یَسَلونَکَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُل قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وصَدٌّ عَن سَبیلِ اللّهِ وکُفرٌ بِهِ والمَسجِدِ الحَرامِ واِخراجُ اَهلِهِ مِنهُ اَکبَرُ عِندَ اللّهِ والفِتنَهُ اَکبَرُ مِنَ القَتلِ ولایَزالونَ یُقتِلونَکُم حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم اِنِ استَطعوا ومَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت وهُوَ کافِرٌ فَاُولئِکَ حَبِطَت اَعملُهُم فِی الدُّنیا والاءاخِرَهِ واُولئِکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون (۲۱۷)
گزیده تفسیر
مسلمانان یا مشرکان از حکم جنگ در ماه حرام (رجب) میپرسند؛ بگو: جنگ در ماه حرام بدون تزاحم گناه بزرگی است؛ ولی کارهای ناروای
۵۶۶
مشرکان مانند بازداشتن مردم از پرستش خدا، کفر…، ممانعت از ورود مؤمنان به مکّه و مسجدحرام و بیرون کردن اهل مکّه از زادگاهشان از گناه جنگ در ماه حرام بزرگتر است و فتنه شرک و ترویج بتپرستی از هر کشتاری بزرگتر است و قتلی که برای جلوگیری از گناه اکبر باشد در حال تزاحم میتواند حرام نباشد.
جنگ مشرکان با مؤمنان، نبرد پیوسته ایمان و کفر و برای محو دین است. آنان اگر بتوانند همواره در صدد آناند که چراغ دین را خاموش کنند و مسلمانان را با فتنهگری نظامی، سیاسی، اجتماعی و… از دین برگردانند؛ ولی خداوند هرگز اجازه نخواهد داد نور دین خاموش شود.
یکی از سنتهای الهی این است که اگر عدهای از مسلمانان بر اثر تبلیغات سوء مشرکان، از دین خدا برگردند، همه اعمال عبادی، سیاسی، خدماتی و تلاشهای عادی آنان در دنیا و آخرت حبط و بیاثر میشود و آنان صحابه آتشاند و دائماً در آن میمانند.
تفسیر
مفردات
قِتالٍ فِیهِ: این تعبیر، بدل اشتمال از ﴿الشَّهرِ الحَرام﴾ است ۱ ، چون زمان دربرگیرنده متزمّن و مشتمل بر حوادثی است که در آن رخ میدهد؛ نظیر مکان در آیه ﴿قُتِلَ اَصحبُ الاُخدود ٭ اَلنّارِ ذاتِ الوَقود) ۲ که واژه ﴿اَلنّار﴾ بدل
۵۶۷
اشتمال از ﴿الاُخدود﴾ است و اخدود ظرف مکانِ نار است ۱ که مشتمل بر آن است.
وَ صَدٌّ: واو برای استیناف و ﴿صَدّ﴾ مبتدا و ﴿اَکبَر﴾ خبر آن است. دو احتمال دیگر نیز مطرح است: ۱٫ «صدٌّ» عطف بر خبر یعنی کبیر باشد. ۲٫مبتدا باشد و خبر آن محذوف که به قرینه خبر قبلی همان کبیر باشد. هر دو احتمال، ضعیف و موهون است که شیخ طوسی همانند طبری ۲ به نقد آنها پرداخته است ۳ و اینان کفر در ﴿و کُفرٌ بِه﴾ را اعتقادی میدانند نه عملی.
صد و صدود گاهی (لازم و) به معنای امتناع و انصراف است؛ مانند ﴿رَاَیتَ المُنفِقینَ یَصُدّونَ عَنکَ صُدودا) ۴ و زمانی (متعدی و) به معنای بازداشتن و بازگرداندن است؛ مانند ﴿اَن صَدّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرام) ۵
الفتنه: معنای «فتنه» و شدّت سوء آن قبلاً گذشت ۶ و در این آیه از کثرت شوم آن سخن به میان آمده است که این کثرت از واژه اکبر فهمیده میشود و ممکن است در برخی از ادلّه نقلی دیگر از دوام آن به عنوان اَدْوم و ابقی یاد شود. تعبیر ﴿ولایَزالونَ یُقتِلونَکُم حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم﴾ میتواند ناظر به دوام زمانی فتنه فتّانان مکه و مانند آن باشد.
^ ۱ – ـ اعراب القرآن الکریم، ج۱، ص۳۲۱٫
^ ۲ – ـ سوره بروج، آیات ۴ ۵٫
۵۶۸
لاَ یَزَالُونَ: «زیل» و «زیال» به معنای دور شدن با جدایی و افتراق است. هرگاه فعل ماضی این ریشه با حرف نفی «ما» و فعل مضارع آن با حرف نفی «لا» به کار رود، به معنای ملازمت و مداومت است، زیرا لازم نفی افتراق، پیوستگی و تداوم وصال است؛ مانند ﴿فَما زالَت تِلکَ دَعوهُم) ۱ ظالمان پیوسته میگویند: وای بر ما که ستمکار بودیم. نیز مانند ﴿ولاتَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَهٍ مِنهُم) ۲ همواره بر خیانتی از بنیاسرائیل آگاه خواهی شد ۳٫
یَرُدُّوکُمْ: «ردّ» بازگرداندن خود شیء یا برگرداندن شیء از حالتی به حالت دیگر است؛ مانند ﴿فَرَدَدنهُ اِلی اُمِّه) ۴ ﴿حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم) ۵
یَرْتَدِدْ: «ارتداد» و «رِدّه» به معنای بازگشتن است. رِدّه خصوص برگشت از اسلام به کفر و ارتداد، اعم از آن است ۶٫
حَبِطَتْ: «حَبط» به معنای سقوط همراه محو شدن است ۷٫ منظور از حبط شدن اعمال مرتد، محو شدن آثار مثبت اعمال اوست. برخی مفسران گفتهاند: حبط نوعی بیماری دامی است که دام بر اثر خوردن حباط (نوعی از گیاه) به آن مبتلا میشود و فاسد میگردد ۸٫
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۲۰۴٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، ج۲، ص۴۶۸٫
^ ۳ – ـ التبیان، ج۲، ص۲۰۵٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۶۱٫
^ ۵ – ـ سوره مائده، آیه ۲؛ مفردات، ص۴۷۷، «ص د د».
^ ۶ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۱٫
۵۶۹
تناسب آیات
آیه قبلی جهاد را به طور مطلق بر مؤمنان واجب دانست؛ این آیه در ادامه بحث جهاد، نخست حرمت ماههای حرام را گوشزد میکند که مسلمانان نباید در ماه حرام آغازگر جنگ باشند. سپس به علت تشریع جهاد با مشرکان میپردازد که فتنهانگیزی و ستیزهجویی همیشگی کافران جز با نبرد مداوم مسلمانان با آنان درمانپذیر نیست.
٭ ٭ ٭
پرسش کنندگان
درباره اینکه پرسش کنندگان از حکم جنگ در ماه حرام (به طور مطلق و رجب به طور خاص) چه کسانی بودند، دو احتمال هست:
۱٫ مسلمانان که استفتایی فقهی مطرح کردند، چون طبق بعضی از نقلها درباره شأن نزول آیه، گروه هفت نفره مسلمانان اختلاف داشتند که به کاروان تجاری قریش حمله کنند یا نه. این تردید زمینه سؤال مسلمانان را از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فراهم کرد، چنان که در آیه قبل جریان وجوب جهاد مطرح شد و ماههای حرام نزد آنان حرمت خاص داشت و همین مطلب زمینه پرسش شد که آیا وجوب قتال مطلق است یا مقید به غیر ماههای حرام است ۱٫
۲٫ مشرکان که در اعتراض به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند که به ماه حرام احترام نگذاشته و خونریزی را در ماه رجب روا داشتید، چون طبق برخی نقلها درباره شأن نزول آیه، مسلمانان در اوّل ماه رجب «عمرو بن حضرمی» (نماینده قریش
^ ۱ – ـ سوره انبیاء، آیه ۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۱۳٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مفردات، ص۳۸۷ ۳۸۸؛ التحقیق، ج۴، ص۳۷۲ ۳۷۳، «ز ی ل».
^ ۴ – ـ سوره قصص، آیه ۱۳٫
^ ۵ – ـ مفردات، ص۳۴۸، «ر د د».
^ ۶ – ـ همان، ص۳۴۹، «ر د د».
^ ۷ – ـ التحقیق، ج۲، ص۱۶۷، «ح ب ط».
^ ۸ – ـ التبیان، ج۲، ص۲۰۸؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۳۷٫
۵۷۰
در کاروان تجاری) را کشته و دارایی وی را غنیمت گرفتند. خداوند پاسخ اسکاتی به شیوه جدال احسن داد و فرمود: قتال در ماه حرام گناهی بزرگ است؛ ولی کارهای مشرکان مانند بستن راه و خانه خدا، راندن مسلمانان از مکّه و فتنهگری آنان از کشتن «عمرو بن حضرمی» در ماه حرام نزد خدا بزرگتر است، از این رو عبارت ﴿وصَدٌّ عَن سَبیلِ اللّه﴾ شاهد رجحان احتمال دوم است؛ لیکن شواهدی مانند خطاب به مسلمانان در ذیل آیه ﴿ولایَزالونَ یُقتِلونَکُم﴾ و در آیه قبل ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتال) ۱ و سیاق آیات که در صدد بیان احکام فقهی برای مسلمانان است، اقتضا میکند که سؤال کنندگان از مسلمانان باشند، گرچه سبب این پرسش میتواند اعتراض مشرکان باشد ۲ ، چنان که ممکن است پرسش مشرکان برای تهاجم در ماههای حرام باشد ۳٫
ماههای حرام
در جاهلیت قبل از اسلام، چهار ماه احترامی ویژه داشت که مشرکان جاهلی برای مصالحی جنگ و خونریزی را در آن حرام میدانستند؛ به گونهای که اگر یکی از آنان قاتل پدر و برادرش را در یکی از آن ماههای چهارگانه میدید، متعرّض او نمیشد تا ماه حرام به پایان برسد ۴٫ اسلام نیز سنّتِ آنان را امضا کرد. به فرموده قرآن کریم، از روزی که خدا آسمانها و زمین را آفرید، تعداد ماهها نزد او در کتاب الهی (لوح محفوظ) دوازده ماه است که چهارتای آن ماهِ
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۲۹٫
۵۷۱
حرام و جنگیدن در آن ممنوع است و این آیین پابرجای خداست: ﴿اِنَّ عِدَّهَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فی کِتبِ اللّهِ یَومَ خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ مِنها اَربَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدّینُ القَیِّم) ۱ این چهار ماه، ذیقعده، ذیحجّه، محرم و رجب است که سه ماهِ آن پیوسته است و ماه رجب از آنها جداست ۲٫ ماه رجب گذشته از آنکه مندرج تحت عنوان چهار ماه حرام است در آیه مورد بحث نیز منظور شده است، زیرا آن جریان معهود در ماه رجب رخ داد.
ماههای چهار گانه دیگری در قرآن کریم آمده است که آن نیز ماههای حرام نام دارد؛ ولی ناظر به زمانی است که مسلمانان با مشرکان معاهده صلح بستند که پس از پایان آن زمان میتوانستند جنگ را آغاز کنند ۳٫ تحقیق نهایی آن در آغاز سوره «توبه» ارائه میشود: ﴿فَسیحوا فِی الاَرضِ اَربَعَهَ اَشهُرٍ… ٭ فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم) ۴
تذکّر: مراد از ﴿الشَّهرِ الحَرام﴾ در این آیه و سایر آیاتی که به صورت مفرد به کار رفته، جنس ماهِ حرام است و شامل هریک از ماههای حرام می شود، گرچه از نظر مصداق خارجی مراد «ماه رجب» باشد.
حکم پیکار در ماههای حرام
خدای سبحان جهاد را بر مسلمانان واجب کرد: ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ وهُوَ کُرهٌ لَکُم) ۵ لیکن حکم قتال را از نظر زمان و مکان محدود کرد که مسلمانان نباید
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۶٫
^ ۲ – ـ ر.ک: اسباب نزول القرآن، ص۶۹ ۷۲؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۵۱٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۳۰٫
^ ۴ – ـ مواهب الرحمن، ج۳، ص۱۲۱٫
۵۷۲
در محدوده حرم و مسجد حرام با کافران بجنگند، چون آنجا حرم امن الهی است، مگر آنکه کافران با حرمتشکنی جنگ را در آنجا آغاز کنند؛ در این صورت دفاع رواست: ﴿ولاتُقتِلوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ حَتّی یُقتِلوکُم فِیه) ۱
آیه مورد بحث درباره محدودیت زمانی جنگ است؛ با این بیان که جنگ در ماههای حرام، گناهی بزرگ است: ﴿قُل قِتالٌ فیهِ کَبیر﴾.
حرمت جنگ در ماههای حرام مطلق نیست و مسلمانان میتوانند، بلکه باید با ملحدان که برای ماههای حرام حرمت قائل نیستند و در این ماهها جنگ را آغاز میکنند یا آن را ادامه میدهند، و نیز با مشرکان که به حرمت ماههای حرام معتقد بودند ولی عملاً حرمت آن را نگه نمیداشتند، بجنگند، زیرا همانطور که برای بدن قصاص است، برای حرمات الهی نیز قصاص است: ﴿اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرامِ والحُرُمتُ قِصاص) ۲ براساس جمله ﴿والحُرُمتُ قِصاص﴾ حکمِ قصاص و «مقابله به مثل»، اصلی کلّی است که شامل همه حرمتهای زمانی و مکانی میشود و به قصاصِ زمانی اختصاص ندارد، بنابراین اسلام هرگز نمیگذارد گروهی زیر پوشش حکم و قانون الهی به ظلم و فساد دست بزنند، بلکه با قاطعیّت دستور مقابله به مثل را تا مرز عدم تعدّی داده است: ﴿فَمَنِ اعتَدی عَلَیکُم فاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا اعتَدی عَلَیکُم واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقین) ۳ از اینجا معلوم میشود که جواز جنگ در ماههای حرام که صبغه دفاع یا قصاص دارد به معنای نسخ حکم حرمت جنگ در ماههای مزبور نیست.
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۳۶٫
^ ۲ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۲، ص ۲۱۵ ۲۱۷٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۵ ۶، ص۵ ۱۲٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیات ۲ ۵٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۶٫
۵۷۳
مشرکان و گناهان بزرگ آنان
در ماههای حرام، قتال ممنوع و حرام است. مسلمانان از روی اشتباه یا عمد کسی را در ماه حرام، آن هم خارج از مسجد حرام کشتند که مورد سؤال و اعتراض مشرکان قرار گرفت ۱ ؛ لیکن گناهان و کارهای ننگین مشرکان بدتر و بزرگتر از کشتن در ماه حرام است، در حالی که درباره آنها سؤال و اعتراضی ندارند. این گناهان بدین شرح است:
۱٫ بستن راه خدا و بازداشتن انسانها از آن: ﴿وصَدٌّ عَن سَبیلِ اللّه﴾؛ یعنی بستن راه مطلق عبادت و دینداری که از بارزترین مصادیق آن، حجّ است. مشرکان مانع رفتن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان به مکّه برای انجام دادن مناسک میشدند؛ حتّی در سفری پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او را از میانه راه بازگرداندند.
۲٫ کفر عملی یا اعتقادی به راه خدا: ﴿وکُفرٌ بِه﴾؛ ظاهراً مرجع ضمیر «به»، «سبیل الله» است؛ نه لفظ «الله»، بنابراین مراد کفر عملی است؛ نه اعتقادی، زیرا اوّلاً آیه در صدد بیان و مقایسه کارهای بسیار زشت مشرکان با کشتنی است که به دست «عبدالله بن جحش» صورت گرفته است؛ نه مقایسه عقیده مشرکان با اعتقاد مسلمانان. ثانیاً اگر کفر اعتقادی مقصود بود، به گفتن و مقایسه نیاز نداشت، چون کفر به خدا که مهمترین گناه بزرگ است، از کشتن فردی کافر در ماه حرام به مراتب بدتر است. البته احتمال کفر اعتقادی منتفی نیست.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۴٫
^ ۳ – ـ همان.
۵۷۴
۳٫ بستن خانه خدا و بازداشتن دیگران از آن: ﴿والمَسجِدِ الحَرام﴾؛ این صفت و موصوف، از باب عطف خاص بر عام، عطف بر «سبیل الله» و برای تأکید بر اهمیّت و عظمت مسجد حرام است؛ یعنی مشرکان از ورود مسلمانان به مکّه و مسجدحرام ممانعت میکردند. برخی از مفسّران احتمال دادهاند که ﴿والمَسجِدِ الحَرام﴾ عطف به ضمیر در «به» باشد، زیرا بیحترامی به مسجدحرام به منزله کفر به آن است ۱٫
۴٫ بیرون راندن و تبعید مسلمانان: ﴿واِخراجُ اَهلِهِ مِنهُ اَکبَرُ عِندَ اللّه﴾، چون مشرکان، مسلمانان را که اهل مکّه و مسجد حرام بودند، از آنجا وادار به مهاجرت کردند.
این گناهان چهارگانه مشرکان درباره پیامبر و مسلمانان، نزد خدا بزرگتر از کشتاری است که برخی از یاران پیامبر در ماهِ حرام درباره برخی مشرکان روا داشتند، بنابراین مشرکان حق ندارند مسلمانان را برای کاری سرزنش کنند که به امید ثواب انجام دادهاند.
تذکّر: گاهی گفته میشود آنچه اصحاب پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام دادند گناه کبیر و آنچه مشرکان انجام دادهاند اکبر بود، که در این حال هر دو گروه مرتکب حرام شدهاند؛ ولی گاهی گفته میشود: آنچه اصحاب رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام دادهاند هرچند در حدّ خود فاسد بوده است؛ لیکن برای جلوگیری از افسد صورت پذیرفت که در این حال براساس تزاحم اهمّ و مهمّ گناهی از اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صادر نشده است، چون اگر جلوگیری از گناه اکبر به این است که گناه کبیر ارتکاب شود جریان کسر و انکسار ملاک و قانون رفع ید از مهمّ برای اهم مطرح خواهد شد.
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۵۱٫
۵۷۵
قرآن کریم در جای دیگر به سه گناه مشرکان تصریح کرده است: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا ویَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ والمَسجِدِ الحَرامِ الَّذی جَعَلنهُ لِلنّاس) ۱ نیز این آیه عطفِ ﴿المَسجِدِ الحَرام﴾ را به ﴿سَبیلِ اللّه﴾ تأیید میکند.
نکته: چون این آیه در صدد مقایسه نیست، مقصود از کفر در آن میتواند کفر اعتقادی باشد نه عملی، بر خلاف آیه مورد بحث که در صدد سنجش است، از اینرو شاید کفر عملی محور باشد؛ نه اعتقادی، هرچند احتمال کفر اعتقادی منتفی نیست.
در آیهای دیگر فرمود: ﴿هُمُ الَّذینَ کَفَروا وصَدّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ والهَدی مَعکوفًا اَن یَبلُغَ مَحِلَّه) ۲ شاید جلوگیری از قربانی، مصداقی از «صدّ عن سبیل الله» باشد.
فتنهگری مشرکان
خدای سبحان علّت تشریع جهاد با مشرکان را شرک و فتنهنگیزی آنان دانسته است و گناه دسیسه و آشوبهای آنان را بزرگتر از کشتار در ماه حرام میداند: ﴿والفِتنَهُ اَکبَرُ مِنَ القَتل﴾.
توضیح اینکه برخی مسلمانان برای به دست آوردن اموالشان که در مکّه به دست مشرکان مصادره شده بود، به کاروانی تجاری از مشرکان مکه حمله کردند و یکی از آنان را کشتند؛ ولی مشرکان با شرک و دسیسه و فتنهگری زمینه کشتار جمعی از مسلمانان را فراهم کردند.
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۷۲٫
۵۷۶
در قرآن کریم و تاریخ اسلام به پارهای از دسیسههای سیاسی، نظامی و فرهنگی آنان، چون شکنجه و آزار مسلمانان، القای شبهات، دعوت به کفر و محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب، اشاره شده است.
انگیزه مشرکان از جنگ دائم با مسلمانان
جنگ مشرکان با مؤمنان، نبرد ایمان و کفر است؛ نه پیکار برای گرفتن سرزمین و منابع طبیعی؛ یعنی انگیزه اصلی آنان اسلام زدایی و ارتداد مسلمانان از دین است و از همینرو با همه توان میکوشند آتش جنگ را برافروخته نگه دارند تا اگر بتوانند مسلمانان را از دینشان بازگردانند: ﴿ولایَزالونَ یُقتِلونَکُم حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم اِنِ استَطعوا﴾، گرچه گرفتن آب و خاک و منابع طبیعی مسلمانان نیز خواست فرعی آنهاست، زیرا مسلمانان را در ماجرای هجرت آزمودند و دیدند که دنیا طلاق دادگان و دلباختگان خدا و رسول و دین الهی را نمیتوان با تنگناهای مادی تهدید کرد؛ آنسان که حاضرند برای حفظ دین و عقایدشان همه زندگی مادی خود را رها کرده و با دستخالی به مدینه مهاجرت و در آنجا با دشواری و گرسنگی در ایوان یا گوشه مسجد زندگی کنند. دستشستن از زندگی فردی در آن شرایط دشوار، برای بسیاری مشکل بود، مگر برای آن دلباختگان الهی که نزولِ آیه ﴿وکَاَیِّن مِن دابَّهٍ لاتَحمِلُ رِزقَهَا اللّهُ یَرزُقُها واِیّاکُم… ) ۱ روحیه هجرت آنان را از مکه به مدینه با دستخالی تقویت کرد تا دینشان را حفظ کنند و توفیق همجواری با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دریابند. مردم مدینه نیز با استقبال از آنان و ایثار و نثار دارایی خویش از این آزمون الهی
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره فتح، آیه ۲۵٫
۵۷۷
سربلند بیرون آمدند: ﴿… یُحِبّونَ مَن هاجَرَ اِلَیهِم﴾، ﴿ویُؤثِرونَ عَلی اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَه) ۱
قرآن کریم انگیزه شوم و دسیسههای کافران را در زمینههای گوناگون چنین فاش و آشکار میکند: بسیاری از اهل کتاب علاقهمندند شما را از ایمان باز دارند و به کفر بکشانند و منشأ این دسیسه حسدورزی آنهاست: ﴿وَدَّ کَثیرٌ مِن اَهلِ الکِتبِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ ایمنِکُم کُفّارًا حَسَدًا مِن عِندِ اَنفُسِهِم) ۲ نیز فرمود: گروهی از اهل کتاب دوست دارند شما را گمراه کنند؛ ولی تنها خودشان را گمراه میکنند و توطئهها و تبلیغات سوء آنان در شما اثری ندارد: ﴿ودَّت طَائِفَهٌ مِن اَهلِ الکِتبِ لَو یُضِلّونَکُم وما یُضِلّونَ اِلاّ اَنفُسَهُم وما یَشعُرون) ۳
این گروه میخواهند انگیزه شوم خود را با دسیسههای نظامی و سیاسی تحقّق بخشند؛ بدین شکل که میکوشند مسلمانان در امور مادی و معنوی خلع سلاح شده و از تدارکات و ساز و برگ نظامی غافل شوند تا ناگهان بر آنان بتازند: ﴿وَدَّ الَّذینَ کَفَروا لَو تَغفُلونَ عَن اَسلِحَتِکُم واَمتِعَتِکُم فَیَمیلونَ عَلَیکُم مَیلَهً وحِدَه) ۴ نیز همواره به مسلمانان خیانت میورزند و هر روز با نقشههایی جدید و بنان و بیان فتنهگری میکنند تا آنها را به کفر بکشند: ﴿ولاتَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَهٍ مِنهُم اِلاّقَلیلاً مِنهُم) ۵ ﴿اِن یَثقَفوکُم یَکونوا لَکُم اَعداءً ویَبسُطوا
^ ۱ – ـ سوره عنکبوت، آیه ۶۰٫
۵۷۸
ِلَیکُم اَیدِیَهُم واَلسِنَتَهُم بِالسّوءِ وودّوا لَو تَکفُرون) ۱ درباره گروهی از منافقان هم آمده است که بر کافر کردن مسلمانان اصرار دارند ۲٫
قرآن کریم خطر پیروی از آنان را نیز چنین گوشزد میکند که اثر پذیری از آنها موجب عقبگرد و خسارت در دنیا و آخرت است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا الَّذینَ کَفَروا یَرُدّوکُم عَلی اَعقبِکُم فَتَنقَلِبوا خسِرین) ۳
آنچه در این بخش از آیه مورد بحث آمده پیامی زنده است، چون استکبار جهانی همه تلاش اقتصادی و فرهنگی خود را صرف اسلام زدایی و مبارزه با اسلام گرایان کرده است تا آنان را تضعیف و سایر ملّتها را به اسلام بدبین کند و به اهداف شوم خود برسد، غافل از آنکه هرگز نمیتواند.
بیثر بودن تلاش مشرکان
خدای سبحان در برابر تلاش پیوسته مشرکان برای براندازی اسلام و بازداشتن مسلمانان، از ناتوانی آنان برای رسیدن به اهدافشان پرده برداشت و فرمود: ﴿اِنِ استَطعوا﴾. این جمله ضمن هشدار به مسلمانان درباره توطئههای مشرکان، طعنه تضعیف کنندهای به مشرکان است. عبارتِ «اگر توانستند»، یعنی هرگز نمیتوانند، چنان که انسان نیرومندی به دشمنِ ناتوان خود بگوید که اگر توانستی، به جنگِ من بیا؛ یعنی تو هرگز توان جنگیدن با مرا نداری.
قرآن کریم با تأکیدی بیشتر اعلام داشت که کافران همواره میخواهند با دهانشان (با دسیسه و تبلیغات سوء) نور الهی را خاموش کنند؛ لیکن هرگز
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۹٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۶۹٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰۲٫
^ ۵ – ـ سوره مائده، آیه ۱۳٫
۵۷۹
کسی نمیتواند نور خدا (دین الهی) را خاموش کند: ﴿یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَ اللّهِ بِاَفوهِهِم واللّهُ مُتِمُّ نورِهِ ولَو کَرِهَ الکفِرون ٭ هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکون) ۱ بنابراین اگر گروهی از دین خدا برگشتند و آن را یاری نکردند، ممکن است دین از آنان گرفته شود و همانند چار پایان، بلکه بدتر از آنها شوند، چون ارزش انسان به مکتبِ الهی و اندیشه اوست؛ ولی هرگز دین حق از روی زمین محو نمیشود و خداوند به دستِ مردان الهی دین خود را در جامعهای دیگر احیا میکند؛ کسانی که محبوب و محب خدایند، با مؤمنان نرم رفتار و برابر کافران سخت و سربلند، در راه خدا جهاد میکنند و از هیچ سرزنشی نمیترسند: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم ویُحِبّونَهُ اَذِلَّهٍ عَلَی المُؤمِنینَ اَعِزَّه عَلَی الکفِرینَ یُجهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ ولایَخافونَ لَومَهَ لائِم) ۲
ارتداد برخی مسلمانان از دین، تنها موجب نابودی اعمال خیر خود آنان میشود و هیچ بهرهای برای کافران ندارد، چون خداوند سربازان فراوانی دارد و هرگز نمیگذارد دین الهی با شکست مواجه شود.
خطر ارتداد و اقسام آن
خدای سبحان پس از بیان فتنهگری و انگیزه شوم مشرکان در بازگرداندن مسلمانان از دین، خطر بزرگ «ارتداد» را چنین گوشزد میکند: هر کس از شما مسلمانان مرتد شود و در آن حال، یعنی بدون توبه از ارتداد بمیرد، همه اعمال او در دنیا و آخرت باطل میشود و در جهان آخرت همنشین آتش شده و در آن
^ ۱ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۲٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیات ۸۸ ۸۹٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۴۹٫
۵۸۰
ماندگار است: ﴿ومَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت وهُوَ کافِرٌ فَاُولئِکَ حَبِطَت اَعملُهُم فِی الدُّنیا والاءاخِرَهِ واُولئِکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون﴾.
برپایه این آیه که تنها در صدد بیان حکم کلامی ارتداد است، در صورتی که مرتد بدون توبه بمیرد، نه تنها خیری در دنیا نصیبش نمیشود، بلکه در آخرت از بهشت محروم میگردد و در جهنم جاودانه است. در حقیقت، این گروه از فیضهای سهگانه مؤمنان بیبهرهاند: حسنه دنیا، حسنه آخرت و رهایی از آتش: ﴿رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وفِی الاءاخِرَهِ حَسَنَهً وقِنا عَذابَ النّار) ۱
حکم کلامی مرتدِّ فطری و ملّی یکی است و اطلاق آیه، هر دو را شامل میشود؛ لیکن در زمان نزول آیه تنها مرتد ملّی وجود داشته است، زیرا مرتدّ فطری باید هنگام تولّدش پدر و مادر او یا یکی از آن دو مسلمان باشند و افرادی با این ویژگی در صدر اسلام نبودهاند، چون آنان با ظهور اسلام مسلمان شدند و هنگام تولدشان پدر و مادر آنها کافر بودند، مگر فرض نادری.
نکته: ۱٫ از نظر حکم فقهی ارتداد، هم میان زن و مرد و هم در اجرای احکام چهارگانه فرق است. مرتدّ فطری مرد، مشمول احکام چهارگانه نجاست بدن، وجوب قتل (اعدام)، جدایی همسر و تقسیم اموال میان ورثه میشود؛ ولی مرتد زن را، خواه فطری باشد یا ملّی، توبه میدهند؛ در صورت توبه کردن بخشوده میشود، وگرنه در ارتداد فطری او را زندانی میکنند و در اوقات نماز او را میزنند. البته تفصیل آن در فقه و رمز و راز برخی از احکام آن در اسرار شریعت ارائه میشود.
مرتد ملّی مرد را هم توبه میدهند که در صورت توبه کردن بخشوده میشود، وگرنه مشمول احکام چهارگانه یاد شده میگردد. توبه مرتدّ فطری بر
^ ۱ – ـ سوره صفّ، آیات ۸ ۹٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۵۴٫
۵۸۱
احکام فقهی اثری نمیگذارد؛ لیکن بر حکم کلامی او نافذ است و خداوند گناه او را میبخشد ۱٫
۲٫ ارتداد گاهی از اصل دین و زمانی از ولایت است و این آیه درباره ارتداد از اصل دین است و احکام فقهی ارتداد نیز بر مرتدّ از اصل دین مترتّب است؛ نه بر ارتداد از ولایت. روایت امام صادق(علیهالسلام) هم که در آن مردم پس از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جز سه نفر مرتدّ دانسته شده درباره ارتداد از ولایت است: «ارتدّ الناس بعد النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) إلاّ ثلاثه نفر: المقداد بن الأسود و ابوذر الغفاری و سلمان الفارسی» ۲
حبط اعمال و راز و اسباب آن
اساسِ حیات انسان را عقیده او تأمین میکند؛ عقیده حق، کارهای بد گذشته را جبران میکند و عقیده باطل، کارهای خیر گذشته را باطل. مشرک یا ملحد دارای سوابق بتپرستی و ارتکاب گناهان بزرگ، اگر مسلمان شود همه بدیهای او که مهمترین آن شرک به خداست، بخشوده میشود: «إنّ الإسلام یجبّ ما کان قبله» ۳
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۱٫
۵۸۲
همچنین اگر مسلمانی از دین برگردد، این ارتداد موجب حبط و بطلان همه اعمال نیک او خواهد شد: ﴿ومَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت وهُوَ کافِرٌ فَاُولئِکَ حَبِطَت اَعملُهُم فِی الدُّنیا والاءاخِرَه﴾. در حقیقت، چنین مسلمانی با دست خود همه اعمالش را نابود کرده است؛ همانند کسی که سالها با زحمت درختکاری میکند و بعد همه آن را با دست خود به آتش میکشد.
عقیده و عمل با هم رابطه دارند و حبط اعمال به سبب قطع پیوند آن دو از یکدیگر است. کار مخلصانه مؤمن در نامه عمل او ثبت میشود؛ ولی با انکار خدا رابطه خود را با آن عمل قطع میکند؛ نظیر غیبت که موجب جدا شدن عمل از عامل است، زیرا برپایه روایات کارهای نیک غیبت کننده در نامه عمل غیبت شونده نوشته میشود ۱ و این روایات بر آیه ﴿فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَه ٭ ومَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه) ۲ حاکماند، چون با قطع رابطه دیگر عمل برای غیبت کننده نیست تا آن را در قیامت ببیند، پس گاهی همه اعمال نیک به سبب ارتداد یا کفر حبط میگردد و گاهی پارهای از اعمال؛ مثلاً بر اثر غیبت، به همان مقداری که آبروی غیبت شونده را ریخته است، از غیبت کننده میگیرند و به حساب غیبت شونده میآورند.
توضیح اینکه حبط اعمال دو قسم است: حبط محض و غیر محض، چون کارهای انسان دو گونه است: برخی همانند کفر، شرک و ارتداد، به منزله مرگ است که بر اثر آن انسان همه هستی خود را از دست میدهد و بعضی نیز چون معاصی به منزله مرض است.
^ ۱ – ـ قواعد الاحکام، ج۳، ص۵۷۴ ۵۷۸؛ سلسله الینابیع الفقهیه، ج۲۳، ص۴۳۶ ۴۳۸٫
^ ۲ – ـ الاختصاص، ص۶؛ بحار الانوار، ج۳۴، ص۲۷۴٫
^ ۳ – ـ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج۷، ص۴۴۹٫ قاعده «جبّ»: «إنّ الإسلام یجبّ ما کان قبله» از نظر بحث کلامی آن، برگرفته از این آیات است: «قُل یعِبادِی الَّذینَ اَسرَفوا عَلی اَنفُسِهِم لاتَقنَطوا مِن رَحمَهِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم ٭ واَنیبُوا اِلی رَبِّکُم واَسلِموا لَهُ مِن قَبلِ اَن یَأتِیَکُمُ العَذابُ ثُمَّ لاتُنصَرون» (سوره زمر، آیات ۵۳ ۵۴). لازم است عنایت شود که اسلام آوردن، کارهایی را جبران میکند که از ناحیه اسلام آمده است؛ نظیر اصل عبادت و قضای آنها، کفّارات و دیات؛ نه احکامی که طبق بنای عقلا رواج داشته و اسلام آن را امضا کرده است؛ نظیر بدهکاری ناشی از معامله نسیه یا قرض که باید آن را بپردازد؛ خواه مدیون مسلمان باشد یا کافر.
۵۸۳
آیه مورد بحث که موضوعش حبط همه اعمال به سبب ارتداد است، شاهد حبط محض (نابودی همه اعمال بر اثر کفر، شرک یا ارتداد) است. نیز طبق آیهای دیگر، کسانی که کافر شدند و راه خدا را بستند و عالمانه رو در روی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفتند، کاری از پیش نمیبرند و همه اعمالشان باطل میشود: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وصَدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ وشاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدی لَن یَضُرُّوا اللّهَ شیئاً وسَیُحبِطُ اَعملَهُم) ۱
شاهد حبط غیر محض (نابودی بعضی اعمال بر اثر ارتکاب برخی گناهان) آیهای است که به مؤمنان خطاب میکند خدا و رسول او را اطاعت کنند و اعمالشان را باطل نکنند: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ ولاتُبطِلوا اَعملَکُم) ۲ زیرا این آیه خطاب به مؤمنان است و مؤمن به صرف گناه کردن همه اعمالش باطل نمیشود و اگر همه اعمال را باطل کند، دیگر مؤمن نیست.
تقابل دو آیه مزبور دو نکته را روشن میکند:
۱٫ درباره کفر کافران سلب کلّی است و درباره معصیت مؤمنان، سلب جزئی، چون جرم بزرگی مانند شرک، همه حسنات را محو و گناهان جزئی برخی از حسنات را از میان میبرد. اسباب حبطِ اعمال، به طور کلی یا جزئی، از این قرارند: کفر ۳ ، شرک ۴ ، ارتداد ۵ ، در حضور پیامبر صدا را بلند کردن ۶ ،
^ ۱ – ـ ر.ک: بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۵۹٫
^ ۲ – ـ سوره زلزله، آیات ۷ ۸٫
۵۸۴
تکذیب آیات الهی ۱ ، کشتن انبیا و آمران به معروف ۲ ، کراهت از آیات و رضوان الهی ۳ ، بستن راه خدا، رویارویی با رسول خدا ۴ و نفاق ۵٫
۲٫ حبط همان باطل شدن اعمال است. در برخی از دعاها چنین آمده است: «و أعوذ بک… من الذنب المُحبِط للاءعمال»، و به عُجب تفسیر شده است ۶٫
حبط اعمال کافران
کفر و ارتداد، آثار دنیوی و اخروی اعمال را حبط و باطل میکند: ﴿فَاُولئِکَ حَبِطَت اَعملُهُم فِی الدُّنیا والاءاخِرَهِ واُولئِکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون﴾. اعمال کافران و مشرکان که همگی باطل و بیاثر است، چهار دسته است:
۱٫ اعمال عبادی؛ مانند پرستش و خضوع برابر بتها یا قربانی کردن برای آنها.
۲٫ خدمات اجتماعی؛ نظیر بنای مدرسه و پُل و احداث مؤسسات عام المنفعه.
۳٫ کارهای سیاسی؛ مانند خیانتهای سیاسی و نظامی و فعالیتهایی که برای خاموش کردن چراغ دین یا روشن نگه داشتن شعله کفر و بت پرستی انجام میدهند.
^ ۱ – ـ سوره محمّدص، آیه ۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره محمّدص، آیه ۳۳٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۵؛ سوره کهف، آیه ۱۰۵٫
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۸۸؛ سوره زمر، آیه ۶۵٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۷٫
^ ۶ – ـ سوره حجرات، آیه ۲٫
۵۸۵
۴٫ اعمال عادی برای تأمین رفاه زندگی و سعادت دنیایی خود؛ مانند دامداری و کشاورزی.
براساس ظاهر آیه مورد بحث و سایر آیات، کفر و شرک و ارتداد سبب حبط و بیاثر شدن هر چهار دسته از اعمال آنان است. بطلان اثر آخرتی بدین سبب است که کافران اعتقادی به آن ندارند، پس بهره معنوی از اعمال خود نمیبرند و بطلان اثر دنیایی بدان سبب است که عالم بر اساس حق اداره میشود و اعمال آنان با حق هیچ ارتباطی ندارد تا از آن بهره ببرند.
راز و حکمت مطلب آن است که ایمان و عمل صالح بر اثر حق بودن، زندگی خوش و طیّب را فراهم میآورد: ﴿مَن عَمِلَ صلِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوهً طَیِّبَهً ولَنَجزِیَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانوا یَعمَلون) ۱ و در مقابل، کفر و عمل طالح به ویژه اگر شخص قبلاً مؤمن بوده و سپس مرتد شده باشد با اعراض از یاد خدا بر اثر گسیختگی از حق، زندگی بسیار سخت و ملالآوری دارد و از تلاش خود بهرهای نمیگیرد: ﴿ومَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیمَهِ اَعمی) ۲ و در دنیا از زندگی خوش و نور ایمانی محروم است: ﴿اَوَ مَن کانَ مَیتًا فَاَحیَینهُ وجَعَلنا لَهُ نورًا یَمشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنها) ۳ زیرا در خوشیها و سختیها تکیهگاه الهی ندارد تا با او راز گوید و به وسیله او بینیاز شود: ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ مَولَی الَّذینَ ءامَنوا واَنَّ الکفِرینَ لامَولی لَهُم) ۴ غرض
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۷٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیات ۲۱ ۲۲٫
^ ۳ – ـ سوره محمّدص، آیات ۹ و ۲۸٫
^ ۴ – ـ سوره محمّدص، آیه ۳۲٫
^ ۵ – ـ سوره مائده، آیات ۵۲ و ۵۳٫
^ ۶ – ـ الکافی، ج۵، ص۴۶؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۴۸، «ح ب ط».
۵۸۶
آنکه نظام هستی حقمحور است. مؤمنِ دارای عمل صالح حقمدار است و از اینرو جهان به کام اوست و کافرِ دارای عمل طالح حقمدار نیست و از اینرو جهان به کام او نیست.
به هر تقدیر دلالت آیات قرآن بر بطلان اعمال چهارگانه مزبور، از نظر وضوح و خفا یکسان نیست، از اینرو بیان احکام چهارگانه به تفصیل آورده میشود:
۱٫ حبط عبادت کافران: کارهای عبادی مشرکان، مانند پرستش بتها یا قربانی برای آنها خود به خود باطل است و نیاز به ابطال ندارد، چون از نظر قرآن کریم این نوع پرستش عملی صحیح نیست تا چیزی آن را ابطال کند، بلکه عمل بتپرستی و شفاعتخواهی از آن، باطل محض و به تعبیر قرآن کریم ﴿هَباءً مَنثورا) ۱ است. آنان خود نیز در پایان راه میفهمند که همه کوشش خویش را گم کردهاند و بهرهای ندارند: ﴿وضَلَّ عَنهُم ما کانوا یَفتَرون) ۲
کردارهای کافران که به پندار آنان نیکوست چونان سرابی است که تشنه آن را در منطقهای باز آب میپندارد و هرچه پیش میرود، هرگز به آب نمیرسد: ﴿والَّذینَ کَفَروا اَعملُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً حَتّی اِذا جاءَهُ لَمیَجِدهُ شیئاً ووَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفّهُ حِسابَهُ واللّهُ سَریعُ الحِساب) ۳
^ ۱ – ـ سورهنحل، آیه ۹۷٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۲٫
^ ۴ – ـ سوره محمّدص، آیه ۱۱٫
۵۸۷
در بیانی دیگر، مَثَل اعمال عبادی کافران همانند خاکستری دانسته شده که در روزی طوفانی بادی سخت بر آن بوزد و از آنچه کردهاند هیچ بهرهای نبرند: ﴿مَثَلُ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِم اَعملُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فی یَومٍ عاصِفٍ لایَقدِرونَ مِمّا کَسَبوا عَلی شیءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّللُ البَعید) ۱ بنابراین هدف کافران در پرستش بتها تقرّب به آنها یا شهرت تاریخی است و کارهای عبادی آنان نه حسن فعلی دارد نه حسن فاعلی، زیرا کفّار نه انسانهای خوبیاند و نه کار خوبی انجام میدهند، از این رو اعمالشان در دنیا و در آخرت باطل و بیاثر است، چون بر منهج اسلام نیست.
۲٫ حبط خدمات اجتماعی کافران: کارهای خدماتی کافران (مانند مدرسه سازی، اختراعات، اکتشافات و تأسیس مؤسسات عام المنفعه) که سودش به دیگران میرسد، به خودی خود باطل نیست و حسن فعلی دارد؛ خلاف کارهای عبادی آنان که حسن فعلی نداشت؛ لیکن چون حسن فاعلی ندارد، کافر هرگز به مقام سعادت و کمالِ اخروی راهنمییابد.
معیار دریافت پاداش الهی و رسیدن به بهشت و لقای خدا، انضمام دو چیز است: حسن فاعلی (شایستگی کننده کار) و حسن فعلی (کارنیکو). قرآن عمل صالح را به تنهایی معیار پاداش ندانسته، بلکه همواره آن را همراه
^ ۱ – ـ سوره فرقان، آیه ۲۳٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۳۰٫
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۳۹٫ در اینجا یادآوری چند نکته سودمند است: ۱٫ فقط تشنه با دیدن سراب به پندار آب بودن آن به سرعت به سویش میرود، وگرنه سیراب، هرچند سراب را آب بپندارد، چنین واکنشی ندارد، از این رو فرمود: «یَحسَبُهُ الظَّمءانُ ماء». ۲٫ خاصیت «قیعَه» (بیابان وسیع) آن است که تشنه هرچه پیش میرود، میپندارد استخر زلالِ آب پیشِروی اوست، از اینرو تا حیات و توان دارد در پی آن میرود و آنگاه که ناتوان شود و به حالت مرگ درآید، میایستد و میفهمد که سرابی بیش نبوده است. اگر تشنه در منطقهای محدود سراب را آب بپندارد، در انتهای آن میفهمد که سراب دیده است و همانجا میایستد یا بازمیگردد و توان و زندگی خود را بیهوده مصرف نمیکند. ۳٫ انسانْ تشنه کمال است و این تشنگی را آبِ زلال دین برطرف میکند. اگر به جای کوثر در پی سراب رود، تشنگی وی رفع نمیشود و از کوثر آب هم محروم میماند.
۵۸۸
ایمان آورده، گاهی نخست ایمان و عقیده را ذکر کرده است و عمل صالح را پس از آن: ﴿والعَصر ٭ اِنَّ الاِنسنَ لَفی خُسر ٭ اِلاَّالَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّلِحت) ۱ و زمانی به عکس: ﴿ومَن یَعمَل مِنَ الصّلِحتِ مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وهُوَ مُؤمِنٌ فاُولئِکَ یَدخُلونَ الجَنَّه) ۲
کارهای خیر و عام المنفعه آنان شاید پارهای فواید مادی دنیوی برایشان فراهم کند (مانند کسب شهرت که لذّتی وهمی و خیالی بیش نیست) یا زمینه تخفیف عذاب اخروی آنان شود؛ ولی هرگز سبب بهشتی شدن و برخورداری آنان از بهرههای اخروی نمیشود، چون آنان روحی پلید دارند و به خدا و قیامت بی اعتقادند، از این رو کاری برای خدا و دریافت پاداش قیامت انجام نمیدهند تا از آن بهرهمند گردند.
به فرموده خدای سبحان، مشرکان در حالی که به کفر خویش گواهی عملی میدهند، حق ندارند حتی مساجد خدا را آباد کنند. آنان از کارهای خدماتی خود هیچ بهرهای در قیامت نمیبرند و در آتش دوزخ جاودانهاند: ﴿ما کانَ لِلمُشرِکینَ اَن یَعمُروا مَسجِدَ اللّهِ شهِدینَ عَلی اَنفُسِهِم بِالکُفرِ اُولئِکَ حَبِطَت اَعملُهُم وفِی النّارِ هُم خلِدون) ۳ این سلب حق از مشرکان، نه
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۱۸٫
۵۸۹
ازاین روست که آباد کردن مسجد کار بدی است چه کاری بهتر از عمارت (بازسازی و نوسازی) مسجد حرام و کلیدداری آن است بلکه این کار باید از انسانِ نیک سر زند تا مؤثر باشد.
بر پایه قرآن کریم فقط معتقدان به خدا و قیامت و بر پا دارندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات و کسانی که جز از خدا نمیهراسند، حق بازسازی و نوسازی مساجد را دارند، چون تنها آنان از هدایت الهی و حسن فاعلی برخوردارند: ﴿ اِنَّما یَعمُرُ مَسجِدَ اللّهِ مَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الاءاخِرِ واَقامَ الصَّلوهَ وءاتَی الزَّکوهَ ولَم یَخشَ اِلاَّ اللّهَ فَعَسی اُولئِکَ اَن یَکونوا مِنَ المُهتَدین) ۱ به معیار اساسی یعنی حسن فاعلی نیز چنین اشاره کرد: آیا آب دادن به حاجیان و عمارت مسجد حرام همانند کسی است که به خدا و قیامت ایمان میآورد و در راه خدا جهاد میکند؟ هرگز نزد خدا این دو یکسان نیستند: ﴿ اَجَعَلتُم سِقایَهَ الحاجِّ وعِمارَهَ المَسجِدِ الحَرامِ کَمَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الاءاخِرِ وجهَدَ فی سَبیلِ اللّهِ لایَستَوونَ عِندَ اللّه) ۲ تنها انجام دادن کار خوب کافی نیست، بلکه باید ایمانِ صاحب کار آن را همراهی کند تا کار نیک او منشأ اثر باشد.
۳٫ حبط اقدامات سیاسی نظامی کافران: قرآن کریم درباره حبط نیرنگهای سیاسی یا توطئهها و خیانتهای نظامی و اقتصادی آنان، گاهی به صورت کلی میفرماید: نقشههای شوم بداندیشان هرگز به هدف نمیرسد: ﴿واَنَّ اللّهَ لایَهدی کَیدَ الخائِنین) ۳ نقشه آنان در هلاکت: ﴿وما کَیدُ فِرعَونَ
^ ۱ – ـ سوره عصر، آیات ۱ ۳٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۱۷٫ مراد از «شهِدینَ عَلی اَنفُسِهِم بِالکُفر» در این آیه، شهادت عملی بر کفر است نه شهادت لفظی؛ یعنی سراپای هستی آنان نشان کفرشان است، چنان که حیوان درنده، شهادت عملی به درندهخویی خود میدهد، پس لازم نیست با زبان به کفر خود اقرار کنند، همانگونه که در قیامت و حشرِ برخی از انسانها به صورت حیوان (البرهان، ج۸، ص۱۹۸)، مثلاً انسانِ مورچه شده، همه اعضا و جوارحش شهادت عملی میدهند که در دنیا آزمند بوده است.
۵۹۰
اِلاّفی تَباب) ۱ و نیز در ضلالت است: ﴿وما کَیدُ الکفِرینَ اِلاّ فی ضَلل) ۲ گویا در تاریکی نقشه میکشند یا تیر به تاریکی میافکنند. راز مطلب این است که برای رسیدن نقشه به هدف، ناگزیر به راهنما نیاز است، حال اینکه از سویی خداوند نیرنگ خائنان را رهبری نمیکند و از سوی دیگر ممکن نیست چیزی در ذات یا شأنی از شئون ذات به خدای سبحان بیارتباط باشد، زیرا استقلال آن چیز در ذات یا شأنی از ذات لازم میآید که با امکان ذاتی اشیا منافات دارد.
قرآن کریم گاهی نیز نتیجه کید کافران را اعلام داشته است؛ همانند جریان ابرهه: ﴿اَلَم یَجعَل کَیدَهُم فی تَضلیل) ۳ و فرمود که کید و نقشه کافران، برایشان سودی ندارد و دامنگیر آنها خواهد شد: ﴿ولایَحیقُ المَکرُ السَّیی اِلاّبِاَهلِه) ۴ چون خداوند، ﴿خَیرُ المکِرین) ۵ است.
توطئههای اقتصادی کافران به اینگونه است که اموالشان را هزینه میکنند تا راه خدا را بسته و مانع پیشرفت دین و مسلمانان شوند و چون این مال را در راه باطل صرف میکنند، هم مایه حسرت و اندوه آنان خواهد شد و در توطئهها شکست میخورند و هم جایگاهشان در قیامت جهنّم است: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَهً ثُمَّ یُغلَبون) ۶ کافران علفهای هرز عالم طبیعتاند. پیروزی چند روزه آنان نیز
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۱۸٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۱۹٫
^ ۳ – ـ سوره یوسف، آیه ۵۲٫
۵۹۱
چون خرّمی و خودنمایی موقت علف هرزی است که به زودی به دست باغبان وجین شده و درون آتش ریخته میشود.
۴٫ حبط تلاشهای عادی کافران: اثبات حبط و بیبهره بودن کارهای عادی و دنیایی کافران آسان نیست و نیاز به توجیه دارد. اگر هدف کار آنان داشتن زندگی مرفّه و امکانات مادی است، برخی از آنان دارند و چنانچه منظور نتیجه طبیعی کار است، هر کس نتیجه تلاش خود را در دنیا میبیند، چون خداوند دنیاطلبان را به اندازه کوشش آنها برخوردار میکند؛ به شرط آنکه تلاش عالمانه کنند؛ نه صرف آرزو: ﴿مَن کانَ یُریدُ الحَیوهَ الدُّنیا وزینَتَها نُوَفِّ اِلَیهِم اَعملَهُم فیها وهُم فیها لایُبخَسون) ۱ پس تلاشِ عالمانه کافر بیثمر نیست، چون خداوند نعمتهای مادی و امکاناتِ طبیعی را برای همه قرار داده است. تلاش کافر برای تأمین زندگیاش به ثمر میرسد، چون اگر کافران به سبب کفر از نعمتهای مادی و امکانات طبیعی محروم باشند، به ناچار دست از کفر برمیدارند و اسلام میآورند و اسلام اضطراری سودمند نیست؛ ولی این نعمتها امتحان الهی است و در اختیار همه است.
خدای سبحان درباره مساوی بودن افراد در بهرهبرداری از مواهب مادی فرمود: ﴿…سَواءً لِلسّائِلین) ۲ این سؤال، درخواست به زبان حال و استعداد است و نه به زبان مقال؛ یعنی هرکس تلاشِ عالمانه کند، به زبان استعداد درخواست کرده است و هر که به زبان استعداد بخواهد، بهره کار خود را در دنیا میگیرد.
^ ۱ – ـ سوره غافر، آیه ۳۷٫
^ ۲ – ـ سوره غافر، آیه ۲۵٫
^ ۳ – ـ سوره فیل، آیه ۲٫
^ ۴ – ـ سوره فاطر، آیه ۴۳٫
^ ۵ – ـ سوره آل عمران، آیه ۵۴٫
^ ۶ – ـ سورهنفال، آیه ۳۶٫
۵۹۲
در آیات دیگر به صورت اصل کلّی فرمود که به هر کس از دنیا خواهان و به هر اندازه که بخواهیم از دنیا میدهیم و از آخرت طلبان به کسانی که حسن فعلی و فاعلی داشته باشند، هر چه بخواهند میدهیم، چون نظام طبیعت به گونهای است که هر کس، کافر یا مؤمن، در پی آن برود، او را کمک میکنیم و از مواهب طبیعی بهرهمندش میسازیم. ما راه برخورداری از مواهب طبیعی را فراسوی هر دو گروه باز گذاشته و آنان را از عطای خویش محروم نکردهایم: ﴿مَن کانَ یُریدُ العاجِلَهَ عَجَّلنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَن نُریدُ… ٭ ومَن اَرادَ الاءاخِرَهَ وسَعی لَها سَعیَها وهُوَ مُؤمِنٌ… ٭ کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وهؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّکَ وما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظورا) ۱ لیکن باید توجه داشت که همه اینها در محدوده طبیعت و آسایش و آرایش ظاهری است.
گواه و توضیح جمله اخیر اینکه کافر در دنیا فشار و اضطراب دارد، چون دل را نمیتوان با مواهب طبیعی و دنیوی آرام کرد، بلکه گاهی ظواهر دنیا وسیله عذاب اوست: ﴿فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولااَولدُهُم اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوهِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم کفِرون) ۲ حقیقتِ زندگی برای روح انسان است و نه تن او و کافران بر اثر عدم ایمان به خدا تکیهگاه ثابتی ندارند، ازاینرو همواره درون آنها مضطرب و معذب است. کسانی که به تکیهگاه ثبات و آرامش پشت ندادهاند، نه تنها از فیض معنوی کارهای عبادی و خدمات اجتماعی و سیاسی بیبهره هستند، بلکه از کارهای عادی و دنیایی خود نیز تنها بهره مادی میبرند و نه معنوی و سکینت روح فیض معنوی است. از اینجا معلوم میشود که محبوب حقیقی انسان، موجود فراطبیعی است؛ نه طبیعی،
^ ۱ – ـ سوره هود، آیه ۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره فصّلت، آیه ۱۰٫
۵۹۳
زیرا محبوب واقعی دل آرام است و هیچ موجود طبیعی دل آرام نیست، پس معلوم میشود که هیچ موجود طبیعی محبوب حقیقی انسان نیست وگرنه دل با رسیدن به آن میآرمید، چنان که موجود طبیعی هرچند بدن آراست؛ ولی روح آرا نیست؛ یعنی موجود طبیعی نه عهدهدار آرایش و زیبایی روح است و نه ضامن آرامش آن.
گنهکار چون جنایتکار آرامش و خواب ندارد، زیرا روح و فطرت او با گناه نمیسازد. در مقابل، انسان مؤمن و پرهیزکار در فشار نیست و در هیچ کاری نمیماند، بلکه در مسائل علمی و عملی راهگشا دارد: ﴿ومَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا ٭ ویَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِبُ ومَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ اِنَّ اللّهَ بلِغُ اَمرِهِ قَد جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شیءٍ قَدرا) ۱ و بر اثر تقوا و اعتقاد به خدا علوم تحصیلی و حصولی، روزی او میگردد: ﴿لاَکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم) ۲
کافران به موجب بیاعتقادی به خدا و قیامت، نه پشتوانهای دارند و نه بهرهای از آخرت و چون همه همّتشان دنیا و متاع آن است همواره برای به دست آوردن آن تلاش میکنند و چون دنیا زوال پذیر است، هر لحظه احتمال نابودی دارایی خود را میدهند، از این رو همواره در فشارند و با شنیدن سخنان گوناگون ناآرام شده و در اضطرابِ زوالِ موجود و رنجِ طلبِ مفقود میسوزند.
همانطور که دستگاه گوارش در مقابل سمّ واکنش نشان داده و به هیجان میافتد و سمّ آرامش را از انسان میگیرد، گناهان بزرگ مانند کفر، نفاق و ارتداد و گناهان کوچک با راهیابی به قلب انسان درون او را به آشوب کشیده و
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیات ۱۸ ۲۰٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۵۵٫
۵۹۴
آسایش را از انسان میگیرند و او را به وسیله طوفانِ اضطراب، به عذابی دردناک مبتلا میکنند و اگر موقتاً اضطراب و آشوب و فشار درونی را نمییابند برای این است که لذّتهای حیوانی و دنیایی آنان را مست و تخدیر کرده است: ﴿لَعَمرُکَ اِنَّهُم لَفی سَکرَتِهِم یَعمَهون) ۱ خداوند درباره آنها به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: آنان را رها کن تا همانند حیوانات بخورند و بهرهببرند و به آرزوهای خویش سرگرم باشند. سپس میفهمند: ﴿ذَرهُم یَأکُلوا ویَتَمَتَّعوا وَیُلهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمون) ۲ چون لذّتهای معنوی و حیات واقعی را ادراک نکردهاند.
گاهی قرآن کریم ریشه اضطراب و فشارهای درونی آنان را فقدان حیات طیّب و نورانیّت درونی برشمرده است و کسی که خداوند با وحی و هدایت آسمانی زندهاش کرده و برایش نور قرار داده است تا خط مشی خود را در پرتو آن مشخص کند، با کسی که در تاریکیها و تیرگیها فرو رفته است و راه خروج ندارد همسان نیست: ﴿اَوَ مَن کانَ مَیتًا فَاَحیَینهُ وجَعَلنا لَهُ نورًا یَمشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلکفِرینَ ما کانوا یَعمَلون) ۳ از تقابل مؤمن و کافر در این آیه، معلوم میشود که کافر نه حیاتی دارد و نه نوری، بلکه از لحاظ روح مردهای است که در تاریکی و گمراهی زندگی بدنی را ادامه میدهد با این پندار که زنده و نورانی و روشنفکر است، ازاین رو میخواهد اضطراب درونی خود را با داروی مخدّر و آرامبخش درمان کند.
حیات طوبا و سعادت انسان به آرامش دل است؛ نه آرایش بیرونی و
^ ۱ – ـ سوره طلاق، آیات ۲ ۳٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۶۶؛ المیزان، ج۶، ص۳۸٫
۵۹۵
زیبایی تن. شاید کافر از نظر ظاهری و اقتصادی پیکر یا خانه خود را به زیبایی طبیعت بیاراید؛ ولی هرگز نمیتواند دل خود را از آرامش درونی برخوردار کند، زیرا دل تنها با ایمان به خدا و یاد الهی آرام میگیرد: ﴿اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب) ۱ تقدیم ﴿بِذِکرِ اللّه﴾ در اینگونه موارد مفید حصر است. کافران میخواهند قلب را با امور مادی آرام کنند؛ ولی هرگز قلب که موجودی مجرد است با طبیعت که موجودی مادی است آرام نمیشود، چون محال است موجود مجرّد محکوم امور مادّی شود.
قرآن کریم همانطور که قبلاً بیان شد دوری کافران از یاد خدا را سبب زندگی سخت دنیایی و ناآرامی درونی آنان دانسته است: ﴿ومَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیمَهِ اَعمی) ۲ حیات طوبا و زندگی طیّب و گوارا تنها در سایه ایمان (حُسن فاعلی) و عمل صالح (حُسن فعلی) به دست میآید: ﴿مَن عَمِلَ صلِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوهً طَیِّبَهً ولَنَجزِیَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانوا یَعمَلون) ۳ علاّمه طباطبایی مینویسد:
منظور از «حیات طیّبه» حیات غیر مادی است، زیرا دنیا خانهای است که با بلا و سختی در هم آمیخته است: «دارٌ بالبلاء محفوفه» ۴ از این رو ممکن نیست کسی در این جهان دارای زندگی گوارا باشد، بلکه حیات طوبا برای پس از مرگ
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیه ۷۲٫
^ ۲ – ـ سوره حجر، آیه ۳٫
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۲٫
۵۹۶
است. در این آیه خداوند حیات طیّب را برای مؤمنان صالح قرار داده و کافران را محروم ساخته است ۱٫
گرچه ممکن است کسی در همین دنیا زندگی کند ولی بر اثر قناعت و پرهیز از حرام و مشتبه دارای حیات طیب باشد؛ ولی این طیّب بودن محصول طبیعت نیست، بلکه امری است فراطبیعی، بر این اساس در جهان طبیعت، از آن جهت که طبیعت است حیات طوبا به دست نمیآید، زیرا دنیا پذیرش طیّب بودن را ندارد؛ لیکن اگر طیّب بودن را نسبی بدانیم، حیات طیّب مخصوص مؤمنانی است که عمل صالح دارند و کافران و مشرکان هرگز از آن برخوردار نمیشوند؛ گرچه از ظاهر متاع دنیوی و زیباییهای آن بهره میبرند.
اشارات و لطایف
۱٫ عمومیت خطر حبط اعمال
حبط عمل از احکام عام است و به افراد عادی اختصاص ندارد و چنانچه انبیای الهی هم معاذ الله شرک بورزند، اعمالشان نابود خواهد شد: ﴿ولَو اَشرَکوا لَحَبِطَ عُنهُم ما کانوا یَعمَلون) ۲ خدای سبحان این مطلب را به همه انبیا یادآور شده است: ﴿ولَقَد اوحِی اِلَیکَ واِلَی الَّذینَ مِن قَبلِکَ لَئِن اَشرَکتَ لَیَحبَطَنَّ عَمَلُکَ ولَتَکونَنَّ مِنَ الخسِرین) ۳ این آیه با چندین تأکید به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند که چنانچه شرک بورزی، همه کارهایت باطل و بیاثر خواهد شد.
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۲۸٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۹۷٫
^ ۴ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۶٫
۵۹۷
انبیا از هرگونه گناه به ویژه شرک، معصوماند؛ لیکن خطر شرک به اندازهای است که اگر معاذ الله دامنگیر پیامبری شود، همه اعمال او نیز حبط میگردد. روشن است که این گونه تعبیر با مقام عصمت پیامبران منافاتی ندارد، چون به صورت قضیه شرطی است که تنها بر تلازم مقدّم و تالی دلالت میکند نه بر تحقّق هر یک از آن دو؛ مانند ﴿لَو کانَ فیهِما ءالِهَهٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا) ۱ درباره خداوند، با آنکه وحدانیّت حق متعالی قطعی است؛ نیز آنچه درباره فرشتگان الهی آمده که در صورت داعیه الوهیّت، به عذاب جهنّم مبتلا میشوند: ﴿ومَن یَقُل مِنهُم اِنّی اِلهٌ مِن دونِهِ فَذلِکَ نَجزیهِ جَهَنَّم) ۲ با آنکه به عصمت آنان تصریح شده است: ﴿لایَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم ویَفعَلونَ ما یُؤمَرون) ۳ غرض آنکه قضیّه شرطی با قطع به انتفای مقدم و تالی میتواند صادق باشد.
۲٫ عینیّت حبط با عمل کافر
طبق بیانی که در مباحث آینده درباره کیفیت ثواب و عقاب و حبط و تکفیر خواهد آمد، حبط عمل، نتیجه اعمال زشت کافران و مشرکان است؛ نه کیفری بیگانه از عمل، زیرا همانطور که با اختیار و بدون اعتنا به راهنما به دنبال سراب رفتن همه توان و سرمایه انسان را میگیرد، کافران نیز در قیامت میفهمند که بتپرستی و ناسپاسی خداوند همانند سرابی بوده که نه تشنگی و نیاز آنان را رفع کرده و نه بهرهای نصیب آنان کرده است، بلکه سرمایه و قدرت
^ ۱ – ـ المیزان، ج۱۲، ص۳۴۱ ۳۴۳٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۸۸٫
^ ۳ – ـ سوره زمر، آیه ۶۵٫
۵۹۸
خویش را باختهاند و اکنون نه چیزی فراهم کردهاند و نه توان رفتن دارند و نه امکان تدارک.
قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿والَّذینَ کَذَّبوا بِئایتِنا ولِقاءِ الاءاخِرَهِ حَبِطَت اَعملُهُم هَل یُجزَونَ اِلاّما کانوا یَعمَلون) ۱ نیز به صورت حصر میفرماید که نفس عمل، غُل گردن و دامنگیر افراد تبهکار میشود: ﴿وجَعَلنَا الاَغللَ فی اَعناقِ الَّذینَ کَفَروا هَل یُجزَونَ اِلاّما کانوا یَعمَلون) ۲ امام سجاد(علیهالسلام) نیز فرمود: خدایا! بر ما رحم کن زمانی که اعمال زشتمان قلاده گردن شود: «و صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ۳
از آیات مزبور به خوبی استفاده میشود که حبط اعمال کافران چیزی جز ظهور اعمالشان نیست و اگر در آیاتی نظیر ﴿وقَدِمنا اِلی ما عَمِلوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلنهُ هَباءً مَنثورا) ۴ از قرار دادن کارهای کافران به شکل ذرّات پراکنده در هوا سخن به میان آمده است، کاری تازه نیست؛ تنها دستور وزیدن به نسیم است تا اعمال آنها را که چون ذرات پراکنده خاکستر است نابود سازد، چنان که اعمال کافران سرابی است در بیابان وسیع که تشنه آن را آب می پندارد: ﴿والَّذینَ کَفَروا اَعملُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماء) ۵ لیکن قیامت درمییابد که به جای رجوع به کوثر به دنبال سراب رفته و همه سرمایهاش را از دست داده است و تشنگی او هم باقی است. نیز انسان مشرک به کسی تشبیه
^ ۱ – ـ سوره انبیاء، آیه ۲۲٫
^ ۲ – ـ سوره انبیاء، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ سورهتحریم، آیه ۶٫
۵۹۹
شده است که دستاویزی ندارد و در فضایی باز معلّق است. در اینحال یا طعمه کرکس میشود یا بر اثر تندباد به مکان دور مانند درّه مهلک پَرت میشود: ﴿ومَن یُشرِک بِاللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ اَو تَهوی بِهِ الرّیحُ فی مَکانٍ سَحیق) ۱ بر خلاف مؤمنان که دستاویزشان ایمان است: ﴿فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروهِ الوُثقی) ۲
۳٫ بحث کلامی «احباط» و «تکفیر»
احباط و تکفیر از مسائل مهم قرآنی است که به کتابهای کلامی نیز راه یافته است. برخی عالمان دینی گفتهاند:
اصطلاح «حبط» و «احباط» در تفسیر با آنچه در کلام آمده تفاوت دارد. حبط تفسیری و قرآنی، بطلان و نابودی همه کارهای نیک بر اثر خصوص کفر و ارتداد و نفاق است که در آیات قرآن بدان تصریح شده است؛ ولی حبط کلامی نابودی حسنات گذشته بر اثر سیئات آینده و بطلان سیئات گذشته در پرتو حسنات آینده است؛ خواه به صورت احباط کلّی باشد یا جزئی؛ مثلاً اگر کسی نماز خواند و پس از آن دروغی گفت، ثواب نماز او با این دروغ نابود میشود ۳٫
گرچه اینگونه فرقگذاری تا اندازهای صحیح است؛ ولی چنین نیست که
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۷٫
^ ۲ – ـ سوره سبأ، آیه ۳۳٫
^ ۳ – ـ صحیفه سجادیه، دعای ۴۲٫
^ ۴ – ـ سوره فرقان، آیه ۲۳٫
^ ۵ – ـ سوره نور، آیه ۳۹٫
۶۰۰
بازدیدها: 0