تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آیه ۲۸۴

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آیه ۲۸۴

مجموعه آفرینش، مِلک و مُلک انحصاری خداست. نیّات و اعمال ظاهری انسان نیز از این قانون جدا نیست، پس ظاهر و باطن انسان، مِلک و مُلک و معلوم خداست و خداوند افکار و کردارهای آشکار انسان را محاسبه کرده و بدانها جزا می‏دهد و فقط از خاطرات زودگذری که وصف انسان و منشأ پیدایش عمل نشده، حسابرسی نمی‏کند.

لله ما فی السّموت و ما فی الأرض و إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذّب من یشاء و الله علی کلّ شی‏ء قدیر (۲۸۴)

گزیده تفسیر
مجموعه آفرینش، مِلک و مُلک انحصاری خداست. نیّات و اعمال ظاهری انسان نیز از این قانون جدا نیست، پس ظاهر و باطن انسان، مِلک و مُلک و معلوم خداست و خداوند افکار و کردارهای آشکار انسان را محاسبه کرده و بدانها جزا می‏دهد و فقط از خاطرات زودگذری که وصف انسان و منشأ پیدایش عمل نشده، حسابرسی نمی‏کند.
خدای سبحان پس از محاسبه، براساس مشیّت حکیمانه‏اش می‏بخشد یا عذاب می‏کند، زیرا خداوند بر هر کاری تواناست.

تفسیر

تناسب آیات
این آیه به دو صورت می‏تواند با آیات گذشته ارتباط داشته باشد:
۶۶۱

۱٫ با خصوص آیه گذشته که کتمان شهادت را گناهی قلبی شمرد؛ این آیه به شکلی آن را تعمیم می‏دهد؛ بدین‏گونه که سیئات موجود در جان، خواه در عمل ظهور کند یا پوشیده بماند، حسابرسی می‏شود.
۲٫ با مجموع آیات این سوره که درباره اعمال ظاهری، مانند نماز، روزه، زکات، حج، جهاد و انفاق است؛ می‏فرماید که خدای سبحان به اعمال و نیّات خالصانه یا ریاکارانه شما آگاه است و پاداش و کیفر او براساس نیّتهای شماست.
٭ ٭ ٭

آسمان ظاهری و غیبی
آسمان دو مصداق دارد: ۱٫ آسمان ظاهری که جزو عالم شهادت است و همه می‏توانند به آنجا رفت و آمد کنند و رزقهای ظاهری و مادی از آنجاست. ۲٫آسمان غیبی که رزق و روزیهای معنوی از آنجا فرود می‏آید: ﴿وفِی السَّماءِ رِزقُکُم وما توعَدون) ۱ ﴿واَوحی فی کُلِّ سَماءٍ اَمرَها) ۲ دَرِ آسمان غیبی به روی کافران بسته است و فقط مؤمنان می‏توانند به آنجا رفت و آمد کنند: ﴿لاتُفَتَّحُ لَهُم اَبوبُ السَّماء) ۳ اختصاص گشوده شدن درهای آسمان به غیر کفار، شاهد آن است که مقصود آسمان غیبی است نه ظاهری، و گشایش درهای معنوی است نه مادی، و رفت و برگشت، صعود و هبوط روحی است نه بدنی، زیرا ارزاق ظاهری، از اقسام انرژیهای خورشیدی و مانند آن از
^ ۱ – ـ سوره ذاریات، آیه ۲۲٫
^ ۲ – ـ سوره فصّلت، آیه ۱۲٫
^ ۳ – ـ سوره اعراف، آیه ۴۰٫
۶۶۲

یک‏سو و ریزش باران و نزول برف و تگرگ از سوی دیگر و رفت و آمد بدنی کفّار به منظومه شمسی از سوی سوم، همگی شاهد گشوده شدن درهای آسمان ظاهری به روی کفار است. پس آسمان دو قسم است: ظاهری (مشهود) و غیبی. حدیث سؤال و جواب مرد شامی با حضرت امام مجتبی در حضور امیرمؤمنان(علیهما‌السلام)، که مرد شامی پرسید: کم بین السماء و الأرض؟ و امام مجتبی(علیه‌السلام) فرمود: «دعوه المظلوم و مدّ البصر» ۱ شاهد تعدد آسمان ظاهر و غیب است، زیرا جواب اول، یعنی مدّ البصر، ناظر به آسمان ظاهر است و جواب دوم، یعنی دعای مظلوم، ناظر به آسمان غیب است.
به هر روی، همه موجودات آسمان غیب و شهادت، مِلک و مُلک و معلوم خدایند: ﴿لِلّهِ ما فِی السَّموت﴾ و آوردن اسم جلاله در آغاز آیه، نشان همین حصر است.

احاطه علمی خدا به افکار و اعمال انسان
نیّتها و اعمال ظاهری، از سنخ وجود و جزو نظام آفرینش است و چون همه موجوداتْ مِلک و مُلک و معلوم خدایند، افکار باطنی و کارهای ظاهری انسان هم مِلک و مُلک و معلوم خداست و آنها را محاسبه می‏کند: ﴿لِلّهِ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرضِ واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾.
قرآن کریم زمانی کنار بیان حکم، علت آن را ذکر می‏کند که این سبک، ترقّی از ممکن به واجب است؛ مانند ذیل آیه گذشته که نخست معلّم بودن
^ ۱ – ـ الاحتجاج، ج۲، ص۱۵ و….
۶۶۳

خداوند آمده: ﴿ویُعَلِّمُکُمُ الله) ۱ و آن‏گاه علت آن آمده است که همانا احاطه علمی خداست: ﴿واللهُ بِکُلِّ شی‏ءٍ عَلیم) ۲
گاهی نیز نخست دلیل و سپس حکم را بیان می‏کند که این تنزّل از واجب به ممکن است؛ مانند ﴿لِلّهِ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرض﴾ که بیان مالکیت انحصاری خداوند و دلیل بخش بعدی آیه است: ﴿واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ که درباره محاسبه و داوری است، پس همه نیّات و اعمال، مِلک و مُلک خداست و از آنها حساب می‏کشد.
بر این اساس، تناسب صدر و ذیل آیه روشن است و آن این است که وقتی زمین و آسمان و آنچه در زمین و آسمان است مِلک و مُلک اوست، انسان نیز که در این مجموعه است، ظاهر و باطنش ملک اوست و خدا بر او احاطه دارد و از این رو چیزی از ظاهر یا باطن او بر حقّ تعالی مخفی نیست و آنچه را در دل دارد، خواه آن را اظهار کند یا کتمان، خداوند بر آن آگاه است و آن را محاسبه می‏کند.
شاید بتوان از جمله ﴿واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ در کنار ﴿لِلّهِ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرض﴾ حدس زد که انسان نیز آسمان و زمینی دارد؛ به این بیان که قلب انسان در جایگاه آسمان و جسم و اعمال ظاهری او چونان زمین وجودی اوست و همان‏گونه که زمین، رزق خود را از آسمان دریافت می‏کند و از عالم بالا اداره می‏شود، مدیریت جسم و افعال ظاهری انسان نیز با روح و نیّات اوست و از آن روزی می‏گیرد. البته این مطلب که اصالت از آنِ روح مجرّد انسان است و بدن فرع و تابع اوست حق است؛ لیکن تطبیق عنوان آسمان بر روح و زمین بر جسم، نیازمند برهان عقلی یا دلیل
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۲٫
^ ۲ – ـ همان.
۶۶۴

نقلی معتبر است.

دلیل حسابرسی خدا
قرآن کریم گاهی قدرت مطلق خداوند را دلیل توان محاسبه و جزا می‏داند: ﴿واِن کانَ مِثقالَ حَبَّهٍ مِن خَردَلٍ اَتَینا بِها وکَفی بِنا حسِبین) ۱ و زمانی مالکیت او را، مانند آیه مورد بحث. این مالکیّت همراه علم می‏تواند دلیل حسابرسی باشد، زیرا مالکی می‏تواند محاسبه کند که بداند در قلمرو مملکتش چه می‏گذرد نه مالک جاهل.
گاهی نیز علم خدای سبحان را دلیل معاد و محاسبه قیامت می‏شمرد: ﴿یَعلَمُ خائِنَهَ الاَعیُنِ وما تُخفِی الصُّدور ٭ واللهُ یَقضی بِالحَقّ) ۲ چنان‏که ذکر علم خدا در قرآن، صرف اِخبار از علم الهی نیست که مسئله‏ای کلامی است، بلکه هشدار به حسابرسی هم هست؛ چونان شاهد بودن خداوند در کلام نورانی حضرت علی(علیه‌السلام): «اتّقوا معاصی الله فی الخلوات! فإنّ الشّاهد هو الحاکم» ۳ که شهادتی برای محاسبه و جزا دادن است. براین اساس، آیاتی مانند ﴿واللهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور) ۴ و ﴿قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفوهِهِم وما تُخفی صُدورُهُم اَکبَر) ۵ و ﴿ورَبُّکَ یَعلَمُ ما تُکِنُّ صُدورُهُم وما یُعلِنون) ۶ هشداری به
^ ۱ – ـ سوره انبیاء، آیه ۴۷٫
^ ۲ – ـ سوره غافر، آیات ۲۰ ـ ۱۹٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۳۲۴٫
^ ۴ – ـ سوره تغابن، آیه ۴٫
^ ۵ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۱۸٫
^ ۶ – ـ سوره قصص، آیه ۶۹٫
۶۶۵

حسابرسی الهی است.
قرآن کریم در مواردی نیز که علم الهی را منشأ محاسبه می‏داند، تعبیرهایی شبیه آیه مورد بحث به کار برده است؛ با این تفاوت که نخست علم خداوند به نهان و آشکار انسانها و آن‏گاه علم او به آحاد موجودات نظام آفرینش آمده است: ﴿قُل اِن تُخفوا ما فی صُدورِکُم اَو تُبدوهُ یَعلَمهُ اللهُ ویَعلَمُ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرضِ واللهُ عَلی کُلِّ شی‏ءٍ قَدیر) ۱ ﴿واِنَّ رَبَّکَ لَیَعلَمُ ما تُکِنُّ صُدورُهُم وما یُعلِنون ٭ وما مِن غائِبَهٍ فِی السَّماءِ والاَرضِ اِلاّفی کِتبٍ مُبین) ۲

حساب تهدیدآمیز
عنوان حساب غیر از عنوان عقاب است. در هر حسابی عقاب نیست گرچه در هر عقابی حساب خواهد بود. حساب گاهی شدید است؛ مانند ﴿فَحاسَبنها حِسابًا شَدیدا) ۳ و گاهی یسیر و آسان است مانند: ﴿فَسَوفَ یُحاسَبُ حِسابًا یَسیرا) ۴ سیاق آیه مورد بحث حساب تهدیدآمیز عقاب است؛ ولی مستلزم آن نیست. ممکن است برخی از احوال یا ملکات تصدیقی بعضی از قبایح مورد حساب قرار گیرد و به عقاب نینجامد لیکن مایه حرمان از برخی نعمتهای الهی گردد.
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره نمل، آیات ۷۵ ـ ۷۴٫
^ ۳ – ـ سوره طلاق، آیه ۸٫
^ ۴ – ـ سوره انشقاق، آیه ۸٫
۶۶۶

محاسبه اوصاف مستقر در نفس
مقصود از ﴿ما فی اَنفُسِکُم﴾ اوصاف مستقر در نفس است. این اوصاف گاهی به عنوان مبادی اعمال خارجی مطرح‏اند و گاهی خودشان معیار حسن و قبح‏اند. آنها که به عنوان مبدأ فعل خارجی طرح می‏شوند گاهی با فعل خارجی همراه‏اند و گاهی نیستند.
با این تحلیل و تفریق، برخی از امور قلبی با قطع نظر از عمل خارجی معصیت‏اند و مورد حساب بلکه عقاب‏اند؛ مانند عقاید سوء، تولّی اعدای دین، تبرّی از اولیای دین و نیز نظیر برخی از اخلاق رذیله و ملکات سیّئه، و برخی از امور نفسانی با قطع نظر از عمل خارجی معصیت نیستند؛ ولی تجرّی‏اند. تجرّی غیر از عصیان است، چنان‏که انقیاد غیر از طاعت است. عنصر محوری عصیان و نیز اطاعت را دو چیز تشکیل می‏دهد: یکی قیام حجت و دیگری اصابه واقع و انطباق آن با حق. عنصر محوری تجرّی و همچنین انقیاد را دو چیز تشکیل می‏دهد: یکی قیام حجت و دیگری عدم اصابه حق و فقد انطباق با واقع که در حقیقت از سنخ تخیّل حجت است نه قیام آن.
اعطای ثواب بر انقیاد، فوق عدل است؛ لیکن اذاقه عذاب بر تجرّی هرچند عقلاً بر خلاف عدل است لیکن نقلاً وعده گذشت فی‏الجمله داده شد؛ لیکن نسبت به آثار سوء تمرّد و ثمرات تلخ طغیان قلبی، همچنان جریان حسابرسی محفوظ است، زیرا اصل حسابرسی عدل است و پیامد آن اگر مغفرت باشد احسان و اگر تعذیب باشد باز هم عدل است.
تحقیق نهایی درباره تجرّی از منظر کلام، اصول و فقه، در موطن مناسب خود است.
۶۶۷

افراط و تفریط در تفسیر آیه
در تبیین معنای ﴿واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ افراط و تفریطهایی صورت گرفته است:
۱٫ برخی آن را به قرینه آیه گذشته: ﴿ولاتَکتُموا الشَّهدَهَ ومَن یَکتُمها فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) ۱ مخصوص شهادت دانسته و آیه را این‏گونه معنا کرده‏اند که خداوند به حال شاهد صادق یا شاهد کاذب یا پوشاننده شهادت راست یا دروغ، علم دارد. بر این اساس، دچار تفریط شده و آیه مورد بحث را با آیه گذشته تقیید کرده‏اند، در حالی که صِرف آمدن موضوع شهادت و کتمان آن در آیه پیشین، سبب تقیید مضمون این آیه نمی‏شود، بلکه آیه اطلاق دارد ۲٫
۲٫ برخی نیز به افراط، آیه را شامل همه خاطرات دانسته‏اند؛ چه آنها که به صورت عزم، تصمیم و اراده درآمده‏اند و چه خاطرات زودگذری که وصف نفسانی نشده‏اند. این گروه در برخورد با این اشکال که بیشتر مردم غالباً گرفتار خاطرات زودگذرند و با پذیرش اطلاق مذکور، فردی سالم نمی‏ماند، پاسخ می‏دهند که آیه ﴿لایُکَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها) ۳ ناسخ آیه مورد بحث است ۴٫
در نقد آن باید به سه مطلب اشاره کرد:
أ. با قبول اطلاق این آیه به گونه‏ای که خاطرات نفسانی زودگذر را دربرگیرد، آیه ﴿لایُکَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها﴾ مخصّص آن می‏شود نه ناسخ.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۳٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر المنار، ج۳، ص۱۱۴؛ نظم الدرر، ج۱، ص۵۵۱٫
^ ۳ – ـ سوره‏بقره، آیه ۲۸۶٫
^ ۴ – ـ ر.ک: تفسیر المنار، ج۳، ص۱۱۶؛ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۵۹۲٫
۶۶۸

ب. خاطرات و تصوّرات زودگذر، در اختیار انسان نیست، از این‏رو مورد تکلیف قرار نمی‏گیرند، زیرا تکلیف به امور غیر اختیاری، نامعقول است و از حکیم صادر نمی‏شود. مقدّمات این‏گونه خاطرات هم اختیاری نیست تا مصحّح تکلیف باشد؛ خلاف خطا و نسیان که مقدّمات آن در اختیار انسان است، از این‏رو درباره خطا و نسیان، درخواست مؤاخذه نشدن صحیح است.
مستحب بودن حضور دائمی انسان نیز به معنای مراقبت شبانه‏روزی ذهن از ورود خاطره نیست، بلکه مستحب است انسان خود را در پیشگاه خداوند حاضر کند و بفهمد که چه می‏گوید و در محضر کیست و چگونه باید ادب حضور مراعات شود.
خلاصه آنکه تعلق تکلیف به خاطرات پیش‏گفته عقلاً محال است، ازاین‏رو احتمال انصراف اطلاق از یک‏سو و احتمال خروج تخصصی، بدون نیاز به تخصیص، از سوی دیگر مطرح است.
ج. برهان نقلی، خلاف نظریه افراطی است، زیرا برهان نفی حرج: ﴿وما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَج) ۱ می‏رساند که خدای سبحان حکم حرجی ندارد؛ و روشن است که تکلیف بر خاطرات زودگذر و آنی، حرجی است.
برپایه دلایل یاد شده، خاطرات زودگذر تصوری که مانع حضور قلب و سبب اتلاف وقت است، نه گناه است و نه مشمول آیه مورد بحث؛ ولی خاطرات تصدیقی که انسان تصمیم می‏گیرد آنها را انجام دهد، عملی شوند یا نه، محاسبه می‏شوند، زیرا این‏گونه خاطرات، اوصافی هستند که در جان
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۷۸٫
۶۶۹

استقرار یافته و گاهی منشأ پیدایش عمل می‏شوند. آری خاطره‏ای که عملی می‏شود، شاید حساب شدیدتری داشته باشد، بنابراین خداوند نیّت کار را محاسبه می‏کند، گرچه به عمل نینجامد.
شواهد قرآنی دیگر بر محاسبه خاطرات تصدیقی و اوصاف نفسانی منشأ عمل، بدین شرح است: ﴿… ولکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلوبُکُم) ۱ ﴿اِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ اَن تَشیعَ الفحِشَهُ فِی الَّذینَ ءامَنوا لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ فِی الدُّنیا والاءخِرَه) ۲ ﴿اجتَنِبوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثم) ۳ ﴿فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) ۴ ﴿وذَروا ظهِرَ الاِثمِ وباطِنَه) ۵ ﴿اِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولا) ۶ ﴿اَم حَسِبَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ اَن لَن یُخرِجَ اللهُ اَضغنَهُم) ۷ ﴿ومَن یُشرِک بِاللهِ فَقَدِ افتَرَی اِثمًا عَظیما) ۸
به هر روی، نیّت گناه هرچند به مقام عمل نرسد، نشان پلیدی باطنی است و خداوند از همین خبث سریره حساب می‏کشد، چنان‏که قرآن کریم عده‏ای را که قصد کاری زشت دارند و موفق به آن عمل نمی‏شوند، سرزنش می‏کند: ﴿وهَمّوا بِما لَم یَنالوا) ۹ عقاب نداشتن تجرّی، بدین معنا نیست که
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره نور، آیه ۱۹٫
^ ۳ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۲٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۳٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۰٫
^ ۶ – ـ سوره اسراء، آیه ۳۶٫
^ ۷ – ـ سوره محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۲۹٫
^ ۸ – ـ سوره نساء، آیه ۴۸٫
^ ۹ – ـ سوره توبه، آیه ۷۴٫
۶۷۰

خبث سریره متجرّی محاسبه نمی‏شود، بلکه تجرّی سبب محرومیّت فرد از بسیاری از برکات معنوی است و متجرّی در روزی که باطنها ظاهر می‏شوند، باطنی پلید و روحی تاریک دارد، مگر آنکه از این‏گونه نیّتها توبه کرده باشد.
پس از محاسبه و تعیین وضعیت انسانها، تصمیم‏گیری با خداست که براساس حکمت خود می‏بخشد یا عذاب می‏کند: ﴿فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ ویُعَذِّبُ مَن یَشاءُ واللهُ عَلی کُلِّ شی‏ءٍ قَدیر﴾.
محاسبه، کاری اجرایی است، از این‏رو قرآن کریم در صدر و ذیل آیه مورد بحث، وصف مالکیت و قدرت مطلق حق تعالی را به یاد می‏آورد، پس خداوند مالک مِلک و مُلک اشیا و نیز بر محاسبه و عفو و عذاب تواناست.

اشارات و لطایف

۱٫ قیامت روز حسابرسی
از اسامی قیامت کبرا ۱ ، روز حساب است، چنان‏که «حسیب» از اسمای حسنای خداست. قرآن کریم هنگام یادآوری عناصر محوری ایمان، ایمان مؤمنان به روز رستاخیز را یادآور می‏شود: ﴿یُؤمِنونَ بِاللهِ والیَومِ الاءخِر) ۲ نیز در مقام ارشاد که سخنان اولیای الهی را نقل می‏کند، یاد روز حساب بودن آنان را می‏آورد: ﴿رَبَّنَا اغفِر لی ولِولِدَی ولِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقومُ الحِساب) ۳
^ ۱ – ـ راز نامگذاری آن روز به قیامت این است که آن روز همه چیز، برپا داشته می‏شود و انسانها نیز از قبر برمی‏خیزند: «یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العلَمین» (سوره مطفّفین، آیه ۶).
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۱۴٫
^ ۳ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۴۱٫
۶۷۱

از نظر قرآن کریم مهم‏ترین عامل گناه و اساس ضلالت، فراموشی روز حساب است: ﴿یداوودُ اِنّا جَعَلنکَ خَلیفَهً فِی الاَرضِ فَاحکُم بَینَ النّاسِ بِالحَقِّ ولاتَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللهِ اِنَّ الَّذینَ یَضِلّونَ عَن سَبیلِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسوا یَومَ الحِساب) ۱
در این آیه دو قیاس منطقی هست:
أ. «پیروی هوای نفس مکن»: ﴿ولاتَتَّبِعِ الهَوی﴾؛ «هر کس از هوا پیروی کند، از راه خدا گمراه می‏شود» که این مقدمه، مطوی است. نتیجه قیاس این است: «پیروی هوای نفس مکن تا گمراه نشوی»: ﴿فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ الله﴾.
این قیاس به مخاطب خود، یعنی حضرت داود(علیه‌السلام) اختصاصی ندارد، بلکه هر کس از هوای نفس پیروی کند، گمراه می‏شود، چنان‏که حضرت علی(علیه‌السلام) می‏فرماید: «إنّ أخوف ما أخاف علیکم اثنان: اتّباع الهوی و طول الأمل؛ فأمّا اتّباع الهوی فَیَصُدُّ عَنِ الحق و أمّا طول الأمل فیُنسی الآخِره» ۲
ب. «هر کس از هوای نفس پیروی کند، گمراه می‏شود»؛ «هر کس گمراه شود، به عذاب شدید گرفتار می‏آید»، در نتیجه «تو خود را گمراه نکن که دچار عذاب شدید می‏شوی».
پایان آیه، علّت پیروی هوای نفس و گمراهی را فراموشی روز حساب می‏داند. پیداست عبارتهایی مانند «بما نسوا یوم القیامه» یا «بما نسوا یوم الاخر» نیز برای بیان اصل مطلب کافی بود؛ لیکن هیچ یک پیام جمله ﴿… بِما نَسوا یَومَ الحِساب﴾ را نداشت.
^ ۱ – ـ سوره ص، آیه ۲۶٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۴۲٫

۶۷۲

۲٫ بی‏شمار، نه بی‏ حساب
اسم الهی «حسیب» در قیامت که ظرف ظهور تامّ محاسبه حق است، ظهور کامل می‏کند و خداوند اعمال جوارحی و نیّات جوانحی همه انسانها را محاسبه می‏کند: ﴿وکَفی بِاللهِ حَسیبا) ۱ پس اگر قرآن کریم درباره صابران، پاداش بی‏حساب: ﴿اِنَّما یُوَفَّی الصّبِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِساب) ۲ یا برای گروهی، روزی بی‏حساب: ﴿ویَزِیدَهُم مِن فَضلِهِ واللهُ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب) ۳ و برای برخی بهشتیان، تنعّم بدون حساب را مطرح می‏سازد: ﴿یُرزَقُونَ فیها بِغَیرِ حِساب) ۴ به معنای روزی گزاف و بی‏محاسبه نیست، زیرا خدای حسیب کارهایش در دنیا و آخرت براساس حساب و اندازه است: ﴿اِنّا کُلَّ شی‏ءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر) ۵ بلکه حساب در این آیات به معنای شمارش است و پاداش «بغیر حساب» آن است که جز خداوند نمی‏تواند آن را بشمارد و این پاداش بی‏شمار نصیب عده‏ای خاص می‏شود. آیه ﴿فَاُولئِکَ یَدخُلونَ الجَنَّهَ یُرزَقُونَ فیها بِغَیرِ حِساب) ۶ نیز به معنای دخول بهشت بدون حساب نیست، بلکه این آیه نیز مانند آیات دیگر، رزق بهشت را بدون حساب، یعنی بی‏شمار می‏داند.
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره زمر، آیه ۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۳۸٫
^ ۴ – ـ سوره غافر، آیه ۴۰٫
^ ۵ – ـ سوره قمر، آیه ۴۹٫
^ ۶ – ـ سوره غافر، آیه ۴۰٫
۶۷۳

۳٫ انواع حسابرسی در قیامت
انسانها روز قیامت از نظر تندی و کندی محاسبه و نیز مناقشه در حساب، سه گروه‏اند:
أ. بهشتیان خالص: آنان هرگز اهل گناه نبودند یا گناهشان با انجام دادن کارهای نیک، به «حسنه» تبدیل شده است: ﴿فَاُولئِکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّءاتِهِم حَسَنت… ) ۱ بررسی حساب این گروه، سریع بوده و حسابرسی آنها برای تعیین درجه بهشت آنان است؛ نامه اعمال آنان به دست راستشان داده می‏شود و پس از حسابرسی آسان، با خرسندی به سوی مؤمنانی باز می‏گردند که در دنیا با هم بوده‏اند: ﴿فَاَمّا مَن اوتِی کِتبَهُ بِیَمینِه ٭ فَسَوفَ یُحاسَبُ حِسابًا یَسیرا ٭ ویَنقَلِبُ اِلی اَهلِهِ مَسرورا) ۲ محاسبه بهشتیان خالص به قدری سریع است که گویا هرگز حسابرسی نشده‏اند.
ب. کافران معاند: برای اینان به جهت تراکم گناهان، پرونده جداگانه فردی باز نمی‏کنند، زیرا حساب آنها سراسر تیره است و حسنه‏ای ندارند تا حسابرسی شود: ﴿اُولئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الاءخِرَهِ اِلاَّالنّارُ وحَبِطَ ما صَنَعوا فیها وبطِلٌ ما کانوا یَعمَلون) ۳
این گروه برای تعیین اصل سعادت یا شقاوت محاسبه نمی‏شوند، بلکه حسابرسی برای تعیین درکات آنهاست تا جایگاه هر یک در آتش جهنم روشن شود. قرآن کریم برپایی «میزان» را برای کافران معاند نفی کرده است: ﴿فَلا
^ ۱ – ـ سوره فرقان، آیه ۷۰٫
^ ۲ – ـ سوره انشقاق، آیات ۹ ـ ۷٫
^ ۳ – ـ سوره هود، آیه ۱۶٫
۶۷۴

نُقیمُ لَهُم یَومَ القِیمَهِ وَزنا) ۱ زیرا آنان عملی ندارند تا برای تعیین اصل دوزخی یا بهشتی بودن آنان سنجیده شود. حکمت سنجش حسنه و سیئه آن است که روشن شود فلان شخص بدهکار است یا طلبکار؛ ولی کافران معاند جز بدهکاری چیزی ندارند.
به سخن دیگر، میزان، حق است: ﴿والوَزنُ یَومَئِذٍ الحَقّ… ) ۲ لیکن کافرْ بی‏عمل: ﴿فَجَعَلنهُ هَباءً مَنثورا) ۳ ﴿حَبِطَت اَعملُهُم فِی الدُّنیا والاءخِرَه) ۴ و شقاوت او مشخّص است، چون ایمان و عمل صالح ندارد و پیداست برای کافران از این جهت میزان نیست؛ لیکن برای تعیین درکات آنان، محاسبه و سنجش هست.
حساب کافران سخت است و این معنا به قرینه تقابل میان آیات ﴿واَمّا مَن اوتِی کِتبَهُ وراءَ ظَهرِه ٭ فَسَوفَ یَدعوا ثُبورا ٭ ویَصلی سَعیرا) ۵ با آیه ﴿یُحاسَبُ حِسابًا یَسیرا) ۶ فهمیده می‏شود.
ج. مسلمانان فاسق: اینان محاسبه و درجاتی دارند: ﴿وءاخَرونَ اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم خَلَطوا عَمَلًاصلِحًا وءاخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللهُ اَن یَتوبَ عَلَیهِم اِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحیم) ۷ در میان این گروه، برخی کارهای خوبشان از اعمال بدشان بیشتر
^ ۱ – ـ سوره کهف، آیه ۱۰۵٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۸٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۲۳٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۶۹٫
^ ۵ – ـ سوره انشقاق، آیات ۱۲ ـ ۱۰٫
^ ۶ – ـ سوره انشقاق، آیه ۸٫
^ ۷ – ـ سوره توبه، آیه ۱۰۲٫

۶۷۵

است و بعضی برعکس. محاسبه این گروه مدتی طول می‏کشد و تا اندازه‏ای معطّلی دارند.
تتمیم مطالب این بخش برعهده تفسیر آیاتی است که در آنها عنوان «سوء الحساب» آمده است.

۴٫ راه رهایی از محاسبه دشوار
برای رهایی از خطر محاسبه دشوار روز حساب، باید در دنیا محاسبه داشت. اهل حساب، نگران روز محاسبه نیستند. کسی که به روز حساب ایمان دارد؛ لیکن اهل محاسبه نیست و بی‏حساب کار می‏کند، به حمل اوّلی، مؤمن و یادآور روز قیامت، و به حمل شایع، جزو غافلان و فراموش کنندگانِ روز حساب است.
امیر مؤمنان، حضرت علی(علیه‌السلام) راه ایمن بودن از حساب سخت قیامت را محاسبه نفس می‏شناساند و در ضمن خطبه‏ای که مشتمل بر دوام فیض و عظمت مخلوقات الهی است، درباره اصل محاسبه چنین می‏فرماید: ای بندگان! پیش از آنکه شما را وزن کنند و به حسابتان رسیدگی شود، خودتان را بسنجید و به حسابتان برسید و قبل از آنکه راه نفس تنگ و بسته شود، آزادانه تنفّس کنید و تا زنجیر به گردنتان انداخته نشده است و با فشار شما را کشان‏کشان نبرده‏اند، فرمانبردارانه بروید. بدانید کسی که بر خویشتن خویش کمک نشود تا از درون خود واعظ و زاجری داشته باشد، سخن واعظ بیرونی برای وی بی‏اثر است: «عبادَ الله! زِنوا أنفسکم من قبل أن تُوزَنوا، و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا، و تنفّسوا قبل ضیق الخناق، و انقادوا قبل عُنف السیاق، و اعلموا انّه من لم یُعَنْ علی نفسه حتّی یکون له منها واعظ و زاجر، لم یکن له
۶۷۶

من غیرها لا زاجرٌ و لا واعظ» ۱
همچنین آن حضرت در وصف سالکان راه خدا و احوال آنان به امر محاسبه پرداخته و چنین می‏فرماید: «فلو مَثَّلْتَهُم لِعَقْلِکَ فی مَقَاوِمهم المحموده و مجالسهم المشهوده و قد نشروا دواوین أعمالهم و فَرَغُوا لمحاسبه أنفسهم علی کلّ صغیره و کبیره أُمروا بها فقصّروا عنها، أو نهوا عنها ففرّطوا فیها. … فحاسِبْ نفسک لنفسک، فإنّ غیرها من الأنفس لها حسیب غیرُک» ۲ یعنی آنها این پرده‏ها را برای جهانیان کنار زده‏اند؛ گویا چیزهایی را می‏بینند که دیگران نمی‏بینند و سخنانی می‏شنوند که دیگران نمی‏شنوند. اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسّم سازید و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگرید، می‏بینید که نامه‏های اعمال خویش را گشوده و برای حسابرسی خود آماده شده‏اند؛ برای حساب هر کار کوچک و بزرگی که به آن دستور داشته و کوتاهی کرده یا از آن نهی شده و مرتکب گشته‏اند…، (پس ای مؤمن پارسا!) اکنون به جهت خود، حساب خویشتن را برس! زیرا دیگران حسابرسی جز تو دارند.

بحث روایی

۱٫ عدم نسخ آیه
عن أبی هریره قال: لمّا نزلت علی رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم ﴿لِلّهِ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرضِ واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ اشتدّ ذلک علی أصحاب رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم، فأتوا رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم؛ ثمّ جثوا علی الرکب؛ فقالوا:
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۹۰٫
^ ۲ – ـ همان، خطبه ۲۲۲٫
۶۷۷

یارسول الله! کلّفنا من الأعمال ما نطیق؛ الصلاه و الصیام و الجهاد و الصدقه، و قد أنزل علیک هذه الایه و لا نطیقها! فقال رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم: «أتریدون أن تقولوا کما قال أهل الکتابین من قبلکم سمعنا و عصینا؟ بل قولوا ﴿سَمِعنا واَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا واِلَیکَ المَصیر) ۱ فلمّا اقترأها القوم و ذلت بها ألسنتهم أنزل الله فی أثرها: ﴿ءامَنَ الرَّسول… ﴾ الایه؛ فلما فعلوا ذلک نسخها الله فأنزل الله: ﴿لایُکَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها) ۲
عن مجاهد قال: دخلت علی ابن عباس فقلت: کنت عند ابن عمر، فقرأ هذه الایه فبکی. قال: أیّه ایه؟ قلت: ﴿واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوه﴾. قال ابن عباس: إنّ هذه الآیه حین أنزلت غمت أصحاب رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم غمّاً شدیداً و غاظتهم غیظاً شدیداً، و قالوا: یا رسول الله! هلکنا إن کنّا نؤاخذ بما تکلّمنا و بما نعمل؛ فأمّا قلوبنا فلیست بأیدینا؟ فقال لهم رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم: «قولوا سمعنا و أطعنا». قال: فنسختها هذه الایه: ﴿ءامَنَ الرَّسول﴾ إلی ﴿وعَلَیها مااکتَسَبَت﴾. فتجوّز لهم عن حدیث النفس و أخذوا بالأعمال ۳٫
اشاره: أ. مفاد این روایات و مشابه آنها نسخ آیه مورد بحث با آیات بعدی است ۴ ؛ به این بیان که نزول این آیه بر اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم گران آمد و سبب ناراحتی و غم و اندوه شدید آنها شد و به رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم گفتند: ما تکلیفهای دیگر مانند نماز، روزه، جهاد، انفاق و آنچه را مربوط به مؤاخذه اعمال و گفتار است پذیرفتیم؛ امّا مفاد این آیه فراتر از طاقت ماست و به سبب آن هلاک
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۵٫
^ ۲ – ـ الدر المنثور، ج۲، ص۱۲۷٫
^ ۳ – ـ همان، ص۱۲۸ ـ ۱۲۷٫
^ ۴ – ـ ر.ک: همان.
۶۷۸

می‏شویم، چون قلوب ما در اختیار ما نیست؛ آن‏گاه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود: مانند اهل کتاب نباشید که گفتند: ﴿سَمِعنا وعَصَینا) ۱ بلکه بگویید: ﴿سَمِعنا واَطَعنا﴾ و چون پذیرفتند، خداوند با نزول آیه ﴿ءامَنَ الرَّسول… ) ۲ این آیه را نسخ کرد.
در مقابل روایات یاد شده، روایات فراوان، دال بر عدم نسخ است ۳ ؛ مانند:
۱٫ أخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبی حاتم من طریق علیّ عن ابن عباس فی قوله: ﴿واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوه﴾، فذلک سرائرک و علانیتک ﴿یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ فإنّها لم تنسخ؛ و لکن الله إذا جمع الخلائق یوم القیامه یقول: «إنّی اُخبرکم بما أخفیتم فی أنفسکم ممّا لم تطلع علیه ملائکتی»؛ فأمّا المؤمنون فیخبرهم و یغفر لهم ما حدثوا به أنفسهم و هو قوله «یُحاسِبکُم بِهِ الله». یقول: یخبرکم، و أمّا أهل الشک و الریب فیخبرهم بما أخفوا من التکذیب و هو قوله ﴿ولکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلوبُکُم) ۴
۲٫ عن الربیع بن أنس فی الآیه قال: هی محکمه لم ینسخها شی‏ء یعرفه الله یوم القیامه انّک أخفیت فی صدرک کذا و کذا و لا یؤاخذه ۵٫
برپایه این روایات، محاسبه خاطرات درونی نسبت به مؤمنان، خبر دادن به خطورات نفسانی در قیامت و آمرزش آنهاست و نسبت به اهل شک و ریب،
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۹۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۵٫
^ ۳ – ـ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۳۸۴ ـ ۳۸۳٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۵؛ الدر المنثور، ج۲، ص۱۳۰ ـ ۱۲۹٫
^ ۵ – ـ همان، ص۱۳۱٫
۶۷۹

اخبار از تکذیب آنان و مؤاخذه آنهاست.
ب. صاحب مجمع البیان درباره نسخ آیه مورد بحث می‏گوید: گروهی گفته‏اند: این آیه با آیه ﴿لایُکَلِّفُ الله… ﴾ نسخ شده است و روایت ضعیفی در این باره نقل کرده‏اند؛ ولی این باور صحیح نیست، زیرا تکلیفی که در وسع نباشد هرگز وضع نشده است تا نسخ شود و آیه ﴿لایُکَلِّفُ الله… ﴾ نیز بیان برای این آیه است نه ناسخ آن ۱٫
ج. استاد، علامه طباطبایی(قدس‌سرّه) در پاسخ نسخ آیه ۲۸۴ بقره با روایت، سخن متینی دارد که خلاصه آن چنین است: این روایات با اینکه در مضمون با هم مختلف‏اند، در مخالفت با ظاهر قرآن مشترک‏اند، زیرا طبق این آیه، محاسبه تنها بر چیزی است که قلبها کسب کرده‏اند و پیداست که خطورات نفسانی، کسب نیست و معنای محاسبه نیز جزا دادن است نه گزارش و اخبار.
اعتقاد به نسخ آیه، افزون بر مخالفت مستندات آن با ظاهر قرآن که بیان شد، اشکالات دیگری نیز دارد؛ مانند:
۱٫ تجویز تکلیف فوق طاقت، که عقل در بطلانش شک نمی‏کند و به ویژه از خدا محال می‏داند. نسخ نیز از قبح چنین تکلیفی نمی‏کاهد، بلکه بر اشکال می‏افزاید، زیرا ظاهر روایت نسخ این است که آیه قبل از عمل، نسخ شده است و نسخ پیش از عمل، ممنوع است.
۲٫ جمله ﴿لایُکَلِّفُ الله… ﴾ نمی‏تواند ناسخ باشد، زیرا فقط دلالت دارد که هر کس آنچه را کسب کرده است، دشوار یا آسان، اثر آن را خواهد دید، پس اگر چیز طاقت‏فرسا یا امر گرانی بر او تحمیل شد، به سوء اختیار خودش
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۲ ـ ۱، ص۶۸۷٫
۶۸۰

است. نتیجه آنکه جمله ﴿لایُکَلِّفُ الله… ﴾ مانند جمله معترضه‏ای است برای دفع توهم؛ یعنی این کیفرها بعد از آن است که خدا جز به قدر توان تکلیف نمی‏کند.
۳٫ دو آیه بعدی هرگز درباره خطورات نفسانی نیست، بلکه آن آیات غرض دیگری را دنبال می‏کنند، در حالی که در نسخ، رویارویی ناسخ و منسوخ، ضروری است ۱٫
د. برخی از متأخران، نسخ را طبق وجوه پنجگانه‏ای که تحریر کرده ممنوع دانسته است؛ لیکن برخی از وجوه آن مورد نقد است و آن اینکه گفته است: ﴿یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ خبر است و اخبار نسخ نمی‏شوند، همان‏طور که در علم اصول معروف است ۲٫ در پاسخ باید توجه داشت هرچند خبر هم نسخ می‏شود و از نسخ خبر به بداء یاد می‏شود؛ لیکن اگر جمله خبری به داعی انشا القا شود حکم انشا را داشته و مورد نسخ واقع می‏شود. و جمله ﴿یُحاسِبکُم بِهِ الله﴾ ظاهراً خبر است؛ ولی باطن آن وعید است که انشا است؛ نه آنکه از صرف محاسبه معاد خبر بدهد.

۲٫ فضل فراوان الهی
عن زراره، عن أحدهما(علیهما‌السلام) قال: «إنّ الله تبارک و تعالی جعل لآدم فی ذرّیّته: من همّ بحسنه و لم یعملها، کتبت له حسنه، و مَن همّ بحسنه و عملها، کتبت له بها عشراً، و من همّ بسیّئه و لم یعملها، لم تکتب علیه، و من همّ بها و عملها،
^ ۱ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۴۳۹ ـ ۴۳۸٫
^ ۲ – ـ تفسیر المنار، ج۳، ص۱۳۹٫
۶۸۱

کتبت علیه سیّئه» ۱
حمزه بن حمران قال: سألت أبا عبدالله(علیه‌السلام) عن الإستطاعه، فلم یجبنی، فدخلت علیه دخله أُخری فقلت: أصلحک الله! أنّه قد وقع فی قلبی منها شی‏ء و لا یخرجه إلاّ شی‏ء أسمعه منک، قال: «فإنّه لا یضرّک ما کان فی‏قلبک… » ۲
اشاره: مضمون روایت نخست اشاره به افزون بودن فضل خدا نسبت به عدل اوست. خدای سبحان با هر که تصمیم بر گناه گیرد ولی آن را انجام ندهد، به جهت فضلش نسبت به نیّت گذشته گناه نمی‏نویسد؛ هرچند نیّت گناه روح را تا اندازه‏ای آلوده می‏کند و از صلاحیت فیض‏یابی محروم می‏دارد، بنابراین آیه مورد بحث، شارح این روایت است.

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الکافی، ج۲، ص۴۲۸٫
^ ۲ – ـ التوحید، باب ۵۶، ص۳۴۶؛ تفسیر کنز الدقایق، ج۱، ص۶۸۹ ـ ۶۸۸٫
۶۸۲

بازدیدها: 370

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *