لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ واذکُروهُ کَما هَدکُم واِن کُنتُم مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّین (بقره، ۱۹۸)
گزیده تفسیر
گناهی بر شما نیست که در سفر حجّ در پی فضل الهی باشید. سرّ اطلاق فضل الهی بر بهرههای مادی، افزون بر رفع توهم حرمت تجارت در ایام حج و نیز تشویق مؤمنان به فعالیتهای تجاری، این است که بهرههای حلال مادی که صبغه تحصیل فضل الهی داشته باشد همانند بهرههای معنوی از فضل پروردگار است.
حجگزاران پس از وقوف در سرزمین عرفات، که پس از احرام نقطه آغاز مناسک است، باید همگی، همگام و همزمان برای وقوف در مشعرحرام بدانسو کوچ کنند و در مشعر به ذکر خدا مشغول باشند، به ویژه خدا را به پاس نعمت هدایت وی و نظیر و طبق هدایت و راهنمایی او بر اساس توحید و
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج۷۵، ص۱۱۶٫
۱۱۵
نزاهت از شرک و با الفاظی که در کتاب و سنّت به کار رفته یاد کنند، زیرا پیش از فیض هدایت خداوند، همه در ضلالت بودند، چنان که همکنون نیز بسیاری با وجود پیشرفتهای شگرف صنعتی هنوز گرفتار ضلالت و کفر و الحادند.
یاد خدا متذکر را به مأدبه گسترده اسمای حسنای الهی فرا میخواند تا از آن متنعّم شود و برای او ملکه گردد، از همینرو خدای سبحان در آیات حجّ، بارها حجگزاران را به ذکر فراخوانده است تا در لحظه لحظه سفر حج و جایجای سرزمین وحی به یاد او باشند و با تسبیح و تحمید و استغفار و دعا بیشتر به وی تقرب جویند.
تفسیر
مفردات
أَفَضْتُمْ: «افاضه» از فیض و فیضان به معنای سرریز شدن است. «أفاض إنائه» یعنی ظرفش را پر کرد تا سرریز شد. معنای ﴿اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ نیز خروج دستهجمعی از صحرای عرفات است؛ گویا قرآن کریم کوچ انبوه حاجیان را در شامگاه روز عرفه که همه یکباره از عرفات به سوی مشعر به حرکت درمیآیند به آبی تشبیه کرده که از فرط کثرت، سرریز و سرازیر گشته است ۱٫ با لحاظ معنای متعدی برای افاضه، میتوان چنین برداشت کرد که خودتان را سرریز کردید: «أفضتم أنفسکم».
مردم را «فوض» و جمع آنها را «فوضی» میگویند ۲٫
۱۱۶
عَرَفَتٍ: «عرفات» نام سرزمینی معروف در حدود ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه مکرمه است. حجگزاران از زوال روز عرفه (نهم ذیحجّه) تا غروب در این سرزمین وقوف میکنند ۱٫
واژه عرفات، اسم علم و در اِعراب، به جمع مؤنّث سالم ملحق است که نصب آن به کسره است ۲٫
یال خروس را بر اثر ارتفاع، «عُرف الدیک» گویند. عرفات نیز بر اثر برجستگی و رفعتی که دارد به این نام موسوم شده است ۳٫
الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ: «مشعر» حرام نام بخشی از محدوده حرم است که میان عرفات و منا قرار دارد. مشعر، اسم مکان از «شعور» به معنای ادراک دقیق و احساس لطیف، یا از شعار به معنای علامت است. این سرزمین به نام «مُزْدَلَفه» و «جَمْع» نیز معروف است ۴٫
حرام، به معنای بازداشتن و ممنوعیت است. قرآن کریم بعضی مکانهای مقدس (مانند مسجد حرام) و زمانهای دارای حرمت (مانند ماههای حرام) را با این وصف آورده و با ممنوع کردن بعضی کارها در این زمانها و مکانها، حرمت و قداست آنها را گوشزد کرده است. در اینگونه وصفها حرام به معنای محرّم (حرام شده) است ۵٫
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۶۴۸، «ف ی ض».
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۷۲٫
۱۱۷
سرزمین مشعر حرام نیز از این مکانهای مقدس و از مشاعر حج است که حجگزاران، شب عید قربان را تا صبح در آنجا بهسر میبرند و از برکت ذکر و دعا و عبادت، دارای شور و شعوری الهی میشوند: ﴿فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ واذکُروهُ کَما هَدکُم﴾.
٭ ٭ ٭
جواز تجارت در موسم حج
خدای سبحان پس از بیان برخی احکام حج و فرمان تحصیل توشه تقوا برای این سفر معنوی، در این آیه توهّم جاهلی درباره ممنوعیت تجارت در موسم حج را چنین برطرف میکند که بر شما باکی نیست که فضل الهی را بخواهید.
برخی در صدر اسلام میپنداشتند بازار جاهلی عکاظ و مانند آن باید در موسم حج تعطیل شود و هر که را در این ایّام به تجارت میپرداخت، سرزنش میکردند؛ لیکن خداوند برای رفع این توهّم جاهلی، بعد از آنکه فرمود: مناسکِ واجب را به خوبی انجام دهید و از محرّمات احرام بپرهیزید و تقوای الهی را تحصیل کنید، میفرماید: ﴿لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم﴾. تجارت، بارکشی و مسافربری در حال احرام یا میان حج و عمره حرام نیست، بلکه اگر کسی برای رضای خدا، از راه حلال تحصیل معاش کند، از ثواب الهی نیز برخوردار است ۱٫
تعبیر ﴿لَیسَ عَلَیکُم جُناح﴾ مفید جواز و اباحه است و توهّم ممنوعیت و حرمت را میزداید. البته اگر اقتصاد صبغه الهی بگیرد و به عنوان تحصیل فضل خداوندی باشد از رجحان برخوردار است.
^ ۱ – ـ ر.ک: معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۲۸۲؛ المصباح، ص۴۰۵، «ع ر ف». طبرسی وجوه متعددی برای نامگذاری آنجا به عرفات ذکر کرده است (مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص ۵۲۵).
^ ۲ – ـ اعراب القرآن، ص۲۹۶ ـ ۲۹۷٫
^ ۳ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۶۷٫
^ ۴ – ـ ر.ک: التحقیق، ج۶، ص۸۲ ـ ۸۵، «ش ع ر».
^ ۵ – ـ مفردات، ص۲۲۹ ـ ۲۳۰، «ح ر م»؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص ۴۱۹٫
۱۱۸
خدای سبحان کسانی را که برای ابتغای فضل و رضوان الهی به قصد زیارت خانه خدا حرکت کردهاند، از شعائر خود برمیشمرد که محترماند و حرمت آنان باید پاس داشته شود: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعئِرَ اللّهِ وَلاالشَّهرَ الحَرامَ ولاَالهَدی ولاَالقَلئِدَ ولاءامّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم ورِضون) ۱ البته این آیه به صراحت نمیرساند که منظور از فضل، همان نعمتهای مادّی است، چون در کنار ابتغای فضل الهی، تعبیرِ «رضوان» آمده است.
در آیهای دیگر منافعِ مادی چنین مطرح شده است: ﴿واَذِّن فِیالنّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً وعَلی کُلِّ ضامِر یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق ٭ لِیَشهَدوا مَنفِعَ لَهُم) ۲ بر پایه این آیه خداوند اولاً به حضرت ابراهیم(علیهالسلام) و ثانیاً به پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد مردم را به حجّ دعوت کنند تا از راههای دور و نزدیک، پیاده و سواره، حتی با شتر لاغر به زیارت خانه خدا بیایند و شاهد منافع خویش باشند، زیرا مسلمانان با مسافرت از نقاط مختلف دنیا به خانه خدا با گفتوگو و پیمان تجاری و اقدام به آن پایه و اساس جهش اقتصادی عمومی جوامع اسلامی را پیریزی میکنند؛ بدینگونه که مغزهای متفکّر اقتصادی مسلمانان در موسم حج با تشکیل گردهمایی و همفکری و همکاری، طرح اقتصادی مستحکم را برای جوامع اسلامی میریزند و نیز روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موجود را گسترش میدهند تا جامعهسلامی در برابر دشمنان اسلام قوی گردد و استقلال اقتصادی آنان فراهم شود. بدیهی است که این حرکت باید همراه جنبههای اخلاقی و فرهنگی باشد.
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۷؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج ۱ ـ ۲، ص۱۹۹٫
۱۱۹
تذکّر: ۱٫ کلمه «لیس علیکم جناح» گاهی در راجح بلکه در واجب به کاررفته است؛ مانند: ﴿فَلَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَقصُروا مِنَ الصَّلوه) ۱ برخی کلمه «لیس علیکم جناح» را بر خارج از اعمال حج حمل کرده و آن را مانند ﴿فَاِذا قُضِیَتِ الصَّلوهُ فَانتَشِروا فِی الاَرضِ وابتَغوا مِن فَضلِ اللّه) ۲ دانستهاند ۳٫
این مطلب که فخر رازی آن را از ابومسلم نقل کرده محتاج به توجیه است، زیرا بعد از فراغ از اعمال حج مجالی برای توهم جُناح و گناه نبود و رسوبات جاهلی هم بر آن مِنوال بافته نشده بود.
۲٫ شاید منشأ توهم حرمت تجارت در ایام حج، حرمت بسیاری از امور عادی، مانند لبس مخیط، استعمال طیب، صید خشکی، نگاه در آیینه به قصد زینت و مانند آن باشد، گذشته از آنکه جدال که یکی از محرمات حال احرام است در تجارت راه دارد.
از ابن عباس نقل شده که تاجر در حج را «داجّ» (مکتسب ملتقط) در قبال «حاجّ» مینامیدند و داج از «دجاجه» مشتق است ۴٫
انواع تجارت در موسم حجّ
طبق برخی آیات ۵ و روایات ۶ ، به طور کلی طلبِ روزی حلال کاری پسندیده
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۲٫
^ ۲ – ـ سوره حجّ، آیات ۲۷ ـ ۲۸٫
۱۲۰
است. بعضی از انواع تجارت و کسب حلال در موسم حج چنین است: ۱٫تجارت با نفس حج؛ مانند اجیر شدن برای انجام حج نیابی که در ازای آن مزد گرفته میشود. تفصیل این مطلب در فقه، در مبحث «اجرت بر واجبات» مطرح است. اجمال آن این است که در اینگونه موارد نه مزد حرام است و نه عمل باطل. آیه مورد بحث ناظر به این نوع تجارت نیست.
۲٫ تجارت در اثنای مناسک حج به عنوان خدمتگزار، مُکاری، راننده یا خلبان. این شکل تجارت نیز رواست و در مواردی نیز مستحب یا واجب میشود.
۳٫ تجارت در اثنای اعمال حجّ با پول یا کالایی که حجگزار به همراه آورده است. بر پایه ظاهر آیه، تجارت و ابتغای فضل الهی، یکی از این دو نوع اخیر یا هر دوی آنهاست که مُجاز است: ﴿لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم﴾. البته سرگرم شدن به کسب و تجارت نباید انسان را از عبادت بزرگ حجّ و منافع معنوی آن باز دارد و باید توجه داشت که مشوبکردن سفر حج به اقتصاد و تحصیل درآمد، بدون ضرورت، ثواب حجِ ناب و عمل خالص و عبادت محض را ندارد.
مراد از فضلِ اِلهی
واژه «فضل» در قرآن کریم حدود نود بار و در مصادیق زیر به کار رفته است:
۱٫ فضل معنوی؛ یعنی نعمتهای معنوی و اخروی؛ مانند بهشت و روزی بهشتی: ﴿فَسَیُدخِلُهُم فی رَحمَهٍ مِنهُ وفَضل) ۱ ﴿یَستَبشِرونَ بنِعمَهٍ مِنَ اللّهِ
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰۱٫
^ ۲ – ـ سوره جمعه، آیه ۱۰٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۷۱٫
^ ۴ – ـ همان.
^ ۵ – ـ مانند آیات ۱۷ سوره عنکبوت و ۱۰ سوره جمعه.
^ ۶ – ـ الکافی، ج۳، ص۴۸۸؛ ج۵، ص۷۸ و۴۳۴٫
۱۲۱
وفَضل) ۱ ﴿وبَشِّرِ المُؤمِنینَ بِاَنَّ لَهُم مِنَ اللّهِ فَضلاً کَبیرا) ۲ ﴿ذلِکَ فَضلُ اللّهِ یُؤتیهِ مَن یَشاءُ واللّهُ ذُو الفَضلِ العَظیم) ۳
۲٫ فضل مادی؛ یعنی نعمتهای مادی و دنیایی؛ نظیر ﴿واِن خِفتُم عَیلَهً فَسَوفَ یُغنیکُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ اِن شاء) ۴ صدر جمله قرینه و شاهد است که فضل در اینجا به معنای نعمتهای دنیایی و مادی است.
۳٫ جامع فضل معنوی و مادی؛ نظیر ﴿واَنَّ الفَضلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤتیهِ مَن یَشاءُ واللّهُ ذُوالفَضلِ العَظیم) ۵ صدر آیه قرینه است که فضل مادی و معنوی مراد است. نیز مانند ﴿فَضلاً مِنَ اللّهِ ورِضونًا ویَنصُرونَ اللّهَ ورَسولَه) ۶ به قرینهکلمه «رضوان» و محتوای صدر آیه که هجرت مهاجران است، فضل مادی و معنوی مراد است.
در آیه مورد بحث مراد از فضل الهی، سود دنیایی است؛ نه مغفرت یا رحمت یا دیگر فضایل معنوی و نه جامع نعمتهای مادی و معنوی، زیرا خدای سبحان در خصوص نعمتهای معنوی یا جامع نعمتهای مادی و معنوی، اینگونه تعبیر نمیکند که «بر شما حرجی نیست که فضل و رحمت خدا را بطلبید»، بلکه در سراسر قرآن کریم به صورت وجوبی یا ندبی مردم را به مسئلت از فضل معنوی الهی تشویق میکند؛ مانند ﴿وَسَلُوا اللّهَ مِن
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۷۵٫
۱۲۲
فَضلِهِ) ۱ ، پس در آیه مورد بحث، فضلی خاص در برابر مغفرت و بهشت مراد است که توهّم جاهلی آن را در موسم حجّ روانمیدانست؛ ولی خداوند با این تعبیر آن را تجویز کرد.
فضل به معنای خصوص بهرههای مادی و دنیایی نمونههایی فراوان در قرآن کریم دارد که با قرینه صارفه از غیر آن همراه است؛ مانند
۱٫ ﴿وءاخَرونَ یَضرِبونَ فِی الاَرضِ یَبتَغونَ مِن فَضلِ اللّهِ) ۲ فضل الهیای که برخی آن را در سفر میطلبند، نعمتهای مادی و تجارت است، وگرنه نعمتهای معنوی به مکان معیّن یا سفر اختصاصی ندارد، هرچند تحصیل فضل مادی منحصر به سفر نیست.
۲٫ ﴿فَاِذا قُضِیَتِ الصَّلوهُ فَانتَشِروا فِی الاَرضِ وابتَغوا مِن فَضلِ اللّه) ۳ مقصود از فضل خدا در اینجا روزیهای مادی است که از خرید و فروش بهدست میآید، زیرا در آیه قبل از آن فرمود: ای مؤمنان! هنگامی که ندای نماز جمعه داده شد و به آن فراخوانده شدید، به سوی یاد خدا (نماز جمعه) بشتابید و از خرید و فروش دست بردارید: ﴿فَاسعَوا اِلی ذِکرِ اللّهِ وذَرُوا البَیعَ) ۴ ، بنابراین از ﴿وابتَغوا مِن فَضلِ اللّه﴾ همان تجارتی مراد است که هنگام شنیدن اذان نماز جمعه از آن نهی شده است.
۳٫ ﴿اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ واللّهُ وسِعٌ عَلیم) ۵ ؛ خداوند
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۷۱٫
^ ۲ – ـ سوره احزاب، آیه ۴۷٫
^ ۳ – ـ سوره حدید، آیه ۲۱٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۲۸٫
^ ۵ – ـ سوره حدید، آیه ۲۹٫
^ ۶ – ـ سوره حشر، آیه ۸٫
۱۲۳
جوانانی را که فقیرند، اگر ازدواج کنند از فضلش بینیاز میکند. جمله ﴿اِن یَکونوا فُقَراء﴾ قرینه است که فضل الهی، همان نعمتهای دنیایی است که تهیدستی را برطرف میکند.
در آیات دیگری نیز فضل الهی به معنای تجارت و کسب روزی حلال آمدهست ۱٫
سرّ تعبیر از منافع مادی به «فضل الهی»
راز تعبیر از نعمتهای دنیایی و منافع مادّی به فضل الهی آن است که همه بهرههای مادی و معنوی که نصیب انسان میشود تفضّل خداست نه استحقاق بنده، چون اعمال صالحی که افراد انجام میدهند به توفیق و فیض و حول و قوه خداست. چنانچه خداوند به انسان فکر، قدرت و انگیزه عطانمیکرد، او نمیتوانست کارهای خیر انجام دهد، از اینرو در دعاها اینگونه خدا را میخوانیم: «ربنا عاملنا بفضلک و رحمتک و لاتعاملنا بعدلک»، زیرا هرچه هست، فضل و زیادی خداست، پس ما در برابر خدا استحقاقی نداریم تا خداوند با عدلش با ما رفتار کند.
خلاصه آنکه در صحنه حساب و پاداش و کیفر، حتماً قانونی است که طبق آن، توزین اعمال از یکسو، ثقل و خفّت میزان از سوی دیگر و دوزخ و بهشت از سوی سوم محقق میشود. انسان از نعمتهای بیشمار الهی برخوردار و به انجام واجبها مأمور و از ارتکاب حرامها منهی است. آنچه دَیْن رسمی بشر در برابر خداوند است همانا شکر در قبال نعمت، امتثال اوامر و اجتناب نواهی است. عنصر محوری این محاسبات اگر «عدل الهی» باشد انسان گرفتار
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره مزمّل، آیه ۲۰٫
^ ۳ – ـ سوره جمعه، آیه ۱۰٫
^ ۴ – ـ سوره جمعه، آیه ۹٫
^ ۵ – ـ سوره نور، آیه ۳۲٫
۱۲۴
خواهد شد و اگر «فضل الهی» باشد با عفو، صفح، احسان و مانند آن همراه است و مشکل برطرف میگردد.
اصولاً به کارگیری تعبیرهایی مانند اجر، برای تشویق است، زیرا معنا ندارد انسان برای خود کار کند و از خدا اجرت بگیرد. این درست مانند تعبیر تشویقی پدر نسبت به فرزند است که اگر نماز بگزاری یا به خوبی درس بخوانی، به تو مزد میدهم. در حقیقت، اهتمام فرزند به نماز یا درس برای رسیدن خود به کمال است؛ نه برای پدر تا از او مزد بگیرد.
اینگونه تعبیرهای تشویقی در قرآن کریم فراوان است؛ نظیر ۱٫ خرید جان و مال مؤمنان از سوی خدا و اعطای بهشت در قبال آن: ﴿اِنَّ اللّهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّهَ) ۱ ، حال آنکه خداوند مالک جان و مال مؤمن بلکه مالک همه چیز است: ﴿اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ والاَبصر) ۲ ؛ ﴿لِلّهِ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرض) ۳ خداوند هم مالک و مَلِک و هم مالک مُلک است: ﴿لِلّهِ مُلکُ السَّموتِ والاَرض) ۴ ﴿قُلِ اللّهُمَّ ملِکَ المُلک) ۵
۲٫ اجر دادن در قبال هجرت: ﴿ومَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّه) ۶ این تعبیر تشویقی است،
^ ۱ – ـ مانند سوره نحل، آیه ۱۴؛ سوره اسراء، آیه ۱۲؛ سوره توبه، آیه ۲۸ و….
۱۲۵
زیرا در اجاره عین، منافع آن را مستأجر میبرد و در قبال آن اجرت مُسمّی یا اجرت مِثل میپردازد و در اجاره شخص، موجر یعنی اجیر منافع کاری خود را به مستأجر میدهد و از او اجرت دریافت میکند و در هر حال منفعت به مستأجر بازمیگردد و اجرت به موجر و اجیر و در مورد خداوند چنین مطلبی راه ندارد، زیرا انسان هر کاری که انجام میدهد فقط مخصوص خود اوست: ﴿اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِکُم واِن اَسَأتُم فَلَها) ۱ بنابراین، اصل دادن چیزی دربرابر عمل صالح از سنخ فضل است؛ نه عدل، و تعبیر به اَجر از قبیل تشویق است؛ نه رعایت قانون فقهی و حقوقی و مانند آن، و هیچ سودی از هیچ کاری به خداوند نمیرسد: ﴿فَاِنَّ اللّهَ غَنِی عَنِ العلَمین) ۲
وجوب وقوف در عرفات
خدای سبحان پس از بیان حکم فقهی جواز تجارت، در تبیین حکمی فقهی، آمیخته به حکم اخلاقی چنین فرمود:هنگام افاضه از عرفات، در مشعرحرام به یاد خدا باشید: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾، پس رفتن به عرفات و وقوف در آن واجب است تا هنگام بازگشت افاضه از عرفات تحقق یابد، زیرا عنوان «افاضه» با حرکت و خروج تفاوت دارد و فرع بروقوف دستهجمعی است ۳٫ اگر جمعیت انبوهی در زمان معین در مکانی
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۱۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۳۱٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۴٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۱۲۰٫
^ ۵ – ـ سوره آل عمران، آیه ۲۶٫
^ ۶ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰۰٫
۱۲۶
واحد ایستاده، بعد متفرّق شده و حرکت کنند، «افاضه» پدید میآید؛ همانند منبع آبی که پس از پر شدن فَیَضان میکند، بنابراین برای تحقق افاضه سه عنصر توقف کثیر (کثرت) و اجتماع در مکان و زمان واحد لازم است و بدون هر یک از آنها «افاضه» پدید نمیآید، بلکه صرف خروج و مانند آن است. البته اجتماع بدون کثرت نخواهد بود؛ ولی کثرت بدون اجتماع فرض دارد؛ یعنی هرکدام جداگانه توقف کند و خارج شود.
تطبیق «یوم اکبر» یا «حج اکبر» بر روز عرفه و روز منا ۱ بر همین اساس است که همگان در کنار هم جمعاند و چون حاجیان از سراسر جهان به مکه میآیند و در جهان شرک و مشرک وجود دارد و در نتیجه برائت از مشرکان حکم جهانی اسلام است و به زمانی که در خصوص حجاز مشرک وجود داشته باشد اختصاص ندارد، آن روز، روز اجتماع عمومی و بیزاری از مشرکان است: ﴿واَذنٌ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ اِلَی النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُه) ۲
بنابراین، عبارتِ ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ هم اصل وجوب وقوف در عرفات و هم وقوف دستهجمعی در زمان و مکان واحد را میفهماند. البته زمان و مقدار وقوف را سنّت مشخص کرده است.
نقطهغاز مناسک
کلمه ﴿مِن عَرَفت﴾ میرساند که افزون بر وجوب وقوف در عرفات، باید نقطه آغاز مناسک بعد از احرام، سرزمین عرفات باشد. حضرت ابراهیم(علیهالسلام) نیز
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۷٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
^ ۳ – ـ ر.ک: کنز العرفان، ج۱، ص۳۰۳؛ زبده البیان، ص۲۷۱؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۰۴٫
۱۲۷
براساس تعلیم و ارائه الهی، مناسک خود را از عرفات آغاز کرد و خداوند نیز همان حج ابراهیمی را به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت و ایشان هم به مسلمانان دستور داد که مناسکتان را از من بگیرید: «خذوا عنّی مناسککم» ۱
طبق برخی روایات، جمله ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ ممکن است درباره روش و عملکرد جاهلانه برخی از سران قریش باشد که بر اساس نژاد بهتر، قبیله خود را در جاهلیت دارای امتیازات موهومی دانسته و خود را فرزندان ابراهیم و سرپرستان خانه خدا و از همه برتر میپنداشتند و نیز خود را به نام «حُمْس» (کسانی که در دین خود محکم و پابرجایاند) معرّفی میکردند و معتقد بودند نباید در مراسم حجّ برای وقوف، به عرفات که خارج از حرم است بروند، بلکه باید در مشعر حرام (مزدلفه) که در محدوده حرم است وقوف کنند، چون ساکن و اهل حَرَماند؛ ولی دیگران که از راه دور میآیند باید به عرفات بروند، حال آنکه به خوبی میدانستند وقوف در عرفات، جزو مناسک حجّ ابراهیمی است.
قرآن کریم در آیه بعد بر رفتار جاهلانه آنان خط بطلان کشید و به آنان دستور داد که در عرفات وقوف کنند و از همانجا که سایر مردم افاضه دارند مناسک حجّ را شروع کنند: ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاس) ۲ برایناساس، آیه بعدی از نظر رتبه بر آیه مورد بحث، مقدم است و در اصل، ترتیب چنین است: «ثم أفیضوا من حیث أفاض الناس فإذا أفضتم من عرفَت
^ ۱ – ـ معانی الاخبار، ص۲۹۵ ـ ۲۹۶٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۳٫
۱۲۸
فاذکروا الله عند المشعر الحرام» ۱
گذشته از برخی روایات اهل بیت(علیهمالسلام ۲) که قرینه خارجی است، «فاء» تفریع در ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ قرینهای داخلی برای ترتیب یاد شده است، چون افاضه از عرفات نمیتواند بر ابتغای فضل الهی (کسب روزی حلال از راه تجارت) متفرع باشد، زیرا این دو باهم ارتباطی ندارند؛ ولی چنانچه آیه بعد تقدمِ رتبی داشته باشد، فاء تفریع به خوبی معنای خود را میرساند. البته در این فرض باید دلیل چنین ترتیبی را به دستور پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدون واسطه یا باواسطه دانست، هرچند در آیه بعد احتمال دیگری نیز هست که از این احتمال قویتر است.
بنابر احتمال یاد شده، مجموع دو آیه به خوبی میرساند که نقطه شروع مناسک حجّ، وقوف در عرفات است و رفتار جاهلی سران قریش که مناسک را از مشعر حرام آغاز میکردند، مردود است.
نکته: برخی از مکانهایی که منسکی از مناسک حج در آنجا انجام میشود در قرآن حکیم آمده است؛ مانند بیت الله که مطاف است و مقام ابراهیم که مصلّی است و صفا و مروه که مسعی است و عرفات و مشعر که موقفاند؛ امّا از سایر اماکن حج در قرآن نامی برده نشده است.
اهمیت یاد خدا در موسم حج
جمله ﴿فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ دو حکم را دربر دارد:۱٫ حکم فقهی
^ ۱ – ـ مستدرک الوسائل، ج۹، ص۴۲۰؛ عوالی اللئالی، ج۴، ص۳۴؛ نهج الحق، ص۴۷۴۴۷۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۹٫
۱۲۹
لزوم بازگشت از عرفات به مشعرحرام نه راههای دیگر. ۲٫ حکم اخلاقی یاد خدا در مشعر حرام. خدای سبحان جز در جریان حج، در هیچ مورد دیگر با این عظمت به یاد خود دعوت نکرده است، چون خداوند در حجّ مهماندار است، پس لحظه به لحظه و در هر زمان و مکان به یاد خود فرا میخواند تا از مائده اسمای حسنای وی بهرهمند شوند.
در آیه مورد بحث و آیات بعدی بیش از پنج بار سخن از یاد حق است؛ گاهی پس از افاضه از عرفات، در مشعرحرام یاد خدا مطرح میشود: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾. زمانی تعلیل میآورد که چون خدا شما را هدایت کرد و هدایتْ نعمت الهی است و شکر منعم لازم است، به یاد خدا باشید: ﴿واذکُروهُ کَما هَدکُم﴾ و گاهی مهمانان را به استغفار فرامیخواند که همان یاد خداست: ﴿واستَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم) ۱ و هنگامی میفرماید که پس از پایان مناسک، همانند یادِ نیاکان، بلکه برتر از آن، به یاد خدا باشید: ﴿فَاِذا قَضَیتُم مَنسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم… ) ۲ و زمانی عملاً به دعا دعوت میکند که همان یاد پروردگار است: ﴿ومِنهُم مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وفِی الاءاخِرَهِ حَسَنَهً وقِنا عَذابَ النّار) ۳ و در پایان آیات حج، به یاد خدا در ایام کوتاه و معدودِ منا دستور میدهد: ﴿واذکُروا اللّهَ فی اَیّامٍ مَعدودت) ۴ غرض آنکه در سراسر آیات حج، دعوت به یاد خداست، به طوری که چندین بار یاد خدا را با تعبیرهای گوناگون
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۶ ـ ۹۷؛ التبیان، ج۲، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹؛ الدر المنثور، ج۱، ص۵۴۵ ـ ۵۴۶٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۶ ـ ۹۷؛ تفسیر الصافی، ج ۱، ص ۲۱۶؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۹۵ ـ ۱۹۶٫
۱۳۰
مطرح و هم مکان آن را مشخص کرده است: ﴿فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ و هم زمان مناسب آن را: ﴿فَاِذا قَضَیتُم مَنسِکَکُم فَاذکُروا اللّه) ۱ ﴿واذکُروا اللّهَ فی اَیّامٍ مَعدودت﴾؛ یعنی پس از اتمام مناسک و در ایام تشریق به یاد خدا باشید.
مراد از یاد خدا در این آیات، مطلق ذکر است و تسبیح، تحمید، تهلیل، تکبیر، استغفار، دعا، نماز و دیگر اذکار واجب یا مستحب را دربرمیگیرد، چنان که نماز مغرب و عشای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مزدلفه که با یک اذان هر دو را به جا آوردند، از مصادیق یاد خداست ۲٫ و یاد خدا همانطور که قبلاً بازگوشد متذکر را به مأدبه گسترده میزبان فرا میخواند تا از آن متنعّم شود و برای او ملکه گردد.
حکم وقوف در مشعر حرام
یکی از واجبات و ارکان حج که خصوصیتهای آن را سنّت معصومان(علیهمالسلام) بیان کرده است وقوف در سرزمین مشعر (مزدلفه) است ۳٫ در اینکه آیا جمله ﴿فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ بر وجوب وقوف در مشعر حرام دلالت میکند یا نه، مفسران و فقها اختلاف دارند ۴٫ برخی که دلالت آن را بر وجوب
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۰٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۱٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۳٫
۱۳۱
وقوف در مشعر حرام میپذیرند دوگونه استدلال کردهاند:
۱٫ امر ﴿فَاذکُروا﴾ دلالت بر وجوب ذکر در مشعر حرام میکند و وجوب ذکر در مشعر حرام، مستلزم وقوف در آنجاست، پس بالملازمه این جمله وجوبِ وقوف در مشعر حرام را میرساند ۱٫
۲٫ بسیاری از مفسران و فقیهان، امر به ذکر را بر استحباب حمل کردهاند ۲٫ در پاسخ، قائلان نظریه وجوب وقوف گفتهاند: «امر به یاد خدا در مشعر، هم اقتضای وقوف در مشعر را دارد و هم اقتضای وجوب ذکر را؛ گویا خداوند فرموده است: «فإذا أفضتم من عرفَت فکونوا بالمشعر الحرام و اذکروا الله فیه» ۳ حال، چنانچه دلیلی بر استحباب یاد خدا در مشعر حرام اقامه شود، وجوبِ وقوف همچنان پا برجاست». بعضی نیز برای خلاصی از حمل امر به ذکر بر استحباب گفتهاند: مراد از «ذکر» به قرینه ﴿واذکُروهُ کَما هَدکُم﴾، شکر خداست که واجب است ۴٫
چنان که اشاره شد غالب مفسران و فقیهان، امر به ذکرِ حق را بر استحباب حمل کرده ۵ و دلالت این جمله را بر وجوب وقوف در مشعر حرام نپذیرفته و
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۰٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۹۱ ـ ۳۹۲؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۷۸٫
^ ۳ – ـ زبده البیان، ص۲۷۲٫
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۷؛ فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۲۸۷؛ کنز العرفان، ج۱، ص۳۰۴؛ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۹۳٫
۱۳۲
استدلالهای قائلان به دلالت را پاسخ دادهاند و ظاهراً سخن این گروه صحیح است، زیرا طبق بیان ایشان وجوب وقوف در مشعر، تنها از راه وجوب ذکر و امر به آن فهمیده میشود و با حمل امرِ ذکر بر استحباب، دیگر راهی برای برداشت وجوبِ وقوف در مشعر از این آیه نمیماند ۱ ، بنابراین جمله ﴿فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام﴾ فقط بر ورود در مشعر حرام و عبور از آن دلالت میکند؛ نه بر وجوب توقف در آن، چون میتوان هنگام عبور از مشعر به یاد خدا بود و امر الهی را امتثال کرد.
لازم است عنایت شود که تعیّن وقوف و عدم کفایت عبور و نیز مقدار وقوف، به وسیله سنّت معصومان(علیهمالسلام) مشخص شده است.
تذکّر: چون ظاهر امر ﴿واذکُروهُ کَما هَدکُم﴾ مفید وجوب است گروهی آن را بر جمع بین نماز مغرب و عشا در مزدلفه حمل کردهاند تا ظاهر امر محفوظ باشد ۲ ، زیرا نماز ذکر است: ﴿واَقِمِ الصَّلوهَ لِذِکری﴾. لازم است عنایت شود که حمل مطلق بر مقید نیازمند دلیل تقیید است وگرنه جمع تبرعی خواهد بود. دراینگونه از موارد، تصرف در هیئت (اذکروا و حمل بر استحباب) بر تصرف در ماده (و حمل ذکر بر نماز) مقدّم است.
شکرگزاری در برابر نعمت هدایت
کافِ «کَما» در ﴿واذکُروهُ کَما هَدکُم﴾ ظاهراً مفید تعلیل است ۳ ؛ نه تنظیر و تشبیه (برای تشبیه وجهی است که در ذیل عنوان بعد خواهد آمد)، زیرا یاد حق
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص ۵۲۷؛ کنز العرفان، ج ۱، ص۳۰۴؛ فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۲۸۶٫
^ ۲ – ـ ر.ک: انوار التنزیل، ج۱، ص۱۱۲؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۰۶؛ زبده البیان، ص۲۷۰؛ جواهر الکلام، ج۱۹، ص۷۹٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مسالک الافهام، کاظمی، ج۲، ص۲۰۴؛ زبده البیان، ص۲۷۲؛ فقه القرآن، راوندی، ج۱، ص۲۷۷٫
^ ۴ – ـ فقه القرآن، راوندی، ج ۱، ص ۲۸۷٫
^ ۵ – ـ انوار التنزیل، ج۱، ص۱۱۲؛ مسالک الافهام، کاظمی، ج۲، ص۲۰۴ ـ ۲۰۶؛ زبدهالبیان، ص ۲۷۱ ـ ۲۷۲٫
۱۳۳
به اندازه یا مثل هدایت خداوند، مقدور و میسور کسی نیست، از این رو این جمله نظیر آیه شریفه ﴿ولِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم ولَعَلَّکُم تَشکُرون) ۱ است و میرساند که در برابر هدایت خدا شما نیز تکبیر بگویید و شکرگزاری کنید، افزون بر آن، ذکر «الله اکبر علی ما هدانا» که در ایام تشریق میخوانند، میتواند به منزلهشرح این جمله باشد.
در جمله ﴿واذکُروهُ کَما هَدکُم﴾ چون روی سخن با خردمندان است، میفرماید: این نعمتِ هدایتی که از آن برخوردارید، فیض خداست و به پاس آن به یاد خدا باشید. گاهی انسان «تحمید» دارد که افزون بر یاد خدا، شکرگزاری او نیز به شمار میرود و زمانی «تسبیح»، «تهلیل» و «تکبیر» دارد که اینها هم در حدّ خود شکر خداست. در حقیقت، خدای سبحان با این جمله، برهانی عقلی مؤلّف از چند مقدمه اقامه کرده است؛ بدینگونه که چون خدا شما را هدایت کرد و هدایت نیز نعمت خداست و شکر منعم هم لازم است، پس به یاد حق باشید؛ یعنی شکرگزاری کنید.
در آیات بعدی، روی سخن با کسانی است که بعد از فراغت از مناسک حجّ سرگرم یاد نیاکان خود بودند و با فخرفروشی وقت میگذراندند. خداوند به آنان فرمود که همان قدر که به یاد پدرانتان هستید، به همان اندازه یا بیشتر به یاد خدا باشید: ﴿فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم اَو اَشَدَّ ذِکرا) ۲
ذکر خدا بر اساس توحید
ذیل عنوان قبل، ذکر خداوند به هدایت الهی تعلیل شد و جمله ﴿واذکُروهُ کَما
^ ۱ – ـ زبده البیان، ص ۲۷۲٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۷۸ ـ ۱۷۹٫
^ ۳ – ـ ر.ک: همان، ص۱۷۸؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۰۶٫
۱۳۴
هَدکُم﴾ به همین سبک معنا شد. چنان که اشاره شد احتمال دیگری هم مطرح است و آن اینکه کلمه «کما» برای تشبیه باشد؛ یعنی همانطور که خداوند شما را راهنمایی کرد به یاد او باشید؛ نه آنطور که از جاهلیت به یادگار مانده است، زیرا شعار جاهلی در تلبیه حج این بود: «لبیک اللّهمّ لبیک لا شریک لک إلاّ شریکاً هو لک تملکه و ما ملک». این ذکر شرکآلود همانند هدایت الهی نیست ۱٫
از طرف دیگر ممکن است ذکر خداوند براساس توحید و نزاهت از شرک باشد؛ لیکن چون اسمای حسنای خداوند توقیفی است، الفاظ و کلماتی باید به کار رود که در کتاب و سنّت استعمال شده باشد؛ یعنی کلمهای که در هیچ ذکر، شکر، دعا و ثنای الهی نیامده و در هیچ متن مقدّسی بر خداوند اطلاق نشده است نمیتوان آن را درذکر خدا مطرح کرد، پس ذکر خداوند باید نظیر هدایت خدا و برابر راهنمایی او باشد ۲٫
ضلالت انسانها بدون هدایت الهی
خدای سبحان فرمود کهبه یاد خدا باشید، در حالی که به راستی قبل از بهرهمندی از هدایت او گمراه بودید: ﴿واذکُروهُ کَما هَدکُم واِن کُنتُم مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّین﴾. «واو» در ﴿واِن کُنتُم﴾ «حالیه» است و به قرینه «لام فارقه» در ﴿لَمِنَ الضّالّین﴾ «إن» نیز مخففه از مثقّله است ۳ که تحقیق و تثبیت مطلب را میرساند نه نافیه. ﴿قَبلِه﴾ نیز قبلیّت زمانی یا رتبی است؛ دربارهمردم قبل از
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۰٫
۱۳۵
اسلام و پیش از نزول قرآن یا مردم دوران جاهلیت و زمان اسلام، «قبلیّت زمانی» است؛ یعنی هر دو گروه قبل از هدایت الهی گمراه بودند؛ اما نسبت به کسانی که اصلاً جاهلیت را درک نکردند، قبلیت رتبی است؛ یعنی اگر هدایت الهی شامل شما نمیشد و به حال خود رها میشدید، شما نیز همانند نیاکانتان گرفتار شرک و بتپرستی و تعصب کفرآمیز جاهلی میشدید.
امروز نیز انسانها بدون هدایت الهی، در ضلالت و گمراهی هستند، هرچند از نظر علمی پیشرفتهایی چشمگیر داشته باشند؛ مثلاً در کشورهایی نظیر هند، ژاپن و چین، چون از فیض وحی و هدایت الهی برخوردار نشدهاند، هماکنون کسانی هستند که در دام الحاد یا در دامن بتپرستی گرفتارند و دربرابر مجسّمهها خضوع عبادی دارند. نمیتوان با پیشرفت علم و صنعت، بدون وحی و هدایت الهی، ملتی هدایت یافته بود.
ایرانیان هم اگر از وحی و هدایت الهی به برکت ائمه اطهار(علیهمالسلام) برخوردار نمیشدند، یا همانند برخی از نیاکانشان آتشدوستی و آیین زرتشتی و گبری را به نام سنت باستانی حفظ میکردند یا به دام الحاد یا بتپرستی میافتادند، ازاین رو در زیارت «جامعه کبیره» به حضور ائمه اطهار(علیهمالسلام) عرض میکنیم: «بکم أخرجنا الله من الذّلّ… و أنقذنا من شفا جرف الهلکات و من النّار» ۱ بنابراین انسانهای هدایت یافته، همواره باید شاکر خدای سبحان باشند و نسبت به انبیا و اولیای خدا، خصوصاً ائمه اطهار(علیهمالسلام) خضوع و تکریم کنند که با هدایتگری آنان از دام الحاد و بتپرستی و شرک رها شدند، چون هر خیری بهره امت اسلامی میشود به برکت این بزرگان دین است و در حقیقت، بشرِ نجات یافته در کنار سفره کرامت و هدایت این خاندان نشسته است.
^ ۱ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۲۰۳، با تحریر اندک.
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۷۸، با تغییر اندک.
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۶؛ الکشاف، ج۱، ص۲۴۷٫
۱۳۶
تذکّر: چون ضلالت به لحاظ راه است و راه گم کرده متحیر و سردرگم است، تحیّر و سردرگمی با ضلالت همراه است وگرنه اصطلاحاً «ضالّ» غیر از «متحیّر» است.
اشارات و لطایف
۱٫ اسرار وقوف در عرفات
وقوف در عرفات تنها در مناسک حج و از مشترکات حج تمتع و قِران و اِفراد است. در روایات برای وقوف در عرفات اسراری آمده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
أ. تطهیر و آمادگی برای ورود به خانه خدا؛ امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) در پاسخ پرسشی از راز وقوف در عرفات فرمود: چون کعبه خانه خداست و حرم دروازه آن است، وقتی مهمانان الهی آهنگ خانه خدا میکنند، خداوند آنان را بیرون دروازه نگهمیدارد تا به درگاهش تضرّع و ناله کنند… و بدین شکل از گناهان پاک شده و لیاقت ورود به محدوده حرم را پیدا کنند و کمکم به خانه او راه یابند و در اطراف آن طواف کنند ۱ ، از این رو در روز عرفه بهترین وظیفه همان دعا و نیایش است، از همینرو گرچه روزه روز عرفه مستحب است؛ ولی طبق بیان امام باقر(علیهالسلام) اگر روزه آن روز موجب ضعف انسان شود و نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند، روزه نگیرد ۲٫
تذکّر: یک. اینگونه از اسرار به مثابه حکمت است نه علّت، از اینرو نمیتوان جریان حج تمتع را به عمره آن نقض کرد. البته برای عمره تمتع نیز
^ ۱ – ـ عیون اخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۳۰۵؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
۱۳۷
راهحلّی وجود دارد؛ نظیر احرام در خارج حرم (ادعیه و اذکار)، تکرار تلبیه در فراز و فرود و… که با آن میتوان صلاحیت ورود به خانه خدا را فراهم کرد.
دو. لازم است حالت حاجیان واقف در عرفات حال مهمان منتظر باشد و هنگام افاضه از آن سرزمین احساس اذن دخول در محدوده حَرَم حاصل شود وگرنه با عدم اذن ورود به قلمرو حَرَم چگونه اذن دخول در مسجد حرام و سپس اذن قرب به کعبه و استلام حجر اَسود و نماز در حِجر اسماعیل پیدا میشود.
ب. آگاهی به معارف و علوم دینی و اسرار آفرینش؛ امام سجاد(علیهالسلام) در «حدیث شبلی» ۱ درباره سرّ وقوف در عرفات فرمود: «این وقوف برای آن است که انسان به معارف و علوم دینی واقف و از اسرار نظام آفرینش باخبر شود و بداند که خداوند به همه نیازهای او واقف و بر رفع آنها تواناست، خود را به او بسپارد و تنها از او اطاعت کند»، چون اطاعت او بهترین سرمایه است: «و طاعته غنی» ۲ از این رو امام سجاد(علیهالسلام) به سائلی که در روز عرفه گدایی میکرد، فرمود: وای بر تو! آیا در چنین روزی، دست نیاز به سوی غیر خدا دراز میکنی؛ در چنینروزی امید است خداوند به کودکان درون رحم سعادت بخشد ۳٫
ج. معرفت انسان به آگاهی خدا بر نهان و آشکار او؛ در ادامه «حدیث شبلی» حضرت سجاد(علیهالسلام) فرمود که حجگزار باید در عرفات دریابد که خدای سبحان به نهان و آشکار و به صحیفه قلب او و رازهای آن آگاه است؛ یعنی سرزمین عرفات محل ادراک و شهود مضمون آیه کریمه ﴿واِن تَجهَر بِالقَولِ فَاِنَّهُ
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۲۴٫
^ ۲ – ـ علل الشرایع، ج۱ ـ ۲، ص۸۷؛ بحار الانوار، ج ۹۴، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۴٫
۱۳۸
یَعلَمُ السِّرَّ واَخفی) ۱ است، از این رو حجگزاران نه تنها خویش را به گناهان جوارحی نمیآلایند، بلکه از گناه جوانحی نیز پرهیز میکنند و قلبشان را به خاطرات بد آلوده نمیسازند.
تذکّر: سرّ جدا کردن مطلب دوم و سوم از مطلب اول ملاحظه خصوصیتهای هر یک از آنهاست، وگرنه همگی در جامع مشترک یعنی اصل معرفت سهیماند.
تذکّر: آنچه گفته شد میتواند وجه تسمیه سرزمین معهود، به «عرفات» باشد، گرچه وجوه دیگری، مانند معرفت آدم و حوا، معرفت ابراهیم(علیهالسلام) راجع به رؤیای صادق خود، و نیز معرفت آنحضرت از مناسک و… نقل شده است ۲٫
۲٫ عرفات، سرزمین دعا
همه حالات زندگی برای نیایش مناسب است؛ ولی دوران پر بار حج و حضور در مواقف آن، شکوهی بیشتر برای دعا و تأثیری فراوانتر برای نیایش به درگاه پروردگار جهان دارد و چون دعای برخاسته از ضمیر صاف مقبول است و احرام و آهنگِ کعبه آزاد و پاک در تصفیه ضمیر تأثیری بسزا دارد، نیایش در حج و دعا در مواقف آن بهترین اثرها را به همراه خواهد داشت، از این رو برای هر برنامه از مناسک حج، دستور ویژهای درباره نیایش داده شده است و عمده آن دعای عرفه در صحرای عرفات و همراه توده مردم گردآمده از سراسر جهان و عشاق مشعر و مشتاقان کوی مناست.
^ ۱ – ـ مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۱۶۶٫
^ ۲ – ـ اقبال الاعمال، ص۲۲۴؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۵۵۵٫
۱۳۹
روایات فراوانی ۱ به بیان وظیفه حجگزاران در سرزمین عرفات پرداخته که بخش عمده آن درباره دعا و کیفیت آن، به ویژه دعای عرفه امام حسین و دعای امام سجاد(علیهماالسلام) است. بخش دیگر نیز درباره اهمیت دعا و ترغیب و تشویق افراد به دعا برای دیگران است؛ به گونهای که روشن میشود ائمه اطهار(علیهمالسلام) و برخی شاگردان آنان قسمت مهم همت خویش را در آن سرزمین که دعا مستجاب است، صرف دعا برای دیگران میکردند.
علی بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است: عبدالله بن جندب را در عرفات دیدم که زمانی طولانی دست به سوی آسمان بلند کرده و سیلاب اشک از گونههایش سرازیر بود، به طوری که شخص دیگری را اینگونه در حال مناجات ندیده بودم. هنگام عزیمت مردم به سوی مشعر به او گفتم: کسی را بهتر از تو در حال نیایش ندیدم. گفت:به خداسوگند! در آن حال فقط برادرانم را دعا میکردم، زیرا از امام کاظم(علیهالسلام) شنیدم که فرمود: کسی که به دور از چشم برادرش (برادر ایمانی) برای وی دعا کند، از جانب عرش ندا میرسد که صد هزار برابر آنچه برای او خواستی، نصیب تو خواهد شد، پس شایسته نبود که من صد هزار برابر دعای مستجاب را برای یک دعا که برآورده شدنش معلوم نیست واگذارم ۲٫ مشابه این حدیث درباره ائمه و دیگر صحابه نیز گفته شده است ۳٫پیام درخور توجه این روایات این است که هنگام اجتماع در سرزمین عرفات به فکر دیگران باشید. آن اندازه که دعا کردن برای دیگران نافع است، برای خود سودمند نیست، چون دعا کردن برای خود احیاناً مستجاب نخواهد
^ ۱ – ـ سوره طه، آیه ۷٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۵ ـ ۵۲۶؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۷۴٫
۱۴۰
شد؛ ولی برای دیگران سودش آن است که فرشتگان از خداوند برای داعی چندبرابرش را میطلبند و چون آنان بدون اذن خدا سخن نمیگویند: «لایَسبِقونَهُ بِالقَولِ وهُم بِاَمرِهِ یَعمَلون» ۱ به یقین دعایشان مستجاب است.
توضیح اینکه هر فعل، قول و اندیشه علمی که از روح میگذرد تکویناً به اذن الهی خواهد بود، زیرا موجود امکانی بدون استناد به واجب تعالی در نظام علّی معلولی پدید نمیآید. البته در این استناد، مبادی فعل، اعم از طبیعت، غریزت، میل و اراده محفوظ است.
مطلبی که انسان تبهکار یا پرهیزگار از خدا میخواهد ولی انجام آن مصلحت نیست مسبوق به صلاحدید الهی نبوده و به خواست او نخواهد بود، چنان که عصیان کافر همانند اطاعت مؤمن با اذن تکوینی خداست؛ لیکن طاعتْ مطلوب خدا و عصیان مکروه اوست و تفاوت تکوینی این دو غیر از تفاوت تشریعی آنها بر اهل نظر مستور نیست؛ ولی هر چه فرشته بخواهد مطلوب بلکه مامورٌ به الهی است و از اینرو حتماً برآورده میشود.
تذکّر: برخی اجتماع مردم در مساجد را به عنوان تشبّه به اهل عرفات در نهم ذیحجه بدون محذور دانسته و گروهی نیز آن را انجام دادهاند ۲٫
باید توجه داشت که ادلّه عام یا مطلقی هست که به تعمیم در دعا ترغیب کرده و مسجد را مکان مناسب برای نیایش فردی و جمعی اعلام داشته و نیازی به قصد تشبّه و مانند آن نیست.
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص۵۲۸ ـ ۵۶۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۵۰۸٫
^ ۳ – ـ همان.
۱۴۱
بحث روایی
۱٫ شأن نزول
عن ابن عبّاس قال: کانت عکاظ و مِجَنَّه و ذوالمجاز أسواقاً فی الجاهلیّه فتأثّموا أن یتّجروا فی الموسم فسألوا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عن ذلک فنزلت: ﴿لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم﴾ فی مواسم الحجّ ۱٫
اشاره: در جاهلیّت بازارهای مهم تجاری در مکّه بود. مردم آن عصر تجارت در موسم حجّ را گناه میشمردند. در این باره از پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) سؤال کردند. این آیه شریفه نازل شد که طلب کردن فضل الهی گناه نیست.
امین الاسلام طبرسی میگوید: این مطلب از امامان معصوم(علیهمالسلام) نیز نقل شده است ۲٫
۲٫ منظور از فضل الهی
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) فی قول الله: ﴿لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم﴾؛ «یعنی الرزق فإذا أحلّ الرجل من إحرامه و قضی نسکه فلیشتر و لیبع فی الموسم» ۳
اشاره: منظور از فضل الهی، رزق مادی است که تحصیل آن با تجارت در موسم حجّ جایز، بلکه راجح است. البته طبق توجیهی که در بحث تفسیری گذشت از امر عقیب توهّم حَظْر بیش از اباحه برنمیآید؛ لیکن عنوان «فضل
^ ۱ – ـ سوره انبیاء، آیه ۲۷٫
^ ۲ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۸۷٫
۱۴۲
خدا» معنای رجحان را به همراه دارد، از اینرو امام(علیهالسلام) به خرید وفروشی که صبغه تحصیل فضل الهی داشته باشد امر کرد، وگرنه صرف تجارت در موسم، با قطع نظر از آنچه درباره کسب حلال وارد شده است، رجحان نداشته و مأمورٌ به نیست.
در برخی روایات فعالیتهای تجاری از اهداف تبعی و برکات جانبی وجوب حج به شمار آمده است: هشام بنحکم از حضرت صادق(علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: «خداوند مردم را امر کرد از شرق و غرب در حج اجتماع کنند تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی مال التجاره خود را به شهرهای دیگر منتقل کند و از این رهگذر باربران و شترداران سود برند…، چون اگر هر قومی تنها به شهر خود و آنچه در آن است بسنده کند، هلاک و شهرها ویران میشود و درآمدها از بین خواهدرفت» ۱
اگر در برخی روایات ﴿فَضلاً مِن رَبِّکُم﴾ بر «المغفره من ربّکم» تفسیر شده است ۲ ، در واقع «فضل الهی» بر رزق معنوی و افضل افراد آن، بدون حصر، تطبیق داده شده است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۵۳۴٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۷٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۶٫
۱۴۳
بازدیدها: 296