نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ واَنزَلَ التَّورهَ والاِنجیل (۳)
مِن قَبلُ هُدی لِلنّاسِ واَنزَلَ الفُرقانَ اِنَّ الَّذینَ کَفَروا بِءایتِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ واللهُ عَزیزٌ ذو انتِقام (۴)
گزیده تفسیر
خدایی که حیات محض و قیومیّت صرف است، برای حیات و قوام انسان ها و جامعه انسانی کتابی فرستاده است که ارمغان «هدایت» و «فرقان» و سرمایه حیات و قوام فردی و اجتماعی است و چون مصدّق تورات و انجیل و مهیمن بر آن هاست، یهودیان و مسیحیان نیز باید حیات و قوام خویش را در آن بجویند. کفر ورزیدن به چنین کتابی، شوریدن بر حیات و قوام خویش و گرفتاری به عذاب شدید را درپی دارد.
تفسیر
مفردات
التوریه: «تورات» واژهای عبرانی و به معنای قانون و تعلیم ۱ و نزد مسیحیان
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۱، ص۳۸۲، «ت و ر».
۵۲
همان عهد قدیم است ۱٫ واژه پژوهان این کلمه را در ریشه «وری» نیز آوردهاند ۲٫
الانجیل: انجیل، کتاب آسمانی حضرت عیسی(علیهالسلام) است ۳٫ واژه انجیل عربی و از «نجل» به معنای توسعه نیست ۴ ، بلکه واژهای یونانی و به معنای بشارت و جمع آن، اناجیل است ۵٫ انجیل را به معنای «آموزش جدید» نیز دانستهاند ۶٫
لهم: «لام» در ﴿لَهُم﴾ یا برای اختصاص است؛ یعنی عمل تنها به عامل آن اختصاص دارد نه دیگری؛ و هر کسی خود باید بار عمل خویش را بردارد؛ یا به معنای نفع است، در نتیجه عذاب از روی تمسخر، منفعت قلمداد شده است.
ذو انتقام: «انتقام» از «نقم» به معنای مؤاخذه (بازخواست و عقوبت) همراه کراهت است. باب افتعال بر انتخاب و اختیار دلالت میکند ۷٫
در آیه مورد بحث به جای واژه منتقم که کوتاهتر هم هست، کلمه «ذُوانتقام» آمده است، زیرا بلیغتر است؛ مانند «صاحب سیف» که به کسی میگویند که زیاد شمشیر میکشد؛ نه کسی که شمشیر با خود دارد ۸٫ تنوین آن
^ ۱ – ـ المعجم الوسیط، ص۹۰، «ت و ر».
^ ۲ – ـ مفردات، ص۸۶۷، «و ر ی».
^ ۳ – ـ النهایه، ج۵، ص۲۳، «ن ج ل».
^ ۴ – ـ التحقیق، ج۱۲، ص۳۹، «ن ج ل».
^ ۵ – ـ اقرب الموارد، ج۱، ص۲۱، «انجیل».
^ ۶ – ـ التفسیر المنیر، ج۳، ص۱۴۴٫
^ ۷ – ـ التحقیق، ج۱۲، ص۲۲۸ ـ ۲۲۷، «ن ق م».
^ ۸ – ـ ر.ک: روحالمعانی، مج۳، ج۳، ص۱۲۶٫
۵۳
نیز برای تفخیم است. از مجموع وصف ﴿شَدید﴾ و تعبیر ﴿ذو انتِقام﴾ به جای منتقم و تنوین ویژه، کمال شدّت تعذیب استظهار میشود.
تناسب آیات
این دو آیه بیان کننده یکی از برجستهترین مظاهر حیات و قیومیت خدای «حی قیوم» است، زیرا قرآن کریم و سایر کتابهای آسمانی، مانند تورات و انجیل تحریف نشده، همواره حیات بخش و هدایتگر به صراط اقوماند.
٭ ٭ ٭
خاستگاه حیات و پایندگی
خدای سبحان نخست خود را به وصف ﴿الحَی القَیُّوم﴾ ستود؛ آنگاه فرمود که همین خدای حی و قیّوم قرآن را بر تو فروفرستاد: ﴿اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ الحَی القَیُّوم ٭ نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتبَ بِالحَقّ﴾؛ یعنی خداوند جوامع بشر را با قرآنْ زنده و سرپرستی میکند. خدای حی و قیّوم با فرستادن قرآن، هم حیات میبخشد و هم استوار میدارد، به گونهای که مردم بتوانند به «قسط» قیام میکنند: ﴿لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط) ۱ و قرآن انسان را به راهی پابرجا رهمینماید: ﴿اِنَّ هذا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِی اَقوَم) ۲ زیرا منشأ نزول این کتاب آسمانی، ﴿الحَی القَیُّوم﴾ است.
در سوره «بقره» نخست عظمت کتاب را بیان فرمود: ﴿ذلِکَ الکِتبُ
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه ۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۹٫
۵۴
لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین) ۱ امّا در این سوره، پیش از وصف و بیان محتوای کتاب از معلّم آن سخن گفت: ﴿اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ الحَی القَیُّوم ٭ نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتب﴾؛ یعنی همان حی و قیوم، کتاب را بر تو نازل کرد، بنابراین قرآن حیاتبخش است و به زندگان هشدار میدهد: ﴿لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیًّا) ۲ چون معلّم آن «حی» است، چنان که «اکرم» است: ﴿اِقرَأ ورَبُّکَ الاَکرَم ٭ اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم) ۳ و تعبیر «معلّم اکرم با قلم میآموزد و درس میدهد»، یعنی درس او «کرامت» است، چنانکه اگر بگویند مهندس درس میدهد، معنایش آموزش هندسه است.
تنزیل قرآن
تنزیل قرآن کریم، فرود آوردن آن از مرتبه برتر به مرتبه فروتر و به گونه «تجلّی» است نه «تجافی»؛ یعنی این کتاب آسمانی در مراحل پایین تجلّی مییابد؛ ولی مراحل بالا نیز از آن تهی نیست.
«تنزّل» قرآن نیز بدان معنا نیست که رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم مرتبه نازلش را میگیرد و از اوج آن بیخبر است، زیرا خدای سبحان گاهی از اوج قرآن و نزدیک شدن پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بدان خبر میدهد: ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی ٭ فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی) ۴ که برخی از آیات در همان مقام به حضرت ختمی نبوّتصلی الله علیه و آله و سلم القاء شد: ﴿و اِنَّکَ
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲٫
^ ۲ – ـ سوره یس، آیه ۷۰٫
^ ۳ – ـ و تعبیر «معلّم اکرم با قلم میآموزد و
^ ۴ – ـ سوره نجم، آیات ۹ ـ ۸٫
۵۵
لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم) ۱ و زمان نیز از نزول قرآن سخن میگوید؛ مانند ﴿اِنّا اَنزَلنهُ فی لَیلَهِ القَدر) ۲ ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِک) ۳ ﴿اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلون) ۴ و ﴿وقُرءانًا فَرَقنهُ لِتَقرَاَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکثٍ ونَزَّلنهُ تَنزیلا) ۵
مرحله لفظ و مفهوم و عربی مبین، قلمرو «قرآن» و جای اِنزال و تنزیل است؛ امّا در صدر و مخزن قرآن کریم جایی برای اِنزال و تنزیل یا عربی مبین نیست، بلکه جای «تلقّی» و مقام «امّ الکتاب» است: ﴿حم ٭ والکِتبِ المُبین ٭ اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلون ٭ واِنَّهُ فی اُمِّ الکِتبِ لَدَینا لَعَلی حَکیم) ۶
در مرحله دانی، عربی بودن، سوره و آیه داشتن، تدریج در نزول و مانند آن مطرح است؛ امّا واقعیت قرآن یعنی مرتبه عالی آن، هرگز به این مرحله محدود نمیشود، تا علوم حصولی تفسیر، فقه و حکمت بتوانند آن را روشن کنند، بلکه وجود دیگری در مقام «امّ الکتاب» دارد؛ یعنی این کتاب (نازل)، اندر کتاب مادر (عالی) است که آن نزد خداست، گرچه مرحله نازل اینجا نیز نزد خداست، زیرا احاطه قیومی خدای سبحان که در عین عالی بودن، دانی است و در متن دانی بودن، عالی است: فی علوّه دان و فی دنوّه عال ۷ ، مایه
^ ۱ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره قدر، آیه ۱٫
^ ۳ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۴ ـ ۱۹۳٫
^ ۴ – ـ سوره زخرف، آیه ۳٫
^ ۵ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۰۶٫
^ ۶ – ـ سوره زخرف، آیات ۴ ـ ۱٫
^ ۷ – ـ اقبال الاعمال، ص۱۲۰٫
۵۶
حضور خداوند در تمام مراحل است.
اختصاص آن کتاب به ﴿لَدَینا﴾ نشان عظمت و ویژگی وجودی آن است و به لحاظ همین عظمت و اختصاص، همگان لیاقت و توان فراگیری آن را ندارند، زیرا چنین علمی را تنها میتوان از راه شهود و حضور در نزد آن علیم مطلق فراگرفت، از اینرو خداوند به پیامبرش فرمود: ﴿و اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم) ۱ و این همان علم لدنّی است که متعلّم، آن را از ﴿لَدُن﴾ و نزد معلّم ملکوتی یاد میگیرد و با شهود تلقّی میکند. واژه «لَدُن» با «عِنْد» فرق ادبی دارد.
غرض آنکه قرآن در مرحله نازل، «عربی مبین» و در نزد خداوند، «علی حکیم» است و انسان کامل که کَوْنِ جامع است میتواند واجد هر دو مرحله و یابنده «علی حکیم» و شنونده «عربی مبین» باشد.
رأی زمخشری درباره انزال و تنزیل
زمخشری مانند برخی دیگر از ادبا عقیده دارد که در «تنزیل»، معنای تدریج یا تکثیر نهفته است؛ بر خلاف «انزال» که به معنای فرود آمدن دفعی است و از آن جهت که قرآن کریم به تدریج و تورات و انجیل یکباره نازل شدهاند، درباره قرآن «تنزیل» و درباره آن دو، تعبیر «انزال» آمده است: ﴿نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتب… واَنزَلَ التَّورهَ والاِنجیل… ) ۲
بر خلاف ادّعای زمخشری، قرآن کریم هم «اِنزال» را در امور تدریجی
^ ۱ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ الکشاف، ج۱، ص۳۳۶٫
۵۷
استعمال کرده است و هم تنزیل را در امور دفعی؛ مثلاً در آیه ﴿اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت اَودِیَهٌ بِقَدَرِها) ۱ با اینکه نزول باران تدریجی است، به «اِنزال» تعبیر فرموده و در آیه ﴿لَولا نُزِّلَ عَلَیهِ القُرءانُ جُملَهً وحِدَه) ۲ تنزیل در امر دفعی به کار رفته است ۳٫ نیز در آیه ﴿وقالوا لَولا نُزِّلَ عَلَیهِ ءایَهٌ مِن رَبِّه) ۴ با اینکه معجزه امری دفعی است، از آن به «تنزیل» یاد شده است. آری دفعی بودن، مقوّم معجزه نیست و میشود آیهای با اراده الهی پیامبری، تدریجاً از غیر مجرای طبیعی خود انجام گیرد، هرچند بسیار سریع، پس نمیتوان «اِنزال» را به امور دفعی و «تنزیل» را به امور تدریجی اختصاص داد.
استاد، علاّمه طباطبایی(قدسسرّه) در پاسخ این شبهه میفرماید: آنجا که مجموع امر تدریجی و متکثّر مراد باشد، «اَنزَلَ» استعمال میشود؛ مانند ﴿اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء﴾ که بارش مجموعه باران، قصد شده است؛ امّا اگر جنبه متدرّج و متکثّر بودن شیء تدریجی اراده شود، «تنزیل» به کار میرود؛ مانند ﴿وهُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الغَیث) ۵ آن مجموع را که امری دفعی است، به تدریج فرو میفرستد.
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۱۷٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیه ۳۲٫
^ ۳ – ـ قرآن کریم در حوادث گوناگون جنگ و صلح در سرزمینهای متفاوت مکّه و مدینه، در زمانهای مختلف پیش و پس از هجرت، ابتدائًا یا پس از طرح سؤال، آیه آیه یا سوره سوره نازل میشد و مخالفان نیز میگفتند که چرا قرآن نیز مانند تورات و انجیل یکجا نازل نشده است.
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۳۷٫
^ ۵ – ـ سوره شوری، آیه ۲۸٫
۵۸
قرآن کریم نیز از آن جهت که کلام خداست و کلام ناگزیر تدریجی است، اطلاق لفظ «تنزیل» مصحّح دارد و از آنرو که کتاب است، تعبیر «اِنزال» مصحّح دارد، بنابراین «اِنزال» در امر تدریجی به کار نرفته است تا استعمال مجازی باشد، بلکه اطلاق کلمه «اِنزال» به لحاظ دفعی بودن آن امر است و اطلاق «تنزیل» نیز در امور دفعی به لحاظ اَفراد و اجزای تدریجی آن است ۱٫
به هر روی، اگر ادّعای زمخشری ثابت شود، موارد نقض را میتوان به گونهای توجیه کرد، زیرا قرآن کریم مجموعه قوانینی است که برای اداره شئون مختلف حیات انسانی در مناسبتهای جنگ و صلح، مجادله و محاجّه و سایر نیازها و حوادث در بیست و سه سال آمده است و چنین کتابی مانند زبور داود(علیهالسلام) مجموعهای از مواعظ نیست که یکباره نازل شده باشد، بدین جهت در این آیه برای بیان نزول تدریجی قرآن ﴿نَزَّل﴾ به کار رفته است؛ ولی در آیه هفتم که اصل نزول قرآن کریم و جنبه جمعی آن مراد است، ﴿اَنزَل﴾ آمده است.
سرّ تعبیر به ﴿نَزَّل﴾ و ﴿عَلَیک﴾
﴿نَزَّل﴾ فعل ماضی از باب تفعیل است و صورت این باب، ضمن اینکه تدریج را همراه دارد، مبالغه را نیز میرساند، زیرا قرآن کریم از ناحیه حیات محض و قیومیّت صرف تا عالم طبیعت، مراحل فراوانی را پشتسر گذاشته است.
^ ۱ – ـ ر.ک: المیزان، ج۳، ص۸ ـ ۷٫
۵۹
﴿عَلَیک﴾ به جای «إلیک» به کار رفته است، چون این کتاب از بالا آمده و بر قلب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم احاطه علمی دارد، زیرا قرآن رسول امّی را، به همه چیز عالم کرد و به کسی که ﴿ما کُنتَ تَدری مَا الکِتبُ ولاَالایمن) ۱ بود، معارف علمی و اعتقادی را که کوثرند ایتا و اعطا کرد.
آنجا که سخن از پیک و رسالت است، از فرستادن کتاب به ﴿اَنزَلَ اِلَیک) ۲ (به سوی تو) و آنجا که در صدد بیان اِشراف و ولایت است، به ﴿نَزَّلَ عَلَیک… ﴾ (بر تو) تعبیر شده است.
مراد از ﴿الکِتب﴾
﴿الکِتب) ۳ مجموعه قوانین و مقرّرات و در این آیه مراد قرآن کریم است. در اصطلاح قرآن کریم به زبور حضرت داود(علیهالسلام) کتاب اطلاق نشده است، زیرا تنها دربردارنده مواعظ اخلاقی است. پیامبران اولوا العزم دارای کتاباند؛ امّا سایر انبیا(علیهمالسلام) حافظ شریعت پیامبران پیشین یا همزمان بوده و بر اساس آن حکم میکردهاند.
قرآن کریم، واژه کتاب را بر دیگر کتابهای آسمانی نیز اطلاق میکند، در صورتی که جداگانه ذکر شوند. اگر نام دیگر کتابها کنار قرآن آید، «الکتاب» همان قرآن کریم است؛ یعنی کتابی کامل و شایسته و تمامِ حقیقت
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه ۵۲٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۶۶٫
^ ۳ – ـ الف و لام در «الکتاب» برای عهد است؛ یعنی همان کتاب معهود که در آغاز سوره «بقره» با اشاره دور آن را گرامی داشت: «ذلِکَ الکِتبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین» (سوره بقره، آیه۲).
۶۰
کتاب، زیرا قرآن کریم گذشته از دربرداشتن معارف صحیفههای انبیای پیشین، بر آنها نیز مهیمن است.
نکته: عناوینی از قبیل «قرآن»، «فرقان»، «کلام» و «کتاب» که بر این مجموعه مدوّن اطلاق میشود، هر یک به مناسبتی خاص است. برخی گفتهاند: آنچه در صدر است «قرآن» است؛ همان در زبان، «کلام» است و همان در مصحف، «کتاب» است ۱٫ تعبیر کتاب درباره قرآن کاملاً آشناست، چنانکه در آیه ﴿ذلِکَ الکِتبُ لارَیبَ فیه) ۲ گذشت و چون تدوین کتاب با املای رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بود که ﴿وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی ٭ اِن هُوَ اِلاّوحی یوحی) ۳ تمام الفاظ و حروف مدوّن آن کلام خدا یعنی کتاب اوست.
وصف کتاب به ﴿بِالحَقّ﴾
تعبیر ﴿بِالحَقّ﴾ درباره نزول قرآن، نشان حق محض بودن قرآن است و از اینروست که معیار تشخیص حق و باطل میگردد؛ هم مصدّق میشود و هم مفرّق؛ بعضی را تصدیق میکند و برخی را تکذیب. اگر ﴿ما بَینَ یَدَیه﴾ حقّ محض بود، قرآن هم درباره آن مصدّق محض است؛ ولی اگر ﴿ما بَینَ یَدَیه﴾، همچون تورات و انجیل، حقش با باطل و صدقش با کذب آمیخته بود، قرآن کریم درباره آن، مصدّق محض نیست، بلکه مصدّق سخنان صدق آنها و مکذِّب تحریفات و اکاذیب راهیافته در آنهاست، بدین جهت بعد از صفت ﴿بِالحَقّ﴾ میفرماید: ﴿واَنزَلَ الفُرقان﴾؛ یعنی این کتاب فقط مصدق
^ ۱ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۴۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ سوره نجم، آیات ۴ ـ ۳٫
۶۱
محض نیست، بلکه جداکننده نیز هست، چنان که میفرماید: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاسِ وبَیِّنتٍ مِّنَ الهُدی والفُرقان) ۱
قلمرو حقّانیت قرآن
خدای سبحان فروفرستادن قرآن حکیم را به وصف «حقّ» ستود، زیرا کتاب از نزد اوست و او حقّ محض است: ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ واَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ البطِل) ۲ و در مسیر نزول، شیاطین جنّ و انس به حریم آن راه نمییابند: ﴿وبِالحَقِّ اَنزَلنهُ وبِالحَقِّ نَزَل) ۳ قرآن کریم، پیچیده در لباس حق و در پوشش آن یا همراه حق، این راه را پیموده است. باء در ﴿بِالحَقّ﴾ برای ملابسه باشد یا مصاحبه، گویای آن است که قرآن کریم هرگز حق را رها نکرده و از همراهی حق جدا نشده و از جامه و پوشش حق به در نیامده است. از اوج ﴿لَدُن حَکیمٍ عَلیم) ۴ تا مرحله ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِکَ لِتَکونَ مِنَ المُنذِرین) ۵ همراه حق یا در پوشش آن نازل شده است.
معنای حق بودن قرآن حکیم آن است که هم دعوتش حق است و هم ادّعایش: قرآن حکیم دعوتی دارد و ادّعایی؛ این کتاب الهی همگان را به خداشناسی، معارف توحیدی، معاد، نبوّت عامّ و خاص، فروع دین، تفکر در قصص انبیا و اجرای احکام گوناگون دعوت میکند و ادّعایش آن است که سخن ذات اقدس خداوندی و معجزه رسول خاتمصلی الله علیه و آله و سلم است.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره لقمان، آیه ۳۰٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۰۵٫
^ ۴ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۵ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۴ ـ ۱۹۳٫
۶۲
با این بیان، معنای ﴿نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتبَ بِالحَقّ﴾ روشن میشود؛ یعنی اگر قرآن کریم شما را به اصول و فروع دین فرا میخواند و قصص انبیا و امّتهای گذشته را بازگو میکند یا وعده و وعید میدهد و گروهی را با نکوداشت میستاید و دستهای را نکوهش و جرح میکند، یا به اطاعت الهی ترغیب و از عصیان او بازمیدارد، یا ثواب و عقاب را طرح میکند و خود را «کلام الله» میداند، این همه حق است.
شاید سخنی حق باشد، ولی کلام خدا و وحی الهی نباشد؛ مثلاً استنباط صحیح فقیه یا استدلال متین حکیم، نعمت معنوی و از سوی خداست: ﴿وما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ الله) ۱ امّا نه بیواسطه و از طریق وحی؛ ولی قرآن کریم خود را «کلام الله» میشمارد؛ یعنی بیواسطه سخن خداست و این ادّعا نیز حق است.
پس از آنکه حقّانیت دعوا و دعوت قرآن کریم روشن شد، میتواند معیار سنجش دعاوی و دعوتهای دیگر، به ویژه کتابهای انبیای گذشته مانند تورات باشد، زیرا دعوت و دعوای تورات بر اساسِ آیه ﴿فَوَیلٌ لِلَّذینَ یَکتُبونَ الکِتبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یَقولونَ هذا مِن عِندِ اللهِ لِیَشتَروا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیلٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت اَیدیهِم وویلٌ لَهُم مِمّا یَکسِبون) ۲ و با تأیید آیه ﴿یُحَرِّفونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه) ۳ آسیب دیده است.
اگر﴿بِالحَقّ﴾ وصف خلقت قرار گیرد: ﴿خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ بِالحَقّ… ) ۴ به معنای هدفی حکیمانه داشتن و پوچ نبودن خلقت است،
^ ۱ – ـ سوره نحل، آیه ۵۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۷۹٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۴۶٫
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۷۳٫
۶۳
زیرا آسمان و زمین از سنخ سخن نیست تا بر اثر مطابقت واقع با آن، حق باشد و از جهت مطابقت آن با واقع، صدق به شمار آید؛ و چنانچه وصف انزال یا تنزیل قرآن قرار گیرد، معنای آن هدفدار بودن فرستادن قرآن است، چون مطابق واقعی است که آن واقع در معاد کامل ظهور میکند.
از آنچه درباره حقّانیت قرآن کریم بیان شد، سرّ تصدیق کتابهای انبیای سَلَف که پس از ﴿نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتبَ بِالحَقّ﴾ آمده است، به خوبی روشن میشود.
تذکّر: چون استعمال مفرد یا جمله در چند معنا جایز است، از کلمه ﴿بِالحَقّ﴾ یا از مجموع کلام میتوان وجوه متعدد یاد شده را استنباط کرد.
تصدیق کتاب های آسمانی پیشین
در عصر نزول قرآن کریم کتابهای انبیای پیشین مانند تورات و انجیل نیز در دسترس همگان بوده، به همین جهت به جای تعبیر «مصدّقاً لما قبله»، تعبیر ﴿مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیه﴾ آمده است. تعبیر از کتابهای پیشین به ﴿لِما بَینَ یَدَیه﴾ برای آن است که در عصر نزول قرآن، تورات کتاب زنده و رسمی روز بود و انجیل نیز نزد مسیحیان و یهودیان کتابی متروک نبود و این دو کتاب آسمانی حضور خود را برابر قرآن کریم حفظ کرده بودند.
تورات و انجیل هر دو از نظر واژگانی مفردند، معلوم میشود یک انجیل بیش نبوده و وجود اناجیل اربعه نشان راهیافتن دسّ و تحریف در آن انجیل اصلی است، چون تکثیر اناجیل اربعه به علّت اختلاف قرائت نیست، تا یک کتاب با چهار قرائت باشد، بلکه چهار کتاب است که مضمونشان احیاناً با هم اختلاف دارد، بنابراین یکی از اینها حق است و بقیه باطل؛ یا اینکه حق در
۶۴
این چهار کتاب پراکنده است.
قرآن تورات و انجیل موجود در عصر رسالت را تا اندازهای تصدیق میکند نه همه آن را، زیرا آیاتی از قرآن از وجود تحریف و سقط در این دو کتاب خبر میدهد ۱٫
وصفِ ﴿مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیه﴾ برای قرآن کریم در سورههای مکّی نیز آمده است؛ امّا در سورههای مدنی که مناظره و احتجاج با یهود و نصارا را دربردارند، بیشتر است، زیرا اقلّیتهای دینی در مدینه بیشتر از مکّه مطرح بودند. در سورههای مدنی نیز تنها در موارد احتجاج و مناظره، وصفِ «تصدیق کننده کتابهای پیشین» برای قرآن کریم آمده است.
این وصف، درباره کتابهای پیشین نیز به کار رفته، چنانکه درباره خود پیامبران هم آمده است؛ یعنی همانطور که انجیل مصدّق تورات است، حضرت مسیح نیز تصدیق کننده آن بوده است، در نتیجه مصدِّق حضرت موسی(علیهالسلام) شمرده میشود: ﴿وقَفَّینا عَلی ءاثرِهِم بِعیسَی ابنِ مَریَمَ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ التَّورهِ وءاتَینهُ الاِنجیلَ فیهِ هُدی ونورٌ ومُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ التَّورهِ وهُدی ومَوعِظَهً لِلمُتَّقین) ۲
گستره و موارد تصدیق قرآن نسبت به کتب و انبیای پیشین
قرآن کریم از سویی مصدق تورات و انجیل است: ﴿مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیه﴾ و از سوی دیگر از تحریف تورات، نوشته شدن مطالبی به دست یهودیان و اسناد آن به خدا و نیز پنهان داشتن معارفی از تورات و انجیل به دست اهل کتاب
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیات ۱۴ ـ ۱۳؛ ر.ک: المیزان، ج۳، ص۱۰ ـ ۹٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۴۶٫
۶۵
سخن میگوید: ﴿وجَعَلنا قُلوبَهُم قسِیَهً یُحَرِّفونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه) ۱ ﴿فَوَیلٌ لِلَّذینَ یَکتُبونَ الکِتبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یَقولونَ هذا مِن عِندِ الله) ۲ ﴿یاَهلَ الکِتبِ قَد جاءَکُم رَسولُنا یُبَیِّنُ لَکُم کَثیرًا مِمّا کُنتُم تُخفونَ مِنَ الکِتب) ۳ بنابراین برای تشخیص حقّانیت مطالب تورات و انجیل باید همانند روایات عترت طاهرین(علیهمالسلام) آنها را بر قرآن عرضه کرد و در صورت عدم مخالفت با قرآن، دارای حجّیت و اعتبار دانست.
موارد تصدیق قرآن نسبت به کتابهای آسمانی و پیامبران سلف بدین شرح است:
أ. تصدیق دعوت کتابهای پیشین: قرآن کریم نه تنها اصول دین، معارف، اخلاقیّات و خطوط کلّی شریعت یهود و نصارا را رد و نسخ نکرد، بلکه اصل آنها را امضا کرد؛ آنگاه کامل ساخت و تنها درباره بخشی از مسائل فرعی فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَهً ومِنهاجا) ۴ مثلاً قرآن حکیم قصاص را از تورات نقل میکند: ﴿وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنف بِالاَنف) ۵ و اکنون نیز همان مستند حکم فقهی مسلمانان است.
ب. تصدیق ادّعای کتابهای انبیای سلف که از طرف خداوند است: ﴿واَنزَلَ التَّورهَ والاِنجیل ٭ مِن قَبل﴾.
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۷۹٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۱۵٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۴۸٫
^ ۵ – ـ سوره مائده، آیه ۴۵٫
۶۶
ج. تصدیق تبشیر انبیای پیشین، چنان که به نقل از عیسای مسیح(علیهالسلام) میفرماید: ﴿ومُبَشِّرًا بِرَسولٍ یَأتی مِن بَعدِی اسمُهُ اَحمَد) ۱ یعنی مژده دهندهام به رسولی که پس از من میآید و نام او احمدصلی الله علیه و آله و سلم است. قرآن کریم با ذکر ادّعای رسالت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم: ﴿اِنّی رَسولُ اللهِ اِلَیکُم جَمیعا) ۲ بشارت عیسی(علیهالسلام) را تصدیق کرد ۳٫
متعلق وصف هدایتگری
﴿هُدی لِلنّاس﴾ جهانی بودن، مردمی بودن، وحدت هدف، اتحاد عمومی و سایر احکام فقهی و حقوقی بینالمللی را به همراه دارد و بهترین پیام برای زندگی مسالمتآمیز همگانی است. درباره ﴿هُدی لِلنّاس﴾ سه احتمال هست:
۱٫ پس از ﴿الکِتب﴾، ﴿بِالحَقّ﴾ و ﴿مُصَدِّقًا﴾ چهارمین وصف قرآن کریم است، چنانکه در ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاس﴾ وصف قرآن کریم است ۴٫
تذکّر: «کتاب» وصف قرآن است نه اسم آن. اتصاف قرآن به «کتاب» به لحاظ اجتماع سورهها و آیات آن و هماهنگی مجموع مطالب است. کتاب مُلْکی با کتاب ملکوتی مانند امالکتاب و…، در مفهوم جامع و انتزاعی سهیماند.
^ ۱ – ـ سوره صفّ، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۵۸٫
^ ۳ – ـ وجه سوم برای اهمّیت مطلب جداگانه بیان شد، وگرنه مشمول بند یکم است.
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
۶۷
۲٫ وصف تورات و انجیل است. قرآن کریم درباره تورات فرموده است: ﴿اِنّا اَنزَلنَا التَّورهَ فیها هُدی ونور) ۱ درباره انجیل نیز میفرماید: ﴿وءاتَینهُ الاِنجیلَ فیهِ هُدی ونور) ۲
۳٫ وصف قرآن کریم و نیز وصف تورات و انجیل است.
معنا و مصداق فرقان
«فرقان» در قرآن کریم به معنای چیزی است که حق را از باطل جدا میکند، به همین جهت خداوند روز جنگ بدر را ﴿یَومَ الفُرقان﴾ میخواند: ﴿وما اَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقَی الجَمعان) ۳ زیرا در آن روز جبهه حق از باطل جدا گردید و هر دو مقابل یکدیگر صفآرایی کردند.
قرآن کریم نیز فرقان است: ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِه) ۴ زیرا در پرتو روشنگریهایش حق از باطل جدا میشود. به نیروی علمی یا گرایش عملی نیز که در قلب و عقل سالکانِ صالح پدید میآید و صحیح و ناصحیح را به آنان مینمایاند و سره را از ناسره تمییز میدهد، «فرقان» گفته شده است: ﴿اِن تَتَّقوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا) ۵
درباره ﴿الفُرقان﴾ نیز سه احتمال هست:
۱٫ مانند هدایت، وصف قرآن کریم است، چون خدای سبحان قرآن را
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۴۴٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۴۶٫
^ ۳ – ـ سوره انفال، آیه ۴۱٫
^ ۴ – ـ سوره فرقان، آیه ۱٫
^ ۵ – ـ سوره انفال، آیه ۲۹٫
۶۸
فرقان مینامد: ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکونَ لِلعلَمینَ نَذیرا) ۱
۲٫ وصف کتاب حضرت موسی(علیهالسلام) و عیسی(علیهالسلام) است، چنانکه میفرماید: ﴿ولَقَد ءاتَینا موسی وهرونَ الفُرقانَ وضِیاءً وذِکرًا لِلمُتَّقین) ۲
۳٫ صفتی جامع میان تورات و انجیل و قرآن کریم است، چون همه این کتابهای آسمانی جدا کننده حق از باطل هستند.
این وصف گاهی بر معجزه هم اطلاق میشود و فخر رازی بر این معنای چهارم تکیه میکند ۳٫
تذکّر: چون قرآن حکیم فرقان حق و باطل است، هر حدیث غیر قطعی را باید با میزان وَحْیانی سنجید و این عَرْض بر قرآن به روایات متعارض اختصاص ندارد، بلکه هر حدیث غیر قطعی و نیز هر کلام غیر یقینی را باید با عرض بر فرقان الهی ارزیابی کرد؛ لیکن بعد از تفسیر طمأنینهبخش قرآن و ارجاع آیات آن به یکدیگر و حصول نتیجه معقول و مقبول.
راز عذاب شدن کافران
سرّ عذاب شدن کافران را از این آیه و به استناد تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیّت آن صفت است، به خوبی میتوان فهمید و جای هیچگونه پرسشی نیست: اگر میفرمود «کفر به آیات الهی عذاب دارد»، سؤال میشد که چرا کافرِ به قرآن، عذاب میشود؛ امّا نخست فرمود: ﴿نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتبَ
^ ۱ – ـ سوره فرقان، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ سوره انبیاء، آیه ۴۸٫
^ ۳ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۴، ج۷، ص۱۷۴؛ تفسیر المنار، ج۳، ص۱۶۰٫
۶۹
بِالحَقِّ﴾؛ آنگاه فرمود: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا بِءایتِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَدید﴾؛ یعنی کسانی که به حق کافر شدهاند، دچار باطل گشتهاند و باطل، مایه عذاب آنان است، از اینرو تعذیب معاندان حق، به دلیل نیاز ندارد.
کفر به آیات الهی، به آیات تشریعی خدا اختصاص ندارد و آیات تکوینی او را نیز دربر میگیرد. اگر کسی نشانههای خدای سبحان و علائم توحید را انکار کند، دچار عذاب میشود، زیرا نشانه بودن آیات الهی برای اصل وجود خدا حق است، چنانکه آیت بودن آنها برای وحدانیّت خدا نیز حق است و انکار هر حقّی، عذابآور.
تذکّر: ۱٫ هرگاه مفهوم «عذاب» در قرآن کریم مطلق آید (مانند آیه مورد بحث) عذابهای دنیوی را نیز دربر میگیرد و با آیاتی که کافران را تنها به عذاب اخروی تهدید میکند، هرگز منافات ندارد، زیرا دو دلیل مثبِت که هیچ یک دیگری را نفی نمیکنند، با هم تعارض ندارند.
۲٫ چون ایمان به بعض آیات و کفر به بعض دیگر مشمول آیه مورد بحث است، پلورالیزم دینی و حق بودن همه ادیان طولی در عرض یکدیگر باطل است و آیه ﴿فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم بِه) ۱ و مانند آن، ضرورت پذیرش اسلام را که آخرین و کاملترین دین است، ثابت میکند.
عزیز منتقم
آمدن اسم عزیز و منتقم: ﴿واللهُ عَزیزٌ ذو انتِقام﴾ برای آن است که داستان «مباهله» در پیش است و عدّهای حتّی پس از دیدن معجزات روشن، بر کفر و
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۷٫
۷۰
استکبارشان پای میفشارند، از اینرو فرمود که کافران به آیات الهی، گرفتار عذاب شدید خدای عزیز و نفوذ ناپذیر و انتقام گیرندهاند.
انتقام الهی، نه از قبیل انتقام مظلوم از ظالم برای تشفّی خاطر خداوند از تشفّی منزّه است و نه مانند انتقام قاضی از بزهکار و مجرم برای برقراری نظم اجتماعی و نه به گونه انتقام طبیب از بیمار ناپرهیز و گستاخ است که ناپرهیزی او سبب رنجوری وی میگردد، بلکه از نوع انتقام ولی از کودک بازیگوش است که به وی میگوید شعله آتش هرچند زیباست، سوزنده است و اگر دست به آتش بزنی، حتماً میسوزی، پس دست به آن نزن، که در این حال دست زدن کودک همان و سوختن همان، گرچه انسان بر اثر تخدیر و فریفته شدن به دنیا آن را ادراک نکند.
باطن گناه آتش است و خداست که پرده را کنار میزند و باطن آن را آشکار میسازد، بنابراین انتقام اخروی الهی، مانند تازیانه و زندان پس از ارتکاب جرم در دنیا نیست، بلکه خود گناه با انتقام همراه است.
تذکّر: بحث در «انتقام» غیر از کلام در «پاداش» است: در انتقام هماره کیفر مطابق با گناه است و هرگز از آن افزون نخواهد بود، اگر چه بخشش یا کاهش از آن با عفو یا تخفیف امکان دارد؛ و تعبیر ﴿جَزاءً وِفاقا) ۱ در قرآن کریم منحصراً درباره تعذیب است؛ امّا در پاداش الهی غیر از جریان ظهور عمل طیّب دینی به صورت جزای خوب، ممکن است احسانها و عطاهای دیگری از خدای سبحان عطا گردد، بنابراین مسئله دوزخ و بهشت میتواند با هم فرق داشته باشد.
^ ۱ – ـ سوره نبأ، آیه ۲۶٫
۷۱
اشارات و لطایف
۱٫ فروفرستادن از سنخ آویختن نه انداختن
همانطور که قرآن با موجودهای عادی فرق اساسی دارد، انزال یا تنزیل آن نیز با انزال یا تنزیل موجودهای دیگر تفاوت دارد. در قرآن کریم انزال و مانند آن درباره بسیاری از امور به کار رفته است؛ نمونه رایج آن انزال باران و سایر نزولهای آسمانی است که فروفرستادن آنها از قبیل انداختن است؛ ولی نازل کردن قرآن حکیم از سنخ آویختن است نه انداختن؛ مثلاً قطرههای باران که از بالا نازل میشوند به طور تجافیاند نه تجلّی؛ و به شکل انداختناند نه آویختن.
فرق تجافی و تجلّی در مباحث دیگر ارائه شد و در اینجا به بیان تمایز انداختن و آویختن میپردازیم:
۱٫ چیز انداخته شده تمام هویّتش در مرحله نازل قرار میگیرد و چیزی از آن در مرحله برتر نیست؛ امّا چیز آویخته شده دارای هویّت ممتدّی است که مرحله فرودین آن در دسترس ساکنان مرحله نازل است و مرحله میانی آن در افق متوسطان و مرحله برین آن، نزد کسانی که در افق مبین و برتر به سر میبرند.
۲٫ چیز انداخته شده تأثیرش فقط در محدوده فرودین است و چیز آویخته شده تأثیر قلمرو آن از فرش تا جایی است که این شیء آویخته به آنجا مرتبط است.
درباره قرآن کریم که از آن به حبل متین یاد شده است ۱ چنین آمده که این حبل متین دو طرف دارد که یک سمت آن به دست خدای سبحان است و سوی
^ ۱ – ـ جامع البیان، مج۳، ج۴، ص۴۳٫
۷۲
دیگر آن در دسترس جوامع بشر ۱ ، از اینرو اعتصام به آن مانع هبوط و نیز مایه بالا رفتن است، زیرا خداوند که طرف دیگر قرآن در دست وی است مؤمن را به اندازه ایمان وی و مؤمن عالم را به مقدار ایمان و علم او بالا میبرد: ﴿یَرفَعِ اللهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم والَّذینَ اوتُوا العِلمَ دَرَجت) ۲ و دستورِ: ﴿فَاقرَءوا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرءان﴾ برای رهنمود به بالا رفتن به اندازه توان است.
مراکز عبادی و علمی، مانند مساجد و مشاهد مشرّف که مهد معارف قرآناند و عنصر محوری برنامههای آنها تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس است، مصداق بارز ﴿فی بُیوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَع) ۳ هستند. رفعت خانه گِل در گرو ارتفاع خانه دِل است، بنابراین فروفرستادن قرآن حکیم با نازل کردن موجودهای عادی همانند باران فرق اساسی دارد و حدیث اقرء وارق ۴ درباره قرآن کریم به همین مناسبت است، زیرا رُقِی با قرآن، برای آویختگی آن به عرش الهی است. به یقین، مقدار ترقّی آخرت به مقدار قرائت راستین قرآن در دنیاست، وگرنه چنان قرائت بالابری در آخرت مقدور هر کس نیست.
۳٫ انزال به معنای آویختن، مستمرّ و بقادار است، چون وحدت اتصالی مساوق وحدت شخصی است؛ بر خلاف انزال به معنای انداختن که استمرار ندارد؛ مانند انزال باران که بعد از مدتی قطع میشود، هرچند استمرار چنین انزالی عقلاً ممکن است؛ یعنی مدّتی طولانی انداختنهای متوالی صورتپذیرد.
^ ۱ – ـ ر.ک: الدر المنثور، ج۲، ص۲۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره مجادله، آیه ۱۱٫
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۳۶٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۲، ص۶۰۶٫
۷۳
۲٫ بررسی تطبیق «فرقان» و «میزان» بر «عقل»
انزال یا تنزیل کتابِ مصاحِب حق یا متلبِّس به آن، گاهی همراه انزال فرقان است و زمانی همراه با انزال میزان. در آیه مورد بحث «تنزیل کتاب به حق» در آیه اول آمد و انزال فرقان در آیه دوم؛ ولی در سوره «شوری» انزال کتاب به حق و انزال میزان در یک آیه آمدهاند: ﴿اَللهُ الَّذی اَنزَلَ الکِتبَ بِالحَقِّ والمیزانَ وما یُدریکَ لَعَلَّ السّاعَهَ قَریب) ۱
برخی بر آناند که مراد از فرقان در محلّ بحث قرآن نیست، چون جریان انزال قرآن قبلاً ذکر شد، پس فرقان غیر قرآن است. طبری بر آن است که فرقان هر چیزی است که فارق حق و باطل باشد؛ مانند ادله و براهین ۲٫
بعضی بر آناند که «فرقان» عقل است که جداسازی حق و باطل را برعهده دارد و انزال آن مانند انزال آهن است: ﴿واَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ ومَنفِعُ لِلنّاس) ۳ این باور نزدیک به نظر طبری است. همراهی انزال کتاب با فرقان در جایی و با میزان (عدل) در جای دیگر، به این معناست که حکمت نظری عهدهدار تعلیل عقاید سره از ناسره است و حکمت عملی، متولّی تعریف اخلاق و احکام و حقوقِ داد از بیداد است. یک فنْ حق را از باطل جدا و فنِ دیگر عدل را از ظلم ممتاز میکند. همانطور که با دلیل معتبر نقلی مانند قرآن و سنّتِ قابل اعتماد میتوان حق را از باطل و عدل را از جور جدا کرد، با دلیل معتبر عقلی نیز میتوان چنین کرد، چنانکه غزّالی میزان را به عقل تفسیر کرد
^ ۱ – ـ سورهشوری، آیه ۱۷٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۳، ج۳، ص۲۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره حدید، آیه ۲۵٫
۷۴
که این عقل با تألیف حجت، بین حق و باطل و نیز میان داد و بیداد فرق مینهد. اعتماد به عقل در علم کلام و استناد به عدل در فقه و حقوق پذیرفته بلکه بایسته است. البته فتوای عقل برهانی هماره حق است و تفاوت حکمت نظری و عملی سبب اختلاف اصطلاح عقل و عدل شده است که اوّلی در حکمت نظری و دومی در حکمت عملی کاربرد دارد. بنابراین تحلیل، «فرقان» در آیه مورد بحث و «میزان» در آیه سوره «شوری» همان عقل است، زیرا عدل، عصاره رأی عقل برهانی است ۱٫
باید عنایت شود که عقل همانند نقل از منابع معتبر معرفتشناسی دین است نه هستیشناسی آن، زیرا دین که مجموع عقاید، اخلاق، احکام و حقوق است، فقط به اراده و علم ازلی خدای سبحان وجود مییابد و هست میشود، بنابراین تنها منبع هستی دین اراده خدای علیم است و پذیرش این مجموع را ایمان و تدیّن گویند و تشخیص آن، که خداوند چه ایجاد کرده و چه اراده فرموده است، با عقل برهانی و نقل معتبر است و هیچیک از عقل و نقل در هستی دین سهم ندارند، بلکه فقط کاشفاند، چنانکه هیچیک در شناخت آن مستقل نیستند که با قطع نظر از دیگری فتوا صادر کنند، بلکه در اطلاق و تقیید، عموم و خصوص، معارض و مباین، تعلیل و تأیید مطالب، جمع هر دو لازم است.
خدای سبحان گاهی از اصل تشریع خبر میدهد؛ مانند ﴿اِنِ الحُکمُ اِلاّلِلّه) ۲ که اطلاقش تکوین و تشریع را دربر میگیرد؛ و زمانی از تعلیم
^ ۱ – ـ تفسیر المنار، ج۳، ص۱۶۰، با تحریر و رفع عیب فنّی و تصحیح نقص علمی و سامان دادن به صدر و ساقه بحث.
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۵۷٫
۷۵
شریعت آگاه میکند و آن با متون نقلی و برهانی عقلی است، بنابراین اولاً عقل، به شکل سلب کلّی، از ورود به حوزه تشریع، تقنین و جعل دین، معزول و ممنوع و برای اَبَد محروم است و ثانیاً عقل برهانی، کاشف معتبری است در تشخیص مراد شارع و ثالثاً عقل در این کشف مستقل نیست، بلکه حتماً باید ادله معتبر نقلی را ملاحظه کند، تا از نصّ نگذرد و از صریح تجاوز نکند و با آن هماهنگ باشد، چنانکه ادله نقلی نیز گاهی محکوم به تقیید لُبّی یا تخصیص لبّی متصل یا منفصلاند که در اینجا مرزبندی نقل مطرح است که به حریم قطعی عقل برهانی تعدی نکند. البته برای اعتبار عقل برهانی و اینکه عقل در مقابل نقل است نه وحی، بحثی جداگانه است.
۳٫ فرقان درونی و بیرونی
فرقان بودن قرآن کریم، به معنای هدایت عمومی آن برای همگان و فرقان علمی و عملی بودن آن برای انسانهای سالکِ صالح است تا هم از نظر عقل و استدلال دارای قدرت تشخیص شوند و هم از نظر کشف و شهود بینا گردند.
فرقان علمی، همان توان تشخیص حق از باطل است که با عمل براساس رهنمودهای شرع مقدّس در انسان نمودار میشود و گرایش قلبی به حق (فرقان عملی) را در وجود انسان نیرومند میکند و این دو در یکدیگر تأثیر دارند.
حضرت یعقوب(علیهالسلام) مزیّن به فرقان علمی و عملی بود که از فاصلهای بسیار دور دست، بوی پسرش یوسف را استشمام کرد: ﴿اِنّی لاَجِدُ ریحَ یوسُفَ لَولا اَن تُفَنِّدون) ۱ ولی برادران یوسف کنارش بودند و او را نشناختند.
^ ۱ – ـ سوره یوسف، آیه ۹۴٫
۷۶
فرقان عملی از شئون عقل عملی است که درباره آن فرمودهاند: ما عبد به الرّحمن واکتسب به الجنان ۱٫
آری افزون بر فرقان بیرونی (قرآن) فرقانی درونی نیز میتواند باشد که از ادراک و اندیشه شهودی یا حصولی ریشه میگیرد و به گرایش عملی میانجامد: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا) ۲
۴٫ عذاب و شقاوت در قرآن و عرف
عذاب و شقاوت، در عرف به چیزی میگویند که برای جسم انسان ناگوار باشد و بدن او را رنجور سازد و به همین معناست در ﴿واذکُر عَبدَنا اَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِی الشَّیطنُ بِنُصبٍ وعَذاب) ۳ و ﴿ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقی) ۴ بنابراین قرآن و عرف در معنای عذاب و شقاوت اختلافی ندارند و فقط اختلاف در دو چیز است:
أ. بعضی امور را فقط عرف عذاب میپندارد نه شرع. قرآن کریم در پاسخ کسانی که به مبارزان اسلام میگفتند: چرا خود را به عذاب میاندازید، چنین میفرماید: ﴿ذلِکَ بِاَنَّهُم لایُصیبُهُم ظَمَأٌ ولانَصَبٌ ولامَخمَصَهٌ فی سَبیلِ اللهِ ولایَطَءونَ مَوطِئًا یَغیظُ الکُفّارَ ولایَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلًا اِلاّکُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صلِح) ۵ یعنی این رنج مختصر که پاداش عظیم الهی را در پی دارد، هرگز
^ ۱ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره ص، آیه ۴۱٫
^ ۴ – ـ سوره طه، آیه ۲٫
^ ۵ – ـ سوره توبه، آیه ۱۲۰٫
۷۷
عذاب نیست. گروهی که نظری مثبت درباره این امور ندارند وقتی خود را از آن مصائب آزمونی و سودمند مصون مییابند، میگویند که خداوند بر ما نعمت روا داشت که در صحنه مصیبت و بلا نبودیم: ﴿واِنَّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ فَاِن اَصبَتکُم مُصیبَهٌ قَالَ قَد اَنعَمَ اللهُ عَلَی اِذ لَم اَکُن مَعَهُم شَهیدا) ۱ در حالی که مؤمنان راستین میگویند که یالیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً ۲٫
ب. بعضی امور را عرف نعمت و سعادت و رفاه میپندارد؛ ولی شرع آن را نقمت و عذاب میداند، زیرا اگر رفاه مادی با سرگرمی و غفلتْ روح را از یاد خدا بازدارد، انسان زندگی سخت و فلاکتباری خواهد داشت و در آخرت نیز کور محشور میشود: ﴿ومَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیمَهِ اَعمی) ۳
آری روح الهی انسان جز به یاد خدا آرام نمیگیرد و اگر زندگی انسان به «حفظ مال موجود» و «طلب متاع مفقود» منحصر شود، روح در تنگنا و فشار این محدودیّت عذاب میکشد، زیرا برای حفظ مال موجود و برای متاع مفقود میکوشد و این در حالی است که هیچ عاملی طبیعی توان زدودن اندوه دل را ندارد و اسباب آرامش او را فراهم نمیآورد.
از باب تشبیه معقول به محسوس، روح انسان همچون کودک جدا شده از مادر که هیچ چیز جز بازگشت به مادر او را آرام نمیکند، جز با یاد حق آرامش نمییابد و اگر از خدا جدا شود، تا ابد مینالد.
قرآن کریم به رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم خطاب میکند و در واقع به عموم مردم هشدار
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۷۲٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۱۷؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۸۵٫
^ ۳ – ـ سوره طه، آیه ۱۲۴٫
۷۸
میدهد که مبادا به فزونی و فراوانی فرزندانِ کافران و منافقان، به دیده شگفتزده بنگرید، زیرا این مال و فرزند، تنها وسیلهای برای عذاب آنهاست: ﴿فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولااَولدُهُم اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوهِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم کفِرون) ۱ و در آخرت نیز آنان را با پولهای ذخیره شده و به صورت گنج درآمده داغ میکند: ﴿یَومَ یُحمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم وظُهورُهُم هذا ما کَنَزتُم لاَنفُسِکُم فَذوقوا ما کُنتُم تَکنِزون) ۲ بنابراین قرآن کریم برخی از ثروتها را که عرف مردم عادی آن را رفاه میپندارد، مایه سوختن و عذاب میداند.
بر این پایه، نسبت اصطلاح عرفی عذاب و شقاوت با اصطلاح شرعی آن، «عموم و خصوص من وجه» است؛ مادّه اجتماع، رنج و مرض دنیوی است و ماده افتراق عرف از شرع، جهاد در راه خدا و مانند آن است و ماده افتراق شرع از عرف، چیزی است که انسان را از یاد خدا باز میدارد.
بحث روایی
تفاوت قرآن و فرقان
عن عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: سألته عن قول الله تبارک و تعالی: ﴿الم ٭ نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتب… واَنزَلَ الفُرقان﴾، قال: الفرقان هو کلّ أمر محکم؛ و الکتاب هو جمله القرآن الذی یصدقه من کان قبله من الأنبیاء ۳٫ ذیل این حدیث در تفسیر عیاشی اینگونه آمده است: … یصدّق فیه من کتاب
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۵۵٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۳۵٫
^ ۳ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۰۴٫
۷۹
قبله من الأنبیاء ۱٫
سألت أبا عبدالله(علیهالسلام) عن القرآن و الفرقان، أهما شیئان أو شیء واحد؟ فقال(علیهالسلام): القرآن جمله الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به ۲٫
عن النبیصلی الله علیه و آله و سلم: سمّی القرآن فرقاناً لأنّه متفرّق الآیات و السور، أنزلت فی غیر الألواح و غیر الصّحف؛ و التوراه و الإنجیل و الزبور أنزلت کلّها جمله فی الألواح و الورق ۳٫
اشاره: طبق روایت اول که در صدد تمایز فرقان و کتاب است، «فرقان» هر امر متقن و محکم است و «کتاب» نیز مجموع قرآنی است که پیامبران گذشته آن را تصدیق کردهاند.
براساس روایت دوم که در صدد تمایز قرآن و فرقان است، «قرآن» مجموع کتاب است و «فرقان» مطلب متقن و محکمی است که عمل به آن واجب است.
پس از احراز تمامیت سند، هیچیک از این روایتها در صدد حصر وجه تسمیه یا وجه وصف کردن عناوین مزبور نیست.
بر اساس روایت سوم که در صدد نامگذاری قرآن به فرقان یا وصف آن به فرقان است، عنوان «فرقان» بر کل قرآن کریم اطلاق میگردد، چون آیات و سورههای آن پراکنده نازل شدهاند؛ نه مانند تورات و انجیل و زبور که یکجا نازل شدهاند.
قبلاً بیان شد که گاه بدان جهت که قرآن جدا کننده حق از باطل است
^ ۱ – ـ ج۱، ص۱۶۲٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۶۳۰٫
^ ۳ – ـ علل الشرائع، ج۲، ص۱۸۱ ـ ۱۸۰؛ تفسیر الصافی، ج۱، ص۲۹۲٫
۸۰
فرقان نامیده شده، چنانکه این معنا بر تورات نیز اطلاق شده است: ﴿ولَقَد ءاتَینا موسی وهرونَ الفُرقان) ۱
برپایه این روایات، فرقانْ اصطلاحی است که گاه بر محکمات قرآن و گاه بر کل قرآن اطلاق میشود.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سوره انبیاء، آیه ۴۸٫
۸۱
بازدیدها: 771