تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۱۹۶

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۱۹۶

دو عمل عبادی حجّ و عمره را برای خدای سبحان باید به جا آورد و پس از شروع به اتمام رساند و اگر محرم به سبب بیماری یا مانع شدن دشمن، از به پایان بردن آنها بازماند باید آنچه میسّر است برای خدای متعالی قربانی کند.

واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی ولاتَحلِقوا رُئوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّهُ فَمَن کانَ مِنکُم مَریضًا اَو بِهِ اَذی مِن رَأسِهِ فَفِدیَهٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَهٍ اَو نُسُکٍ فَاِذا اَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی فَمَن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلثَهِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ وسَبعَهٍ اِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَهٌ ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرامِ واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب (بقره، ۱۹۶)

گزیده تفسیر
دو عمل عبادی حجّ و عمره را برای خدای سبحان باید به جا آورد و پس از شروع به اتمام رساند و اگر محرم به سبب بیماری یا مانع شدن دشمن، از به پایان بردن آنها بازماند باید آنچه میسّر است برای خدای متعالی قربانی کند.
۲۲

البته پیش از ذبح قربانی در محل خودش (مکه، منا یا محل منعِ از ادامه اعمال)، نباید سر خود را بتراشد و از احرام خارج شود، زیرا رعایت ترتیب در اعمال حجّ و عمره لازم است و هر کس بیمار بود یا در سر خود ناراحتی داشت که ناچار باید پیش از قربانی سر بتراشد، باید با روزه یا صدقه یا قربانی کفاره آن را بدهد، چون حلق یا تقصیر در عین اینکه پایان‏بخش مناسک حجّ و عمره است مقدم داشتن آن حرام است؛ مانند سلام که پایان بخش نماز است و آوردن عمدی آن در اثنای نماز جایز نیست.
کسی که از بیماری و تهدید دشمن در امان و از محدوده ۹۶ کیلومتری مکه فراتر است باید حجّ تمتع به جا آورد و قربانی کند و اگر قربانی نیافت یا پول خرید آن را نداشت به جای آن ده روز روزه بگیرد؛ سه روز در سفر حجّ و هفت روز پس از بازگشت به وطن.
آدمی باید تقوای الهی را رعایت کند و با پذیرش حجّ تمتع در کنار حج قِران و اِفراد از انکار و استنکار تشریع آن بپرهیزد و بداند که خدا بسیار سخت کیفر است.
گویا سفارش به پروا از خدا و تهدید شدید اللحن و بی‌سابقه پایان آیه و نیز کاربرد مکرر اسم ظاهر «الله» به جای ضمیر، هشداری است به کسانی که تا آخر، «متعه الحج» را نپذیرفتند و پس از دستیابی به خلافت آن را تحریم کردند.

تفسیر

مفردات
اَتِمُّوا: «اتمام» از ریه «تَمَم» و «تمام» است و «تمام الشی‏ء» به پایان رسیدن
۲۳

چیزی است، در حدی که به چیزی بیرون از خود نیازی نداشته باشد و «نقصان» عکس آن است ۱٫ کلمات الهی به تامّ متصف می‌شود، چون نقص یا عیبی در آن نیست، و از شب چهاردهم به «لیله التمام» تعبیر می‌شود، چون نور ماه در آن شب تامّ است ۲٫
بیشترین استعمال «تمام» در کمیّات است و اغلب کاربردهای کمال در کیفیات. صدقِ تمام به پدید آمدن اجزاست و صدق کمال در جایی است که افزون بر اجزا، خصوصیاتی نیز که مایه حسن و بهای بیشتر شی‏ء است موجود شود ۳٫ گاهی برای اهتمام به شأن وصفی، از باب استعاره، عنوان تمام به جای واژه کمال به کار می‌رود؛ گویا ادعا شده است که این وصف با اینکه زاید و خارج از حقیقت شی‏ء است، در پدید آمدن آن نقش دارد. اتمام یعنی انضمام‏جزء اخیر شی‏ء به آن، که با آن، هویت آن شی‏ء پدید می‌آید. اتمام در آیه به معنای حقیقی آن است، به دلیل تفریع ﴿فَاِن اُحصِرتُم… ﴾ بر آن ۴
اُحْصِرْتُمْ: «اِحصار» از حصر است که به معنای در تنگنا قرار دادن است: ﴿واحصُروهُم) ۵ یکی از مصادیق احصار، ممنوع کردن زائران خانه خدا از راهیابی به بیت‌الله و انجام مناسک حجّ و عمره است. اِحصار، هم برای مانع ظاهری مانند دشمن به کار می‌رود، و هم برای مانع درونی؛ مانند بیماری؛ ولی حصر فقط در منع باطنی به کار می‌رود ۶٫
۲۴

برخی بر آن‌اند که حصر فقط برای مانع درونی استعمال می‌شود؛ لیکن آیه ﴿وخُذوهُم واحصُروهُم) ۱ شاهد استعمال آن در مانع بیرونی است، چنان که ابوحیان می‌گوید: از اهل لغت نقل شده که احصار و حصر یکسان‌اند در منع دشمن یا مَرَض ۲٫
فَمَا اسْتَیْسَرَ: «فاء» برای تفریع است و در واژه «ما» دو احتمال است: ۱٫مبتدا باشد و خبر آن جار و مجرورِ محذوف، یعنی «فعلیکم ما استیسر» باشد. ۲٫مفعولِ فعل محذوفی مانند «فاهدوا» باشد که به قرینه ﴿مِنَ الهَدی﴾ حذف شده است ۳٫
«اسْتَیْسَر» از «یسر» به معنای سهولت و آسان شدن است ۴٫ این فعل از باب استفعال است؛ ولی به معنای ثلاثی مجرد آمده است؛ مانند استغنی که به معنای غنی و استصعب که به معنای صعب است ۵٫
الْهَدْی: «هَدْی» و «هَدِیَّه» از ریشه هدایت به معنای دلالت و راهنمایی از سرلطف است. واژه هَدْی مختص چیزی است که به خانه خدا اهدا می‌شود: ﴿هَدیًا بلِغَ الکَعبَهِ) ۶ و هَدِیَّه لطفی است ویژه که افراد جامعه به یکدیگر دارند: ﴿واِنّی مُرسِلَهٌ اِلَیهِم بِهَدیَّه) ۷
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۱۶۸، «ت م م».
^ ۲ – ـ النهایه، ج۱، ص۱۹۷، «ت م م».
^ ۳ – ـ التحقیق، ج ۱، ص ۳۷۶، «ت م م».
^ ۴ – ـ المیزان، ج ۲، ص ۷۵٫
^ ۵ – ـ سوره توبه، آیه ۵٫
^ ۶ – ـ مفردات، ص۲۳۹، «ح ص ر».
۲۵

لا تَحْلِقُوا: «حلق»، ازاله شی‏ء زاید و تراشیدن و کوتاه کردن موست ۱٫
أَذًی: «اذی» به معنای آسیب و ضرر دنیوی یا اخروی است که به انسان یا حیوان می‌رسد؛ خواه به جسم و جان خود انسان یا به بستگانش برسد. آسیب جسمانی، مانند ﴿فَئاذوهُما) ۲ که تنبیه بدنی و اجرای حدّ شرعی مراد است و مانند ﴿بِهِ اَذی مِن رَأسِه﴾ در آیه مورد بحث.
اَذی به معنای آزار روحی نیز آمده است؛ مانند اذیتهای منافقان نسبت به رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم): ﴿ومِنهُمُ الَّذینَ یُؤذونَ النَّبِی) ۳ که با گفتار و رفتار خود روح مبارک آن حضرت را می‌آزردند.
صَدَقَه: «صدقه» از ریشه صدق و به معنای مالی است که انسان برای تقرب به خدا داوطلبانه به بندگان او می‌دهد ۴٫ صدقه اسم مصدر از «تصدّقت علی الفقراء» و به معنای عطایی است که به نیازمندان می‌شود ۵ و نشان صدق ایمان و صداقت مؤمن است.
نُسُکٍ: «نسک» به معنای عبادت و تقرب به خدا و «رجل ناسک» به معنای مرد عابد است. ذبیحه را نیز چون عمل عبادی و موجب تقرب به خداست، نسیکه خوانده‌اند ۶٫ مناسک جمع مَنْسَک، به معنای اعمال عبادی حج است ۷ : ﴿واَرِنا مَناسِکَنا) ۸ نَسَک، اسم مفرد است.
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۵٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۸۱٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ۲، ص ۵۱۸؛ اعراب القرآن، ج ۱، ص ۲۸۸٫
^ ۴ – ـ التحقیق، ج۱۴، ص۲۴۳، «ی س ر».
^ ۵ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج ۲، ص ۸۲٫
^ ۶ – ـ سوره مائده، آیه ۹۵٫
^ ۷ – ـ سوره نمل، آیه ۳۵٫ مفردات، ص ۸۳۵ ۸۴۰، «ه د ی».
۲۶

فیّومی نُسُک را مفرد ۱ ، و طبرسی آن را جمع دانسته و گفته است: نُسُک جمع نسیکه (به معنای ذبیحه) و جمع دیگر آن «نسائک» است؛ مانند صحف و صحائف که جمع صحیفه است ۲٫
تَمَتَّعَ: «تمتّع» به معنای لذّت بردن و بهره‌مند شدن است ۳٫ مقصود از تمتع در عمره و حج: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجّ﴾ که از آن به «متعه الحجّ» تعبیر می‌شود، این است که حجگزار در ماههای حجّ (شوال، ذیقعده و ذیحجه) در میقات برای عمره تمتع مُحْرِم شود و در مکه طواف، نماز طواف و سعی را انجام دهد و با تقصیر از احرام خارج شود که از این راه همه محرّمات احرام، حتی استمتاع از همسر برای او حلال می‌شود و این معنای ﴿تَمَتَّعَ بِالعُمرَه﴾ است و این حلال بودن تا احرام مجدد برای حجّ، ادامه دارد که این معنای ﴿اِلَی الحَجّ﴾ است.
لَمْ یَجِدْ: «وجدان»، وجود و جِدَه (در برابر فقدان و فقد) به معنای دست‏یافتن و پیدا کردن است ۴٫
در آیه مورد بحث مقصود از پیدا نکردن قربانی، اعمّ از نبود آن یا عدم‏تمکن از خرید آن است؛ مانند ﴿فَلَم تَجِدوا ماءًً) ۵ که مراد اعم از نبودِ آب یا عدم تمکن از فراهم آوردن آن است، زیرا گاهی از تمکن و عدم تمکن به
^ ۱ – ـ التحقیق، ج ۲، ص ۲۹۱، «ح ل ق».
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۶٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۶۱٫ مفردات، ص ۷۱، «أذی».
^ ۴ – ـ همان، ص ۴۸۰، «ص د ق».
^ ۵ – ـ المصباح، ص ۳۳۶، «ص د ق».
^ ۶ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۴۲۰، «ن س ک».
^ ۷ – ـ المصباح، ص۶۰۳، «ن س ک».
^ ۸ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۸٫
۲۷

«وجود» و «عدم وجود» نیز تعبیر می‌شود ۱ و از قادر بر شی‏ء با تعبیر «واجد للشی‏ء» یاد می‌کنند، چنان که به جای «فلان چیز مقدور است»، می‌گویند: «هو موجود» ۲ پس ﴿فَمَن لَم یَجِد﴾ یعنی کسی که از فراهم آوردن قربانی ناتوان است.
العِقَابِ: «عقب» و «عقوب» به معنای بعد از چیز دیگر آمدن است: عقبتُ زیداً عقباً و عقوباً: جئتُ بعده. یکی از القاب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العاقب است، زیرا آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از همه انبیا(علیهم‌السلام) آمده است. فرزند و نسل هر کسی «عَقِب» و «عاقبه» اوست ۳٫
دو واژه «عُقْب» و «عُقْبی» مختص به ثواب و پیامدهای اعمال نیک و نیّتهای خیر است: ﴿خَیرٌ ثَوابًا وخَیرٌ عُقبا) ۴ ﴿اُولئِکَ لَهُم عُقبَی الدّار) ۵ واژه «العاقبه» نیز اگر مطلق به کار رود مختص ثواب است: ﴿والعقِبَهُ لِلمُتَّقین) ۶ ولی اگر اضافه شود گاه در عقوبت و کیفر به کار می‌رود: ﴿فَکانَ عقِبَتَهُما اَنَّهُما فِی النّار) ۷ واژه‌های «العقوبه»، «المعاقبه» و «العقاب» مختص به عذاب و تبعات اعمال بد است: ﴿فَحَقَّ عِقاب) ۸
^ ۱ – ـ المصباح، ص۶۰۳، «ن س ک».
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ۲، ص ۵۱۸٫
^ ۳ – ـ التحقیق، ج۱۱، ص۱۵، «م ت ع».
^ ۴ – ـ المصباح، ص۶۴۸، «و ج د».
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۴۳٫
۲۸

تناسب آیات (۱۹۶ ـ ۲۰۳)
در مجموعه پیشین (آیات ۱۹۰ ـ ۱۹۵) حکم قتال با مشرکان تشریع و از مسلمانان خواسته شد تا حرمت ماههای حرام و مسجد حرام را رعایت کرده، در زمان و مکان حرام جنگ را آغاز نکنند. در این مجموعه (آیات ۱۹۶ ـ ۲۰۳) که در آخرین حجّ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) (حجه الوداع) نازل شده، حج تمتع تشریع و خطوط کلی احکام حجّ و عمره بیان شده است ۱٫
تناسب این دو مجموعه که از جهت محتوا آنها را به یکدیگر پیوند می‌دهد به کارگیری همه توان و بذل مال است که هر دو لازم قتال و حجّ است.
پیوند درون گروهی این مجموعه با یکدیگر به ویژه با آیه نخست این است که خدای سبحان ابتدا فرمود: حجّ و عمره را برای خدا به پایان برید. سپس در چند آیه نحوه انجام این دستور، یعنی اتمام حجّ را بیان کرد و فرمود: حجّ باید در ماههای معروف حجّ انجام شود. وقوف در مزدلفه باید پس از افاضه از عرفات باشد. افاضه از عرفات باید پس از وقوف در صحرای عرفات و خارج از حرم صورت بگیرد؛ نه در داخل حرم، آن‌گونه که قریش در عصر نزول انجام می‌دادند. حج باید از امور زناشویی و جدال و گناه مبرا و از لذت ذکر و دعا و استغفار برخوردار باشد، به ویژه در ایام تشریق در سرزمین منا.
در لابه‌لای بیان خطوط کلی مزبور، برخی احکام فقهی حجّ و آداب اجتماعی و اخلاقی را نیز گوشزد فرمود؛ مانند وظیفه محصور، جواز تجارت در موسم حجّ، حکم تعجیل در کوچ از منا و سفارش به تقوا که بهترین ره توشه
^ ۱ – ـ مفردات، ص۸۵۴ ۸۵۵، «و ج د».
^ ۲ – ـ المصباح، ص ۶۴۸، «و ج د».
^ ۳ – ـ همان، ص ۴۱۹ ۴۲۰، «ع ق ب».
^ ۴ – ـ سوره کهف، آیه ۴۴٫
^ ۵ – ـ سوره رعد، آیه ۲۲٫
^ ۶ – ـ سوره قصص، آیه ۸۳٫
^ ۷ – ـ سوره حشر، آیه ۱۷٫
^ ۸ – ـ سوره ص، آیه ۱۴٫ مفردات، ص ۵۷۵، «ع ق ب».
۲۹

سفر حجّ و سفر آخرت است ۱٫
٭ ٭ ٭

وجوب اتمام حجّ و عمره
حجّ و عمره اجزا و شرایطی دارند که باید با انضمام آنها به یکدیگر تتمیم شوند: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾. درباره مفاد این دستور دو نظر متضارب است: یکی آنکه «جمله ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ﴾ فقط وجوب اتمام حج و عمره را می‌رساند و وجوبِ اصل حج در ﴿ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلا) ۲ آمده است» ۳
در این باره باید گفت که حج یا واجب است یا مستحب؛ ولی به پایان‏رساندن هر حج، اعم از واجب و مستحب، واجب است، پس حج مستحب نظیر نماز یا روزه مستحب نیست که بتوان آن را ناتمام رها کرد، بلکه مانند اعتکاف است که آغاز آن مستحب؛ ولی اتمام آن در روز سوم واجب است ۴٫
نظر دیگر آن است که ﴿اَتِمُّوا﴾ به معنای «اَقیموا» است که به معنای وجوب اقامه حج و عمره است؛ هم در اصل آوردن و هم در پایان‏رساندن آن دو؛ نه فقط به معنای ادامه دادن آن، پس نظیر آیه ﴿ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی الَّیل) ۵ است که هم وجوبِ اصل صوم و هم وجوبِ ابقای آن را می‌فهماند ۶ ؛ یعنی ﴿اَتِمّوا
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص ۷۵٫
۳۰

الصِّیام﴾ مانند گفتن ابتدایی «صوموا» است و ﴿اَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَه﴾ نظیر گفتن «حجوا و اعتمروا»، بنابراین هیئتِ ﴿اَتِمُّوا﴾ امر است و در وجوب ظهور دارد و اتمام نیز اعم از اِحداث و ادامه است، در نتیجه آیه مورد بحث، هم بر وجوب اصل حج و عمره و هم بر وجوب اتمام آن دو پس از شروعشان دلالت دارد و عمره نسبت به حج مانند زکات نسبت به نماز است که دو عمل مستقل‌اند، گرچه در حج تمتع به هم مرتبط شده‌اند.
لازم است به چند مطلب عنایت شود:
۱٫ اگر «اتمام» به معنای «اقامه» شد، وجوب عمره از همین آیه معلوم می‌شود، در حالی که وجوب عمره به طور مستقل مانند وجوب حج محل گفت‌وگوست.
۲٫ صاحب نظرانِ دو رأی یاد شده هر کدام شواهدی را برای اثبات مدعای خود مطرح کرده‌اند، زیرا هرچند ظاهر عنوان اتمام راجع به ادامه است نه احداث، نظیر ﴿واَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی) ۱ لیکن گاهی به معنای آوردن چیزی با همه شرایط و اجزای آن به کار می‌رود؛ مانند ﴿فَاَتَمَّهُنّ) ۲
۳٫ طبری و شیخ طوسی و امین الاسلام طبرسی(رحمهما الله ۳) و بسیاری از مفسران دیگر، اتمام را به معنای اقامه و ایجاد ابتدایی و ادامه بعد از شروع ندانسته، بلکه از آن فقط معنای ادامه بعد از شروع را استظهار کرده‌اند.
۴٫ فخر رازی طبق مذهب طایفه خود، امر به اتمام را مطلق و نزد حنفیها
^ ۱ – ـ ر.ک: الاساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۴۵۴٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
^ ۳ – ـ ر.ک: التبیان، ج۲، ص۱۵۵٫
^ ۴ – ـ ر.ک: فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۲۶۳٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۷٫
^ ۶ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۵۵٫
۳۱

مشروط به شروع دانسته و ثمره اختلاف دو نظر را وجوب عمره به طور مستقل اعلام کرده است ۱ ، چنان‏که بیضاوی نیز اتمام را به معنای اتیان حج و عمره به‏طور تمام و بدون عیب و نقص دانسته که با عنوان اقامه هماهنگ است و روایت عدم وجوب عمره را مبتلا به معارض دانسته، زیرا روایتی بر وجوب آن دلالت دارد ۲٫
۵٫ این تضارب آرا، با ارجاع بحث نهایی به فقه برطرف می‌شود، زیرا استقصای روایات فقهی که ناظر به تفسیر معنای آیه نیستند در فن تفسیر روا نیست و بدون تأمّل در آنها فتوای نهایی میسور نیست.
۶٫ آنچه به عنوان تفسیر می‌توان از این آیه استظهار کرد همانا اتمام به معنای ادامه بعد از شروع است؛ نه به معنای اقامه و اتیان حج و عمره به طور تام و واجد همه اجزا و شرایط.

تعبّدی بودن حج و عمره
حج و عمره دو واجب عبادی‌اند؛ نه توصّلی، چنان که واژه «لِله» در صدر آیه بر آن دلالت دارد. اشتمال حج بر برخی منافع: ﴿لِیَشهَدوا مَنفِعَ لَهُ) ۳ نیز با عبادی بودن آن منافات ندارد، زیرا انجام عبادت حجّ با مشاهده یک سلسله منافع همراه است؛ نه اینکه آن منافع غایتِ حجّ است.
تعبدی بودنِ حجّ اقتضا دارد پیرو دستور خداوند باشیم، چه رسد به اینکه افزون بر تعبّدی بودن، عبادی نیز باشد. عنوان تعبّدی در فن اصول فقه در قبال
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۸۰؛ التبیان، ج۲، ص۱۵۴؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۱۸٫
۳۲

توصّلی قرار می‌گیرد؛ لیکن می‌توان محتوای آن را اعمّ دانست، زیرا هرچه را شارع لازم کرد تعبّداً باید آن را پذیرفت؛ خواه عبادی باشد، مانند غُسْل، یا توصّلی باشد، نظیر غَسْل، پس چنانچه خداوند تغییری در حجّ بدهد، گرفتاران سنتهای جاهلی نباید نافرمانی کنند.
اصل حجّ قبل از اسلام جزو سنتهای بازمانده از حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) محسوب می‌شد و به شرک جاهلی آمیخته شده بود، از این‏رو خداوند سبحان می‌فرماید: حجّ را فقط حجّ الهی کنید: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾. خدای سبحان در صدر آیه: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾ و ذیل آن: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب﴾ افزون بر بیان تعبدی بودن حجّ و عمره، هرگونه تغییر و تبدیل در اصل حجّ را (مانند تشریع حجّ تمتع برای افراد دور از مکه) به فرمان خود مستند دانسته و بر همگان لازم کرده است که آن را اطاعت کنند و در برابر آن استنکار نداشته باشند.

گستره محصور
اِحصار در ﴿اُحصِرتُم﴾ اصطلاحی قرآنی است و هم مانع ظاهری و هم مانع باطنی را دربر می‌گیرد ۱ ، از این رو اطلاق آن مصدود و محبوس را هم که در اصطلاح فقهی، در برابر «محصور» است دربرمی‌گیرد. محصور کسی است که بر اثر مانع درونی، مانند بیماری، نتواند حجّ یا عمره را به پایان رساند؛ ولی «مصدود» بر اثر مانع بیرونی، مانند دشمن، از اتمام عمل ناتوان است. نیز محصور باید قربانی خویش را به مکه یا منا بفرستد و با قربانی کردن از همه
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۵۰٫
^ ۲ – ـ انوار التنزیل، ج۱، ص۱۰۹ ۱۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۸٫
۳۳

محرّماتِ احرام بیرون می‌آید، جز حرمت زنان که با طواف نساء برطرف می‌شود؛ ولی مصدود قربانی را در همان مکان «صدّ» سر می‌بُرَد و از همه محرمات، حتی حرمت زنان، بیرون می‌آید ۱ ، به هر روی، این آیه ۲ اطلاق دارد و به اِحصار فقهی اختصاصی ندارد و شواهد قرآنی و روایی آن چنین است:
۱٫ شاهد قرآنی: شاهد قرآنی دو قسم است: داخلی و خارجی. شاهد داخلی، تقابل ﴿فَاِن اُحصِرتُم﴾ با ﴿فَاِذا اَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجّ﴾ است، چون در مقابل احصارْ امنیت آمده است. ﴿اُحصِرتُم﴾ یقیناً مصدود و محبوس را هم دربر می‌گیرد، زیرا اینان نیز فاقد امنیّت‌‌اند.
برخی مفتیان اهل تسنن، احصار این آیه را فقط به معنای مصدود و ممنوع از طرف دشمن دانسته ۳ و شاید مستند وی تقابل احصار با امنیت بوده است؛ ولی مشهور میان مفسران شیعه، اطلاق آیه است که محصور و مصدود هر دو را شامل می‌شود ۴٫
شاید گفته شود که ﴿فَاِن اُحصِرتُم﴾ به معنای فقهی مصطلح (مبتلا به مانع درونی، مانند مرض) و در برابر مصدود (مبتلا به مانع بیرونی، مانند دشمن) است. گواه بر آن جمله ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه﴾ است، زیرا کسی که دشمن او را از ادامه حجّ باز داشته است، قهراً از فرستادن هدی هم ممنوع شده و وظیفه‌اش قربانی کردن هدی در همان مکان بازداشت شده
^ ۱ – ـ مفردات، ص۲۳۹، «ح ص ر».
۳۴

است، چنان که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اثر صدّ دشمن در همان مکان صَدّ، یعنی حدیبیّه، قربانی کردند و به طور مطلق از وضع احرام خارج شدند ۱ ، حال آنکه طبق این آیه تا قربانی به مکه یا منا نرسیده است، نباید سر را تراشید، پس ﴿حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه﴾ نشان می‌دهد که ﴿اُحصِرتُم﴾ درباره خصوص‏بیماری است؛ نه ویژه صدّ یا اعم از بیماری و صدّ ۲٫
در پاسخ می‌توان گفت که جمله ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه﴾ جداگانه و محتوای آن حکمی مستقل است و با جمله قبل پیوند ندارد و شاید بر فرض اثبات پیوند، بتوان گفت که محصور نباید سر را بتراشد تا قربانی را به محل قربانی برساند؛ خواه محل قربانی مکه و منا باشد یا محبس او.
شاهد خارجی، آیاتی است که احصار در آنها مصدود و محبوس را هم دربرگرفته است:
أ. ﴿فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم) ۳ «حصر» در اینجا گرفتن و زندانی کردن مشرکان، پس از پایانِ‏مهلت چهار ماهه است ۴٫
^ ۱ – ـ ر.ک: فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۳۱۹ ۳۲۰٫
^ ۲ – ـ قرطبی از ابن العربی نقل می‌کند که: هذه آیه مشکله، عُضْلهٌ من العُضَلِ (الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۴۶).
^ ۳ – ـ همان، ص۳۴۷٫
^ ۴ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۵۵؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۱۹٫
۳۵

ب. ﴿لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِروا فی سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربًا فِی الاَرضِ) ۱ به فقیرانی صدقه دهید که در حال پیمودن راه خدا بیمار، یا بر اثر جنگْ محصور شده‌اند، پس «احصار» در اینجا نیز ویژه مرض نیست و صدّ از طرف دشمن را هم شامل می‌شود.
۲٫ شاهد روایی: در روایات ائمه اطهار(علیهم‌السلام) حکم محصور و مصدود یکسان است و هر دو باید برای بیرون آمدن از احرام قربانی کنند، چنان که به فرموده امام باقر(علیه‌السلام) پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی در حدیبیه مصدود شد، مو را کوتاه کرد و از احرام خارج شد و قربانی کرد: «إن رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حین صدّ بالحدیبیّه قصّر و أحلّ و نحر ثم انصرف منها و لم یجب علیه الحلق حتّی یقضی النسک. فأما المحصور، فإنّما یکون علیه التقصیر» ۲ فقها امر به تقصیر در حال حصر را بر استحباب حمل کرده‌اند، پس مصدود هم برای بیرون آمدن از احرام باید قربانی کند، گرچه در برخی از فروعات، مانند حلیت و حرمت نساء، حکم محصور با مصدود تفاوت دارد.

حکم محصور در حجّ
محصور و محبوس که نمی‌توانند حجّ یا عمره را به پایان برسانند وظیفه دارند هرگونه قربانی که می‌توانند ذَبْح یا نَحْر کنند و از احرام خارج شوند: ﴿فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی﴾.
حجّ و عمره مانند نماز یا روزه نیست که اگر کسی نتوانست آن را به پایان برساند، قطع کند و چیزی هم بر ذمه او نباشد، بلکه عبادات ویژه‌ای است که
^ ۱ – ـ السیره النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۳۳٫
^ ۲ – ـ ر.ک: زبده البیان، ص۲۳۵ ۲۳۶٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۵٫
^ ۴ – ـ منظور از اَشهُر حُرُم در این آیه، همان چهار ماهی است که به مشرکان مهلت داده شد که در آیه ۲ سوره توبه معهود است و آن، بیست روز از ذیحجّه، محرّم، صفر، ربیع اول و ده روز نخست از ربیع ثانی است؛ نه ماههای حرام (رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرّم) (ر.ک: التبیان، ج۵، ص۱۷۳؛ مجمع البیان، ج۵ ۶، ص۱۲). برای توضیح بیشتر مراجعه شود به تفسیر همین آیه.
۳۶

نباید بر اثر احصار یا حبس آن دو را بدون کفاره ناتمام گذارد، بلکه باید با آوردن هَدْی و ذبحِ آن از احرام بیرون آمد و مُحِلّ شد، وگرنه شخص در همان احرام می‌ماند.
هدی میسور: ﴿فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی﴾، خواه واژه هدی از هدیه باشد یا از هدایت، قربانی کردن گوسفند یا گاو یا شتر است که کفاره و جبیره انسان محصور یا مصدود است و او باید یک قربانی را اهدا کند تا بتواند از احرام بیرون آید.
در جمله ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی﴾ نیز واژه «هدی» آمده است. هدی در اینجا از مناسک حج تمتع است، زیرا عمره یا حجِ افراد قربانی ندارد، مگر آنکه کسی در عمره یا حج افراد نیز محصور یا مصدود شود که باید قربانی اهدا کند تا بتواند از احرام خارج شود.

تراشیدن سر
«حلق رأس» (تراشیدن سر) از محرّماتِ حال احرام است و این حرمت با خروج از احرام یا پرداخت کفاره در حالت خاص برداشته می‌شود. البته جمله ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه﴾ در این آیه فقط در صدد بیان حرمت تراشیدن سر نیست، بلکه تراشیدن سر را از مهم‌ترین نشانه‌های خروج از احرام نیز می‌داند؛ یعنی از اِحرام جز با انجام مناسک آن نمی‌توان بیرون رفت.
این بخش از آیه «حلق رأس» را از واجباتی می‌داند که حجگزار با آن از احرام خارج می‌شود و این بعد از ادراک وقوفین و رمی جمرات و قربانی است و با حفظ این ترتیب خروج از احرام میسّر است. نیز باید دانست که «حلق رأس»
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۴، ص۳۶۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۱۸۶٫
۳۷

میان عمره تمتع و حج تمتع حرام است و این نشانه پیوند عبادی عمره تمتع و حج تمتع است ۱٫
عمل تراشیدن سر که در حال احرام حرام و در پایان با آن از احرام خارج می‌شوند نظیر سلام است که هم از محرمات نماز است و هم واجبی عبادی است که با آن نماز پایان می‌یابد. سلام عمدی به دیگران در نماز معصیت و موجب بطلان نماز است، چون سلام نه ذکر است و نه دعا، بلکه سخن آدمی است؛ ولی در پایان نماز، واجبی عبادی و نشانه خروج از نماز است: «فإنّ آخر الصلاه التسلیم» ۲
تذکّر: ۱٫ صروره (کسی که نخستین حج خود را انجام می‌دهد) بنابر اقوا یا احوطِ لزومی باید سر را بتراشد و نزد بعضی تقصیر کافی نیست ۳٫
۲٫ حجگزار اگر تراشیدن سر را که از محرمات حالِ احرام و در پایان مناسک نشانه خروج از آن است پس از انجام مناسک بدون قصد قربت و بدون قصد انجام دادن جزئی از اجزای حج انجام دهد، معصیت کرده است، چون هنوز محرم است و سرتراشیدنی سببِ خروج از احرام می‌گردد که قصد عنوان جزو اعمال حج بودن آن و نیز قصد قربت در آن ملحوظ شود ۴٫
۳٫ کسی که باید قربانی کند، چه قربانی را همراه خود آورده باشد یا آن را بعداً فراهم کرده باشد، تا قربانی را در محلش ذبح نکند، نباید موی سر را بتراشد یا کوتاه کند ۵٫
۳۸

زمان و مکان هدی
این آیه تنها به اصل اینکه قربانی زمان و مکان دارد اشاره می‌کند: ﴿حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه) ۱ ولی روایات اهل‏بیت(علیهم‌السلام) زمان و مکان هدی را دقیقاً بیان می‌کنند که اهدای قربانی در روز دهم ذیحجه و مکان آن منا یا مکه است ۲٫ افراد محصور یا مصدود، قربانی عمره را باید به مکه بفرستند تا در آنجا قربانی شود؛ ولی قربانی حج را باید به منا برسانند و اگر از فرستادن ممنوع شدند باید در همان مکانِ صدّ یا حصر قربانی کنند؛ مانند پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در جریان حدیبیه چون از قرارداد صلح فراغت یافت همانجا قربانی کرد و سر تراشید و از احرام خارج شد و اصحاب نیز چنین کردند ۳٫
قربانی کفارات احرام نیز چنانچه درباره محرمات احرام عمره باشد، باید در مکه و اگر مربوط به محرمات احرام حج باشد، در منا ذبح شود ۴٫

سر تراشیدن اضطراری
چنانچه محرم بیماری یا زخمی در سر دارد که بدون تراشیدن موی سر درمان نمی‌شود یا موی سرش حامل میکروبی است که او را آزار می‌دهد، می‌تواند موی سر را بتراشد؛ ولی باید کفاره آن را که روزه یا صدقه یا قربانی است بپردازد: ﴿فَمَن کانَ مِنکُم مَریضًا اَو بِهِ اَذی مِن رَأسِهِ فَفِدیَهٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَهٍ اَو
^ ۱ – ـ جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۵۳ ۴۵۴٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۴۱۶٫
^ ۳ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۱۹، ص۲۳۲ ۲۳۵٫
^ ۴ – ـ ر.ک: همان، ج۱۸، ص۱۱ ـ ۱۲٫
^ ۵ – ـ ر.ک: همان، ج۱۹، ص۱۳۳ ۱۳۴ و ۲۴۷ ۲۴۸٫
۳۹

نُسُک﴾. کلمه ﴿فَفِدیَه﴾ مبتدا و خبر آن «فعلیه» محذوف است.
از آیه مورد بحث، تنها اصل کفاره به طور تخییر بین روزه گرفتن و صدقه‏دادن و قربانی کردن استفاده می‌شود. بر پایه روایاتِ اهل بیت(علیهم‌السلام) خصوصیتهای این کفاره تخییری بدین صورت است: سه روز روزه یا اطعام شش فقیر یا مسکین یا قربانی ۱٫

لزوم قربانی در حج تمتع
حج تمتع که بر آفاقی، یعنی کسی که وطنش مکه و حوالی آن نباشد، واجب است: ﴿ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾، با جمله خبری ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجّ﴾ تشریع شده است و جمله‏خبری صراحت بیشتری در تشریع دارد. حکمت و هدف از تشریع حج تمتع، تخفیف و تسهیل برای مسافران راه دور است، زیرا سفر سختیهایی دارد.
از مناسک حج تمتع، قربانی کردن است: ﴿فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی﴾. برخی از مفسران، قربانی حجِ تمتع را نیز کفاره و جبیره می‌دانند؛ نه منسکی از مناسک حج، زیرا مُحرم حج تمتع که پس از انجام عمره تمتع مُحِلّ می‌شود و از محرمات احرام، مانند بوی خوش و زن، بهره‌مند می‌گردد، باید برای جبران آن کفاره بپردازد که قربانی در مناست ۲٫
این رأی درست نیست، زیرا خداوند نفرموده که هر کس پس از خارج‏شدن از احرام از محرمات احرام بهره‌مند شد باید قربانی کند، بلکه از
^ ۱ – ـ منظور از «یبلغ الهدی» سر بریدن قربانی است نه صِرف رسیدن هدی به آن محل؛ یعنی «حتی یذبح الهدی فی محله».
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۵۸٫
^ ۳ – ـ السیره النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۳۳٫
^ ۴ – ـ فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۲۹۵؛ کنز العرفان، ج۱، ص۳۲۵٫
۴۰

ابتدا به همه حجگزاران تمتع فرمان قربانی داده است، پس این قربانی فریضه‌ای از فرایض حج تمتع است؛ نه کفاره. نیز اگر کسی اعمال عمره تمتع را انجام داد و با تقصیر از احرام بیرون آمد و هیچ‏یک از محرمات احرام را مرتکب نشد و فوراً برای حج تمتع احرام بست، باز باید در منا قربانی کند، گرچه از محرمات احرام بهره‌مند نشده است.

بدل هدی
کسی که برای اتمام حج، از مانع درونی (مرض) و بیرونی (دشمن) در امان است، باید حج و عمره را به پایان برساند؛ اگر حج تمتع می‌گزارد، باید به اندازه توان در منا قربانی کند و اگر نتوانست، باید ده روز روزه بگیرد که سه روز آن در ایام حج و هفت روز آن پس از مراجعت به وطن است: ﴿فَمَن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلثَهِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ وسَبعَهٍ اِذا رَجَعتُم﴾.
جمله ﴿فَمَن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلثَهِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ وسَبعَهٍ اِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَه﴾، نکات ذیل را دربر دارد:
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۳۵۸؛ تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۱۸۷٫
^ ۲ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۴۱؛ انوار التنزیل، ج۱، ص۱۱۰؛ ر.ک: کنز العرفان، ج۱، ص۲۹۶٫
۴۱

نیافتن قربانی؛ یعنی عدم وجدان قربانی، اعم از بی‌واسطه یا با واسطه است، پس با فقدان قربانی فوراً روزه جایگزین آن نمی‌شود، بلکه چنانچه قربانی یا هزینه آن را نداشت، روزه لازم می‌گردد و این جمله نظیرِ ﴿فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَ‏یَمَّموا) ۱ است، زیرا به صِرف نداشتن آب، تیمم روا نمی‌شود، بلکه فاقدِ آب که پول خریدن آن را دارد و آب برای او ضرر ندارد و مایه حرج نیست، واجد آب است و باید آن را تهیه کند. آن‏گاه نوبت به تیمم می‌رسد که آب یا
^ ۱ – ـ از برخی اهل لغت برمی‌آید که «قُربان»، چیزی است که به خداوند عزّ وجلّ نزدیک شود…. در حدیثی صفت امّت اسلامی در تورات چنین آمده است: قربانهم دمائهم؛ قربان امّتهای گذشته، ذبح گاو و گوسفند و شتر بود و قربان این امّت جهاد در راه خداست (لسان العرب، ج۱، ص۶۶۵؛ النهایه، ج۴، ص۳۲، «ق ر ب»)، بنابراین می‌توان گفت در فرهنگ اسلام، اصطلاح قربان ویژه این امور نیست، بلکه هر کار عبادی که انسان را به خداوند نزدیک می‌کند، «قربان» نام دارد، از این رو نه تنها ذبح هدی بلکه نماز، زکات و… هم قربان است: «الصلاه قربان کلّ تقی» (بحار الانوار، ج۱۰، ص۹۹)، «ثمّ إنّ الزّکاه جعلت مع الصّلاه قرباناً لأهل الإسلام» (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹). اطلاق عنوان قربان بر هر عمل عبادی از قبیل اسمای الهی نیست که احتمال توقیفی بودن آن مطرح شود. در ذبح هَدْی نیز هدیه زائر به خداوند، گوشت و پوست و خون حیوان نیست، بلکه همان تقرّب و عبادت و تقوای اوست و «قربانی»نامیدن گوسفند یا گوشت آن، به عنایت تقوای زائر است که سبب نزدیک شدن و رسیدن نفس مجرد و کاملِ متّحد با تقوای متقی به خداوند متعالی است: «لَن یَنالَ اللّهَ لُحومُها ولادِماؤُها ولکِن یَنالُهُ التَّقوی مِنکُم» (سوره حجّ، آیه ۳۷). تقرب به خدا از اسرار حجّ است، زیرا اعمال حجّ، ظاهری دارد و باطنی؛ اعمال ظاهری، مانند سر بریدن حیوان و رمی جمرات، هر یک سرّ و باطنی دارند. ذبح گوسفند، صورتی است برای آن حقیقت قربانی؛ یعنی تقرّب به سوی خدا که از اسرار حج است و در ذبح هدی همان تقوا و خلوص زائر است که به عنوان هدیه و تحفه به خدا تقدیم می‌شود، چنان که دور کننده شیطان سنگریزه‌های فراهم آمده از حرم و مشعر نیست و شیطان نیز آن جمره نیست، بلکه رمی جمرات، مظهری از اسرار الهی نهفته در این عمل است و آن دوری از هواهای نفسانی و وساوس شیطانی است. افزون بر سرّ مزبور، قرآن کریم و روایاتِ معصومان(علیهم‌السلام) برای خشکاندن ریشه گرسنگی و فقر نیز توجهی خاص به قربانی دارند، از این‏رو پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجه الوداع همراه خود یکصد قربانی آورد که بیش از سی‌تای آن برای حضرت علی(علیه‌السلام) بود (من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۷) و این نشان همت والای ایشان است. امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: «إن الله سبحانه یحب إراقه الدماء و إطعام الطعام و اغاثه اللهفان» (وسائل الشیعه، ج۲۴، ص۲۹۰) که قربانی و رسیدگی به گرسنگان و محرومان مراد است.
۴۲

پول خرید آن را نداشته باشد.
۲٫ بهتر است این سه روز روزه از روز هفتم تا نهم ذیحجه باشد و موالات (پی در پی بودن آن) نیز شرط است.
۳٫ اطلاق ﴿فَصِیامُ ثَلثَهِ اَیّامٍ فِی الحَجّ﴾ می‌فهماند که فاقد هدی باید این سه روز را در سفر حج روزه بگیرد، گرچه قصد اقامت ده روز در مکه یا مکان دیگر را نکرده باشد. این از موارد جواز روزه در سفر است، چنان که در بحث روایی خواهد آمد.

معنای «تلک عشره کامله»
ده روز روزه تمام و کمال به جای هدی واقع می‌شود و فضیلت آن را دارد، ازاین رو فرمود: ﴿تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَه﴾. درباره علت تصریح به ﴿تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَه﴾ با اینکه روشن است جمع سه و هفت، ده می‌شود، مفسران وجوهی گوناگون ذکر کرده‌اند ۱٫ بهترین آنها وجهی است که امین الاسلام طبرسی از زجاج و دیگران نقل کرده است. طبق این وجه، آوردن جمله یاد شده برای دفع این توهم است که «واو» در جمله ﴿فَمَن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلثَهِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ وسَبعَهٍ اِذا رَجَعتُم﴾ به معنای «أو» باشد و و شخص فاقد هدی میان سه روز روزه در ایام حجّ و هفت روز روزه در وطن اختیار داشته باشد. خداوند سبحان فرمود: ﴿تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَه﴾ تا کسی توهم نکند که واو به معنای «أوْ» است؛ نظیر «واو» در آیه ﴿فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وثُلثَ ورُبع) ۲ که به
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۶٫
۴۳

معنای «أوْ» است ۱٫
لازم است عنایت شود که با توجه به بیان امام صادق(علیه‌السلام ۲) نیازی به دفع این توهم نیست، زیرا روشن است که سه با هفت می‌شود ده. مطلبی بدین وضوح، به وحی الهی نیاز ندارد.
بیضاوی یکی از وجوه را ضعف علم حساب عرب بیان کرده و اینکه مقصود از هفتْ عدد معین است نه کثرت، چنان که ده، عدد کامل است، چون آحاد به آن ختم می‌شود ۳ ؛ لیکن باید توجّه داشت که مطلب یاد شده هم پیچیده نیست تا نیازمند توضیح یا جمع‌بندی باشد.
برخی افزوده‌اند که جمله ﴿تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَه﴾ مفید تکریر نیز هست. تکریر از فنون علم معانی و بیان است و اهمیت و لطف آن بر اهلش مخفی نیست ۴٫
نظیر آنچه در این آیه واقع شد در برخی آیات دیگر نیز واقع شده است؛ مانند ﴿ووعَدنا موسی ثَلثینَ لَیلَهً واَتمَمنها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیلَه) ۵ با اینکه محصول انضمام عدد ده به عدد سی، عدد چهل خواهد بود.

ضرورت حج تمتع بر نائی
قرآن کریم همگان را در بهره‌برداری از برکات و مزایای کعبه و مسجد حرام
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۶۰؛ الکشاف، ج۱، ص۲۴۱؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۳٫
۴۴

یکسان می‌داند و شهری و روستایی را به سوی کعبه فرا می‌خواند: ﴿والمَسجِدِ الحَرامِ الَّذی جَعَلنهُ لِلنّاسِ سَواءً العکِفُ فیهِ والباد) ۱ این حکمی اخلاقی و حقوقی است؛ ولی از نظر حکم فقهی کیفیت انجام حج، میان اهل مکه و اطراف آن و زائرانِ دور دست فرق دارد و حج تمتع ویژه گروه دوم است: ﴿ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾.
بر خلاف روزه ماه رمضان که وجوب «ادا» ویژه شخص «حاضر» است، حج تمتع ویژه کسی است که خانواده‌اش ساکن مسجدحرام نباشد، بنابراین اهل مکه و روستاهای مجاور آن نمی‌توانند حج تمتع به جا آورند.
محدوده ﴿حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾ و تفصیل چگونگی حج اهل مکه و اطراف آن از احادیث معصومان(علیهم‌السلام) به دست می‌آید. طبق آن روایات مصداق ﴿اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾، اهل مکه و حوالی آن تا فاصله‌ای در حدود هجده فرسخ (تقریباً نود و شش کیلومتر) است. وظیفه ساکنان این محدوده، به‏جا آوردن حجّ قِران یا اِفراد است ۲٫
تحدید حدّ نائی براساس روایات، تعبدی محض است نه عرفی، زیرا از نظر عرف و ظاهر آیه، تعبیر ﴿حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾ تنها مردم مکه و مجاوران آن را دربرمی‌گیرد؛ نه افراد ساکن در محدوده نود و شش کیلومتری (۴۸ میلی) مکه را، چنان که «حضور» در آیه ﴿وسَ‏لهُم عَنِ القَریَهِ الَّتی کانَت حاضِرَهَ البَحر) ۳ به همین معناست و قریه «حاضره البحر» بندرها و روستاها یا
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۰؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۸۸٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص ۱۸۱؛ ر.ک: بحث روایی آیه.
^ ۳ – ـ انوار التنزیل، ج۱، ص۱۱۱٫
^ ۴ – ـ تکریر عبارت است از دلالت لفظ بر معنا به طور مکرّر، چنان که ذکر «تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَه» بعد از ذکر عدد سه و هفت به منزله دوبار گفتن آن است (اعراب القرآن، ج۱، ص۲۹۰).
^ ۵ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۲٫
۴۵

شهرکهای کنار دریاست ۱ و در عرف به روستایی که حدود نود و شش کیلومتر از دریا دور است، «حاضره البحر» گفته نمی‌شود.

ضمانت اجرای احکام فقهی
از ویژگیهای قرآن کریم پرداختن به مسائل اخلاقی و تربیتی در کنار مسائل علمی است، زیرا قرآن کتاب نور است؛ نه چون دیگر کتابها که مطالب خشک علمی را بدون ضامن اجرای آن، مانند اشاره به تقوا و ترس از جهنم، مطرح می‌کنند. قرآن این دو مطلب را در کنار هم می‌آورد، چون اندوخته‌های اخلاقی در کنار مباحث علمی، ضامن اجرای آموخته‌هاست، از این رو خداوند در این آیه بیان مباحث فقهی حج و عمره و وظیفه حاجیان را با بحث تقوا آمیخته و می‌فرماید: در همه امور با تقوا باشید و بدانید که کیفر خدا شدید و غیر قابل‏تحمل است: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب﴾.
خداوند در قیامت به گونه‌ای عذاب می‌کند که چنان تعذیبی در توان هیچ کس نیست و طوری طاغیان باغی را به بند می‌کشد که هیچ کس مانند او نمی‌تواند به بند بکشد: ﴿فَیَومَئِذٍ لایُعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَد ٭ ولایوثِقُ وَثاقَهُ اَحَد) ۲ البته این کیفر جانکاه مطابق طغیان آنهاست و هرگز بیش از آن نخواهد بود: ﴿جَزاءً وِفاقا) ۳
آگاهان به سختی عقاب الهی، هم در تقوایشان دقت بیشتری می‌کنند و هم در امتثال احکام او و این نوعی ضمانت اجرا برای احکام الهی است.
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۵٫ «عاکف» اهل مکه است که در آنجا عکوف و سکونت دارد و «بادی» یعنی بادیه نشینان و روستاییان
^ ۲ – ـ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۵۸ ـ ۲۶۲٫
^ ۳ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۶۳٫
۴۶

راز لحن تهدیدآمیز آیه
لحن تهدید آمیز این آیه در هیچ یک از آیات گذشته نیست: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب﴾. دستور به تقوا، آوردن نام «الله» و فرمان آگاهی و هشیاری به شدت عقاب، ذکر دوباره نام «الله» همراه با تأکید، به جای آوردن ضمیر، از اوج تهدید حکایت دارد.
چنین تهدیدی هر متفکری را به رازدار بودن آن سوق می‌دهد. راز این لحن تهدیدآمیز حادثه‌ای است که دربردارنده‌نکار و استنکار و استکبار عده‌ای نسبت به حکم حج تمتع است و خداوند با این شدتِ لحن، از باطن استنکاری آن رخداد تاریخی پرده برمی‌دارد. تکرار «الله» و آوردن اسم ظاهر به جای ضمیر و تعبیر ﴿شَدیدُ العِقاب﴾ می‌رساند که خطرِ درخور توجهی در راه است و آن انکار حج تمتع از ناحیه برخی از خلفا و صحابه است.
برپایه روایات اهل‏بیت(علیهم‌السلام) و شهادت تاریخ، اصل حج به صورت حج قِران و افراد در میان مردم جاهلی رواج داشت و آنان هر یک از حج و عمره را عبادتی مستقل می‌دانستند؛ ولی عبادتی که حج و عمره آن به هم آمیخته باشد (حج تمتع) در جاهلیت نبود، بلکه حج تمتع از برکات اسلام است ۱٫ وقتی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریع حج تمتع را از طرف خدا اعلام کرد، عده‌ای در ظاهر آن را دور از حقیقت می‌شمردند و در درون خود آن را انکار می‌کردند. آنان وقتی به قدرت رسیدند صریحاً از این حکم الهی نهی کردند و گفتند: دو متعه در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حلال بود و ما آن دو را تحریم و عاملان آنها را عقاب
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۳ ـ ۴، ص۷۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره فجر، آیات ۲۵ ـ ۲۶٫
^ ۳ – ـ سوره نبأ، آیه ۲۶٫
۴۷

می‌کنیم ۱٫ تفصیل این بحث تاریخی و روایی در بخش بعد خواهد آمد.
این آیه نظیر آیاتی است که خدای سبحان در آنها برخی زنان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که در آنان زمینه مخالفتِ با حکم خدا وجود داشت با لحنی تند سفارش فرموده که مانند زنان دیگر نیستید و در خانه‌هایتان بمانید و مانند جاهلیت تبرّج نداشته باشید: ﴿ینِساءَ النَّبی لَستُنَّ کَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ … ٭ وقَرنَ فی بُیوتِکُنَّ ولاتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجهِلیَّهِ الاولی) ۲ پس برخی همسرانِ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیازمند تهدید و انذار شدید بوده‌اند، زیرا در آینده نه چندان دور، زمینه بروز مشکلاتی از سوی آنان وجود داشت، چنان که جنگ جمل از یک‌سو ۳ و تیرباران شدن جنازه امام حسن(علیه‌السلام) از سوی دیگر از آن مشکلات بود ۴٫ این‌گونه آیات، نمونه‌هایی از هشدارهای قرآنی درباره حوادث تلخ آینده است.

اشارات و لطایف

۱٫ اهمیت حج
حج از زمان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) تا کنون عبادتی مهم به شمار می‌آید، به گونه‌ای که گاه به احترام حج، و اینکه در هر سال یک حج انجام می‌شود از یک سال با عنوان «حِجّه» یاد می‌شود، چنان که در قرارداد حضرت موسی و شعیب(علیهما‌السلام) از «ثمانی سنین»، یعنی هشت سال، به ﴿ثَمنِی حِجَج﴾ تعبیر
^ ۱ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۱۸، ص۵۰ ـ ۵۳٫
۴۸

شده است: ﴿قالَ اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَ‏تَی هتَینِ عَلی اَن تَأجُرَنی ثَمنِی حِجَج) ۱ ماهی را که حج در آن انجام می‌گیرد «ذیحجه» می‌گویند؛ نه حجّه؛ امّا سال را «حجّه» می‌نامند، پس هشت حجّه: ﴿ثَمنِی حِجَج﴾ به معنای هشت سال است نه هشت ماه.
شاهد دیگرِ اهمیت حج آیه ﴿یَسَ‏لونَکَ عَنِ الاَهِلَّهِ قُل هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجّ) ۲ است. جمله ﴿مَوقیتُ لِلنّاس﴾ همه امور مردم، حتی زمان حجّ و حساب آن را دربر می‌گیرد؛ ولی از باب «ذکر خاص بعد از عام» که نشان اهمیتِ خاص است، حج جداگانه ذکر شده، چون مردم از اَشْکال گوناگون ماه برای آشنایی با ماههای حجّ استفاده می‌کردند؛ تا اعمال حجّ را دقیق و در زمان آن انجام دهند.

۲٫ استقلال حج و عمره
هر یک از حجّ و عمره، عبادتی مستقل است: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾ و همان‌طور که بر انسان مستطیع، حجّ واجب است، عمره مفرده نیز طبق برخی از آرا واجب است ۳٫
^ ۱ – ـ کنز العمال، ج۱۶، ص۵۲۱؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۴۹۰٫
^ ۲ – ـ سوره احزاب، آیات ۳۲ ـ ۳۳٫
^ ۳ – ـ ر.ک: کتاب نقش عایشه در تاریخ اسلام.
^ ۴ – ـ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۴٫
۴۹

در حج تمتّع که به فرموده رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمره و حجّ همانند شبکه به هم پیوند دارند ۱ ، عمره تمتع در حج تعبیه شده است و با انجام حجِ تمتّع به عمره مفرده نیازی نیست؛ ولی حج و عمره در حج قِران و افراد، کاملاً از یکدیگر جدایند.

۳٫ اقسام حج و تفاوت آنها
حج سه قسم است: تمتع، قِران، افراد. این سه قسم با یکدیگر تفاوتهایی دارند: أ. حجّ تمتع، ویژه کسانی است که ۴۸ میل یا بیشتر ۲ (۱۶ فرسخ؛ حدود ۹۶ کیلومتر) با مکه فاصله دارند و حج قِران و اِفراد برای کسانی است که در این محدوده به سر می‌برند.
ب. در حجّ تمتع، عمره بر اعمال حج مقدم است؛ بر خلاف حج قِران و افراد.
ج. در حج قِران، همراه کردن قربانی هنگام تلبیه و احرام لازم است، ازاین رو آن را« حج قِران» نامیده‌اند ۳ ؛ ولی در احرام حجّ افراد و تمتع، همراه‏کردن قربانی لازم نیست، افزون بر این، احرام حجّ و عمره در این دو از یکدیگر جداست ۴٫
^ ۱ – ـ سوره قصص، آیه ۲۷٫ ر.ک: مجمع البحرین، ج۱ ـ ۲، ص۴۵۹؛ التحقیق، ج۲، ص۱۸۰، «ح ج ج».
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۹٫
^ ۳ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۴۱ ـ ۴۴۸٫ این مسئله از نظر فقهی مورد اختلاف است: بعضی عمره مفرده را بر نائی و برخی بر غیر نائی در صورت استطاعت واجب می‌دانند؛ ولی فتوای مشهور بر آن است که عمره مفرده به تنهایی واجب نیست، گرچه موافق احتیاط است (العروهالوثقی، ج۲، ص۳۵۲، مسئله ۲).
۵۰

۴٫ حد نائی از نظر فقهی
قبلاً گفته شد که حجّ تمتع تنها وظیفه کسانی است که اهلشان در مکه حضور ندارند ۱٫ معیار حجّ تمتع و حد نائی از روایات عترت طاهرین(علیهم‌السلام) که مفسر قرآن‌اند به دست می‌آید. البته روایات وارد در این‌باره دو دسته است که با توجّه به برداشت مختلف فقیهان و مفسران از آنها منشأ دو قول عمده شده است، هرچند یکی از این دو قول با روایات مسئله هماهنگ نیست:
قول اول: حد نائی ۴۸ میل (۱۶ فرسخ؛ حدود ۹۶ کیلومتر) و بیشتر از آن است. این قول میان بسیاری از اصحاب، مشهور است.
قول دوم: حد نائی ۱۲ میل (۴ فرسخ؛ حدود ۲۴ کیلومتر) و بیشتر از آن است. شیخ طوسی در بعضی کتابهایش بر این نظر است ۲٫ امین الاسلام طبرسی ۳ و علامه طباطبایی نیز با این نظر و فتوا موافقت کرده‌اند ۴ ، حال آنکه هیچ روایتی در تأیید فتوای این بزرگان در دست نیست، هرچند آنان نظر خویش را به روایت و سنت پیامبر نسبت داده‌اند. البته در برخی روایات، حدّمزبور ۱۸ میل ذکر شده است؛ ولی هیچ یک از اصحاب به آنها عمل نکرده و فتوا نداده‌اند.
اکنون روایات مسئله را به اختصار بررسی و جمع بندی می‌کنیم و سپس به بیان توجیهات فتوای شیخ طوسی و همفکران او می‌پردازیم.
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۳۶٫
^ ۲ – ـ این قول، مشهور بین فقهای شیعه و قول شافعی است. در این مسئله اقوال دیگری هم هست (ر.ک: جواهر الکلام، ج۱۸، ص۵ ـ ۱۰).
^ ۳ – ـ به عقیده اهل سنت، حجّ قِران، حجّی است که حج و عمره با یک احرام قصد شود (ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص۳۱۹).
^ ۴ – ـ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۱۱ ـ ۲۳۹؛ جواهر الکلام، ج۱۸، ص۲ ـ ۵۰٫
۵۱

چنان که اشاره شد روایات دو دسته است:
دسته اول: روایات گویای ۴۸ میل:
أ. صحیحه زراره که در آن، حضرت امام باقر(علیه‌السلام) در پاسخ از آیه شریفه ﴿ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾ فرمود: «یعنی أهل مکهلیس علیهم متعه. کل من کان أهله دون ثمانیه و أربعین میلاً، ذات عرق ۱ و عُسفان ۲ کما یدور حول مکه، فهو ممن دخل فی هذه الآیه و کل من کان أهله وراء ذلک، فعلیهم المتعه» ۳ اهل مکه نباید حج تمتع به جا آورند و حَجهالاسلام آنان حج تمتع نیست و نیز هرکس فاصله‌اش از مکه کمتر از ۴۸ میل باشد، مانند ذاتِ عِرق و عُسفان، اهل مکه به شمار می‌آید و از مصادیق آیه است و هر که در فاصله‌ای بیشتر از آن باشد، وظیفه‌اش حج تمتع است.
ب. زراره از امام باقر(علیه‌السلام) درباره آیه مورد بحث پرسید و حضرت باقر(علیه‌السلام) چنین پاسخ داد: «ذلک أهل مکه لیس لهم متعه و لا علیهم عمره». سپس در بیان حدّ مکه در این مسئله فرمود: «ثمانیه و أربعین میلاً من جمیع نواحی مکه دون عسفان و دون ذات عرق» ۴ روایات دیگری نیز مؤید این دسته است ۵٫
گفتنی است که دسته‌ای دیگر از روایات معیار را مواقیت قرار داده است که
^ ۱ – ـ به اجماع علمای امامیه؛ ولی علمای اهل تسنن هر سه نوع حج را جایز می‌دانند و اختلاف آنان در تعیین فردِ افضل است (ر.ک: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص۳۱۹ ـ ۳۲۱).
^ ۲ – ـ المبسوط، مج۱ ـ ۲، ج۱، ص۳۰۶٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۰٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج ۲ ، ص۷۸٫
۵۲

فقها آنها را مطابق با همین دسته اول گرفته یا بر تقیه حمل کرده‌اند.
دسته دوم: روایت گویای ۱۸ میل:
صحیحه حَریز که در آن، امام صادق(علیه‌السلام) درباره آیه مورد بحث فرمود: «من کان منزله علی ثمانیه عشر میلاً من بین یدیها و ثمانیه عشر میلاً من خلفها و ثمانیهعشر میلاً عن‏یمینها و ثمانیه عشر میلاً عن یسارها، فلا متعه له؛ مثل مرّ ۱ و أشباهه» ۲ سند این روایت معتبر است؛ ولی اصحاب از آن اعراض کرده‌اند و هیچ فقیهی به آن عمل نکرده و طبق آن فتوا نداده است و از درجه اعتبار ساقط است.
اگر کسی اِعراض مشهور را قادح نداند یا برای او محرز نباشد، این دو دسته از روایات نزد او متعارض‌اند و باید میان آنها جمع کرد. صاحب‏وسائلِ پس از نقل این روایت می‌فرماید:
می‌توان این دو طایفه از روایات را جمع دلالی کرد، زیرا صحیحه حَرِیز نسبت به بیشتر از ۱۸ میل صراحت ندارد، پس با روایات دسته اول موافق می‌شود و دسته نخست بدون معارض می‌ماند ۳٫
این جمع ناتمام است، زیرا صحیحه‏حَرِیز در مقام تحدید است، پس مفهوم دارد و به دو قضیه موجبه و سالبه بازمی‌گردد، بنابراین هر دو دسته روایات در مقام تحدیدند: یکی معیارش ۱۸ میل و دیگری ۴۸ میل است،
^ ۱ – ـ ذات عرق، حدّ فاصل بین نجد و تهامه و میقات اهل عراق است (معجم البلدان، ج ۴، ص۱۰۷).
^ ۲ – ـ عُسفان، مکانی است که به اندازه دو مرحله از مکه معظمه فاصله دارد (همان، ج۴، ص۱۲۱ ـ ۱۲۲) و «مرحله» مقدار مسافتی است که مسافر در یک روز می‌پیماید و حدود ۲۴ میل است (المصباح، ص۲۲۳، «ر ح ل»).
^ ۳ – ـ تهذیب الاحکام، ج۵، ص۳۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۵۹٫
^ ۴ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۶۰ ـ ۲۶۱٫
^ ۵ – ـ همان، ص۲۵۸ و ۲۶۰، ح۱ و۶٫
۵۳

درنتیجه کاملاً با هم معارض‌اند؛ نه اینکه دَوَران بین اقل و اکثر باشد، بنابراین یا به سبب اعراض اصحاب از صحیحه حَریز باید روایت او را فاقد اعتبار دانست که دیگر تعارضی در بین نیست یا در صورتی که تعارض را بپذیریم باید جمع سندی کرد، چون جمع دلالی میسّر نیست. استاد بزرگوار، محقق دامادِ جمع سندی را پذیرفته و فرموده‌اند: چون دسته اول با فتوای مشهور بین اصحاب مطابق و شمار آنها نیز فزون‌تر است، بر دسته دوم ترجیح دارد ۱٫
نظر شیخ طوسی و همفکران او که معیار را ۱۲ میل گرفته‌اند، مؤید روایی ندارد؛ ولی استاد، محقق دامادِ دو توجیه برای آن بیان کرده است ۲:
یکم. در روایات ۴۸ میل، اگر عدد مذکور را بر جهات چهارگانه تقسیم کنیم، از هر طرف ۱۲ میل به دست می‌آید که مجموعاً ۴۸ میل می‌شود. کلام شیخ طوسی و برخی همفکران او ناظر به همین توجیه است ۳٫
این توجیه تمام نیست، زیرا ظاهر این روایات، ۴۸ میل از هر طرف است؛ نه ۴۸ میل از مجموع چهار سو، وانگهی قیدِ «من‏جمیع نواحی مکه» در روایت دوم زراره چنین توجیهی را دفع می‌کند.
دوم. ساکنان مناطق کمتر از ۱۲ میل، جزو ﴿حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾اند و ساکنان دورتر، مشمول این عنوان نیستند، چون عنوان «حاضر» مقابل «مسافر» است و سفر به ۴ فرسخ (۱۲ میل) تحقق می‌یابد.
این توجیه نیز ناتمام است، زیرا حدس صِرف و ادعایی بی دلیل است،
^ ۱ – ـ «مرّ» روستایی در نزدیکی مکه معظمه و بالای وادی ظهران است (معجم البلدان، ج۴، ص۶۳).
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۶۱٫
^ ۳ – ـ همان، ص ۲۶۲٫
۵۴

چون عنوان «حاضر» در آیه شریفه به معنای قریب در مقابل بعید است نه در مقابل مسافر.
حاصل اینکه، نظر مقبول، همان فتوای مشهور بین اصحاب است.

۵٫ آمیختگی قهر و مهر الهی
قهر الهی همواره با مهر او آمیخته است، چون صفات الهی جدای از یکدیگر نیستند تا موصوفهای جدای از هم فرض شود. چنین نیست که خداوند قهّاری در مقابل غفّار باشد یا گاهی غفّار و زمانی قهّار باشد، بلکه در حال قهر هم غفّار است. اگر ذیل آیه مورد بحث خداوند را به «شدید العقاب» می‌شناساند، در آیات دیگر همین خدای قهّار به ﴿اَرحَمُ الرّاحِمین﴾ معرفی شده است ۱ ، زیرا با تحلیل قهر الهی می‌بینیم که از درون آن مهر برمی‌خیزد؛ مثلاً درباره قصاص می‌فرماید: ﴿ولَکُم فِی القِصاصِ حَیوهٌ یاُولِی الاَلببِ لَعَلَّکُم تَتَّقون) ۲ در قصاص نفس، حکمِ فقهی و حقوقی آن اعدام است که مصداق قهر الهی است؛ ولی تحلیل قصاص نشان می‌دهد که در حکم اعدام، حیات جامعه و مهر الهی نهفته است؛ نظیر پزشک جرّاح که برای بهبودی مریض عضوی از بدن او را قطع می‌کند که این قهری است عین مهر؛ بر خلاف دشمنی که به رقیب خود حمله می‌کند و عضو او را قطع می‌کند که کارش سراسر قهر است.
انسانها گاهی در حال ناراحتی قهر دارند و زمانی در حال لطف و صفا مهر. در حال قهر و جفا، مهری ندارند و در حال مهر و صفا فاقد قهرند؛ ولی
^ ۱ – ـ کتاب الحج (تقریرات درس آیت الله محقق دامادِ)، ج۱، ص۳۷۱٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ التبیان، ج ۲، ص ۱۵۸ ـ ۱۵۹٫
۵۵

خداوند قهّاری است که در متن قهر او مهر هم وجود دارد.
تذکّر: چون رحمت الهی نامحدود است و همه چیز را فرا می‌گیرد، به‏طوری که هیچ موصوف یا وصفی، هیچ جوهر یا عرضی، هیچ ذات یا فعلی و بالاخره هیچ شأنی از شئون جهان آفرینش عاری از رحمت واسع خداوند نیست و رحمت او نیز لطف و عدل است و هرگز وصفی از اوصاف الهی در شأنی از شئون از عدل خداوند تهی نیست پس همه کارهای الهی در عین وصف خاص خود از قبیل قهر، عقاب، عذاب و مانند آن، مصداق رحمت و عدل خواهد بود. البته هنگام مقایسه و سنجش می‌توان کاری را قهر بدون مهر و عقاب بدون رحمت رحیمی متصف کرد.
آنچه از آیه ﴿ورَحمَتی وسِعَت کُلَّ شی‏ء) ۱ و از دعای «برحمتک الّتی وسعت کلّ شی‏ء» ۲ برمی‌آید همین است و آنچه از حیات دانستن جهاد، قتال و شهادت که از آیه ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم) ۳ که مورد آن قتال است (هرچند مورد، مخصص نیست و همه احکام الهی مشمول آن است) استفاده می‌شود همان است که از آیه قصاص استظهار شد.
گفتار امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) می‌تواند شاهد صدق به‏هم آمیختگی محمود و ممدوح قهر و مهر الهی باشد: «هو الّذی اشتدّت نقمته علی أعدائه فی سعه رحمته و اتّسعت رحمته لأولیائه فی شدّه نقمته» ۴
^ ۱ – ـ سوره یوسف، آیات ۶۴ و۹۲؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۱؛ سوره انبیاء، آیه ۳۸٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۹٫
۵۶

البته همان‌طور که گفته شد با نگاه به رخدادهای عینی از منظر سنجش و محاسبه، حکم قهر از مهر جدا و شأن رحمت از کار نقمت ممتاز است؛ لیکن از منظر مطلق نگری و ارزیابی هندسه رحمت و لطف بیکران، می‌توان رحمت الهی را داخل در قهر دانست و بدون امتزاج آن را مشاهده کرد:
گر ندیدی سود او در قهر او٭٭٭کی شدی آن لطف مطلق قهر جو ۱

۶٫ بدعت در اسلام
از مباحثی که استاد علامه طباطبایی عمیقاً به آن پرداخته‌اند بدعتگذاری بعضی از صحابه درباره حج تمتع است که تعبیر شدید اللحن ﴿واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب﴾ در آیه مورد بحث گویای آماده بودن زمینه برای همین بدعت است.
در سال دهم هجری، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای سفر حج اعلان عمومی کرد. در این سفر که بسیاری از صحابه و اهل مدینه ایشان را همراهی کردند، پس از اتمام سعی، جبرئیل امین بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد و تشریع حج تمتع از خدای سبحان را ابلاغ کرد، آن‌گاه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور دادند کسانی که قربانی همراه ندارند «تقصیر» کنند و از احرام خارج شده و آماده حج تمتع گردند.
این فرمان برای برخی صحابه، مانند خلیفه دوم که هنوز رسوبات جاهلی در ذهن آنها بود، گران آمد و او را به استبعاد وا داشت که چگونه از احرام بیرون رویم و از محرماتِ احرام، مانند همبستری با زنان، بهره‌مند شویم و در حالی که آب غسل از سرهایمان می‌ریزد برای حج تمتع محرم شویم. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
^ ۲ – ـ مصباح المتهجّد، ص۷۷۴، دعای کمیل.
^ ۳ – ـ سوره انفال، آیه ۲۴٫
^ ۴ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۹۰٫
۵۷

فرمود: تو هرگز به این حکم ایمان نمی‌آوری. این بیان، نشانِ نفاق درونی مخاطب و علم غیب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. سپس سراقه بن‏مالک برخاست و گفت: یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)! امروز دینمان را فرا گرفتیم، مانند کسی که از مادر زاییده شده است، آن‏گاه عرض کرد: آیا این دستور برای امسال است یا همیشگی است؟ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: همگانی و همیشگی است. سپس انگشتان دستها را در هم فرو بردند و فرمودند: عمره را (به دستور خدا) در حج داخل کردم تا قیامت؛ یعنی تشریع حج تمتع را اعلام کردم ۱٫
این استبعاد زمینه‏بدعتگذاری خلیفه دوم را در دوران خلافتش فراهم کرد، تا جایی که با صراحت گفت: دو متعه در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و من آن دو را حرام و مرتکب آن را عقاب می‌کنم: یکی متعه‏نساء (ازدواج موقّت) و دیگری متعه‏حج (حج تمتع ۲) ، با اینکه برخی از صحابه فرزند متعه‌اند ۳ و نیز پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بسیاری از صحابه حج تمتع به‌جا آورده‌اند.
لازم است عنایت شود که حج تمتع به زمان حیات رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مختص نبود و هرگز نسخ هم نشد، از این‏رو بسیاری از علما و فقهای اهل سنت تحریم عمره را ناروا دانسته‌اند و به آن عمل نکرده‌اند ۴٫
این مطلب (بدعتگذاری خلیفه دوم) نزد شیعیان و اهل تسنن مسلّم
^ ۱ – ـ مثنوی معنوی، ص۱۵، دفتر اول، بیت ۲۴۳٫
۵۸

است، چون همه دانشمندان ۱ شیعه و سنی پذیرفته‌اند که خلیفه دوم این دو متعه را با اینکه در قرآن آمده و در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام شده، حرام کرده است. مدارک آن را استاد علامه طباطبایی و علامه امینی(قدّس سرّهما) از کتابهای شیعه و سنّی گردآورده‌اند.
اکنون باید انگیزه و مستمسک عمر بن خطاب را در این بدعت جویا شد. این مطلب چون جنبه تفسیری، روایی و کلامی دارد، بیشتر علمای شیعه که عهده‌دار این مباحث بوده‌اند، در این عرصه وارد شده و به نقد و بررسی بدعت او پرداخته‌اند. خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید و علامه حلی در شرح آن ۲ و دیگر متکلمان، بدعت مزبور را به شکل یک طعن کلامی مطرح و عدم شایستگی وی را برای خلافت ثابت کرده‌اند و میر حامد حسینِ ۳ و مرحوم علامه امینی ۴ به تفصیل به جنبه تاریخی و حدیثی این رخداد پرداخته‌اند. مرحوم علامه طباطبایی ۵ و امین الاسلام طبرسی ۶ مباحث اساسی تفسیری و بحثهای روایی را، هم از دیدگاه اهل‏بیت(علیهم‌السلام) و هم از نظر اهل تسنن بررسی کرده‌اند.
در این میان، عده‌ای از علمای اهل تسنن نیز برای کاستن از قبح این بدعت، کار خلیفه دوم را توجیه سندی یا دلالی کرده‌اند؛ یعنی یا رخداد چنین
^ ۱ – ـ علل الشرایع، مج۱ ـ ۲، ج۲، ص۱۱۸؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۸۶؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۱۳ ـ ۲۱۵٫
^ ۲ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۱۰، به نقل از السنن الکبری، ج۱۰، ص۴۹۰٫ علامه امینی در پایان حدود ۴۰ حدیث را به این مضمون می‌داند (الغدیر، ج۶، ص۲).
^ ۳ – ـ المیزان، ج ۲، ص۲۹۷؛ الغدیر، ج ۶، ص۲۰۶ به بعد.
^ ۴ – ـ ر.ک: تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۲۲۳٫
۵۹

حادثه‌ای را نپذیرفته‌اند، یا آنکه گفته‌اند: منظور او حج تمتع نبوده است. بعضی دیگر اصل رخداد را پذیرفته‌اند؛ ولی او را صاحب نظر دانسته و کارش را تصحیح کرده‌اند یا خطایش را پذیرفته و از باب خطای در اجتهاد دانسته‌اند یا او را والی مسلمانان معرّفی کرده و به وی حق دخل و تصرف در این امور را داده‌اند ۱٫ برای بررسی بیشتر ابتدا ادله مشروعیت حج تمتع بیان می‌شود. سپس به اختصار توجیهات این بدعت مطرح و پاسخ داده می‌شود.

۷٫ ادله مشروعیت حجّ تمتع

أ. قرآن
طبق آیه مورد بحث، حج تمتع ویژه ساکنان دور از مکه است؛ نه حاضران در آن: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجِّّ… ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾، چنان که در بحث تفسیری به آن عنایت شد و ظهور کامل آن بازگو شد و نیازی به تکرار نیست، ضمن آنکه برخی از روایات آینده به مثابه تفسیر و شرح آیه است. مؤید این مطلب قرآنی، روایات منقول از طریق شیعه و سنی است که برای نمونه به دو مورد آن اشاره می‌کنیم:
یکم. عمران بن حصین می‌گوید: نزلت آیه المتعه فی کتاب الله و فعلناها مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ثم لم ینزل آیهتنسخ آیه متعه الحج و لم ینه عنها حتی مات؛ قال رجل برأیه ما شاء ۲٫
^ ۱ – ـ کنز العمّال، ج۱۶، ص۵۱۹ و ۵۲۱؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۴۹۰٫
^ ۲ – ـ کشف المراد، ص ۳۷۲٫
^ ۳ – ـ عبقات الانوار، ج۳، ص۲۲۴ ـ ۲۴۵٫
^ ۴ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۰۹ به بعد.
^ ۵ – ـ المیزان، ج ۲ ، ص۸۹٫
^ ۶ – ـ مجمع البیان، ج ۳ ـ ۴، ص ۵۲ ـ ۵۳٫
۶۰

دوم. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «دخلت العمره فی الحجّ إلی یوم القیامه لأنّ الله تعالی یقول: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی﴾ فلیس لأحدٍ إلاّ أن یتمتّع، لأنّ الله أنزل ذلک فی کتابه و جرت به السنه من رسول‌الله» ۱ پس تشریع حج تمتع در قرآن و مطابقت آن با سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلّم است.

ب. سنت
یک. سیره عملی و دستوری پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم): بر پایه روایات فریقین، شخص پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج تمتع به جا آوردند و به اصحاب دور از مکه نیز فرمان انجام حج تمتع دادند. بعضی روایات تصریح دارد که حج تمتع سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ برای نمونه:
۱٫ نسائی از عمران بن حُصَیْن نقل می‌کند که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج تمتع به‏جا آورد و ما نیز همراه او چنین کردیم. گوینده‌ای از پیش خود چیزی را گفته است ۲٫ تعبیر «تمتع» در این نقل می‌رساند که شخص پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز حج تمتع به‌جا آورده است: تمتعنا مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نزل فیه القرآن فلیقل رجل برأیه ما شاء ۳٫ در برخی روایات از طریقِ اهل تسنن آمده است که شیخین (ابوبکر و عمر) نیز حج تمتع به‏جا آورده‌اند ۴٫
^ ۱ – ـ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۶۰ ـ ۳۶۹٫
^ ۲ – ـ نقل مزبور با تعابیر مختلف ولی با مضمون واحد در این منابع آمده است: الدر المنثور، ج ۱، ص۵۲۰؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۴۹؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۷۶؛ سنن النسایی، مج۵ ـ ۶، ج۵، ص ۱۵۵؛ فتح الباری، ج ۳، ص۵۵۲٫
۶۱

۲٫ عبدالله بن عبید بن عُمَیر عن أبیه قال: قال علی بن أبی‏طالب لعمر بن الخطاب: «أنهیت عن المتعه؟» قال: لا و لکنّی أردتُ کثره زیاره البیت. قال: فقال علی: «من أفرد الحجّ فحسن و من تمتّع فقد أخذ بکتاب الله و سنّه نبیّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم» ۱
۳٫ ابو موسی از عمر بن خطاب نقل کرده که وی گفته است: هی سنه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یعنی المتعه و لکنی أخشی أن یعرسوا بهنّ تحت الاراک ثمّ یروحوا بهنّ حجّاجاً ۲٫
۴٫ امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «من حجّ فلیتمتّع، إنّا لا نعدل بکتاب الله عزّ و جلّ و سنّه نبیّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم» ۳
احادیث فراوانی از طریق اهل تسنن بر تشریعِ حجِ تمتع دلالت می‌کند که بخشی از آنها را علامه طباطبایی در المیزان و علامه امینی در الغدیر آورده‌اند؛ برای نمونه:
۱٫ أخرج البخاری و مسلم عن ابن عمر، قال: تمتع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی حجّه الوداع بالعمره إلی الحج و أهدی فساق معه الهدی من ذی الحلیفه، و بدأ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فأهلّ بالعمره ثم أهلّ بالحج فتمتّع الناسُ مع النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالعمره إلی الحج ۴٫
۲٫ أُنزلت آیهُ المتعه فی کتاب الله ففعلناها مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و لم ینزل قرآن
^ ۱ – ـ تهذیب الاحکام، ج۵، ص۲۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۴۰٫ حدیث از نظر سند هم صحیح است.
^ ۲ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۲۰۰؛ سنن النسایی، مج۵ ـ ۶، ج۵، ص ۱۵۵؛ مسند احمد، ج ۴، ص۴۲۸٫
^ ۳ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۲۰۰، از السنن الکبری، ج۷، ص۳۹٫
^ ۴ – ـ همان، ص۲۰۵ و۲۱۰٫
۶۲

یُحرّمه و لم ینه عنها حتی مات؛ قال رجل برأیه ما شاء» ۱ علامه امینی از چندین نفر از اهل تسنن نقل می‌کند که مقصود از «رجل» در این روایت عمر بن خطاب است ۲٫
۳٫ عن مطرف قال: بعث إلیّ عمران بن حُصَیْن فی مرضه الذی توفّی فیه، فقال:إنی کنت محدثک بأحادیث لعلّ الله أن ینفعک بها بعدی، فإن عشتُ فاکْتم علیَّ و إن متُّ فحدِّث بها إن شئت إنه قد سلّم علیّ؛ و اعلم أن نبیّ‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قد جمع بین حج و عمره ثم لم ینزل فیها کتاب الله و لم ینه عنها نبیّ‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ قال رجل فیها برأیه ما شاء ۳٫
به احتمال قوی، عمران بن حصین نام تحریم کننده حج تمتع را بیان کرده است، زیرا صِرف نقل از یک شخص مجهول، نیازی به تقیه ندارد که بگوید: تا زنده‌ام این را کتمان کن و پس از مرگم نقل کن.
۴٫ إن عبدالله بن عمر سُئل عن متعه الحج، قال: هی حلال. فقال له السائل: إنّ أباک قد نهی عنها! فقال: أرأیت إن کان أبی نهی عنها و صنعها رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، أ أمر أبی تتّبع أم أمر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؟ فقال الرجل:بل أمر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال: لقد صنعها رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) ۴٫
^ ۱ – ـ السنن الکبری، ج۷، ص۴۲، «کتاب الحج».
^ ۲ – ـ مسند احمد، ج۱، ص۴۲۱٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۴، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۴۲٫
^ ۴ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص۵۲۰٫
۶۳

۵٫ عن أبی نضره عن جابر، قال: قلت إنّ ابن الزبیر ینهی عن المتعه و إنّ ابن عباس یأمر به، قال:علی‏یدی جری الحدیث، تمتّعنا مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مع أبی بکر؛ فلمّا ولّی عمر خطب الناس، فقال:إن رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هذا الرّسول و إنّ القرآن هذا القرآن و إنّهما کانتا متعتان علی عهد رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أنا أنهی عنهما و أُعاقب علیهما؛ إحداهما متعه النساء و لا أقدر علی رجل تزوج امرأه إلی أجلٍ إلاّ غیّبته بالحجاره، والأُخری متعه الحج ۱٫
۶٫ عن ابن عبّاس، قال: سمعت عمر یقول:والله إنی لأنهاکم عن المتعه و إنّها لفی کتاب الله و لقد فعلها رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یعنی العمره فی الحج ۲٫
بر پایه این احادیث که نمونه‌ای از دهها حدیث است، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج تمتع انجام داده‌اند و این سنت پس از ایشان نیز تا دوران خلافت عمر رواج داشته است. او برای اثبات سخن خویش به قرآن و سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمسک می‌کرد و این استحسانی بیش نبود ۳٫
علامه امینی پس از نقل روایات طریقِ اهل تسنن می‌نویسد:
اینها پاره‌ای از احادیث اثبات مشروعیت حج تمتع و متعه‏نساء در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و برای مطلب، کافی و وافی است، زیرا از نظر قرآن و سنت نبوی، این دو متعه نسخ نشده و عمربن خطّاب نخستین کسی بود که به رأی خویش این دو را حرام کرد و این «اجتهاد در برابر نص»است ۴٫
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۶، ص ۱۹۹؛ صحیح البخاری (کتاب تفسیر، سوره بقره)، مج۴ ـ ۶، ج۶، ص۳۳؛ صحیح مسلم، مج۳ ـ ۴، ج۴، ص۴۹؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۰٫
^ ۲ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۱۹۹؛ صحیح البخاری (کتاب تفسیر، سوره بقره)، مج۴ ـ ۶، ج۵، ص۱۵۸؛ صحیح مسلم، مج۳ ـ ۴، ج۴، ص۴۷ و نیز الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۰٫
^ ۳ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۰۱؛ صحیح مسلم، مج۳ ـ ۴، ج۴، ص۴۸؛ مسند احمد، ج۴، ص ۴۲۸؛ ر.ک: سنن النسائی، مج۵ ـ ۶، ج۵، ص ۱۴۹٫ این روایت را مرحوم علامه امینی به سه صورت از کتابهای اهل تسنن نقل کرده است.
^ ۴ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۲۰۱ ـ ۲۰۲؛ ر.ک: السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ ـ ۴۲ و نیز النصّ والاجتهاد، ص۲۰۶، ح۲۸۸؛ سنن الترمذی، ج۲، ص۱۵۹، ح۸۲۳٫
۶۴

علامه طباطبایی بعد از نقل احادیث طریق اهل تسنن می‌نویسد:
روایات در این باره جدّاً بسیار است؛ ولی به نقل روایات مربوط به بحث تفسیری اکتفا کردیم و از مباحث کلامی و غیر آن صرف نظر کردیم ۱٫
تذکّر: ارجاع به المیزان و الغدیر برای سهولت رجوع به منبع نزدیک است وگرنه در منابع اهل سنت که برای آشنایان به آن منابع سهل است فراوان یافت می‌شود.
دو. سیره رفتاری و گفتاری اهل بیت(علیهم‌السلام): حجّ تمتع از نظر شیعه، بهترین قسم حجّ است، از این رو ائمه اطهار(علیهم‌السلام) بر معرفی آن پای می‌فشردند؛ هم تشویق زبانی داشتند و هم خود به حجّ تمتع محرم می‌شدند و در سه چیز تقیه نمی‌کردند و از هیچ سلطانی هراس نداشتند؛ یکی از آنها حج تمتع بود ۲ تا عملاً بدعتگذاری برخی را ناکام گذارند. به نمونه‌هایی از میان دهها روایتِ معصومان(علیهم‌السلام) اشاره می‌کنیم:
۱٫ عن أبی أیّوب الخزّاز، قال: سألت أبا عبدالله(علیه‌السلام) أیّ أنواع الحجّ أفضل؟ فقال: «التمتّع و کیف یکون شی‏ء أفضل منه و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقول: لو استقبلت من أمری ما استدبرت لفعلت مثل ما فعل الناس» ۳ این روایت بر جواز حج تمتع، وجوب آن برای نائی و افضل بودن آن در حج نذری و
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۲۱۰؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۴۹۰؛ المیزان، ج۲، ص۸۹ ـ ۹۰، به نقل از سنن بیهقی که به چند تعبیر آمده است.
^ ۲ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۲۰۵؛ سنن النسائی، مج۵ ـ ۶، ج۵، ص۱۵۳٫
^ ۳ – ـ ر.ک: الغدیر، ج۶، ص۲۱۶٫
^ ۴ – ـ همان، ص ۲۱۳٫
۶۵

استحبابی دلالت دارد.
۲٫ عن معاویه ابن عمّار قال: قال أبو عبدالله(علیه‌السلام): «ما نعلم حجّاً لله غیر المتعه. إنّا إذا لقینا ربنا، قلنا ربنا عملنا بکتابک و سنه نبیّک و یقول القوم عملنا برأینا، فیجعلنا الله و إیاهم حیث یشاء» ۱ مفاد این روایت، تصدیق مشروعیت حج تمتع و تطابقِ آن با قرآن و سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اشاره به سرنوشت سوء کسانی است که بر خلاف کتاب و سنّت، احکام الهی را تحریف یا از آن تحریف پیروی کردند.
۳٫ عن معاویه عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «من حجّ فلیتمتع، إنا لانعدل بکتاب الله (عزّ وجلّ) و سنّه نبیّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم» ۲
۴٫ عن صفوان الجمّال قال: قلت لأبی عبدالله(علیه‌السلام): إنّ بعض الناس یقول:جرّد الحج، و بعض الناس یقول: أقرن و سُق، و بعض الناس یقول:تمتع بالعمره إلی الحج. فقال: «لو حججت ألف عام لم أقرنها إلا متمتّعاً» ۳
۵٫ کان أبو جعفر(علیه‌السلام) یقول: «المتمتع بالعمره إلی الحج أفضل من المفرد السائق للهدی». و کان یقول: «لیس یدخل الحاجّ بشی‏ء أفضل من المتعه» ۴
۶٫ روایات فراوان دیگری درباره کیفیّت حجِ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شده است که مشروعیت حجّ تمتع را می‌رساند. یکی از روایات صحیح چنین است: حضرت صادق(علیه‌السلام) فرمود: پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای به جا آوردن حجهالاسلام در ۲۶ ذیقعده حرکت کردند و در مسجد شجره نماز گزارده و
^ ۱ – ـ المیزان، ج ۲، ص۹۰؛ ر.ک: صحیح مسلم، ج۵، ص۲۳ ـ ۲۴؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۵۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۵۱۹ ـ ۵۲۳٫
^ ۲ – ـ فقال (ابوعبدالله(علیه‌السلام)): «علیکم بالتمتع فإنّا لا نتّقی فی التمتّع بالعمره إلی الحج سلطاناً و اجتناب المسکر و المسح علی الخفّین» (الکافی، ج۴، ص۲۹۳).
^ ۳ – ـ همان، ص ۲۹۱٫
۶۶

محرم شدند، در حالی که همراه خود یکصد شتر برای قربانی آورده بودند که شماری از آنها برای حضرت علی(علیه‌السلام) بود که از یمن به حجّ می‌آمدند. همراهان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم که قصد عمره نکرده بودند و نمی‌دانستند حجّ تمتع چیست، محرم شدند.
پس از طواف و نماز طواف و سعی میان صفا و مروه، رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه‌ای برفراز مروه دستور فرمودند که همگی با «تقصیر» از احرام بیرون آیند و این اعمال را عمره تمتع قرار دهند. این فرمان را جبرئیل از طرف خدا آورده بود و همراهانِ رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم اطاعت کردند. پس از آن پیامبر فرمودند: اگر من همراه خویش قربانی نیاورده بودم، چنین می‌کردم؛ ولی چون قربانی همراه دارم، خداوند فرمود تا قربانی را به محل خود نرسانده‌اید، سر را نتراشید ۱ : ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه﴾.
سراقه بن مالک برخاست و عرض کرد:اای رسول خدا! امروز با حکم جدیدی آشنا شدیم و گویا تازه تولد یافتیم. آیا این برنامه ویژه امسال است یا همیشگی است؟ حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: نه، این وظیفه همگانی و همیشگی شماست تا قیامت. پس از آن فردی برخاست و گفت: این چه دستوری است! چگونه در وسط حجّ از احرام خارج شده و مرتکب محرّمات احرام شده و بعد برای حج محرم شویم، حال آنکه از سر و رویمان آب می‌چکد (کنایه از غسل جنابت به موجب آمیزش با همسر است که بعد از خروج از احرام عمره حلال می‌شود). پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: تو هرگز به این (حج تمتع) ایمان نخواهی آورد.
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۹۱٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ همان، ص ۲۹۲٫
^ ۴ – ـ همان.
۶۷

امام صادق(علیه‌السلام) در ادامه، داستان آمدن حضرت علی(علیه‌السلام) از یمن و کیفیت احرام ایشان و جریان قربانی‏کردن یکصد شتر را بیان و در پایان افزودند: حج‏تمتع از حج قِران و حج اِفراد بهتر است. راوی از حضرت صادق(علیه‌السلام) پرسید: حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روز محرم شدند یا شب؟ حضرت صادق(علیه‌السلام) فرمودند: روز، بعد از نماز ظهر ۱٫

۸٫ نکاتی درباره حج پیامبر (صلی الله علیه و آله)
أ. بر پایه روایات معتبر، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه‏منوره تنها یک‏بار، آن هم در سال دهم حج به‏جا آوردند که به «حجه الوداع» مشهور است؛ ولی در مکه چندین بار مخفیانه حج به‏جاآوردند. برخی روایات تا بیست حج هم برای آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر کرده‌اند ۲٫
ب. طبق اخبار مستفیض پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از هجرت، از شجره ۳ محرم شدند ۴ ، پس مقصود از احرام از «بیداء» در روایت یاد شده: «حتی أتی البیداء فأحرم منها» ۵ تلبیه گفتن یا اظهار و اعلام احرام است.
^ ۱ – ـ در ادامه مباحث، توضیح داده خواهد شد که این جمله دلالت نمی‌کند که رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج تمتع به جا نیاوردند.
۶۸

ج. همراهان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان‏طور که مرسوم بود، هنگام احرام همگی قصد به جا آوردن حج اِفراد داشتند؛ نه قصد عمره مفرده و نه قصد عمره و حج تمتع، زیرا آنان تا آن زمان حج تمتع را نمی‌دانستند، بلکه در مکه به دستور وحی الهی به حج تمتع عدول کردند.
د. مهم‏ترین نکته این است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه حجّی به‏جا آوردند. عده‌ای گفته‌اند: حج قِران؛ ولی طبق شواهد روایی، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج تمتع به‏جا آوردند. برخی، از حدیثِ «لَو اسْتَقْبلتُ مِنْ أمری ما اسْتَدبَرْتُ لما سقتُ الهدی ۱ : اگر در آینده حج انجام دهم قربانی به همراه نمی‌آورم»، چنین برداشت کرده‌اند که حج آن حضرت تمتع نبوده است ۲٫
هـ . آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علت عدم خروج خود را از احرام، همراه داشتن قربانی ذکر می‌کنند و سپس به این آیه شریفه استشهاد می‌فرمایند: ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه﴾.
استاد علامه طباطبایی در این باره می‌فرماید: پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همراه خود قربانی داشتند؛ ولی چون اهل مکه نبودند، حجشان تمتع بوده و تنها مأمور بودند تا زمانی که قربانی را به محل خودش نرسانده‌اند، سر را نتراشند و ظاهراً منظور از عدم احلال در روایت، همان نتراشیدن سر است ۳ ، بنابراین، روایات اهل تسنن و شیعه صراحت دارد که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج تمتع انجام دادند، حال آنکه ایشان پس از هجرت تنها یک حج گزاردند و آن حجهالوداع بود، پس حضرت در حجه الوداع به حج تمتع عدول کرده‌اند.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۲۴۸ ـ ۲۴۹٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵٫
^ ۳ – ـ مکانی است در نزدیکی مدینه (ذوالحلیفه) سر راه مکه که یکی از مواقیتِ معروف برای احرام است. علت نامگذاری آن به شجره، وجود تک درختی در آنجا بوده است. حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کنار آن درخت مُحْرِم شدند. این تک درخت نشانه خوبی برای محل احرام بود. بعدها مسجدی در آنجا بنا شد و به «مسجد شجره» معروف گردید (معجم البلدان، ج۳، ص۳۲۵).
^ ۴ – ـ الکافی، ج۴، ص۲۴۵ و۲۴۹٫
^ ۵ – ـ همان، ص۲۴۸٫
۶۹

برخی از روایات شیعه و اهل تسنن دلالت دارد که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجهالوداع، پس از اعمال عمره برای حج تمتع احرام بستند؛ نظیر صحیحه معاویه بن عمار از امام صادق(علیه‌السلام) که در نقل داستان حجهالوداع فرمود: «فخرج النبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أصحابه مهلّین بالحجّ حتی أتی منی» ۱

۹٫ بررسی توجیهات و پاسخ آنها
أ برخی به آیه مورد بحث تمسّک کرده و گفته‌اند طبق ظاهر ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾ حج و عمره دو عبادت مستقل است و هیچ‏یک در دیگری جاسازی نشده و پیوندی با هم ندارند؛ یعنی آیه چنین است: «أتموا الحجّ لله و أتموا العمره لله» و از حج، حجِّ قران و افراد و از عمره، عمره مفرده مراد است، پس حج آمیخته با عمره که دو جزء از یک عبادت باشند، با ظاهرِ قرآن مطابق نیست ۲٫
در پاسخ باید گفت اوّلاً این آیه بر مطلبی که از دومین مدّعی خلافتْ رسید دلالت ندارد، زیرا صدر آیه تنها بیان می‌کند که حج و عمره برای خدا و از اعمال عبادی است؛ ولی دو عبادت مستقل بودن آن را باید از دلیل دیگر فهمید.
ثانیاً ذیل آیه به خوبی تشریع حج تمتع از سوی خدا و وجوب آن را بر نائی می‌فهماند: ﴿فَاِذا اَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجِّّ… ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾.این جمله به صورت اصلی کلی (قضیه حقیقی نه خارجی) آمده است و به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا گروهی خاص اختصاص ندارد.
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج۳۰، ص۶۳۲٫
^ ۲ – ـ الحدائق الناضره، ج۱۴، ص۳۱۲٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۲، ص۹۱٫
۷۰

ب. سیره عملی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا پایان زندگی بر عدم انجام حجّ تمتع و به‏جاآوردن حج قِران بود.
باید گفت اوّلاً روایات فراوانی از طریقِ فریقین رسیده است که رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجه الوداع حج تمتع به‏جا آوردند ۱٫
ثانیاً صِرف سوق هدی دلیل نمی‌شود که حجّ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حجّ قِران بوده است؛ زیرا در حجّ تمتّع نیز قربانی هست؛ گرچه می‌توان پول آن را همراه آورد. وانگهی، صحابه نقل کننده حجّهالوداع گفته‌اند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حج‏تمتّع انجام دادند.
ثالثاً چنانچه درباره فعل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجّهالوداع تردیدی باشد، در این مطلب شکی نیست که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همه صحابه که از راه دور آمده بودند و قربانی به همراه نداشتند، دستور حج تمتع دادند، چون فریقین این مطلب را نقل کرده‌اند و ظاهر کلام دومین مدّعی خلافت نیز همین است. افزون بر این، نوعِ علمای اهل تسنن که در صدد توجیه این بدعت برآمده‌اند، اصل وجوب حج تمتع در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان سنت نبوی پذیرفته‌اند.
از برخی نقل شده است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجّه الوداع، حج قِران به‏جا آوردند و چنانچه در برخی از روایات به آن حجّ تمتع اطلاق شده برای آن است که گاهی به حج قِران، «متعه» گفته می‌شود ۲٫
در پاسخ این مطلب نادرست نیز گفته می‌شود که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجّ
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۴۷؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۰٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۰٫
۷۱

تمتع به‏جا آوردند؛ ولی موی سر را نتراشیدند تا قربانی به محلش برسد و صِرف نتراشیدن موی سر، نشانه بقای بر احرام نیست.
ج. در مهم‏ترین مستمسک برای توجیه این بدعت، گفته‌اند که عمربن‏خطاب والی مسلمانان بود و والی مسلمانان ولایت دارد و می‌تواند به تغییر و تبدیلِ احکامِ دین دست زند ۱٫
در پاسخ باید گفت این دلیل از دو جهت صغرا و کبرا خدشه‏پذیر است:
یک. در اینکه خلیفه ثانی حقیقتاً سِمت والی مسلمانان را داشت، از مهم‏ترین بحثهای کلامی میان شیعه و اهل تسنن است. متکلمان شیعه ثابت کرده‌اند که او هیچ‏گونه ولایتی بر مسلمانان نداشته، زیرا منصب خلافت را غصب کرده است. تفصیل آن را به «علم کلام» وامی‌گذاریم ۲٫
دو. آیا محدوده ولایتِ والی مسلمانان، به اندازه‌ای وسیع است که می‌تواند احکام الهی را تغییر دهد؟
علامه طباطبایی بحثی مفید و گسترده در زمینه معنای اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اولی‌ا‌لامر دارند ۳ که خلاصه‌ای از آن را با تحریر می‌آوریم: خدایی که برای اولیایش ولایت جعل کرده، محدوده آن را هم بیان داشته است. براساس آیات قرآن کریم، از خدا و از رسول خدا و اولوا الامر باید اطاعت کرد: ﴿اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم) ۴ و اطاعت از اولوا الامر، اطاعتِ از خداست، زیرا دستورهای والیان امر دو گونه است: ۱٫ درباره
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۶، ص۲۰۰، به نقل از سنن النسایی و مسند احمد؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۰ ـ ۵۲۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ۲۳۹ ـ ۲۴۲٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۶۴ ـ ۳۶۵٫
۷۲

قوانین الهی و خطوط کلی حلال و حرام که تا قیامت ثابت و تغییر ناپذیر و برای همه انسانها در همه زمانها و مکانها ثابت است. والیان امر فقط مبلّغ و مبیّن این‌گونه قوانین و احکام‌اند و حق هیچ‏گونه کاستن و افزودن یا حذف و وضع آنها را ندارند.
۲٫ درباره یک سلسله امور جزئی که تغییر و تبدیل می‌پذیرند و والیان امر، حق دارند آنها را کم و زیاد یا وضع و حذف کنند؛ نظیر مقررات جنگ و صلح، کیفیت و نحوه تهیه ساز و برگ جنگی، زمان و مکان آن دو، گذشت از اسیران و نصب و عزل اشخاص در مناصب گوناگون. این‌گونه از موضوعات جزئی که به مقررات اسلامی بازمی‌گردد و نه قوانینِ کلی، به سبب ولایت والی مسلمانان بالاصاله و ولایت ولی فقیه بالنیابه تغییر و تبدیل می‌یابد.
البته همان‏طور که انسان امور شخصی خود را بر اساس حلال و حرام الهی تنظیم می‌کند؛ ولی در انتخاب موضوع و نحوه آن طبق مصلحت خویش عمل می‌کند، والی مسلمانان نیز در حوزه ولایتش که وسیع‏تر است، باید براساس حلال و حرام الهی کار کند و حق تجاوز از آن را ندارد؛ اما در حوزه مقررات و موضوعات جزئی آزادانه می‌اندیشد و مصلحت و غبطه «مولّی علیهم» خود را در نظر می‌گیرد، چنان‏که صلاح اصل نظام اسلامی را فراموش نمی‌کند، پس چنانچه قرآن به اطاعتِ از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا والیان امر فرمان داده است، فقط در محدوده مقررات و موضوعات جزئی، آن هم براساس وحی الهی است؛ خواه قرآن یا احادیث قدسی باشد و یا سنتِ معصومان و مانند آن. البته این امر نیز به صورت تفویض در قانونگذاری نیست، زیرا اصل تفویضِ معهود، خواه در نظام تکوین و خواه در تشریع، محال است، بلکه معصومان(علیهم‌السلام) وحی الهی را بدون واسطه یا با واسطه گرفته و همان را به جامعه
^ ۱ – ـ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۶۱ ـ ۳۶۲؛ المیزان، ج۲، ص۹۳٫
^ ۲ – ـ کشف المراد، ص۳۷۸٫
^ ۳ – ـ ر.ک: المیزان، ج۱، ص۹۳ ـ ۹۵؛ ج۴، ص۳۸۸ ـ ۴۰۱٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۵۹٫
۷۳

ابلاغ می‌کنند.
حاصل اینکه در محدوده ولایت والی، چهار مطلب است که دو به دو برابر یکدیگرند:
۱ و۲٫ اصول کلّی انسانیت؛ نظیر فطرت، طبیعت، نیاز او به غذا، مسکن، نکاح، تجارت، سیاست و… که همیشه ثابت‌اند و به لحاظ این اصول ثابت، قوانین و احکام کلی الهی و حلال و حرام است که برای همگان، همواره و همه جا ثابت است و خداوند این قوانین را برای هدایتِ بشر در برابر آن اصول کلی انسانیت فرستاده است.
۳ و۴٫ خصوصیات جزئی انسانها که بر اثر مرور زمان و شرایط گوناگون، تغییر پذیر است، بلکه روز به روز ترقی می‌کند و به لحاظ این فروع متغیّر، مقرراتی است که برای پاسخگویی به همین خصوصیات جزئی، بر عهده والیان امر نهاده شده است که بر اثر شرایط و زمان و مکان مختلف تغییر می‌یابد و با مسائل نوظهور منطبق است، پس اگر خصوصیات انسانها متغیر است، والی مسلمانان نیز بینش انطباقِ قوانین کلی بر موضوعات جزئی را داراست.
عصاره مطالب مزبور، وظایفِ والیان امر را چنین رقم می‌زند:
یک. تبیین قوانین و احکام الهی قرآن: ﴿لِتُ‏بَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم) ۱
دو. حفظ و صیانت قوانین الهی و جلوگیری از تفسیر به رأی قوانین: ﴿والحفِظونَ لِحُدودِ اللّه) ۲
سه. تبلیغ قوانین و احکام ثابت الهی: ﴿اَلَّذینَ یُبَلِّغونَ رِسلتِ اللّهِ
۷۴

ویَخشَونَهُ ولایَخشَونَ اَحَدًا اِلاَّاللّه… ) ۱ ﴿یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک) ۲
چهار. تهیه و تنظیم قوانین و مقررات جزئی با لحاظ مصلحت حوزه ولایت خود؛ نظیر مقررات راهنمایی و رانندگی و قوانین مدیریت کلان اقتصادی و….
پنج. اجرای حدود و قوانین الهی و جلوگیری از سهل‌نگاری و بی‌حرمتی به آنها.
بنابر آنچه گفته شد حقِّ تغییر و تبدیلِ احکام و قوانین الهی اصلاً در حیطه وظایف والی مسلمانان نیست و این توجیه که خلیفه دوم والی مسلمانان بود و مجاز به تغییر حکم حج تمتع بوده، سخنی بی‏دلیل است.
د. برخی بر بطلان حج تمتع به استدلالی اعتباری تمسک کرده و گفته‌اند: چگونه انسان در اثنای حج تمتع از محرمات بهره مند شود، حال آنکه حج تمتع عمل واحد مرکب از دو جزء است؟ در حقیقت وحدت عمل حج تمتع، مانع استفاده از محرمات در اثنای عمل است؛ بر خلاف حج قِران و اِفراد که عمره و حج در آن، دو عمل مستقل و جداست، در نتیجه بهره‏وری از محرمات در اثنای آن دو اشکالی ندارد. این استدلال زمینه تمرّد برخی از صحابه را نسبت به حج تمتع فراهم کرده است.
در پاسخ باید گفت خداوندی که حج را با این کیفیت تشریع کرده، اجازه بهره‌مندی از محرمات را در اثنای آن (که با خروج نسبی همراه است) داده است و اجتهاد مقابل این فرمان صریح الهی، اجتهاد در برابر نص و حکم صریحِ
^ ۱ – ـ سوره نحل، آیه ۴۴٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۱۱۲٫

۷۵

قرآن و کاری باطل است، زیرا اجتهاد یا در موردی است که نصّی نباشد و مجتهد طبق قواعد اصولی و عقلی که منزّه از قیاس و استحسان است، حکم آن را به دست می‌آورد؛ یا نصّی هست ولی مجتهد براساس قواعد و اصول، در آن غور و تأمّل کرده و مطالبی را از آن استنباط و استظهار می‌کند، چنان که با ارزیابی مجتهدانه می‌یابد که آن نص، عام است یا خاص، مطلق است یا مقید، معارض دارد یا نه…. اجتهاد در محدوده نص روا و در مقابل آن نارواست.
خواجه نصیر الدین طوسی در ضمن بیان ادله عدم صلاحیت خلیفه‏دوم برای خلافت فرمود: «و قضی فی الجدّ مأه قضیّه و فضّل فی القسمه و منع المتعتین» ۱ دومین مدعی خلافت، چون به احکام شرعی آشنا نبوده و در مسئله میراثِ جدّ چندین نحو سخن گفته و در تقسیم بیت المال میان مهاجران و انصار تفاوت می‌گذاشته و از متعه نساء و متعه حج جلوگیری می‌کرده است، صلاحیت خلافت و وصایتِ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ندارد.
شیخ علاء الدین علی بن محمد قوشچی (متوفای ۸۷۹ه‏ق) در شرح کلام خواجه از عمر بن خطاب چنین نقل می‌کند: أنَّ عمر قال و هو علی المنبر: أیّها النّاس! ثلاث کنّ علی عهد رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أنا أنهی عنهنّ و أُحرّمهنّ و أُعاقب علیهنّ: متعه النساء و متعه الحج وحیّ علی خیر العمل، آن‏گاه در پاسخ خواجه نصیرِ می‌گوید: هیچ‏یک از این ادله موجب قدح خلیفه دوم نمی‌شود، چون مخالفت یک مجتهد با مجتهدی دیگر در مسائل
^ ۱ – ـ سوره احزاب، آیه ۳۹٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۶۷٫
۷۶

اجتهادی، کاری عادی است و تازگی ندارد ۱٫
در پاسخ باید گفت که جناب قوشچی و همفکرانشان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از اوج وحی و عصمت پایین آورده و در ردیف مجتهدی عادی نشانده‌اند؛ یعنی رسالت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها در محدوده ابلاغ الفاظ قرآن پذیرفته‌اند؛ ولی در استنباط احکام از قرآن او را در حدّ یک مجتهد و مفسر عادی معرفی کرده‌اند تا راه را برای خلافت دیگران باز کنند و از طرفی دومین مدعی خلافت را مجتهد پنداشته و بدعت او را اجتهاد معقول و مقبول گمان برده و تفاوت بدعت مذموم با سنّت محمود نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از موارد اختلافِ دو مجتهد دانسته‌اند.
اینان اگر به مقام بلند رسالت پی‏می‌بردند، هرگز افرادی عادی را به جای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمی‌نشاندند و به عنوان خلیفه او معرّفی نمی‌کردند؛ ولی به‏ناچار، مَسند رسالت و نبوّت را تنزّل دادند تا افراد عادی بتوانند بر آن تکیه زنند. قوشچی این مسئله را امری اجتهادی می‌داند که خطای در آن معذور است؛ ولی صحیح آن است که این، اجتهادِ مقابل نصِّ قرآنی و وحی الهی است، زیرا اینان قرآن و احادیث را کنار گذاشته، طبق وهم و خیالِ خودشان حکم می‌کنند، گرچه آن حکم مخالف صریح قرآن باشد، حال آنکه اجتهاد تلاش و کوشش و تدبّر در آیات و روایات برای فهم دقیق آنهاست تا حکم قرآن روشن شود؛ نه اینکه مقابل آن باشد.
مولا احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ه‏ق) در حاشیه بر شرح
^ ۱ – ـ ر.ک: کشف المراد، ص ۳۷۸٫ در برخی نسخه‌ها تعبیر «و قضی فی الحدّ مأه قضیب» آمده که اشتباه است، زیرا یکصد تازیانه برای حدّ زنا صریح قرآن است. عبارت دوم ریشه تاریخی ندارد، بلکه شهرت کاذب است.
۷۷

تجرید محقق طوسی ذیل دفاع قوشچی چنین مرقوم فرمود: … اجتهاد عبارت از استدلال به کتاب و سنت از لحاظ قول، فعل و تقریر است؛ نه ترک آنها و عمل به رأی خود که این کار حرام، بلکه کاد أن‏یکون کفراً اِن اعتقد صحّته دون قوله(صلّی الله علیه و آله و سلّم )… ۱٫
علامه امینی قبل از نقل سخن قوشچی در بیان لطیفی می‌فرماید: «إقرأ و اضحک أو ابکِ» ۲ سخن قوشچی را بخوان و بخند یا گریه کن و ببین که اینها با دین مبین اسلام چه کرده‌اند و چگونه آن را به بازی گرفته و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در حدّ مجتهدی عادی پایین آورده‌اند.
ه . بعضی به وجه اعتباری دیگری برای توجیه این بدعتگذاری تمسّک کرده و گفته‌اند:
در صدر اسلام مسلمانان به سبب ترس، حجّ تمتع انجام می‌دادند و با انجام عمره از احرام خارج می‌شدند؛ ولی بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اسلام فراگیر شد، هراسی نبود تا حجّ تمتع به جا آورند، پس مشروعیت حجّ تمتع برای زمانِ خوف بوده که سپری شده است ۳٫
در پاسخ باید گفت اولاً اصحابِ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حجّهالوداع هیچ گونه ترسی نداشتند، بلکه مشرکان پس از فتح مکه در سال هشتم در خوف و هراس به سر می‌بردند.
^ ۱ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۳۸، به نقل از شرح تجرید قوشچی و طبری در «المستبین». شرح تجرید قوشچی، ص۴۸۴٫
۷۸

ثانیاً آیه شریفه، جریان حجّ تمتع را به طور مطلق و اصلی کلی بیان کرده و هیچ‏گونه قیدی، مانند ترس، در آن نیست: ﴿ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام﴾. البته ممکن است در اثنای حجّ تمتع ترس پدید آید که در این صورت، حکم مصدود جاری می‌شود و این رخداد اختصاص به حج تمتع ندارد؛ ولی در اصل حجّ هیچ ترسی نبوده است.
و. علامه امینی نقل می‌کند:
نهی دومین مدعی خلافت متوجه کسی است که ابتدا قصد حج کند و محرم شود و بعد بخواهد از آن به عمره تمتع عدول کند و در پی آن حجّ به جا بیاورد؛ ولی اگر کسی از اول بخواهد حجّ تمتع به‏جا آورد، خلیفه دوم او را از چنین عملی نهی نکرده است ۱٫
در پاسخ باید گفت اولاً این توجیه با سخن خود عمر بن خطاب و مدافعان او سازگار نیست، زیرا او تصریح کرده که اجازه نمی‌دهم کسی به قصد حجّ تمتع وارد احرام شود و در اثنای آن از احرام بیرون آید و از محرمات احرام بهره‌مند شود. ثانیاً این کار را نهی از عدول به حجّ تمتع گویند؛ نه نهی از حجّ تمتع. ثالثاً بر پایه روایاتی صحیح از ابن عباس، عمران بن حصین، سعدبن أبی وقاص، أبو موسی اشعری و…، آنچه را عمر بن خطاب نهی کرد، متعه حج و جمع بین حج و عمره بود نه چیز دیگر ۲٫
^ ۱ – ـ حاشیه شرح تجرید قوشچی، ص۴۸۴؛ حاشیه بر الهیات، شرح جدید تجرید، ص۲۶۳٫
^ ۲ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۳۸٫
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۵۰۱ ـ ۵۲۴؛ المیزان، ج۲، ص۱۹۲؛ فتح الباری، ج۳، ص۳۴۴؛ صحیح البخاری، مج۱، ج۲، ص۱۷۶ ـ ۱۷۷، (کتاب الحج، باب التمتع علی عهد رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)).
۷۹

ز. به عثمان بن عفان و ابوذر نسبت داده شده که گفته‌اند: حجّ تمتع سنت دائمی نبوده، بلکه ویژه صحابه بوده است ۱ ؛ ولی اوّلاً این توجیه با صریح روایت کیفیت حجهالوداع که فریقین نقل کرده‌اند سازگاری ندارد، زیرا وقتی سراقه بن مالک از حضرت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسید که آیا این عمل ویژه امسال است یا همیشگی است، آن حضرت این دستور را همگانی و همیشگی دانستند و چنین فرمودند: «بل هو للأبد إلی یوم القیامه» ۲
ثانیاً در پاره‌ای از روایات شیعه و سنّی تصریح شده که حجّ تمتّع سنّت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است ۳٫
ح. از سعید بن مسیب نقل شده است که یکی از اصحاب پیامبر نزد عمربن‏خطاب آمد و شهادت داد که من از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پایان عمر شریفشان شنیدم که از حجّ تمتع نهی کردند ۴٫
در پاسخ باید گفت روایت و شاهد آن، هر دو ساختگی است، زیرا این شاهد هنوز شناخته نشده و شاید به دنیا هم نیامده باشد. سرّ جعل آن هم این‌ست که دومین مدّعی خلافت پس از بدعت معهود، با انکار و اعتراض شدید عده‌ای روبه‏رو شد که چگونه از حکم قرآن و سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهی کردی، از این رو مجبور شد تا این شاهد جعلی و روایت ساختگی را رواج
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۶، ص ۲۱۴؛ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۵۳؛ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۶۱٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الغدیر، ج ۶، ص۲۱۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۴۲۱؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۱۵۲۰٫
۸۰

بدهد تا از شدت اعتراض مردم بکاهد.
مسلّم است که در آخرین لحظات عمر شریف پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت علی(علیه‌السلام) و دیگر اهل‏بیت بر بالین آن حضرت بودند و هیچ یک این نهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نقل نکرده‌اند، افزون بر آن، اهل بیت و اصحاب آنها بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها حج تمتع به جا آوردند، بنابراین نشانه‌های جعلی بودن این حدیث آشکار است.
برای توجیه بدعتگذاری دومین مدعی خلافت مسلمانان، سخنان دیگری هم گفته‌اند که مجال طرح آنها نیست. مطالعه تاریخ و روایات این مسئله نشان می‌دهد که به نوعی این داستان را رنگ سیاسی داده‌اند؛ حتی برخی گفته‌اند که هر سه خلیفه از حجّ تمتع نهی کردند تا بار ننگی را که بر دوش دومین مدعی خلافت است، سبک‌تر کنند. بعضی این بدعت را تنها به خلیفه سوم نسبت دادند و گروهی دسیسه‌گر نیز گفته‌اند که اولین کسی که حج تمتع را نهی کرد، معاویه بود، زیرا خلفای سه‌گانه خودشان حج تمتع به‏جا آوردند، تا این بار سنگین را از دوش خلفا بردارند و بر گُرده معاویه بگذارند؛ ولی روشن است که اولین نهی کننده عمر بن خطاب بوده است، از این رو این مطلب را از اولیّات عمر برشمرده‌اند ۱٫
معاویه که چند ماهی بیشتر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ادراک نکرده بود، روزی به اصحاب رسول خدا گفت: آیا شما مناهی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شنیده‌اید؟ گفتند: آری. بعد یک به یک شمرد و سپس گفت: آیا شنیده‌اید که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از
^ ۱ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۱۴؛ ر.ک: الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۴، ص۲۴۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص۲۱۵؛ ر.ک: الغدیر، ج۶، ص۲۱۵ ـ ۲۱۴٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۲، ص۸۹؛ مسند احمد، ج۱، ص۴۲۱٫
^ ۴ – ـ الغدیر، ج۶، ص۲۱۷؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۱۶۲، ح۱۷۰۳٫
۸۱

حجّ تمتّع نهی کرده است؟ گفتند: نه. معاویه گفت: پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این هم نهی کرده است؛ ولی شما فراموش کرده‌اید ۱٫ پیداست که این هم دسیسه و توطئه معاویه بود که منافقانه این مطلب را به اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحمیل می‌کرد.
علامه امینی از نظر کلامی و حدیثی، بدعتگذاری دومین مدعی خلافت را در سه بخش جمع‌وری کرده است: بخش اول را به متعه حج و بخش دوم را به متعه نساء اختصاص داده و در بخش سوم هر دو متعه را جمع و روایات مسئله را از طریقِ اهل سنت بررسی کرده است ۲٫

بحث روایی

۱٫ وجوب مستقل حج و عمره
عن الصادق(علیه‌السلام) فی قوله تعالی: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾؛ قال: «هما مفروضان» ۳
عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: «إنّ العمره واجبه بمنزله الحجّ لأنّ الله یقول: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾. هی واجبه مثل الحجّ و من تمتّع أجزأته و العمره فی أشهر الحجّ متعه» ۴
اشاره: برپایه این روایات و روایات مشابه آن، عمره مانند حجّ واجب
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۶، ص ۲۱۳
۸۲

مستقل است. البتّه کسی که حجّ تمتّع به‏جا آورد، از عمره کفایت می‌کند و عمره تمتع مانند حج در خصوص ماههای حج انجام می‌شود بر خلاف عمره مفرده که در طول سال انجام دادن آن صحیح است.

۲٫ مقصود از اتمام حج و عمره
عن زراره و حمران و محمّد بن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبدالله(علیهم‌السلام) قالوا: سألناهما عن‏قوله: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّه﴾. قالا: «فإنّ تمام الحج و العمره أن لا یرفث و لا یفسق و لا یجادل» ۱
عن الصادق(علیه‌السلام): «إذا أحرمت فعلیک بتقوی الله و ذکر الله کثیراً و قلّه الکلام إلاّ بخیر فإنّ من‏تمام الحج و العمره أن یحفظ المرء لسانه إلاّ من خیر کما قال الله عزّ و جلّ فإنّ الله عزّ و جلّ یقول: ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجّ) ۲ و قال(علیه‌السلام): «یعنی بتمامهما أدائهما و اتقاء ما یتّقی المحرم فیهما» ۳
اشاره: أ. اتمام حج و عمره گاه به صرف انجام واجبات آنها و پرهیز از محرمات احرام است و گاه در مرتبه عالی‌تر به رعایت مستحبّات و دوری از مکروهات؛ همانند روزه که مشابه این تعبیر در آن نیز وارد شده است. در روایات یاد شده به هر دو بخش اشاره شده است.
ب. اتمام هر کدام از حج و عمره در غیر حج تمتع با استقلال وجوبی هر کدام همراه است و در خصوص حج تمتع اتمام آنها به معنای آمیختگی آن دو
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۶، ص ۲۱۸؛ سنن ابی داود، ج ۱، ص ۲۸۳٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الغدیر، ج۶، ص۴۰ ـ ۱۹۸٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۸؛ الکافی، ج۴، ص۲۶۵٫
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۷٫
۸۳

با هم و تکمیل مجموع آنها به عنوان یک واجب عبادی به نام حج تمتع است.

۳٫ تمامیت حجّ و لقای امام(علیه‌السلام)
عن الباقر(علیه‌السلام): «تمام الحجّ لقاء الإمام» ۱
ـ عن الصادق(علیه‌السلام): «إذا حج أحدکم فلیختم حجَّه بزیارتنا، لأنّ ذلک من تمام الحجّ» ۲
ـ عن الباقر(علیه‌السلام): «إنّما أمر النّاس أن یأتوا هذه الأحجار فیطوفوا بها؛ ثمّ یأتونا فیخبرونا بولایتهم و یعرضوا علینا نصرهم» ۳
اشاره: این‌گونه روایات شارح آیه شریفه یا حاکم بر آن و ناظر به تفسیر باطن قرآن است.
لقای امام معصوم(علیه‌السلام) که بدون آن حجّ ناتمام است در روایت سوم معنا شده که منظور عرضه نصرت و اعلام حمایت و دفاع از حکومت حق امامان معصوم(علیهم‌السلام) است. روایاتی نیز که می‌فرماید: «إبدؤوا بمکّه و اختموا بنا» ۴ در حقیقت ناظر به همین معناست.
تذکّر: جریان اصل ولایت نسبت به سایر احکام اسلام از همین قبیل است و بر همین مبناست احادیث وارد در بنیان اسلام بر پنج اساس که مهم‌ترین آنها ولایت است و بدون آن هیچ عملی مقبول نیست، زیرا ناقص و ناتمام است.
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۸٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۴، ص۳۳۸٫
^ ۳ – ـ همان، ص۲۶۵٫
۸۴

۴٫ معنای عام احصار
المروی عن أئمّتنا فی قوله: «فَاِن اُحصِرتُم» «أنّ معناه منعکم خوف أو عدوّ أو مرض فامتنعتم لذلک» ۱
اشاره: همان‌گونه که در تفسیر آیه گذشت احصار در اصطلاح قرآن اعم از محصور فقهی و مصدود و محبوس است. این روایت شریف نیز احصار را بر مانع شدن خوف، دشمن و مرض تطبیق داده است.

۵٫ جایگزینی روزه
عن الصادق(علیه‌السلام): «الکامل کمالها کمال الأضحیه؛ سواء أتیت بها أو أتیت بالأضحیه؛ تمامها کمال الأضحیه» ۲
اشاره: این حدیث ناظر به این است که ده روز روزه بدل هَدی، کاملاً جای قربانی را می‌گیرد و هیچ کمبودی ندارد.

٭ ٭ ٭

^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۵۴۹؛ عیون اخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۹۳٫
^ ۲ – ـ عیون اخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۹۳٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۴، ص۵۴۹؛ عیون اخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۹۳٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۴، ص۵۵۰٫
۸۵

بازدیدها: 344

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *