تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۱۹۷

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۱۹۷

زمان مناسک حج، در ادا و قضا، تنها سه ماه شوال، ذیقعده و ذیحجّه است. شروع به احرام عمره تمتّع در آغاز شوال صحیح است؛ امّا موسم حجّ، مدتی کوتاه از این سه ماه است؛ ولی طبق محاوره و ادبیات رایج عرف، مجموع آنْ زمانِ حجّ قلمداد شده است.

الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومتٌ فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجِّ وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ اللّهُ وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی واتَّقونِ یاُولِی الاَلبب (بقره، ۱۹۷)

گزیده تفسیر
زمان مناسک حج، در ادا و قضا، تنها سه ماه شوال، ذیقعده و ذیحجّه است. شروع به احرام عمره تمتّع در آغاز شوال صحیح است؛ امّا موسم حجّ، مدتی کوتاه از این سه ماه است؛ ولی طبق محاوره و ادبیات رایج عرف، مجموع آنْ زمانِ حجّ قلمداد شده است.
هر کس با مُحْرم شدن به حج در ماههای یاد شده حجّ را بر خود واجب کرد باید آن را تمام کند، هرچند اصل آن عمل واجب نباشد و باید در حال احرام از زناشویی، اعم از حلال و حرام، و از فسق مطلقا و از سوگند به خدا و جدال مطلقا بپرهیزد.
افزون بر ترک محرمات احرام، هر کار نیکی را انسان انجام دهد خدای سبحان به آن آگاه است. بیان عالم بودن خداوند به عمل: ﴿وما تَفعَلوا مِن
^ ۱ – ـ ر.ک: الکافی، ج۴، ص۳۶۸ ـ ۳۷۱؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۱۹٫
^ ۲ – ـ تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۸۱٫
۸۶

خَیرٍ یَعلَمهُ اللّه﴾ تبشیر یا انذار ضمنی را به همراه دارد.
باید توشه مادی و معنوی سفر حجّ و نیز زاد و توشه سفر آخرت را فراهم آورد و بهترین بلکه تنها زاد و توشه سودمند در سیر انسان به سوی خدا در دنیا و آخرت تقواست و برترین مصداق تقوا، تقوای نیل به خداست.
هیچ تقوایی بدون لُبّ و عقل حاصل نمی‌شود، چنان که هر عقلی عامل تقواست و به همین سبب که انسانهای لبیب و درون پر و مصون از التقاط از تقوا بهره‌مندند خدای سبحان آنان را به تمام مراتب تقوا مخصوصاً به والاترین مرتبه آن فراخوانده است، با اینکه همگان به تقوا مکلّف‌اند.

تفسیر

مفردات
فَرَضَ: «فرض» بریدن چیز سخت و نفوذ در آن است؛ مانند قطع کردن آهن. احکام قاطع و نافذ خدای سبحان که عمل به آنها واجب است «فرائض الله» و آنچه انسان انجام آن را بر خود لازم می‌کند «فریضه» است ۱ : ﴿وقَد فَرَضتُم لَهُنَّ فَریضَه) ۲
مقصود از ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجّ﴾ کسی است که در ماههای حجّ با احرام بستن برای حجّ یا عمره تمتّع، حجّ را بر خود واجب کند ۳٫
جِدالَ: «جدال» گفت‌وگوی همراه با کشمکش و به انگیزه غلبه بر دیگری است. واژه جدال مصدر و برگرفته از «جَدَلْتُ الحبلَ» (ریسمان را محکم تافتم و پیچیدم) است؛ گویا دو طرف مجادله تلاش دارند یکدیگر را بپیچانند
۸۷

و از رأی خود برگردانند.
برخی گفته‌اند: جدال، کشتی‌گیری و افکندن حریف بر جداله (زمین سخت) است ۱٫ در مجادله لفظی نیز هر یک از دو طرف می‌خواهد بر حریف چیره شود و او را ساقط کند.
تَزَوَّدُوا: «تزوّد»، زاد و توشه برگرفتن، و «زاد»، ذخیره افزون بر نیاز فعلی است.
تزوّد از زاد مشتق است؛ مانند تقمّص و تعمّم که از قمیص و عِمامه اشتقاق یافته‌اند. ریشه اصلی این واژه اجوف واوی است، به دلیل «تزوّد، زوّد و… »؛ امّا واژه «زیاده» ریشه اصلی آن اجوف یائی است، بنابراین، «زاد» و «زیاده» از یک باب نیستند، از همین‏رو در کتاب لغت در دو جا طرح می‌شوند ۲ ؛ ولی از مفردات راغب بر می‌آید که هر دو از یک باب بوده و اصل هر دو اجوف واوی است، از این‏رو عنوان زاد را بعد از شرح معنای زیاده (اجوف واوی) یاد کرده است ۳٫ البته درباره «مَزاده» اختلاف نظر است که لسان العرب به آن پرداخته که آیا مزاده مفعله از زیاده است یا از زاد ۴٫

ظرف زمانی حج
خداوند پس از بیان وجوب اتمام حجّ و عمره در آیه قبل، در این آیه آغاز و پایان زمانی حج را به طور کلی تعیین می‌فرماید: ﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومت﴾. حج در همان ماههای مخصوص است که از حضرت ابراهیم خلیل مانده است
^ ۱ – ـ مفردات، ص۶۳۰، «ف ر ض».
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۷٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۶۳۰، «ف ر ض»؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۴٫
۸۸

و آن شوال، ذیقعده و ذیحجّه است. شاید علت عدم تصریح به نام این ماهها، معروف بودن آنها نزد عرب جاهلی باشد.
حج تمتع که واجب موسَّع است مرکب از عمره تمتع و حج است. از اول شوال می‌توان به عمره تمتع محرم شد و شاید یکی از علل اهتمام به رؤیت هلال شوال، گذشته از حرمت روزه و فضیلت نماز عید فطر، جریان صحت احرام عمره تمتع باشد که قبل از آن، یعنی در ماه مبارک رمضان، جایز نیست.
هر یک از اعمال حجّ، وقت مخصوصی در طول این سه ماه دارد که در فقه آمده است. حجّ را نه می‌توان قبل از این سه ماه ادائاً شروع کرد و نه می‌توان بعد از آن قضائاً تدارک کرد، زیرا ادا و قضای حج ، زمانی خاص دارد، برخلاف نماز و روزه که فقط از نظر ادا زمان خاصی دارند؛ ولی قضای آن را در هر وقتی جز عید فطر و قربان در روزه، می‌توان انجام داد.
بر این اساس، آنچه ابوحنیفه پنداشته که از آیه ﴿یَسَ‏لونَکَ عَنِ الاَهِلَّهِ قُل هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجّ) ۱ استفاده می‌شود که احرام حجّ را می‌توان در هر ماهی از سال شروع کرد ۲ ، توهّمی بیش نیست، زیرا اولاً آیه مورد نظر در صدد بیان زمان مخصوص حجّ نیست تا اطلاق داشته باشد، بلکه فواید اشکال گوناگون ماه و تقویم طبیعی آن را بیان می‌کند تا مردم برنامه‌های خود و زمان حجّ را بشناسند. ثانیاً بر فرض آنکه اطلاق یا عموم داشته باشد، آیه مورد بحث مُقیّد یا مخصّص آن است.
تذکّر: برخی ﴿الحَجُّ اَشهُر… ﴾ را از قبیل «لیلٌ قائم» و «نهارٌ صائم»
^ ۱ – ـ مفردات، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰، «ج د ل».
^ ۲ – ـ لسان العرب، ج۳، ص۱۹۸، «زَ وْ د» و ص۱۹۹، «زَید».
^ ۳ – ـ مفردات، ص۳۸۵ ـ ۳۸۶، «ز ا د».
^ ۴ – ـ ج۳، ص۱۹۹٫
۸۹

دانسته‌اند که نیازی به تقدیر و حذف نیست ۱٫

سرّ تعیین ماههای حجّ
حج، در جاهلیت رواج و برای مشرکان حجاز سودهایی داشت؛ ولی آنان همان‌طور که در ارکان و افعال حجّ بدعتهایی روا می‌داشتند، در وقت و زمان حجّ نیز بدعت می‌گذاشتند و هر سالی که به سبب تجارت یا جنگهای قبیله‌ای نمی‌توانستند حجّ را در موسم آن انجام بدهند، ماههای حجّ را تغییر می‌دادند و همانند تأخیرااندازی در ماههای حرام (نسی‏ء)، در ماههای حجّ نیز تقدیم و تأخیر روا می‌داشتند. خداوند تغییر ماههای حرام را که زیر پا گذاردن حرمت الهی آنها را در پی داشت، موجب زیادت در کفر می‌شمرد: ﴿اِنَّمَا النَّسی‏ءُ زیادَهٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامًا ویُحَرِّمونَهُ عامًا لِیواطِءوا عِدَّهَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللّه) ۲ همچنین زمان حجّ را ماههای معینی دانسته که تغییر یا تبدیل آن با ماه دیگر جایز نیست ۳ : ﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومت﴾. اگر در برخی از نصوص آمده که «اکنون نظام کیهانی به حال اصلی خود بازگشت» ۴ می‌تواند ناظر به همین بازگشت ماهها به موضع اصلی خود باشد.
عمره مفرده وقت خاصی ندارد و در هر ماهی می‌توان انجام داد، از این‏رو تقدیم و تأخیر در آن صورت نمی‌گرفت، وانگهی انگیزه‌ای برای تغییر آن نبود، چون سودی برای مشرکان نداشت، بر خلاف حج که هم وقتی معین هم انگیزه تغییر داشت.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۹٫
^ ۲ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۱۹ و ۳۷۶٫
۹۰

تعبیر عرفی در بیان ماههای حج
بر تعیین ماههایی مشخص به نام ظرف زمانی حج، دو اشکال شده است:
۱٫ حجّ مناسک مخصوصی است که در قسمتی از این سه ماه انجام می‌گیرد نه در سراسر آن؛ یعنی مظروف (اعمال و مناسک) با این ظرف زمانی منطبق نیست و همه ظرف را فرا نمی‌گیرد؛ برخلاف روزه‏ماه مبارک رمضان که ظرف با مظروف مطابق است و مظروف همه ظرف را فرا می‌گیرد.
پاسخ: این‌گونه تعبیرها مطابق محاوره است و در عرف اگر فعلی در گوشه‌ای از زمان انجام گیرد، به سراسر آن نسبت می‌دهند؛ گفته می‌شود که فلان شخص را در فلان روز دیدم، حال آنکه ملاقات با او در ساعتی خاصّ از روز بوده است نه در سراسر آن. از این وسیع‌تر، گاهی گفته می‌شود فلان شخص را در فلان سال دیدم، حال آنکه زیارت او در روز و ساعتی معین بوده است.
۲٫ همه این سه ماه، ظرف مناسک حجّ نیست، بلکه مناسک حجّ باید در زمانهایی معین انجام گیرد، پس چگونه زمان برگزاری حجّ را این سه ماه می‌دانند؟ به دیگر سخن، هر یک از مناسک حجّ را در هر جزئی از اجزای ماههای سه‌گانه نمی‌توان انجام داد، زیرا هر یک وقت مشخصی دارد؛ مثلاً وقت عمره تمتع و احرام حج تا قبل از ظهر روز عرفه است و بعد از آن، وقتِ وقوف در عرفات است؛ همچنین اعمال منا (رمی، قربانی و تراشیدن سر) در روز عید قربان انجام می‌گیرد و نباید عمداً تا پایان ذیحجّه به تأخیر افتد.
پاسخ: آیه مورد بحث، حاوی ادبیات رایجی است که در موارد دیگر هم به کار می‌رود؛ مانند تعبیر از نمازی که در ظهر روز جمعه اقامه می‌شود، به
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۶۰٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۳۷٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۳٫
^ ۴ – ـ کتاب الخصال، ج۲، ص۴۸۶؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۳۰؛ بحار الانوار، ج۹، ص۹۸٫
۹۱

«نماز جمعه». عرف در مناسک حج نیز چنین تعبیری دارد و قرآنی که عربی‏مبین است در این باره تعبیر عرفی رایج را به کار برده و «مجموع» این سه ماه را ظرفِ زمانی «مجموع» مناسک حج قرار داده است. شروع به احرام عمره تمتع در آغاز شوال صحیح است و برخی از مناسک حج، مانند طواف زیارت، سعی میان صفا و مروه و طواف نساء را می‌توان تا پایان ذیحجّه عمداًبه تأخیر انداخت. گرچه برخی به حرمت تأخیر آن از روز دهم و یازدهم فتوا داده‌اند ۱ ؛ ولی اطلاق این آیه و روایات مستفیض ۲ ، بر جواز تأخیر آن تا پایان ذیحجه دلالت می‌کند.

محرمات احرام
هر کس در ماههای حج برای حج احرام بست، اتمام آن بر وی واجب است، گرچه اصل حج مستحب باشد، پس باید از رفث، فسوق و جدال بپرهیزد: ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجّ﴾.
«فاء» در ﴿فَلا رَفَث﴾ برای تفریع است. «رفث» هر چیز زشت و قبیح ۳ و در این آیه کنایه از مقاربت و زناشویی است ۴٫ «فسوق» هر معصیت و انحراف از طریق است ۵ و در برخی روایات بر کذب ۶ «جدال» هرگونه برخورد ناروا،
۹۲

ابطال حق و احقاق باطل است ۱ و در خصوص تروک احرام، قسم و قول «لا والله» و «بلی والله» است ۲٫
گفتنی است که جدال به اسلوب اَحسَن مورد فرمان الهی است: ﴿وجدِلهُم بِالَّتی هِی اَحسَن) ۳ و هرگز در حج از آن نهی نشده است. سیره پیامبران الهی(علیهم‌السلام) نیز افزون بر حکمت و برهان و موعظه و خطابه، آن بود که از روش جدال احسن بهره می‌بردند، چنان که حضرت نوح(علیه‌السلام) این مسلک را رها نکرد: ﴿ینوحُ قَد جدَلتَنا فَاَکثَرتَ جِدلَنا) ۴ احتجاجهای علمی امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز که از جدال احسن خالی نبود در موسم حج معروف است ۵٫ آن مناظره‌های علمی حتماً در خارج از حال احرام نبود، بلکه چه بسا در همان حال احرام نیز صورت می‌پذیرفت. با این مقدمه کوتاه می‌توان آنچه را درباره زمخشری نقل شده پذیرفت. نقل است که وی بعد از تألیف کشاف آن را در کنار کعبه قرار داد تا صاحب‏نظران به نقد و بررسی آن بپردازند ۶٫ چنین ابتکاری که حکایت از آزاداندیشی و گفتمان دقیق علمی اسلام در حساس‌ترین زمان و زمین است هرگز با منع جدال در حج منافاتی ندارد، چون از سنخ جدال باطل و منهی نیست.
^ ۱ – ـ ر.ک: ریاض‌المسالک، ج۶، ص۴۹۴؛ مستندالشیعه، ج۱۳، ص۸٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۲۴۳ ـ ۲۴۶٫
^ ۳ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۴۲۱، «ر ف ث».
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۴٫
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۹، ص۸۸ ـ ۸۹، «ف س ق».
^ ۶ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۵؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۲۸ ـ ۵۲۹٫
۹۳

محرمات احرام تقریباً ۲۴ چیز است و آمدن سه مورد از آن در این آیه نشان اهمیت آنهاست. برخی از این محرمات در غیر حال احرام نیز حرام است؛ ولی خداوند آنها را به جهت عظمت حجّ بیان کرده است. بدیهی است حرمت آنها در حال احرام شدّت می‌یابد ۱٫
امور سه‌گانه یاد شده به محرمات حال احرام اختصاصی ندارد؛ یعنی رَفَث، اعم از حلال و حرام و نیز جدال مطلقاً (غیر از احتجاج و مناظره علمی به نحو معقول و مقبول) و فسق مطلقاً ممنوع است؛ خواه آنچه در خصوص حال احرام فسوق است، مانند صید خشکی و خواه آنچه در غیر حال احرام نیز فسق و گناه محسوب می‌شود. برخی، مانند طبری، آن را مخصوص حال احرام دانسته‌اند؛ یعنی رَفَث و جدال و صیدی که در غیر حال احرام حلال است در حال احرام ممنوع است ۲ ؛ لیکن وجهی برای صرف نظر از اطلاق نیست، زیرا محرمات در غیر حال احرام در این‏حال دارای شدت حرمت‌اند.
واژه فسوق و فسق هر دو مفرد و مصدرند ۳٫ تطبیق فسق بر «کذب در مفاخره» دلیل حصر در این کذب نیست، بلکه سایر اقسام دروغ نیز فسق محسوب شده و حرمت آن در حال احرام شدید است. هرچند شیخ مفیدِ نسبت به برخی از این امور، مانند کذب، فتوا به فساد حج داد ۴ ؛ لیکن دلیل معتبری بر فساد حج به دروغ حتی دروغ در مفاخره وجود ندارد. البته مقصود از فساد حج همان معنای فساد نماز به وسیله یکی از مبطلات نیست، زیرا حج
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۲، ص۶۵، «ج د ل».
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۱۴٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۱۲۵٫
^ ۴ – ـ سوره هود، آیه ۳۲٫
^ ۵ – ـ ر.ک: بحار الانوار، ج۱۰، ص۱۴۶؛ ج۴۶، ص۳۵۱ و۳۵۸٫
^ ۶ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۲۳۱٫
۹۴

فاسد عبادت است و اتمام آن به قصد قربت واجب است و هرگز عمل باطل را نمی‌توان به قصد قربت ادامه داد. این تعبیر مخصوص حج است و حج سال آینده به عنوان عقوبت است؛ نه قضا.
مطلب دیگری که از تفسیر طبری برمی‌آید و صائب به نظر نمی‌رسد این است که ایشان کلمه ﴿فِی الحَجّ﴾ را متعلّق جدال دانسته‌اند نه ظرف آن؛ یعنی درباره حج و تعیین زمان و تحدید مواقف آن جدال روا نیست، چون همه این امور تعیین شده است ۱ ، در حالی که وحدت سیاق ایجاب می‌کند کلمه ﴿فِی الحَجّ﴾ ظرف امور سه‌گانه (که جدال یکی از آنهاست) باشد؛ نه متعلّق جدال و ظرف آن دو چیز دیگر. البته آنچه از تفسیر طبری برمی‌آید که جدال به معنای احقاق حق و ابطال باطل، در هر حال جایز، و به معنای احقاق باطل و ابطال حق، در هر حال ممنوع است، کلام تامّی است.
تذکّر: جمله ﴿فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجّ﴾ هرچند به صورت خبر بیان شده؛ لیکن در صدد انشای تحریم امور یاد شده است، پس مقصود از نفی رفث مثلاً نهی از آن است. گاهی گفته می‌شود: منظور از جمله خبری، اخبار از عدم وجود مشروع این امور است و این خصوصیت همراه با تحریم آنهاست ۲٫

صنعت ایجاز در آیه
واژه «حجّ» در این آیه سه بار آمده و ضمیری جایگزین آن نشده است، چون هربار با عنایتی خاص ذکر شده است. این فنّ را در ادبیات «صنعت ایجاز»
^ ۱ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۱۸، ص۲۸۶ به بعد.
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۳۶۰٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۶۴٫
^ ۴ – ـ المقنعه، ص۴۳۲٫
۹۵

گویند ۱٫ حج در ﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومت﴾ برای بیان ظرف زمانی حجّ است نه خود حجّ. در ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجّ﴾ نیز عمل خاصّی است که شخص محرم به عنوان مصداقی از طبیعتِ حج بر خودش واجب کرده است. مراد از حج در ﴿ولاجِدالَ فِی الحَجّ﴾ نیز طبیعت حج است که در آن رفث، فسوق و جدال راه ندارد، پس در حج اشخاص نیز نباید این امور راه یابد. درحقیقت، این جمله کبرایی کلّی است که بر آن صغرا به صورت شکل اول منطقی تطبیق می‌شود: این شخص حجّ خاص را بر خودش واجب کرده است (صغرا)؛ در طبیعت حجّ باید از این امور محرّم پرهیز کرد (کبرا)، پس در این حج خاص هم باید از این امور پرهیز کرد.
خلاصه آنکه گرچه حج در هر سه مورد به معنای مناسک معهود و مخصوص است و در مورد اول چاره جز ذکر اسم ظاهر نیست؛ ولی در مورد دوم، فرد خاص بر محرم واجب می‌شود، زیرا او نوعی از انواع سه‌گانه حج (قران، افراد، تمتع) را قصد می‌کند و فرد خاصی که بر او واجب شد غیر از افراد دیگری است که بر سایر محرمان واجب می‌شود، چون طبیعت حج با احرام خاص و قصد مخصوص متعین می‌شود، از این‏رو مناسب آن بود که اسم ظاهر یاد شود نه ضمیر. در مورد سوم نیز همان‌طور که گفته شد به منزله اصل عام و کبرای کلی است که بر مصادیق خود که یکی از آنها فرد خاصی است که محرم بر خود فرض کرده است منطبق می‌شود، از این‏رو باید حج به
^ ۱ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۳۶۶٫
^ ۲ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۹۹٫
۹۶

معنای طبیعت مطلق ذکر شود و اگر با ضمیر یاد می‌شد این خصوصیت فوت می‌شد و ایجاز در اینجا به ذکر ضمیر نمی‌بود وگرنه ایجاز مخلّ می‌شد، بلکه با ذکر اسم ظاهر در عین تفهیم سه خصوصیت یاد شده است.
توضیح بیشتر اینکه برای ایجاز به جای اسم ظاهر، ضمیر می‌آورند و این در جایی است که از ضمیر همان اراده شود که از مرجع آن اراده شده. در آیه مورد بحث اگر ضمیر به کار می‌رفت به توضیحی نیاز داشت که توضیح مزبور به اطناب می‌گرایید و حجم عبارات بیش از تکرار اسم ظاهر می‌شد.

آگاهی و پاداش‌دهی خداوند به اعمال
خداوند پس از دستور پرهیز از رذایل (محرمات احرام)، برای رساندن حجگزاران به فضایل و خیرات می‌فرماید: ﴿وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ اللّه﴾. قرآن کتاب نور و هدایت است، از این‏رو بر خلاف کتابهای علمی محض، مطالب علمی را کنار مسائل تربیت و تزکیه می‌آورد، چنان که در این آیه، کنار بیان برخی محرمات احرام، مسائل ارزشی و اخلاقی را که ضمانتِ اجرای احکام است یادآور می‌شود.
توضیح آنکه گرچه فقه جزء فنون حکمت عملی است و از سنخ مسائل باید و نباید ارزشی است؛ لیکن جنبه علمی محض آن، که در کتابهای فقه مطرح می‌شود، از موعظت و نصیحت عاری است؛ ولی قرآن حکیم در کنار طرح آموزه‌های فنّی فقه، اخلاق، موعظه و نصیحت را ملحوظ می‌دارد تا تزکیه را در جوار تعلیم کتاب و حکمت ارائه کند. چنین تلفیق مبارکی در کتابهای فنّی فقه متداول یافت نمی‌شود.
بیان عالم بودن خداوند به عمل: ﴿وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ اللّه﴾، تبشیر
^ ۱ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۷۹٫ صنعت ایجاز، در مقابل «اطناب»، یکی از صنایع ادبی و به‏معنای اختصار و کوتاه کردن کلام به همراه معنای جامع آن است. ایجاز دو قسم است: ایجاز قصر و ایجاز حذف. در آیه، قسم اوّل ایجاز به کار رفته است (مختصر المعانی، ص۱۷۱ ـ ۱۷۳؛ موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۹۱).
۹۷

یا انذار ضمنی را به همراه دارد. البته گاهی به پاداش یا کیفر تصریح می‌شود و زمانی بدون صراحت است و استنباط موعظت ضمنی به لحاظ تصریح در مورد دیگر است.
خداوند غایب نیست و وقت عمل حاضر است و چیزی از او مخفی نیست: ﴿وما کُنّا غائِبین) ۱ و آنچه از نیکی پیش می‌فرستیم، نزد خدا آن را می‌یابیم: ﴿وما تُقَدِّموا لاِنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدوهُ عِندَ اللّه) ۲ و ذرّه‌ای در آسمان و زمین نیست که از خدا پنهان باشد: ﴿وما یَعزُبُ عَن رَبِّکَ مِن مِثقالِ ذَرَّهٍ فِی الاَرضِ ولافِی السَّماء) ۳ بنابراین خداوند به همه چیز آگاه و تواناست و هرگز فراموش نمی‌کند، از این رو مطمئناً جزای کارها را می‌دهد، پس باید کارهای خیر را انجام داد.
غرض آنکه اگر علم خداوند به طاعت و عصیان بی‌اثر بود هرگز در کنار امر به فضیلت و نهی از رذیلت، علم الهی مطرح نمی‌شد.
نکته: رحمت الهی بیش از غضب اوست، از این‏رو به تبشیر تصریح شده ﴿وما تَفعَلوا مِن خَیر﴾ و تلویحاً نسبت به انذار هشدار داده شد، زیرا خدایی که عالم به خیر و طاعت است یقیناً عالم به شرّ و معصیت خواهد بود و طبق آن کیفر می‌دهد؛ لیکن نامی از علم خدا به شرّ برده نشد.

تحصیل ره‌توشه
خدای سبحان همه مردم را به سوی حجّ (سفر الی الله) فرا خوانده: ﴿واَذِّن
۹۸

فِی‌النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً وعَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق) ۱ و چون سفر حجّ توشه می‌خواهد، به تحصیل آن فرمان داده و توشه را تقوا دانسته است: ﴿وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی﴾. بی‌توشه سفر کردن مایه‏هلاکت مسافر است؛ به ویژه اگر سفر معنوی باشد.
برخی مفسران، ﴿تَزَوَّدوا﴾ را همان زاد و توشه مادی (نان و آب و وسایل مورد نیاز) دانسته و به این شأن نزول آیه استناد کرده‌اند که گروهی از اهل یمن وقتی به زیارت خانه خدا می‌رفتند، هیچ توشه‌ای با خود برنمی‌داشتند یا توشه همراه را هنگام احرام دور می‌ریختند و می‌گفتند:ما به خانه خدا می‌رویم؛ چگونه ممکن است به ما غذا ندهد ۲؟ خداوند در نفی این باور نادرست و باطل به تحصیل توشه راه فرمان داد.
این احتمال بعید نیست و می‌تواند از مصادیق آیه باشد؛ لیکن به قرینه‏داخلی در ﴿فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی واتَّقونِ یاُولِی الاَلبب﴾ مراد تشویق به تقوا و اصول ارزشی و کارهای نیک یعنی زاد و توشه سفر آخرت است، زیرا کلمه «فا» برای تفریع است و اگر مقصود از تزوّد، ابطال توکل کاذب و نفی زهدورزی باطل بود، تفریع و تعلیل مزبور مناسب نبود. هرچند برخی برای پرهیز از تکرار، جمله ﴿فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی﴾ را پرهیز از مزاحمت و کَلّ بر دیگران‏شدن پنداشته و جمله ﴿واتَّقونِ یاُولِی الاَلبب﴾ را تحصیل تقوای معهود، حتی در تحصیل ره‌توشه دانسته‌اند، به این معنا که کوشش شود زاد راه طیّب و حلال باشد ۳٫
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۷٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره یونس، آیه ۶۱٫
۹۹

بهترین توشه
خداوند پس از هشدار به مسافر بودن انسانها و لزوم تحصیل توشه سفر، زاد را تقوا می‌شناساند: ﴿فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی﴾. سرّ تشویق به تهیّه زاد در آیات حج، آن است که حجّ از بهترین مصادیق تقواست و انسان در حجّ با تاریخ‏ممثّل اسلام، روح تعبّد، جلوه‌های خاص از مظاهر قرب خدا و صحنه‌های فداکاری حضرت ابراهیم که قهرمان توحید و مظهر تام تقواست، آشنا می‌شود. گذشته از آنکه سرزمین وحی مرکز آیات شفاف الهی است: ﴿فیهِ ءایتٌ بَیِّنت) ۱
اگر واژه «خیر» در آیه مورد بحث تفضیلی باشد، برتری تقوا نسبت به سایر ملکات نفسانی (مانند توکّل، عدل و احسان و…) مراد است؛ یعنی همه ملکات نفسانی زاد و توشه مسافرند و تقوا بهترین آنهاست و آنچه درباره عدل گفته شد: ﴿اعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی) ۲ نشان آن است که تقوا اصل است و ملکه عدل برای وصول به آن محور اصلی یعنی تقواست؛ ولی چون کلمه «خیر» در اینجا «تعیینی» و «خیر مطلق» است همان‏طور که ظاهر آیه می‌فهماند معنا چنین می‌شود: تنها زاد و توشه سودمند تقواست و انسان غیر پرهیزگار، درحقیقت بی‌توشه است.
انسان دائماً در سفر است، زیرا هیچ‌گونه جمود، رکود و ایستایی برای وی نیست. هر مسافری نیز ره‌توشه می‌طلبد و غذای انسان فکر و ذکر و شکر است و چون هیچ‌یک از این مواد غذایی بدون تقوا سامان نمی‌پذیرد، گاهی از
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۷٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۵؛ اسباب نزول القرآن، ص ۶۳؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۳۱؛ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۸۱٫
^ ۳ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۲۹۲٫
۱۰۰

تأثیر علمی تقوا سخن به میان می‌آید؛ مانند ﴿اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانا) ۱ و زمانی از تأثیر اقتصادی آن گفت‌وگو می‌شود؛ نظیر ﴿ولَو اَنَّ اَهلَ القُری ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکتٍ مِنَ السَّماءِ والاَرض) ۲ بنابراین، تقوا زاد راه دنیا و آخرت است، چون دنیا و آخرت دو جزء از اجزای به هم پیوسته سیر به سوی خداست.
به هر روی، تنها ره توشه سالک و مسافر تقواست و برترین مصداق آن تقوای الهی است: ﴿وَاتَّقونِ یأُولی الألبَب﴾.
خداوند در جمله ﴿وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی واتَّقون﴾ سه مطلب هماهنگ و منسجم را بیان فرموده است:۱٫ تحصیل توشه. ۲٫ تقوا، تنها ره توشه سالک. ۳٫ تقوای الهی. هر یک از این سه، زیر پوشش دیگری است. تقوای الهی: ﴿واتَّقون﴾ زیر پوشش اصل کلی تقوا: ﴿فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی﴾ و اصل کلی تقوا زیر پوشش تحصیل توشه است: ﴿وتَزَوَّدوا﴾.

درجات تقوا
خدای سبحان از خردمندان! خواست تا از او پروا و تقوا داشته باشند: ﴿وَاتَّقونِ یأُولی الألبَب﴾. این بیان، نشان می‌دهد که تقوا اقسام و درجاتی دارد. برخی انسانها تنها تقوای از آتش جهنم دارند: ﴿فَاتَّقوا النّارَ الَّتی وقودُهَا النّاسُ والحِجارَه) ۳ ﴿قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارا) ۴ این گروه خداترس‌اند؛ ولی
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۸٫
۱۰۱

خودطلب‌اند نه خداطلب، از این‏رو تقوا آنها را تنها از جهنم می‌رهاند؛ ولی معلوم نیست آنان را به درجات برتر بهشت و لقای الهی برساند.
بعضی، گذشته از تقوای از آتش، تقوای شوق و رسیدن به بهشت نیز دارند؛ یعنی هم از حرام پرهیز می‌کنند و هم واجبات را پاس می‌دارند تا به بهشت نائل آیند. اینان نیز گرچه لبیب و خردمندند و تا بهشت توشه دارند؛ ولی از ادامه راه می‌مانند، چون توشه آن را تهیه نکرده‌اند.
با توجّه به اینکه تقوا به معنای پروا و پرهیز است، تقوای شوق به بهشت به‌ین معناست که مانع از وصول به بهشت برطرف و مقتضی نیل به آن فراهم گردد.
برخی افزون بر دارا بودن دو تقوای یاد شده همه کارهایشان «حبّاً لله» است و مشمول درجه کامل آیه ﴿واتَّقونِ یاُولِی الاَلبب﴾ هستند. این درجه برتر از تقوا چنان اثری دارد که تا «لقاء الله» پیش می‌رود و متقی را هم با خود به لقاء الله می‌رساند، زیرا تقوای الهی به خدا می‌رسد ۱ و همین تقوای نائل به خدا، متّقی را نیز به لقای الهی می‌رساند، چون وصف تقوا از جان متّقی جدا نیست.
بهره‌مند از تقوای الهی ، توانگر واقعی است که «نام خدا» دوای او، «یاد خدا» شفایش و «طاعت خدا» غنای اوست: «یامن اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غنی» ۲ از این‏رو هرگز در راه نمی‌ماند، زیرا این ره‌توشه جاودانه است و تا پایان راه وی را همراهی می‌کند و به لقای حق رهنمون می‌سازد، از این رو خداوند فرمود: ﴿وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی واتَّقونِ یاُولِی الاَلبب﴾.
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۹۶٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۴
^ ۴ – ـ سوره تحریم، آیه ۶٫
۱۰۲

ذیل آیه می‌رساند که اهل تقوا لبیب و عاقل‌اند و بی‌تقوایان، درون تهی و بی‌عقل که قرآن از دلهای آنان چنین یاد می‌کند: ﴿واَفئدَتُهُم هَواء) ۱
درجات سه‏گانه تقوا براساس مراتب و درجات لُبّ و لبیب است. توضیح اینکه لُبّ همان مغز نغز و خالص از هر شوب و آلودگی است ۲٫ لبیب، انسان درون پر و مصون از التقاط است. لُبّ و عقل نظری خلوص خود را در نزاهت از دخالت وهم و خیال حفظ می‌کند و لُبّ و عقل عملی خلوص خویش را در برائت از نفوذ شهوت و غضب به دست می‌آورد. تقوای عقل نظر در صیانت برهان علمی از مغالطه وهم و خیال نهفته است و تقوای عقل عملی در حراست عزم عملی از وَسْمه ریا و وَصمه سُمعه و شِین شهوت و نقص غضب تأمین می‌شود. هیچ تقوایی بدون لُبّ و عقل حاصل نمی‌شود، چنان‏که هر عقلی عامل تقواست، پس درجات تقوا و انواع آن به درجات لُبّ و عقل و انواع آن وابسته است.
اینکه خدای سبحان اولوا الالباب را به تحصیل تقوا فرا خواند: ﴿واتَّقونِ یاُولِی الاَلبب﴾، با اینکه همگان به آن مکلّف‌اند، برای آن است که این گروه از تقوا بهره‌مندند.

اشارات و لطایف

۱٫ ماههای حجّ
در اینکه مقصود از ﴿اَشهُرٌ مَعلومت﴾ چه ماههایی است، بین مفسّران و فقیهان شیعه و سنی، بر حسب اختلاف روایات سه قول مطرح است:
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۳۷٫
^ ۲ – ـ اقبال الاعمال، ص۲۲۴؛ مفاتیح الجنان، «دعای کمیل».
۱۰۳

أ. ماههای شوال، ذیقعده و همه ذیحجّه است ۱٫ بسیاری از علمای شیعه و مالک از عامه بر این باورند ۲٫
ب. ماههای شوّال، ذیقعده و ده روز نخست از ذیحجّه منظور است. شیخ طوسی ۳ و طبرسی ۴ و برخی از اهل سنت ۵ بر این نظرند ۶٫
ج. ماههای شوال، ذیقعده و نُه روز نخست از ذیحجّه است که نظرشافعی است ۷٫
صاحبان دو نظریه اخیر جمع آمدن ﴿اَشهُرٌ مَعلومت﴾ را از باب مجاز دانسته‌اند؛ ولی ظاهر ﴿اَشهُر﴾ می‌رساند که مجموع این سه ماه (طبق قول اول)، ظرف زمانی حجّ است، از این رو تکلّف و توجیه مجاز بدون دلیل پذیرفته نیست، چون اصل در کلام، جاری کردن آن بر حقیقت است، به‏علاوه، برخی از روایات نیز مؤیِّد نظر اوّل است ۸٫
برخی از بزرگان گفته‌اند: این نزاع لفظی است و ثمره‌ای در باب حج ندارد، زیرا در جمع میان این آراء و اقوال می‌توان گفت که اگر ماههای حجّ، زمانی است که حاجی می‌تواند در آن زمان مُحرم شود، یقیناً نمی‌تواند همه ذیحجه مراد باشد، چون با فرارسیدن روز دهم، حجّ از او فوت شده است،
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۴۳٫
^ ۲ – ـ مفردات، ص۷۳۳؛ لسان العرب، ج۱، ص۷۲۹ ـ ۷۳۰، «ل ب ب».
۱۰۴

آن‏گاه دو نظریه اخیر مقبول است و اگر ماههای حجّ، زمانی است که می‌توان برخی اعمال حجّ را در آن به‏جا آورد، قهراً همه‏ذیحجّه مراد است، چون تا پایان ذیحجّه می‌توان مانده اعمال را انجام داد. ظاهر آیه نیز این است که همه سه ماه، ظرف زمانی اعمال حجّ است و تأخیر اختیاری طواف زیارت و طواف نساء نیز ثمره‏فقهی آن است و درباره احرام در این سه ماه، گرچه فقها به عدم‏جواز احرام در غیر آن فتوا داده‌اند، ظاهر آیه چندان ارتباطی با مطلق احرام (به‏طوری که احرام عمره مفرده را دربرگیرد) ندارد ۱٫
توضیح: یک. عمره مفرده موقّت نیست؛ یعنی زمان مخصوصی ندارد و در طول سال می‌توان آن را امتثال کرد.
دو. عمره تمتع داخل در حج است و حکم حج را دارد.
سه. حج، اعم از اِفراد، قِران و تمتّع موقّت است؛ یعنی در خارج آن وقت صحیح نیست.
چهار. موقّت یا موسَّع است یا مضیَّق. برخی از اعمال حجّ موسع است و برخی دیگر مضیق؛ امّا موسَّع مانند عمره تمتّع و برخی اعمال حج و امّا مضیق نظیر وقوف به عرفه در زمان محدود.
پنج. معنای «اشهر حج» این است که حج در غیر این ماهها صحیح نیست؛ نه آنکه این ماهها مخصوص حجّ باشد و غیر حجّ مانند عمره مفرده در آن صحیح نباشد.

۲٫ احکام و مناسک حج
احکام و مناسک حج بر دو گونه است: واجبات و محرّمات. از محرمات حجّ
^ ۱ – ـ مسالک الافهام، کاظمی، ج۲، ص۱۸۶٫
^ ۲ – ـ کنز العرفان، ج ۱، ص۳۰۰٫
^ ۳ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۶۲٫
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۳٫
^ ۵ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۷۵٫
^ ۶ – ـ مسالک الافهام، کاظمی، ج۲، ص۱۸۶٫
^ ۷ – ـ کنز العرفان، ج ۱، ص۳۰۰٫
^ ۸ – ـ ر.ک: البرهان، ج۱، ص۴۳۴ ـ ۴۳۷٫
۱۰۵

به «تروک احرام» و از واجبات آن به «مناسک حج» یاد می‌کنند. سرّ تعبیر از محرّمات حال حج به تروک احرام این است که ترک آن امور از وظایف محرم است؛ خواه در حجّ باشد و خواه در عمره مفرده.
مناسک حج: قرآن کریم واجبات حجّ را به اجمال بیان کرده و تفصیل آن را سنّت عهده‌دار شده است و رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «خذوا عنّی مناسککم» ۱ واجبات حج از این قرار است:
أ. احرام: ﴿وحُرِّمَ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ مادُمتُم حُرُما) ۲ ﴿لاتَقتُلوا الصَّیدَ واَنتُم حُرُم) ۳ این دو آیه افزون بر تصریح به احرام ، یکی از محرّمات حال احرام را شکار کردن حیوان خشکی در قبال صید حیوان دریایی دانسته است.
ب. طواف: ﴿ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق) ۴ ﴿وطَهِّر بَیتِی لِلطّائِفین) ۵ در آیه دوم افزون بر تصریح به طواف دور خانه خدا که اطلاقش شامل انواع طواف (طواف حجّ، عمره، نساء و طواف استحبابی) می‌شود، به مسئله لزوم طهارت خانه خدا نیز اشاره شده است.
ج. نماز طواف: ﴿واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلّی) ۶ این آیه به نماز در کنار مقام ابراهیم اشاره دارد.
د. سعی میان صفا و مروه: ﴿اِنَّ الصَّفا والمَروهَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ
^ ۱ – ـ مسالک الافهام، کاظمی، ج۲، ص۱۸۸؛ فقه القرآن، راوندی، ج ۱، ص ۲۸۲٫
۱۰۶

البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما) ۱ طواف به صفا و مروه، همان سعی میان آن دو کوه است.
هـ . وقوف به عرفات: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت) ۲ آیه به شکل ضمنی بر وجوب وقوف به عرفات دلالت دارد، چون صدق افاضه بعد از تحقق وقوف است.
و. وقوف به مشعر الحرام (مزدلفه): ﴿فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام) ۳ این آیه به دلالت التزامی، وقوف به مشعر حرام را می‌رساند.
ز. افاضه به منا و حضور در آن: ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاس) ۴
ح. هدی و قربانی: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَهِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی) ۵ ﴿والبُدنَ جَعَلنها لَکُم مِن شَعئِرِ اللّهِ لَکُم فیها خَیرٌ فَاذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَیها صَوافَّ فَاِذا وَجَبَت جُنوبُها فَکُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرنها لَکُم لَعَلَّکُم تَشکُرون) ۶
ط. احلال، تقصیر یا حلق (کوتاه کردن یا تراشیدن موی سر): ﴿واِذَا حَلَلتُم فَاصطادوا) ۷ ﴿لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللّهُ ءامِنینَ مُحَلِّقینَ رُءوسَکُم ومُقَصِّرینَ لاتَخافون) ۸ و حکم محصور و مصدود در این‌باره چنین
^ ۱ – ـ مستدرک الوسائل، ج۹، ص۴۲۰؛ نهج الحق، ص۴۷۳ ـ ۴۷۴٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۶٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۹۵٫
^ ۴ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۹٫
^ ۵ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۶٫
^ ۶ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵٫

۱۰۷

است: ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه) ۱ محرم با کوتاه کردن یا تراشیدن موی سر از احرام بیرون می‌آید.
ی. ایّام منا: ﴿واذکُروا اللّهَ فی اَیّامٍ مَعدودت) ۲ مراد از ذکر در این آیه، تکبیر در ایّام تشریق است. ضمناً به اعمال منا و بیتوته در آن نیز اشاره‌ای دارد.
ک. قضای مناسک: ﴿فَاِذا قَضَیتُم مَنسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم) ۳ قضای مناسک به پایان رساندنِ اعمال مِناست که رمی جمره عقبه، قربانی و تراشیدن سر و نیز ذکر و تکبیرات از اعمال ایّام مِناست.
قرآن کریم از میان مناسک، به «رمی جمرات» اشاره نکرده است که شاید سرّ آن اکتفا به آیه ﴿فَاخرُج مِنها فَاِنَّکَ رَجیم) ۴ باشد که شامل جمیع انحای رجم قولی و عملی مؤمنان می‌شود ۵ ، زیرا رجم جمره ناظر به رمی ابلیس و رجم آن است؛ یعنی سرّ این حکم فقهی، آن مطلب سامی معنوی است.
تروک احرام: قبلاً اشاره شد که از محرمات تقریباً ۲۴گانه احرام تنها به برخی آنها در قرآن کریم تصریح شده است و آیه مورد بحث، سه مورد آن را برمی‌شمرد:
أ. شکار کردن حیوانات خشکی: ﴿وحُرِّمَ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُما) ۶ پس شکار کردن حیوانات دریایی بی‌اشکال است. شکار خشکی از
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۸٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۸٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۹٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶٫
^ ۶ – ـ سوره حجّ، آیه ۳۶٫
^ ۷ – ـ سوره مائده، آیه ۲٫
^ ۸ – ـ سوره فتح، آیه ۲۷٫
۱۰۸

محرّمات حَرَم نیز هست.
ب. حلق رأس (تراشیدن موی سر): ﴿ولاتَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدی مَحِلَّه) ۱ این جمله دو پیام دارد: حرمت تراشیدن موی سر در حال احرام و لزوم تراشیدن سر یا تخییر بین آن و کوتاه کردن مو که از اعمال منا و موجب خروج از احرام است.
ج، د، ه . آمیزش، فسوق و جدال: ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَج﴾. رفث مقدّمات آمیزش را نیز دربرمی‌گیرد ۲٫
آیه ﴿وما نَهکُم عَنهُ فَانتَهوا) ۳ همه محرّمات را شامل می‌شود که برخی از آنها محرّمات در حال احرام است.

۳٫ راز انحصار نهی در سه مورد
برخی مفسّران گفته‌اند: راز اینکه خدای متعالی از محرمات احرام تنها آمیزش، فسوق و جدال را نام برده: ﴿فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَج﴾ این است که در کتابهای عقلی و اخلاقی ثابت شده که انسان دارای چهار قوّه شهوت، غضب، وهم و عقل است. از دیر زمان نیز، مسائل اخلاقی را طبق همین قوا تنظیم می‌کردند. هر کاری که انسان در خود یا دیگری می‌بیند یا به تجربه برای او ثابت است، از اینها بیرون نیست، زیرا کارهای انسان یا علمی یا عملی است؛ یعنی یا با فکر و ادراک و اندیشه او پیوند دارد یا با عمل و انگیزه او. کار فکری او مرتبط با «قوّه وهمی» است و اعمال او یا جذب ملایمات است که
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۰٫
^ ۴ – ـ سوره ص، آیه ۷۷٫
^ ۵ – ـ ر.ک: مواهب الرحمن، ج۳، ص۱۹۰٫
^ ۶ – ـ سوره مائده، آیه ۹۶٫
۱۰۹

عهده‌دار آن «قوه شهوت» است یا دفع ناملایمات است که عهده‌دار آن «قوّه‏غضب» است.
کارهای انسان مبدأ فاعلی قریبی دارد که به آن «قوّه» می‌گویند. هر یک از کارهای وهمی، شهَوی و غضبی به قوّه‌ای از قوای نفسانی بازمی‌گردد و مرجع دیگرْ قوای نفسانی، در صورت تحلیل، یکی از این قوای سه‏گانه است، بنابراین اگر این قوای سه‏گانه تعدیل و تهذیب گردد، همه کارهای ناشی از آنها تطهیر و تهذیب می‌شود. راه تعدیل و تهذیب این قوا عبادات و از جمله حجّ است. خداوند در ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجّ﴾ تنها به سه مورد از محرّمات حال احرام اشاره کرده، چون منشأ شر منحصر در این سه قوّه است و نهی از «رفث»، «فسوق» و «جدال»، به ترتیب تعدیل و تهذیب قوای شهوی، غضبی و وهمی را در پی دارد ۱٫
نکته: گرچه جدال مورد نهی در اصطلاح فقها قَسَم به «بلی والله» و «لاوالله» است؛ ولی در اصل، نهی از آن برای تطهیر قوای وهمی است.

بحث روایی

۱٫ ماههای حج
عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: «﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومت﴾، شوّال و ذوالقعده و ذوالحجه. لیس لأحدٍ أن یحجّ فیما سواهنّ» ۲
علی بن إبراهیم بإسناده قال: «أشهر الحجّ، شوّال و ذو القعده و عشر
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶٫
^ ۲ – ـ کنز العرفان، ج ۱، ص۳۰۱٫
^ ۳ – ـ سوره حشر، آیه ۷٫
۱۱۰

من‏ذی‌الحجّه… » ۱
اشاره: أ. برخی تلاش کرده‌اند میان این دو گروه از روایات که در برخی به جای «و ذو الحجّه»، «و عشر من ذی‌الحجّه» آمده جمع کنند ۲ ، چنان‌که عدّه‌ای اشهر حج را همان دو ماه و ده روز دانسته‌اند که طبری از این گروه است ۳ ؛ ولی هم جمع ایشان تبرعی و غیرموجّه است و هم سند این دسته از روایات، مردد میان مرسل و مسند است، بنابراین به دلیل روایات فراوان که برخی از آنها معتبر است ماههای حجّ همان سه ماه یاد شده است.
ب. معنای انحصار حج در سه ماه، چنان که گذشت، این است که حج در غیر این سه ماه صحیح نیست؛ نه اینکه غیر حج، مانند عمره مفرده، در این سه ماه درست نباشد.
ج. تعین وقوع برخی از اعمال حج در ماه آخر می‌تواند مناسبتی باشد برای نامگذاری این ماه به ذیحجه.

۲٫ واجب کردن حجّ
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قول الله عزّ و جلّ: ﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومتٌ فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجّ﴾: «و الفرض: التلبیه و الإشعار و التقلید؛ فأیّ ذلک فعل فقد فرض الحج» ۴
اشاره: واجب کردن حجّ به احرام است. تحقق احرام یا به لبیک گفتن
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۶۷، با تحریر.
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۴، ص۲۸۹؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۹۳٫
۱۱۱

است یا به اشعار یا به تقلید که هر دو نوعی علامتگذاری قربانی است.
تحقق احرام به قصد حج یا عمره است قربهً الی الله با تلبیه؛ یعنی خوداحرام عنوان قصدی نیست، بلکه عنوان قصدی خصوص حج یا عمره است و چون حج و عمره مطلوب عبادی‌اند، نه توصّلی، برای انجام آنها قصد قربت لازم است. همین که قصد عنوان و قصد قربت حاصل شد و شخص لبیک گفت یا اشعار و سوق هدی کرد عنوان احرام محقق شده و شخص محرم می‌شود.
احرام همانند نماز است که با قصد صلات و گفتن تکبیرهالاحرام، عنوان نماز حاصل می‌شود و شخصْ نمازگزار محسوب می‌گردد و احکام نماز از واجبها و حرامها مترتب می‌شود، بر خلاف روزه که صِرف قصد صوم در اول وقت آن کافی است و شخصْ صائم محسوب می‌شود.

۳٫ برخی محرّمات احرام
عن علی بن جعفر قال: سألت أخی موسی(علیه‌السلام) عن الرّفث و الفسوق و الجدال ما هو و علی من فعله؟ قال: «الرفث: جماع النساء، و الفسوق: الکذب و المفاخره، و الجدال: قول الرجل «لا والله» و «بلی والله» ۱
اشاره: چون در جاهلیّت بعد از ادای مناسک مخصوص خود در منا اجتماع می‌کردند و به ذکر تاریخ قبیله و نژاد می‌پرداختند و در این موضوع از تفاخر پرهیز نمی‌کردند و برای فروغ فخرفروشی از دروغ اجتناب نمی‌کردند شاید
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۲۹۰٫
^ ۲ – ـ فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۲۸۲٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۳۴۶٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۸۹؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۹۳٫
۱۱۲

بتوان گفت که پیام این آیه دعوت به پرهیز از تفاخر از یک‏سو و اجتناب از کذب از سوی دیگر است.

۴٫ پاداش پرهیز از محرمات احرام
قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم): «من حجّ هذا البیت فلم یرفث و لم یفسق خرج من‏ذنوبه کما ولدته أُمّه» ۱
عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر(علیه‌السلام) عن قول الله: ﴿فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجّ﴾. قال(علیه‌السلام): «یا محمّد إنّ الله اشترط علی النّاس شرطاً و شرط لهم شرطاً فمن وَفی لله وَفَی اللهُ له». قلت: فما الذی اشترط علیهم و ما الذی شرط لهم؟ قال: «أمّا الذی اشترط علیهم فإنّه قال: ﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومتٌ فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ ولافُسوقَ ولاجِدالَ فِی الحَجّ﴾ و أمّا ما شرط لهم فإنّه قال: ﴿فَمَن تَعَجَّلَ فی یَومَینِ فَلا اِثمَ عَلَیهِ ومَن تَاَخَّرَ فَلا اِثمَ عَلَیهِ لِمَنِ اتَّقی) ۲ قال: یرجع لا ذنب له» ۳
اشاره: أ. در برخی روایات فقهی، متعلق تقوا در جمله اخیر، صید قرار داده شده است: «لمن اتقی الصید» ۴ تفصیل این مطلب بر عهده فن فقه است.
ب. برپایه این روایات هر کس با محرم شدن، حجّ را بر خود واجب کند خداوند با وی شرط کرده که اگر از زناشویی و گناه و سوگند بپرهیزد، پاداش او
^ ۱ – ـ البرهان، ج۱، ص۱۹۹٫ این مضمون در روایات دیگری نیز آمده است (ر.ک: الکافی، ج۴، ص۳۳۸؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۹۴).
۱۱۳

را آمرزش گناهانش قرار دهد؛ یعنی طبق این وعده امتثال دستورهای الهی در مناسک حج به منزله توبه از حق خداست؛ امّا توبه از حق مردم حکم خاص خود را دارد.

۵٫ تقوا بهترین توشه
و کان [الحسن بن علی(علیه‌السلام)] یقول: «ابن ادم إنّک لم تزل فی هدم عمرک منذ سقطت من بطن أُمّک فخذ ممّا فی یدیک فإنّ المؤمن یتزوّد و إنّ الکافر یتمتّع و کان ینادی مع هذه الموعظه : ﴿وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی) ۱
اشاره: طبق بیان نورانی امام مجتبی(علیه‌السلام) مؤمن از سرمایه عمر، زاد و توشه آخرت برمی‌گیرد و کافر تنها به فکر بهره‌های دنیوی است، بنابراین اثر ایمان عبارت از تبدیل سرمایه گذرا (عمر) به سرمایه پایدار (توشه آخرت) است و اثر کفر صَرف سرمایه در بهره گذراست که نتیجه آن خسارت دنیا و آخرت خواهد بود.

٭ ٭ ٭

^ ۱ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۶۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۳٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۵٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۴، ص۵۲۱ ـ ۵۲۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۲۸۰٫
۱۱۴

بازدیدها: 299

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *