یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّهً ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین(بقره، ۲۰۸)
فَاِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُمُ البَیِّنتُ فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم (بقره، ۲۰۹)
گزیده تفسیر
مؤمنان باید همگی به قلعه مستحکم اتحاد، انقیاد، طاعت و مسالمت درآیند تا از آسیبهای بسیاری در امان باشند.
ورود در حوزه هماهنگی و صلح قاطبه اهل اسلام، با پذیرش همه معارف وحیانی و رهآورد اسلام است که اختلاف قبل از علم را در عقاید و مسائل اخلاقی و فقهی و حقوقی پایان میبخشد.
حال که وحدت مؤمنان، خواست مؤکّد خدای سبحان و رمز پیروزی است، پس تفرقه خواست دشمن آشکار انسان و اختلاف افکنی، پیروی از گامهای شیطان است.
خدای منّان براساس اصل قبح عقاب بدون بیان یا قبل از بیان، هم با براهین روشن عقلی و نقلی، و هم با موعظه، همگان را از تفرقه و اختلاف که
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۵٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۴۲۹٫
^ ۳ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۱۴۶٫
۲۶۳
>
مانند فحشا و منکر، حرامخواری، بدعتگذاری در دین و… ارمغان شیطان است برحذر داشته و گاه با تهدید ضمنی به تفرقه افکنان هشدار داده است که از پنجه قدرت خدای عزیز و از گستره عدالت خدای حکیم خارج نیستند. البته نباید حفظ وحدت، دستاویز ترک دو واجب مهم امر به معروف و نهی از منکر شود.
تفسیر
مفردات
اُدخلوا: «دخول»، گاهی محسوس و مادی است؛ مانند دخول در مکان: ﴿وقالَ ادخُلوا مِصر) ۱ و زمانی معقول و معنوی است؛ مانند دخول در مکانت: ﴿یَدخُلونَ فی دینِ اللّهِ اَفواجا) ۲ انسان گاهی مصدر دخول است و گاهی مورد آن. مصدر بودن انسان از مثالهای قبل معلوم میشود و امّا موردبودن او مانند ﴿ولَمّا یَدخُلِ الایمنُ فی قُلوبِکُم) ۳
السلم: سِلم هرچند مشتقات فراوان از مجرد و مزید دارد؛ لیکن جامع همه آنها سلامت از آسیب نقص و آفت عیب اعم از ظاهری و باطنی است ۴ ، و اطلاق آن بر اسلام، ولایت و مانند آن از سنخ تطبیق مصداقی است نه تفسیر مفهومی و تقابل آن با حرب در تعبیرهایی مانند «سلم لمن سالمکم و حرب
۲۶۴
>
لمن حاربکم» نشان رواج معنای سازش، مسالمت، هماهنگی و اتحاد از این واژه است. دخول گاهی در چیزی یا جایی با سلام است؛ مانند ﴿اُدخُلوها بِسَلم) ۱ و زمانی دخول در خود سلامت و آرامش است؛ مانند ﴿ادخُلوا فِی السِّلمِ﴾.
کافه: «کفّ» مانع شدن از فعلیت و تحقق چیزی است که تحقق آن نزدیک است. کفّ دست از این جهت به این نام تسمیه شده که مانع رسیدن آسیب به سایر اندامهای بدن است. نابینا را نیز از این جهت «مکفوف» میگویند که از دیدن ممنوع است ۲٫
«کافّه» در اصل اسم فاعل و به معنای گروهی است که شر و ضرر را از خود دفع میکنند. این واژه با حفظ مفهوم منع، به معنای اسم جمع است؛ مانند قوم و جماعت ۳ ، از اینرو فرمودهاند: کافه واژه تأکید و به معنای جمیع است ۴٫
ولاتتّبعوا: «تبع»، پیروی کردن و درپی شیء مادی یا معنوی حرکت فکری یا عملی داشتن است و اتّباع، به مقتضای معنای مطاوعه باب افتعال، پیروی از روی اختیار و اراده است ۵٫
زللتم: «زلّت»، لغزش ظریف فکری، گفتاری، عملی یا لغزیدن پاست. کاربرد زلّت در لغزشها و انحرافاتی است که پس از حالت استواری و ثبات
^ ۱ – ـ سوره یوسف، آیه ۹۹٫
^ ۲ – ـ سوره نصر، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مفردات، ص۳۰۹، «د خ ل».
^ ۴ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۴٫
^ ۵ – ـ همان، ص۴۲۱، «س ل م».
۲۶۵
>
رخمیدهد. زلزله نیز که مضاعف این ریشه است بر تکرار لغزش و شدّت کمّی و کیفی آن دلالت دارد ۱٫ برخی قید غیر عمدی بودن را در کاربردهای زلّت معتبر میدانند ۲٫
تناسب آیات
پس از اینکه خدای سبحان در آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ انسانها را از جهت منطق و سیره عملی به دو گروهِ دنیاطلب و خواهان نیکی دنیا و آخرت تقسیم کرد و در آیات ۲۰۴ تا ۲۰۷ نیز در تقسیمی دیگر فرمود: انسانها از جهت نفاق و خلوص و پیامدهای این صفات دو گروهاند: گروهی عنود، مفسد و مغرور و گروهی مخلص و جان بر کف که حاضرند در پی کسب رضای خدا در مبارزه خستگیناپذیر با کافران و منافقان همه هستی خویش را نثار کنند، اکنون به مؤمنان خطاب کرده و همگان را به وحدت و پرهیز از پیروی شیطان فراخوانده است.
استاد، علامه طباطبایی(قدسسرّه) در تناسب این آیات میفرماید:
این هفت آیه (۲۰۸ تا ۲۱۴) راه حفظ وحدت دینی در جامعه انسانی را بیان میکند و آن ورود در سلم و بسنده کردن به دین خدا در اندیشه و رفتار است. تنها در این صورت است که وحدت و سعادت دنیا و آخرت تأمین میشود وگرنه با خروج از سلم و دخول در تصرف در آیات الهی همانگونه که از بنیاسرائیل و دیگران سرزد، وحدت دینی از هم گسسته و
^ ۱ – ـ سوره ق، آیه ۳۴٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۸۶٫
^ ۳ – ـ التحقیق، ج۱۰، ص۸۵ ۸۶، «ک ف ف».
^ ۴ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۰۱٫
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۱، ص۳۵۸، «ت ب ع».
۲۶۶
>
سعادت دنیا و آخرت رخت بر بسته و هلاکت عمومی فرا میرسد ۱٫
٭ ٭ ٭
اسلام، آیین صلح و صفا
خدای سبحان در آیات پیشین، اوصاف روحی منافقانِ مفسد و صفات ایثارگری مؤمنان خالص را بیان فرمود و در این آیه به مؤمنان خطاب میکند که همگی راه صلح و اتحاد و زندگی مسالمتآمیز را در پیش گیرید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّه﴾ و با هم به قلعه محکم سازگاری و وحدت درآیید، چون صلح و اتحاد به منزله دژ محکمی است که انسان را از حوادث ناگوار حفظ میکند؛ مانند کلمه «لا إله إلا الله» و «ولایت علی بن أبی طالب» که در روایات از آنها به دژ محکم الهی یاد شده است که مایه حفظ و صیانت از عذاب الهی است ۲ ، زیرا هم آن دژ مستحکم است و هم دژبان آن خدای عزیز مقتدر، از اینرو نه آن قلعه آسیبپذیر و نه ورود بیگانه به حریم آن ممکن است.
گفتنی است که چون در تعیین مخاطب آیه از یکسو و تبیین معنای «سلم» از سوی دیگر و توجیه معنای «کافّه» از سوی سوم اختلاف است، وجوه متعددی که از احتمالهای مضروب در یکدیگر به دست آمده، طبق آنچه در
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۴، ص۳۴۰ ۳۴۱، «ز ل ل».
^ ۲ – ـ مفردات، ص۳۸۱، «ز ل ل».
۲۶۷
>
روح المعانی ارائه شده، بیست و چهار محتمل است ۱٫
طبری در بین احتمالهای راجع به سلم، معنای اسلام را انتخاب کرد، زیرا مخاطبان، یا مؤمنان به حضرت محمد بن عبدالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)اند که با هم جنگی نداشتند تا دعوت به صلح و سازش شوند، یا مؤمنان به پیامبران گذشتهاند که اکنون مأمور به ایمان (اسلام) به حضرت خاتم انبیا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند، و مقصود از کافه جمیع احکام اسلام، بدون تبعیض است ۲٫
لازم است عنایت شود که اولاً اگر مخاطبان، مؤمنان به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشند دعوت به اسلام وجهی ندارد، از همینرو فخر رازی چنانکه خواهد آمد به تکلّف افتاده است ۳٫ ثانیاً جنگهای خونین جمل و صفین و نهروان و سرانجام کربلا از همین امت به ظاهر مسلمان نشئت گرفت و اگر آیه صلح و اتحاد نمیبود چهها میشد!
معنای سلم نیز آن نیست که مورد اختیار جناب طبری است، از همینرو معنای کافّه نیز آن نیست که ایشان پذیرفته است. سلم به معنای اسلام، در غیر حوزه تفسیر مفسّران، معهود نیست. سلم از لحاظ فقه اللغه به معنای انقیاد، طاعت، صلح، مسالمت و عدم تعرّض به امنیت، آزادی، استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مانند آن است و کاربرد قرآنی آن نیز همان معنای معهود لغوی است. البته مشتقات ثلاثی مزید آن، مانند اسلام، معنای دین ویژه را میرساند.
آنچه در تفسیر التبیان شیخ طوسی آمده که در بین وجوه سهگانه سلم،
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۰۱٫
^ ۲ – ـ «کلمه لا إله إلاّ الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» (التوحید، ص۲۵)، «ولایه علی بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» (عیون اخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۱۴۶؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۳۱؛ بحار الانوار، ج۳۹، ص۲۴۶).
۲۶۸
>
یعنی اسلام، طاعت و ولایت، عنوان طاعت را اعم و جامع دانسته ۱ ، رأی صائبی است که معنای صلح را نیز تأمین میکند، زیرا صلح در صورتی پدید میآید که همگان از حقوق مشترک و اصول جامع و حافظ منافع عمومی اطاعت کنند و هیچ فرد یا گروهی منافع خود را بر مصالح دیگران ترجیح ندهد. از اینجا میتوان توجیه برخی را، که خداوند بعد از نقل آرا و اهوای فرقههای متعدد، همگی را به طاعت و انقیاد فراخواند ۲ ، پسندید. البته نباید پیدایش صلح و مسالمت را به طور مطلق متوقف بر اسلام به معنای مکتب خاص و معهود دانست. هرچند صلح مسلمانان و مسالمت آنان مرهون پذیرش همه احکام اسلام است؛ امّا صلح موحّدان، یعنی پیروان مکاتب انبیا(علیهمالسلام)، و صلح جوامع بشری، اعم از موحّدان و ملحدان، متوقف بر قبول اصول فطری مشترک است؛ نه اسلام به معنای مکتب معهود.
حاصل آنچه گذشت اینکه منظور از «سِلم» در این آیه، صلح و سازش و اتحاد و برادری در درون حوزه اسلامی است؛ نه دعوت به اسلام؛ چون آیه خطاب به مؤمنان است و آنان را در محدوده داخلی ایمان و اسلام به انقیاد و اتحاد همگانی فرا میخواند و از تفرقه باز میدارد. آری اگر مانند آیه ﴿یاَیُّهَا النّاسُ کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللًا طَیِّبًا ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطن) ۳ خطاب به عموم مردم بود یا در آیه کلمه «ناس» به کار رفته بود، مانند ﴿ورَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی دینِ اللّهِ اَفواجا) ۴ شاید «سلم» بر اصل اسلام منطبق میشد،
^ ۱ – ـ ج۲، ص۱۴۶ ۱۴۷٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۴۳۰ ۴۳۲٫
^ ۳ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۲۰۷٫
۲۶۹
>
چنانکه برخی از مفسران اهل تسنن ۱ برآناند. فخر رازی میگوید: بسیاری از مفسّران، سلم را به معنای اسلام دانستهاند، آنگاه محذور تحصیل حاصل را به وجوه پنجگانه برطرف کردهاند. خود امام رازی نیز سه وجه بر آنها افزوده تا دعوت مؤمنان به دخول در اسلامِ به معنای ایمان موجّه گردد ۲٫
تذکّر: برخی از پیش فرضها صعب المنال است؛ مثلاً اثبات آنچه از ابنعباس در شأن نزول آیه مورد بحث نقل شده ۳ و اثبات اینکه «کافّه» حال برای «سلم» باشد، نه ضمیر جمع در ﴿ادخُلوا﴾، اولاً آسان نیست. ثانیاً آنچه از معنای جامع سِلم استنباط میشود همه این نکات را دربر میگیرد، زیرا ورود در حوزه سازش، با پذیرش معارف وحیانی است که هم به اختلاف در عقاید پایان میدهد و هم اختلاف در مسائل اخلاقی را پایان میبخشد و تشتّت فقهی و حقوقی را میتواند درمان کند. البته همه این خصوصیتها ناظر به اختلاف قبل از علم است؛ اما اختلاف بعد از علم که سرچشمهای جز فتنهگری ندارد درمان آن عسیر است، زیرا اسیران هوس را چیزی درمان نمیکند.
نقش «کافّه» در آیه
خطاب آیه شریفه، هم متوجه یکایک افراد است و هم مجموع افراد، به ویژه که با کلمه ﴿کافَّه﴾ به معنای «جمیع» همراه است، بنابراین اگر از میان دو نفر درگیر، یکی موافق سازش و دیگری مخالف آن باشد، برپایه این خطاب هر دو موظف به رعایت ملایمت و صلحاند.
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۸۵٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۶٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۶۸٫
^ ۴ – ـ سوره نصر، آیه ۲٫
۲۷۰
>
واژه «کافه» به معنای جمیع و همگی است، از اینرو حکم سازش، اتحاد و برادری، ویژه فرد یا افرادی غیر معیّن یا همه با کیفیت خاص نیست تا با امتثال برخی، از دیگران ساقط باشد، چنان که در واجب کفایی چنین است. نیز خصوص «مجموع من حیث المجموع» مراد نیست تا افراد به تنهایی تکلیفی نداشته باشند، بلکه چون هر فرد، هم حیثیت فردی دارد و هم بُعد اجتماعی، حکم آیه به یکایک افراد، و البته به لحاظ حیثیت اجتماعی آنان، اختصاص دارد، از اینرو آحاد مؤمنان مخاطب این آیهاند و تکلیف جداگانه دارند و درنتیجه اطاعت و عصیان آنها نیز جداگانه است؛ مانند آیه ﴿واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا ولاتَفَرَّقوا) ۱ که هم به اصل اعتصام فرمان میدهد و هم صریحاً از تفرقه باز میدارد؛ یعنی شما مؤمنان با هم به این طناب الهی (قرآن، اهلبیت(علیهمالسلام) و …) چنگ بزنید؛ نه آنکه هر یک جداگانه به آن تمسّک کنید، تا یک حکم استغراقی باشد، چون ﴿جَمیعًا﴾ در این آیه همانند ﴿کافَّه﴾ در آیه مورد بحث، حال برای ضمیر جمع است و نقش حیثیت اجتماعی را تثبیت میکند.
تذکّر: ۱٫ برخی ﴿کافَّه﴾ را حال برای معنای سلم، یعنی اسلام، گرفته و آن را چنین تفسیر کردهاند: وارد تمام شئون اسلام شوید و آن را با همه جوانب و احکام اصلی و فرعی بپذیرید ۲ ؛ لیکن ظاهر آن است که ﴿کافَّه﴾ به معنای جمیع و حال برای ضمیر جمع در ﴿ادخُلوا﴾ است.
این نکته مورد غفلت قرار نگیرد که اگر کافّه به معنای همه جانبه و تمام شئون اسلام باشد مستلزم آن نیست که اسلام به همه شئون فردی و جمعی
^ ۱ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۲۳ ۲۴٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۲۰۶٫
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۵۷۹٫
۲۷۱
>
(سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) احاطه دارد، چون تلازم بین دو مطلب مزبور ثابت نشد؛ یعنی روشن نشد که همه شئون اسلام، مستلزم همه شئون بشر است. البته حق همین است؛ لیکن با ادلّه دیگر نه از همین آیه.
۲٫ اگر «سلم» به معنای اسلام و «کافّه» به معنای همه جانبه باشد زمینهای برای وحدت و صلح نحلههای مذهبی فراهم میشود، زیرا هر فرقه با پیشفرضهای کلامی و مانند آن به تفسیر قرآن مبادرت کرده و آیه متناسب با مرام خود را اصل قرار میدهد و آیات دیگر را توجیه میکند. روشن است که اینگونه از تعامل مذموم با قرآن حکیم، از قبیل ﴿اَلَّذینَ جَعَلوا القُرءانَ عِضین) ۱ است؛ نه اخذ همه جانبه آن. اینچنین است در تفسیر احادیث، زیرا فقه الحدیث گزینشی نمیتواند زمینه وحدت و صلح داخلی را فراهم کند، پس پذیرش همه رهآورد اسلام، زمینه مناسبی برای صلح قاطبه اهل اسلام خواهد بود.
اختلاف، راه شیطان
خدای سبحان مؤمنان را در حوزه ایمانی و اسلامی به انقیاد و اتحاد همگانی که همان راه انبیاست فرا خوانده و آنان را از پیروی گامهای شیطان بر حذر میدارد، زیرا شیطان دشمن آشکار بشر و قدمهای او برای فرد و جامعه زیانبار است: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین﴾.
بر پایه تقابل میان صدر و ذیل آیه، اختلاف و تفرقه از راههای شیطان است، چون صدر آیه مؤمنان را به اتحاد و انقیاد همگانی میخواند و ذیل آن از پیروی راههای شیطان نهی میکند، پس تفرقه راهِ شیطان است، چنانکه صلح
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۴۳۲؛ روح المعانی، ج۲، ص۱۴۶ ۱۴۷٫
۲۷۲
>
و اتحاد مسیر انبیاست، بنابراین، نیّت اختلاففکنی در هر کسی، وسوسه شیطان است، چون اولاً راه شیطان در برابر «صراط مستقیم» و وحی و برهان است: ﴿واَنَّ هذا صِرطی مُستَقیمًا فَاتَّبِعوهُ ولاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَنسَبیلِه) ۱ ثانیاً فکر، امری وجودی است و هیچ امر وجودی خود به خود پدید نمیآید، بلکه سبب فاعلی میخواهد. ثالثاً سبب آن نمیتواند خود ذهن باشد، زیرا فکر در ذهن ایجاد میشود و ذهن فقط سبب قابلی آن است نه مبدأ فاعلی.
سبب فاعلی افکار، الهام الهی: ﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها) ۲ و الهامات فرشتگان: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلئِکَه) ۳ یا اِلقائات شیاطین است: ﴿واِنَّ الشَّیطینَ لَیوحونَ اِلی اَولِیائِهِم لِیُجدِلوکُم) ۴ و میزان تشخیص این دو، عقلِ سالم و نیز نقل معتبر است که از وحی الهی استفاده شده است؛ هر آنچه برای غیرمعصوم، در مقامِ نظر و اندیشه یا عمل و انگیزه حاصل شد، اگر با میزان الهی (عقل و نقل معتبر) مطابق نبود، القای شیطان و وسوسه اوست. قید «غیرمعصوم» در این جمله برای آن است که معصوم(علیهالسلام) از کوثر وحی یا الهام الهی سیراب است و به استدلال عقلی یا نقلی نیازی ندارد.
گامهای شیطان و دشمنی آشکار او
قرآن کریم بارها مؤمنان را از پیروی گامهای شیطان در مسائل فردی و اجتماعی
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیه ۹۱٫
۲۷۳
>
باز داشته است، چون دشمنی شیطان نسبت به بشر آشکار است و کار دشمن قسم خورده آسیب رسانی است: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین﴾.
سیاست شیطان، گرچه نسبت به برخی اختطاف و ربودن سریع است؛ ولی غالباً نسبت به توده مردم سیاست گام به گام است. او آهسته و پیوسته میآید و وسوسه میکند تا گوهر تابناک ایمان مؤمن را بِرُباید و او را بیآبرو و درنهایت کافر و گمراه و بیحیثیت کند: ﴿کَمَثَلِ الشَّیطنِ اِذ قالَ لِلاِنسنِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قالَ اِنّی بَریءٌ مِنکَ اِنّی اَخافُ اللّهَ رَبَّ العلَمین) ۱ شیطان برای رسیدن به این اهداف شوم از راههای گوناگون بهرهمیگیرد.
قرآن کریم که تبیان و روشن کننده هر چیزی است، گامها و راههای شیطان را در آیات گوناگون، روشن و مبرهن بیان کرده است. برخی از راههای تخریب و به فساد کشیدن افراد و جامعه بدین شرح است:
۱٫ تفرقه و اختلاف: از آیه مورد بحث، به قرینه تقابل بین صدر و ذیل آن، به دست میآید که تفرقه و اختلاف از گامهای بزرگ شیطان برای تخریب جامعه اسلامی است. او از این راه به آرمان خود میرسد؛ مانند ایجاد اختلاف در ساختن یا اداره مراکز دینی و در برگزاری مراسم دینی، از این رو مؤمنان باید این مُعْضِل اجتماعی را با اتحاد و برادری برطرف کنند.
۲٫ فحشا و منکرات: یکی دیگر از گامهای زیانبار شیطان، دعوت به فحشا و منکرات است که قرآن آن را به صورتِ اصلی کلی بیان کرده است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطنِ فَاِنَّهُ
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۵۳٫
^ ۲ – ـ سوره شمس، آیه ۸٫
^ ۳ – ـ سوره فصّلت، آیه ۳۰٫
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۱٫
۲۷۴
>
یَأمُرُ بِالفَحشاءِ والمُنکَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَدٍ اَبَدا) ۱
۳٫ حرامخواری و دروغ و افترا: از راههای نفوذ شیطان، حرامخواری و دروغ است که میتوان آن را بزرگراه شیطنت نامید، چون از این راه، بندگانِ شکم و اهل دنیا را میفریبد: ﴿یاَیُّهَا النّاسُ کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللاً طَیِّبًا ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین ٭ اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون) ۲ تفسیر این دو آیه و نحوه برداشت از آن دو، در مباحث تفسیری ذیل آن دو به تفصیل گذشت.
۴٫ زبان و کشمکشهای زبانی: زبان از بزرگترین نعمتهای خداست؛ لیکن چون با آن گناهان فراوانی انجام میگیرد، «قلیلُ الجِرم و کثیرُ الجُرم» نامیده شده و از راههای نفوذ شیطان است. افزون بر آیه گذشته، آیه ﴿وقُل لِعِبادی یَقولُوا الَّتی هِی اَحسَنُ اِنَّ الشَّیطنَ یَنزَغُ بَینَهُم اِنَّ الشَّیطنَ کانَ لِلاِنسنِ عَدُوًّا مُبینا) ۳ به خوبی بر این مطلب دلالت دارد. از قرینهتقابل صدر و ذیل استفاده میشود که بندگان خدا باید در سخن گفتن بهترین شیوه و زیباترین الفاظ را برگزینند، زیرا شیطان در کمین نشسته است تا میان آنان اختلاف افکند و شکاف ایجاد کند.
موارد یاد شده، از مصادیق بارز گامهای شیطان است؛ لیکن گامهای شیطان به این موارد اختصاص ندارد، بلکه با توجه به روایات معصومان(علیهمالسلام ۴)
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۱۶٫
۲۷۵
>
هرگونه گناه و معصیتی، چه فردی یا اجتماعی از گامها و راههای نفوذی شیطان به شمار میرود؛ مانند نگاه به نامحرم، القای شبهات، تحریک شهوات، بدعتگذاری، تعصّب بیجا و بیبندوباری.
به هر روی، راه شیطان، پر خطر و زیانبار است و رونده آن، همانند کسی است که عمداً در لبه پرتگاه قرار میگیرد. هر کسی با اندکی توجه و گشودن چشمان خود، مییابد که شیطان با ایجاد اختلاف، القای شبهات و وسوسهبه گناهان، انسان را به طرف پرتگاه جهنم و درّه نابودی ارزشها میکشاند و این مطلب عمیق و پیچیده نظری نیست که انسان آن را نفهمد، بلکه دشمنی او آشکار است: ﴿اِنّه لَکُم عَدُوٌّ مُبین﴾.
جلوگیری از مغالطه و اشتباه
دعوت به سِلم و اتحاد همگانی نباید بهانه و زمینهای برای بیتفاوتی، مداهنهکاری و تسامح و تساهل و ترک امر به معروف و نهی از منکر شود، چون امر به معروف و نهی از منکر جایگاهی رفیع دارد، از این رو خدای سبحان ازیک سو برای حفظ انسجام میفرماید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّه﴾ و از سوی دیگر برای حفظ احکام و ارزشها میفرماید: باید امت و گروهی از شما همواره مردم را به سوی خیر و نیکی فراخوانده و امر به معروف و نهی از منکر کنند: ﴿ولتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ واُولئِکَ هُمُ المُفلِحون) ۱ بنابراین اتحاد و برادری به معنای دست برداشتن از امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه در صورت موعظه با داشتن حجت بالغ و رساندن دین و معارف به طرف مقابل، اگر آن
^ ۱ – ـ سوره نور، آیه ۲۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیات ۱۶۸ ۱۶۹٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۵۳٫
^ ۴ – ـ ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۰۵ ۲۰۶؛ البرهان، ج۱، ص۴۵۵ ۴۵۶٫
۲۷۶
>
شخص باز هم از حکم خدا تجاوز کرد، باید او را امر به معروف و نهی از منکر کرد تا آنجا که با اذن ولی مسلمانان میتوان در آخرین مرحله نهی از منکر، از راه ضرب و مانند آن، از فساد او پیشگیری کرد و اگر پنهانی مرتکب آن خلاف شده است، با تنبیه آن خلاف را رفع کرد.
در اینجا تذکر این نکته سودمند است که تنبیههای امر به معروف و نهی از منکر، به منظور دفع گناه است؛ امّا حدّ و تعزیر قضا و داوری برای کیفر و رفع عصیان پدید آمده است، از اینرو از جهت فقهی تفاوت مهمی با هم دارند.
قرآن کریم ضمن آنکه همگان را به وحدت و اتحاد فرا میخواند، هرگونه دستاویزی را برای ترک امر به معروف و نهی از منکر از دستِ بهانهجویان میگیرد، چون شیطان از هر راهی که بتواند مانع اجرای احکام دین میشود؛ گاهی در مسائل علمی و نظری مغالطه میکند و زمانی در مسائل عملی، انسان را به هوا و هوس میاندازد؛ در تحلیل مسائل علمی در ذهن القای شبهه کرده و از این راه تفرقه ایجاد میکند و در مسائل عملی با وسوسه و تحریک هواهای نفسانی زمینه اختلاف را فراهم میآورد، از اینرو خدای سبحان میفرماید: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین﴾.
شیطان و ایجاد لغزش در انسانها
اگر پس از دلالت ادله روشن عقلی و نقلی بر ضرورت صلح و اتحاد و لزوم پرهیز از آثار زیانبار اختلاف ۱ ، برخی به قلعه محکم صلح و اتحاد وارد نشوند و با پیروی از وسوسهها و گامهای شیطان بلغزند و از راه مستقیم منحرف شوند،
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۰۴٫
۲۷۷
>
بدانند از پنجه قدرت و عدالت خداوند نمیتوانند بگریزند، زیرا خداوند شکستناپذیر و حکیم است: ﴿فَاِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُمُ البَیِّنتُ فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم﴾.
یکی از کارهای تخریبی شیطان، خالی کردن زیرپای مؤمنان و سُستکردن عقاید آنان است که قهراً آنها را میلغزاند و منحرف میکند. شیطان با وسوسه و سوگند دروغ، زیر پای آدم و حوا را خالی کرد و آنان را از آن مقام و منزلتی که داشتند، فرود آورد: ﴿فَاَزَلَّهُمَا الشَّیطنُ عَنها فَاَخرَجَهُما مِمّا کانا فیه) ۱ قرآن کریم در تحلیل جنگ اُحد، سبب رویگردانی برخی از مجاهدانِ جبهه را هنگام رویارویی سپاه حق و باطل، همین لغزاندن شیطان دانسته است که بر اثر نافرمانی دامنگیرشان شده است: ﴿اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطنُ بِبَعضِ ما کَسَبوا ولَقَد عَفَا اللّهُ عَنهُم اِنَّ اللّهَ غَفورٌ حَلیم) ۲
سرّ آنکه خدای سبحان لغزش را در آیات مورد بحث به مؤمنان، ولی در آیات دیگر به شیطان اسناد میدهد، آن است که این لغزشها بر اثر گناهان خودشان دامنگیرشان میشود: ﴿استَزَلَّهُمُ الشَّیطنُ بِبَعضِ ما کَسَبوا﴾. درحقیقت، این لغزش نوعی کیفر است، زیرا تا کسی در برابر وسوسههای شیطان انفعال و پذیرش نشان ندهد و برخی از معاصی را مرتکب نشود، لغزش و انحراف از راهِ راست دامنگیرش نمیشود. غرض آنکه انسان میلغزد و شیطان میلغزاند. هم این مبدأ قابلی، یعنی انسان، مقصّر است و هم آن مبدأ فاعلی، یعنی شیطان، در صدد ایذاء و اضلال است.
^ ۱ – ـ در مبحث اشارات و لطایف به آن اشاره خواهد شد.
۲۷۸
>
کیفر بعد از بیان
یکی از اصول مشترک بین عقل و نقل، قبح عقاب بدون بیان یا قبل از آن است. این مطلب معقول را قرآن حکیم گاهی به صورت ﴿وما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولا) ۱ بیان میکند و زمانی به صورت ﴿لَولا اَرسَلتَ اِلَینا رَسولاً فَنَتَّبِعَ ءایتِکَ مِن قَبلِ اَن نَذِلَّ ونَخزی) ۲ و زمانی به صورت ﴿فَاِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُمُ البَیِّنتُ فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم﴾ ارشاد میفرماید. فخررازی به این نکته عنایت کرده است ۳٫
تذکّر: کلمه «اِن» میتواند مفید ندرت اقدام مخاطب یا نشان عدم رغبت متکلّم به صدور زَلَّت باشد.
هشدار ضمنی خداوند به تفرقه افکنان
خدای سبحان کسانی را که دستور الهی به صلح و اتحاد را نادیده میگیرند و پس از تمامیّت دلایل روشن با پیروی از شیطان به اختلافات دامن میزنند، به عذاب تهدیدِ ضمنی کرده و چنین میفرماید: بدانید که خداوند عزیز حکیم است: ﴿فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم﴾ ؛ یعنی بدانید اوّلاً دستور عذاب الهی حکیمانه است؛ میداند چه کسانی را کجا و چگونه عذاب کند، زیرا زمام عزّت و قدرت خدا به دست حکمت اوست. ثانیاً عزیزانه و مقتدرانه آن حکم حکیمانه را اجرا میکند؛ یعنی هرگز چیزی نمیتواند با نفوذ الهی و اجرای
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۳۶٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۵٫
۲۷۹
>
فرمان وی رویارویی کند، بنابراین خداوند در حکم کردن، حکیم، و در اجرای آن عزیز و مقتدر است، همانطور که قاضی حکیم و مقتدر، حکمش حکیمانه و نافذ و مورد اجراست.
یادآوری: در آیه ﴿فَاِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُمُ البَیِّنتُ فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم﴾ دو تعبیر کنایی هست:
۱٫ هرچند زلّت، لغزش بدون قصد است، لیکن مبادیای اختیاری دارد که اگر عمداً آن مبادی رعایت شود چنین لغزیدنی عمدی محسوب میگردد و میتوان آن را به فرد یا جامعه اسناد داد و از همینرو خداوند نسبت به آن هشدار ضمنی میدهد، پس هر کس با قصد و تعمّد، پس از آمدن دلایل روشن، به اختلافات دامن بزند، کیفری بسیار سخت دامنگیرش میشود، از اینرو با تعبیر کنایی فرمود که شایسته نیست کسی از روی قصد و تعمّد از گامهای شیطان پیروی کرده و با ایجاد اختلاف یا دامن زدن به اختلاف موجود، خود و جامعه را گرفتار عذاب کند ۱٫
۲٫ مردم را ارشاد و راهنمایی میکند تا همانگونهکه خدای سبحان عزّت و قدرتش را حکیمانه اِعمال میکند، بندگانش نیز به اخلاق الهی تأسّی کرده: «تخلّقوا بأخلاق الله» ۲ و قدرت و عزتشان را براساس هواهای نفسانی و بدون اندیشه و انگیزه الهی به کار نبرند، بلکه آن را حکیمانه و منطبق با عقل و نقل معتبر به کار گیرند تا گرفتار ظلم و بیعدالتی نشوند ۳٫
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۳۴٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۲۱۰ ۲۱۱٫
۲۸۰
>
اشارات و لطایف
۱٫ اقسام سِلم و صلح
اتحاد، صلح و انقیاد همگانی در سه حوزه مطرح است:
أ. در حوزه ایمانی و اسلامی مسلمانان: مانند آیه مورد بحث و آیه ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَهٌ فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم) ۱ و آیاتی که مؤمنان و مسلمانان را به سِلم، صلح و صفا فرا میخواند و از هرگونه تفرقه داخلی بازمیدارد تا بر اساسِ ﴿اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم) ۲ با مهربانی زیر سایه اسلام، زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند، و اگر کسی در حوزهسلامی به داعیه مؤمن بودن با مؤمنان دیگر درگیر شود و اختلاف ایجاد کند، قرآن کریم دیگران را موظف کرده است که او را مهار و آن اختلاف را برطرف کنند.
بر پایه رهنمود قرآن کریم، اگر دو گروه از مؤمنان بر اثر برداشتهای گوناگون یا تشخیص باطل با هم به مبارزه برخاستند، در آغاز باید از راه موعظه و نصیحت بین آنان را اصلاح کرد و چنانچه گروهی صلح عادلانه را نپذیرفتند و بر دیگری ستم روا داشتند، نباید به صرف موعظه بسنده کرد، بلکه باید آن گروه ستمگر را با مبارزه برسر جایشان نشاند تا به قانون الهی تن در دهند؛ اگر تابع قانون الهی شدند، باید بینشان را با عدل اصلاح کرد؛ نه اینکه بین متنازعان صرفاً صلح ایجاد کرد، چون سازش در اینجا محمود و ممدوح نیست، بلکه باید حقِّ ستمدیده را از ستمگر ستاند و به او باز گرداند؛ نه آنکه ستمدیده را وا داشت تا از حقّش بگذرد، زیرا این کار ممکن است صلح پدید آورد؛ ولی از
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۱۷٫
^ ۲ – ـ بحار الانوار، ج ۵۸، ص ۱۲۹٫
^ ۳ – ـ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۱۸ ۲۱۹٫
۲۸۱
>
عدل و عدالت دور است و صلح غیر عادلانه همان سوزش جانکاه است نه سازش آرامبخش: ﴿واِن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنینَ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَینَهُما فَاِن بَغَت اِحدهُما عَلَی الاُخری فَقتِلوا الَّتی تَبغی حَتّی تَفیءَ اِلی اَمرِاللّهِ فَاِن فاءَت فَاَصلِحوا بَینَهُما بِالعَدلِ واَقسِطوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین) ۱
ب. در حوزه موحدان عالم: خدای سبحان در قرآن کریم موحدانِ عالم و صاحبان مذاهب را به کلمه توحید فراخوانده است که همان اصل مشترک میان آنهاست، تا در پرتو توحید زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند: ﴿یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّنَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولانُشرِکَ بِهِ شیءا) ۲ این اتحاد، میان فرزندان حضرت آدم(علیهالسلام) و مؤمنان به حضرت ابراهیم(علیهالسلام) و پیامبران بعد از اوست.
در آیات دیگر، به انبیا و رسولان الهی(علیهمالسلام) خطاب کرده و همگان را به وصف «امت واحد» ستوده است: ﴿یاَیُّهَا الرُّسُلُ کُلوا مِنَ الطَّیِّبتِ واعمَلوا صلِحًا اِنّی بِما تَعمَلونَ عَلیم ٭ واِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُم اُمَّهً وحِدَهً واَنا رَبُّکُم فاتَّقون) ۳ مکتب و هدف همه انبیای الهی یکی است و امتها نیز دین واحد دارند، چون دین نزد خدا تنها اسلام است: ﴿اِنَّ الدّینَ عِندَ اللّهِ الاِسلم) ۴ از اینرو امتی که سخنِ پیامبرشان را ردّ کنند، از منظر قرآن کریم، در حقیقت کلام همه پیامبران الهی را ردّ کردهاند.
خدای سبحان درباره قوم نوح و نیز اصحاب حجر که فقط سخن
^ ۱ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره فتح، آیه ۲۹٫
۲۸۲
>
پیامبرشان را تکذیب کرده بودند چنین تعبیر میفرماید: ﴿کَذَّبَت قَومُ نوحٍ المُرسَلین) ۱ ﴿ولَقَد کَذَّبَ اَصحبُ الحِجرِ المُرسَلین) ۲ واژه «مرسلین» جمع دارای «ال» است که عموم را میفهماند.
راز اینکه تکذیب یک پیامبر الهی، ردّ کردن دعوت همهنبیاست، یکی این جهت است که گرچه شرایع و مذاهب از نظر فروع و جزئیات دین بر اثر مصالح متفاوت عصر و مصر و نسل با هم فرق دارند؛ ولی از نظر خطوط و اصول کلی یکساناند، بنابراین همانطور که امتهای انبیا در حکم امت واحدند، انبیای الهی نیز در حکم نبی واحدند؛ لیکن این امت واحد بر اثر پیروی از شیطان و هوای نفس به صورت امتها و احزاب گوناگون در آمده است و هر کسی به حزب و در نتیجه به مکتب خود میبالد: ﴿فَتَقَطَّعوا اَمرَهُم بَینَهُم زُبُرًا کُلُّ حِزبٍ بِما لَدَیهِم فَرِحون) ۳
جهت دیگری که تکذیب یک پیامبر ردّ همه انبیا محسوب شده این است که تکذیب کنندگان، اصل نبوّت (نبوّت عامه) را باطل میدانند؛ نه آنکه اصل نبوّت را حق و صواب بدانند ولی نبوّت پیامبری خاص (نبوّت خاصّه) را نپذیرند.
ج. در حوزه جوامع بشری (وحدت جهانی): خدای سبحان، اعتقاد کافران و مشرکانی را که به جامعه اسلامی آسیبی نمیرسانند و توطئه نمیکنند، مبغوض دانسته است؛ ولی مسلمانان را نهی نمیکند که با آنان زندگی مسالمتآمیز داشته باشند و با آنها به نیکی و عدالت رفتار کنند، چون خداوند
^ ۱ – ـ سوره حجرات، آیه ۹٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۶۴٫
^ ۳ – ـ سوره مؤمنون، آیات ۵۱ ۵۲٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۹٫
۲۸۳
>
عدالتپیشگان را دوست دارد: ﴿لایَنهکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقتِلوکُم فِی الدّینِ ولَم یُخرِجوکُم مِن دیرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین) ۱
نیز دولت اسلامی باید پیشنهاد سازش از سوی کافران را بپذیرد: ﴿واِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها) ۲ در صورتی که آنان تهاجم نکرده و نکنند، زیرا در فرض هجوم و کشتار و غارت اموال مسلمانان ، باید با آنان مبارزه کرد نه صلح، و هرگز نباید مسلمانان وهن و سستی به خود راه دهند و آنان را به صلح فرا بخوانند، یا پیشنهاد آنها را بپذیرند، چون مسلمانان برترند و خدا با آنهاست و هرگز اعمالشان را بینتیجه نمیگذارد، بلکه خداوند اعمالشان (مبارزه، شهادت، جانباز شدن و اسارت) را به هدف میرساند و مشفوعِ نتیجه قرار میدهد ۳ : ﴿فَلا تَهِنوا وتَدعوا اِلَی السَّلمِ واَنتُمُ الاَعلَونَ واللّهُ مَعَکُم ولَن یَتِرَکُم اَعملَکُم) ۴
تذکّر: یک. اقلیّتهای دینی دارای احکام متعدد کلامی، فقهی و حقوقیاند، چنان که مثلاً اگر برای کسی ثابت شد که حضرت محمد بنعبدالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبر اعظم است و به آن حضرت ایمان نیاورد و به همان دین خود به صورت یهودی یا مسیحی باقی ماند مصیب نبوده بلکه مخطی و معاقب است، زیرا واقع در هر عصری واحد است نه متعدد، و تخطئه حق است نه
^ ۱ – ـ سوره شعراء، آیه ۱۰۵٫
^ ۲ – ـ سوره حجر، آیه ۸۰٫
^ ۳ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۵۳٫
۲۸۴
>
تصویب: ﴿فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا) ۱
دو. در صورت نپذیرفتن جِزیَه، حکم فقهی اقلیّتهای دینی به تصمیم معصوم(علیهالسلام) همانا مقاتله است تا تسلیم شده و جزیه بپردازند: ﴿قتِلُوا الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِالیَومِ الاءاخِرِ ولایُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ ورَسولُهُ ولایَدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ حَتّی یُعطوا الجِزیَهَ عَن یَدٍ وهُم صغِرون) ۲
سه. جهاد ابتدایی به نظر انسان کامل معصوم، یعنی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امام(علیهالسلام) وابسته است و برای دیگری محلّ نظر است و تفصیل آن به فن فقه ارجاع میشود ۳٫
۲٫ ادله عقلی و نقلی ضرورت پرهیز از اختلاف
قرآن کریم درباره ضرورت پرهیز از اختلاف، هم برهان اقامه کرده و هم با موعظه حسنه مردم را به اتحاد فراخوانده است. اکنون با توجه به آیات قرآن و براهین عقلی این دو مطلب را بررسی میکنیم. قرآن کریم اختلاف را دو قسم علمی و عملی میداند، چون ریشهختلاف، یا مسائل علمی و نظری است یا هوا و هوس و انگیزههای باطل، و به عبارت دیگر یا «شبهه علمی» است یا «شهوت عملی».
عوامل اختلاف اُمّتهای اسلامی با هم و اینکه گروهی خود را برتر از دیگران پنداشته و آنان را طرد کنند، یا به برخی از امور طبیعی باز میگردد یا به امور اعتباری یا به برداشتهای علمی و فقهی. این امور مایه اختلاف است؛ ولی
^ ۱ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۸٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۶۱٫
^ ۳ – ـ عملی که به هدف نرسد، «وتر» و تک است و اگر به هدف و نتیجه برسد، «شفع» و جفت است.
^ ۴ – ـ سوره محمّدص، آیه ۳۵٫ جمله «وتَدعوا اِلَی السَّلم» مجذوم به «لا» ی ناهیه است.
۲۸۵
>
هیچیک امتیاز و برتری نمیآورد.
از نظر قرآنِ حکیم، علل و عوامل طبیعی، مانند اختلاف قومی و نژادی و تفاوت لهجهها و زبانها، شناسنامهای طبیعی برای شناختن افراد است و هرگز مایه افتخار نیست، چون مایه امتیاز و برتری آدمیان بر یکدیگر تقواست که زمینه وحدت را فراهم میکند نه عوامل طبیعی که زمینه کثرتاند: ﴿یاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنکُم مِن ذَکَرٍ واُنثی وجَعَلنکُم شُعوبًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقکُم اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیر) ۱
علل و عوامل اعتباری، مانند مال و مقام نیز برای آزمایش افراد به آنها داده میشود و هرگز مایه بزرگی و برتری نیست، پس هر فرد یا گروهی بخواهد با این امور اعتباری خود را برتر از دیگران پندارد و از برتریجویی لذت ببرد، بداند که این لذّتی دروغین و مانند لذت فرد معتاد از مواد مخدر است و چون لذّت و برجستگی وی کاذب شد، رنج و کوچکی او صادق است، زیرا هر دو طرف نقیض نمیتواند صادق یا کاذب باشد. او میپندارد لذّت میبرد و در حقیقت درد را در پوشش لذت تحمل میکند: ﴿ولاتکونوا کالَّتی نَقَضَت غَزلَها مِنبَعدِ قُوَّهٍ اَنکثًا تَتَّخِذونَ اَیمنَکُم دَخَلاً بَینَکُم اَن تَکونَ اُمَّهٌ هِی اَربی مِن اُمَّهٍ اِنَّما یَبلوکُمُ اللّهُ بِهِ ولَیُبَیِّنَنَّ لَکُم یَومَ القِیمَهِ ما کُنتُم فِیهِ تَختَلِفون) ۲ شما با سوگندهای دروغ میکوشید تا امتی برتر از امت دیگر باشد. این یک برتری و برجستگی باطل است. مال و سایر امور مادی، عامل امتیاز و برتری نیست، بلکه وسیله امتحان الهی است و حقیقت آن در قیامت روشن خواهد شد، بنابراین، کسی که میفهمد این امورِ طبیعی و اعتباری مایه افتخار و امتیاز
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۷٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۱ ۱۴٫
۲۸۶
>
نیست، با این حال در پی آن میرود، راه شیطان را میپیماید و شیطنت با دلیل عقلی یا نقلی سازگار نیست.
قرآن کریم در این زمینه با ارائه تحلیلی عقلی، علتِ پراکندگی دلهای یهودیان را بیخردی آنان میداند: ﴿تَحسَبُهُم جَمیعًا وقُلوبُهُم شَتّی ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعقِلون) ۱ یهودیها بدنهایشان در کنار هم است و شما آنان را مجتمع و متحد میپندارید، چون در یکجا زندگی میکنند؛ لیکن دلهایشان پراکنده است و هر یک ایده و خواستهای خاص دارند، زیرا از عقل بیبهرهاند.
برپایه استدلال قرآن، افراد جامعه خردورز با هم اختلاف ندارند، چنان که ممکن نیست اهل اختلاف، خردورز باشند، زیرا انسان با عقل نظری میاندیشد و با عقل عملی کار میکند و از نظر اندیشه روشن است که علل و عوامل طبیعی و اعتباری سندِ افتخار نیست و تنها مایه برتری افراد نزد خداوند تقواست که آن هم تواضع میآورد؛ نه برتریجویی، و فروتنی میآورد؛ نه فرومایگی. از نظر انگیزه و عقل عملی نیز که انسان را به عبودیت و تحصیل بهشت فرامیخواند، دلیلی بر اختلاف و تفرقه وجود ندارد، بنابراین، کسی که در تحلیل مسائل علمی و نظری زمینه نزاع و اختلاف را فراهم میکند، عقل نظری ندارد، چون قرآن کریم راه اختلاف را بسته است، و اگر پس از فهمیدن حقیقت از هوا و هوس دست بر نمیدارد، عقل عملی ندارد، چون خداوند از پیروی هواهای نفسانی نهی کرده است.
برداشتهای علمی میتواند زمینه اختلاف را فراهم کند؛ لیکن در پرتو رجوع به محکمات کتاب و سنت، این اختلافات رخت بر میبندد: ﴿فَاِن تَنزَعتُم فی
^ ۱ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۹۲٫
۲۸۷
>
شیءٍ فَرُدّوهُ اِلَی اللّهِ والرَّسول) ۱ به شرط آنکه انسان با پیشداوری به محضر قرآن و سنت معصومان(علیهمالسلام) نرود تا فهم نادرست و منحرف خود را بر آنها تحمیل کند، بلکه اختلافات را بر قرآن و سنت عرضه کند تا با ارائه عامل وحدت، مشکل رفع شود.
اگر رجوع به کتاب و سنت، اختلاف نظرهای علمی را برطرف نکرد، نباید زمینه تفرقه را فراهم آورد، چون این اختلاف نظرها چنان مقدّس و محمود است که اوّلاً مایه پدیدار شدن نظریه صحیح است: «إضربوا بعض الرأی ببعض یتولّد منه الصّواب» ۲ ثانیاً بزرگان فقهی در بحث اجتهاد و تقلید به این مطلب رسیدهاند که اختلاف نظرها مانعِ تعامل دو مجتهد صاحبنظر یا دو مقلّد یا یک مجتهد صاحبنظر و یک مقلّد نخواهد بود؛ مثلاً اگر فروشنده مقلّد مجتهدی باشد که معاطات را صحیح میداند یا عقد فارسی را درست میداند و خریدار مقلّد کسی باشد که قائل به بطلان آن باشد، هرچند برخی مانند صاحب العروه الوثقی معامله مزبور را نسبت به فروشنده هم باطل میداند زیرا بیع، متقوم به دو طرف است، پس باید از دو طرف صحیح باشد لیکن محققان و مراجع فراوانی فتوا به صحت بیع مزبور دادهاند. نموداری از این فتاوا را میتوان در تعلیقات العروه الوثقی بدین شرح مشاهده کرد:
أ. کاشف الغطاءِ: … مثل این تفکیک در فقه نادر نیست.
ب. آل یاسینِ: صحیح است، و التعلیل کما تری.
ج. شیرازی: بلکه صحیح است، هر چند دیگری مخالف باشد.
د. گلپایگانی: صحیح است، و تعلیل علیل است.
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۱۴٫
۲۸۸
>
ه . خوانساری: تلازم واقعی منافی عدم تلازم ظاهری نیست.
و. اصفهانی: ظاهر صحت است، و تعلیل مزبور علیل است.
ز. امام خمینی: صحّت بعید نیست….
ح. حکیمِ: صحیح است و هر کدام به مقتضای تکلیف خود عمل میکنند.
ط. خوئی: تقوّم بیع به دو طرف، به لحاظ حکم واقعی است؛ نه ظاهری.
ی. نائینی: در صحّت عقد، موافقت طرفین معتبر نیست.
ک. بروجردی: تلازم واقعی موجب تلازم ظاهری نیست ۱٫
در مسئله اقتدا در نماز نیز اختلاف نظر اجتهادی یا تقلیدی دو نفر در مسائل نماز، ممانعت آن از اقتدای هر یک از ایندو به دیگری تنها در موردی است که جزم و علم وجدانی به بطلان نماز یکدیگر داشته باشند که این نیز بسیار نادر است، چون فتاوا نوعاً استظهار از ادله است ۲٫
البته ممکن نیست کسی با قلب پاک و اراده اصلاح به محکمه قرآن و سنت برود و اختلافاتش رفع نشود. خدای سبحان درباره اختلافات خانوادگی میفرماید: اگر از اختلاف و شِقاق میان زن و شوهر هراس دارید شورای داورانِ خانوادگی (داوری از طرف زن و داوری از سوی شوهر) آشتی برقرار کنند. البته صِرف اقدام داوران کفایت نمیکند، بلکه اگر داوران یا زن و شوهر یا هر دو قصد اصلاح داشته باشند، خداوند توفیق اصلاح و آشتی را به آنان میدهد: ﴿واِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثوا حَکَمًا مِن اَهلِهِ وحَکَمًا مِن اَهلِها اِن
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۵۹٫
^ ۲ – ـ شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج۲، ص۲۶۶٫
۲۸۹
>
یُریدا اِصلحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَینَهُما اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرا) ۱
۳٫ موعظه حسنه در راههای عملی اختلاف
قرآن کریم، ریشه همهختلافات عملی را هواهای نفسانی و دوستیها و دشمنیهای نابجا و شیطانی میداند، از اینرو ضمن تحلیل ریشه اختلافها، تلاش فراوانی دارد تا نفس انسانها را از نظر اخلاقی به کمال برساند تا از چاه شهوت و غضب بیرون آمده و به جاه کمال حکمت و معرفت صعود کنند.
خدای سبحان درباره اوصاف بهشتیان میفرماید: ما هرگونه کینه و دشمنی را از دلهای آنان زدودیم: ﴿ونَزَعنا ما فی صُدورِهِم مِن غِلّ) ۲ همین صفت وارسته و مقام بلند را مؤمنان صدر اسلام (مهاجر و انصار) در دعاهایشان از خدا میخواستند: ﴿یَقولونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا ولاِخونِنَا الَّذینَ سَبَقونا بِالایمنِ ولاتَجعَل فی قُلوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ ءامَنوا) ۳ یعنی دیگران با مردن و دیدنِ برزخ و تحمّل مشکلاتِ آن و پاک شدن، به این صفت وارسته میرسند که اختلافی و کینهای با هم ندارند آنگاه به بهشت میروند؛ لیکن مردان الهی این نعمتِ بزرگ بهشتیان را در دنیا از خداوند میطلبند، چون زیباترین و لذّتبخشترین زندگی، تنها در پرتو وحدت و اتحاد امکانپذیر است، بنابراین جامعه حکیم و عاقل همواره در بهشتِ معنوی به سر میبرند، چنان که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أنا مدینه الحکمه و هی الجنه و أنت یا علی بابها» ۴ چون بسیاری
^ ۱ – ـ العروه الوثقی، ج۱، ص۴۵، مسئله ۵۵، «تقلید».
^ ۲ – ـ ر.ک: همان، ص۶۲۳ ۶۲۴، «احکام الجماعه».
۲۹۰
>
از گرفتاریها از اختلافات درونی و داخلی است، وگرنه تلاش بیگانه اثر چندانی ندارد، از اینرو مردان الهی دعایشان حفظ وحدت است و اینکه مبادا کینه کسی در دلشان راه یابد تا بر اثر آن گرفتار عذاب الهی شوند و همگان را به آتش اختلاف بسوزانند.
۴٫ خطر بزرگ تنازع و اختلاف و راز تأثیر آن
خطر تفرقه و تنازع به قدری است که خدای سبحان پرهیز از آن را کنارِ دستور اقامه دین، از وظایف انبیای اولواالعزم قرار داده و مؤمنان را به همان چیزی سفارش کرده که به نوح و انبیای پیشین(علیهمالسلام) توصیه کرده بود و آن اینکه دین الهی را با هم اقامه کنند و از تفرقه در دین بپرهیزند: ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وصّی بِهِ نوحًا والَّذی اَوحَینا اِلَیکَ وما وصَّینا بِهِ اِبرهیمَ وموسی وعیسی اَن اَقیموا الدّینَ ولاتَتَفَرَّقوا فیهِ کَبُرَ عَلَی المُشرِکینَ ما تَدعوهُم اِلَیه) ۱
نیز از تنازع مسلمانان و آثار شوم آن نهی فرموده است، چون تنازع، ضعف و سستی میآورد و با آمدن «فشل» و ضعف، عزت و شکوه آنان از بین میرود، بنابراین گرچه حفظ وحدت و تفرقهشکنی کاری بسیار دشوار است، این دشواری را باید تحمّل کرد، چون خدا با صابران است و سرانجام در پرتو صبر و استقامت موفق خواهند شد: ﴿واَطیعوا اللّهَ ورَسولَهُ ولاتَنزَعوا فَتَفشَلوا وتَذهَبَ ریحُکُم واصبِروا اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّبِرین) ۲
راز تأثیر تنازع و اختلاف، این است که حقیقت تنازع و اختلاف به اتحادی شوم باز میگردد، چون هر یک از دو طرف نزاع با هزینه کردن نیرو
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۳۵٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۴۳٫
^ ۳ – ـ سوره حشر، آیه ۱۰٫
^ ۴ – ـ الامالی، صدوق، ص۳۱۷؛ بحار الانوار، ج ۴۰، ص ۲۰۰٫
۲۹۱
>
میکوشد قدرت دیگری را نزع کند، پس هر دو بر کندن قدرتِ خود و طرف مقابل اتفاق دارند و چون اتفاق و اتحاد، هرچند شوم باشد، اثرگذار است، اختلاف و تنازع مؤثر است و هر یک به نتیجه تلخ اختلافشان که زوال شوکت باشد گرفتار میشوند.
افزون بر خطر یاد شده، دوستیها و دشمنیها در قضا و داوری انسان نیز اثری بسزا دارد؛ تا آنجا که کوری و کری در برابر حقایق و واقعیتها را در پی میآورد: «حبّک للشیء یُعمی و یُصم» ۱ اگر انسان چیزی یا کسی را دوست داشته باشد، عیوب و ضعفهایش را نمیبیند و نمیشنود، چنانکه بر اثر دشمنی با دیگری، زیباییها و نقاط قوتش را نادیده و نشنیده میگیرد.
۵٫ منشأ عداوت و دشمنی شیطان
قرآن کریم اصلِ دشمنی شیطان با انسان را با تعبیرهای گوناگون بیان کرده است؛ گاهی او را «دشمن آشکار» معرفی میکند: ﴿اِنَّ الشَّیطنَ لِلاِنسنِ عَدُوٌّ مُبین) ۲ و زمانی او را دشمنِ گمراه کننده: ﴿اِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبین) ۳ و گاه به مردم دستور میدهد که او را دشمن خود به حساب آورند: ﴿اِنَّ الشَّیطنَ لَکُم عَدُوٌّ فَاتَّخِذوهُ عَدُوّا) ۴ و هنگامی از زبان خود شیطان اِعمال دشمنی به صورت گمراه کردن را ذکر میکند: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لاَُغویَنَّهُم اَجمَعین) ۵
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه ۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۴۶٫
۲۹۲
>
قرآن کریم منشأ دشمنی شیطان را چند چیز میداند:
۱٫ تکبّر و برتریجویی شیطان؛ خدای سبحان سبب خضوع نکردن ابلیس در برابر انسان و دشمنی با وی را از زبان خودش برتریجویی او در آفرینش دانسته است: ﴿خَلَقتَنی مِن نارٍ وخَلَقتَهُ مِن طین) ۱
۲٫ حسادت و تحمّل نکردن کرامت انسان: ﴿قالَ اَرَءَیتَکَ هذا الَّذی کَرَّمتَ عَلَی لَئِن اَخَّرتَنِ اِلی یَومِ القِیمَهِ لاَحتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ اِلاّقَلیلا) ۲
۳٫ هبوط و سقوط او از عالم نور به عالم غرور؛ سبب این سقوط از فرازکمال به فرود نقص، سجده نکردن وی برای آدم بود: ﴿قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فیها فَاخرُج اِنَّکَ مِنَ الصّغِرین) ۳
۴٫ لعن و نفرین خدا و بندگانش بر او تا قیامت: ﴿واِنَّ عَلَیکَ لَعنَتی اِلی یَومِ الدّین) ۴ ﴿قَالَ فَاخرُج مِنها فَاِنَّکَ رَجیم ٭ واِنَّ عَلَیکَ اللَعنَهَ اِلی یَومِ الدّین) ۵ و اموری دیگر، و سبب همه این محرومیّتها ترک سجود برای آدم، یعنی منزلت انسانی، بود.
ز آدمی که بود بی مثل و نَدید ٭٭٭ دیده ابلیس جز طینی ندید ۶
شگفتا که برخی افراد، بارها شیطان را به سبب دشمنیاش با بندگان خدا لعن و نفرین میکنند؛ ولی پیروی از وسوسهها و گامهای شیطان را رها نمیکنند ۷!
^ ۱ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۰٫
^ ۲ – ـ سوره یوسف، آیه ۵٫
^ ۳ – ـ سوره قصص، آیه ۱۵٫
^ ۴ – ـ سوره فاطر، آیه ۶٫
^ ۵ – ـ سوره ص، آیه ۸۲٫
۲۹۳
بحث روایی
۱٫ مصداق بارز «سلم»
عن أبی جعفر(علیهالسلام) فی قول الله (عزّ و جلّ): ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّه﴾، قال: «فی ولایتنا» ۱
عن زراره و حمران و محمد بن مسلم عن أبی جعفر(علیهالسلام) و أبی عبدالله(علیهالسلام)، قالوا: سألناهما عن قول الله: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّه﴾ قال: «أمروا بمعرفتنا» ۲
عن أبی جعفر(علیهالسلام) فی قول الله: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّه…﴾ قال: «السلم هم آل محمد؛ أمر الله بالدخول فیه» ۳
عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: «﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّهً ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطن﴾»، قال: «أتدری ما السلم؟» قال: قلت: أنت أعلم. قال: «ولایه علی(علیهالسلام) و الأئمه الأوصیاء من بعده قال و ﴿خُطُوتِ الشَّیطن﴾، و الله ولایه فلان و فلان! » ۴
اشاره: این روایات از باب «جری و تطبیق»، مصداق بارز و آشکار آیه را بیان میکند، چون با پذیرفتن ولایت اهل بیت، صلح و اتحاد برقرار میشود، وگرنه ظاهر آیه عام است و مصادیق دیگر را نیز دربر میگیرد. آنچه در نهجالبلاغه آمده که: «… و الأمانه (الإمامه) نظاماً للامّه و الطاعه تعظیماً للإمامه» ۵ مؤیّد همین مطلب سامی است.
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۲٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۶۲٫
^ ۳ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۳٫
^ ۴ – ـ سوره ص، آیه ۸۷٫
^ ۵ – ـ سوره حجر، آیات ۳۴ ۳۵٫
^ ۶ – ـ مثنوی معنوی، ص۴۴۵، دفتر سوم، بیت ۲۷۵۹٫
^ ۷ – ـ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۱۶٫
۲۹۴
>
۲٫ خطر تفرقه و جدایی از اجتماع
عن علی أمیر المؤمنین(علیهالسلام) قال: «و ألزموا السّواد الأعظم، فإنّ ید الله مع الجماعه و إیّاکم و الفرقه! فإنّ الشّاذّ من الناس للشّیطان، کما أنّ الشّاذّ من الغنم للذئب» ۱
و عنه(علیهالسلام) أیضاً قال: «فإیّاکم و التلوّن فی دین الله! فإنّ جماعهً فیما تکرهون من الحقّ، خیر من فرقه فیما تحبّون من الباطل؛ و إنّ الله سبحانه لمیعط أحداً بفرقه خیراً ممّن مضی و لا ممّن بقی» ۲
و عنه(علیهالسلام) أیضاً قال: «و لا تباغضوا فإنّها الحالقه» ۳
اشاره: امیر مؤمنان، حضرت علی(علیهالسلام) در این سخنان افزون بر آنکه همگان را به نعمت بزرگ اتحاد و برادری دعوت میکند، از خطرهای مهم تفرقه و جدایی از اجتماع برحذر داشته و چنین میفرماید:
أ. همانطور که گوسفند وامانده از رمه و گله از سرپرستی چوپان محروم و گرفتارِ گرگ میشود، انسانِ جدای از جامعه نیز از حمایت و هدایت اولیای الهی محروم و طعمه شیطان میشود.
ب. خدای سبحان نه در گذشته و نه در آینده با اختلاف و تفرقه به کسی خیری نرسانده و نمیرساند. این جمله بیان صرف تجربه و تاریخ نیست، بلکه سنّت الهی است، چون آن حضرت در این جمله افزون بر گذشته، از آینده نیز خبر میدهد که هرگز بشر با اختلاف به جایی نرسیده و نخواهد رسید و این با
^ ۱ – ـ الکافی، ج۱، ص۴۱۷٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۱۰۲٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ همان؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۵۰۴٫
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲٫
۲۹۵
>
سنّت خدا هماهنگ خواهد بود.
ج. کینهتوزی و اختلاف همانندِ تیغِ تیزی است که هر روز بر پایه دین بکشند، آنگاه دین نمیروید و همه آثار آن محو میشود، چنان که با کشیدن تیغ بر سر، مویی نمیماند.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
^ ۲ – ـ همان، خطبه ۱۷۶٫
^ ۳ – ـ همان، خطبه ۸۶٫
۲۹۶
بازدیدها: 481