباً و عقوباً: جئتُ بعده. يكي از القاب پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) العاقب است، زيرا آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از همه انبيا(عليهم‌السلام) آمده است. فرزند و نسل هر كسي «عَقِب» و «عاقبة» اوست 3.
دو واژه «عُقْب» و «عُقْبي» مختص به ثواب و پيامدهاي اعمال نيك و نيّتهاي خير است: ﴿خَيرٌ ثَوابًا وخَيرٌ عُقبا) 4 ﴿اُولئِكَ لَهُم عُقبَي الدّار) 5 واژه «العاقبة» نيز اگر مطلق به كار رود مختص ثواب است: ﴿والعقِبَةُ لِلمُتَّقين) 6 ولي اگر اضافه شود گاه در عقوبت و كيفر به كار مي‌رود: ﴿فَكانَ عقِبَتَهُما اَنَّهُما فِي النّار) 7 واژه‌هاي «العقوبة»، «المعاقبة» و «العقاب» مختص به عذاب و تبعات اعمال بد است: ﴿فَحَقَّ عِقاب) 8
^ 1 – ـ المصباح، ص603، «ن س ك».
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج 1 2، ص 518.
^ 3 – ـ التحقيق، ج11، ص15، «م ت ع».
^ 4 – ـ المصباح، ص648، «و ج د».
^ 5 – ـ سوره نساء، آيه 43.
28

تناسب آيات (196 ـ 203)
در مجموعه پيشين (آيات 190 ـ 195) حكم قتال با مشركان تشريع و از مسلمانان خواسته شد تا حرمت ماههاي حرام و مسجد حرام را رعايت كرده، در زمان و مكان حرام جنگ را آغاز نكنند. در اين مجموعه (آيات 196 ـ 203) كه در آخرين حجّ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) (حجة الوداع) نازل شده، حج تمتع تشريع و خطوط كلي احكام حجّ و عمره بيان شده است 1.
تناسب اين دو مجموعه كه از جهت محتوا آنها را به يكديگر پيوند مي‌دهد به كارگيري همه توان و بذل مال است كه هر دو لازم قتال و حجّ است.
پيوند درون گروهي اين مجموعه با يكديگر به ويژه با آيه نخست اين است كه خداي سبحان ابتدا فرمود: حجّ و عمره را براي خدا به پايان بريد. سپس در چند آيه نحوه انجام اين دستور، يعني اتمام حجّ را بيان كرد و فرمود: حجّ بايد در ماههاي معروف حجّ انجام شود. وقوف در مزدلفه بايد پس از افاضه از عرفات باشد. افاضه از عرفات بايد پس از وقوف در صحراي عرفات و خارج از حرم صورت بگيرد؛ نه در داخل حرم، آن‌گونه كه قريش در عصر نزول انجام مي‌دادند. حج بايد از امور زناشويي و جدال و گناه مبرا و از لذت ذكر و دعا و استغفار برخوردار باشد، به ويژه در ايام تشريق در سرزمين منا.
در لابه‌لاي بيان خطوط كلي مزبور، برخي احكام فقهي حجّ و آداب اجتماعي و اخلاقي را نيز گوشزد فرمود؛ مانند وظيفه محصور، جواز تجارت در موسم حجّ، حكم تعجيل در كوچ از منا و سفارش به تقوا كه بهترين ره توشه
^ 1 – ـ مفردات، ص854 855، «و ج د».
^ 2 – ـ المصباح، ص 648، «و ج د».
^ 3 – ـ همان، ص 419 420، «ع ق ب».
^ 4 – ـ سوره كهف، آيه 44.
^ 5 – ـ سوره رعد، آيه 22.
^ 6 – ـ سوره قصص، آيه 83.
^ 7 – ـ سوره حشر، آيه 17.
^ 8 – ـ سوره ص، آيه 14. مفردات، ص 575، «ع ق ب».
29

سفر حجّ و سفر آخرت است 1.
٭ ٭ ٭

وجوب اتمام حجّ و عمره
حجّ و عمره اجزا و شرايطي دارند كه بايد با انضمام آنها به يكديگر تتميم شوند: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾. درباره مفاد اين دستور دو نظر متضارب است: يكي آنكه «جمله ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ﴾ فقط وجوب اتمام حج و عمره را مي‌رساند و وجوبِ اصل حج در ﴿ولِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ اِلَيهِ سَبيلا) 2 آمده است» 3
در اين باره بايد گفت كه حج يا واجب است يا مستحب؛ ولي به پايان‏رساندن هر حج، اعم از واجب و مستحب، واجب است، پس حج مستحب نظير نماز يا روزه مستحب نيست كه بتوان آن را ناتمام رها كرد، بلكه مانند اعتكاف است كه آغاز آن مستحب؛ ولي اتمام آن در روز سوم واجب است 4.
نظر ديگر آن است كه ﴿اَتِمُّوا﴾ به معناي «اَقيموا» است كه به معناي وجوب اقامه حج و عمره است؛ هم در اصل آوردن و هم در پايان‏رساندن آن دو؛ نه فقط به معناي ادامه دادن آن، پس نظير آيه ﴿ثُمَّ اَتِمّوا الصِّيامَ اِلَي الَّيل) 5 است كه هم وجوبِ اصل صوم و هم وجوبِ ابقاي آن را مي‌فهماند 6 ؛ يعني ﴿اَتِمّوا
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص 75.
30

الصِّيام﴾ مانند گفتن ابتدايي «صوموا» است و ﴿اَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَة﴾ نظير گفتن «حجوا و اعتمروا»، بنابراين هيئتِ ﴿اَتِمُّوا﴾ امر است و در وجوب ظهور دارد و اتمام نيز اعم از اِحداث و ادامه است، در نتيجه آيه مورد بحث، هم بر وجوب اصل حج و عمره و هم بر وجوب اتمام آن دو پس از شروعشان دلالت دارد و عمره نسبت به حج مانند زكات نسبت به نماز است كه دو عمل مستقل‌اند، گرچه در حج تمتع به هم مرتبط شده‌اند.
لازم است به چند مطلب عنايت شود:
1. اگر «اتمام» به معناي «اقامه» شد، وجوب عمره از همين آيه معلوم مي‌شود، در حالي كه وجوب عمره به طور مستقل مانند وجوب حج محل گفت‌وگوست.
2. صاحب نظرانِ دو رأي ياد شده هر كدام شواهدي را براي اثبات مدعاي خود مطرح كرده‌اند، زيرا هرچند ظاهر عنوان اتمام راجع به ادامه است نه احداث، نظير ﴿واَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتي) 1 ليكن گاهي به معناي آوردن چيزي با همه شرايط و اجزاي آن به كار مي‌رود؛ مانند ﴿فَاَتَمَّهُنّ) 2
3. طبري و شيخ طوسي و امين الاسلام طبرسي(رحمهما الله 3) و بسياري از مفسران ديگر، اتمام را به معناي اقامه و ايجاد ابتدايي و ادامه بعد از شروع ندانسته، بلكه از آن فقط معناي ادامه بعد از شروع را استظهار كرده‌اند.
4. فخر رازي طبق مذهب طايفه خود، امر به اتمام را مطلق و نزد حنفيها
^ 1 – ـ ر.ك: الاساس في التفسير، ج 1، ص 454.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 97.
^ 3 – ـ ر.ك: التبيان، ج2، ص155.
^ 4 – ـ ر.ك: فقه القرآن، راوندي، ج1، ص263.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 187.
^ 6 – ـ التبيان، ج2، ص155.
31

مشروط به شروع دانسته و ثمره اختلاف دو نظر را وجوب عمره به طور مستقل اعلام كرده است 1 ، چنان‏كه بيضاوي نيز اتمام را به معناي اتيان حج و عمره به‏طور تمام و بدون عيب و نقص دانسته كه با عنوان اقامه هماهنگ است و روايت عدم وجوب عمره را مبتلا به معارض دانسته، زيرا روايتي بر وجوب آن دلالت دارد 2.
5. اين تضارب آرا، با ارجاع بحث نهايي به فقه برطرف مي‌شود، زيرا استقصاي روايات فقهي كه ناظر به تفسير معناي آيه نيستند در فن تفسير روا نيست و بدون تأمّل در آنها فتواي نهايي ميسور نيست.
6. آنچه به عنوان تفسير مي‌توان از اين آيه استظهار كرد همانا اتمام به معناي ادامه بعد از شروع است؛ نه به معناي اقامه و اتيان حج و عمره به طور تام و واجد همه اجزا و شرايط.

تعبّدي بودن حج و عمره
حج و عمره دو واجب عبادي‌اند؛ نه توصّلي، چنان كه واژه «لِله» در صدر آيه بر آن دلالت دارد. اشتمال حج بر برخي منافع: ﴿لِيَشهَدوا مَنفِعَ لَهُ) 3 نيز با عبادي بودن آن منافات ندارد، زيرا انجام عبادت حجّ با مشاهده يك سلسله منافع همراه است؛ نه اينكه آن منافع غايتِ حجّ است.
تعبدي بودنِ حجّ اقتضا دارد پيرو دستور خداوند باشيم، چه رسد به اينكه افزون بر تعبّدي بودن، عبادي نيز باشد. عنوان تعبّدي در فن اصول فقه در قبال
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 3.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 124.
^ 3 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص280؛ التبيان، ج2، ص154؛ مجمع البيان، ج1 2، ص518.
32

توصّلي قرار مي‌گيرد؛ ليكن مي‌توان محتواي آن را اعمّ دانست، زيرا هرچه را شارع لازم كرد تعبّداً بايد آن را پذيرفت؛ خواه عبادي باشد، مانند غُسْل، يا توصّلي باشد، نظير غَسْل، پس چنانچه خداوند تغييري در حجّ بدهد، گرفتاران سنتهاي جاهلي نبايد نافرماني كنند.
اصل حجّ قبل از اسلام جزو سنتهاي بازمانده از حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) محسوب مي‌شد و به شرك جاهلي آميخته شده بود، از اين‏رو خداوند سبحان مي‌فرمايد: حجّ را فقط حجّ الهي كنيد: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾. خداي سبحان در صدر آيه: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾ و ذيل آن: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب﴾ افزون بر بيان تعبدي بودن حجّ و عمره، هرگونه تغيير و تبديل در اصل حجّ را (مانند تشريع حجّ تمتع براي افراد دور از مكه) به فرمان خود مستند دانسته و بر همگان لازم كرده است كه آن را اطاعت كنند و در برابر آن استنكار نداشته باشند.

گستره محصور
اِحصار در ﴿اُحصِرتُم﴾ اصطلاحي قرآني است و هم مانع ظاهري و هم مانع باطني را دربر مي‌گيرد 1 ، از اين رو اطلاق آن مصدود و محبوس را هم كه در اصطلاح فقهي، در برابر «محصور» است دربرمي‌گيرد. محصور كسي است كه بر اثر مانع دروني، مانند بيماري، نتواند حجّ يا عمره را به پايان رساند؛ ولي «مصدود» بر اثر مانع بيروني، مانند دشمن، از اتمام عمل ناتوان است. نيز محصور بايد قرباني خويش را به مكه يا منا بفرستد و با قرباني كردن از همه
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص150.
^ 2 – ـ انوار التنزيل، ج1، ص109 110.
^ 3 – ـ سوره حجّ، آيه 28.
33

محرّماتِ احرام بيرون مي‌آيد، جز حرمت زنان كه با طواف نساء برطرف مي‌شود؛ ولي مصدود قرباني را در همان مكان «صدّ» سر مي‌بُرَد و از همه محرمات، حتي حرمت زنان، بيرون مي‌آيد 1 ، به هر روي، اين آيه 2 اطلاق دارد و به اِحصار فقهي اختصاصي ندارد و شواهد قرآني و روايي آن چنين است:
1. شاهد قرآني: شاهد قرآني دو قسم است: داخلي و خارجي. شاهد داخلي، تقابل ﴿فَاِن اُحصِرتُم﴾ با ﴿فَاِذا اَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجّ﴾ است، چون در مقابل احصارْ امنيت آمده است. ﴿اُحصِرتُم﴾ يقيناً مصدود و محبوس را هم دربر مي‌گيرد، زيرا اينان نيز فاقد امنيّت‌‌اند.
برخي مفتيان اهل تسنن، احصار اين آيه را فقط به معناي مصدود و ممنوع از طرف دشمن دانسته 3 و شايد مستند وي تقابل احصار با امنيت بوده است؛ ولي مشهور ميان مفسران شيعه، اطلاق آيه است كه محصور و مصدود هر دو را شامل مي‌شود 4.
شايد گفته شود كه ﴿فَاِن اُحصِرتُم﴾ به معناي فقهي مصطلح (مبتلا به مانع دروني، مانند مرض) و در برابر مصدود (مبتلا به مانع بيروني، مانند دشمن) است. گواه بر آن جمله ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه﴾ است، زيرا كسي كه دشمن او را از ادامه حجّ باز داشته است، قهراً از فرستادن هدي هم ممنوع شده و وظيفه‌اش قرباني كردن هدي در همان مكان بازداشت شده
^ 1 – ـ مفردات، ص239، «ح ص ر».
34

است، چنان كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر اثر صدّ دشمن در همان مكان صَدّ، يعني حديبيّه، قرباني كردند و به طور مطلق از وضع احرام خارج شدند 1 ، حال آنكه طبق اين آيه تا قرباني به مكه يا منا نرسيده است، نبايد سر را تراشيد، پس ﴿حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه﴾ نشان مي‌دهد كه ﴿اُحصِرتُم﴾ درباره خصوص‏بيماري است؛ نه ويژه صدّ يا اعم از بيماري و صدّ 2.
در پاسخ مي‌توان گفت كه جمله ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه﴾ جداگانه و محتواي آن حكمي مستقل است و با جمله قبل پيوند ندارد و شايد بر فرض اثبات پيوند، بتوان گفت كه محصور نبايد سر را بتراشد تا قرباني را به محل قرباني برساند؛ خواه محل قرباني مكه و منا باشد يا محبس او.
شاهد خارجي، آياتي است كه احصار در آنها مصدود و محبوس را هم دربرگرفته است:
أ. ﴿فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِكينَ حَيثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم) 3 «حصر» در اينجا گرفتن و زنداني كردن مشركان، پس از پايانِ‏مهلت چهار ماهه است 4.
^ 1 – ـ ر.ك: فقه القرآن، راوندي، ج1، ص319 320.
^ 2 – ـ قرطبي از ابن العربي نقل مي‌كند كه: هذه آية مشكلة، عُضْلةٌ من العُضَلِ (الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص346).
^ 3 – ـ همان، ص347.
^ 4 – ـ التبيان، ج2، ص155؛ مجمع البيان، ج1 2، ص519.
35

ب. ﴿لِلفُقَراءِ الَّذينَ اُحصِروا في سَبيلِ اللّهِ لايَستَطيعونَ ضَربًا فِي الاَرضِ) 1 به فقيراني صدقه دهيد كه در حال پيمودن راه خدا بيمار، يا بر اثر جنگْ محصور شده‌اند، پس «احصار» در اينجا نيز ويژه مرض نيست و صدّ از طرف دشمن را هم شامل مي‌شود.
2. شاهد روايي: در روايات ائمه اطهار(عليهم‌السلام) حكم محصور و مصدود يكسان است و هر دو بايد براي بيرون آمدن از احرام قرباني كنند، چنان كه به فرموده امام باقر(عليه‌السلام) پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي در حديبيه مصدود شد، مو را كوتاه كرد و از احرام خارج شد و قرباني كرد: «إن رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حين صدّ بالحديبيّة قصّر و أحلّ و نحر ثم انصرف منها و لم يجب عليه الحلق حتّي يقضي النسك. فأما المحصور، فإنّما يكون عليه التقصير» 2 فقها امر به تقصير در حال حصر را بر استحباب حمل كرده‌اند، پس مصدود هم براي بيرون آمدن از احرام بايد قرباني كند، گرچه در برخي از فروعات، مانند حليت و حرمت نساء، حكم محصور با مصدود تفاوت دارد.

حكم محصور در حجّ
محصور و محبوس كه نمي‌توانند حجّ يا عمره را به پايان برسانند وظيفه دارند هرگونه قرباني كه مي‌توانند ذَبْح يا نَحْر كنند و از احرام خارج شوند: ﴿فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي﴾.
حجّ و عمره مانند نماز يا روزه نيست كه اگر كسي نتوانست آن را به پايان برساند، قطع كند و چيزي هم بر ذمه او نباشد، بلكه عبادات ويژه‌اي است كه
^ 1 – ـ السيرة النبويه، ابن هشام، ج3، ص333.
^ 2 – ـ ر.ك: زبدة البيان، ص235 236.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 5.
^ 4 – ـ منظور از اَشهُر حُرُم در اين آيه، همان چهار ماهي است كه به مشركان مهلت داده شد كه در آيه 2 سوره توبه معهود است و آن، بيست روز از ذيحجّه، محرّم، صفر، ربيع اول و ده روز نخست از ربيع ثاني است؛ نه ماههاي حرام (رجب، ذيقعده، ذيحجه و محرّم) (ر.ك: التبيان، ج5، ص173؛ مجمع البيان، ج5 6، ص12). براي توضيح بيشتر مراجعه شود به تفسير همين آيه.
36

نبايد بر اثر احصار يا حبس آن دو را بدون كفاره ناتمام گذارد، بلكه بايد با آوردن هَدْي و ذبحِ آن از احرام بيرون آمد و مُحِلّ شد، وگرنه شخص در همان احرام مي‌ماند.
هدي ميسور: ﴿فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي﴾، خواه واژه هدي از هديه باشد يا از هدايت، قرباني كردن گوسفند يا گاو يا شتر است كه كفاره و جبيره انسان محصور يا مصدود است و او بايد يك قرباني را اهدا كند تا بتواند از احرام بيرون آيد.
در جمله ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجِّ فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي﴾ نيز واژه «هدي» آمده است. هدي در اينجا از مناسك حج تمتع است، زيرا عمره يا حجِ افراد قرباني ندارد، مگر آنكه كسي در عمره يا حج افراد نيز محصور يا مصدود شود كه بايد قرباني اهدا كند تا بتواند از احرام خارج شود.

تراشيدن سر
«حلق رأس» (تراشيدن سر) از محرّماتِ حال احرام است و اين حرمت با خروج از احرام يا پرداخت كفاره در حالت خاص برداشته مي‌شود. البته جمله ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه﴾ در اين آيه فقط در صدد بيان حرمت تراشيدن سر نيست، بلكه تراشيدن سر را از مهم‌ترين نشانه‌هاي خروج از احرام نيز مي‌داند؛ يعني از اِحرام جز با انجام مناسك آن نمي‌توان بيرون رفت.
اين بخش از آيه «حلق رأس» را از واجباتي مي‌داند كه حجگزار با آن از احرام خارج مي‌شود و اين بعد از ادراك وقوفين و رمي جمرات و قرباني است و با حفظ اين ترتيب خروج از احرام ميسّر است. نيز بايد دانست كه «حلق رأس»
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 273.
^ 2 – ـ الكافي، ج4، ص368؛ وسائل الشيعه، ج13، ص186.
37

ميان عمره تمتع و حج تمتع حرام است و اين نشانه پيوند عبادي عمره تمتع و حج تمتع است 1.
عمل تراشيدن سر كه در حال احرام حرام و در پايان با آن از احرام خارج مي‌شوند نظير سلام است كه هم از محرمات نماز است و هم واجبي عبادي است كه با آن نماز پايان مي‌يابد. سلام عمدي به ديگران در نماز معصيت و موجب بطلان نماز است، چون سلام نه ذكر است و نه دعا، بلكه سخن آدمي است؛ ولي در پايان نماز، واجبي عبادي و نشانه خروج از نماز است: «فإنّ آخر الصلاة التسليم» 2
تذكّر: 1. صروره (كسي كه نخستين حج خود را انجام مي‌دهد) بنابر اقوا يا احوطِ لزومي بايد سر را بتراشد و نزد بعضي تقصير كافي نيست 3.
2. حجگزار اگر تراشيدن سر را كه از محرمات حالِ احرام و در پايان مناسك نشانه خروج از آن است پس از انجام مناسك بدون قصد قربت و بدون قصد انجام دادن جزئي از اجزاي حج انجام دهد، معصيت كرده است، چون هنوز محرم است و سرتراشيدني سببِ خروج از احرام مي‌گردد كه قصد عنوان جزو اعمال حج بودن آن و نيز قصد قربت در آن ملحوظ شود 4.
3. كسي كه بايد قرباني كند، چه قرباني را همراه خود آورده باشد يا آن را بعداً فراهم كرده باشد، تا قرباني را در محلش ذبح نكند، نبايد موي سر را بتراشد يا كوتاه كند 5.
38

زمان و مكان هدي
اين آيه تنها به اصل اينكه قرباني زمان و مكان دارد اشاره مي‌كند: ﴿حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه) 1 ولي روايات اهل‏بيت(عليهم‌السلام) زمان و مكان هدي را دقيقاً بيان مي‌كنند كه اهداي قرباني در روز دهم ذيحجه و مكان آن منا يا مكه است 2. افراد محصور يا مصدود، قرباني عمره را بايد به مكه بفرستند تا در آنجا قرباني شود؛ ولي قرباني حج را بايد به منا برسانند و اگر از فرستادن ممنوع شدند بايد در همان مكانِ صدّ يا حصر قرباني كنند؛ مانند پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در جريان حديبيه چون از قرارداد صلح فراغت يافت همانجا قرباني كرد و سر تراشيد و از احرام خارج شد و اصحاب نيز چنين كردند 3.
قرباني كفارات احرام نيز چنانچه درباره محرمات احرام عمره باشد، بايد در مكه و اگر مربوط به محرمات احرام حج باشد، در منا ذبح شود 4.

سر تراشيدن اضطراري
چنانچه محرم بيماري يا زخمي در سر دارد كه بدون تراشيدن موي سر درمان نمي‌شود يا موي سرش حامل ميكروبي است كه او را آزار مي‌دهد، مي‌تواند موي سر را بتراشد؛ ولي بايد كفاره آن را كه روزه يا صدقه يا قرباني است بپردازد: ﴿فَمَن كانَ مِنكُم مَريضًا اَو بِهِ اَذي مِن رَأسِهِ فَفِديَةٌ مِن صِيامٍ اَو صَدَقَةٍ اَو
^ 1 – ـ جواهر الكلام، ج20، ص453 454.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج 6، ص 416.
^ 3 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج19، ص232 235.
^ 4 – ـ ر.ك: همان، ج18، ص11 ـ 12.
^ 5 – ـ ر.ك: همان، ج19، ص133 134 و 247 248.
39

نُسُك﴾. كلمه ﴿فَفِديَة﴾ مبتدا و خبر آن «فعليه» محذوف است.
از آيه مورد بحث، تنها اصل كفاره به طور تخيير بين روزه گرفتن و صدقه‏دادن و قرباني كردن استفاده مي‌شود. بر پايه رواياتِ اهل بيت(عليهم‌السلام) خصوصيتهاي اين كفاره تخييري بدين صورت است: سه روز روزه يا اطعام شش فقير يا مسكين يا قرباني 1.

لزوم قرباني در حج تمتع
حج تمتع كه بر آفاقي، يعني كسي كه وطنش مكه و حوالي آن نباشد، واجب است: ﴿ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾، با جمله خبري ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجّ﴾ تشريع شده است و جمله‏خبري صراحت بيشتري در تشريع دارد. حكمت و هدف از تشريع حج تمتع، تخفيف و تسهيل براي مسافران راه دور است، زيرا سفر سختيهايي دارد.
از مناسك حج تمتع، قرباني كردن است: ﴿فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي﴾. برخي از مفسران، قرباني حجِ تمتع را نيز كفاره و جبيره مي‌دانند؛ نه منسكي از مناسك حج، زيرا مُحرم حج تمتع كه پس از انجام عمره تمتع مُحِلّ مي‌شود و از محرمات احرام، مانند بوي خوش و زن، بهره‌مند مي‌گردد، بايد براي جبران آن كفاره بپردازد كه قرباني در مناست 2.
اين رأي درست نيست، زيرا خداوند نفرموده كه هر كس پس از خارج‏شدن از احرام از محرمات احرام بهره‌مند شد بايد قرباني كند، بلكه از
^ 1 – ـ منظور از «يبلغ الهدي» سر بريدن قرباني است نه صِرف رسيدن هدي به آن محل؛ يعني «حتي يذبح الهدي في محله».
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج11، ص258.
^ 3 – ـ السيرة النبويه، ابن هشام، ج3، ص333.
^ 4 – ـ فقه القرآن، راوندي، ج1، ص295؛ كنز العرفان، ج1، ص325.
40

ابتدا به همه حجگزاران تمتع فرمان قرباني داده است، پس اين قرباني فريضه‌اي از فرايض حج تمتع است؛ نه كفاره. نيز اگر كسي اعمال عمره تمتع را انجام داد و با تقصير از احرام بيرون آمد و هيچ‏يك از محرمات احرام را مرتكب نشد و فوراً براي حج تمتع احرام بست، باز بايد در منا قرباني كند، گرچه از محرمات احرام بهره‌مند نشده است.

بدل هدي
كسي كه براي اتمام حج، از مانع دروني (مرض) و بيروني (دشمن) در امان است، بايد حج و عمره را به پايان برساند؛ اگر حج تمتع مي‌گزارد، بايد به اندازه توان در منا قرباني كند و اگر نتوانست، بايد ده روز روزه بگيرد كه سه روز آن در ايام حج و هفت روز آن پس از مراجعت به وطن است: ﴿فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلثَةِ اَيّامٍ فِي الحَجِّ وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم﴾.
جمله ﴿فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلثَةِ اَيّامٍ فِي الحَجِّ وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة﴾، نكات ذيل را دربر دارد:
^ 1 – ـ الكافي، ج4، ص358؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 187.
^ 2 – ـ الكشاف، ج1، ص241؛ انوار التنزيل، ج1، ص110؛ ر.ك: كنز العرفان، ج1، ص296.
41

نيافتن قرباني؛ يعني عدم وجدان قرباني، اعم از بي‌واسطه يا با واسطه است، پس با فقدان قرباني فوراً روزه جايگزين آن نمي‌شود، بلكه چنانچه قرباني يا هزينه آن را نداشت، روزه لازم مي‌گردد و اين جمله نظيرِ ﴿فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَ‏يَمَّموا) 1 است، زيرا به صِرف نداشتن آب، تيمم روا نمي‌شود، بلكه فاقدِ آب كه پول خريدن آن را دارد و آب براي او ضرر ندارد و مايه حرج نيست، واجد آب است و بايد آن را تهيه كند. آن‏گاه نوبت به تيمم مي‌رسد كه آب يا
^ 1 – ـ از برخي اهل لغت برمي‌آيد كه «قُربان»، چيزي است كه به خداوند عزّ وجلّ نزديك شود…. در حديثي صفت امّت اسلامي در تورات چنين آمده است: قربانهم دمائهم؛ قربان امّتهاي گذشته، ذبح گاو و گوسفند و شتر بود و قربان اين امّت جهاد در راه خداست (لسان العرب، ج1، ص665؛ النهايه، ج4، ص32، «ق ر ب»)، بنابراين مي‌توان گفت در فرهنگ اسلام، اصطلاح قربان ويژه اين امور نيست، بلكه هر كار عبادي كه انسان را به خداوند نزديك مي‌كند، «قربان» نام دارد، از اين رو نه تنها ذبح هدي بلكه نماز، زكات و… هم قربان است: «الصلاة قربان كلّ تقي» (بحار الانوار، ج10، ص99)، «ثمّ إنّ الزّكاة جعلت مع الصّلاة قرباناً لأهل الإسلام» (نهج البلاغه، خطبه 199). اطلاق عنوان قربان بر هر عمل عبادي از قبيل اسماي الهي نيست كه احتمال توقيفي بودن آن مطرح شود. در ذبح هَدْي نيز هديه زائر به خداوند، گوشت و پوست و خون حيوان نيست، بلكه همان تقرّب و عبادت و تقواي اوست و «قرباني»ناميدن گوسفند يا گوشت آن، به عنايت تقواي زائر است كه سبب نزديك شدن و رسيدن نفس مجرد و كاملِ متّحد با تقواي متقي به خداوند متعالي است: «لَن يَنالَ اللّهَ لُحومُها ولادِماؤُها ولكِن يَنالُهُ التَّقوي مِنكُم» (سوره حجّ، آيه 37). تقرب به خدا از اسرار حجّ است، زيرا اعمال حجّ، ظاهري دارد و باطني؛ اعمال ظاهري، مانند سر بريدن حيوان و رمي جمرات، هر يك سرّ و باطني دارند. ذبح گوسفند، صورتي است براي آن حقيقت قرباني؛ يعني تقرّب به سوي خدا كه از اسرار حج است و در ذبح هدي همان تقوا و خلوص زائر است كه به عنوان هديه و تحفه به خدا تقديم مي‌شود، چنان كه دور كننده شيطان سنگريزه‌هاي فراهم آمده از حرم و مشعر نيست و شيطان نيز آن جمره نيست، بلكه رمي جمرات، مظهري از اسرار الهي نهفته در اين عمل است و آن دوري از هواهاي نفساني و وساوس شيطاني است. افزون بر سرّ مزبور، قرآن كريم و رواياتِ معصومان(عليهم‌السلام) براي خشكاندن ريشه گرسنگي و فقر نيز توجهي خاص به قرباني دارند، از اين‏رو پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجة الوداع همراه خود يكصد قرباني آورد كه بيش از سي‌تاي آن براي حضرت علي(عليه‌السلام) بود (من لا يحضره الفقيه، ج2، ص237) و اين نشان همت والاي ايشان است. امام باقر(عليه‌السلام) فرمود: «إن الله سبحانه يحب إراقة الدماء و إطعام الطعام و اغاثة اللهفان» (وسائل الشيعه، ج24، ص290) كه قرباني و رسيدگي به گرسنگان و محرومان مراد است.
42

پول خريد آن را نداشته باشد.
2. بهتر است اين سه روز روزه از روز هفتم تا نهم ذيحجه باشد و موالات (پي در پي بودن آن) نيز شرط است.
3. اطلاق ﴿فَصِيامُ ثَلثَةِ اَيّامٍ فِي الحَجّ﴾ مي‌فهماند كه فاقد هدي بايد اين سه روز را در سفر حج روزه بگيرد، گرچه قصد اقامت ده روز در مكه يا مكان ديگر را نكرده باشد. اين از موارد جواز روزه در سفر است، چنان كه در بحث روايي خواهد آمد.

معناي «تلك عشرة كاملة»
ده روز روزه تمام و كمال به جاي هدي واقع مي‌شود و فضيلت آن را دارد، ازاين رو فرمود: ﴿تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة﴾. درباره علت تصريح به ﴿تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة﴾ با اينكه روشن است جمع سه و هفت، ده مي‌شود، مفسران وجوهي گوناگون ذكر كرده‌اند 1. بهترين آنها وجهي است كه امين الاسلام طبرسي از زجاج و ديگران نقل كرده است. طبق اين وجه، آوردن جمله ياد شده براي دفع اين توهم است كه «واو» در جمله ﴿فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلثَةِ اَيّامٍ فِي الحَجِّ وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم﴾ به معناي «أو» باشد و و شخص فاقد هدي ميان سه روز روزه در ايام حجّ و هفت روز روزه در وطن اختيار داشته باشد. خداوند سبحان فرمود: ﴿تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة﴾ تا كسي توهم نكند كه واو به معناي «أوْ» است؛ نظير «واو» در آيه ﴿فَانكِحوا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساءِ مَثني وثُلثَ ورُبع) 2 كه به
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 6.
43

معناي «أوْ» است 1.
لازم است عنايت شود كه با توجه به بيان امام صادق(عليه‌السلام 2) نيازي به دفع اين توهم نيست، زيرا روشن است كه سه با هفت مي‌شود ده. مطلبي بدين وضوح، به وحي الهي نياز ندارد.
بيضاوي يكي از وجوه را ضعف علم حساب عرب بيان كرده و اينكه مقصود از هفتْ عدد معين است نه كثرت، چنان كه ده، عدد كامل است، چون آحاد به آن ختم مي‌شود 3 ؛ ليكن بايد توجّه داشت كه مطلب ياد شده هم پيچيده نيست تا نيازمند توضيح يا جمع‌بندي باشد.
برخي افزوده‌اند كه جمله ﴿تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة﴾ مفيد تكرير نيز هست. تكرير از فنون علم معاني و بيان است و اهميت و لطف آن بر اهلش مخفي نيست 4.
نظير آنچه در اين آيه واقع شد در برخي آيات ديگر نيز واقع شده است؛ مانند ﴿ووعَدنا موسي ثَلثينَ لَيلَةً واَتمَمنها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلَة) 5 با اينكه محصول انضمام عدد ده به عدد سي، عدد چهل خواهد بود.

ضرورت حج تمتع بر نائي
قرآن كريم همگان را در بهره‌برداري از بركات و مزاياي كعبه و مسجد حرام
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص160؛ الكشاف، ج1، ص241؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص156.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 3.
44

يكسان مي‌داند و شهري و روستايي را به سوي كعبه فرا مي‌خواند: ﴿والمَسجِدِ الحَرامِ الَّذي جَعَلنهُ لِلنّاسِ سَواءً العكِفُ فيهِ والباد) 1 اين حكمي اخلاقي و حقوقي است؛ ولي از نظر حكم فقهي كيفيت انجام حج، ميان اهل مكه و اطراف آن و زائرانِ دور دست فرق دارد و حج تمتع ويژه گروه دوم است: ﴿ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾.
بر خلاف روزه ماه رمضان كه وجوب «ادا» ويژه شخص «حاضر» است، حج تمتع ويژه كسي است كه خانواده‌اش ساكن مسجدحرام نباشد، بنابراين اهل مكه و روستاهاي مجاور آن نمي‌توانند حج تمتع به جا آورند.
محدوده ﴿حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾ و تفصيل چگونگي حج اهل مكه و اطراف آن از احاديث معصومان(عليهم‌السلام) به دست مي‌آيد. طبق آن روايات مصداق ﴿اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾، اهل مكه و حوالي آن تا فاصله‌اي در حدود هجده فرسخ (تقريباً نود و شش كيلومتر) است. وظيفه ساكنان اين محدوده، به‏جا آوردن حجّ قِران يا اِفراد است 2.
تحديد حدّ نائي براساس روايات، تعبدي محض است نه عرفي، زيرا از نظر عرف و ظاهر آيه، تعبير ﴿حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾ تنها مردم مكه و مجاوران آن را دربرمي‌گيرد؛ نه افراد ساكن در محدوده نود و شش كيلومتري (48 ميلي) مكه را، چنان كه «حضور» در آيه ﴿وسَ‏لهُم عَنِ القَريَةِ الَّتي كانَت حاضِرَةَ البَحر) 3 به همين معناست و قريه «حاضرة البحر» بندرها و روستاها يا
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص520؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص88.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج14، ص 181؛ ر.ك: بحث روايي آيه.
^ 3 – ـ انوار التنزيل، ج1، ص111.
^ 4 – ـ تكرير عبارت است از دلالت لفظ بر معنا به طور مكرّر، چنان كه ذكر «تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة» بعد از ذكر عدد سه و هفت به منزله دوبار گفتن آن است (اعراب القرآن، ج1، ص290).
^ 5 – ـ سوره اعراف، آيه 142.
45

شهركهاي كنار درياست 1 و در عرف به روستايي كه حدود نود و شش كيلومتر از دريا دور است، «حاضرة البحر» گفته نمي‌شود.

ضمانت اجراي احكام فقهي
از ويژگيهاي قرآن كريم پرداختن به مسائل اخلاقي و تربيتي در كنار مسائل علمي است، زيرا قرآن كتاب نور است؛ نه چون ديگر كتابها كه مطالب خشك علمي را بدون ضامن اجراي آن، مانند اشاره به تقوا و ترس از جهنم، مطرح مي‌كنند. قرآن اين دو مطلب را در كنار هم مي‌آورد، چون اندوخته‌هاي اخلاقي در كنار مباحث علمي، ضامن اجراي آموخته‌هاست، از اين رو خداوند در اين آيه بيان مباحث فقهي حج و عمره و وظيفه حاجيان را با بحث تقوا آميخته و مي‌فرمايد: در همه امور با تقوا باشيد و بدانيد كه كيفر خدا شديد و غير قابل‏تحمل است: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب﴾.
خداوند در قيامت به گونه‌اي عذاب مي‌كند كه چنان تعذيبي در توان هيچ كس نيست و طوري طاغيان باغي را به بند مي‌كشد كه هيچ كس مانند او نمي‌تواند به بند بكشد: ﴿فَيَومَئِذٍ لايُعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَد ٭ ولايوثِقُ وَثاقَهُ اَحَد) 2 البته اين كيفر جانكاه مطابق طغيان آنهاست و هرگز بيش از آن نخواهد بود: ﴿جَزاءً وِفاقا) 3
آگاهان به سختي عقاب الهي، هم در تقوايشان دقت بيشتري مي‌كنند و هم در امتثال احكام او و اين نوعي ضمانت اجرا براي احكام الهي است.
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 25. «عاكف» اهل مكه است كه در آنجا عكوف و سكونت دارد و «بادي» يعني باديه نشينان و روستاييان
^ 2 – ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج11، ص258 ـ 262.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيه 163.
46

راز لحن تهديدآميز آيه
لحن تهديد آميز اين آيه در هيچ يك از آيات گذشته نيست: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب﴾. دستور به تقوا، آوردن نام «الله» و فرمان آگاهي و هشياري به شدت عقاب، ذكر دوباره نام «الله» همراه با تأكيد، به جاي آوردن ضمير، از اوج تهديد حكايت دارد.
چنين تهديدي هر متفكري را به رازدار بودن آن سوق مي‌دهد. راز اين لحن تهديدآميز حادثه‌اي است كه دربردارنده‌نكار و استنكار و استكبار عده‌اي نسبت به حكم حج تمتع است و خداوند با اين شدتِ لحن، از باطن استنكاري آن رخداد تاريخي پرده برمي‌دارد. تكرار «الله» و آوردن اسم ظاهر به جاي ضمير و تعبير ﴿شَديدُ العِقاب﴾ مي‌رساند كه خطرِ درخور توجهي در راه است و آن انكار حج تمتع از ناحيه برخي از خلفا و صحابه است.
برپايه روايات اهل‏بيت(عليهم‌السلام) و شهادت تاريخ، اصل حج به صورت حج قِران و افراد در ميان مردم جاهلي رواج داشت و آنان هر يك از حج و عمره را عبادتي مستقل مي‌دانستند؛ ولي عبادتي كه حج و عمره آن به هم آميخته باشد (حج تمتع) در جاهليت نبود، بلكه حج تمتع از بركات اسلام است 1. وقتي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تشريع حج تمتع را از طرف خدا اعلام كرد، عده‌اي در ظاهر آن را دور از حقيقت مي‌شمردند و در درون خود آن را انكار مي‌كردند. آنان وقتي به قدرت رسيدند صريحاً از اين حكم الهي نهي كردند و گفتند: دو متعه در زمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حلال بود و ما آن دو را تحريم و عاملان آنها را عقاب
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص756.
^ 2 – ـ سوره فجر، آيات 25 ـ 26.
^ 3 – ـ سوره نبأ، آيه 26.
47

مي‌كنيم 1. تفصيل اين بحث تاريخي و روايي در بخش بعد خواهد آمد.
اين آيه نظير آياتي است كه خداي سبحان در آنها برخي زنان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را كه در آنان زمينه مخالفتِ با حكم خدا وجود داشت با لحني تند سفارش فرموده كه مانند زنان ديگر نيستيد و در خانه‌هايتان بمانيد و مانند جاهليت تبرّج نداشته باشيد: ﴿ينِساءَ النَّبي لَستُنَّ كَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ … ٭ وقَرنَ في بُيوتِكُنَّ ولاتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجهِليَّةِ الاولي) 2 پس برخي همسرانِ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيازمند تهديد و انذار شديد بوده‌اند، زيرا در آينده نه چندان دور، زمينه بروز مشكلاتي از سوي آنان وجود داشت، چنان كه جنگ جمل از يك‌سو 3 و تيرباران شدن جنازه امام حسن(عليه‌السلام) از سوي ديگر از آن مشكلات بود 4. اين‌گونه آيات، نمونه‌هايي از هشدارهاي قرآني درباره حوادث تلخ آينده است.

اشارات و لطايف

1. اهميت حج
حج از زمان حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) تا كنون عبادتي مهم به شمار مي‌آيد، به گونه‌اي كه گاه به احترام حج، و اينكه در هر سال يك حج انجام مي‌شود از يك سال با عنوان «حِجّه» ياد مي‌شود، چنان كه در قرارداد حضرت موسي و شعيب(عليهما‌السلام) از «ثماني سنين»، يعني هشت سال، به ﴿ثَمنِي حِجَج﴾ تعبير
^ 1 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج18، ص50 ـ 53.
48

شده است: ﴿قالَ اِنّي اُريدُ اَن اُنكِحَكَ اِحدَي ابنَ‏تَي هتَينِ عَلي اَن تَأجُرَني ثَمنِي حِجَج) 1 ماهي را كه حج در آن انجام مي‌گيرد «ذيحجه» مي‌گويند؛ نه حجّه؛ امّا سال را «حجّه» مي‌نامند، پس هشت حجّه: ﴿ثَمنِي حِجَج﴾ به معناي هشت سال است نه هشت ماه.
شاهد ديگرِ اهميت حج آيه ﴿يَسَ‏لونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِي مَوقيتُ لِلنّاسِ والحَجّ) 2 است. جمله ﴿مَوقيتُ لِلنّاس﴾ همه امور مردم، حتي زمان حجّ و حساب آن را دربر مي‌گيرد؛ ولي از باب «ذكر خاص بعد از عام» كه نشان اهميتِ خاص است، حج جداگانه ذكر شده، چون مردم از اَشْكال گوناگون ماه براي آشنايي با ماههاي حجّ استفاده مي‌كردند؛ تا اعمال حجّ را دقيق و در زمان آن انجام دهند.

2. استقلال حج و عمره
هر يك از حجّ و عمره، عبادتي مستقل است: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾ و همان‌طور كه بر انسان مستطيع، حجّ واجب است، عمره مفرده نيز طبق برخي از آرا واجب است 3.
^ 1 – ـ كنز العمال، ج16، ص521؛ السنن الكبري، ج10، ص490.
^ 2 – ـ سوره احزاب، آيات 32 ـ 33.
^ 3 – ـ ر.ك: كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام.
^ 4 – ـ مناقب آل ابي طالب، ج4، ص44.
49

در حج تمتّع كه به فرموده رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عمره و حجّ همانند شبكه به هم پيوند دارند 1 ، عمره تمتع در حج تعبيه شده است و با انجام حجِ تمتّع به عمره مفرده نيازي نيست؛ ولي حج و عمره در حج قِران و افراد، كاملاً از يكديگر جدايند.

3. اقسام حج و تفاوت آنها
حج سه قسم است: تمتع، قِران، افراد. اين سه قسم با يكديگر تفاوتهايي دارند: أ. حجّ تمتع، ويژه كساني است كه 48 ميل يا بيشتر 2 (16 فرسخ؛ حدود 96 كيلومتر) با مكه فاصله دارند و حج قِران و اِفراد براي كساني است كه در اين محدوده به سر مي‌برند.
ب. در حجّ تمتع، عمره بر اعمال حج مقدم است؛ بر خلاف حج قِران و افراد.
ج. در حج قِران، همراه كردن قرباني هنگام تلبيه و احرام لازم است، ازاين رو آن را« حج قِران» ناميده‌اند 3 ؛ ولي در احرام حجّ افراد و تمتع، همراه‏كردن قرباني لازم نيست، افزون بر اين، احرام حجّ و عمره در اين دو از يكديگر جداست 4.
^ 1 – ـ سوره قصص، آيه 27. ر.ك: مجمع البحرين، ج1 ـ 2، ص459؛ التحقيق، ج2، ص180، «ح ج ج».
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 189.
^ 3 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج20، ص441 ـ 448. اين مسئله از نظر فقهي مورد اختلاف است: بعضي عمره مفرده را بر نائي و برخي بر غير نائي در صورت استطاعت واجب مي‌دانند؛ ولي فتواي مشهور بر آن است كه عمره مفرده به تنهايي واجب نيست، گرچه موافق احتياط است (العروةالوثقي، ج2، ص352، مسئله 2).
50

4. حد نائي از نظر فقهي
قبلاً گفته شد كه حجّ تمتع تنها وظيفه كساني است كه اهلشان در مكه حضور ندارند 1. معيار حجّ تمتع و حد نائي از روايات عترت طاهرين(عليهم‌السلام) كه مفسر قرآن‌اند به دست مي‌آيد. البته روايات وارد در اين‌باره دو دسته است كه با توجّه به برداشت مختلف فقيهان و مفسران از آنها منشأ دو قول عمده شده است، هرچند يكي از اين دو قول با روايات مسئله هماهنگ نيست:
قول اول: حد نائي 48 ميل (16 فرسخ؛ حدود 96 كيلومتر) و بيشتر از آن است. اين قول ميان بسياري از اصحاب، مشهور است.
قول دوم: حد نائي 12 ميل (4 فرسخ؛ حدود 24 كيلومتر) و بيشتر از آن است. شيخ طوسي در بعضي كتابهايش بر اين نظر است 2. امين الاسلام طبرسي 3 و علامه طباطبايي نيز با اين نظر و فتوا موافقت كرده‌اند 4 ، حال آنكه هيچ روايتي در تأييد فتواي اين بزرگان در دست نيست، هرچند آنان نظر خويش را به روايت و سنت پيامبر نسبت داده‌اند. البته در برخي روايات، حدّمزبور 18 ميل ذكر شده است؛ ولي هيچ يك از اصحاب به آنها عمل نكرده و فتوا نداده‌اند.
اكنون روايات مسئله را به اختصار بررسي و جمع بندي مي‌كنيم و سپس به بيان توجيهات فتواي شيخ طوسي و همفكران او مي‌پردازيم.
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج11، ص236.
^ 2 – ـ اين قول، مشهور بين فقهاي شيعه و قول شافعي است. در اين مسئله اقوال ديگري هم هست (ر.ك: جواهر الكلام، ج18، ص5 ـ 10).
^ 3 – ـ به عقيده اهل سنت، حجّ قِران، حجّي است كه حج و عمره با يك احرام قصد شود (ر.ك: الفقه علي المذاهب الخمسه، ص319).
^ 4 – ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج11، ص211 ـ 239؛ جواهر الكلام، ج18، ص2 ـ 50.
51

چنان كه اشاره شد روايات دو دسته است:
دسته اول: روايات گوياي 48 ميل:
أ. صحيحه زراره كه در آن، حضرت امام باقر(عليه‌السلام) در پاسخ از آيه شريفه ﴿ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾ فرمود: «يعني أهل مكةليس عليهم متعة. كل من كان أهله دون ثمانية و أربعين ميلاً، ذات عرق 1 و عُسفان 2 كما يدور حول مكة، فهو ممن دخل في هذه الآية و كل من كان أهله وراء ذلك، فعليهم المتعة» 3 اهل مكه نبايد حج تمتع به جا آورند و حَجةالاسلام آنان حج تمتع نيست و نيز هركس فاصله‌اش از مكه كمتر از 48 ميل باشد، مانند ذاتِ عِرق و عُسفان، اهل مكه به شمار مي‌آيد و از مصاديق آيه است و هر كه در فاصله‌اي بيشتر از آن باشد، وظيفه‌اش حج تمتع است.
ب. زراره از امام باقر(عليه‌السلام) درباره آيه مورد بحث پرسيد و حضرت باقر(عليه‌السلام) چنين پاسخ داد: «ذلك أهل مكة ليس لهم متعة و لا عليهم عمرة». سپس در بيان حدّ مكه در اين مسئله فرمود: «ثمانية و أربعين ميلاً من جميع نواحي مكة دون عسفان و دون ذات عرق» 4 روايات ديگري نيز مؤيد اين دسته است 5.
گفتني است كه دسته‌اي ديگر از روايات معيار را مواقيت قرار داده است كه
^ 1 – ـ به اجماع علماي اماميه؛ ولي علماي اهل تسنن هر سه نوع حج را جايز مي‌دانند و اختلاف آنان در تعيين فردِ افضل است (ر.ك: الفقه علي المذاهب الخمسه، ص319 ـ 321).
^ 2 – ـ المبسوط، مج1 ـ 2، ج1، ص306.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص520.
^ 4 – ـ الميزان، ج 2 ، ص78.
52

فقها آنها را مطابق با همين دسته اول گرفته يا بر تقيه حمل كرده‌اند.
دسته دوم: روايت گوياي 18 ميل:
صحيحه حَريز كه در آن، امام صادق(عليه‌السلام) درباره آيه مورد بحث فرمود: «من كان منزله علي ثمانية عشر ميلاً من بين يديها و ثمانية عشر ميلاً من خلفها و ثمانيةعشر ميلاً عن‏يمينها و ثمانية عشر ميلاً عن يسارها، فلا متعة له؛ مثل مرّ 1 و أشباهه» 2 سند اين روايت معتبر است؛ ولي اصحاب از آن اعراض كرده‌اند و هيچ فقيهي به آن عمل نكرده و طبق آن فتوا نداده است و از درجه اعتبار ساقط است.
اگر كسي اِعراض مشهور را قادح نداند يا براي او محرز نباشد، اين دو دسته از روايات نزد او متعارض‌اند و بايد ميان آنها جمع كرد. صاحب‏وسائلِ پس از نقل اين روايت مي‌فرمايد:
مي‌توان اين دو طايفه از روايات را جمع دلالي كرد، زيرا صحيحه حَرِيز نسبت به بيشتر از 18 ميل صراحت ندارد، پس با روايات دسته اول موافق مي‌شود و دسته نخست بدون معارض مي‌ماند 3.
اين جمع ناتمام است، زيرا صحيحه‏حَرِيز در مقام تحديد است، پس مفهوم دارد و به دو قضيه موجبه و سالبه بازمي‌گردد، بنابراين هر دو دسته روايات در مقام تحديدند: يكي معيارش 18 ميل و ديگري 48 ميل است،
^ 1 – ـ ذات عرق، حدّ فاصل بين نجد و تهامه و ميقات اهل عراق است (معجم البلدان، ج 4، ص107).
^ 2 – ـ عُسفان، مكاني است كه به اندازه دو مرحله از مكه معظمه فاصله دارد (همان، ج4، ص121 ـ 122) و «مرحله» مقدار مسافتي است كه مسافر در يك روز مي‌پيمايد و حدود 24 ميل است (المصباح، ص223، «ر ح ل»).
^ 3 – ـ تهذيب الاحكام، ج5، ص33؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 259.
^ 4 – ـ وسائل الشيعه، ج11، ص260 ـ 261.
^ 5 – ـ همان، ص258 و 260، ح1 و6.
53

درنتيجه كاملاً با هم معارض‌اند؛ نه اينكه دَوَران بين اقل و اكثر باشد، بنابراين يا به سبب اعراض اصحاب از صحيحه حَريز بايد روايت او را فاقد اعتبار دانست كه ديگر تعارضي در بين نيست يا در صورتي كه تعارض را بپذيريم بايد جمع سندي كرد، چون جمع دلالي ميسّر نيست. استاد بزرگوار، محقق دامادِ جمع سندي را پذيرفته و فرموده‌اند: چون دسته اول با فتواي مشهور بين اصحاب مطابق و شمار آنها نيز فزون‌تر است، بر دسته دوم ترجيح دارد 1.
نظر شيخ طوسي و همفكران او كه معيار را 12 ميل گرفته‌اند، مؤيد روايي ندارد؛ ولي استاد، محقق دامادِ دو توجيه براي آن بيان كرده است 2:
يكم. در روايات 48 ميل، اگر عدد مذكور را بر جهات چهارگانه تقسيم كنيم، از هر طرف 12 ميل به دست مي‌آيد كه مجموعاً 48 ميل مي‌شود. كلام شيخ طوسي و برخي همفكران او ناظر به همين توجيه است 3.
اين توجيه تمام نيست، زيرا ظاهر اين روايات، 48 ميل از هر طرف است؛ نه 48 ميل از مجموع چهار سو، وانگهي قيدِ «من‏جميع نواحي مكة» در روايت دوم زراره چنين توجيهي را دفع مي‌كند.
دوم. ساكنان مناطق كمتر از 12 ميل، جزو ﴿حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾اند و ساكنان دورتر، مشمول اين عنوان نيستند، چون عنوان «حاضر» مقابل «مسافر» است و سفر به 4 فرسخ (12 ميل) تحقق مي‌يابد.
اين توجيه نيز ناتمام است، زيرا حدس صِرف و ادعايي بي دليل است،
^ 1 – ـ «مرّ» روستايي در نزديكي مكه معظمه و بالاي وادي ظهران است (معجم البلدان، ج4، ص63).
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج11، ص261.
^ 3 – ـ همان، ص 262.
54

چون عنوان «حاضر» در آيه شريفه به معناي قريب در مقابل بعيد است نه در مقابل مسافر.
حاصل اينكه، نظر مقبول، همان فتواي مشهور بين اصحاب است.

5. آميختگي قهر و مهر الهي
قهر الهي همواره با مهر او آميخته است، چون صفات الهي جداي از يكديگر نيستند تا موصوفهاي جداي از هم فرض شود. چنين نيست كه خداوند قهّاري در مقابل غفّار باشد يا گاهي غفّار و زماني قهّار باشد، بلكه در حال قهر هم غفّار است. اگر ذيل آيه مورد بحث خداوند را به «شديد العقاب» مي‌شناساند، در آيات ديگر همين خداي قهّار به ﴿اَرحَمُ الرّاحِمين﴾ معرفي شده است 1 ، زيرا با تحليل قهر الهي مي‌بينيم كه از درون آن مهر برمي‌خيزد؛ مثلاً درباره قصاص مي‌فرمايد: ﴿ولَكُم فِي القِصاصِ حَيوةٌ ياُولِي الاَلببِ لَعَلَّكُم تَتَّقون) 2 در قصاص نفس، حكمِ فقهي و حقوقي آن اعدام است كه مصداق قهر الهي است؛ ولي تحليل قصاص نشان مي‌دهد كه در حكم اعدام، حيات جامعه و مهر الهي نهفته است؛ نظير پزشك جرّاح كه براي بهبودي مريض عضوي از بدن او را قطع مي‌كند كه اين قهري است عين مهر؛ بر خلاف دشمني كه به رقيب خود حمله مي‌كند و عضو او را قطع مي‌كند كه كارش سراسر قهر است.
انسانها گاهي در حال ناراحتي قهر دارند و زماني در حال لطف و صفا مهر. در حال قهر و جفا، مهري ندارند و در حال مهر و صفا فاقد قهرند؛ ولي
^ 1 – ـ كتاب الحج (تقريرات درس آيت الله محقق دامادِ)، ج1، ص371.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ التبيان، ج 2، ص 158 ـ 159.
55

خداوند قهّاري است كه در متن قهر او مهر هم وجود دارد.
تذكّر: چون رحمت الهي نامحدود است و همه چيز را فرا مي‌گيرد، به‏طوري كه هيچ موصوف يا وصفي، هيچ جوهر يا عرضي، هيچ ذات يا فعلي و بالاخره هيچ شأني از شئون جهان آفرينش عاري از رحمت واسع خداوند نيست و رحمت او نيز لطف و عدل است و هرگز وصفي از اوصاف الهي در شأني از شئون از عدل خداوند تهي نيست پس همه كارهاي الهي در عين وصف خاص خود از قبيل قهر، عقاب، عذاب و مانند آن، مصداق رحمت و عدل خواهد بود. البته هنگام مقايسه و سنجش مي‌توان كاري را قهر بدون مهر و عقاب بدون رحمت رحيمي متصف كرد.
آنچه از آيه ﴿ورَحمَتي وسِعَت كُلَّ شي‏ء) 1 و از دعاي «برحمتك الّتي وسعت كلّ شي‏ء» 2 برمي‌آيد همين است و آنچه از حيات دانستن جهاد، قتال و شهادت كه از آيه ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم) 3 كه مورد آن قتال است (هرچند مورد، مخصص نيست و همه احكام الهي مشمول آن است) استفاده مي‌شود همان است كه از آيه قصاص استظهار شد.
گفتار اميرمؤمنان حضرت علي بن ابي‏طالب(عليه‌السلام) مي‌تواند شاهد صدق به‏هم آميختگي محمود و ممدوح قهر و مهر الهي باشد: «هو الّذي اشتدّت نقمته علي أعدائه في سعة رحمته و اتّسعت رحمته لأوليائه في شدّة نقمته» 4
^ 1 – ـ سوره يوسف، آيات 64 و92؛ سوره اعراف، آيه 151؛ سوره انبياء، آيه 38.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 179.
56

البته همان‌طور كه گفته شد با نگاه به رخدادهاي عيني از منظر سنجش و محاسبه، حكم قهر از مهر جدا و شأن رحمت از كار نقمت ممتاز است؛ ليكن از منظر مطلق نگري و ارزيابي هندسه رحمت و لطف بيكران، مي‌توان رحمت الهي را داخل در قهر دانست و بدون امتزاج آن را مشاهده كرد:
گر نديدي سود او در قهر او٭٭٭كي شدي آن لطف مطلق قهر جو 1

6. بدعت در اسلام
از مباحثي كه استاد علامه طباطبايي عميقاً به آن پرداخته‌اند بدعتگذاري بعضي از صحابه درباره حج تمتع است كه تعبير شديد اللحن ﴿واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب﴾ در آيه مورد بحث گوياي آماده بودن زمينه براي همين بدعت است.
در سال دهم هجري، پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي سفر حج اعلان عمومي كرد. در اين سفر كه بسياري از صحابه و اهل مدينه ايشان را همراهي كردند، پس از اتمام سعي، جبرئيل امين بر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد و تشريع حج تمتع از خداي سبحان را ابلاغ كرد، آن‌گاه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور دادند كساني كه قرباني همراه ندارند «تقصير» كنند و از احرام خارج شده و آماده حج تمتع گردند.
اين فرمان براي برخي صحابه، مانند خليفه دوم كه هنوز رسوبات جاهلي در ذهن آنها بود، گران آمد و او را به استبعاد وا داشت كه چگونه از احرام بيرون رويم و از محرماتِ احرام، مانند همبستري با زنان، بهره‌مند شويم و در حالي كه آب غسل از سرهايمان مي‌ريزد براي حج تمتع محرم شويم. پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 156.
^ 2 – ـ مصباح المتهجّد، ص774، دعاي كميل.
^ 3 – ـ سوره انفال، آيه 24.
^ 4 – ـ نهج البلاغه، خطبه 90.
57

فرمود: تو هرگز به اين حكم ايمان نمي‌آوري. اين بيان، نشانِ نفاق دروني مخاطب و علم غيب پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. سپس سراقة بن‏مالك برخاست و گفت: يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)! امروز دينمان را فرا گرفتيم، مانند كسي كه از مادر زاييده شده است، آن‏گاه عرض كرد: آيا اين دستور براي امسال است يا هميشگي است؟ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند: همگاني و هميشگي است. سپس انگشتان دستها را در هم فرو بردند و فرمودند: عمره را (به دستور خدا) در حج داخل كردم تا قيامت؛ يعني تشريع حج تمتع را اعلام كردم 1.
اين استبعاد زمينه‏بدعتگذاري خليفه دوم را در دوران خلافتش فراهم كرد، تا جايي كه با صراحت گفت: دو متعه در زمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود و من آن دو را حرام و مرتكب آن را عقاب مي‌كنم: يكي متعه‏نساء (ازدواج موقّت) و ديگري متعه‏حج (حج تمتع 2) ، با اينكه برخي از صحابه فرزند متعه‌اند 3 و نيز پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و بسياري از صحابه حج تمتع به‌جا آورده‌اند.
لازم است عنايت شود كه حج تمتع به زمان حيات رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مختص نبود و هرگز نسخ هم نشد، از اين‏رو بسياري از علما و فقهاي اهل سنت تحريم عمره را ناروا دانسته‌اند و به آن عمل نكرده‌اند 4.
اين مطلب (بدعتگذاري خليفه دوم) نزد شيعيان و اهل تسنن مسلّم
^ 1 – ـ مثنوي معنوي، ص15، دفتر اول، بيت 243.
58

است، چون همه دانشمندان 1 شيعه و سني پذيرفته‌اند كه خليفه دوم اين دو متعه را با اينكه در قرآن آمده و در زمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انجام شده، حرام كرده است. مدارك آن را استاد علامه طباطبايي و علامه اميني(قدّس سرّهما) از كتابهاي شيعه و سنّي گردآورده‌اند.
اكنون بايد انگيزه و مستمسك عمر بن خطاب را در اين بدعت جويا شد. اين مطلب چون جنبه تفسيري، روايي و كلامي دارد، بيشتر علماي شيعه كه عهده‌دار اين مباحث بوده‌اند، در اين عرصه وارد شده و به نقد و بررسي بدعت او پرداخته‌اند. خواجه نصير الدين طوسي در تجريد و علامه حلي در شرح آن 2 و ديگر متكلمان، بدعت مزبور را به شكل يك طعن كلامي مطرح و عدم شايستگي وي را براي خلافت ثابت كرده‌اند و مير حامد حسينِ 3 و مرحوم علامه اميني 4 به تفصيل به جنبه تاريخي و حديثي اين رخداد پرداخته‌اند. مرحوم علامه طباطبايي 5 و امين الاسلام طبرسي 6 مباحث اساسي تفسيري و بحثهاي روايي را، هم از ديدگاه اهل‏بيت(عليهم‌السلام) و هم از نظر اهل تسنن بررسي كرده‌اند.
در اين ميان، عده‌اي از علماي اهل تسنن نيز براي كاستن از قبح اين بدعت، كار خليفه دوم را توجيه سندي يا دلالي كرده‌اند؛ يعني يا رخداد چنين
^ 1 – ـ علل الشرايع، مج1 ـ 2، ج2، ص118؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص186؛ وسائل الشيعه، ج11، ص213 ـ 215.
^ 2 – ـ الغدير، ج6، ص210، به نقل از السنن الكبري، ج10، ص490. علامه اميني در پايان حدود 40 حديث را به اين مضمون مي‌داند (الغدير، ج6، ص2).
^ 3 – ـ الميزان، ج 2، ص297؛ الغدير، ج 6، ص206 به بعد.
^ 4 – ـ ر.ك: تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص223.
59

حادثه‌اي را نپذيرفته‌اند، يا آنكه گفته‌اند: منظور او حج تمتع نبوده است. بعضي ديگر اصل رخداد را پذيرفته‌اند؛ ولي او را صاحب نظر دانسته و كارش را تصحيح كرده‌اند يا خطايش را پذيرفته و از باب خطاي در اجتهاد دانسته‌اند يا او را والي مسلمانان معرّفي كرده و به وي حق دخل و تصرف در اين امور را داده‌اند 1. براي بررسي بيشتر ابتدا ادله مشروعيت حج تمتع بيان مي‌شود. سپس به اختصار توجيهات اين بدعت مطرح و پاسخ داده مي‌شود.

7. ادله مشروعيت حجّ تمتع

أ. قرآن
طبق آيه مورد بحث، حج تمتع ويژه ساكنان دور از مكه است؛ نه حاضران در آن: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجِّّ… ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾، چنان كه در بحث تفسيري به آن عنايت شد و ظهور كامل آن بازگو شد و نيازي به تكرار نيست، ضمن آنكه برخي از روايات آينده به مثابه تفسير و شرح آيه است. مؤيد اين مطلب قرآني، روايات منقول از طريق شيعه و سني است كه براي نمونه به دو مورد آن اشاره مي‌كنيم:
يكم. عمران بن حصين مي‌گويد: نزلت آية المتعة في كتاب الله و فعلناها مع رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، ثم لم ينزل آيةتنسخ آية متعة الحج و لم ينه عنها حتي مات؛ قال رجل برأيه ما شاء 2.
^ 1 – ـ كنز العمّال، ج16، ص519 و 521؛ السنن الكبري، ج10، ص490.
^ 2 – ـ كشف المراد، ص 372.
^ 3 – ـ عبقات الانوار، ج3، ص224 ـ 245.
^ 4 – ـ الغدير، ج6، ص209 به بعد.
^ 5 – ـ الميزان، ج 2 ، ص89.
^ 6 – ـ مجمع البيان، ج 3 ـ 4، ص 52 ـ 53.
60

دوم. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «دخلت العمرة في الحجّ إلي يوم القيامة لأنّ الله تعالي يقول: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجِّ فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي﴾ فليس لأحدٍ إلاّ أن يتمتّع، لأنّ الله أنزل ذلك في كتابه و جرت به السنة من رسول‌الله» 1 پس تشريع حج تمتع در قرآن و مطابقت آن با سنت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مسلّم است.

ب. سنت
يك. سيره عملي و دستوري پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم): بر پايه روايات فريقين، شخص پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج تمتع به جا آوردند و به اصحاب دور از مكه نيز فرمان انجام حج تمتع دادند. بعضي روايات تصريح دارد كه حج تمتع سنت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ براي نمونه:
1. نسائي از عمران بن حُصَيْن نقل مي‌كند كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج تمتع به‏جا آورد و ما نيز همراه او چنين كرديم. گوينده‌اي از پيش خود چيزي را گفته است 2. تعبير «تمتع» در اين نقل مي‌رساند كه شخص پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيز حج تمتع به‌جا آورده است: تمتعنا مع رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و نزل فيه القرآن فليقل رجل برأيه ما شاء 3. در برخي روايات از طريقِ اهل تسنن آمده است كه شيخين (ابوبكر و عمر) نيز حج تمتع به‏جا آورده‌اند 4.
^ 1 – ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص360 ـ 369.
^ 2 – ـ نقل مزبور با تعابير مختلف ولي با مضمون واحد در اين منابع آمده است: الدر المنثور، ج 1، ص520؛ صحيح مسلم، ج4، ص49؛ صحيح البخاري، ج2، ص176؛ سنن النسايي، مج5 ـ 6، ج5، ص 155؛ فتح الباري، ج 3، ص552.
61

2. عبدالله بن عبيد بن عُمَير عن أبيه قال: قال علي بن أبي‏طالب لعمر بن الخطاب: «أنهيت عن المتعة؟» قال: لا و لكنّي أردتُ كثرة زيارة البيت. قال: فقال علي: «من أفرد الحجّ فحسن و من تمتّع فقد أخذ بكتاب الله و سنّة نبيّه(صلّي الله عليه و آله و سلّم» 1
3. ابو موسي از عمر بن خطاب نقل كرده كه وي گفته است: هي سنة رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)؛ يعني المتعة و لكني أخشي أن يعرسوا بهنّ تحت الاراك ثمّ يروحوا بهنّ حجّاجاً 2.
4. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «من حجّ فليتمتّع، إنّا لا نعدل بكتاب الله عزّ و جلّ و سنّة نبيّه(صلّي الله عليه و آله و سلّم» 3
احاديث فراواني از طريق اهل تسنن بر تشريعِ حجِ تمتع دلالت مي‌كند كه بخشي از آنها را علامه طباطبايي در الميزان و علامه اميني در الغدير آورده‌اند؛ براي نمونه:
1. أخرج البخاري و مسلم عن ابن عمر، قال: تمتع رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) في حجّة الوداع بالعمرة إلي الحج و أهدي فساق معه الهدي من ذي الحليفة، و بدأ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فأهلّ بالعمرة ثم أهلّ بالحج فتمتّع الناسُ مع النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالعمرة إلي الحج 4.
2. أُنزلت آيةُ المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و لم ينزل قرآن
^ 1 – ـ تهذيب الاحكام، ج5، ص26؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص240. حديث از نظر سند هم صحيح است.
^ 2 – ـ الغدير، ج 6، ص200؛ سنن النسايي، مج5 ـ 6، ج5، ص 155؛ مسند احمد، ج 4، ص428.
^ 3 – ـ الغدير، ج 6، ص200، از السنن الكبري، ج7، ص39.
^ 4 – ـ همان، ص205 و210.
62

يُحرّمه و لم ينه عنها حتي مات؛ قال رجل برأيه ما شاء» 1 علامه اميني از چندين نفر از اهل تسنن نقل مي‌كند كه مقصود از «رجل» در اين روايت عمر بن خطاب است 2.
3. عن مطرف قال: بعث إليّ عمران بن حُصَيْن في مرضه الذي توفّي فيه، فقال:إني كنت محدثك بأحاديث لعلّ الله أن ينفعك بها بعدي، فإن عشتُ فاكْتم عليَّ و إن متُّ فحدِّث بها إن شئت إنه قد سلّم عليّ؛ و اعلم أن نبيّ‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قد جمع بين حج و عمرة ثم لم ينزل فيها كتاب الله و لم ينه عنها نبيّ‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)؛ قال رجل فيها برأيه ما شاء 3.
به احتمال قوي، عمران بن حصين نام تحريم كننده حج تمتع را بيان كرده است، زيرا صِرف نقل از يك شخص مجهول، نيازي به تقيه ندارد كه بگويد: تا زنده‌ام اين را كتمان كن و پس از مرگم نقل كن.
4. إن عبدالله بن عمر سُئل عن متعة الحج، قال: هي حلال. فقال له السائل: إنّ أباك قد نهي عنها! فقال: أرأيت إن كان أبي نهي عنها و صنعها رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، أ أمر أبي تتّبع أم أمر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)؟ فقال الرجل:بل أمر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فقال: لقد صنعها رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) 4.
^ 1 – ـ السنن الكبري، ج7، ص42، «كتاب الحج».
^ 2 – ـ مسند احمد، ج1، ص421.
^ 3 – ـ الكافي، ج4، ص291 ـ 292؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص242.
^ 4 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص520.
63

5. عن أبي نضرة عن جابر، قال: قلت إنّ ابن الزبير ينهي عن المتعة و إنّ ابن عباس يأمر به، قال:علي‏يدي جري الحديث، تمتّعنا مع رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مع أبي بكر؛ فلمّا ولّي عمر خطب الناس، فقال:إن رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هذا الرّسول و إنّ القرآن هذا القرآن و إنّهما كانتا متعتان علي عهد رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أنا أنهي عنهما و أُعاقب عليهما؛ إحداهما متعة النساء و لا أقدر علي رجل تزوج امرأة إلي أجلٍ إلاّ غيّبته بالحجارة، والأُخري متعة الحج 1.
6. عن ابن عبّاس، قال: سمعت عمر يقول:والله إني لأنهاكم عن المتعة و إنّها لفي كتاب الله و لقد فعلها رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)؛ يعني العمرة في الحج 2.
بر پايه اين احاديث كه نمونه‌اي از دهها حديث است، رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج تمتع انجام داده‌اند و اين سنت پس از ايشان نيز تا دوران خلافت عمر رواج داشته است. او براي اثبات سخن خويش به قرآن و سنت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تمسك مي‌كرد و اين استحساني بيش نبود 3.
علامه اميني پس از نقل روايات طريقِ اهل تسنن مي‌نويسد:
اينها پاره‌اي از احاديث اثبات مشروعيت حج تمتع و متعه‏نساء در زمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و براي مطلب، كافي و وافي است، زيرا از نظر قرآن و سنت نبوي، اين دو متعه نسخ نشده و عمربن خطّاب نخستين كسي بود كه به رأي خويش اين دو را حرام كرد و اين «اجتهاد در برابر نص»است 4.
^ 1 – ـ الغدير، ج 6، ص 199؛ صحيح البخاري (كتاب تفسير، سوره بقره)، مج4 ـ 6، ج6، ص33؛ صحيح مسلم، مج3 ـ 4، ج4، ص49؛ الدر المنثور، ج1، ص520.
^ 2 – ـ الغدير، ج 6، ص199؛ صحيح البخاري (كتاب تفسير، سوره بقره)، مج4 ـ 6، ج5، ص158؛ صحيح مسلم، مج3 ـ 4، ج4، ص47 و نيز الدر المنثور، ج1، ص520.
^ 3 – ـ الغدير، ج6، ص201؛ صحيح مسلم، مج3 ـ 4، ج4، ص48؛ مسند احمد، ج4، ص 428؛ ر.ك: سنن النسائي، مج5 ـ 6، ج5، ص 149. اين روايت را مرحوم علامه اميني به سه صورت از كتابهاي اهل تسنن نقل كرده است.
^ 4 – ـ الغدير، ج 6، ص201 ـ 202؛ ر.ك: السنن الكبري، ج7، ص41 ـ 42 و نيز النصّ والاجتهاد، ص206، ح288؛ سنن الترمذي، ج2، ص159، ح823.
64

علامه طباطبايي بعد از نقل احاديث طريق اهل تسنن مي‌نويسد:
روايات در اين باره جدّاً بسيار است؛ ولي به نقل روايات مربوط به بحث تفسيري اكتفا كرديم و از مباحث كلامي و غير آن صرف نظر كرديم 1.
تذكّر: ارجاع به الميزان و الغدير براي سهولت رجوع به منبع نزديك است وگرنه در منابع اهل سنت كه براي آشنايان به آن منابع سهل است فراوان يافت مي‌شود.
دو. سيره رفتاري و گفتاري اهل بيت(عليهم‌السلام): حجّ تمتع از نظر شيعه، بهترين قسم حجّ است، از اين رو ائمه اطهار(عليهم‌السلام) بر معرفي آن پاي مي‌فشردند؛ هم تشويق زباني داشتند و هم خود به حجّ تمتع محرم مي‌شدند و در سه چيز تقيه نمي‌كردند و از هيچ سلطاني هراس نداشتند؛ يكي از آنها حج تمتع بود 2 تا عملاً بدعتگذاري برخي را ناكام گذارند. به نمونه‌هايي از ميان دهها روايتِ معصومان(عليهم‌السلام) اشاره مي‌كنيم:
1. عن أبي أيّوب الخزّاز، قال: سألت أبا عبدالله(عليه‌السلام) أيّ أنواع الحجّ أفضل؟ فقال: «التمتّع و كيف يكون شي‏ء أفضل منه و رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يقول: لو استقبلت من أمري ما استدبرت لفعلت مثل ما فعل الناس» 3 اين روايت بر جواز حج تمتع، وجوب آن براي نائي و افضل بودن آن در حج نذري و
^ 1 – ـ الغدير، ج 6، ص210؛ السنن الكبري، ج10، ص490؛ الميزان، ج2، ص89 ـ 90، به نقل از سنن بيهقي كه به چند تعبير آمده است.
^ 2 – ـ الغدير، ج 6، ص205؛ سنن النسائي، مج5 ـ 6، ج5، ص153.
^ 3 – ـ ر.ك: الغدير، ج6، ص216.
^ 4 – ـ همان، ص 213.
65

استحبابي دلالت دارد.
2. عن معاوية ابن عمّار قال: قال أبو عبدالله(عليه‌السلام): «ما نعلم حجّاً لله غير المتعة. إنّا إذا لقينا ربنا، قلنا ربنا عملنا بكتابك و سنة نبيّك و يقول القوم عملنا برأينا، فيجعلنا الله و إياهم حيث يشاء» 1 مفاد اين روايت، تصديق مشروعيت حج تمتع و تطابقِ آن با قرآن و سنت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اشاره به سرنوشت سوء كساني است كه بر خلاف كتاب و سنّت، احكام الهي را تحريف يا از آن تحريف پيروي كردند.
3. عن معاوية عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) قال: «من حجّ فليتمتع، إنا لانعدل بكتاب الله (عزّ وجلّ) و سنّة نبيّه(صلّي الله عليه و آله و سلّم» 2
4. عن صفوان الجمّال قال: قلت لأبي عبدالله(عليه‌السلام): إنّ بعض الناس يقول:جرّد الحج، و بعض الناس يقول: أقرن و سُق، و بعض الناس يقول:تمتع بالعمرة إلي الحج. فقال: «لو حججت ألف عام لم أقرنها إلا متمتّعاً» 3
5. كان أبو جعفر(عليه‌السلام) يقول: «المتمتع بالعمرة إلي الحج أفضل من المفرد السائق للهدي». و كان يقول: «ليس يدخل الحاجّ بشي‏ء أفضل من المتعة» 4
6. روايات فراوان ديگري درباره كيفيّت حجِ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وارد شده است كه مشروعيت حجّ تمتع را مي‌رساند. يكي از روايات صحيح چنين است: حضرت صادق(عليه‌السلام) فرمود: پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي به جا آوردن حجةالاسلام در 26 ذيقعده حركت كردند و در مسجد شجره نماز گزارده و
^ 1 – ـ الميزان، ج 2، ص90؛ ر.ك: صحيح مسلم، ج5، ص23 ـ 24؛ صحيح البخاري، ج5، ص158؛ كنز العمال، ج16، ص519 ـ 523.
^ 2 – ـ فقال (ابوعبدالله(عليه‌السلام)): «عليكم بالتمتع فإنّا لا نتّقي في التمتّع بالعمرة إلي الحج سلطاناً و اجتناب المسكر و المسح علي الخفّين» (الكافي، ج4، ص293).
^ 3 – ـ همان، ص 291.
66

محرم شدند، در حالي كه همراه خود يكصد شتر براي قرباني آورده بودند كه شماري از آنها براي حضرت علي(عليه‌السلام) بود كه از يمن به حجّ مي‌آمدند. همراهان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم كه قصد عمره نكرده بودند و نمي‌دانستند حجّ تمتع چيست، محرم شدند.
پس از طواف و نماز طواف و سعي ميان صفا و مروه، رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خطبه‌اي برفراز مروه دستور فرمودند كه همگي با «تقصير» از احرام بيرون آيند و اين اعمال را عمره تمتع قرار دهند. اين فرمان را جبرئيل از طرف خدا آورده بود و همراهانِ رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم اطاعت كردند. پس از آن پيامبر فرمودند: اگر من همراه خويش قرباني نياورده بودم، چنين مي‌كردم؛ ولي چون قرباني همراه دارم، خداوند فرمود تا قرباني را به محل خود نرسانده‌ايد، سر را نتراشيد 1 : ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه﴾.
سراقة بن مالك برخاست و عرض كرد:ااي رسول خدا! امروز با حكم جديدي آشنا شديم و گويا تازه تولد يافتيم. آيا اين برنامه ويژه امسال است يا هميشگي است؟ حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند: نه، اين وظيفه همگاني و هميشگي شماست تا قيامت. پس از آن فردي برخاست و گفت: اين چه دستوري است! چگونه در وسط حجّ از احرام خارج شده و مرتكب محرّمات احرام شده و بعد براي حج محرم شويم، حال آنكه از سر و رويمان آب مي‌چكد (كنايه از غسل جنابت به موجب آميزش با همسر است كه بعد از خروج از احرام عمره حلال مي‌شود). پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند: تو هرگز به اين (حج تمتع) ايمان نخواهي آورد.
^ 1 – ـ الكافي، ج 4، ص 291.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ همان، ص 292.
^ 4 – ـ همان.
67

امام صادق(عليه‌السلام) در ادامه، داستان آمدن حضرت علي(عليه‌السلام) از يمن و كيفيت احرام ايشان و جريان قرباني‏كردن يكصد شتر را بيان و در پايان افزودند: حج‏تمتع از حج قِران و حج اِفراد بهتر است. راوي از حضرت صادق(عليه‌السلام) پرسيد: حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روز محرم شدند يا شب؟ حضرت صادق(عليه‌السلام) فرمودند: روز، بعد از نماز ظهر 1.

8. نكاتي درباره حج پيامبر (صلی الله علیه و آله)
أ. بر پايه روايات معتبر، پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مدينه‏منوره تنها يك‏بار، آن هم در سال دهم حج به‏جا آوردند كه به «حجة الوداع» مشهور است؛ ولي در مكه چندين بار مخفيانه حج به‏جاآوردند. برخي روايات تا بيست حج هم براي آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر كرده‌اند 2.
ب. طبق اخبار مستفيض پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از هجرت، از شجره 3 محرم شدند 4 ، پس مقصود از احرام از «بيداء» در روايت ياد شده: «حتي أتي البيداء فأحرم منها» 5 تلبيه گفتن يا اظهار و اعلام احرام است.
^ 1 – ـ در ادامه مباحث، توضيح داده خواهد شد كه اين جمله دلالت نمي‌كند كه رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج تمتع به جا نياوردند.
68

ج. همراهان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان‏طور كه مرسوم بود، هنگام احرام همگي قصد به جا آوردن حج اِفراد داشتند؛ نه قصد عمره مفرده و نه قصد عمره و حج تمتع، زيرا آنان تا آن زمان حج تمتع را نمي‌دانستند، بلكه در مكه به دستور وحي الهي به حج تمتع عدول كردند.
د. مهم‏ترين نكته اين است كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه حجّي به‏جا آوردند. عده‌اي گفته‌اند: حج قِران؛ ولي طبق شواهد روايي، پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج تمتع به‏جا آوردند. برخي، از حديثِ «لَو اسْتَقْبلتُ مِنْ أمري ما اسْتَدبَرْتُ لما سقتُ الهدي 1 : اگر در آينده حج انجام دهم قرباني به همراه نمي‌آورم»، چنين برداشت كرده‌اند كه حج آن حضرت تمتع نبوده است 2.
هـ . آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) علت عدم خروج خود را از احرام، همراه داشتن قرباني ذكر مي‌كنند و سپس به اين آيه شريفه استشهاد مي‌فرمايند: ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّي يَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه﴾.
استاد علامه طباطبايي در اين باره مي‌فرمايد: پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همراه خود قرباني داشتند؛ ولي چون اهل مكه نبودند، حجشان تمتع بوده و تنها مأمور بودند تا زماني كه قرباني را به محل خودش نرسانده‌اند، سر را نتراشند و ظاهراً منظور از عدم احلال در روايت، همان نتراشيدن سر است 3 ، بنابراين، روايات اهل تسنن و شيعه صراحت دارد كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج تمتع انجام دادند، حال آنكه ايشان پس از هجرت تنها يك حج گزاردند و آن حجةالوداع بود، پس حضرت در حجة الوداع به حج تمتع عدول كرده‌اند.
^ 1 – ـ الكافي، ج4، ص248 ـ 249.
^ 2 – ـ همان، ص 244 ـ 245.
^ 3 – ـ مكاني است در نزديكي مدينه (ذوالحليفه) سر راه مكه كه يكي از مواقيتِ معروف براي احرام است. علت نامگذاري آن به شجره، وجود تك درختي در آنجا بوده است. حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار آن درخت مُحْرِم شدند. اين تك درخت نشانه خوبي براي محل احرام بود. بعدها مسجدي در آنجا بنا شد و به «مسجد شجره» معروف گرديد (معجم البلدان، ج3، ص325).
^ 4 – ـ الكافي، ج4، ص245 و249.
^ 5 – ـ همان، ص248.
69

برخي از روايات شيعه و اهل تسنن دلالت دارد كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجةالوداع، پس از اعمال عمره براي حج تمتع احرام بستند؛ نظير صحيحه معاوية بن عمار از امام صادق(عليه‌السلام) كه در نقل داستان حجةالوداع فرمود: «فخرج النبيّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أصحابه مهلّين بالحجّ حتي أتي مني» 1

9. بررسي توجيهات و پاسخ آنها
أ برخي به آيه مورد بحث تمسّك كرده و گفته‌اند طبق ظاهر ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾ حج و عمره دو عبادت مستقل است و هيچ‏يك در ديگري جاسازي نشده و پيوندي با هم ندارند؛ يعني آيه چنين است: «أتموا الحجّ لله و أتموا العمرة لله» و از حج، حجِّ قران و افراد و از عمره، عمره مفرده مراد است، پس حج آميخته با عمره كه دو جزء از يك عبادت باشند، با ظاهرِ قرآن مطابق نيست 2.
در پاسخ بايد گفت اوّلاً اين آيه بر مطلبي كه از دومين مدّعي خلافتْ رسيد دلالت ندارد، زيرا صدر آيه تنها بيان مي‌كند كه حج و عمره براي خدا و از اعمال عبادي است؛ ولي دو عبادت مستقل بودن آن را بايد از دليل ديگر فهميد.
ثانياً ذيل آيه به خوبي تشريع حج تمتع از سوي خدا و وجوب آن را بر نائي مي‌فهماند: ﴿فَاِذا اَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَي الحَجِّّ… ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾.اين جمله به صورت اصلي كلي (قضيه حقيقي نه خارجي) آمده است و به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا گروهي خاص اختصاص ندارد.
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج30، ص632.
^ 2 – ـ الحدائق الناضره، ج14، ص312.
^ 3 – ـ الميزان، ج2، ص91.
70

ب. سيره عملي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا پايان زندگي بر عدم انجام حجّ تمتع و به‏جاآوردن حج قِران بود.
بايد گفت اوّلاً روايات فراواني از طريقِ فريقين رسيده است كه رسول‏خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجة الوداع حج تمتع به‏جا آوردند 1.
ثانياً صِرف سوق هدي دليل نمي‌شود كه حجّ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، حجّ قِران بوده است؛ زيرا در حجّ تمتّع نيز قرباني هست؛ گرچه مي‌توان پول آن را همراه آورد. وانگهي، صحابه نقل كننده حجّةالوداع گفته‌اند كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج‏تمتّع انجام دادند.
ثالثاً چنانچه درباره فعل رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجّةالوداع ترديدي باشد، در اين مطلب شكي نيست كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به همه صحابه كه از راه دور آمده بودند و قرباني به همراه نداشتند، دستور حج تمتع دادند، چون فريقين اين مطلب را نقل كرده‌اند و ظاهر كلام دومين مدّعي خلافت نيز همين است. افزون بر اين، نوعِ علماي اهل تسنن كه در صدد توجيه اين بدعت برآمده‌اند، اصل وجوب حج تمتع در زمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان سنت نبوي پذيرفته‌اند.
از برخي نقل شده است كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجّة الوداع، حج قِران به‏جا آوردند و چنانچه در برخي از روايات به آن حجّ تمتع اطلاق شده براي آن است كه گاهي به حج قِران، «متعه» گفته مي‌شود 2.
در پاسخ اين مطلب نادرست نيز گفته مي‌شود كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حجّ
^ 1 – ـ الكافي، ج 4، ص 247؛ الدر المنثور، ج1، ص520.
^ 2 – ـ ر.ك: الدر المنثور، ج1، ص520.
71

تمتع به‏جا آوردند؛ ولي موي سر را نتراشيدند تا قرباني به محلش برسد و صِرف نتراشيدن موي سر، نشانه بقاي بر احرام نيست.
ج. در مهم‏ترين مستمسك براي توجيه اين بدعت، گفته‌اند كه عمربن‏خطاب والي مسلمانان بود و والي مسلمانان ولايت دارد و مي‌تواند به تغيير و تبديلِ احكامِ دين دست زند 1.
در پاسخ بايد گفت اين دليل از دو جهت صغرا و كبرا خدشه‏پذير است:
يك. در اينكه خليفه ثاني حقيقتاً سِمت والي مسلمانان را داشت، از مهم‏ترين بحثهاي كلامي ميان شيعه و اهل تسنن است. متكلمان شيعه ثابت كرده‌اند كه او هيچ‏گونه ولايتي بر مسلمانان نداشته، زيرا منصب خلافت را غصب كرده است. تفصيل آن را به «علم كلام» وامي‌گذاريم 2.
دو. آيا محدوده ولايتِ والي مسلمانان، به اندازه‌اي وسيع است كه مي‌تواند احكام الهي را تغيير دهد؟
علامه طباطبايي بحثي مفيد و گسترده در زمينه معناي اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اولي‌ا‌لامر دارند 3 كه خلاصه‌اي از آن را با تحرير مي‌آوريم: خدايي كه براي اوليايش ولايت جعل كرده، محدوده آن را هم بيان داشته است. براساس آيات قرآن كريم، از خدا و از رسول خدا و اولوا الامر بايد اطاعت كرد: ﴿اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِي الاَمرِ مِنكُم) 4 و اطاعت از اولوا الامر، اطاعتِ از خداست، زيرا دستورهاي واليان امر دو گونه است: 1. درباره
^ 1 – ـ الغدير، ج 6، ص200، به نقل از سنن النسايي و مسند احمد؛ الدر المنثور، ج1، ص520 ـ 523؛ وسائل الشيعه، ج11، 239 ـ 242.
^ 2 – ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص364 ـ 365.
72

قوانين الهي و خطوط كلي حلال و حرام كه تا قيامت ثابت و تغيير ناپذير و براي همه انسانها در همه زمانها و مكانها ثابت است. واليان امر فقط مبلّغ و مبيّن اين‌گونه قوانين و احكام‌اند و حق هيچ‏گونه كاستن و افزودن يا حذف و وضع آنها را ندارند.
2. درباره يك سلسله امور جزئي كه تغيير و تبديل مي‌پذيرند و واليان امر، حق دارند آنها را كم و زياد يا وضع و حذف كنند؛ نظير مقررات جنگ و صلح، كيفيت و نحوه تهيه ساز و برگ جنگي، زمان و مكان آن دو، گذشت از اسيران و نصب و عزل اشخاص در مناصب گوناگون. اين‌گونه از موضوعات جزئي كه به مقررات اسلامي بازمي‌گردد و نه قوانينِ كلي، به سبب ولايت والي مسلمانان بالاصاله و ولايت ولي فقيه بالنيابه تغيير و تبديل مي‌يابد.
البته همان‏طور كه انسان امور شخصي خود را بر اساس حلال و حرام الهي تنظيم مي‌كند؛ ولي در انتخاب موضوع و نحوه آن طبق مصلحت خويش عمل مي‌كند، والي مسلمانان نيز در حوزه ولايتش كه وسيع‏تر است، بايد براساس حلال و حرام الهي كار كند و حق تجاوز از آن را ندارد؛ اما در حوزه مقررات و موضوعات جزئي آزادانه مي‌انديشد و مصلحت و غبطه «مولّي عليهم» خود را در نظر مي‌گيرد، چنان‏كه صلاح اصل نظام اسلامي را فراموش نمي‌كند، پس چنانچه قرآن به اطاعتِ از پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا واليان امر فرمان داده است، فقط در محدوده مقررات و موضوعات جزئي، آن هم براساس وحي الهي است؛ خواه قرآن يا احاديث قدسي باشد و يا سنتِ معصومان و مانند آن. البته اين امر نيز به صورت تفويض در قانونگذاري نيست، زيرا اصل تفويضِ معهود، خواه در نظام تكوين و خواه در تشريع، محال است، بلكه معصومان(عليهم‌السلام) وحي الهي را بدون واسطه يا با واسطه گرفته و همان را به جامعه
^ 1 – ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص361 ـ 362؛ الميزان، ج2، ص93.
^ 2 – ـ كشف المراد، ص378.
^ 3 – ـ ر.ك: الميزان، ج1، ص93 ـ 95؛ ج4، ص388 ـ 401.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 59.
73

ابلاغ مي‌كنند.
حاصل اينكه در محدوده ولايت والي، چهار مطلب است كه دو به دو برابر يكديگرند:
1 و2. اصول كلّي انسانيت؛ نظير فطرت، طبيعت، نياز او به غذا، مسكن، نكاح، تجارت، سياست و… كه هميشه ثابت‌اند و به لحاظ اين اصول ثابت، قوانين و احكام كلي الهي و حلال و حرام است كه براي همگان، همواره و همه جا ثابت است و خداوند اين قوانين را براي هدايتِ بشر در برابر آن اصول كلي انسانيت فرستاده است.
3 و4. خصوصيات جزئي انسانها كه بر اثر مرور زمان و شرايط گوناگون، تغيير پذير است، بلكه روز به روز ترقي مي‌كند و به لحاظ اين فروع متغيّر، مقرراتي است كه براي پاسخگويي به همين خصوصيات جزئي، بر عهده واليان امر نهاده شده است كه بر اثر شرايط و زمان و مكان مختلف تغيير مي‌يابد و با مسائل نوظهور منطبق است، پس اگر خصوصيات انسانها متغير است، والي مسلمانان نيز بينش انطباقِ قوانين كلي بر موضوعات جزئي را داراست.
عصاره مطالب مزبور، وظايفِ واليان امر را چنين رقم مي‌زند:
يك. تبيين قوانين و احكام الهي قرآن: ﴿لِتُ‏بَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم) 1
دو. حفظ و صيانت قوانين الهي و جلوگيري از تفسير به رأي قوانين: ﴿والحفِظونَ لِحُدودِ اللّه) 2
سه. تبليغ قوانين و احكام ثابت الهي: ﴿اَلَّذينَ يُبَلِّغونَ رِسلتِ اللّهِ
74

ويَخشَونَهُ ولايَخشَونَ اَحَدًا اِلاَّاللّه… ) 1 ﴿ياَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّك) 2
چهار. تهيه و تنظيم قوانين و مقررات جزئي با لحاظ مصلحت حوزه ولايت خود؛ نظير مقررات راهنمايي و رانندگي و قوانين مديريت كلان اقتصادي و….
پنج. اجراي حدود و قوانين الهي و جلوگيري از سهل‌نگاري و بي‌حرمتي به آنها.
بنابر آنچه گفته شد حقِّ تغيير و تبديلِ احكام و قوانين الهي اصلاً در حيطه وظايف والي مسلمانان نيست و اين توجيه كه خليفه دوم والي مسلمانان بود و مجاز به تغيير حكم حج تمتع بوده، سخني بي‏دليل است.
د. برخي بر بطلان حج تمتع به استدلالي اعتباري تمسك كرده و گفته‌اند: چگونه انسان در اثناي حج تمتع از محرمات بهره مند شود، حال آنكه حج تمتع عمل واحد مركب از دو جزء است؟ در حقيقت وحدت عمل حج تمتع، مانع استفاده از محرمات در اثناي عمل است؛ بر خلاف حج قِران و اِفراد كه عمره و حج در آن، دو عمل مستقل و جداست، در نتيجه بهره‏وري از محرمات در اثناي آن دو اشكالي ندارد. اين استدلال زمينه تمرّد برخي از صحابه را نسبت به حج تمتع فراهم كرده است.
در پاسخ بايد گفت خداوندي كه حج را با اين كيفيت تشريع كرده، اجازه بهره‌مندي از محرمات را در اثناي آن (كه با خروج نسبي همراه است) داده است و اجتهاد مقابل اين فرمان صريح الهي، اجتهاد در برابر نص و حكم صريحِ
^ 1 – ـ سوره نحل، آيه 44.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 112.

75

قرآن و كاري باطل است، زيرا اجتهاد يا در موردي است كه نصّي نباشد و مجتهد طبق قواعد اصولي و عقلي كه منزّه از قياس و استحسان است، حكم آن را به دست مي‌آورد؛ يا نصّي هست ولي مجتهد براساس قواعد و اصول، در آن غور و تأمّل كرده و مطالبي را از آن استنباط و استظهار مي‌كند، چنان كه با ارزيابي مجتهدانه مي‌يابد كه آن نص، عام است يا خاص، مطلق است يا مقيد، معارض دارد يا نه…. اجتهاد در محدوده نص روا و در مقابل آن نارواست.
خواجه نصير الدين طوسي در ضمن بيان ادله عدم صلاحيت خليفه‏دوم براي خلافت فرمود: «و قضي في الجدّ مأة قضيّة و فضّل في القسمة و منع المتعتين» 1 دومين مدعي خلافت، چون به احكام شرعي آشنا نبوده و در مسئله ميراثِ جدّ چندين نحو سخن گفته و در تقسيم بيت المال ميان مهاجران و انصار تفاوت مي‌گذاشته و از متعه نساء و متعه حج جلوگيري مي‌كرده است، صلاحيت خلافت و وصايتِ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ندارد.
شيخ علاء الدين علي بن محمد قوشچي (متوفاي 879ه‏ق) در شرح كلام خواجه از عمر بن خطاب چنين نقل مي‌كند: أنَّ عمر قال و هو علي المنبر: أيّها النّاس! ثلاث كنّ علي عهد رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أنا أنهي عنهنّ و أُحرّمهنّ و أُعاقب عليهنّ: متعة النساء و متعة الحج وحيّ علي خير العمل، آن‏گاه در پاسخ خواجه نصيرِ مي‌گويد: هيچ‏يك از اين ادله موجب قدح خليفه دوم نمي‌شود، چون مخالفت يك مجتهد با مجتهدي ديگر در مسائل
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيه 39.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 67.
76

اجتهادي، كاري عادي است و تازگي ندارد 1.
در پاسخ بايد گفت كه جناب قوشچي و همفكرانشان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را از اوج وحي و عصمت پايين آورده و در رديف مجتهدي عادي نشانده‌اند؛ يعني رسالت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تنها در محدوده ابلاغ الفاظ قرآن پذيرفته‌اند؛ ولي در استنباط احكام از قرآن او را در حدّ يك مجتهد و مفسر عادي معرفي كرده‌اند تا راه را براي خلافت ديگران باز كنند و از طرفي دومين مدعي خلافت را مجتهد پنداشته و بدعت او را اجتهاد معقول و مقبول گمان برده و تفاوت بدعت مذموم با سنّت محمود نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را از موارد اختلافِ دو مجتهد دانسته‌اند.
اينان اگر به مقام بلند رسالت پي‏مي‌بردند، هرگز افرادي عادي را به جاي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نمي‌نشاندند و به عنوان خليفه او معرّفي نمي‌كردند؛ ولي به‏ناچار، مَسند رسالت و نبوّت را تنزّل دادند تا افراد عادي بتوانند بر آن تكيه زنند. قوشچي اين مسئله را امري اجتهادي مي‌داند كه خطاي در آن معذور است؛ ولي صحيح آن است كه اين، اجتهادِ مقابل نصِّ قرآني و وحي الهي است، زيرا اينان قرآن و احاديث را كنار گذاشته، طبق وهم و خيالِ خودشان حكم مي‌كنند، گرچه آن حكم مخالف صريح قرآن باشد، حال آنكه اجتهاد تلاش و كوشش و تدبّر در آيات و روايات براي فهم دقيق آنهاست تا حكم قرآن روشن شود؛ نه اينكه مقابل آن باشد.
مولا احمد بن محمد اردبيلي (متوفاي 993ه‏ق) در حاشيه بر شرح
^ 1 – ـ ر.ك: كشف المراد، ص 378. در برخي نسخه‌ها تعبير «و قضي في الحدّ مأة قضيب» آمده كه اشتباه است، زيرا يكصد تازيانه براي حدّ زنا صريح قرآن است. عبارت دوم ريشه تاريخي ندارد، بلكه شهرت كاذب است.
77

تجريد محقق طوسي ذيل دفاع قوشچي چنين مرقوم فرمود: … اجتهاد عبارت از استدلال به كتاب و سنت از لحاظ قول، فعل و تقرير است؛ نه ترك آنها و عمل به رأي خود كه اين كار حرام، بلكه كاد أن‏يكون كفراً اِن اعتقد صحّته دون قوله(صلّي الله عليه و آله و سلّم )… 1.
علامه اميني قبل از نقل سخن قوشچي در بيان لطيفي مي‌فرمايد: «إقرأ و اضحك أو ابكِ» 2 سخن قوشچي را بخوان و بخند يا گريه كن و ببين كه اينها با دين مبين اسلام چه كرده‌اند و چگونه آن را به بازي گرفته و پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در حدّ مجتهدي عادي پايين آورده‌اند.
ه . بعضي به وجه اعتباري ديگري براي توجيه اين بدعتگذاري تمسّك كرده و گفته‌اند:
در صدر اسلام مسلمانان به سبب ترس، حجّ تمتع انجام مي‌دادند و با انجام عمره از احرام خارج مي‌شدند؛ ولي بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اسلام فراگير شد، هراسي نبود تا حجّ تمتع به جا آورند، پس مشروعيت حجّ تمتع براي زمانِ خوف بوده كه سپري شده است 3.
در پاسخ بايد گفت اولاً اصحابِ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در زمان حجّةالوداع هيچ گونه ترسي نداشتند، بلكه مشركان پس از فتح مكه در سال هشتم در خوف و هراس به سر مي‌بردند.
^ 1 – ـ الغدير، ج6، ص238، به نقل از شرح تجريد قوشچي و طبري در «المستبين». شرح تجريد قوشچي، ص484.
78

ثانياً آيه شريفه، جريان حجّ تمتع را به طور مطلق و اصلي كلي بيان كرده و هيچ‏گونه قيدي، مانند ترس، در آن نيست: ﴿ذلِكَ لِمَن لَم يَكُن اَهلُهُ حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام﴾. البته ممكن است در اثناي حجّ تمتع ترس پديد آيد كه در اين صورت، حكم مصدود جاري مي‌شود و اين رخداد اختصاص به حج تمتع ندارد؛ ولي در اصل حجّ هيچ ترسي نبوده است.
و. علامه اميني نقل مي‌كند:
نهي دومين مدعي خلافت متوجه كسي است كه ابتدا قصد حج كند و محرم شود و بعد بخواهد از آن به عمره تمتع عدول كند و در پي آن حجّ به جا بياورد؛ ولي اگر كسي از اول بخواهد حجّ تمتع به‏جا آورد، خليفه دوم او را از چنين عملي نهي نكرده است 1.
در پاسخ بايد گفت اولاً اين توجيه با سخن خود عمر بن خطاب و مدافعان او سازگار نيست، زيرا او تصريح كرده كه اجازه نمي‌دهم كسي به قصد حجّ تمتع وارد احرام شود و در اثناي آن از احرام بيرون آيد و از محرمات احرام بهره‌مند شود. ثانياً اين كار را نهي از عدول به حجّ تمتع گويند؛ نه نهي از حجّ تمتع. ثالثاً بر پايه رواياتي صحيح از ابن عباس، عمران بن حصين، سعدبن أبي وقاص، أبو موسي اشعري و…، آنچه را عمر بن خطاب نهي كرد، متعه حج و جمع بين حج و عمره بود نه چيز ديگر 2.
^ 1 – ـ حاشيه شرح تجريد قوشچي، ص484؛ حاشيه بر الهيات، شرح جديد تجريد، ص263.
^ 2 – ـ الغدير، ج6، ص238.
^ 3 – ـ الدر المنثور، ج1، ص501 ـ 524؛ الميزان، ج2، ص192؛ فتح الباري، ج3، ص344؛ صحيح البخاري، مج1، ج2، ص176 ـ 177، (كتاب الحج، باب التمتع علي عهد رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)).
79

ز. به عثمان بن عفان و ابوذر نسبت داده شده كه گفته‌اند: حجّ تمتع سنت دائمي نبوده، بلكه ويژه صحابه بوده است 1 ؛ ولي اوّلاً اين توجيه با صريح روايت كيفيت حجةالوداع كه فريقين نقل كرده‌اند سازگاري ندارد، زيرا وقتي سراقة بن مالك از حضرت رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پرسيد كه آيا اين عمل ويژه امسال است يا هميشگي است، آن حضرت اين دستور را همگاني و هميشگي دانستند و چنين فرمودند: «بل هو للأبد إلي يوم القيامة» 2
ثانياً در پاره‌اي از روايات شيعه و سنّي تصريح شده كه حجّ تمتّع سنّت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوده است 3.
ح. از سعيد بن مسيب نقل شده است كه يكي از اصحاب پيامبر نزد عمربن‏خطاب آمد و شهادت داد كه من از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در پايان عمر شريفشان شنيدم كه از حجّ تمتع نهي كردند 4.
در پاسخ بايد گفت روايت و شاهد آن، هر دو ساختگي است، زيرا اين شاهد هنوز شناخته نشده و شايد به دنيا هم نيامده باشد. سرّ جعل آن هم اين‌ست كه دومين مدّعي خلافت پس از بدعت معهود، با انكار و اعتراض شديد عده‌اي روبه‏رو شد كه چگونه از حكم قرآن و سنت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نهي كردي، از اين رو مجبور شد تا اين شاهد جعلي و روايت ساختگي را رواج
^ 1 – ـ الغدير، ج 6، ص 214؛ ر.ك: التفسير الكبير، مج3، ج5، ص153؛ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص361.
^ 2 – ـ ر.ك: الغدير، ج 6، ص214؛ مسند احمد، ج1، ص421؛ الدر المنثور، ج1، ص521520.
80

بدهد تا از شدت اعتراض مردم بكاهد.
مسلّم است كه در آخرين لحظات عمر شريف پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضرت علي(عليه‌السلام) و ديگر اهل‏بيت بر بالين آن حضرت بودند و هيچ يك اين نهي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را نقل نكرده‌اند، افزون بر آن، اهل بيت و اصحاب آنها بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بارها حج تمتع به جا آوردند، بنابراين نشانه‌هاي جعلي بودن اين حديث آشكار است.
براي توجيه بدعتگذاري دومين مدعي خلافت مسلمانان، سخنان ديگري هم گفته‌اند كه مجال طرح آنها نيست. مطالعه تاريخ و روايات اين مسئله نشان مي‌دهد كه به نوعي اين داستان را رنگ سياسي داده‌اند؛ حتي برخي گفته‌اند كه هر سه خليفه از حجّ تمتع نهي كردند تا بار ننگي را كه بر دوش دومين مدعي خلافت است، سبك‌تر كنند. بعضي اين بدعت را تنها به خليفه سوم نسبت دادند و گروهي دسيسه‌گر نيز گفته‌اند كه اولين كسي كه حج تمتع را نهي كرد، معاويه بود، زيرا خلفاي سه‌گانه خودشان حج تمتع به‏جا آوردند، تا اين بار سنگين را از دوش خلفا بردارند و بر گُرده معاويه بگذارند؛ ولي روشن است كه اولين نهي كننده عمر بن خطاب بوده است، از اين رو اين مطلب را از اوليّات عمر برشمرده‌اند 1.
معاويه كه چند ماهي بيشتر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ادراك نكرده بود، روزي به اصحاب رسول خدا گفت: آيا شما مناهي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شنيده‌ايد؟ گفتند: آري. بعد يك به يك شمرد و سپس گفت: آيا شنيده‌ايد كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از
^ 1 – ـ الغدير، ج6، ص214؛ ر.ك: الدر المنثور، ج1، ص521.
^ 2 – ـ الكافي، ج4، ص246؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص215؛ ر.ك: الغدير، ج6، ص215 ـ 214.
^ 3 – ـ الميزان، ج2، ص89؛ مسند احمد، ج1، ص421.
^ 4 – ـ الغدير، ج6، ص217؛ سنن ابي داود، ج2، ص162، ح1703.
81

حجّ تمتّع نهي كرده است؟ گفتند: نه. معاويه گفت: پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از اين هم نهي كرده است؛ ولي شما فراموش كرده‌ايد 1. پيداست كه اين هم دسيسه و توطئه معاويه بود كه منافقانه اين مطلب را به اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تحميل مي‌كرد.
علامه اميني از نظر كلامي و حديثي، بدعتگذاري دومين مدعي خلافت را در سه بخش جمع‌وري كرده است: بخش اول را به متعه حج و بخش دوم را به متعه نساء اختصاص داده و در بخش سوم هر دو متعه را جمع و روايات مسئله را از طريقِ اهل سنت بررسي كرده است 2.

بحث روايي

1. وجوب مستقل حج و عمره
عن الصادق(عليه‌السلام) في قوله تعالي: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾؛ قال: «هما مفروضان» 3
عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: «إنّ العمرة واجبة بمنزلة الحجّ لأنّ الله يقول: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾. هي واجبة مثل الحجّ و من تمتّع أجزأته و العمرة في أشهر الحجّ متعة» 4
اشاره: برپايه اين روايات و روايات مشابه آن، عمره مانند حجّ واجب
^ 1 – ـ الغدير، ج 6، ص 213
82

مستقل است. البتّه كسي كه حجّ تمتّع به‏جا آورد، از عمره كفايت مي‌كند و عمره تمتع مانند حج در خصوص ماههاي حج انجام مي‌شود بر خلاف عمره مفرده كه در طول سال انجام دادن آن صحيح است.

2. مقصود از اتمام حج و عمره
عن زرارة و حمران و محمّد بن مسلم عن أبي جعفر و أبي عبدالله(عليهم‌السلام) قالوا: سألناهما عن‏قوله: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّه﴾. قالا: «فإنّ تمام الحج و العمرة أن لا يرفث و لا يفسق و لا يجادل» 1
عن الصادق(عليه‌السلام): «إذا أحرمت فعليك بتقوي الله و ذكر الله كثيراً و قلّة الكلام إلاّ بخير فإنّ من‏تمام الحج و العمرة أن يحفظ المرء لسانه إلاّ من خير كما قال الله عزّ و جلّ فإنّ الله عزّ و جلّ يقول: ﴿فَمَن فَرَضَ فيهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِي الحَجّ) 2 و قال(عليه‌السلام): «يعني بتمامهما أدائهما و اتقاء ما يتّقي المحرم فيهما» 3
اشاره: أ. اتمام حج و عمره گاه به صرف انجام واجبات آنها و پرهيز از محرمات احرام است و گاه در مرتبه عالي‌تر به رعايت مستحبّات و دوري از مكروهات؛ همانند روزه كه مشابه اين تعبير در آن نيز وارد شده است. در روايات ياد شده به هر دو بخش اشاره شده است.
ب. اتمام هر كدام از حج و عمره در غير حج تمتع با استقلال وجوبي هر كدام همراه است و در خصوص حج تمتع اتمام آنها به معناي آميختگي آن دو
^ 1 – ـ الغدير، ج 6، ص 218؛ سنن ابي داود، ج 1، ص 283.
^ 2 – ـ ر.ك: الغدير، ج6، ص40 ـ 198.
^ 3 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص88؛ الكافي، ج4، ص265.
^ 4 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص87.
83

با هم و تكميل مجموع آنها به عنوان يك واجب عبادي به نام حج تمتع است.

3. تماميت حجّ و لقاي امام(عليه‌السلام)
عن الباقر(عليه‌السلام): «تمام الحجّ لقاء الإمام» 1
ـ عن الصادق(عليه‌السلام): «إذا حج أحدكم فليختم حجَّه بزيارتنا، لأنّ ذلك من تمام الحجّ» 2
ـ عن الباقر(عليه‌السلام): «إنّما أمر النّاس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها؛ ثمّ يأتونا فيخبرونا بولايتهم و يعرضوا علينا نصرهم» 3
اشاره: اين‌گونه روايات شارح آيه شريفه يا حاكم بر آن و ناظر به تفسير باطن قرآن است.
لقاي امام معصوم(عليه‌السلام) كه بدون آن حجّ ناتمام است در روايت سوم معنا شده كه منظور عرضه نصرت و اعلام حمايت و دفاع از حكومت حق امامان معصوم(عليهم‌السلام) است. رواياتي نيز كه مي‌فرمايد: «إبدؤوا بمكّة و اختموا بنا» 4 در حقيقت ناظر به همين معناست.
تذكّر: جريان اصل ولايت نسبت به ساير احكام اسلام از همين قبيل است و بر همين مبناست احاديث وارد در بنيان اسلام بر پنج اساس كه مهم‌ترين آنها ولايت است و بدون آن هيچ عملي مقبول نيست، زيرا ناقص و ناتمام است.
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص88.
^ 2 – ـ الكافي، ج4، ص338.
^ 3 – ـ همان، ص265.
84

4. معناي عام احصار
المروي عن أئمّتنا في قوله: «فَاِن اُحصِرتُم» «أنّ معناه منعكم خوف أو عدوّ أو مرض فامتنعتم لذلك» 1
اشاره: همان‌گونه كه در تفسير آيه گذشت احصار در اصطلاح قرآن اعم از محصور فقهي و مصدود و محبوس است. اين روايت شريف نيز احصار را بر مانع شدن خوف، دشمن و مرض تطبيق داده است.

5. جايگزيني روزه
عن الصادق(عليه‌السلام): «الكامل كمالها كمال الأضحية؛ سواء أتيت بها أو أتيت بالأضحية؛ تمامها كمال الأضحية» 2
اشاره: اين حديث ناظر به اين است كه ده روز روزه بدل هَدي، كاملاً جاي قرباني را مي‌گيرد و هيچ كمبودي ندارد.

٭ ٭ ٭

^ 1 – ـ الكافي، ج4، ص549؛ عيون اخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج2، ص293.
^ 2 – ـ عيون اخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج2، ص293.
^ 3 – ـ الكافي، ج4، ص549؛ عيون اخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج2، ص293.
^ 4 – ـ الكافي، ج4، ص550.
85

بازدیدها: 344

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *