تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۱۱الی۱۱۳

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۱۱الی۱۱۳

هر یک از یهود و نصارا از روی تمنّی باطل می‌گفتند: جز گروه ما کسی وارد بهشت نمی‌شود؛ حال اینکه عناوین و القاب و صرف ادعا و آرزوی خام، هیچ یک در بهشتی شدن مؤثر نیست.

و قالوا لن‏یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیّهم قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین (۱۱۱) بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عند ربّه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (۱۱۲) و قالت الیهود لیست النصاری علی شی‏ء و قالت النصاری لیست الیهود علی شی‏ء و هم یتلون الکتاب کذلک قال الّذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیما کانوا فیه یختلفون (۱۱۳).

گزیده تفسیر
هر یک از یهود و نصارا از روی تمنّی باطل می‌گفتند: جز گروه ما کسی وارد بهشت نمی‌شود؛ حال اینکه عناوین و القاب و صرف ادعا و آرزوی خام، هیچ یک در بهشتی شدن مؤثر نیست. شرط ورود به بهشت، ایمان موحّدانه به
۱۸۱

خدای سبحان، اعتقاد به وحی و رسالت و معاد و نیز عمل صالح مطابق وحی ناسخ است؛ یعنی هم باید حسن فاعلی داشت و چهره جان را متوجّه خدا کرد و هم باید حسن فعلی داشت و کار درست انجام داد؛ به طوری که هم در عقیده و هم در عمل خلوص محفوظ باشد. کسی که به مقام والای اسلامِ وجه باریافته و همه هویت وی منقاد خدا و همه رویکردهای او الهی باشد می‌تواند از برکت عنداللهی بودن اجر خود آگاه شود و اجر چنین انسانی نزد خدای سبحان، مانند نفی هراس و اندوه از وی، مختص آخرت نیست.
هر یک از دو گروه یهودی و مسیحی، با اینکه گروه مخالف آنها فی‌الجمله برحق است، به طور سلب عام و نفی کلی، دیگران را بر باطل پنداشته، با احتکار حق، دیگری را به طور مطلق نفی می‌کرد؛ حتی اگر به کتاب آسمانی خود عمل کند. اسلام با تصدیق کتابهای آسمانی پیامبران پیشین، یهودیت و مسیحیت را تنها در صورتی باطل و بی‌ارزش می‌داند که به تورات و انجیل اصیل عمل نکنند.
گفتار مشرکان در نفی محض حقانیت دیگران، مانند ادعای یهودیان و مسیحیان در حصر بهشت برای خود و نفی استحقاق دیگران است.
سخن واهی مشرکان شبیه کلام این گروه از اهل کتاب است که تورات و انجیل را تلاوت می‌کنند؛ زیرا اهل کتاب به کتابهای آسمانی خود ایمان ندارند و برابر آن عمل نمی‌کنند.
در قیامت که ظرف ظهور حق است، حق و باطلِ آرا و مکتبهای گوناگون و فراوان کنونی روشن خواهد شد و خداوند که حاکم مطلق است، بین پیروان آنها داوری می‌فرماید. در این داوری نهایی و الهی، هم به اختلاف آرا پایان داده می‌شود و هم به مخالف حق کیفر داده می‌شود و هم به مؤالف آن پاداش
۱۸۲

کامل عطا می‌شود، تا هم ادعای صحیح از ناصحیح و هم مدعیان درست از مدعیان نادرست انفصال یابند.

تفسیر
هوداً: هود جمع هائد (مانند عُوذ جمع عائذ و بُزل جمع بازل) به پیروان حضرت موسی(علیه‌السلام) گفته می‌شود ۱ .
نصاری: نصاری جمع نصرانی است و به پیروان حضرت مسیح(علیه‌السلام) اطلاق می‌شود ۲ .
أمانیّهم: أمانی جمع «أمنیّه» (نظیر أُعجوبه و أُضحوکه) و به معنای آرزوست ۳ . سرّ تعبیر به جمع این است که آنان آرزوهای فراوانی داشتند که برخی از آنها در طی آیات منسجم این مبحث مطرح شد؛ چنان‌که همین اُمنیّه واحد آرزوهای متعدد را به همراه دارد و از سوی دیگر، همه اهل کتاب این آرزوی واحد را به همراه دارند.
هاتوا: مطابق گفته جمعی از ادیبان مفسّر ۴ ﴿هاتوا﴾ در اصل «آتوا» بوده که همزه آن به «هاء» تبدیل شده و به معنای «بیاورید و حاضر کنید» است. سبب تبدّل همزه به هاء نیز تخفیف در تلفّظ و شباهت یافتن به های تنبیه مخاطب ذکر شده است ۵ . برخی نیز آن را اسم فعل به معنای «أعْطِ» دانسته، می‌گویند:
^ ۱ – ـ برای توضیح بیشتر ر.ک: تسنیم، ج۵، ص۳۱٫
^ ۲ – ـ همان، ص۳۲٫
^ ۳ – ـ همان، ص۲۹۷٫
^ ۴ – ـ ر.ک: تفسیر ابوالفتوح، ج۱، ص۱۱۶ و ابوالسعود، ج۱، ص۲۶۷ و ثعلبی، ج۱، ص۲۵۹٫
^ ۵ – ـ ر.ک: تفسیر روشن، ج۱، ص۹۵٫
۱۸۳

«به حسب اختلاف در مأمور، هاتِ، هاتیا، هاتوا، هاتی، هاتین می‌آید» ۱ زمخشری آن را اسم صوت به منزله «هاء» و به معنای احضر دانسته است ۲ .
برخی دیگر هاء در این واژه را اصلی دانسته، تصریح کرده‌اند که «هاء» بدل از همزه یا برای تنبیه نیست و همچنین هاتوا اسم فعل یا اسم صوتِ به منزله «هاء» نیست، بلکه فعل امری است از باب مفاعله (هاتی یهاتی مهاتاه). شاهد فعل بودن این کلمه اتصال آن به ضمایر است ۳ .
برهانکم: برهان به معنای حجّت و دلیل روشنگر و جداکننده میان حق و باطل و صدق و کذب است و به معنای مصدری، یعنی بیان حجّت و ایضاح آن نیز آمده است ۴ .
بعضی نون آن را اصلی و در نتیجه این واژه را رباعی از مادّه «بَرْهنه» به معنای بیان دانسته‌اند ۵ ، لیکن اکثر لغت‌دانان و مفسّران زایده بودن نون را اختیار کرده ۶ و گفته‌اند: برهان (همانند رُجحان و قربان و سلطان) از «بَرَهَ یَبْرَهُ» به معنای «سفید گشت» گرفته شده، سپس بر کلام روشن بی‌ابهام و بر امر بیّن بی‌خفاء اطلاق شده، آنگاه از باب «اشتقاق انتزاعی»، واژگانی چون «بَرْهَنَ یُبَرْهِنُ بَرْهَنَهً فهو مبرهِن» از آن مشتق شده است؛ چنان‌که «سَلْطَنَ یُسَلْطِنُ» از
^ ۱ – ـ ر.ک: غرائب القرآن، ج۱، ص۲۶۷٫
^ ۲ – ـ کشّاف، ج۱، ص۱۷۶٫
^ ۳ – ـ ر.ک: روح‌المعانی، ج۱، ص۵۶۶؛ البحر المحیط، ج۱، ص۵۰۷٫
^ ۴ – ـ ر.ک:مفردات راغب،ص۱۲۱، «ب‏ره»؛ المصباح المنیر،ص۴۶، «ب‏ره»؛ لسان‌العرب، ج۱۳، ص۵۱، «ب‏ره».
^ ۵ – ـ در کتاب المصباح المنیر (ماده «برهن») و روح‌المعانی، (ج۱، ص۵۶۶) این قول به صورت «قیل» ذکر شده است.
^ ۶ – ـ ر.ک: المصباح‌المنیر، ص۴۶، «ب‏ره»؛ مفردات راغب ، ص۱۲۱، «ب‏ره»؛ تفسیر ابوالفتوح، ج ۱، ص۱۱۶؛ رواح‌المعانی، ج۱، ص۵۶۶٫
۱۸۴

«سُلْطان» که از ماده «سلط» است اشتقاق یافته ۱ و گویا مراد فیّومی که گفته است: «وقولهم بَرْهَنَ فلان مُوَلّدٌ» همین باشد ۲ . به هر تقدیر، اگر از ماده بَرْهنه به معنای بیان باشد، دلیل را به جهت روشنگر بودن آن برهان می‌نامند و اگر از مادّه «بَرَهَ» به معنای قطع و جدا کردن باشد، به دلیل، از این جهت برهان گفته می‌شود که میان حق و باطل، جدایی و انقطاع می‌افکند.
بَلی: کلمه «بلی» که برای رَدْع و نفی مطلب سابق است، در برابر کلمه «نعم» است که برای اثبات مطلب پیشین است. قرآن حکیم نیز این دو واژه را به همین معنا به کار برده است؛ مثلاً در آیه ﴿ألم یأتکم نذیر) ۳ کلمه «بلی» در پاسخ ذکر شده و در آیه ﴿فهل وجدتم ما وعد ربّکم حقاً) ۴ کلمه «نعم» به عنوان جواب یاد شده است و اگر برعکس بود اثر منفی داشت.
نکته: در بخش نخست آیه ۱۱۲، ضمایر مفرد ذکر شده: ﴿من أسلم وجهه لله وهو محسن فله أجره عند ربّه﴾، امّا در بخش پایانی آن ضمایر جمع آمده است: ﴿ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾. در مفرد آوردن ضمایر، نظر به لفظ «مَن» و در جمع‌وردن آن، نظر به معنای «من» است؛ نظیر ﴿ومنهم من یستمع إلیک وجعلنا علی قلوبهم أکنّهً أن یفقهوه) ۵ و ﴿ومنهم من یستمع إلیک حتی إذا خرجوا من‏عندک قالوا للذین أُوتوا العلم ماذا قال آنفا) ۶
^ ۱ – ـ ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۲۴۷، «ب‏ره».
^ ۲ – ـ المصباح‌المنیر، ص۴۶، «ب‏ره».
^ ۳ – ـ سوره ملک، آیه ۸٫
^ ۴ – ـ سوره اعراف، آیه ۴۴٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه ۲۵٫
^ ۶ – ـ سوره محمّدص، آیه ۱۶٫
۱۸۵

تناسب آیات
با توجه به اینکه واو در ﴿وقالوا… ﴾ عاطفه است و به جمله ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب﴾ از آیه ۱۰۹ عطف می‌دهد، چنان‌که برخی مفسّران به این نکته تصریح کرده‌اند ۱ ، و ضمیر جمع در فعل ﴿قالوا﴾ به اهل کتاب باز می‌گردد، نه به ﴿کثیر﴾، و آیات آینده نیز شاهد آن است که این کلام مدعای اهل کتاب است نه کثیر، ارتباط این سه آیه با آیات قبل، به خوبی روشن است؛ زیرا در این صورت، این آیات نیز در مقام بیان یکی دیگر از خصلتهای زشت اهل کتاب است و آن، مغرور بودن آنان به آیین خود و انحصارطلبی و خودگرایی بی‌دلیل و بالاخره در سرپروراندن آرزوی پوچ و خیال باطلِ اختصاص بهشت به آنان و حرمان دیگران؛ بدون آنکه هیچ برهانی بر آن آرزو و این ادعا بیاورند.
نخستین آیه از آیات مورد بحث بیانگر آرزوی پوچ و مدعای بی‌برهان اهل کتاب است. آیه دوم بیان معیار ورود به بهشت است و آیه سوم به مسلمانان چنین تسلّی می‌دهد: اگر یهود و نصارا با احتکار حق، بهشت را برای خود منحصر می‌کنند نگران نباشید. آنها نسبت به یکدیگر نیز چنین گمانی دارند و هر یک از یهود و نصارا دیگری را نفی می‌کند؛ بنابراین، معنای آیه اول براساس تحلیل این است که یهودیان گفتند: غیر از یهود کسی وارد بهشت نمی‌شود و مسیحیان گفتند: غیر از مسیحی کسی وارد بهشت نمی‌شود.
در سومین آیه مورد بحث، برای اثبات لجاج‌آمیز بودن ادّعای آنان، چنین آمده است: آنها در حالی یکدیگر را نفی می‌کنند که در خدمت وحی هستند و هر گروه کتاب خود را تلاوت می‌کنند؛ یعنی می‌دانند که هم تورات به آمدن
^ ۱ – ـ ر.ک: تفسیر ابوالسعود، ج۱، ص۲۶۷؛ روح‌المعانی، ج۱، ص۵۶۴؛ المنار، ج۱، ص۴۲۴٫
۱۸۶

حضرت مسیح(علیه‌السلام) بشارت می‌دهد و براساس آن، یهودیان می‌بایست به آن حضرت ایمان می‌آوردند و هم انجیل مصدّق و متمّم تورات است و با آن تضادی ندارد.
سپس برای اینکه نهایت بطلان ادعای یهودیان و مسیحیان روشن شود؛ با جاهلان سنجیده شده‌اند؛ با اینکه آنان کتاب آسمانی خود را تلاوت می‌کنند و به مطالب آن عالم‌اند.
در بخش پایانی سومین آیه آمده است که پوچی ادعای آنان در ظرف ظهور حق، یعنی قیامت روشن خواهد شد و خداوند در آن روز بین یهود و نصارا در این تنازع، داوری خواهد کرد.

احتکار بهشت
قرآن کریم پس از ذکر برخی دسیسه‌ها و مطاعنی که اهل کتاب بر مسلمانان روا می‌داشتند، این تمنّی باطل را از آنان نقل می‌کند که بهشت مخصوص یهودیان یا مسیحیان است؛ ﴿و قالوا لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیّهم﴾.
معنای عبارت مذکور این نیست که سخن و باور اهل کتاب این است که تنها این دو گروه اهل نجات‌اند و بهشت از آنِ این دو فرقه است؛ زیرا هر یک از این دو دیگری را باطل پنداشته، اهل جهنّم می‌داند؛ ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شی‏ء و قالت النصاری لیست الیهود علی شی‏ء﴾، بلکه عبارت یاد شده بدین معناست که یهودیان می‌گویند: غیر یهودی، خواه مسیحی یا مسلمان، وارد بهشت نمی‌شود؛ ﴿لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً﴾ و مسیحیها می‌گویند: غیر مسیحی، خواه یهودی یا مسلمان، وارد بهشت
۱۸۷

نمی‌شود؛ ﴿لن یدخل الجنّه إلاّ… نصاری﴾؛ بنابراین، هم یهودی بر این پندار است که بهشت فقط از آنِ یهودیان است و تنها آنان بهشتی‌اند و هم مسیحی معتقد است که بهشت تنها از آنِ مسیحیان است و فقط آنان بهشتی‌اند. هر یک از این دو طایفه بهشت را مخصوص خود می‌دانست و کلیددار آن نیز احبار و قسیسها بودند و شاید از همین رو بهشت‌فروشی در کنیسه‌ها مرسوم بود و احبار با امضای برگه آزادی بزهکار از دوزخ و سکونت وی در بهشت، ثمن دریافت می‌کردند.
برابر توضیح فوق، معنای این سخن آنان نیز که گفتند: ﴿کونوا هوداً أو نصاری تهتدوا) ۱ این نیست که هر کسی یکی از این دو شریعت را برگزیند برحق است، بلکه بدین معناست که یهودیان هدایت را فقط در گرو یهودی‏شدن می‌دانند؛ ﴿کونوا هوداً… تهتدوا﴾ و مسیحیان نیز هدایت را فقط در پذیرش آیین مسیحیت می‌دانند؛ ﴿کونوا… نصاری تهتدوا﴾. غرض آنکه، احتکار حق بودن و انحصار بهشت از ویژگی هریک از این دو گروه است و بر این اساس حرف «أوْ» که در آیه مورد بحث یاد شده کلام حاکی است، نه سخن محکی عنه؛ یعنی خداوند که سخن آنها را نقل فرموده است، کلمه «أوْ» را ذکر کرده، نه اینکه آنان گفته باشند؛ پس معنای آیه همان‌طور که گذشت این است که یهود منحصراً خود را بهشتی می‌داند و نصارا نیز منحصراً خود را بهشتی می‌پندارد؛ چنان‌که هر یک بهشت را منحصراً از آن خود می‌خوانند؛ همچنین کلمه «أوْ» در آیه ﴿قالوا کونوا هوداً أو نصاری تهتدوا﴾ سخن حاکی است، نه محکی عنه.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۵٫
۱۸۸

رعایت ادب محاوره و فرهنگ مناظره
اَدَب محاوره و فرهنگ مناظره و احتجاج ایجاب کرد تا یک مطلب مقطوع به صورت امری مشکوک ارائه شود. آنچه در مکتب وحی قطعی و حتمی است اینکه بهشت رفتن انحصاری نیست و مایه اصلی ورود به آن، ایمان به مبدأ و معاد و نبوت و عمل صالح است و چنین سلبی هیچ‌گونه اختصاصی به ملت یهود یا ترسا و مانند آن ندارد. آنچه از محدوده این کلامِ حق خارج است باطل خواهد بود؛ ﴿فماذا بعد الحق إلّاالضلال) ۱ و کمترین تردیدی در بطلان آن راه ندارد و چیزی که حتماً باطل است، اصلاً برهان‌پذیر نیست، لیکن خدای سبحان بعد از نقل مطالب آفِل و فائل نابخردان انحصارگرا، فرمان داد دلیل خودتان را بیاورید؛ ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ و معنای ﴿وهم یتلون الکتاب﴾ این نیست که چون آنان اهل کتاب آسمانی و تلاوت آن هستند پس به آن عمل می‌کنند و از این جهت برحق‌اند و نمی‌توان آنان را از بهشت محروم دانست؛ بلکه مقصود آن است که آنان با اینکه می‌دانند گروه مخالف آنها فی‌الجمله حق است، به طور سلب عام و نفی کلی، دیگران را بر باطل می‌پندارند.

معیار بهشتی بودن
اهل کتاب برای ورود به بهشت معیاری ارائه کردند که آن معیار فقط در خود آنان یافت می‌شود و آن جمود بر توراتِ مُحرّف و انجیل دستکاری شده است؛ ازاین‌رو طرح اصل معیار با دعوی انحصار ورود به بهشت همراه است. قرآن کریم با نفی آن معیارِ محرّف و ارائه معیار صحیح و ناب و بیان محرومیت آنان
^ ۱ – ـ سوره یونس، آیه ۳۲٫

۱۸۹

از معیارِ درست، نه تنها انحصارگرایی آنان را باطل کرد، بلکه اصل استحقاق آنها برای ورود به بهشت را منتفی دانست. خلاصه آنکه، اهل کتاب بالاصاله معیاری ارائه کردند که بالتبع منحصر در آنها بود و قرآن حکیم بالاصاله معیاری ارائه کرد که بالتبع اصل استحقاق اهل کتاب را نفی می‌کند و چنین مضمون جامع و کاملی با کلمه ﴿بَلی﴾ شروع شد.
خدای سبحان داعیه‌های بی‌برهان اهل کتاب را در موارد متعدد پاسخ می‌دهد که اکنون برخی از آن پاسخها ارائه می‌شود:
۱٫ عناوین و القاب، اثری ندارد و نمی‌توان با این عناوین، داعیه اختصاص حقّانیت و بهشتی بودن کرد، بلکه تنها با دارابودن ایمان موحّدانه به خدای سبحان، اعتقاد به نبوت و رسالت و معاد، و نیز عمل صالحی که برابر با وحی ناسخ و نبوّت و حجّت عصر باشد می‌توان امید ورود به بهشت داشت؛ ﴿إنّ الّذین ءَامنوا و الّذین هادوا و النّصاری و الصابئین من ءَامن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) ۱ کاری که اصلاً با شریعت مطابق نباشد یا مطابق شریعت منسوخ باشد عمل صالح نیست؛ زیرا عملی صالح است که یا از مستقلات عقلی بوده، و اگر دلیل نقلی یافت شد فقط برای امضای آن است یا همچون عبادات تأسیسی طبق دلیل نقلی معتبر ثابت شده باشد.
۲٫ در پاسخ ادعای یهودیان: «چند روزی بیش عذاب نخواهیم شد»، می‌فرماید: آیا این مدعا در کتاب آسمانی آمده یا اینکه آنچه را خداوند نگفته به او نسبت می‌دهید؟ ادعا و سخن افترایی شما باطل است. آری این سخن حق است که معصیت، هر تبهکاری را به دوزخ می‌برد و باورداشتن خدا و قیامت
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۶۲٫
۱۹۰

همراه با عمل صالح عامل دستیابی به بهشت است؛ ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیّاماً معدوده قل أتخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لا تعلمون٭ بلی من کسب سیّئه و أحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون٭ و الّذین ءامنوا و عملوا الصالحات أُولئک أصحاب الجنّه هم فیها خالدون) ۱
۳٫ در آیه مورد بحث انحصاری کردن بهشت برای خویش و جهنّم برای دیگران را «آرزو»ی آنان می‌داند؛ ﴿و قالوا لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیّهم﴾. القا و پذیرش سخن و تکذیب و تصدیق آن باید برپایه دلیل باشد و نشانه بی‌دلیل بودن سخن آنان این بود که برهان عقلی و نقلی بر آن نداشتند، بلکه برهان نقلی، یعنی توراتی که نزد آنان بود، برخلاف آن بود؛ ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾.
برخی مفسران گفته‌اند: امّتهای گذشته از انبیا(علیهم‌السلام) برهان نمی‌خواستند، امّا مسلمانان باید برهان طلب کنند ۲ .
باید توجّه داشت که هر پیامبری برای اثبات نبوّت خود باید با معجزه یا برهان عقلی تام، دلیل ارائه کند تا صحت دعوت و صدق دعوی خود را ثابت کند و این مطلبْ اختصاصی به اسلام و قرآن ندارد؛ هرچند گسترش برهان از یک سو و عمق محتوای آن از سوی دیگر، می‌تواند ویژگی آخرین دین الهی باشد. غرض آن است که عناصر اصلی هر دینی را مطالب برهانی آن تشکیل می‌دهد، لیکن پس از ثبوت اصل دین و حق بودن نبوت پیامبر، برای معتقدان به نبوت جای دلیل طلبیدن نیست؛ زیرا سخن معصوم(علیه‌السلام) هم صدق خبری و
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیات ۸۰ ـ ۸۲٫
^ ۲ – ـ المنار، ج۱، ص۴۲۴ ـ ۴۲۵٫

ت
۱۹۱

هم صدق مخبری دارد و مفید قطع است و حد وسط برهان قرار می‌گیرد.
حاصل اینکه راه هدایت و معیار سعادت، ایمان به خدا و معاد، و اعتقاد به وحی و عمل به دستورهای آخرین وحی است؛ از این رو خدای سبحان در پاسخ گفتارِ ﴿کونوا هوداً أو نصاری تهتدوا﴾ فرمود: ﴿بل ملّه إبراهیم حنیفاً و ما کان من المشرکین٭ قولوا ءَامنّا بالله و ما أنزل إلینا و ما أنزل إلی إبراهیم وإسمعیل و إسحق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و ما أوتی النبیّون من ربّهم لا نفرّق بین أحدٍ منهم و نحن له مسلمون٭ فإن ءامنوا بمثل ما ءَامنتم به فقد اهتدوا) ۱ و همان‌گونه که در آیات مورد بحث، پس از نقل مدعای اهل کتاب؛ ﴿لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصاری﴾ فرمود: ﴿تلک أمانیّهم…٭ بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عند ربّه ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ درآیات دیگر نیزچنین فرمود: ﴿لیس بأمانیّکم و لا أمانی أهل الکتاب من یعمل سوءاً یجز به و لا یجد له من دون الله ولیّاً و لا نصیراً٭ و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنّه و لا یظلمون نقیراً ٭ و من أحسن دیناً ممّن أسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملّه إبراهیم حنیفاً و اتّخذ الله إبراهیم خلیلاً) ۲ آیات یاد شده در تقدیم و تأخیر حسن فعلی و فاعلی، متفاوت است؛ زیرا در قوس نزول اول فاعل مطرح است، آنگاه فعل، و در قوس صعود اول فعل مشهود است، آنگاه فاعل.
در آیات مزبور، ادعاهای اهل کتاب این‌گونه پاسخ داده شد که آرزو و اُمنیه برای هیچ کس، خواه مسلمان باشد یا یهودی یا ترسا، کارگشا نیست؛
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیات ۱۳۵ ـ ۱۳۷٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیات ۱۲۳ ـ ۱۲۵٫
۱۹۲

﴿لیس بأمانیّکم و لا أمانی أهل الکتاب) ۱ بهشت و دوزخ همچون انبارهای مواد غذایی و مانند آن نیست تا در اختیار کسی قرار گیرد و او آن را احتکار کرده یا به طور انحصاری بفروشد، بلکه درآمدن به بهشت و درافتادن به دوزخ معیاری دارد؛ برای درافتادن به جهنّم، صِرف معصیت کافی است؛ ﴿من یعمل سوءاً یُجز به و لا یجد له من دون الله ولیّاً و لا نصیراً) ۲ گناهکار، موحّد باشد یا غیر موحّد و مسلمان باشد یا غیر مسلمان، گرفتار عذاب دوزخ است و در این‏جهت، صرف قبح عملی و سوء فعلی کافی است و قبح و سوء فاعلی لازم نیست. امّا در جانب دیگر، یعنی دستیابی به بهشت، افزون بر حُسن فعلی، حُسن فاعلی نیز لازم است؛ یعنی کار خوب از انسان معتقد، عامل ورود به بهشت است؛ گرچه کار خیر از هر کسی، اعم از موحّد و غیرموحّد، بی اثر نیست و بهره‌هایی دنیایی یا تخفیف عذاب و مانند آن را در معاد در پی دارد؛ ﴿و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنّه و لایظلمون نقیراً) ۳
بنابراین، برای بهشتی شدن نه تنها باید چهره جان را متوجّه خدا کرد؛ ﴿من أسلم وجهه لله﴾ و گفت: ﴿إنّی وجهت وجهی للّذی فطر السموات و الأرض حنیفاً و ما أنا من المشرکین) ۴ بلکه باید کار خوب نیز کرد؛ ﴿و هو محسن﴾ و گفت: ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین) ۵ صدر آیه شریفه، یعنی ﴿من أسلم وجهه لله﴾، ناظر به حُسن فاعلی و داشتن اعتقاد
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۲۳٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۱۲۴٫
^ ۴ – ـ سوره انعام، آیه ۷۹٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه ۱۶۲٫
۱۹۳

صحیح است و ذیل آن، یعنی ﴿و هو محسن﴾ ناظر به حسن فعلی و داشتن عمل صالح است و مجموع آن، ایمان تام را دربردارد که جامع بین عقیده قلبی، اقرار زبانی و عمل جوارحی است.
تذکّر: مقام احسان در منازل سالکان کوی حق آن است که طرزی خدا را عبادت کند که گویا خدا را مشاهده می‌کند و اگر وی خدا را مشاهده نمی‌کند، حضرت حق او را حتماً می‌بیند؛ «أنْ تعمل لله کأنّک تراه، فإن لم یکن تراه فإنه یراک» ۱

سرّ تعبیر به «اسلامِ وجه»
قرآن حکیم همان‌طور که محور اساسی همه معارف، یعنی توحید را در قالَبِ نفی هرچه غیر خداست می‌داند؛ «لاإله‌الّاالله» مدار سعادت و شقاوت و بهشتی و دوزخی شدن را نیز در چهارچوب سلب هرچه غیر اسلامِ قلبی و قالَبی است بازگو می‌کند؛ به طوری که درباره توحید می‌فرماید: «لاإلهَ‌الّاالله» و درباره حق و باطل، صدق و کذب بودن می‌فرماید: پندار اهل کتاب آرزوی خام است و تنها پایه سعادت و مایه فلاح، اسلامِ وجه و احسان است؛ ﴿تلک أمانیّهم… بلی من أسلم وجهه لله وهو محسن﴾؛ یعنی عقیده صائب و انقیاد چهره هستی که همان «حسن فاعلی» است، و انجام دادن کار نیکو که «حسن فعلی» است.
چون انسان برابر اندیشه صادق و انگیزه خیر متوجّه هدفی خاص می‌شود و همه کارهای علمی و عملی او براساس جهت‌گیری ویژه انتظام می‌گیرد؛ تنها جهتی که توجه به آن همان عقیده صائب است انقیاد چهره هویّت به سَمْت
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۵۶، ص۲۶۰٫
۱۹۴

خدای بی‌جهت است که در همه جهات حضور علمی و ظهور احاطی دارد؛ ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۱ چنین انسان موحّدی می‌تواند مصداق ﴿وجَعَلَنی مبارکاً أینما کنت) ۲ بشود؛ زیرا چهره هویّت او به سوی خدایی است که عنایت وی در همه جهات حضور دارد؛ چنان‌که اگر کسی از خدا روبرگرداند و چهره هستی خویش را به سَمْت هوا قرار دهد، چون از هوس هیچ کاری ساخته نیست، چنین انسانِ مُلحدی مصداقِ ﴿أینما یوجّهه لایأتِ بخیر) ۳ خواهد بود.
از اینجا سرّ تعبیر از انقیاد محض به «اسلام وجه» معلوم می‌شود؛ زیرا همه کارهای علمی و عملی انسان با رویکرد وی همراه است و اگر وجه کسی منقاد خدا بود، همه رویکردهای وی الهی خواهد بود و اگر از لحاظ ارزش، وجه انسان شریف‌ترین عضو اوست برای آن است که از جهت دانش همه امور وی با توجه و رویکرد او همراه است؛ ازاین‌رو اسلامِ وجه هر کسی معادل انقیاد هویت وی و تسلیم بلامنارع اوست، و نیّت واقعی هم همان انبعاث درون و انگیزش جان و پرش دل است، نه صرف تصور مفهوم چیزی.

اسلامِ وجه، عامل تنعّم موحدان و حرمان ملحدان
قرآن حکیم که باور ناصواب را در اثبات و نفی مردود دانسته، و هر تصدیق و تکذیبی را مرهون برهان تلقی می‌کند و اُمنیّه‌مداری را از هر گروه و حزبی مطرود می‌شمارد، و از هر مدّعی، بیّنه و از هر معتَقَدی برهان می‌طلبد، پس از طرد دعوی یهودیان و ترسایان و مطالبه برهان از آنان و اعلام تهی بودن کاسه دعوی
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره مریم، آیه ۳۱٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۷۶٫
۱۹۵

آنها از دلیل، به استدلال می‌پردازد و آن را همراه با طرح دعوی و اعلام موضع بیان می‌دارد؛ زیرا عصاره مضمون آیه ﴿بلی من أسلم… ) ۱ ارائه حدّ وسط برهان استحقاق دریافت بهشت است.
بهشت مظهر توحید و عدل خداست و ورود به چنان جایگاه رفیعی بدون اعتقاد صائب توحیدی و عمل صالح عدل‌مداری میسور نیست؛ چنان‌که موطن اصلی موحّدان عادل، مؤمنان صالح و منقادان فالح ناجِح، جز بهشت نیست و مشرکان و طاغیانِ در اعتقاد و عمل، اعم از وَثَنی و ثَنَوی و تثلیثی از آن بهره‌ای ندارند؛ بنابراین، عنوان اسلام وجه به همان معنایی که گذشت، حدّ وسط برهانِ ورود به بهشت و تنعّم موحّدان صالح از آن و نیز دلیل خروج و حرمان ملحدان طالح و ملحقان به آنها از بهشت است.
تحلیل عقلی مطلب این است که جزای عمل، همان واقعیت و حقیقتی است که عمل برابر آن و به استناد آن صورت پذیرفته و در سیر نهایی خود، عمل به عین همان واقعیت می‌رسد؛ ملاکها و مصالح اصیل که در آغاز پشتوانه تقنین موادّ قانونی است و به صورت قانون مدوّن درآمده، در انجام به صورت پاداش برین ظهور می‌یابد و جَنّت عدن و مانند آن خواهد شد و چنین واقعیتی جز در ایمان و عمل صالح که همان اسلامِ وجه و احسان است، پیدا نمی‌شود.

بهره‌مندی از فیض عندیّت
برای اهتمام به پاداش موحّدان صالح که چهره هویّت خویش را در غیر سمْت و سوی الهی قرار ندادند و در صحنه عمل هیچ تقصیری را روا نداشتند و حُسن
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۲٫
۱۹۶

باطن خود را با آرایش ظاهر در هماهنگ کردن قلب و قالَب و ایمان و عمل مقرون کردند، مالک اجر بودن آنان به این صورت ارائه شد که «نزد پروردگار» است؛ یعنی چنین انسانِ جامع بین عقیده ناب و عمل سره، گذشته از استحقاق اصل اجر، آن‌را «عند ربه» دریافت می‌کند که قهراً از فیض «عِنْدیّت» متنعم می‌شود؛ زیرا چنین انسان جامعی که به طور مَلَکه، نه حال، و به نحو ثبات و دوام، نه نَوَسان و مقطعی و گذرا، به زیور احسان آراسته است؛ ﴿و هو مُحْسِنٌ﴾ به نحوی که هم اسلامِ وجهِ او محسنانه است و هم رفتار صالحانه او چنین است، شایسته چنان تکریمی خواهد بود.

ظهور آثار عقاید، اخلاق و اعمال در دنیا
پاداش نهایی انسان در قیامت است، لیکن آثار برخی از عقاید، اخلاق و اعمال، گذشته از قیامت در دنیا ظهور می‌یابد. اطلاق آیه مورد بحث و عدم تقیید آن به معاد شامل دنیا نیز می‌شود؛ بنابراین، می‌توان حدس زد که استقرار اجر چنین انسانِ منقاد و متعهّدی، نزد خدای سبحان، مانند نفی هراس و اندوه از آنان اختصاصی به قیامت ندارد، بلکه قبل از آن نیز حاصل است. البته ظهور تامّ آن در معاد است و کسی که به چنین مقام والایی باریافته باشد می‌تواند از برکتِ عنداللّهی بودن اجر خود آگاه شود؛ چنان‌که طمأنینه قلبی وی مانع هرگونه ترس و رادع هرگونه غم است و راز حصول اطمینان این است که صحنه دل، گذشته از آنکه به حبّ خدا متیّم است، تمام هویّتِ آن، منقادِ وی و مستسلِم حکمِ او و مستوحشِ از غیر اوست و چنین قلبی از آسیب ترس و گزند اندوه مصون است و چنین صیانتی ویژه آخرت نیست؛ گرچه ظهور کامل آن در معاد است.
۱۹۷

انحصار طلبی دینی اهل کتاب
انحصار طلبی دینی یهودیان و مسیحیان، گاه به صورت نفی غیر و اثبات خود و گاهی به صورت نفی و انکار محض غیر است. در بخش نخست که ادعای حصر بهشت برای خود و نفی استحقاق آن از دیگران است، تنها از یهود و نصارا یاد شده و سخن از مشرکان نیست؛ زیرا مشرک به قیامت و بهشت و دوزخ معتقد نیست؛ ﴿و قالوا لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصاری﴾. امّا آنجا که سخن از نفی محض حق بودن غیر است (بدون اثبات آن برای خود)، هر سه، یعنی یهودی و مسیحی و مشرک، با هم مطرح‌اند؛ زیرا مشرک نیز حق‌بودن را از همه، یعنی یهودی و مسیحی و مسلمان نفی می‌کند؛ ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شی‏ء و قالت النصاری لیست الیهود علی شی‏ء و هم یتلون الکتاب کذلک قال الّذین لا یعلمون مثل قولهم﴾.
قرآن کریم در آیات مورد بحث دو مطلب مزبور را در دو بخش جداگانه و بین آن دو بخش، آیه شریفه ﴿بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عند ربّه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ را ذکر می‌کند که در آن سخن از معیار بهشتی بودن و استحقاق بهشتیان است.
یهودیان و مسیحیان هر یک دیگری را به طور مطلق نفی می‌کردند؛ یهودیان می‌گفتند: مسیحیان بر باطل‌اند، خواه به انجیل عمل کنند یا عمل نکنند؛ ﴿قالت الیهود لیست النصاری علی شی‏ء﴾ و مسیحیان می‌گفتند: یهودیان برباطل‌اند، خواه به تورات عمل کنند یا نکنند؛ ﴿قالت النصاری لیست الیهود علی شی‏ء) ۱
^ ۱ – ـ طرد متقابل یهودیان و مسیحیان به این نیست که مسیحی مثلاً اصل نبوّت حضرت موسی(علیه‌السلام) را انکار کند. البته انحصارطلبی و دعوی خاتمیّت یهودیان و نکول و سرپیچی آنها از پذیرش دعوت حضرت مسیح(علیه‌السلام) مورد نقد ترسایان و طرد و طعن آنان است و اگر برخی از راویان چنین نقل کرده‌اند که مسیحی منکر نبوّت حضرت موسی(علیه‌السلام) است ناصواب‌ست. جناب بلاغی(قدس‌سرّه) فرموده‌اند: «وما آفه الأخبار إلّآ رواتها» (آلاءالرحمن، ص۱۷)؛ یعنی راویان کم‏خرد، آفت روایت‌اند.
۱۹۸

گرچه از این دو سخن، اعتقاد آنان به باطل بودن اسلام برنمی‌آید؛ زیرا تنها بیانگر بطلان یهودیت یا مسیحیت است، نه حصر حقّانیت در آیین خاص، لیکن به دو دلیل حکم و باور یهودیان و مسیحیان درباره مسلمانان نیز همین است: یکی آیه شریفه ﴿و قالوا لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصاری﴾ است که مطابق آن، یهودیان و مسیحیان هر یک، بهشت را مخصوص خود می‌داند و لازم این باور انحصارگرایانه در یهودیان، باطل دانستن غیر یهودی است، مسیحی باشد یا مسلمان، و نیز لازم آن در مسیحیان حکم به بطلان غیر مسیحی است، یهودی باشد یا مسلمان. دلیل دیگر، آیه شریفه ﴿و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتّی تتّبع ملّتهم) ۱ است. اینکه یهود و نصارا از مسلمانان توقع و انتظار داشتند از ملّت یهودیت یا مسیحیت پیروی کنند، نشان آن است که یهودیان و مسیحیان، مسلمانان را بر باطل می‌دانستند.

مصدر اوهام انحصارطلبانه
گرچه قرآن حکیم، بین جریان مَوَدّتِ ارتداد مسلمانان ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب… ) ۲ و جریان انحصارگرایی فرق گذاشت و حکم اولی را به «کثیر» و حکم دومی را به «همه» اهل کتاب اسناد داد (طبق برداشتی که در بیان عطف
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۹٫
۱۹۹

گذشت) لیکن منشأ هردو حکم باطل، همان اَحبار و رُهبان کج‌اندیش هستند که به ضلالت خود و اضلال قوم خویش آلوده شدند و از تعبیر ﴿وهم یتلون الکتاب﴾ برمی‌آید که مصدر این‌گونه از اوهام همان دانشمندان مبتلا به تحریف‌اند که باید از آنها اندیشناک بود. البته گروهی از اهل کتاب که به علم صائب و عمل صالح آراسته بودند، از هر دو حکم منفی یاد شده منتفی‌اند؛ چنان‌که قرآن کریم از آنان به نیکی نام می‌برد: ﴿من أهل الکتاب أُمه قائمه یتلون آیات الله) ۱
تذکّر: منشأ حق‌طلبی و حق‌گویی همانا وحی ناب الهی است که زمانی بر موسای کلیم(علیه‌السلام) و گاهی بر عیسای مسیح(علیه‌السلام) و سرانجام برحضرت ختمی مرتبت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شد و هیچ طردی بین انحای وحی و افراد گیرنده آن نیست و جمله مبارک ﴿وهم یتلون الکتاب﴾ می‌تواند ناظر به این وحدت جمعی و وحی مشترک و حکم متّحد آن باشد. در نتیجه مشُرکِ قاصرْ «معذور» و مُشرِک مقصّرْ «مأزور» و موحّد منادی وحدت جمعی و اتحاد نوعی، «مأجور» خواهد بود.

راز تشبیه مشرکان به اهل کتاب
برهان عقلی و نیز دلیل نقلی معتبر، هر کدام حِصْن حَصِین و دژ رَصِینی است که سقف و سطح و حدود آن مشخّص است، لیکن اُمنیّه بی‌حصن و آرزوی بی‌دژ، نه از انسجام واحد بهره‌مند است و نه از آسیب پراکندگی در امان؛ ازاین‌رو هوامداران یادشده، گاهی خود را از عذاب رهیده می‌دانند، مگر ایّام اندک، و زمانی خود را تنها وارد شونده بهشت می‌پندارند و هریک از این دو گروه مبتلا به انحصارگرایی مدّعی بی‌همتایی در حق بودن، بی‌نظیری در
^ ۱ – ـ سوره آل‏عمران، آیه ۱۱۳٫
۲۰۰

بازدیدها: 701

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *