تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۱۹

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۱۹

پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) همچون قرآن مقامی لدی اللّهی دارد که از آنجا ارسال و قرآن کریم همراه آن حضرت انزال شده است.

إنّا أرسلناک بالحق بشیراً و نذیراً و لا تُسئل عن أصحاب الجحیم (۱۱۹)

گزیده تفسیر
پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) همچون قرآن مقامی لدی اللّهی دارد که از آنجا ارسال و قرآن کریم همراه آن حضرت انزال شده است.
قرآن کریم، که از مبدأ تنزل تا گاه نزول بر قلب مطهر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با حق همراه بود، جامه و رفیق حقی برای پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در راه رسالت است. خدای سبحان برای تثبیت پیامبرص، به او فرمود: تو به حق آمدی و سِمَت تبشیر و انذار داری.
تکلیف و کار رسالی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بلاغ مبین است و او که مسئول ارائه طریق است، نه مأمور به ایصال مردم به مقصد، در قیامت مسئول کار خویش است، نه کار امت.

تفسیر

تناسب آیات
آیه گذشته از بهانه‌جوییهای لجاجت‌آمیز جاهلان سخن می‌گفت و این آیه ادامه تسلّی و دلجویی خداوند نسبت به رسول مکرّم است که نگران نباش! تو وظیفه‌ای جز بشارت دادن صالحان و انذار طالحان نداری و به سبب کفرورزی جاهلان مؤاخذه نمی‌شوی؛ همین‏قدر که مسئولیت راهنمایی انسانها و تبیین

۳۵۵

سرانجام نیک مؤمنان و عاقبت شوم کفرپیشگان را به انجام رساندی دیگر مسئولیتی در برابر کفر آنان نخواهی داشت.

مقام لدی اللّهی و علم لدنّی پیامبر
خدای سبحان به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: ما تو را به حق ارسال کردیم؛ ﴿إنّا أرسلناک بالحق﴾. لازم ارسال این است که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نزد مُرْسِل بوده و از نزد او آمده تا پیام او را به مردم برساند؛ بنابراین، پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز چون قرآن کریم مقامی عنداللّهی و لدی‌اللّهی دارد.
خداوند درباره قرآن به صراحت می‌فرماید: ﴿إنّا جعلناه قرءَاناً عربیاً لعلّکم تعقلون ٭ و إنّه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم) ۱ در لدی الله سخن از لفظ و مفهوم و زبان عبری و عربی نیست؛ زیرا آن مرحله وجودی مقدم بر آسمان و زمین و قبل از قرارداد اعتباری است. قانون‌گذاری، ادبیات و زبانهای گوناگون و… همه، در عالم طبیعت و در محدوده اجتماع بشری مطرح است؛ ازاین‌رو قرآن در منطقه اعتبار بشری، عربی و مشمول قوانین عربیّت است. اما نزد خدای سبحان، در اُم الکتاب در جایگاهی فراتر از زبان خاص و لغت مخصوص است؛ ﴿و إنّه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم﴾. پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز در نزد خدا اُم الکتاب را و در عالم طبیعت عربی را فرا می‌گیرد و همین عربی را به دیگران منتقل می‌کند.
شایان ذکر است که علم لدنّی دانشی در برابر علوم دیگر و قسمی از دانشهای عقلی یا نقلی نیست که دارای مبادی و مسائل و موضوع و محمول باشد . حقایق و معارفی را که انسان با مفاهیم حصولی فرا می‌گیرد چنانچه
^ ۱ – ـ سوره زخرف، آیات ۳ ـ ۴٫

۳۵۶

همانها را بدون لفظ و مفهوم و صورت ذهنی و بدون واسطه کتاب و معلم، از لدن و نزد خدای سبحان تلقی کند و بیاموزد «علم لدنّی» است.
بر این اساس که قرآن کتابی لدنّی و لدی اللّهی است و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز انسان کاملی لدنّی و لدی اللّهی است و آن کتاب را در مکتب و از نزد خدای سبحان و بدون واسطه فرا گرفته نه با واسطه و نه از دیگری؛ ﴿و إنّک لتلقی القرءان من لدن حکیم علیم) ۱ می‌توان گفت: خداوند پیامبر را «ارسال» و قرآن را «انزال» کرد؛ زیرا ارسال خداوند و انزال فرع بر بودن مُرْسَل و مُنْزَل در نزد خداست.
خدای سبحان در ارسال انسان کامل و انزال و فرو فرستادن قرآن از نزد خود، یکی را قافله سالار و اصل و دیگری را همسفر و همراه قرار می‌دهد و می‌فرماید: از نور قرآنی که همراه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده است پیروی کنید؛ ﴿واتبعوا النور الّذی أنزل معه) ۲ این هیئت که از طرف خدا و با بدرقه فرشتگان ۳ به سوی انسانها آمد، به سرپرستی پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است؛ بنابراین عنصر اصلی رسالت، انسان کامل است؛ زیرا اوّلین فیض و اوّلین آفریده خدای سبحان وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مقام نورانی روح آن حضرت‌ست ۴٫ همه حقایق موجود در قرآن را پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) واجدند و این ذوات نورانی وجود عینی حقیقت قرآن هستند.
^ ۱ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۵۷٫
^ ۳ – ـ براساس برخی روایات، سوره مبارکه «انعام» را هفتاد هزار فرشته بدرقه و همراهی کردند(بحارالأنوار، ج ۸۸، ص ۳۴۸).
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج۱، ص۹۷٫
۳۵۷

رسالت در صحبت و کسوت حق
هماهنگی تکوین و تشریع و هم‌آوایی طبیعت و شریعت مظاهری دارد که از بارزترین آنها حق‌مداری و حقیقت‌محوری نظامِ حقیقی (بود و نبود) و نظامِ اعتباری (باید و نباید) است. خدای سبحان در تبیین ساختار آفرینش نظام کیهانی چنین فرمود جهان تکوین در صحبت با کسوت حق قرار دارد و هیچ‌گونه لهو و لعب و فتور و وهن و وَنی را به حریم رصین و رصیص آن راه نیست؛ ﴿وما خَلَقنا السموات والأرض وما بینهما إلّابالحق) ۱ ﴿وما خَلَقنا السموات والأرض وما بینهما لاعبین) ۲ ﴿ربّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً) ۳ ﴿وما خلقنا السماء والأرض وما بینهما باطلاً) ۴ و در تحریر عناصر محوری ارسال رسول و انزال کتاب و تکلیم وحی چنین فرمود: ﴿ذلک بأنّ الله نزل الکتاب بالحق) ۵ ﴿لایأتیه الباطل من بین یدیه ولامِن خلفه) ۶
همان‌طور که در تبیین ساختار خلقت می‌توان گفت که خلقت از طرفی به مبدأ فاعلی مرتبط است و از طرف دیگر فعل او محسوب می‌گردد و حق بودن کار فاعل عبارت از حق‌محوری و حقیقت‌مداری نحوه وجودی مخلوق است؛ زیرا تفاوت ایجاد و وجود اعتباری است، در تحریر عناصر اصلی رسالت پیامبر و نزول وحی نیز می‌توان گفت که رسالت از سویی به مبدأ فاعلی مرتبط است و از طرفی دیگر فعل او محسوب می‌شود و حق بودن ارسال عبارت از
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیه ۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره دخان، آیه ۳۸٫
^ ۳ – ـ سوره آل‏عمران، آیه ۱۹۱٫
^ ۴ – ـ سوره ص، آیه ۲۷٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۶٫
^ ۶ – ـ سوره فصّلت، آیه ۴۲٫
۳۵۸

حقیقت‌محوری و حق‌مداری رسالت، یعنی کیفیّت دین و اسلام خداپسند است که در آن اصلاً بازی و بازیگری راه ندارد. با حفظ این نکته اصیل گاهی حرف «باء» به معنای مصاحبت و زمانی به معنای ملابست و گاهی سببیّه و مانند آن توجیه می‌شود و همچنین در تعیین متعلَّق ﴿بالحق﴾ گاهی «ارسال» و زمانی «بشیر» و «نذیر»، بازگو می‌شود که با عنایت به آن مطلب اصلی فرق اساسی در بین وجوه یاد شده و مانند آن نیست.
به هر تقدیر، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به حق رسول است و به حق نازل شده است؛ نه غیرخدا او را فرستاده و نه چون او رفیق حق است و جامه حق در بر کرد در بین راه به غیر خدا نگریسته و نه غیر خدا در او راه پیدا کرده است؛ بنابراین، در بین راه از پیام او کاسته یا بر آن افزوده نشده است. خدای سبحان به حق سخن گفته و گیرنده نیز که قابلیت او تام بود به حق دریافت کرده و قرآن از مبدأ تنزل آن تا گاه نزول بر قلب مطهر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر حق بوده است؛ ﴿بالحق أنزلناه و بالحق نزل) ۱ پیکهای بین راه نیز مأموران الهی و امین‌اند؛ ﴿نزل به الرّوح الأمین ٭ علی قلبک لتکون من المنذرین) ۲ روح که فرشته امین است خلاف عمدی یا جهلی و سهو و نسیان را در حرم اَمْنِ او راه نیست.
بنابراین، آنچه پس از تنزل از ذات خدای سبحان به قلب مطهر رسول‏خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسیده، عین وحی است و آنچه از وی به جامعه بشری رسیده نیز حق و عین وحی است؛ زیرا زبان مطهر آن حضرت نیز از کاستی و فزونی مصون است؛ یعنی همان گونه که دست پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مقام فعل دست
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۰۵٫
^ ۲ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۳ ـ ۱۹۴٫
۳۵۹

خداست؛ ﴿إن الّذین یبایعونک إنّما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم) ۱ سخن او نیز در مرتبه فعل حق و کلام خداست. پس از رسیدن وحی به انسانها، آنان یا از وحی بهره‌مند شده، راه سعادت را برمی‌گزینند یا از آن محروم مانده، راه شقاوت را انتخاب می‌کنند و پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اهل سعادت را به بهشت بشارت می‌دهد و اهل شقاوت را از جهنّم انذار می‌کند؛ ﴿إنّا أرسلناک بالحق بشیراً و نذیراً﴾.
نکته ۱٫ بیان و خطاب مستقیم خدای سبحان به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که تو به حق آمدی و در حصن حصین حق محفوظی؛ ﴿إنّا أرسلناک بالحق﴾، برای تثبیت آن حضرت است که مبادا سخنان بداندیشان بر وی اثر گذارد و او به آنها اعتنا کند. البته پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از هر خاطره تلخی مصون است، لیکن هرگونه اعتصامی که بهره او گردد مرهون عصمت الهی است.
۲٫ حق، از خداست؛ ﴿الحق من ربّک) ۲ و ارسال یا تنزیل آن درخور تفخیم و اهتمام است؛ ازاین‌رو خدای سبحان از این مطلب سامی با صیغه متکلم مع‌الغیر که هیمنه شکوه را به همراه دارد تعبیر فرمود: ﴿إنّا أرسلناک بالحق بشیراً ونذیراً﴾.
۳٫ خوف و رجا در نهاد بشر تعبیه شده و تعدیل آن، از یک سو و احیای مناسب هر کدام در مقطع خاص، از سوی دیگر صبغه مخصوص تربیتی دارد؛ ازاین‌رو دو صفت ممتاز تبشیر و انذار در صحابت حق، یا در کسوت آن، یا مسبّب از آن مطرح شد، تا رسول گرامی که معلّم کتاب و حکمت و مزکّی نفوس است با این دو صفت مُؤثّر به بلاغ مبین دست یابد.
^ ۱ – ـ سوره فتح، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره‌آل‏عمران، آیه ۶۰٫

۳۶۰

مسئولیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
همه انسانهای بالغ و عاقل مکلّف‌اند و چون تکلیف با مسئولیت همراه است در قیامت از همه انسانها سؤال می‌شود؛ در آنجا خدای سبحان سائل است و انسانها اعم از انبیا و امتها، مسئول‌اند و تکالیف دینی مسئول عنه است؛ ﴿فلنسئلن الّذین أرسل إلیهم و لنسئلن المرسلین) ۱ رسول خدا افزون بر تکلیف عبادی، تکلیف رسالی نیز دارد؛ از او در کار رسالت سؤال می‌شود که آیا پیام خدا را به خوبی دریافت و ابلاغ کردی یا نه؟ البته او در امتثال، مسئول کار خویش است، نه امت؛ او نسبت به تبهکاران که انذار در آنها اثر نکرده هیچ مسئولیتی ندارد؛ ﴿و لاتسئل عن أصحاب الجحیم﴾؛ زیرا آنان پس از اینکه آیات الهی به روشنی برای آنها ثابت شده به جای پیمودن راه سعادت، عمداً طریق شقاوت را پیموده‌اند: ﴿لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حی عن بیّنه) ۲
کار پیامبر بلاغ مبین است؛ ﴿و ما علی الرسول إلاّ البلاغ المبین) ۳ او رسول و مبلّغ است، نه مسئول و وکیل و حفیظ امّت؛ ﴿و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما أنت علیهم بوکیل﴾ ۴ ؛چنان که دخالت و سیطره بر امت وظیفه او نیست؛ ﴿فذکّر إنّما أنت مذکّر ٭ لست علیهم بمصیطر) ۵
پیامبر مسئول ابلاغ، راهنمایی و ارائه طریق است، نه مأمور به ایصال و
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۴۲٫
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۵۴٫ بلاغ مبین این است که سخن به روشنی و بدون معمّا، تیرگی و ابهام به مردم برسد. تعمیه و لغزگویی و ابهام با رسالت الهی سازگار نیست.
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۱۰۷٫
^ ۵ – ـ سوره غاشیه، آیات ۲۱ ـ ۲۲٫
۳۶۱

رساندن مردم به مقصد و مطلوب؛ ﴿لیس علیک هداهم) ۱ ازاین‌رو پس از ابلاغ او اگر کسی به مقصد نرسید، وی مسئول نیست؛ آیاتی مانند: ﴿ما علی‌الرسول إلّاالبلاغ) ۲ ﴿علیه ما حُمّل وعلیکم ما حُمِّلتم) ۳ ﴿لیس علیک‏هداهم﴾ ﴿قل الحق من ربّکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر) ۴ عهده‌دار تبیین همین مطلب است.

پندار باطل برخی تفسیرنویسان
سؤال گاهی استفهامی است و زمانی توبیخی و گاهی به معنای درخواست. آنچه در آیه مورد بحث مطرح است، سؤالِ تَعْییر و سرزنش است؛ نظیر: ﴿وَقِفوهم إنّهم مسئولون) ۵ ﴿وأوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولاً) ۶ نه سؤال استعلام؛ مانند: ﴿فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون) ۷ و نه سؤال درخواست؛ نظیر: ﴿یسئله من فی السموات والأرض) ۸
حوزه سؤال توبیخی محدود به قلمرو تکلیف است و تکلیف رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) غیر از تعلیم، تزکیه، تبشیر، انذار و مانند آن نیست؛ ازاین‌رو همانند دیگر افرادْ مسئول کار و تکلیف دیگران نخواهد بود. و اصل جامع آن در آیه ﴿وإنّا أو إیّاکم لعلی هدی أو فی ضلال مبین ٭ قل لاتُسئلون عمّا أجْرَمنا
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۲٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۹٫
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۵۴٫
^ ۴ – ـ سوره کهف، آیه ۲۹٫
^ ۵ – ـ سوره صافات، آیه ۲۴٫
^ ۶ – ـ سوره اسراء، آیه ۳۴٫
^ ۷ – ـ سوره نحل، آیه ۴۳٫
^ ۸ – ـ سوره الرحمن، آیه ۲۹٫

۳۶۲

ولانُسْئَل عما تعملون) ۱ آمده است.
برخی از تفسیر نویسان سؤال در آیه مزبور را به معنای استفهام و شاید تمایل به درخواست پنداشتند و فعلِ ﴿تسئل﴾، را به صورت معلوم و حرف نفی را، حرف نهی تلقی کرده‌اند و با این مثلّثِ مزعومْ به استناد برخی آثار فرسوده و اخبار موهون چنین نگاشتند که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) گفت: «ای کاش می‌دانستم پدر و مادر من چه کرده‌اند. پس آن حضرت از سؤال درباره کافران نهی شد و این روایت بعید است؛ چون آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم می‌دانست که پدر و مادر او کافرند و هم می‌دانست که کافر معذب است و با این علم و آگاهی چگونه ممکن است که بگوید: ای کاش… » ۲
بهترین پاسخ از این فاجعه، عبور کریمانه از آن است؛ ﴿وإذا مرّوا باللغو مرّوا کراماً) ۳ جرأت تفوّه به این‌گونه مطالب واهی در تفسیر طبری ۴ و مانند آن نیز مشهود است.
آلوسی بعد از نقل از سیوطی که این خبر و اثر مُعْضِل و ضعیف است و بر آن اعتماد نمی‌شود… می‌گوید: آنچه من به آن متدیّن هستم این است که پدر و مادر آن‏حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در زمان کفر موحداً مُردند و کلام ابواحنیفه نیز بر همین معنا حمل می‌شود… » ۵
المنار به سبکی دیگر آن را ردّ کرده است ۶ .
^ ۱ – ـ سوره سبأ، آیات ۲۴ ـ ۲۵٫
^ ۲ – ـ تفسیر کبیر، ج۴، ص۳۳٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۷۲٫
^ ۴ – ـ ج۱، ص۵۶۴٫
^ ۵ – ـ روح‌المعانی، ج۱، ص۵۸۴٫
^ ۶ – ـ ج ۱، ص۴۴۳٫

۳۶۳

معنایی دیگر برای کلمه ﴿لاتسئل﴾ به قرائت معلوم و جزم که ﴿لا﴾ برای نهی باشد ذکر کرده‌اند که عبارت از تهویل عذاب است ۱ ؛ یعنی عذاب کافران که اصحاب جحیم‌اند به قدری سوزان است که نپرس! مشابه این تعبیر در ادبیات فارسی نیز مشهود است؛

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس ٭٭٭ زهر هجری چشیده‌ام که مپرس
من بگوش خود از دهانش دوش ٭٭٭ سخنانی شنیده‌ام که مپرس ۲

بازدیدها: 397

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *