تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ مِنهُم مَن کَلَّمَ اللهُ ورَفَعَ بَعضَهُم دَرَجتٍ وءاتَینا عیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنتِ واَیَّدنهُ بِروحِ القُدُسِ ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلَ الَّذینَ مِنبَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنتُ ولکِنِ اختَلَفوا فَمِنهُم مَن ءامَنَ ومِنهُم مَن کَفَرَ ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلوا ولکِنَّ اللهَ یَفعَلُ ما یُرید (آیهٴ ۲۵۳)
گزیده تفسیر
همه رسولان الهی از نصاب لازم برای رسیدن به مقام رسالت برخوردارند؛ ولی خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری نسبی داده است، بدینگونه که با بعضی به شکلی خاص سخن گفته و برخی را به درجات وجودی بالایی برده و بعضی را در دادن بیّنات و تأیید به روحالقدس برتری بخشیده است.
۳۳
از آنجا که انبیای الهی در دعوا و دعوت خود صادق و حقیق بودند، انتظار این است که امّتهای آنان، در سایه ایمان به خداوند در صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی سعادتمندانهای داشته باشند؛ ولی اینان با یکدیگر اختلاف کردند و دو گروه مؤمن و کافر شدند و به کشتار یکدیگر پرداختند.
خداوند حکیم اراده کرده است که انسانها با اختیار خود راه کمال را بپیمایند، از اینرو آنان را آزاد گذاشت و به اضطرار آنها را مؤمن نساخت و به اجبار جلوی کشتارشان را نگرفت تا راه کمال انسانها بسته نشود و اگر خداوند میخواست، جلوی جنگ خونین آنان را میگرفت، زیرا اراده خداوند تخلفناپذیر است؛ لیکن تکویناً چنین ارادهای نکرده است، گرچه تشریعاً از اختلاف و خونریزی میان دینداران نهی کرده و از آن بیزاری جسته است.
تفسیر
مفردات
کَلَّمَ: «کلام»، ابراز و آشکار کردن افکار و منویّات درونی است، به هر وسیلهای باشد. تکلیم، ابراز کلام در برابر مخاطب است، بنابراین تکلیم از کلام، اخص است، زیرا هر کلامی خطاب برای دیگری نیست. تکلّم ابراز کلام است، بدون لحاظ مخاطب ۱٫
ریشه «کلم» به معنای ایراد جراحت و زخم نیز آمده است ۲٫ این معنا در
^ ۱ – ـ واژه «رفع» در تسنیم، ج۷، ص۲۸، «البینات» در ج۵، ص۵۳۸، «اختلفوا» در ج۸، ص۵۷۲ و «اقتتلوا» در ج۷، ص۶۰۴ بحث شد.
^ ۲ – ـ التحقیق، ج۱۰، ص۱۰۸ ـ ۱۰۷، «ک ل م».
^ ۳ – ـ النهایه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۹، «ک ل م».
۳۴
قرآن به کار نرفته است و برخی آن را از زبان عبری دانستهاند ۱٫
مَرْیَم: مریم دختر عمران و مادر حضرت عیسی(علیهالسلام) است. بیش از سی بار نام این بانوی بزرگوار در قرآن آمده است. در لغت عبری «مریم» به معنای زن عبادتگر است ۲٫
أَیَّدْنهُ: «أید»، قوّت همراه با مصونیت از موانع است. «تأیید به روحالقدس»، توجه مخصوص و دمیدن روح قدسی از خداست که براثر آن انسان نیرومند میشود و روحش نورانی شده و آرام میگیرد و در آنچه بدان مأمور است، استقامت مییابد ۳٫
دو ریشه «اید» و «یدی» از جهت معنا نزدیک هماند. «أیّده الله»، یعنی خدا قوتش دهد و «ما لی به یدٌ»، یعنی بر او قوّت ندارم. شاید «اید»، مقلوب «یدی» باشد ۴٫
رُوح القُدُسِ: «قُدْس» و «قُدُس»، به معنای طهارت معنوی و برکت است. قدس، اَخص از طُهر است، چون طهارت اعم از ظاهری و معنوی است ۵٫ در بحث تفسیری آیه ۸۷ سوره «بقره» مراد از روح القدس بیان شده است ۶٫
شَاءَ: ریشه «شییء» به معنای تمایلی است که به حد طلب میرسد ۷٫ نزد
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۱۰، ص۱۰۷، «ک ل م».
^ ۲ – ـ ر.ک: نثر طوبی، ج۲، ص۳۹۷؛ التحقیق، ج۱۱، ص۸۷ ـ ۸۶، «مریم».
^ ۳ – ـ التحقیق، ج۱، ص۱۷۹، «أ ی د».
^ ۴ – ـ المعجم فی فقه لغه القرآن، ج۴، ص۳۵۸، «ا ی د».
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۹، ص۲۱۰، «ق د س».
^ ۶ – ـ تسنیم، ج۵، ص۴۵۵ ـ ۴۵۲٫
^ ۷ – ـ همان، ج۶، ص۱۷۸ ـ ۱۷۷، «ش ی ء».
۳۵
بیشتر متکلّمان، مشیت با اراده مساوی است و پیش برخی مشیت از خدا ایجاد و آفرینش شیئی است، و از مردم، رسیدن به چیزی است ۱٫
تناسب آیات
محتوا و سیاق آیات پیشین و آیات ۲۵۳ و ۲۵۴ گواه است که مطالب این دو آیه ادامه مسائل گذشته است و این آیات یکباره نازل شدهاند.
مطالب آیات گذشته، امر به جهاد و دعوت به انفاق و بازگو کردن جنگ طالوت و جالوت بود که پس از حضرت موسی(علیهالسلام) رخ داد ۲٫
در این آیات، نخست برای دفع توهم یکسان بودن درجه رسولان الهی که جمله پایانی آیه قبل: ﴿واِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلین﴾ موهم آن است، تفاضل انبیا(علیهمالسلام) و برتری حضرت موسی و عیسی(علیهماالسلام) گوشزد شده ۳ و در ادامه سرّ درگیریهای خونین امتهای آنان و مشیت و اراده تکوینی خدای سبحان در این باره بیان ۴ ، و در پایان در آیه ۲۵۴ دوباره از مؤمنان خواسته شده است پیش از اتمام حیات دنیایی انفاق کرده و کوتاهی نورزند.
٭ ٭ ٭
بزرگداشت پیامبران
وجود برتری میان رسولان الهی(علیهمالسلام) سبب کاستن از ارج و مقام بعضی از آنان
^ ۱ – ـ مفردات، ص۴۷۱، «ش ی ء».
^ ۲ – ـ المیزان، ج۲، ص۳۰۹٫
^ ۳ – ـ ر.ک: تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۲۸۲؛ نظم الدرر، ج۱، ص۴۸۵٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج۲، ص۳۰۹٫
۳۶
نیست، چنان که خدای سبحان برای دفع این توهّم، پیش از بیان تفضیل، از انبیا با عظمت یاد میکند: ﴿تِلکَ الرُّسُل﴾.
کاربرد اسم اشاره مفرد ﴿تِلک﴾ به جای «هؤلاء»، که از نظر ادبی به لحاظ جمع مکسّر بودن «رسل» است که با آن معامله مفرد مؤنث (جماعه) میشود، برای بیان این حقیقت است که انبیا یک حقیقت بعید المنال دارند که به صورت رسولان و افراد متکثّر ظهور میکنند. کاربرد اسم اشاره دور، همچنین نشان مقام والای رسولان الهی است، چنان که خدای سبحان برای تجلیل از اصل قرآن کریم به جای «هذا الکتاب»، ﴿ذلک الکتَب) ۱ به کار برده است تا مقام عظیم آن را برساند و به همه بفهماند که تا انسان از همت عالی برخوردار نشود و از حضیض مُلک اوج نگیرد، به معارف والای ملکوت دست نمییابد.
فضیلت، کمال وجودی حقیقی
مراد از فضیلت، مقامهای اعتباری مانند ریاست یک سازمان اداری نیست، زیرا هر چند در اسلام پس از مقام نبوّت و رسالت، مقامی بالاتر از خلافت و رهبری مردم نیست، بلکه خلافت و اداره نظام مسلمانان برجستهترین مقام است، با این همه، امیرمؤمنان، علی(علیهالسلام) در مقام قیمتگذاری آن، لنگه کفش وصلهدار را از آن بهتر دانسته است: «و الله لهی أحبُّ إلی من إمرَتِکُم، إلاّ أن أُقیم حقّاً، أو أدفع باطلاً» ۲ زیرا لنگه کفش وجود تکوینی و واقعی دارد و میتوان با آن راه رفت؛ ولی عناوین اعتباری که حدوث و زوال آن فقط در قلمرو انشاست، کار لنگه کفش وصلهدار را هم نمیکند.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۳۳٫
۳۷
اعتبار غیر از ذهن، و وجود اعتباری غیر از وجود ذهنی است که وجودی حقیقی نامیده میشود و در برابر وجود عینی است، زیرا وجود اعتباری که در فقه و حقوق مورد بحث قرار میگیرد، نوعی قرارداد است که با اعتبار معتبر پدید میآید و با آن دگرگون میشود و هیچ واقعیتی ندارد، بنابراین سخن حضرت علی(علیهالسلام) طبق برهان عقلی است.
همچنین منظور از فضیلت، برتری در امور مادی نیست، چون در جملههای بعدی تکلیم الهی و ترفیع درجات را بیان میکند و نیز در آیه ﴿ورَفَعنهُ مَکانًا عَلیّا) ۱ که درباره مکانت برتر حضرت ادریس(علیهالسلام) است، محورهای تفضیل، امور غیر مادی است، پس مراد از فضیلت در این آیه درجه وجودی است که گوشهای از آن در آیه ﴿اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقکُم) ۲ آمده است و به طور کلی مقام ولایت، پشتوانه آن است. بر این اساس، هرموجودی که از درجه وجودی برتری برخوردار باشد، نسبت به دیگران برتر است و به دیگر سخن، منظور از «افضل» همان معنایی است که در حکمت نظری و جهانبینی مطرح است؛ نه در حکمت عملی و بحثهای ارزشی که در آن اعتبار جریان دارد و برهانپذیر نیست.
معیار فضیلت، امر وجودی و کمالات حقیقی است و زمانی که روح انسان کامل میشود، صاحب آن به مقام برتر میرسد و ظهورش در قیامت روشنتر است، چون در قیامت، بر خلاف دنیا فضایل فقط حقیقی و وجودی محض و از هر اعتباری پیراستهاند: ﴿ولَلاءخِرَهُ اَکبَرُ دَرَجتٍ واَکبَرُ
^ ۱ – ـ سوره مریم، آیه ۵۷٫
^ ۲ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۳٫
۳۸
تَفضیلا) ۱ هرچند در سایه احترام به اعتبارهای معقول، مشروع و مقبول دنیا پدید آمده باشند.
کیفیت تفضیل انبیا
تفضیل رسولان الهی از ناحیه خداوند است؛ نه اینکه مردم پیامبری را از دیگران برتر بدانند؛ یا به بعضی مقامی بدهند و از برخی دریغ دارند. ترجیح الهی نیز دو نوع است:
۱٫ ترجیح متقابل الطرفین و نسبی: خدای سبحان به حضرت موسی(علیهالسلام) معجزات و کمالات مخصوصی میدهد که آنها را به حضرت عیسی(علیهالسلام) نداده است. از سوی دیگر به حضرت عیسی(علیهالسلام) معجزات و کمالاتی میدهد که به حضرت موسی(علیهالسلام) نداده است که در این موارد، تفاضل متقابل است.
۲٫ ترجیح یک طرفه و مطلق: آنچه خدای سبحان به حضرت ختمی نبوّت، محمّد رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم نسبت به انبیای پیشین داده است، به نحو عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر چه را انبیای گذشته داشتند، وجود مبارک رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم دارد و عکس این معنا صادق نیست.
ترجیح مطلق رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم سبب شده است که بعضی جمله ﴿ورَفَعَ بَعضَهُم دَرَجت﴾ را منحصر به ایشان بدانند ۲ ؛ ولی این تعبیر مطلق، دلیل آن نیست، بلکه دلیل آن آیه ﴿واَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتبِ ومُهَیمِنًا عَلَیه) ۳ است که آن حضرت را به لحاظ قرآن مهیمن، صاحب
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۲۱٫
^ ۲ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۹۷؛ الکشف و البیان، ج۲، ص۲۲۵٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۴۸٫
۳۹
هیمنه و واجد سیطره و بالاخره به عنوان شاخص معرفی کرده است. شواهد دیگری هم بر شاخصیّت ایشان هست.
گفتنی است از آیه مورد بحث و آیات دیگر که درباره انبیا(علیهمالسلام) آمده و در آنها گاهی از تکلّم خداوند با حضرت موسی(علیهالسلام) یا تأیید حضرت عیسی(علیهالسلام) به روح القدس یا از رفعت حضرت ادریس(علیهالسلام) به مکانت والا سخن به میان آمده است، بیش از تفاضل متقابل و نسبی استفاده نمیشود.
تفضیل برپایه تکلیم
آیه مورد بحث، بیان تفضیل خداوند درباره رسولان خویش است و وجه التفات از سیاق تکلّم در ﴿فَضَّلنا﴾ به غیبت در ﴿کَلَّمَ الله﴾ تفنّن در تعبیر است.
اصل سخن گفتن خداوند با رسولان الهی(علیهمالسلام) اختصاصی به حضرت موسی(علیهالسلام) ندارد، زیرا مطابق آیه ﴿وَما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُکَلِّمَهُ اللهُ اِلاّوَحیًا اَو مِن ورایء حِجابٍ اَویُرسِلَ رَسولاً فَیوحِی بِاِذنِه) ۱ خدای سبحان با انبیای خود، بهصورت مانعه الخلو، از سه طریق سخن گفته است؛ برترین آنها کلام بیواسطه الهی است، از همینرو تکلیم الهی با رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج از سخن گفتن خداوند با حضرت موسی(علیهالسلام) برتر بوده است، زیرا مکالمه معراج به دلیل آیات ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی ٭ فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی ٭ فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی) ۲ از نوع سخن گفتن بیواسطه است؛ ولی مکالمه با موسای کلیم(علیهالسلام) از وراء حجاب یعنی از درخت بود که با گفتوگوی بدون حجاب فرق دارد.
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه ۵۱٫
^ ۲ – ـ سوره نجم، آیات ۱۰ ـ ۸٫
۴۰
برپایه روایات نیز حضرت ختمی نبوّتصلی الله علیه و آله و سلم دو آیه پایانی سوره بقره: ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ والمُؤمِنون) ۱ را مشافهتاً تلقّی کرده است ۲ ، در حالیکه طبق آیه ﴿فَلَمّا اَتها نودِی مِن شطِیء الوادِ الاَیمَنِ فِی البُقعَهِ المُبرَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ اَن یموسی اِنّی اَنَا اللهُ رَبُّ العلَمین) ۳ خدای سبحان با حضرت موسی(علیهالسلام) با واسطه و از پشت حجاب سخن گفته است.
غرض آنکه سخن گفتن خدا با یک پیامبر، دلیل افضلیت مطلق او نیست، گرچه دلیل فضیلت وی خواهد بود. آری انبیای اولواالعزم نسبت به دیگران برتری مطلق دارند، زیرا پیامبران دیگر حافظ کتاب و شریعت آنها بوده و پیرو آنان هستند و در میان پیامبران اولواالعزم نیز وجود مبارک رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم از همه برتر است، چنان که از موهبت ویژه برترین کلام الهی، یعنی تکلم بیواسطه برخوردار بود. سایر انبیا نه از این مرحله والای مکالمه طرفی بسته بودند و نه چیزی همتای آن نصیب آنان شده است که پیامبر اعظمصلی الله علیه و آله و سلم از آن بینصیب باشد، پس رجحان و فضیلت حضرت ختمی نبوّتصلی الله علیه و آله و سلم بر انبیای دیگر مطلق و نفسی است نه مضاف و نسبی؛ و از قسم دوم (ترجیح یک طرفه و مطلق) است نه اول (ترجیح متقابل الطرفین و نسبی).
تذکّر: چون عنصر محوری رسالت به تکلم خداست، هرگونه تفاضلی که در بین رسولان پدید میآید میتواند ریشه در نحوه تکلّم الهی داشته باشد، ازاینرو بر همین پایه، یعنی تکلیم خدا، طرح جریان تفاضل رسولان آغاز شد. البته همانگونه که اشاره شد بازگشت اینگونه تفضیلها به همان ترجیح
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۵٫
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۹۵؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۳۰۴ ـ ۳۰۳٫
^ ۳ – ـ سوره قصص، آیه ۳۰٫
۴۱
مطلق و نفسی است نه مضاف و نسبی، زیرا تکلیم بیواسطه همه درجات تکلّم با واسطه را دارد با افزایش؛ ولی تکلم با واسطه کمالهای وجودی تکلم بیواسطه را فاقد است.
حقیقت سخن گفتن خدا
در قرآن کریم اموری مانند «کلام» و «قول» و «امر»، به خدای سبحان نسبت داده شده است. معنایی که انسانهای عادی از کلام به یاد دارند، لفظی است که برای مفهومی وضع شده است و اشخاص با استمداد از حنجره و فضای دهان آن را ادا میکنند و با تلفظ چند کلمه در کنار یکدیگر کلام شکلمیگیرد؛ ولی خداوند از این نوع کلام پیراسته است، چنان که کارهای تکوینی او با قرارداد و اعتبار نیز سامان نمییابد: ﴿لَیسَ کَمِثلِهِ شیء) ۱ البته کتابهای آسمانی که برای هدایت بشر فرود آمده است، در مرحله نازل با قرارداد همراه است و برای انبیا و امت آنان با استمداد از حنجره و مخارج فم و فضای دهان ادا میشود: ﴿اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا) ۲ ولی آنچه مستقیماً به خداوند نسبت داده میشود، از جهات مادی منزّه است.
مسلّم است که خدای سبحان با پیامبر اسلام و حضرت موسی و انبیای دیگر(علیهمالسلام) و نیز با فرشتگان سخن گفته است: ﴿وکَلَّمَ اللهُ موسی تَکلیما) ۳ ﴿اِنّی اصطَفَیتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسلتی وبِکَلمی) ۴ ﴿ورُسُلاً قَد قَصَصنهُم
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه ۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره زخرف، آیه ۳٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۱۶۴٫
^ ۴ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۴٫
۴۲
عَلَیکَ مِن قَبلُ ورُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک) ۱ ﴿وما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُکَلِّمَهُ اللهُ اِلاّوَحیًا اَو مِن ورایء حِجابٍ اَویُرسِلَ رَسولاً فَیوحِی بِاِذنِهِ ما یَشاءُ اِنَّهُ عَلی حَکیم) ۲ ﴿واِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلئِکَهِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَه) ۳ امّا برای روشن شدن حقیقت تکلیم الهی، نخست باید معنای «کلمه» در قرآن کریم روشن شود، زیرا «تکلیم» از «کلمه» گرفته شده است.
قرآن کریم از حضرت عیسی و یحیی(علیهماالسلام) به «کلمه الله» یاد میکند: ﴿اِنَّمَا المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَمَ رَسولُ اللهِ وکَلِمَتُهُ اَلقها اِلی مَریَم) ۴ ﴿اَنَّ اللهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحیی مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِنَ الله) ۵ و فراتر از آن، سراسر نظام آفرینش را کلمات الهی مینامد: ﴿قُل لَو کانَ البَحرُ مِدادًا لِکَلِمتِ رَبّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ اَن تَنفَدَ کَلِمتُ رَبّی) ۶ انضمام این آیات با یکدیگر نتیجه میدهد که «کلمه الله» فیض وجودی است و راه افاضه آن، تکلیم الهی است و حضرت مریم و زکریّا(علیهماالسلام) که مستفیض این فیضاند مستمع و مخاطب کلام الهی هستند.
بر این اساس، احساس نورانیت باطنی نشان تکلیم الهی با فرد است؛ اگر بیواسطه یا از پشت حجاب مانند شنیدن صدای توحید از درخت نباشد، به وسیله جبرئیل یا دیگر فرشتگان است؛ ولی به هر حال، مطالب خیری که در قلب انسان پیدا میشود، کلام الله است، چنانکه القای شرور، کلام و وسوسه
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۶۴٫
^ ۲ – ـ سوره شوری، آیه ۵۱٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۳۰٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۱۷۱٫
^ ۵ – ـ سوره آل عمران، آیه ۳۹٫
^ ۶ – ـ سوره کهف، آیه ۱۰۹٫
۴۳
شیطان است: ﴿واِنَّ الشَّیطینَ لَیوحونَ اِلی اَولِیائِهِم لِیُجدِلوکُم﴾؛ ﴿یوحی بَعضُهُم اِلی بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا) ۱
لازم است عنایت شود که هر تکلمی مستلزم تحقق شنیدن بالفعل نیست، بلکه میشود تکلّم و کلمه بالفعل باشد؛ ولی کسی کر و ناشنوا باشد و آن را نشنود: ﴿صُمٌّ بُکمٌ عُمی فَهُم لایَعقِلون) ۲ چنان که همه عالَم صدای خداوند است؛ لیکن شنونده آن کمیاب است.
براساس آیه ﴿واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعلَمون) ۳ نازلترین درجه کلام خداوند، قرآن نوشته شده حاضر است و خدای سبحان همواره با همین آیات مکتوب و ملفوظ با انسانها سخن میگوید؛ نه فقط قاری قرآن، زیرا قرینه عقلی یا نقلی قطعی برای عدول از ظاهر ﴿حَتّی یَسمَعَ کَلمَ الله﴾ نیست تا گفته شود مراد «قرائت قاری است و اطلاق کلام الله بر آن، از آنروست که قرآن فرستاده اوست».
قاری، مجرای فیض حق است و سراسر عالم نغمه خداست و قاری قرآن، خود کلمه حقیقی خداست که کلمات اعتباری او را میخواند، از اینرو مقتضای ادب تلاوت این است پس از شنیدن ندای ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا﴾ لبّیک گفته شود که نشان فعلی بودن خطاب الهی است، وگرنه گفتن لَبّیک به صورت جدّ متمشّی نمیشود.
تذکّر: ۱٫ واژههای «قول»، «امر»، «کن» و… در قرآن کریم درباره بسیاری
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۱۲٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۱٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۶٫
۴۴
از موجودها به کار رفته است؛ لیکن عنوان تکلیم و تکلم بیشتر درباره خداوند و انسان استعمال شده و اگر تکلیم اعضا در معاد مطرح شده برای آن است که اجزای بدن انساناند؛ ولی در آیه ﴿دابَّهً مِنَ الاَرضِ تُکَلِّمُهُم) ۱ به حیوان اسناد داده شده، گرچه همین عنوان (دابّه الارض) در بعضی روایات بر برخی از اولیای الهی تطبیق شده ۲ و در آیه ﴿اَم اَنزَلنا عَلَیهِم سُلطنًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشرِکُون) ۳ به غیر انسان اسناد داده شده است.
۲٫ تکلیم الهی همانطور که در قلب ظهور دارد، چنانکه از آیه ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِک) ۴ و از تعبیر امیرمؤمنان(علیهالسلام): «… وکلّمهم فی ذات عقولهم» ۵ استفاده میشود، ممکن است با ایجاد صوت در شیء خارجی باشد و وسیله فهم انسان کامل معصوم مانند حضرت موسی(علیهالسلام) فراهم گردد.
۳٫ استعمال «کلمه» درباره فیض وجودی، کاربردی حقیقی است، زیرا واضع، «کلمه» را برای روح معنا (یعنی چیزی که از غیب حکایت میکند) وضع کرده است و اگر برای معنای ساده وضع کرده باشد، کمکم برای معنای عمیق به صورت مجاز استعمال شده و بر اثر تکرار آن، حقیقت ثانوی شده است، بنابراین اطلاق «کلمه» بر موجود عینی و خارجی، براساس هر یک از این مبانی باشد، استعمال حقیقی است.
۴٫ وضع الفاظ برای مفاهیم عام که از آن به روح معنا یاد میشود برهان
^ ۱ – ـ سوره نمل، آیه ۸۲٫
^ ۲ – ـ بحار الانوار، ج۳۹، ص۲۴۴ ـ ۲۴۳٫
^ ۳ – ـ سوره روم، آیه ۳۵٫
^ ۴ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۴ ـ ۱۹۳٫
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲٫
۴۵
عقلی یا نقلی ندارد، بلکه به استناد حدس است. منشأ این مبدأ حدسی، بررسی وضع الفاظ جدید برای فنآوری و ابتکارهای صناعی است، زیرا مرتکز نوآوران در نامگذاری صنایع و قطعات آنها این است که اگر روزی صنعت مزبور کامل شد و موادّ اصلی و عناصر یدکی آن از جنس دیگر و با وضع بهتر تأمین و ساخته شد، باز همین نام و همین عنوان بر این صنعت و قطعات آن اطلاق میشود و براساس تشابه ازمان، اوضاع، افراد و ادبیات، حدس زده میشود که موضوع له الفاظ، مفاهیم عاماند.
۵٫ تطوّر مصادیق مادّی، مانند مصادیق چراغ، ترازو و قلم، منافی حقیقت بودن استعمال نیست و حدس یاد شده آن را تأیید میکند؛ امّا تطوّر مادی و معنوی، یعنی لفظی که به لحاظ مصادیق مادی برای مفهوم جامع آنها وضع شد، انطباق آن بر مصداق مجرّد و معنوی در ابتدا بدون عنایت و توسّع نخواهد بود، هرچند در مرحله بقا به حقیقت میرسد.
توضیح درجات تفضیل الهی
انبیای الهی از درجات متفاوتی برخوردارند، همانگونه که مؤمنان از نظر درجات با یکدیگر تفاوت دارند: ﴿یَرفَعِ اللهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم والَّذینَ اوتُوا العِلمَ دَرَجت) ۱ مؤمن غیر عالم، یک درجه و مؤمن عالم چند درجه دارد، زیرا به قرینه «درجات»، تمیز جمله پیشین، یعنی «درجه» محذوف است.
آیات قرآن کریم نیز از نظر فصاحت و بلاغت و نکات ادبی یکسان نیستند:
^ ۱ – ـ سوره مجادله، آیه ۱۱٫
۴۶
در کلام خالق بیچون که وحی منزل است ٭٭٭٭ کی بود ﴿تَبَّت یَدا) ۱ مانند ﴿یاَرضُ ابلَعی) ۲
نیز آیات قرآن کریم از نظر معارف در یک حدّ نیستند، بلکه بعضی متشابه و برخی محکم هستند که برای تبیین متشابهات باید آنها را در دامان آیات محکم قرار داد: ﴿هُنَّ اُمُّ الکِتبِ واُخَرُ مُتَشبِهت) ۳ در بین محکمات نیز برخی ام المحکماتاند، مانند ﴿لَیسَ کَمِثلِهِ شیء﴾، همانطور که مبادی بدیهی، دارای مبدء المبادی به نام امتناع تناقض هستند.
تفاوت درجات انبیای الهی از آیه مورد بحث به خوبی استفاده میشود: ﴿ورَفَعَ بَعضَهُم دَرَجت﴾؛ لیکن مراد تفاوت نسبی است، از اینرو توهّم انحصار ترفیع درجات برای حضرت ادریس به دلیل ﴿ورَفَعنهُ مَکانًا عَلیّا) ۴ یا برای پیامبران مخصوص دیگر، چنانکه مورد اختلاف مفسران است، وجهی ندارد.
نکته:چنان که گذشت استفاده از سیاق غیبت در تعبیر ﴿مِنهُم مَن کَلَّمَ الله﴾ برای تفنّن است.
درجه، حقیقتی وجودی
«درجات» در قرآن کریم به سه صورت آمده است:
۱٫ درجه اعتباری که شامل توده مردم میشود.
^ ۱ – ـ سوره مسد، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ سوره هود، آیه ۴۴٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۷٫
^ ۴ – ـ سوره مریم، آیه ۵۷٫
۴۷
۲٫ درجه حقیقی که مخصوص انبیا و اولیای الهی(علیهمالسلام) در دنیا و آخرت است و نیز در آخرت مؤمنان را دربر میگیرد و درجات دنیایی آنان در آخرت ظهور میکند.
۳٫ اعمّ از درجه اعتباری و حقیقی: ﴿اَهُم یَقسِمونَ رَحمَتَ رَبِّکَ نَحنُ قَسَمنا بَینَهُم مَعیشَتَهُم فِی الحَیوهِ الدُّنیا ورَفَعنا بَعضَهُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجتٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضًا سُخریًّا ورَحمَتُ رَبِّکَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعون) ۱ خدای سبحان در پاسخ به اعتراض عدم نزول قرآن بر متمکّنان طائف یا مکّه میفرماید که ارزاق ظاهری و مادی مردم در اختیار خداست نه دیگران؛ و به صلاحدید او قسمت میشود، پس ارزاقی مانند نبوّت و رسالت و ولایت که مقامات معنوی است در اختیار آنها نیست تا در این باره پیشنهاد داده یا تعیین تکلیف کنند. ادامه مطلب اشاره است به سنّت قطعی تسخیر متقابل که براساس تفاوت استعدادها در افراد شکل گرفته است و اجتماع را از فروپاشی حفظ میکند. تقسیم جامعه به گروههای مختلف نیز تنها برای گردش نظام است و مایه فخر هیچ گروهی بر دسته دیگر نیست و افتخار واقعی تنها در تقوا و خاکساری است که نزاهت از هرگونه فخرفروشی است: ﴿اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقکُم) ۲
با توجه به طرح مسئله نبوت در آیه مورد بحث که براساس داشتن درجه معنوی است، کلمه «درجات» در آیه یاد شده درجات واقعی را نیز دربرمیگیرد.
در خصوص استعمال درجات، در امور معنوی میتوان این دو آیه را نام
^ ۱ – ـ سوره زخرف، آیه ۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۳٫
۴۸
برد: ﴿اُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقًّا لَهُم دَرَجتٌ عِندَ رَبِّهِم ومَغفِرَهٌ ورِزقٌ کَریم) ۱ ﴿هُم دَرَجتٌ عِندَ الله) ۲ آیه دوم مسئله را به صورت عمیقتری بیان کرده است. برخی در این آیه حرف «لام» را برای ﴿هُم﴾ تقدیر میگیرند؛ ولی میتوان ظاهر را حجّت دانست و نیازی به تقدیر حرف «لام» نیست، زیرا انسان میتواند به جایی برسد که خودش عین درجه شود؛ نه اینکه درجه برای او باشد، چنان که علم و عالم، و عمل و عامل، و تحقیق و محقّق با هم اتّحاد دارند ۳ ، چنان که رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم به امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمود: «أنا مدینه الحکمه وهی الجنّه و أنت یا علیّ بابها» ۴ پس جان انسانِ صاحب معارف و لذایذ معنوی، با بهشت متحد است، گرچه باغی در قیامت به نام بهشت نیز برای او وجود دارد.
بر این اساس، دو آیه یاد شده با یکدیگر اختلافی ندارند، تا یکی مقیِّد یا مخصِّص دیگری باشد. آری برای مبتدیان و متوسطان، ﴿لَهُم دَرَجت﴾ صدق میکند و برای منتهیان و مخلصان، همچون انبیای الهی که دارای ملکات اخلاقی و علمی بوده و انسان کامل هستند، همواره ﴿هُم دَرَجت﴾ صادق است، زیرا انبیا(علیهمالسلام) خودشان درجه حقیقی هستند که در میزان درجات و نوع آن، برخی بر بعضی دیگر برتری دارند و مظهر اتمِّ رفیع الدرجات، وجود مبارک رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم است که ادله افضلیّت آن حضرت در بخش اشارات و لطایف خواهد آمد.
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۴٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۳٫
^ ۳ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۹، ج۷، ص۷۷؛ تفسیر غرائب القرآن، ج۲، ص۳۰۲ ـ ۳۰۱٫
^ ۴ – ـ الامالی، صدوق، ص۳۱۷؛ بحار الانوار، ج۴۰، ص۲۰۱٫
۴۹
تفضیل به بیّنات و تأیید روح القدس
همه رسولان الهی از بیّنات و تأیید روحالقدس برخوردار بودند؛ ولی در این محور برخی بر برخی دیگر برتری داشته و افضلیّت مطلق از آنِ حضرت ختمی نبوّتصلی الله علیه و آله و سلم است.
خدای سبحان در این بخش اسم رسولان دیگر را ذکر نکرده و تنها از حضرت عیسی بن مریم(علیهماالسلام) نام برده است، زیرا درباره ایشان توهّم پسر خدا بودن و حلول خداوند در او و نیز الوهیّت وی مطرح بوده که بر اثر ناپختگی تفکر برخی از پیروان آن حضرت پدید آمده بود. به همین سبب در غالب موارد از حضرت عیسی(علیهالسلام) به عنوان بنده و رسول و مؤیَّد یا پسر مریم(علیهالسلام) یاد شده است که استفاده از عبارت «عیسی بن مریم» بیشتر به چشم میخورد ۱٫
قرآن کریم «بیّنات» را درباره انبیای دیگر نیز آورده است: ﴿لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنت) ۲ ﴿ولَقَد جاءکم موسی بِالبَیِّنت) ۳ با این تفاوت که بیّنات انبیای دیگر همه از یک سنخ نیست، بلکه گاه سخن از احیای مردگان و گاه نیز اماته زندگان و کشتار است: ﴿فنبذنَهم فی الیَمّ) ۴ ﴿فَخَسَفنا بِهِ وبِدارِهِ الاَرض) ۵ ﴿و القُمّلَ و الضَّفادِعَ و الدَّم) ۶ ولی نوع معجزات و کرامات حضرت عیسی(علیهالسلام) از یک سنخ بود و جنبه روحبخشی داشت.
^ ۱ – ـ ر.ک: آیات ۳۰ سوره مریم؛ ۱۷۱ سوره نساء.
^ ۲ – ـ سوره حدید، آیه ۲۵٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۹۲٫
^ ۴ – ـ سوره قصص، آیه ۴۰٫
^ ۵ – ـ سوره قصص، آیه ۸۱٫
^ ۶ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۳۳٫
۵۰
تذکّر: ۱٫ معجزه روشن و شفاف «بیّنه» است. گاهی از آن با واژه «بیّنه» یا «بیّنات» یاد میشود و زمانی خود معجزه محسوس بازگو میشود که آن نیز مشمول بیّنه خواهد بود؛ نظیر خسف قارون یا عذابهای گونهگون فرعونیان.
۲٫ ویژگی بیّنه حضرت مسیح(علیهالسلام) این است که در غالب آن موارد، روح الله ظهور کرده است: ﴿اَنّی اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیَهِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللهِ واُبرِءُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ واُحی المَوتی بِاِذنِ الله) ۱ حتّی در اِخبار غیبی ایشان از خوراک و ذخیره مردم، جنبه روح اللّهی مطرح است، زیرا مربوط به علم حیاتِ روح است.
مراد از روح القدس
معجزات و کرامات حضرت عیسی(علیهالسلام) با تأیید «روحالقدس» انجام گرفت. گرچه از یک نظر همه معجزات انبیا به تأیید روحالقدس است، ولی همه آن معجزهها شبیه یکدیگر نیستند.
عنوان «روح القدس» معنایی جامع دارد، بدین شرح که روح القدس وجودی نوری و حقیقتی قدسی است که به اذن الهی هم خود از هر عیب و نقصی منزّه است و هم مهبط و جایگاه خود را از هر عیب و نقصی مبرا میکند ۲٫ برخی از مصادیق این معنای جامع که همگی حلقات به هم پیوسته نور واحدند عبارتاند از: ۱٫ فرشتهای برتر از جبرئیل و میکائیل. ۲٫ جبرئیل امین(علیهالسلام). ۳٫ کتابهای آسمانی. ۴٫ مرتبه برین روح انسانهای کامل.
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۴۹٫
^ ۲ – ـ ر.ک: التحقیق، ج۴، ص۲۶۴ ـ ۲۵۷٫
۵۱
تفصیل این مطلب در تفسیر آیه ۸۷ سوره بقره گذشت ۱٫
مشیّت الهی و اختیار انسان
پس از آنکه در آیات سابق دستور جنگ مطرح و جنگ طالوتیان با جالوت و لشکرش و نبرد حضرت داود(علیهالسلام) و برهان لزوم دفاع و جنگ گفته شد (حفظ زمین از تباهی مفسدان) اکنون خدای سبحان میفرماید که اگر خدا میخواست آنان با یکدیگر نمیجنگیدند، زیرا میتوانست با اجبار و از راههای گوناگون، مانند رؤیاهای هولناک و حوادث هراسانگیز، مانند رفع طور: ﴿ورَفَعنا فَوقَهُمُ الطّور) ۲ در دل مردم ترس یا شوق پدید آورد تا مؤمن شوند و در پی آن، به کشتار یکدیگر نپردازند.
این مضمون با تعبیرهایی گوناگون در آیات دیگری نیز آمده: ﴿فَلَو شاءَ لَهَدکُم اَجمَعین) ۳ ﴿ولَو شاءَ رَبُّکَ لاءمَنَ مَن فِی الاَرضِ کُلُّهُم جَمیعا) ۴ ﴿ولَو شاءَ اللهُ ما اَشرَکوا) ۵ ﴿ولَو شاءَ اللهُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی) ۶ و همگی نشانه نفی هدایت اجباری انسانها از سوی خداست، زیرا چنین هدایتی از سوی خداوند به معنای بستن راههای تکامل بشر است و این ایمان جبری بیارزش است؛ مانند ایمان فرعون هنگام غرق شدن.
^ ۱ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۵، ص۴۵۵ ـ ۴۵۲٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۱۴۹٫
^ ۴ – ـ سوره یونس، آیه ۹۹٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه ۱۰۷٫
^ ۶ – ـ سوره انعام، آیه ۳۵٫
۵۲
ارسال انبیا(علیهمالسلام) و انزال کتابهای آسمانی در جهت هدایت تشریعی و نفی هدایت اجباری است: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاس) ۱ ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکونَ لِلعلَمینَ نَذیرا) ۲
براساس هدایت تشریعی، انسان اختیار دارد و راه از دو طرف به روی او گشوده است و هیچ کس ناگزیر به ایمان آوردن نیست: ﴿اِنّا هَدَینهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرًا واِمّا کَفورا) ۳ ﴿لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ ویَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَه) ۴ زیرا خدای سبحان انسان را متفکر و مختار آفریده و پرورش او را در حسن اختیار و فرسایش او را در سوء اختیار خود او قرار داده است و اگر بخواهد با اجبار او را مؤمن کند، راه تکامل وی را بسته است، از اینرو از سر لطف و حکمت، راه مقتصد و مستقیم را به او نشان میدهد و ارائه راه مستقیم را بر خود لازم میداند؛ ولی عدّهای از این راه بیرون میروند: ﴿وعَلَی اللهِ قَصدُ السَّبیلِ ومِنها جآئِرٌ ولَو شاءَ لَهَدکُماَجمَعین) ۵
گفتنی است که دعا و نیایش به درگاه الهی فعلی اختیاری است که انسان در ترک یا انجام دادن آن آزاد است و اگر کسی درخواست توفیق میکند، به این معنا نیست که خداوند او را با اجبار به سوی فضیلت سوق دهد، بلکه گرایش قلبی او را بیشتر و عوامل پیشرفت او را فراهمتر کُند.
نکته: وجه التفات از تکلّم در عبارت پیشین، به غیبت در جمله مورد
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیه ۱٫
^ ۳ – ـ سوره انسان، آیه ۳٫
^ ۴ – ـ سوره انفال، آیه ۴۲٫
^ ۵ – ـ سوره نحل، آیه ۹٫
۵۳
بحث، این است که مقام اظهار اراده تکوینی خداست که بر هر چیزی غلبه دارد و اینکه ایجاد و اعدام حوادث از قلمرو سلطنت خداوند بیرون نیست، از این رو وصف الوهیت آمده است که نافی تقیید قدرت الهی و سبب اطلاق تعلق قدرت او به ایجاد و اعدام است: ﴿ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلَ الَّذینَ مِنبَعدِهِم﴾. مسائل مربوط به اراده تکوینی خداوند در بخش اشارات و لطایف خواهد آمد.
انواع جنگ
جنگ دو نوع است:
أ. جنگ پیش از بعثت پیامبران(علیهمالسلام) عام که ناشی از خوی درندگی و توحّش است و انگیزه مذهبی ندارد، بلکه در مورد استعمار، استثمار، استعباد، استحمار و مانند آن است. از برهان عقلی نبوّت و رسالت بر میآید که برای زدودن هرج و مرج از میان مردم وجود راهنمای آسمانی ضروری است تا آنان مانند درندگان به جان یکدیگر نیفتند.
ب. جنگ پس از بعثت پیامبران(علیهمالسلام) که گاهی منشأ آن، ایمان نیاوردن عدّهای و رویارویی آنان با مؤمنان است: ﴿قالوا سَواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ اَم لَم تَکُن مِنَ الوعِظین) ۱ گاهی نیز از درگیری میان دینداران پدید میآید که ریشه آن سوء برداشت دینی است، وگرنه هم احکام الهی روشن است: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَی) ۲ و هم بیّنات انبیای الهی(علیهمالسلام) و همه آنان در دعوت مردم به سوی خداوند و در ادّعای پیامبری خود راستگو بودند، بنابراین اصل دین نور و
^ ۱ – ـ سوره شعراء، آیه ۱۳۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۵۶٫
۵۴
رحمت است و مایه تحیّر یا اختلاف و جنگ نیست، بلکه پیروان دیناند که گاهی در برداشت خود مُصیب بوده و به خطا نمیروند و گاهی نیز کژراهه رفته و باطل میاندیشند و خود را دیندار میپندارند و سرانجام نیز کار به اختلاف و درگیری و جنگ میان دو گروه به ظاهر دیندار میانجامد.
خواست تکوینی قتال
جمله ﴿ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلَ الَّذینَ مِنبَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنتُ ولکِنِ اختَلَفوا﴾، یک قیاس استثنایی است؛ یعنی اگر خدا میخواست امّت انبیا با یکدیگر نمیجنگیدند؛ ولی آنان جنگیدند، پس معلوم میشود که خداوند تکویناً خواسته که آنها جنگ کنند، زیرا هنگام تلازم تالی با مقدّم، اثبات تالی، اثبات مقدّم را نتیجه میدهد، گرچه مرجع این قیاس استثنایی سلبی بودن مقدم است؛ یعنی «لو شاء الله أن لایقتتلوا ما اقتتلوا، لکن اقتتلوا»، پس خداوند تکویناً خواسته است که قتال صورت پذیرد، هر چند تشریعاً از آن نهی کرده است.
نکته: ۱٫ به جهت رعایت سیاق آیات که بحث از قتال و جنگ بود، نخست به مسئله قتال پرداخته: ﴿ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلَ الَّذینَ مِنبَعدِهِم﴾ و سپس به امر اختلاف تصریح شده است، با اینکه جنگ فرع بر اختلاف و شکلگیری گروههای مؤمن و کافر است.
۲٫ کاربرد فعل «اختلفوا» به جای «اقتتلوا» به ریشه جنگ اشاره دارد.
۳٫ مراد از اختلاف در آیه مورد بحث اختلاف پیش از علم است که ممدوح و سبب رشد علمی است؛ نه اختلاف پس از علم که مذموم و مایه سقوط است، زیرا پیش از طرح اختلاف: ﴿ولکِنِ اختَلَفوا﴾ «بیّنات» مطرح
۵۵
شده: ﴿جاءَتهُمُ البَیِّنت﴾ و پس از آن نیز ایمان و کفر؛ نه علم و عدم آن: ﴿فَمِنهُم مَن ءامَنَ ومِنهُم مَن کَفَر﴾. در این زمینه بحث مشروحی در ذیل آیه ۲۱۳ گذشت ۱ و در اشارات و لطایف خواهد آمد.
راز تعلق مشیّت خداوند به جنگ
جمله ﴿ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلوا ولکِنَّ اللهَ یَفعَلُ ما یُرید﴾ نیز قیاسی استثنایی و بیانی لطیفتر از مضمون قیاس استثنایی گذشته است: اگر خدا میخواست امتهای انبیا پس از آنان با یکدیگر نمیجنگیدند؛ ولی سنّت الهی بر آزادی انسانهاست تا معلوم شود که انسانِ مؤمن تا چه اندازه اهل ایثار و شخص کافر به چه میزانی درندهخوست: ﴿لِیَمِیزَ اللهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب) ۲ برای تبیین بیشتر محتوای این قیاس استثنایی باید گفت که در هر قیاس استثنایی، گاه استثنای عین مقدّم و گاه استثنای نقیض تالی نتیجه میدهد؛ ولی استثنای عین تالی نتیجهای ندارد، زیرا ممکن است، تالی اعمّ از مقدّم باشد.
در قیاسِ استثنایی «لو کان هذا إنساناً لکان حیواناً»؛ «لکنّه إنسان»، نتیجهاش «فهو حیوان» است و در صورت استثنای نقیض تالی (لکنّه لیس بحیوان)، نتیجه قیاس «فلیس بإنسان» است که نقیض «مقدّم» است؛ لیکن در صورت استثنای عین تالی «لکنّه حیوان»، ممکن است نتیجه قیاس «فهو إنسان» نباشد، زیرا «حیوان» اعمّ از انسان و غیر انسان است، و اثبات حیوان بودن چیزی دلیل انسان بودن آن نخواهد بود.
^ ۱ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۱۰، ص۴۱۹ ـ ۴۰۹٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۳۷٫
۵۶
در آیه مورد بحث نیز طبق توضیح قبلی، عین «مقدّم» استثنا شده است که عین تالی را نتیجه میدهد، زیرا بازگشت ﴿ولکِنَّ اللهَ یَفعَلُ ما یُرید﴾ به «لکنّ الله شاء ان یقتتلوا» و عین «مقدّم» است، پس نتیجه این قیاس، «فاقتتلوا» است.
علّت تعلّق مشیت الهی به جنگ، آزمایش پیروان دین است: ﴿ولَو یَشاءُ اللهُ لاَنتَصَرَ مِنهُم ولکِن لِیَبلوَا بَعضَکُم بِبَعض) ۱ از اینرو خدای سبحان انسانها را در کارهای خیر و شر آزاد گذاشته، گرچه در نظام تشریع از کار ظالمانه نهی کرده است و نیز در مواردی که صلاح بداند با قدرت فراگیرش جلوی بعضی اعمال را میگیرد، چنانکه از ابرهه و لشکریان او که قصد انهدام کعبه را داشتند، انتقام گرفت و آنان را نابود کرد ۲ ، بنابراین خدای سبحان هر کاری را بخواهد انجام میدهد و اراده او بر هر چیزی پیروز است.
اشارات و لطایف
۱٫ دو نکته درباره نبوّت عام
أ. ایمان مؤمنان به همه پیامبران: ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ والمُؤمِنونَ کُلٌّ ءامَنَ بِاللهِ ومَلئِکَتِهِ وکُتُبِهِ ورُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وقالوا سَمِعنا واَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا واِلَیکَ المَصیر) ۳ رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان امّت، به خدا و تمامی فرشتگان و همه کتابهای آسمانی ایمان دارند و میان انبیا(علیهمالسلام) در اصل نبوّت و صدق دعوی و حق دعوت تفاوتی نمیگذارند و به عصمت و حقانیّت
^ ۱ – ـ سوره محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۴٫
^ ۲ – ـ سوره فیل.
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۵٫
۵۷
دریافت وحی آنان اعتقاد دارند. البته هر پیامبری تنها در زمان رسالت خودش حجّت خداست و تنها وجود مبارک رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت حجّت بالفعل است، زیرا رسالت آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم تا گستره تاریخ ادامه دارد، با این حال، مؤمنان هنگام زیارت مشاهد مشرّفه از حضرت آدم(علیهالسلام) تا حضرت خاتمصلی الله علیه و آله و سلم همه را گرامی میدارند و به آنان عرض ادب میکنند؛ بر خلافِ یهودیان و برخی مسیحیان که هر یک تنها به پیامبر خود ایمان آوردند.
معنای فرق نگذاشتن میان انبیا(علیهمالسلام) پذیرش همگی آنان است که به شئون نبوّت عام نظر دارد، زیرا همه انبیا(علیهمالسلام) در احکام و شئون نبوّت عام از حدّ نصاب لازم برخوردار بودند و تفاوت درجات آنان مسئلهای است که در موضوع بعدی به آن میپردازیم، زیرا تفاضل درجه، متفرع بر اشتراک و تماثل در اصل نبوّت است.
ب. همگونی پیامبران در نبوت و رسالت عام و تفاوت آنها در درجات نبوت: ﴿ولَقَد فَضَّلنا بَعضَ النَّبِیّینَ عَلی بَعضٍ وءاتَینا داوودَ زَبورا) ۱ در آیه مورد بحث از تفاوت میان «رسولان» و در آیه مورد استشهاد، از تفاوت «انبیا» با یکدیگر سخن رفته است؛ ولی در حقیقت، هر دو آیه دارای جامع حقیقی است و از آنها دو مطلب استفاده میشود:
یک. رسولان الهی از نظر رسالت عام، همگی از حدّ نصاب لازم برخوردارند؛ ولی در درجات رسالت با یکدیگر تفاوت دارند.
دو. انبیا در نبوّت عام همگی از حدّ نصاب لازم برخوردار و همتای یکدیگرند؛ ولی در درجات نبوّت یکسان نیستند، چنان که در فرشتگان معصوم نیز براثر تفاوت درجات، برخی فرمانروا و مطاع و بعضی فرمانبر و مطیعاند:
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۵۵٫
۵۸
﴿مُطاعٍ ثَمَّ اَمین) ۱
نکته: انسان کامل از آن نظر که وحی دریافت میکند، نبی و دارای مقام نبوّت است و از آن جهت که وحی دریافت شده را به مردم میرساند، رسول و دارای مقام رسالت است که به مقام نبوّت تکیه دارد و هر دو برگرفته از مقام ولایت است، زیرا رسول و نبی باید ولی الله باشند، گرچه هر کسی که ولی الله میشود، نبی یا رسول نیست؛ مانند حضرت زهراٍّ و دوازده امام معصوم(علیهمالسلام) که از ولایت الهی متنعّماند؛ ولی نبی یا رسول نیستند. نبوّت و رسالت، هبه خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد: ﴿اَللهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه) ۲
تذکّر: ممکن است نبوّت را در معنای جامع استعمال کرد که هر دو حیثیت یاد شده را شامل شود، چنانکه همین تعمیم و شمول گسترده دربارهرسالت نیز محتمل است.
۲٫ برتری انبیا بر دیگران
انبیای الهی نسبت به امّتهای خود بلکه همه جهانیان برترند، زیرا براساس برهان عقلی، راهنمایان امّتها بر خود آنها مقدّم هستند و آیاتِ ﴿اِنَّ اللهَ اصطَفی ءادَمَ ونوحًا وءالَ اِبرهیمَ وءالَ عِمرنَ عَلَی العلَمین) ۳ ﴿واِسمعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطًا وکُلاًّ فَضَّلنا عَلَی العلَمین) ۴ مؤید این مدعاست، چون ظاهر
^ ۱ – ـ سوره تکویر، آیه ۲۱٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۳۳٫
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۸۶٫
۵۹
کلمه ﴿العالَمین﴾ که جمع دارای الف و لام است، بر گسترش اصطفاء و تفضیل دلالت دارد.
کلمه ﴿کَلاّ﴾ نیز تأیید میکند که خداوند همه انبیای خود را بر جهانیان برتری داده است و قرینهای هم نیست که مقصود از مُفضّلٌ علیه، مردم عصر همان انبیا باشد.
تذکّر: لازم است عنایت شود که اولاً تمام انبیا(علیهمالسلام) معصوماند. ثانیاً هیچ غیر معصومی بر معصوم مزیّت ندارد. ثالثاً اگر تشبیه و سنجشی باشد به لحاظ برخی از آثار تبلیغی انبیاست، پس اگر در برخی احادیث وارد شده که برخی از علمای امت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم همتای انبیای بنیاسرائیلاند ۱ باید بر آنچه گفته شد حمل شود، نه برتری غیر معصوم بر معصوم.
۳٫ برتری انبیا بر ملائکه
انبیای الهی(علیهمالسلام) از دو جهت بر فرشتگان برتری دارند: أ. تعلّم بیواسطه پیامبران از خداوند. آن ذوات قدسی یک نورند و همه آنان در مقام انسان کامل سهیم هستند و این مقام همانا سِمَت معلّمی فرشتگان است، زیرا فرشتگان شایستگی تعلّم اسمای حسنا بدون واسطه از خدای سبحان را ندارند و باید علم را از گزارش پیامبران دریافت کنند: ﴿قالَ یءادَمُ اَنبِئهُم بِاَسمائهِم) ۲
ب. امتیاز علم بر نبأ، زیرا خدای سبحان به حضرت آدم(علیهالسلام) نفرمود که آنچه را آموختی به فرشتگان بیاموز، بلکه سخن از گزارش و خبر دادن به فرشتگان است، پس ملائکه از اِنبای انسان کامل بهرهمند شدند نه از تعلیم
^ ۱ – ـ ر.ک: بحار الانوار، ج۲، ص۲۲؛ عوالی اللئالی، ج۴، ص۷۷٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۳۳٫
۶۰
وی، از اینرو همه فرشتگان در برابر انسان کامل خضوع کردند: ﴿فَسَجَدَ المَلئِکَهُ کُلُّهُماَجمَعون) ۱ ظاهر ﴿کُلُّهُماَجمَعون﴾ با جمع دارای «الف و لام» در ﴿المَلئِکَه﴾ نشان خضوع همه فرشتگان است و آنچه را بعضی از اهل معرفت احتمال دادهاند که گروهی از فرشتگان (مانند کرّوبین) خضوع نکردند ۲ ، اثبات آن آسان نیست، هرچند محتمل است و از برخی روایات اینگونه استفاده میشود و شاید تعبیر ﴿استَکبَرتَ اَم کُنتَ مِنَ العالین) ۳ که قبلاً گذشت و نیز ذیل آیه کرامت: ﴿وفَضَّلنهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا) ۴ مؤید آن باشد.
۴٫ فضیلت حضرت نوح(علیهالسلام)
سبقت و قدمت حضرت نوح(علیهالسلام) نزد خداوند فراموش شدنی نیست و خداوند در برابر تقریباً ده قرن رنج و تلاش ایشان: ﴿فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَهٍ اِلاّخَمسینَ عاما) ۵ پاداش بس بزرگی به وی مرحمت کرد و در میان همه پیامبران فقط به ایشان سلام جهانی هدیه کرده است: ﴿سَلمٌ عَلی نوحٍ فِی العلَمین) ۶ زیرا همه برکات معنوی در جهان کنونی، محصول زحمات نُه قرن و نیم آن حضرت است که در تمام این مدّت، مورد اذیت و آزار زبانی و عملی کافران بود.
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیه ۳۰٫
^ ۲ – ـ رحمه من الرحمن، ج۳، ص۵۲۷٫
^ ۳ – ـ سوره ص، آیه ۷۵٫
^ ۴ – ـ سوره اسراء، آیه ۷۰٫
^ ۵ – ـ سوره عنکبوت، آیه ۱۴٫
^ ۶ – ـ سوره صافات، آیه ۷۹٫
۶۱
۵٫ ادلّه افضلیت مطلق رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم
أ. هیمنه قرآن کریم
وجود مبارک رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم آورنده امّ الکتاب است که ضمن تصدیق کتابهای آسمانی دیگر بر همه آنها هیمنه دارد: ﴿واَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتبِ ومُهَیمِنًا عَلَیه) ۱ وصف مهیمن در سراسر قرآن کریم تنها برای قرآن کریم آمده است و در سنجش انبیای پیشین با یکدیگر، تنها وصف مصدّق به کار رفته است: ﴿واِذ قالَ عیسَی ابنُ مَریَمَ یبَنی اِسرءیلَ اِنّی رَسولُ اللهِ اِلَیکُم مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَی مِنَ التَّوره) ۲ در سنجش انبیا نسبت به یکدیگر نیز سخن از تصدیق و گاهی تبشیر است.
هر پیامبر و کتاب آسمانی، مصدق نبی و کتاب آسمانی پیش از خود است؛ ولی تنها کسی که گذشته از تصدیق پیشینیان و کتابهای آنان، بر آنها هیمنه و سیطره دارد، پیامبر اسلام است: ﴿واَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتبِ ومُهَیمِنًا عَلَیه﴾.
هیمنه و سیطره قرآن کریم از جهت عظمت علمی و صیانت آن از تحریف است: ﴿لایَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ ولامِن خَلفِه) ۳ ﴿اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحفِظون) ۴ سایر کتابهای آسمانی از دستبرد حوادث ایمن نمانده و دستخوش تحریف شدهاند، از اینرو همانگونه که مطابق احادیث معتبر
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۴۸٫
^ ۲ – ـ سوره صفّ، آیه ۶٫
^ ۳ – ـ سوره فصّلت، آیه ۴۲٫
^ ۴ – ـ سوره حجر، آیه ۹٫
۶۲
فراوان، روایات را باید بر قرآن کریم که هیمنه دارد عرضه کرد ۱ ، مطالب کتابهای انبیای گذشته را نیز باید بر قرآن کریم عرضه نمود. برای تشخیص صحّت مطالبی که در تورات و انجیل فعلی آمده است یا صحّت آنچه نزد زرتشتیان است، باید آنها را بر قرآن کریم عرضه کنیم.
همانگونه که قرآن کریم بر سایر کتابهای آسمانی، حتّی برفرض عدم تحریف آنها، هیمنه و سیطره دارد، آورنده آن نیز از دیگر انبیای گذشته برتر است، زیرا هر پیامبری همتای کتاب آسمانی خود است؛ یعنی هر مقامی را که او نائل شده در کتاب آسمانی او مطرح شده است و هر مطلبی که در کتاب آسمانی او ارائه شده آن پیامبر از آن آگاه است و این هماهنگی ثَقَلین، اصل عام همه انبیا و تمام کتابهای آسمانی آنهاست؛ لیکن چون خاتمیت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم به وسیله ولایت الهی امامان معصوم(علیهمالسلام) و نیز حضرت صدیقه کبری(علیهماالسلام) تثبیت شده است، ثقلین در اسلام عبارت از قرآن و همه معصومان اسلامی است.
ب. بشارت حضرت عیسی(علیهالسلام)
براساس آیه شریفه ﴿واِذ قالَ عیسَی ابنُ مَریَمَ یبَنی اِسرءیلَ اِنّی رَسولُ اللهِ اِلَیکُم مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَی مِنَ التَّورهِ ومُبَشِّرًا بِرَسولٍ یَأتی مِن بَعدِی اسمُهُ اَحمَد) ۲ حضرت عیسی(علیهالسلام) کتاب تورات و حضرت موسی(علیهالسلام) را تصدیق کرده و به وجود مبارک پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم بشارت داده است.
^ ۱ – ـ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۶۸ ـ ۶۷؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۰۲ ـ ۳۰۱؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۰۶٫
^ ۲ – ـ سوره صفّ، آیه ۶٫
۶۳
تبشیر در جایی است که پیامبر پسین شریعت جدیدی با نوآوری میآورد که دیگران مانند آن را نیاوردهاند، وگرنه حضرت عیسی(علیهالسلام) نسبت به ایشان نیز باید فقط مصدّق باشد؛ با این تفاوت که مسئولیت ادامه راه بر عهده پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود، بنابراین وجود مبارک رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از انبیای گذشته برتر است، زیرا معارف برتری آورده است.
ج. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد بر انبیا
براساس آیه ﴿فَکَیفَ اِذا جِئنا مِن کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهیدٍ وجِئنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدا) ۱ انبیای الهی درباره امتهای خود شهادت میدهند و رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره تمام انبیا و امّتهای ایشان شهادت میدهد ۲ ، پس آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم شهید شهداست. اصل کلی این است که انبیا(علیهمالسلام) شاهد عقاید و اخلاق و اعمال امّت خود هستند و ادای شهادت، مسبوق به تحمّل آن است و شاهدِ در محکمه باید در صحنه عمل حاضر باشد، وگرنه شهادت او پذیرفته نیست.
براساس جمله کلّی ﴿اِذا جِئنا مِن کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهید﴾ که قضیه موجبه کلی است، وجود مبارک رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم تا قیامت شاهد اعمال و اخلاق و عقاید امّت اسلامی است. همچنین از اعمال امتهای گذشته و از نظارت و شهادت انبیای سلف(علیهمالسلام) نسبت به اعمال امتها آگاه است و این بالاترین مقام است که فردی چنان اوج بگیرد که از کار انسانهای گذشته و آینده با خبر باشد، بنابراین رسول
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۴۱٫
^ ۲ – ـ روزی رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم به ابن مسعود فرمودند که چند آیه از قرآن تلاوت کن. ابن مسعود آیاتی از سوره «نساء» را خواند و چون به این آیه رسید، اشک پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم سرازیر شد و ناله زد (بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۹۳؛ ج۸۹، ص۲۱۶؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص۲۳۸).
۶۴
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید شهدا، انبیا، اولیا، ائمّه(علیهمالسلام) و نیز شهید امّتها و از همه آنان برتر است و در روز قیامت، همگی زیر پوشش مقامات آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم هستند: «آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامه» ۱
تذکّر: بنابر برخی روایات کلمه ﴿هؤُلاء﴾ در آیه یاد شده اشاره به امّت حضرت خاتم انبیاصلی الله علیه و آله و سلم میباشد ۲٫ بنابراین احتمال، آن حضرت همانند انبیای دیگر فقط شاهد اعمال امّت خود خواهد بود. نقد و بررسی این احتمال در سوره «نحل» مطرح میشود.
د. کلیّت و تداوم رسالت
کلیّت و دوام، یعنی همگانی و همیشگی بودن رسالت، از اوصاف مخصوص رسالت حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم است و بر برتری مطلق ایشان دلالت دارد. قرآن کریم تنها کتاب آسمانی است که برای عموم مردم آمده: ﴿هُدًی لِلنّاس) ۳ و تا قیامت از هرگونه تحریفی ایمن است: ﴿اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحفِظون) ۴ ﴿لایَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ ولامِن خَلفِه) ۵ و همانگونه که قرآن کریم از نظر کلیّت و دوام بر دیگر کتابهای آسمانی برتری دارد، آورنده آن نیز که همتای قرآن حکیم است از سایر انبیای الهی برتر است.
قرآن کریم در هدایت مردم از هرگونه اعوجاج پیراسته و از هدایت برتر و
^ ۱ – ـ عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۲۱؛ بحار الانوار، ج۱۶، ص۴۰۲٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۹۰٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
^ ۴ – ـ سوره حجر، آیه ۹٫
^ ۵ – ـ سوره فصّلت، آیه ۴۲٫
۶۵
عمیقتر برخوردار: ﴿اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی اَنزَلَ عَلی عَبدِهِ الکِتبَ ولَم یَجعَل لَهُ عِوَجا) ۱ ﴿اِنَّ هذا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِی اَقوَم) ۲ و نیز آورنده بهترین سخنان است: ﴿اَللهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتبًا مُتَشبِهًا مَثانِی) ۳ و داستانهای انبیا و امتهای آنان را بهتر از کتابهای آسمانی دیگر بیان کرده است: ﴿نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ اَحسَنَ القَصَص) ۴ بنابراین از دیگر کتابهای آسمانی افضل و آورنده آن نیز از انبیای دیگر برتر است.
۶٫ اختلاف زدایی مذهب
اختلاف دو قسم است: ممدوح و مذموم. اختلاف مذموم نه در کلام خداست و نه در تلقی پیامبران معصوم(علیهمالسلام). آنچه از تحلیل آیه ﴿ولَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلفًا کَثیرا) ۵ برمیآید این است که اصلاً در گفتههای خداوند ناهماهنگی یافت نمیشود و این ضرورت انسجام و لزوم پیوند، اختصاصی به مطالب قرآن با یکدیگر ندارد، بلکه مطالب هر کتاب آسمانی براساس محاسبه درون دینی خود با یکدیگر مطابق و منسجماند و با مطالب کتابهای دیگر اعم از کتابهای قبلی و بعدی هماهنگاند؛ یعنی تمام کتابهای الهی از آغاز تا انجام منسجم بوده و هیچ اختلافی بین آنها نیست، چنانکه انبیای معصوم(علیهمالسلام)
^ ۱ – ـ سوره کهف، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره زمر، آیه ۲۳٫
^ ۴ – ـ سوره یوسف، آیه ۳٫ کلمه «قصص» در این آیه، مفرد است نه جمع و معنای آیه به صورت مفعول مطلق نوعی ارائه میشود؛ یعنی ما به بهترین شیوه و متقنترین روش داستان را بازگو میکنیم.
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۸۲٫
۶۶
در تلقی معصومانه خود از آسیب اختلاف در فهم و تلقّی مصوناند، زیرا شائبه سهو و حادثه نسیان و سانحه جهل و غائله وهم و خیال را به حَرَم وحی و حریم نبوّت و رسالت راه نیست.
عنصر وحی نه تنها از اختلاف معصوم است، بلکه برای صیانت امّت اسلامی از آسیب تشتّت و سلامت آن از گزند نزاع و بهرهبرداری از نعمت اتحاد، هماره جامعه را به اعتصام به حبل متین الهی فرا میخواند؛ یعنی مذهب، اختلاف زداست نه اختلافزا.
اختلاف نظر و رأی میان مردم، گاهی ممدوح و زمانی مذموم است. اختلاف ممدوح، پیش از روشن شدن حق و زمینه شکوفایی حقایق است و اصولاً اگر در بعضی از امور اختلاف نباشد، نتیجه حاصل نمیشود؛ مانند شکل دوم قیاس منطقی که اگر در آن صغرا و کبرا در سلب و ایجاب یکی باشند، نتیجه به دست نمیآید و نیز مانند اختلاف موجود میان دو کفّه ترازو که برای برقراری عدل است. اگر وزن در کفّهای و موزون در کفّه دیگر باشد و با هم مساوی نباشند، هرگز موافق هم نخواهند بود؛ اگر هر یک از وزن یا موزون سنگینتر باشد، دو کفّه ترازو با هم بالا نمیآیند و این اختلاف زمینه برقراری عدل است.
اختلاف مذموم، پس از روشن شدن حق است، چنان که در مثال کفّههای ترازو پس از آنکه وزن و موزون برابر شدند، کسی با خیانت در میزان، کم را زیاد یا زیاد را کم نشان دهد: ﴿ویلٌ لِلمُطَفِّفین) ۱
در امور اجتماعی و سیاسی نیز اختلاف و عدم پذیرش حق، پس از روشن شدن آن، از مصادیق اختلاف نکوهیده است.
^ ۱ – ـ سوره مطفّفین، آیه ۱٫
۶۷
۷٫ همپایه شرک
اختلاف ممدوح حسنهای است که هم «من عند الله» و هم «من الله» است؛ ولی اختلاف مذموم سیّئهای است که فقط «من عند الله» است و «من الله» نیست، از اینرو خدای سبحان رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم را از اختلافگرانِ نکوهیده جدا میداند: ﴿اِنَّ الَّذینَ فَرَّقوا دینَهُم وکانوا شِیَعًا لَستَ مِنهُم فی شیء) ۱ این جمله مانند برائتی است که درباره مشرکان آمده است: ﴿واَذنٌ مِنَ اللهِ ورَسولِهِ اِلَی النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُه) ۲ و خداوند و رسولش به همان نسبت که از مشرکان بیزارند، از اختلاف افکنان نیز بیزارند.
قرآن کریم کسانی را که با داشتن سرمایه فطرت الهی، اختلاف میافکنند، در ردیف مشرکان عملی دانسته است: ﴿فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفًا فِطرَتَ الله الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لاتَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ ولکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لایَعلَمون ٭ مُنیبینَ اِلَیهِ واتَّقوهُ واَقیموا الصَّلوهَ ولاتَکونوا مِنَ المُشرِکین ٭ مِنَ الَّذینَ فَرَّقوا دینَهُم وکانوا شِیَعًا کُلُّ حِزبٍ بِما لَدَیهِم فَرِحون) ۳
گناهان دیگری نیز مانند اختلافِ نکوهیده، در ردیف شرک و کفر و ارتداد عملی قرار دارد؛ مانند ترک حج از انسان مستطیع: ﴿ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلًا و مَن کَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِی عَنِ العلَمین) ۴ و ندادن زکات: ﴿وویلٌ لِلمُشرِکین ٭ اَلَّذینَ لایُؤتونَ الزَّکوهَ وهُم بِالاءخِرَهِ هُم کفِرون) ۵
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۵۹٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۳٫
^ ۳ – ـ سوره روم، آیات ۳۲ ـ ۳۰٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
^ ۵ – ـ سوره فصّلت، آیات ۷ ـ ۶٫
۶۸
و نقض حکم ولی مسلمین که سبب ارتداد عملی میشود: «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً، فإذا حکم بحکم و لم یقبله منه فإنّما بحکم الله استخفّ و علینا ردّ و الرّاد علینا کافر و راد علی الله، و هو علی حدّ من الشرک بالله» ۱ البته در صورت احراز حکم شرعی و انکار آن با علم به اینکه نفی حکم شرعی مستلزم تکذیب آورنده آن است، اگر به این لازم یعنی تکذیب پیامبر (معاذ الله) ملتزم باشد، چنین انکاری ارتداد اعتقادی است؛ امّا در صورت عدم توجّه به لازم آن، صرف نپذیرفتن حکم شرعی، ارتداد عملی است نه اعتقادی و در صورت عدم احراز شرعی بودن حکم از راه نقد دلیل یا نقص حاکم و عدم اجتماع شرایط حجیّت حکم و فتوا، هیچ محذوری در بین نیست؛ یعنی نه ارتداد اعتقادی اول است و نه ارتداد عملی دوم.
۸٫ شدیدترین عذاب
اختلافِ نکوهیده، بلاست و زمینه عذابهای دیگر را نیز فراهم میکند و اگر کسی بر اثر کژراهه رفتن استحقاق دریافت فضل الهی را نداشته باشد، خدای سبحان او را به این اختلافِ مذموم گرفتار میکند، چنانکه پیروان حضرت موسی و عیسی(علیهماالسلام) به عذاب اختلاف گرفتار شدند. قرآن کریم درباره یهودیان تعبیر «القای دشمنی و بغض»: ﴿واَلقَینا بَینَهُمُ العَدوهَ والبَغضاءَ اِلی یَومِ القِیمَه) ۲ و درباره مسیحیان تعبیر «اغرای دشمنی» آورده است: ﴿فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوهَ والبَغضاءَ اِلی یَومِ القِیمَه) ۳
^ ۱ – ـ الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۱؛ بحار الانوار، ج۱۰۱، ص۲۶۲٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۶۴٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۱۴٫
۶۹
تعذیب با اختلاف داخلی اختصاصی به بنی اسرائیل ندارد، بلکه هر گروهی که قدرشناس نعمتهای الهی نباشند، با عذابی از بالا (مانند صاعقه) یا عذابی از زیرپا (مانند زلزله و بازشدن زمین و فرورفتن در آن) یا با اختلاف داخلی عذاب میشوند: ﴿قُل هُوَ القادِرُ عَلی اَن یَبعَثَ عَلَیکُم عَذابًا مِن فَوقِکُم اَو مِن تَحتِ اَرجُلِکُم اَو یَلبِسَکُم شِیَعًا ویُذیقَ بَعضَکُم بَأسَ بَعض) ۱
از ظهور برآمده از ترتیب این آیه برمیآید که میان انواع عذابهای سهگانه، سیر طولی از ضعیف به شدید برقرار است، از اینرو ابتلای به اختلاف درونی، شدیدترین عذاب به شمار میرود. انسانهایی که از بالا و پایین و از درون احاطه شده و عذاب میبینند، کسانی هستند که در محاصره خطاها و گناهان قرار گرفتهاند: ﴿بَلی مَن کَسَبَ سَیِّئَهً واَحطَت بِهِ خَطِیَتُهُ فَاُولئِکَ اَصحبُ النّارِ هُم فِیها خلِدون) ۲ و بازده آخرتی اعمال آنان، عذابهای محیط و کشنده است: ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهادٌ ومِن فَوقِهِم غَواش) ۳ ﴿ویَأتیهِ المَوتُ مِن کُلِّ مَکانٍ وما هُوَ بِمَیِّت) ۴ در مقابل، کسانی که به دین الهی عمل کنند، از آسمان و زمین روزی دریافت میکنند: ﴿ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورهَ والاِنجیلَ وما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاَکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم) ۵ «خوردنِ از بالا»: ﴿لاَکَلوا مِن فَوقِهِم﴾ باریدن باران مناسب، منظم بودن فصول و به موقع تابیدن آفتاب، و «خوردنِ از زیرپا»: ﴿ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم﴾ حاصلخیز بودن زمینها،
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۶۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۸۱٫
^ ۳ – ـ سوره اعراف، آیه ۴۱٫
^ ۴ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۱۷٫
^ ۵ – ـ سوره مائده، آیه ۶۶٫
۷۰
جوشان بودن چشمهها و قناتها و چاهها و بهرهبرداری از آنهاست.
«خوردن» بر بهرهبرداری از علوم و معارف نیز صادق است ۱ ، چنان که از بیان امام صادق(علیهالسلام) درباره آیه ﴿فَلیَنظُرِ الاِنسنُ اِلی طَعامِه) ۲ استفاده میشود ۳ ، از اینرو همانگونه که غذای ظاهری، گاهی از بالا و زمانی از زمین و گاه از باران و هنگامی از چشمه و چاه است (البته منشأ روزیهای زمین نیز از برکات آسمانی است) همچنین علوم نیز دو قسم است: گاهی علوم، زمینی و با سیر در مدارس و مراکز فرهنگی است؛ مانند کسی که با سالها تحصیل، فقیه، اصولی، حکیم، متکلّم، ادیب و مفسّر میشود؛ گاهی نیز علوم، آسمانی و بلندمرتبه است؛ مانند کسی که به مدرسه نمیرود ولی اویس قرن و سلمان یا اباذر میشود. البته جمع بین هر دو نیز ممکن است. علومی که انسان را به این درجات میرساند، از نوع آموزههای ربّانی است که نه تنها مشکلی پدید نمیآورد، بلکه هر مشکلی را حل میکند.
عالم ربّانی، فرشتهمنش است؛ نه اهل مریه است و نه با دیگران مراء دارد. صاحبان معرفت معمولاً از علوم سیر و سلوک که انسان با کوشش خود آن را فرا میگیرد، به «حکمت راجل» یاد میکنند و به آن بسنده نمیکنند و آن دولتی را که بیخون دل آید به کنار، ارج مینهند؛ نه آنچه صرفاً با رنج و سعی نصیب انسان میشود.
^ ۱ – ـ توضیح آن قبلاً گذشت که الفاظ برای مفاهیم عام وضع شدهاند و از همین معنا گاهی تعبیر میشود که لفظ برای روح معنا وضع شده یا کاربرد توسّعی و مجازی بر اثر مرور و تکرّر، به حقیقت درآمده به طوری که رزق معنوی همانند رزق مادی مشمول معنای عام لفظ رزق، اکل و مانند آن خواهد بود.
^ ۲ – ـ سوره عبس، آیه ۲۴٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۱، ص۵۰؛ البرهان، ج۸، ص۲۱۴٫
۷۱
آری روح اویس یافتن و حارثه بن مالک شدن مهمّ است، زیرا اینگونه انسانها از بالا و پایین روزی میگیرند و در پوشش نور خدایی هستند که «الدانی فی علوّه والعالی فی دنوّه» ۱ است: ﴿وجَعَلنا لَهُ نورًا یَمشی بِهِ فِی النّاس) ۲ ﴿نورُهُم یَسعی بَینَ اَیدیهِم وبِاَیمنِهِم) ۳ و هماره درخواست تتمیم نورشان را دارند: ﴿رَبَّنا اَتمِم لَنا نورَنا) ۴
۹٫ وظیفه انسان، هنگام فتنه
هنگام اختلافِ مذموم، که بعد از علم است و جز بَغی و خونریزی اثر دیگری ندارد، نباید به فتنه آفرینان کمک کرد و باید مانند بچه شتری بود که بار نمیکشد و سواری و شیر نمیدهد: «کن فی الفتنه کَابْنِ اللّبون، لا ظهر فیرکب، و لا ضرع فیحلب» ۵ سواری دادن به فتنهجویان و شعلهور ساختن آتش فتنه، عاقلانه نیست، بلکه با خاموشی فتنه باید وحدت را در جامعه زنده کرد.
امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) نیز که به ابو موسی اشعری فرمود: «و لیس رجل فَاعْلَم أحرص علی جماعه أُمّه محمّدصلی الله علیه و آله و سلم و أُلفتها منّی» ۶ برای جلوگیری از بحران و فتنه در میان امّت، موردی که لازم بود از حقّ مسلّم خود بگذرد میگذشت و موردی که لازم بود سختیهای مخالفت مارقان و ناکثان و
^ ۱ – ـ صحیفه سجادیه، دعای ۴۷٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۲٫
^ ۳ – ـ سوره تحریم، آیه ۸٫
^ ۴ – ـ سوره تحریم، آیه ۸٫
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۱٫
^ ۶ – ـ همان، نامه ۷۸٫
۷۲
قاسطان را تحمل کند آن را عاقلانه تحمّل میکرد و….
تذکّر: ۱٫ اختلافهایی که به دور از فتنه بوده و اصلاح پذیرند حضور مصلحانه در آن لازم است.
۲٫ سخنان امامان معصوم(علیهمالسلام) مخصوصاً حضرت امیرمؤمنان(علیهالسلام) همانند کلمات نورانی رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در مکه و مدینه است، زیرا شرایط قبل از هجرت با شرایط بعد از هجرت متفاوت بود و برنامههای متنوع را میطلبید.
۱۰٫ اراده خداوند
از آیاتی که در آنها گاهی از «قول» خدا و گاهی از «امر» او سخن گفته شده است، مانند ﴿اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شیءاً اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون) ۱ و ﴿اِنَّما قَولُنا لِشیءٍ اِذا اَرَدنهُ اَن نَقولَ لَهُ کُن فَیَکون) ۲ برمیآید که خداوند هرچه را بخواهد، انجام میدهد و آن چیز نیز موجود میشود و برای وقوع مراد خداوند به دستور لفظی نیازی نیست، بلکه اراده خداوند مساوی با تحقّق آن شیء است، چنانکه امام باقر(علیهالسلام) به این معنا تصریح کردهاند: «فهی (یعنی الأشیاء) بمشیّتک دون قولک مؤتمره و بإرادتک دون وحیک منزجره» ۳
بهترین نشانه برای فهم این مطلب، نفس و شئون آن است و حدیث معروف نبوی «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ۴ راهگشای فهم بسیاری از دشواریهای آیات توحیدی است، زیرا بهترین آیه خداوند خود نفس است و
^ ۱ – ـ سوره یس، آیه ۸۲٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۴۰٫
^ ۳ – ـ اقبال الاعمال، ص۴۰۰؛ بحار الانوار، ج۹۲، ص۲۲۹٫
^ ۴ – ـ بحار الانوار، ج۲، ص۳۲٫
۷۳
همین روحِ انسانی اگر اراده کند که چیزی را ببیند یا چیزی را بردارد، اراده روح همان و دیدن چشم و قبض و بسط دست همان. روح در کنار اراده به قوّه باصره یا لامسه فرمان جداگانهای نمیدهد، بلکه قوای ادراکی و تحریکی انسان پیرو روح اوست و کارها تنها با اراده او انجام میگیرد. از این آیت روشنتر اراده روح انسانی در حوزه روحانی خویش است که در آن قلمرو بدون ابزار کار میکند؛ مثلاً اگر روح بشر اراده کرد درخت بیافریند صرف اراده او کافی است که صورت درخت در حوزه جان وی پدید آید و در اینگونه امور هیچ نیازی به حرکت، وسیله، ابزار و… نیست. خداوند نیز فاعل بدون ابزار است، پس اراده الهی از مراد تخلف ندارد و «قول» و «امر» خدای سبحان، ایجاد و وجود بخشیدن اوست؛ نه کاربرد لفظ، چنانکه امیرمؤمنان، علی(علیهالسلام) میفرماید: «یقول لمن أراد کونه: ﴿کُن فَیَکون﴾ لا بصوت یُقْرَع و لا بنداء یُسْمَع» ۱
یکی دیگر از آیاتِ دال بر تخلف ناپذیری اراده خدای سبحان این است: ﴿اَوَ لَم یَرَوا اَنّا نَأتِی الاَرضَ نَنقُصُها مِن اَطرافِها واللهُ یَحکُمُ لامُعَقِّبَ لِحُکمِهِ وهُوَ سَریعُ الحِساب) ۲ پس هیچ چیزی حکم خدا را دنبال نمیکند تا جلوی پیشرفت آن را بگیرد و از طرفی، حکم خدای سریعالحساب با سرعت پیش میرود، پس دو طرفِ راه برای تأثیر حتمی اراده باز است و حکم خداوند بیتردید محقّق میشود.
آیه ﴿اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّه) ۳ نیز شامل تشریع و تکوین است و آیه ﴿اَمَرَ
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶، بند ۱۷٫
^ ۲ – ـ سوره رعد، آیه ۴۱٫
^ ۳ – ـ سوره یوسف، آیه ۴۰٫
۷۴
اَلاّتَعبُدوا اِلاّاِیّاه) ۱ مخصّص اطلاق آن نیست، پس قوانین تشریعی باید از طریق وحی الهی باشد و در قوانین تکوینی نیز حکم فقط از آنِ خداست.
شاهد دیگر برای موضوع مورد بحث این است که سراسر جهان آفرینش ستاد و سپاه خداست: ﴿ولِلّهِ جُنودُ السَّموتِ والاَرض) ۲ اضافه در تعبیر ﴿جُنودُ السَّموت﴾ از سنخ اضافه صفت به موصوف است و مانند واژه «سپاه ایران» نیست که مضاف الیه غیر از مضاف و ظرف مکان آن باشد، بلکه تمام آسمانها و همه زمین سپاهیان خدایند و تا خدا نخواهد کاری انجام نمیدهند. با فرمان الهی است که زمین دهان میگشاید و قارون را میبلعد: ﴿فَخَسَفنا بِهِ وبِدارِهِ الاَرض) ۳ و آتش سوزان خنک و سلامتآور میشود و هرگز نمیسوزاند: ﴿ینارُ کونی بَردًا وسَلمًا عَلی اِبرهیم) ۴ و آب دریا به موسویان آسیبی نمیرساند و فرعونیان را غرق میکند: ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الیَمِّ ما غَشِیَهُم) ۵
اعضا و جوارح انسان نیز سربازان حقّاند: «اعضاؤکم شهودُه و جوارحُکم جنودُه و ضمائرُکم عیونُه و خلواتُکم عِیانُهُ» ۶ پس اگر خدای سبحان بخواهد طغیانگری را بگیرد، لازم نیست که از جای دیگر سرباز اعزام کند، بلکه خود شخص طاغی را مثلاً با زبان یا دست او میگیرد و او سخنی میگوید یا کاری میکند که رسوا میشود.
^ ۱ – ـ سوره یوسف، آیه ۴۰٫
^ ۲ – ـ سوره فتح، آیه ۴٫
^ ۳ – ـ سوره قصص، آیه ۸۱٫
^ ۴ – ـ سوره انبیاء، آیه ۶۹٫
^ ۵ – ـ سوره طه، آیه ۷۸٫
^ ۶ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹، بند ۱۴٫
۷۵
افزون بر اعضا و جوارح انسان، رصدخانهای هست که نَفَسها را شماره میکند و همانگونه که در رصدخانه برای ثبت طلوع و غروبِ خورشید و ماه و ستارگان میکوشند، فرشتگانی نیز طلوع و غروب و خسوف و کسوف خاطرهها و اندیشههای انسان را میدانند و هرگاه نور اراده خیر به وسیله شهوت تاریک شود، آنان میفهمند: «اعلموا عباد الله أنّ علیکم رصداً من أنفسکم» ۱
تا خدا نخواهد انسان کاری نمیکند: ﴿وما تَشاءونَ اِلاّ اَن یَشاءَ اللهُ رَبُّ العلَمین) ۲ خدای سبحان نیز گاه همان خواسته انسانها را میخواهد یا انسانها مراد او را میطلبند، به هر حال تا خداوند نخواهد، انسانها چیزی را نمیخواهند، زیرا تفویض نیز مانند جبر محال، بلکه ممتنعتر از آن است.
تفویض یعنی خدا در دنیا انسان را در کارهایش رها و مستقل گذاشته و جز آنکه میتواند حیات وی را بگیرد، با او کاری و ارتباطی ندارد و تنها در قیامت به حساب او میرسد.
قرآن کریم در آیات ﴿ما اَصابَ مِن مُصیبَهٍ اِلاّبِاِذنِ اللهِ ومَن یُؤمِن بِاللهِ یَهدِ قَلبَهُ واللهُ بِکُلِّ شیءٍ عَلیم) ۳ و ﴿ما اَصابَ مِن مُصیبَهٍ فِی الاَرضِ ولافی اَنفُسِکُم اِلاّفی کِتبٍ مِن قَبلِ اَن نَبرَاَها اِنَّ ذلِکَ عَلَی اللهِ یَسیر) ۴ میان حوادث طبیعی و اعمال انسانها جمع کرده و همه را در گرو اذن خداوند دانسته است. از این آیات برمیآید که هیچ حادثهای در زمین که مربوط به گیاهان و معادن و حیوانات باشد و هیچ برخوردی درباره جوامع بشری و انسانها نیست، مگر آنکه
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷، بند ۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره تکویر، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره تغابن، آیه ۱۱٫
^ ۴ – ـ سوره حدید، آیه ۲۲٫
۷۶
از اذن خداوند سرچشمه میگیرد.
واژه «مصیبت»، در اصطلاح به حوادث دردناک و ناگوار گفته میشود؛ ولی در لغت هر پیشآمدی را گویند که اصابت میکند و میرسد ۱ ، پس شامل همه حوادث میشود.
معنای «ابراء مصیبت در کتاب»، تنظیم برنامه است؛ یعنی خدای سبحان پیش از آنکه صورتساز باشد، نقشهپرداز است (کاتب)؛ سپس کتابت خود را برای تعیین حدود و تصویر، صورتسازی میکند؛ مانند «برء النّسمه کذا و کذا»، پس هیچ حادثهای در زمین و درباره انسانها رخ نمیدهد، مگر آنکه برنامهاش پیشاپیش از سوی خدای سبحان سامان یافته است.
به دیگر سخن، همه حوادث «من عند الله» است: ﴿واِن تُصِبهُم حَسَنَهٌ یَقولوا هذِهِ مِن عِندِ اللهِ واِن تُصِبهُم سَیِّئَهٌ یَقولوا هذِهِ مِن عِندِکَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللهِ فَمالِ هؤُلاءِ القَومِ لایَکادونَ یَفقَهونَ حَدیثا) ۲ و تفاوت حسنه با سیّئه، در این است که حسنه هم «من الله» و هم «من عند الله» است و سیئه «من الله» نیست و فقط «من عند الله» است: ﴿ما اَصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ اللهِ وما اَصابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَفسِکَ واَرسَلنکَ لِلنّاسِ رَسولًا وکَفی بِاللهِ شَهیدا) ۳ زیرا خدای سبحان از بدیها و نقایص بیزار است: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکروها) ۴ و آن را از خود نفی میکند: ﴿وما اَصابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَفسِک﴾.
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۶، ص۳۴۱، «ص و ب».
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۷۸٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۷۹٫
^ ۴ – ـ سوره اسراء، آیه ۳۸٫
۷۷
تذکّر: تفصیل مطلب درباره حسنه و سیّئه و فرق بین «من الله» و «من عند الله» در تفسیر سوره مبارکه نساء خواهد آمد.
از مجموع آیات مربوط به اذن تکوینی خداوند درباره اشیا برمیآید که هر چه اتفاق میافتد، با اذن تکوینی خداست و تا خداوند اذن ندهد، هیچ کاری واقع نمیشود: ﴿والبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّه) ۱ ﴿وما کانَ لِنَفسٍ اَن تُؤمِنَ اِلاّبِاِذنِ الله) ۲ البته مسبوقیت حوادث به اذن الهی، به معنای اهمال مبادی اختیاری فعل، از قبیل تصور و تصدیق و اراده و عزم و جزم نیست.
اذن خدای سبحان به گیاه برای رشد، با لحاظ مبادی طبیعی رشد گیاه است و مایه نابودی علتها و اسبابِ عادی آن نیست، از اینرو خدای سبحان همان کاری را که به خود نسبت میدهد، به علل و اسباب طبیعی نیز نسبت میدهد. گاهی فرستادن باران را به خود: ﴿واَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء) ۳ و گاهی به ابرهای بارانزا نسبت داده است: ﴿حَتّی اِذا اَقَلَّت سَحابًا ثِقالاً سُقنهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَاَنزَلنا بِهِ الماء) ۴
اذن الهی نیز در همه جا یکسان نیست، زیرا گیاه که به اذن الله میروید مبادی ارادی و اختیاری ندارد: ﴿والبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّه) ۵ ولی ایمان انسانها با مبادی اختیاری حاصل میشود: ﴿وما کانَ لِنَفسٍ اَن تُؤمِنَ اِلاّبِاِذنِ الله﴾، از اینرو در رویش نبات، «فعل» به «بلد» نسبت داده نشده و
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۸٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۱۰۰٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲٫
^ ۴ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۸ ـ ۵۷٫
^ ۵ – ـ همان.
۷۸
سرزمین فقط ظرف رویش شمرده شده است؛ ولی درباره ایمان مؤمنان، تعبیر با فعل اختیاری از باب افعال است و از اسناد فعل اختیاری به فاعل روشن میشود که فعل او با حفظ همه مبادی اختیاری به حق میرسد که قهراً هم قضا و قدر حقّ است و هم اختیار و آزادی انسانها.
قرآن کریم درباره اعمال اختیاری انسانها مراحل بالاتری از معرفت را آورده است، زیرا گاهی کار آنان را ضمن اسناد به آنها به خدای سبحان نسبت میدهد، چنان که رمی و پرتاب رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم را کار خدا میداند: ﴿وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللهَ رَمی) ۱ گاهی بالاتر از این، اصل کار را رأساً از دیگران سلب کرده و تنها از آنِ خداوند میداند: ﴿فَلَم تَقتُلوهُم ولکِنَّ اللهَ قَتَلَهُم) ۲ تعبیر دوم قویتر است، زیرا در ﴿وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللهَ رَمی﴾ میان نفی و اثبات جمع شده است؛ ولی در جمله ﴿فَلَم تَقتُلوهُم ولکِنَّ اللهَ قَتَلَهُم﴾ عمل کشتن از رزمندگان سلب شده و به هیچ نوعی برای آنان ثابت نشده است.
مطالب گفته شده به درجات بینش توحید افعالی نظر دارد که گاهی گفته میشود: «کار شما به اذن خداست»، یا «تا خداوند اذن ندهد شما کاری نمیکنید»، یا «کار شما کار خداست» و در مرحله برتر گفته میشود که کار، کار خداست که این چهار مرحله در طول یکدیگر است.
شایان ذکر است که مطالب این اشاره، به اراده تکوینی خدای سبحان نظر دارد نه اراده تشریعی، پس اسناد شرک مشرکان به خداوند: ﴿ولَو شاءَ اللهُ ما اَشرَکوا وما جَعَلنکَ عَلَیهِم حَفیظًا) ۳ بر این پایه است که ایجاد هر چیزی به
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۱۷٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۱۰۷٫
۷۹
دست خداست، وگرنه خدای سبحان در نظام تشریع از شرک نهی و آن را حرام کرده است، از اینرو نمیتوان شرک را که کاری قبیح و آلوده است، تشریعاً به خدای سبحان نسبت داد، بلکه خداوند طهارت انسانها از لوث شرک را خواهان است.
مقصود آیه شریفه آن است که خدای سبحان براساس اراده تکوینی خود اگر بخواهد میتواند مشرکان را به ایمان وادارد و آنان شرک نورزند: ﴿ولَو شاءَ اللهُ ما اَشرَکوا) ۱ لیکن تکویناً نخواسته است که به اجبار مشرکان را پاک کند: ﴿اُولئِکَ الَّذینَ لَم یُرِدِ اللهُ اَن یُطَهِّرَ قُلوبَهُم) ۲ زیرا آنان تمام راههای طهارت باطنی را عمداً برروی خود بسته و همه مجاری فیضیابی را مسدود کردهاند، گرچه تشریعاً اراده کرده است که هیچ کس با اختیار شرک نورزد و خود را آلوده نسازد.
غلبه نهایی اراده تشریعی خداوند
اصل کلی قرآنی، غلبه اراده و مشیت مطلق خداوند بر امور است: ﴿واللهُ غالِبٌ عَلی اَمرِهِ ولکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لایَعلَمون) ۳ ﴿وهُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه) ۴ چنانکه در مسائل تشریعی نیز رأی حاکم در حوزه اخلاق، فقه و حقوق از آن خداست و آرای دیگر که در تناقض با حکم خداست باطل و رفتنی است.
قرآن کریم وعده داده است که اسلام بر همه ادیان و مذاهب غیر الهی پیروز
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۰۷٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۴۱٫
^ ۳ – ـ سوره یوسف، آیه ۲۱٫
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۱۸٫
۸۰
میشود: ﴿لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه) ۱ دین الهی یکی بیش نیست: ﴿اِنَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الاِسلم) ۲ و اطلاق ادیان به اعتبار دینهای ساختگی است که عدّهای مانند فرعون آنها را دین میدانند: ﴿اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی الاَرضِ الفَساد) ۳ پس وقتی به مجموعه این عقاید ادیان گفته شود، بهترین آنها اسلام است.
خدای سبحان اراده کرده تا زمین را با حکومت و دین الهی اداره کند و قهراً جوامع بشری به سمت دین حقّ و اسلام حرکت میکنند، گرچه توطئههای دور و نزدیک از طرف مستکبران طراحی شود: ﴿یُریدونَ اَن یُطفِءوا نورَ اللهِ بِاَفوهِهِم ویَأبَی اللهُ اِلاّ اَن یُتِمَّ نورَهُ ولَو کَرِهَ الکفِرون) ۴ ﴿واللهُ مُتِمُّ نورِهِ ولَو کَرِهَ الکفِرون) ۵ ﴿هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکون) ۶
آنگاه که دین اسلام غلبه کند، صالحان و متّقیان وارث زمین میشوند: ﴿اِنَّ الاَرضَ لِلّهِ یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ والعقِبَهُ لِلمُتَّقین) ۷ ﴿اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِی الصّلِحون) ۸ و سرانجام در نظام تشریع، دین حاکم بر زمین
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۳۳٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۹٫
^ ۳ – ـ سوره غافر، آیه ۲۶٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۳۲٫
^ ۵ – ـ سوره صفّ، آیه ۸٫
^ ۶ – ـ سوره توبه، آیه ۳۳٫
^ ۷ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۲۸٫
^ ۸ – ـ سوره انبیاء، آیه ۱۰۵٫
۸۱
اسلام است: ﴿کَتَبَ اللهُ لاَغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلی) ۱ همانگونه که در نظام تکوین، غلبه با اراده حق است.
بحث روایی
۱٫ تفاضل انبیا(علیهمالسلام) بر یکدیگر
قال أبو عبدالله(علیهالسلام): «الأنبیاء و المرسلون علی أربع طبقات: فنبیّ منبّأ فی نفسه لا یعدو غیرها و نبیّ یری فی النوم وَ یَسْمَعُ الصّوت و لا یعاینه فی الیقظه و لم یبعث إلی أحد و علیه إمامٌ، مثل ما کان إبراهیم علی لوط(علیهماالسلام) و نبیٌّ یری فی منامه و یسمع الصّوت و یُعاین الملَک و قد أرسل إلی طائفه قلّوا أو کثروا کیونس، قال الله لیونس: ﴿واَرسَلنهُ اِلی مِائَهِ اَلفٍ اَویَزیدون) ۲ قال: یزیدون ثلاثین ألفاً و علیه إمامٌ، وَالّذی یری فی نومه و یسمع الصوت و یعاین فی الیَقَظَه و هو إمامٌ، مثل أُولی العزم و قد کان إبراهیم(علیهالسلام) نبیّاً و لیس بإمام حتّی قال الله: ﴿اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا قالَ ومِن ذُرِّیَّتی) ۳ فقال الله: ﴿لایَنالُ عَهدِی الظّلِمین) ۴ من عبد صنماً أو وثناً لا یکون إماماً» ۵
اشاره: این روایت با اغماض از ضعف سند از یکسو و وهن متن بر اثر اشتمال بر برخی از مطالبِ مخالف با ظاهر قرآن کریم از سوی دیگر، نکاتی را دربر دارد که بعضی از آنها در این اشاره مطرح میشود و آن اینکه «امام» کسی است که شریعت تازه یعنی مجموعه قوانینی از عبادات و دیگر بخشهای فقه
^ ۱ – ـ سوره مجادله، آیه ۲۱٫
^ ۲ – ـ سوره صافّات، آیه ۱۴۷٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۴٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۴٫
^ ۵ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۷۵ ـ ۱۷۴٫
۸۲
اجتماعی و سیاسی بیاورد، پس معنای امام نبودن حضرت ابراهیم(علیهالسلام) که فرمود: «قد کان إبراهیم نبیّاً و لیس بإمام» این نیست که ایشان امامت و رهبری نداشت، زیرا برپایه برهان عقلی ضرورت نبوت، مردم در کارهای عبادی و سیاسی خود ناظم میخواهند، چون از سویی اعمالی مانند هتک عرض و خونریزی و کشتار و سرقت در جامعه یافت میشود و از سوی دیگر نباید فاسدان و مفسدان را، به انتظار کیفر اخروی به حال خود رها کرد و نیز باید مردم را با قانون الهی اداره کرد: ﴿اَفَحُکمَ الجهِلِیَّهِ یَبغون) ۱ البته محتمل است مقصود از امامت منفی قبل از ابتلا، همان امامت ملکوتی و هدایت باطنی باشد. عصاره این مطالب در تفسیر آیه ۱۲۴ همین سوره گذشت ۲٫
گاهی قانون الهی به تدریج نازل یا اجرا میشود؛ مانند اینکه رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در دوران سیزده ساله مکّه، از امامت ملکوتی برخوردار بود: ﴿وجَعَلنهُم اَئِمَّهً یَهدونَ بِاَمرِنا) ۳ ولی رهبری ظاهری (ستاد و سپاه) نداشت؛ حتّی اذن دفاع نیز به مسلمانان داده نشده بود و اینان مأمور به صبر و تحمّل شکنجهها بودند؛ ولی در مدینه که نظامی به وجود آمد فرمان و اجازه جهاد یافتند: ﴿اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا) ۴
۲٫ محوریت پیامبران اولواالعزم
عن ابن أبی یعفور قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: «ساده النبیین و المرسلین
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۵۰٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۶، ص۴۶۶ ـ ۴۶۱٫
^ ۳ – ـ سوره انبیاء، آیه ۷۳٫
^ ۴ – ـ سوره حجّ، آیه ۳۹٫
۸۳
خمسه و هم اُولوا العزم من الرسل و علیهم دارت الرحی: نوح و إبراهیم و موسی و عیسی و محمّد (صلّی الله علیه و آله و علی جمیع الأنبیاء» ۱
اشاره: سرّ حرکت آسیاب وحی و نبوّت بر مدار رسالت انبیای اولواالعزم(علیهمالسلام) این است که اینان پیامبر همگاناند و انبیای دیگر حافظان شریعت ایناناند و در بین انبیای اولواالعزم حضرت ختمی نبوّتصلی الله علیه و آله و سلم ویژگیای دارد که گذشته از همگانی بودن رسالت آن حضرت، همیشگی نیز هست و از اینرو تا قیامت ادامه دارد.
۳٫ راز برتری مطلق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
عن علی بن أبیطالب(علیهالسلام) قال: «قال رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم: ما خلق الله خلقاً أفضل منّی و لا أکرم علیه منّی». قال علیّ(علیهالسلام): «فقلت: یا رسول الله! أفأنت أفضل أم جبرئیل؟ فقالصلی الله علیه و آله و سلم: یا علی إنّ الله تعالی فضّل أنبیائه المرسلین علی ملائکته المقرّبین و فضّلنی علی جمیع النّبیّین و المرسلین، و الفضل بعدی لک یا علیّ و للأئمّه من بعدک، و انّ الملائکه لخدّامنا و خدّام محبّینا» ۲
اشاره: معیار فضیلت در حکمت عملی (باید و نباید) تقواست و مدار فضیلت در حکمت نظری (بود و نبود) معرفت است. آنکه صادر یا ظاهر نخست است مظهر همه اسمای الهی (علمی و عملی) در نتیجه مظهر اسم اعظم است.
در جهان امکان، معلّم اول حضرت ختمی نبوّتصلی الله علیه و آله و سلم است که تعلیم یا اِنبای انسانها یا فرشتهها به وسیله آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم است و معلّم ثانی حضرت
^ ۱ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۷۵٫
^ ۲ – ـ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۳۷؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۵۴٫
۸۴
سیّدالاوصیاء و الاولیاء، علی بن ابیطالب(علیهالسلام) است، بنابراین، رَحی و آسیاب ولایت بر محور اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) که نور واحدند میگردد.
۴٫ مراتب و شئون متعدّد روح انبیا
عن أمیر المؤمنین(علیهالسلام): «… فأمّا ما ذکر من أمر السابقین فإنّهم أنبیاء مرسلون و غیر مرسلین، جعل الله فیهم خمسه أرواح: روح القدس و روح الإیمان و روح القوه و روح الشهوه و روح البدن؛ فبروح القدس بعثوا أنبیاء مرسلین و غیر مرسلین و بها علموا الأشیاء، و بروح الإیمان عبدوا الله و لم یشرکوا به شیئاً، و بروح القوه جاهدوا عدوَّهم و عالجوا معاشهم، و بروح الشهوه أصابوا لذیذ الطعام و نکحوا الحلال من شباب النساء، و بروح البدن دبّوا و درجوا؛ فهؤلاء مغفور لهم مصفوح عن ذنوبهم». ثمّ قال: «قال الله (عزّ و جلّ):﴿تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ مِنهُم مَن کَلَّمَ اللهُ ورَفَعَ بَعضَهُم دَرَجتٍ وءاتَینا عیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنتِ واَیَّدنهُ بِروحِ القُدُس﴾؛ ثمّ قال فی جماعتهم: ﴿واَیَّدَهُم بِروحٍ مِنه) ۱ یقول: أکرمهم بها ففضّلهم علی من سواهم، فهؤلاء مغفور لهم مصفوح عن ذنوبهم» ۲
اشاره: انسان حقیقت واحدی است که اصل آن را نفس ناطقه و فرع آن را بدن تشکیل میدهد. نفسِ مجرّد انسان دارای مراتب و شئون متعدد علمی و عملی است و تعدد ارواح به تعدّد درجات حقیقت فارد بازمیگردد. کثرت عددی و جدای از هم درباره یک فرد که دارای حقیقت واحد است راه ندارد. این روایت با توجیه مزبور، موافق با تعبیرهای دیگری است که تفاضل انبیا(علیهمالسلام) را
^ ۱ – ـ سوره مجادله، آیه ۲۲٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۲۸۲ ـ ۲۸۱٫
۸۵
به تفاوت درجات و مراتب میداند.
۵٫ معیار تفاضل انبیا
عن أبی عمرو الزبیری، عن أبی عبدالله(علیهالسلام)، قال: «بالزیاده بالإیمان تتفاضل المؤمنون بالدرجات عند الله». قلت: و إنّ للإیمان درجات و منازل یتفاضل بها المؤمنون عند الله؟ قال: «نعم». قلت: صف لی ذلک رحمک الله، حتّی أفهمه. قال: «ما فضل الله به أولیاءه بعضهم علی بعض، فقال: ﴿تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ مِنهُم مَن کَلَّمَ اللهُ ورَفَعَ بَعضَهُم دَرَجت﴾ … فهذا ذکر الله درجات الإیمان و منازله عند الله» ۱
اشاره: از این روایت معلوم میشود تفضیل پیامبران بر اساس ایمانشان بوده است و این تفضیل به آنان اختصاص ندارد و مؤمنان را نیز شامل است. از این بیان سرّ تقدیم عنوان عبد بودن بر عنوانهای نبوّت، رسالت، معراج و… روشن خواهد شد، زیرا در پرتو عبودیّت درجات قرب حاصل میشود. البته مقامهای انتصابی، نظیر نبوّت، رسالت و امامت و رهبری، طبق صلاحدید الهی است: ﴿اَللهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه) ۲ و هرگز با کسب حاصل نمیشود.
۶٫ اختلاف کفرآور
عن الأصبغ بن نباته قال: جاء رجل إلی علیّ(علیهالسلام) بالبصره فقال: یا أمیرالمؤمنین! هؤلاء القوم الذین نقاتلهم، الدعوه واحده و الرسول واحد و الصلوه واحده و الحجّ واحد، فبما نسمّیهم؟ فقال له أمیرالمؤمنین(علیهالسلام):
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۳۶ ـ ۱۳۵٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۴٫
۸۶
«سمّهم بما سمّاهم الله تعالی [به] فی کتابه أما سمعته الله تعالی یقول: ﴿تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض… فَمِنهُم مَن ءامَنَ ومِنهُم مَن کَفَر﴾. فلمّا وقع الاختلاف کنّا أولی بالله (عزّوجلّ) و بدینه و بالنّبیصلی الله علیه و آله و سلم و بالکتاب و بالحقّ، فنحن الّذین امنوا و هم الّذین کفروا و شاء الله منّا قتالهم فقاتلناهم بمشیّته و أمره و إرادته» ۱
عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبیه قال: قلت لأبی جعفر(علیهالسلام): إنّ العامه یزعمون أنّ بیعه أبی بکر حیث اجتمع الناس کانت رضا الله جلّ ذکره و ما کان الله لیفتن أُمّه محمّدصلی الله علیه و آله و سلم من بعده؟ فقال أبوجعفر(علیهالسلام): «أو ما یقرؤون کتاب الله أو لیس الله یقول: ﴿وما مُحَمَّدٌ اِلاّرَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی اَعقبِکُم ومَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللهَ شیءاً وسَیَجزِی اللهُ الشّکِرین) ۲ قال: فقلت له: إنّهم یفسّرون علی وجه آخر. فقال: «أولیس قد أخبر الله (عزّ و جلّ) عن الّذین من قبلهم من الاُمم إنّهم قد اختلفوا من بعد ما جاءتهم البیّنات، حیث قال: ﴿وءاتَینا عیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنتِ واَیَّدنهُ بِروحِ القُدُسِ ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلَ الَّذینَ مِنبَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنتُ ولکِنِ اختَلَفوا فَمِنهُم مَن ءامَنَ ومِنهُم مَن کَفَرَ ولَو شاءَ اللهُ مَا اقتَتَلوا ولکِنَّ اللهَ یَفعَلُ ما یُرید﴾ و فی هذا ما یستدلّ به علی أنّ أصحاب محمّدصلی الله علیه و آله و سلم قد اختلفوا من بعده فمنهم من امن و منهم من کفر» ۳
اشاره: أ. این روایات از باب جری و تطبیق است.
^ ۱ – ـ الامالی، مفید، ص۱۱۴ ـ ۱۱۳؛ البرهان، ج۱، ص۵۲۸ ـ ۵۲۷٫ به همین مضمون و با اندکی تفاوت در نقل ر.ک: تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۳۶؛ البرهان، ج۱، ص۵۲۸٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۴۴٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۸، ص۲۷۰٫
۸۷
ب. کفر محاربان با امیرمؤمنان(علیهالسلام) غیر از کفر مخالفان آن حضرت است، زیرا کفر محاربان با آن حضرت(علیهالسلام) میتواند اعتقادی باشد، چون پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سلمک سلمی و حربک حربی» ۱ و محارب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم کافر است چنانکه میتواند منافقانه و به ظاهر اسلامی باشد؛ ولی کفر مخالفان حضرت علی(علیهالسلام) میتواند کفر عملی باشد نه اعتقادی، از همینرو بر کشتههای جنگ جمل از مخالفان حضرت علی(علیهالسلام) نماز میّت خوانده میشد.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ ر.ک: الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۷، ج۲۰، ص۲۲۱٫
۸۸
بازدیدها: 372