و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع علیم (۱۱۵).
گزیده تفسیر
دو جهتِ مشرق و مغرب بر وجود اختری آسمانی و حرکت و طلوع و غروب آن متوقف است و چون هم کوکبْ مخلوق خداست و هم حرکت آن به اختیار اوست، مشرق و مغرب که یکی اصل و دیگری فرع و تابع و منتزع از نبود نور است، مِلک و مُلک خدای سبحان است.
وجه خدا در مکان و جهتی معیّن نیست تا با انحصار قبله در آن، تنها به آن سو استقبال شود. وجوب رو کردن به کعبه یا بیت المقدس نیز بر اساس حکمی فقهی است،وگرنه نمیتوان جهتی خاص را برای توجه به خدا مشخص کرد. برای رو کردن به وجه خدا همه جهات یکسان است و هیچ حائل و پوششی جلو وجه خدا را نمیگیرد و مانع استقبال انسان به آن نمیشود.
انسان به هر سو رو کند همان سمت میتواند وجه الله باشد و او به وجه خدا رو کرده است. توسعه جهت و قبله در نماز به هنگام اضطرار، و در نمازهای نافله در حال حرکت، همچنین نماز در درون کعبه و دعاها نیز بر همین مبناست.
وجه خدا همان فیض مطلق، گسترده و فراگیر اوست که با همه چیز بوده و در همه چیز هست و با مصداقهای خود حمل حقیقت و رقیقت دارد؛ بدینمعنا که همه چیز وجه خداست (محمول رقیقتِ حقیقت است، نه خود
۲۵۵
حقیقت) و هیچ یک وجه خدا نیست (حمل شایع صناعی)؛ اتّحاد وجه خدا با اشیا چنان است که وجه خدا رنگ هیچ چیز را نمیگیرد و نام چیزی را برنمیدارد و حکم هیچ شیئی نیز بر آن بار نمیشود؛ ازاینرو که همه چیز هالک و از بینرفتنی است امّا وجه الله هالک نیست.
این بیان که اوّلاً، وجه و فیض خدا فراگیر است و جایی از درون یا بیرون انسان و نیز دور یا نزدیک را از فیض و وجه خدا تهی نمیتوان یافت و ثانیاً، همه مکانها، زمانها و جهتها زیر پوشش احاطه علمی خدای سبحان است و انسان هر سمت را هدف قرار داده، به هر سو رو کند، خداوند آن را میداند، هم تبشیر به صالحان است که نگران عدم ادراک امکنه و ازمنه مقدّسه نباشند و هم انذار تبهکاران است که گناه در خلوت نیز مانند جلوت در برابر وجه الله است؛ زیرا خداوند بر هر چیز احاطه و سعه دارد و به همه چیز آگاه است.
تفسیر
تناسب آیات
پیوند آیه مورد بحث با آیه قبل که حکایت از منع عدّهای از اقامه عبادت در مساجد دارد روشن است؛ زیرا چنانکه خواهد آمد، آیه به دلالت التزامی توسعه در مکان را نیز میرساند. زمخشری که این آیه را به آیه پیشین پیوند داده، ﴿المشرق والمغرب﴾ را عبارت از بلاد مشرق و بلاد مغرب دانسته؛ یعنی اگر مشرکان یا اهل کتاب، شما مسلمانان را از ورود به مساجد منع کردند گمان نکنید که دیگر احیای ذکر و اقامه نماز و عبادت برای شما میسور نیست؛ زیرا همه زمین از آنِ خداست و در هر نقطه آن که به سوی خدا روی آورید خدا در
۲۵۶
آنجا حضور دارد و امکان استقبال به قبله یا رو کردن به خدا ویژه مسجد یا مکان خاصی نیست و شما مانند اهل کتاب نباشید که یاد و عبادت خدا را در «کنیسه» و «بیعه» و «صومعه» محصور ساختهاند.
مشرق و مغرب، مِلک و مُلک خدا
مشرق و مغرب، دو جهت است، نه دو موجودی همانند خورشید و ماه. جهت بودن آن دو نیز بر دو چیز مترتب است: یکی اختری نورافشان و دیگری حرکت و سیر آن یا حرکت جرم مستنیر، تا طلوع و غروبی پدید آید و ناگزیر مشرق و مغربی نیز پیدا شود؛ بنابراین، اگر کوکبی نباشد یا سیری نداشته باشد، شرق و غربی نیست.
راز اینکه خدای سبحان مشرق و مغرب را مِلک و مُلک خود میداند؛ ﴿لله المشرق و المغرب﴾ این است که هم اختران آسمان، مخلوق او و هم حرکت آنها به اختیار اوست. قهراً مشرق و مغرب نیز که بر این دو امر متوقف است از آنِ خداست ۱ .
توضیح اینکه هر آنچه عنوان شیء بر آن صادق است مخلوق خداست؛ ﴿الله خالق کلّ شیء) ۲ افزون بر این، قرآن کریم در خصوص خورشید و ماه در آیهای که تلاوت یا استماع آن موجب سجده است فرمود: برای خورشید و ماه سجده نکنید. برای خدایی سجده کنید که آن دو را آفریده است؛ ﴿و من ءایاته الّیل و النهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشّمس و لا للقمر و اسجدوا
^ ۱ – ـ عنوان «المشرق» و «المغرب» در آیه مورد بحث جنس است، نه مفردی که در برابر تثنیه و جمع یاد شده باشد و همانطور که همه مسجدها برای خداست؛ «وأنّ المساجدلله» (سوره جن، آیه ۱۸) همه قبلههای شرق و غرب نیز برای اوست؛ «…فأینما تُوَلّوا فثمّ وجه الله».
^ ۲ – ـ سوره رعد، آیه ۱۶٫
۲۵۷
لله الّذی خلقهنّ إن کنتم إیّاه تعبدون) ۱ بنابراین، اصل خورشید و ماه مخلوق خداست و هر مخلوقی، مِلک و مُلک خالق است.
حرکت اجرام آسمانی نیز به دست خداست و اگر او اجرام آسمانی را حرکت نمیداد شب و روزی نبود؛ چنان که فرمود: اگر خداوند شب یا روز را سرمدی و جاویدان کند جز او کدامین معبود از پس آن شب سرمد، روز و روشنی آورده و در آن روز جاودانی شبی میآورد که انسانها در آن آرام گیرند؟ ﴿قل أرءیتم إن جعل الله علیکم الّیل سرمداً إلی یوم القیمه مَنْ إلهٌ غیر الله یأتیکم بضیاء أفلا تسمعون٭ قل أرءیتم إن جعل الله علیکم النهار سرمداً إلی یوم القیمه مَنْ إله غیر الله یأتیکم بلیلٍ تسکنون فیه أفلاتبصرون) ۲ چنانکه احتجاج حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بر همین اساس است که ﴿فإنّ الله یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذی کفر) ۳
عدم انحصار وجه الله در مکان و جهتی خاص
آنگاه که قبله مسلمانان از بیتمقدس به کعبه منتقل شد، یهودیان معترضانه گفتند: یا عبادتهای سابق مسلمانان عاطل بوده، یا عبادتهای کنونی آنها باطل است؛ زیرا اگر قبله حقیقی بیتمقدس است انحراف از آن و رو کردن به کعبه، باطل و عبادتهای پس از تحویل قبله نیز باطل است و اگر قبله کعبه است عبادتهایی که مسلمانان تاکنون رو به سوی بیتمقدّس انجام میدادند باطل است: ﴿سیقول السفهاء من النّاس ما ولّیهم عن قبلتهم الّتی کانوا علیها
^ ۱ – ـ سوره فصّلت، آیه ۳۷٫
^ ۲ – ـ سوره قصص، آیات ۷۱ ـ ۷۲٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۵۸٫
۲۵۸
قل لله المشرق و المغرب یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم) ۱ هرچند پیوند آیه مورد بحث با سیاق قبلی روشن است لیکن محتمل است که اطلاق آیه، پاسخ اعتراض یهودیان را دربرداشته باشد که مشرق و مغرب از آنِ خداست و خدای سبحان همه جا حضور دارد؛ پس وجه خدا در مکانی معیّن نیست تا با انحصار قبله در آن، تنها به آن سو استقبال شود؛ ﴿و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع علیم﴾؛ زیرا همه چیز مِلک و مُلک خداست؛ ﴿تبارک الّذی بیده الملک) ۲ و زمام هر چیز نیز به دست اوست؛ ﴿فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شیء) ۳
بنابراین، در قبله بودن، بیتمقدس یا کعبه خصوصیتی ندارد. تنها بر اساس حکمی فقهی، گاه باید به سوی بیتمقدس و گاهی باید رو به کعبه نمازگزارد و گاه سخن از قبله بودن مابین مشرق و مغرب و صحت نماز در برخی حالات اضطراری،رو به هرنقطهای در گستره میان مشرق و مغرب است؛ چنان که در تنگی وقت که برای چهار نماز به چهار جهت فرصت نیست شخص متحیّر، به هر سَمْتی نماز بخواند کافی و مجزی است. همچنین نماز نافله، در حال سیر و حرکت به هر سو رواست و این نه بدان معناست که در نمازهای نافله، قبله معتبر نیست، بلکه از آن روست که برای نافله همه جهات قبله است و نمازگزار در نماز مستحبی به هر سو رو کند قبله اوست؛ خواه میان مشرق و مغرب و قوس جنوبی که قبله و کعبه (نسبت به شمالیها) در آن است یا میان مشرق و مغربی که رو به شمال و (نسبت به جنوبیها) پشت به
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۴۲٫
^ ۲ – ـ سوره ملک، آیه ۱٫
^ ۳ – ـ سوره یس، آیه ۸۳٫
۲۵۹
کعبه است.
در روایات چنانکه خواهد آمد برای بیان توسعه داشتن قبله در نافله به آیه شریفه ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ استدلال شده است ۱ . معلوم میشود که اطلاق آیه، هم توسعه مکان را به دلالت التزام میرساند و هم توسعه قبله و جهت را.
وجوب یا حرمت انجام دادن برخی کارها به طرف کعبه، حکمی فقهی و تعبّدی برای کسانی است که بیرون کعبه هستند وگرنه به لحاظ بحثهای کلامی و عقلی نمیتوان عبادت خدا را در سمت معیّنی محدود کرد. گواه مطلب اینکه درون کعبه، مصداق ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است و اگر در نماز قیام معتبر نبود، در درون کعبه نمازگزاردن در حال استلقاء و اضطجاع نیز روا بود؛ زیرا در آنجا انسان به هر سو، حتّی بالا و پایین، رو کند رو به قبله است. نماز واجب به هنگام اضطرار، نمازهای نافله و دعا نیز مشمول ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است.
توسعه جهت قبله در دعاها و نوافل
چنانکه گذشت زمخشری آیه مورد بحث را به آیه قبل ارتباط داده است. به این بیان که قرآن کریم در آیه قبل ویرانگران مساجد و بازدارندگان از احیای نام و یاد خدا در آن را ستمکارترین مردم معرفی کرده است؛ ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله أنیذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها﴾. آنگاه در این آیه میفرماید: اگر بیگانگان مانع ورود مسلمانان به مسجدحرام یا «مسجداقصی» یا دیگر مساجد شدند نگران نباشید؛ زیرا همه جهات و مکانها از آنِ خداست؛ ﴿لله
^ ۱ – ـ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۵۶٫
۲۶۰
المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾. زمخشری با این بیان، آیه مورد بحث را بیانگر توسعه مسجد و مکان نمازگزار دانسته است ۱٫
استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) میفرماید: این آیه را ناظر به توسعه قبله به لحاظ جهت میداند، نه مکان ۲ ، لیکن همانطور که در اثنای بحث اشاره شد، اطلاق آیه با در نظر گرفتن دلالت مطابقی و التزامی آن میتواند هم توسعه مکان نمازگزار را دربرداشته باشد و هم توسعه قبله را و چون احادیث وارد در اینباره از سنخ مثبتهاست و هیچیک در صدد حصر مضمون آیه نیست، بنابراین، انطباق آیه بر هر دو مورد امکانپذیر است.
توسعه مکان نمازگزار در حدیث معروف «جعلت لی الأرض مسجداً وطهوراً» ۳ به روشنی مطرح شده است؛ سراسر زمین مسجد و جایگاه عبادت خداست و برای نمازگزاردن مکانی معیّن نیست. این آموزه دینی برخلاف پندار اهل کتاب است که مکان عبادت را منحصراً کنیسه یا بِیَع میدانستند.
شیخ طوسی(قدسسرّه) در ذیل آیه مورد بحث بعد از طرح وجوهی در تفسیر آن اقویالوجوه را آن دانسته که ردّ یهود منکر تغییر قبله است ۴ .
ابوجعفر طبری بعد از ذکر وجوه پنجگانه (۱٫پاسخ به اعتراض یهود، ۲٫پیش از آیه قبله نازل شده و با نزول آیه قبله نسخ شده است، ۳٫اذن الهی درباره نافله و درباره فریضه در حال خوف است، ۴٫درباره گروهی است که قبله برای آنها ثابت نشده بود و هر یک به سمتی نماز خواندهاند، ۵٫درباره
^ ۱ – ـ کشاف، ج۱، ص۱۸۰٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج۱، ص۲۵۹٫
^ ۳ – ـ وسائلالشیعه، ج۳، ص۳۵۱۳۵۰٫
^ ۴ – ـ تفسیر تبیان، ج۱، ص۴۲۵۴۲۴٫
۲۶۱
نماز بر جنازه نجاشی است؛ با اینکه به غیر سمت قبله عبادت میکرد) میگوید: مقصود آن است که خلقِ مابین مشرق و مغرب، همگان باید مطیع خالق باشند و آیه مزبور نه ناسخ است و نه منسوخ؛ زیرا محتمل است ناظر به نماز نافله و نیز نماز فریضه در حال اضطرار باشد؛ چنانکه محتمل است درباره دعا و نیایش باشد و چون احتمالها متعدد است نمیتوان به نسخ جزم پیدا کرد ۱ .
روشن است که با توضیحی که گذشت، آیه مورد بحث هم قابل تطبیق بر حکم خواندن نماز مستحبی هنگام راه رفتن است که به هر سو میتوان خواند؛ چنانکه در روایتی از امام باقر و روایتی از امام صادق(علیهالسلام) چنین تطبیقی صورت گرفته است ۲ ، و هم قابل تطبیق بر حکم کسی است که از روی سهو یا نسیان، قبله نماز را رعایت نکرده است و نیز متحیّر و جاهلی که باید نماز را به چهار جانب بخواند؛ چنانکه در روایتی از امام صادق(علیهالسلام) تطبیق شده است ۳ و هم قابل انطباق بر رخداد تغییر قبله از بیتالمقدس به کعبه است؛ چنانکه از ابنعباس نقل شده ۴ و همه این موارد از قبیل جری و تطبیق است، نه اینکه شأن نزول آیه باشد.
وجه خدا
«وجه» چیزی است که انسان به آن رو میکند و وجه هر چیز نیز با همان چیز متناسب است. وجه خدای سبحان همان ظهور زوال ناپذیری است که از آن با
^ ۱ – ـ جامعالبیان، ج۱، ص۵۴۸، با اندکی تغییر.
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر صافی، ج۱، ص۱۶۶۱۶۵٫
^ ۳ – ـ همان، ص۱۶۶٫
^ ۴ – ـ ر.ک: تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۲۶۲٫
۲۶۲
عنوان فیض مطلق و عام خدا یاد میشود و مؤمنان که به امید لقای حق کار کرده و طالب وجه اللهاند، خواهان نیل به ظهور خاص این فیض منبسط هستند؛ چنانکه گفته میشود: «شهید به وجه الله نظر میکند» ۱
توفیق لقاء الله که نصیب بندگان بهشتی میشود، لقای ذات خدای سبحان نیست که آن مشهود احدی نخواهد بود. اولیای الهی فیض و ظهور خاص خدا را که از آن به اسمای الهی یاد میشود ملاقات میکنند، لیکن نه با چشم ظاهر ونه بااندیشه وعلم حصولی واستدلال، بلکه با دل وحقیقت ایمان؛ «لاتدرکه (تراه) العیون بمشاهده العِیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الإیمان» ۲
^ ۱ – ـ صحیفه نور، ج۸، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹٫ این سخن، برگرفته از بیان نورانی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که در وصف شهیدان و برخی ویژگیهای آنان فرمود: «إذا زال الشهید عن فرسه… یبعث الله عزّوجلّ زوجته من الحور العین فتبشّره بما أعدّ الله له من الکرامه… و یقول الله عزّ وجلّ: أنا خلیفته فی أهله… و إذا کان یوم القیامه یخرج من قبره شاهراً سیفه تشخب أوداجه دماً… و یشفع الرجل منهم سبعین ألفاً من أهل بیته و جیرته… فیقعدون معه و مع إبراهیم علی مائده الخلد فینظرون إلی الله تعالی فی کلّ بکره و عشیه» (بحارالأنوار، ج۹۷، ص۱۲ ـ ۱۴). در حدیثی دیگر نیز در وصف بهشت و مقامات بهشتیان چنین آمده است: «… یسمعون صوتاً من تحت العرش: یا أهل الجنّه! کیف ترون منقلبکم؟ فیقولون: …قد سمعنا الصوت و اشتهینا النظر إلی أنوار جلالک… فیأمر الله الحجب فیقوم سبعون ألف حجاب… فیقولون: یا سیّدنا سمعنا لذاذه منطقک فأرنا نور وجهک. فیتجلّی لهم سبحانه و تعالی حتّی ینظرون إلی نور وجهه تبارک و تعالی المکنون من عین کلّ ناظر. فلا یتمالکون حتّی یخرّوا علی وجوههم سُجّداً، فیقولون: سبحانک ما عبدناک حقّ عبادتک یا عظیم… » (بحارالأنوار، ج۸، ص۲۰۷ ـ ۲۱۷).
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۹٫ ابوبصیر میگوید: به امام صادق(علیهالسلام) عرض کردم: آیا در روز قیامت مؤمنان خدا را میبینند؟ آن حضرت فرمودند: آری؛ چنان که پیش از قیامت او را دیدهاند؛ آنجا که بدانها فرمودند: «ألست بربّکم قالوا بلی» (سوره اعراف، آیه ۱۷۲). امام صادق(علیهالسلام) پس از سکوتی کوتاه فرمودند: مؤمنان قبل از قیامت در دنیا نیز خدا را میبینند. آنگاه به ابوبصیر نابینا فرمود: مگر هم اکنون خدا را نمیبینی؟ ابو بصیر عرض کرد: آیا میتوانم این حدیث را از شما نقل کنم؟ امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: نه! راز منع امام(علیهالسلام) از نقل بدون شرح و بیان اینگونه حدیث برای افراد غیرمستعد این است که این نقل از دو حال بیرون نیست و هر دو ضلالت است؛ زیرا افراد ناپخته، یا به سادگی، ظاهر آن را میپذیرند، که به تجسّم و کفر منتهی میشود، یا آن را انکار میکنند و ردّ عمدی سخن ولیالله معصوم با احراز قطعی صدور آن، کفر است؛ «فإنّک إذا حدّثت به فأنکره منکر جاهل بمعنی ما تقوله ثمّ قدّر أنّ ذلک تشبیهٌ کَفَرَ، و لیست الرؤیه بالقلب کالرؤیه بالعین. تعالی الله عمّا یصفه المشبّهون و الملحدون» (توحید صدوق، ص۱۱۷). شیخ صدوقِ نیز ذیل یکی از روایاتی که در باب رؤیت آورده است میگوید: روایاتی که مشایخ ما درباره رؤیت خدای سبحان نقل کردهاند نزد من صحیح است، لیکن از ترس اینکه مبادا انسان ناآگاه به معانی این احادیث، آنها را تکذیب کرده و کافر شود آنها را بازگو نمیکنم (توحید صدوق، ص۱۱۹).
۲۶۳
بنابراین، برخی مفسّران که با استناد به آیاتی مانند ﴿و مثل الّذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله) ۱ و ﴿و ما تنفقون إلاّ ابتغاء وجه الله) ۲ وجه را به رضوان ومانند آنمعنا کردهاند ۳، از باب تطبیق وبیان مصداق است،نه تفسیر. وجه الله به معنای رضای حق نیست. رضای خدا مظاهری دارد که از بهترین آنها بهشت است و کسانی که در کارهای خود وجه الله را اراده میکنند؛ ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً) ۴ وخدا را نه از ترس دوزخ یا طمع در بهشت، بلکه به امید لقای او عبادت میکنند، خواهان جنهاللقاءاند. این جنهاللقاء همان وجه الله است که موجودات دیگر زیر پوشش آن محفوظ
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۲٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۳۶۴٫
^ ۴ – ـ سوره انسان، آیه ۹٫
۲۶۴
است. در خلال بحث آینده معلوم میشود که ذات خدای سبحان چون بسیط محض است هرگز به متن او راه نیست. خلاصه آنکه چون همهجا وجه خداست پس به هر سمت روی آورید به وجه خدا روی کردهاید. وجه خدا نیز با حمل حقیقت و رقیقت با خدا متحد است، نه به حمل شایع صناعی.
تبشیر و انذار در خطاب آیه
وجه خدا فراگیر است و هیچ جا از آن تهی نیست؛ پس اگر کسی به خود از آن جهت که مخلوق خداست بنگرد به وجه الله نگریسته است؛ از این رو اگر کسی اهل فکر بود که هیچ عبادتی مانند تفکر نیست ۱ و به درون خود نگریست به او نیز میتوان گفت: ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ زیرا آن سمت که ما هستیم نیز «وجه الله» است و شخص دیگری که از دور یا نزدیک به ما و محیط زیست ما مینگرد به وجهالله نگریسته است. البته عنوانهای «ثَمَّ»، «وجه»، «تولیه» و «مولّی»، همه خود زیر پوشش «وجه الله» است.
تبیین فراگیر بودن وجهالله، هم جنبه تبشیر دارد و هم جنبه انذار. تبشیر به بندگان صالح و پرهیزکار است که اگر به مکانهای مقدّس دسترسی نداشتید یا از زمانهای مقدّس دور ماندید نگران نباشید؛ زیرا درون و بیرون شما و زمان و زمین وجه خداست؛ از این رو به هر سو رو کنید به وجه الله رو کردهاید و در هر حال دعا کنید وجه الله با شماست. درون شما نیز فیض خدا هست؛ ازاینرو شما از بین میروید، لیکن وجه الله باقی است؛ ﴿کلّ شیء هالک إلاّ وجهه) ۲
^ ۱ – ـ کافی، ج۸، ص۲۰٫
^ ۲ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
۲۶۵
خطاب ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ اعلام خطر به تبهکاران است که هر جا گناه کنند وجه الله است و خدای سبحان در خلوتها نیز حاضر است. از این رو امیرمؤمنان امام علی(علیهالسلام) فرمود: از گناه در خلوتها بپرهیزید؛ زیرا شاهد همه صحنهها همان قاضی صحنه قیامت است؛ «اتّقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاکم» ۱
احاطه علمی خداوند
همان گونه که هر موجودی، مخلوق و معلوم خداست همه ویژگیهای کمالی هر موجود نیز مخلوق و معلوم خداست.
قرآن کریم این معنا را هم به طور مطلق و هم به تفصیل بیان کرد. در بیانی مطلق میفرماید: هر چه مصداق «شیء» است مخلوق خدای سبحان است؛ ﴿الله خالق کلّ شیء) ۲ و در تفصیل همین معنا میفرماید: همه مکانها، زمانها و جهات، زیر پوشش احاطه فراگیر علمی خداوند است و هر کار و هر حادثهای در هر زمان و هر مکانی واقع شود زیر پوشش علم خداست.
«مکان»، «زمان» و «جهت»، سه امر جدای از یکدیگر است؛ از این رو نباید جهت را با مکان یا زمان خلط کرد؛ چنان که قرآن نیز این سه را جدای از هم بیان کرده است. قرآن درباره احاطه علمی خدای سبحان از نظر «مکان» میفرماید: در هر مکان که باشید خدا با شماست؛ ﴿و هو معکم أین ما کنتم و الله بما تعملون بصیر) ۳
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۳۲۴٫
^ ۲ – ـ سوره رعد، آیه ۱۶٫
^ ۳ – ـ سوره حدید، آیه ۴٫ اینگونه از آیات مطلق، هم انذار و هشدار به تبهکاران است که در هر مکان، خود را به گناه بیالایند، خدا با آنان است و میبیند، و هم تبشیر و مژده به پرهیزکاران که در هر مکان، خواهان وارستگی باشند، مشهود حق هستند.
۲۶۶
درباره احاطه علمی خدای سبحان از نظر «زمان» و احاطه علمی او بر هر کاری در هر زمانی نیز میفرماید: برای خداوند یکسان است که آهسته سخن بگویید یا با جهر و نیز خواه کسی مخفیانه و شبانه حرکت کند یا در روز و آشکارا سیر کند؛ زیرا همه آنها را خدا میداند؛ ﴿سواءٌ منکم من أسرّ القول و من جهر به و من هو مستخفٍ بالّیل و سارب بالنهار) ۱ هر کاری که در ظرف زمانی شب انجام گیرد یا روز خدای سبحان آن را میداند؛ از این رو میفرماید: ﴿و أقم الصلوه طرفی النهار و زلفاً من الّیل) ۲ ﴿و ما تنفقوا من خیرٍ فإنّ الله به علیم٭ الّذین ینفقون أموالهم بالّیل و النهار سرّاً و علانیه فلهم أجرهم عند ربّهم) ۳
سعه علمی خدای سبحان از نظر «جهت» نیز در آیه مورد بحث، جدای از زمان و مکان مطرح است؛ ﴿و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع علیم﴾ و تقدیم خبر یعنی ﴿لله﴾ مفید حصر است.
فاء در ﴿فأینما تولّوا﴾ فاء تفریع و بر گستردگی وجه خداوند مترتّب و نشانه گستردگی فیض خدای سبحان است و مجالی برای توهم وجه مادی داشتن خدا نیست؛ زیرا موجودی که دارای وجه مادی است فقط از یک جهت میتوان با او روبرو شد نه از هر جهت؛ در حالی که مفاد آیه این است که هر جا رو کنید به وجه خدا رو کردهاید.
راز اینکه انسان به هر سو رو کند به وجهالله رو کرده است با جمله ﴿إنّ الله واسع علیم﴾ بیان شده است؛ فیض خدای سبحان فراگیر است و هیچ جا از
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره هود، آیه ۱۱۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیات ۲۷۳ ـ ۲۷۴٫
۲۶۷
فیض او خالی نیست؛ ﴿وسع کرسیّه السموات و الأرض) ۱ ﴿ورحمتی وسعت کلّ شیء) ۲ همچنین او علیم است که انسان به کدام سمت رو کرده است.
منسوخ نبودن آیه مورد بحث
برخی آیه مورد بحث را منسوخ آیه ﴿فولّ وجهک شطر المسجد الحرام) ۳ دانستهاند ۴ .
این آیه نمیتواند منسوخ آیه تولیه وجه به مسجدحرام… باشد؛ زیرا اوّلاً، ناسخ باید بعد از منسوخ نازل شده باشد و تا کیفیّت نزول این دو آیه و ترتیب آنها به تقدم یکی و تأخر دیگری احراز نگردد نمیتوان گفت که یکی ناسخ دیگری است؛ هرچند در مقام تدوین آیه مورد بحث، قبل از آیه ﴿فولّ وَجْهک… ﴾ آمده است. ثانیاً، حکم قبله مسلمانان پیش از دستور استقبال کعبه لزوم توجه به بیتمقدس بود، نه طبق آیه مورد بحث تا آنان مخیّر باشند که به هر سمتی روی آورند و اگر از نسخ سخنی به میان میآید راجع به «آیه» تولیه وجه به مسجدحرام و «حکم» استقبال بیتمقدس است. ثالثاً، آیه تولیه وجه به طرف مسجدحرام نسبت به آیه مورد بحث منافی نیست تا ناسخ آن باشد، بلکه مخصّص یا مقیّد آن است.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۵۵٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۰٫
^ ۴ – ـ الجامع لأحکام القرآن، ج۱، الجزء الثانی، ص۷۹؛ تفسیر تبیان، ج۱، ص۴۲۴٫
۲۶۸
اشارات و لطایف
۱٫ مشرق، مشرقین و مشارق
طلوع و غروب ویژه خورشید و ماه نیست. هر کوکب و ستاره متحرک، طلوع و غروب و مشرق و مغربی دارد. قرآن کریم نیز به ستاره آنگاه که به کرانه مغرب نزدیک شود سوگند یاد میکند؛ ﴿والنجّم إذا هوی) ۱ بنابراین، جنس مشرق و مغرب مانند سایر جهات جهان از آن خداست؛ ﴿لله المشرق و المغرب﴾.
قرآن کریم اقسام شرق و غرب را نیز به انسانها شناسانده است؛ ﴿ربّ المشرقین و ربّ المغربین) ۲ و این همان دو مشرق و دو مغرب اعتدالی، یعنی اعتدال ربیعی اوّل بهار و اعتدال خریفی اوّل پاییز است.
از آنجا که زمین کروی است و هر لحظه نقطهای از زمین مشرق و نقطه دیگر آن مغرب است، با تعبیر «مشارق» و «مغارب» آمده است؛ ﴿ربّ المشارق و المغارب) ۳
شایان ذکر است که مشرق و مغرب، همچون ظلمت و نور، عدم و ملکه است، نه دو شیء متضادّ.
مغرب، وجود واقعی ندارد و تنها از عدم شرق و فَقْد طلوع، مفهوم غرب انتزاع میشود؛ از این رو مغرب تابع مشرق است. مادّه «غرب» و «غروب» با غربت و دوری همراه است؛ ازاینرو حیوان معهودی را که در ویرانه به سر میبرد و از آبادی دور است «غُراب» میگویند؛ چنانکه شخص ناشناس و
^ ۱ – ـ سوره نجم، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ سوره الرحمن، آیه ۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره معارج، آیه ۴۰٫
۲۶۹
بعید را غریب میخوانند. البته این دو عنوان، جهت اعتباری است و هیچ یک وجود عینی و خارجی ندارد، لیکن در جهت بودن، اصالت از آنِ مشرق و تبعیت از آنِ مغرب است.
مشرق و مغرب مانند سایه و شیء سایهدار است که یکی اصل و دیگری فرع است، نه همچون شمال و جنوب که در عین اعتباری بودن عدل یکدیگر است. برخی شمال و جنوب را ذاتی پنداشتهاند؛ در حالی که اگر یک شیء فرض شود و اعتبار دیگری دربین نباشد، شمال و جنوب مطرح نخواهد شد؛ چنانکه اگر کرهای فرض گردد و هیچگونه حرکتی فرض نشود قطب ترسیم نخواهد شد.
غرض آنکه مغرب چیزی در برابر مشرق نیست، بلکه بر اثر حرکت وضعی زمین، خورشید پرتو خود را از منطقهای برگرفته و بر منطقهای دیگر میگستراند. آنجا که شمس غایب است و آفتاب رخت بربسته، از نبود نور خورشید، مفهوم غروب و مغرب انتزاع میشود. بنابراین، هرگز در عالم، غروب حقیقی نیست بلکه همواره افاضه و اشراق و شرق است و نه تنها مغارب و مغربین، که مغربی نیست و عنوان مغرب تنها از نبود نور خورشید در منطقه خاص انتزاع میشود؛ از این رو در آیه شریفه ﴿إنّ إلهکم لواحد٭ ربّ السموات و الأرض و ما بینهما و ربّ المشارق) ۱ سخنی از مغرب (به صورت مفرد، تثنیه یا جمع) نیست.
۲٫ نحوه اتّحاد وجه خدا با اشیا
وجه الله با همه چیز متّحد و بر همه چیز محیط است و رنگ هیچ چیز را
^ ۱ – ـ سوره صافات، آیات ۴ ـ ۵٫
۲۷۰
نمیگیرد؛ زیرا مطلق با مقیَّد متّحد است، نه آنکه مقیَّد با مطلق اتحاد داشته باشد. «وجه الله» نظیر عنوان «صبغه الله» است. وجه خدای سبحان در عین حال که صبغه الهی دارد رنگ خاص ندارد.
توضیح اینکه، وجه خدا، فیض گسترده و مطلقی است که حدی ندارد و این نامحدود بودن ذاتی زوالناپذیر آن است؛ ازاینرو با اینکه در همه چیز هست نام چیزی را برنمیدارد. برای یافتن و شناختن معنای وجه الله در مصداق، و اینکه امری حقیقی همه جا هست بی آنکه رنگ چیزی را بگیرد، میتوان آن را در برخی ازجهات، نه در همه آن، با مفهوم شیء سنجید. مفهوم شیء بر همه اشیا صادق است، و همه اشیای خاص را میتوان موضوع قضایا قرار داد و مفهوم شیء را بر همه آن موضوعات حمل کرد، لیکن مفهوم شیء هیچگاه رنگ و صبغه چیزی نمیگیرد. مفهوم شیء بر حجر و شجر صادق است، لیکن شجر نیست؛ زیرا اگر مفهوم مطلق شیء با صدق بر شجر، شجر شود دیگر بر حجر صادق نیست. سرّ اینکه گفته شد اطلاقِ سِعی فیض خدا نظیر مفهوم «شیء» است در برخی جهات، نه در همه آن، این است که مصداق معینی مانند درخت هم عنوان «شجر» بر آن صادق است و هم عنوان «شیء» گرچه مفهوم مطلق شیء در جایگاه مطلق خود باقی است و اما وجه خدا این طور نیست؛ زیرا درخت در عین آنکه یکی از مراتب فیض منبسط خداست مصداق فیض منبسط نیست، به طوری که گفته شود درخت فیض منبسط خدا و وجه الله است؛ ازاینرو میتوان گفت که مفهوم شیء، «داخل فی الأشیاء بالممازجه» ولی عنوان، وجه الله «داخل فی الأشیاء لابالممازجه».
در برخی قضایا، مانند قضایای شخصی که موضوع و محمول باید با هم متّحد باشد، حمل دو سویه است؛ مثلاً اگر «زید» تنها پسر «عمرو» و کنیه
۲۷۱
وی نیز «ابن عمرو» بود و گفته شد: «زیدٌ ابن عمرو»؛ اینجا اتحاد دو جانبه است؛ یعنی هم موضوع با محمول و هم محمول با موضوع متّحد است.
در بیشتر حملها اتحاد یک سویه است. در این قضایا، یعنی اتحاد یکسویه، همواره محمول با موضوع متّحد است، نه موضوع با محمول. در قضیه «زیدٌ انسانٌ»، انسان با زید متّحد است، نه زید با انسان؛ زیرا اگر این اتحاد دو جانبه بود، یعنی هم انسان با زید و هم زید با انسان متّحد بود، از آنجا که مفهوم انسان در قضیه «عمرو انسانٌ» نیز هست، بر اساس قاعده «المتحد مع المتحد متحدٌ» زید نیز باید با عمرو متحد باشد؛ حال آنکه چنین نیست. راز مطلب آن است که در حقیقت قضیّه بیش از اتحاد و حمل یکجانبه معتبر نیست و اگر گفته میشود: در قضایا موضوع و محمول باید متحد باشد، مراد از آن در همه موارد، اتحاد محمول با موضوع است، نه موضوع با محمول.
وجه خدا که صِرف و مطلق است، با مصداقهای خودْ حمل حقیقت و رقیقت دارد، نه حمل اوّلی ذاتی و نه حمل شایع صناعی که در علوم متعارف مطرح است. در اتحاد محمول با موضوع به نحو حمل حقیقت و رقیقت، ممکن است موضوع از بین برود و محمول هیچ دگرگون نشود.
این معنا که همه چیز وجه خداست، حمل حقیقت و رقیقت است. مطابق این حمل، اوّلاً، هیچ چیز نیست مگر اینکه وجه خدا با آن است. ثانیاً، وجه خدا بهگونهای با اشیا متحد است که رنگ هیچ چیزی را به خود نمیگیرد. قهراً حکم هیچ چیزی نیز بر وجه الله بار نیست؛ مثلاً درخت، وجه خداست و وجه الله در آن است، اما چون «هو فی الأشیاء علی غیر ممازجه،
۲۷۲
خارج منها علی غیر مباینه» ۱ رنگ درخت به خود نمیگیرد. گواه مطلب اینکه، شجر چون امری مادی است از بین میرود امّا وجه الله که مادی نبوده و از بین رفتنی نیست باقی است؛ ﴿کلّ شیءٍ هالک إلاّ وجهه) ۲ ﴿کلّ من علیها فان٭ و یبقی وجه ربّک ذو الجلال و الإکرام) ۳ بنابراین، اگر انسان به غیر خدا رو کند به امری هالک و فانی رو کرده است.
شایان ذکر است که «هالک» و «فانی» مشتق است و کاربرد مشتق گرچه نسبت به گذشته مورد اختلاف است ولی برای آینده به یقین مَجاز، و هرمجازی نیازمند قرینه است؛ بنابراین، «هالک» و «فانی» را به «سَیَهْلِک» و «سَیَفْنی» معنا کردن، از آن رو که مَجاز است قرینه میخواهد و قرینهای همراه این تعبیرها نیست. مستفاد از ظاهر این دو آیه شریفه آن است که همه چیز هم اکنون هالک، فانی و مرده است، نه اینکه در آینده میمیرد؛ پس اکنون همه چیز هالک است و تنها یک چیز زنده و آن «وجه الله» است؛ بر همین اساس، مناجات امیرمؤمنان(علیهالسلام) با خدای سبحان؛ «مولای یا مولای أنت الحیّ و أنا المیّت و هل یرحم المیّت إلاّ الحیّ» ۴ مَجاز نیست؛ به این معنا که من اکنون زنده هستم و در آینده میمیرم و پس از مردن بر من ترحّم کن، بلکه بدین معناست که خدایا من ذاتاً همکنون مردهام و با روحی که تو در من دمیدی زندهام؛ پس این روح را پیوسته در من بِدَم تا زنده بمانم؛ چنانکه بلندگو از خود سخنی ندارد و تنها صدای گوینده را ارائه میدهد. اینگونه مناجات مانند
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۴، ص۲۷٫
^ ۲ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
^ ۳ – ـ سوره الرحمن، آیات ۲۶ ـ ۲۷٫
^ ۴ – ـ مفاتیح الجنان، اعمال مسجد بزرگ کوفه.
۲۷۳
آن است که آیینه به صاحب جمالی بگوید: من از خود جمالی ندارم و تنها جمال تو را ارائه میکنم. اگر تو در آینه ننگری من چه چیزی را بنمایم.
۳٫ تفاوت وجه الله با ذات بسیط الهی
وجه خداوند عین ذات او نیست؛ هرچند به حمل حقیقت و رقیقت با ذات خدا متحد است و مصادیقی نیز برای وجه خدا ذکر کردهاند که هیچیک از آن مصادیق نیز عین ذات خدا نیست و در قرآن کریم هرجا سخن از فنای اشیا و هلاک آنهاست فقط وجه الله استثنا شده است؛ زیرا مقام ذات برتر از آن است که موضوع حکمی واقع شود، یا مجال توهم زوال آن باشد و….
سطح عالی تولیه وجه به سَمت وجه الله با سطح میانی و متوسط ﴿فولّ وجهک شطر المسجد الحرام) ۱ نبایدآمیخته شود؛ زیرا یکی ناظر به فقه اکبر است و دیگری راجع به فقه اصغر؛ چنانکه از تفریع ﴿فأینما تولّوا… ﴾ بر ﴿لله المشرق والمغرب﴾ استنباط میشود که ملکیت تکوینی مشرق و مغرب برای خداوند طوری است که مملوک از مالک تکوینی خود، در مقام ظهور و انکشاف بینونت عِزلی ندارد، وگرنه از صرف مملوک بودن مشرق و مغرب برای خدا استفاده نمیشود که وجه خدا در همه جا حاضر است و چون وجه خدا در هر چیزی و با هر چیزی است، ازاینرو از هر چیزی یا برای هر چیزی خبری داده شود در حقیقت از وجه الله و برای وجه الله خبر داده شده است؛ در قبال ذات بسیط الهی که هیچ خبری از او و برای او نیست؛ چون نه معقول حکیم است و نه مشهود عارف.
هر چیزی که در جهان امکان محقق میشود از وجه خدا و برای وجه
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۰٫
۲۷۴
اوست و اگر برای وجه خدا اوصافی مانند «ذوالجلالوالإکرام» یا «اعلی» یاد شده؛﴿ویبقی وَجهُ ربّک ذوالجلال والإکرام) ۱ إلّاابتغاء وجه ربّه الأعلی) ۲ هرچند محتمل است که اوصاف مزبور برای «ربّ» باشد نه برای وجه؛ زیرا برخی از قرائتها به صورت «ذیالجلال» است؛ چنانکه احتمال نعت مقطوع منتفی نیست، لیکن نیازی به تکلّف نیست؛ چون وجه خدای ذوالجلال حتماً ذوالجلال است و وجه خدای اعلی حتماً اعلاست، با عنایت به اینکه وجه خدا هرچه هست و هر چه دارد به هستی خدا و به دارایی او وابسته است.
آنچه در ثنایای بحث به دست آمد این است که هرچند انسان در عبادت یا دعا خدا را میخواهد و او را میخواند و با ندای «یا الله»، «یا هو» و مانند آن در گفتمان با خداست، لیکن بهره وی از این ندا و نجوا و از این پرستش و دعا مشاهده همان حجاب نوری است که خرق آن امکانناپذیر است و از باب تشبیه ناقص و نارسای غیب به شهادت و معقول به محسوس میتوان چنین گفت که هر بینندهای به سَمت خورشید مینگرد و خواهان شهود آن است، ولی آنچه نصیب او میگردد شعاع برّاق و چشمسوزی است که خرقناپذیر است و عبور از آن به متن ذات شمس میسور نخواهد بود.
۴٫ استحاله ادراک ذات بسیط محض
ذات خداوند چون به حجاب نوری محجوب و بسیط محض است، ادراک بعض او مانند ادراک کنه او محال است؛ زیرا اصلاً خداوند بعض ندارد و همه اسمای حسنای الهی در مقام ذات خدا عین هم است و لقای ذات به معنای
^ ۱ – ـ سوره الرحمن، آیه ۲۷٫
^ ۲ – ـ سوره لیل، آیه ۲۰٫
۲۷۵
لقای وجه و فیض منبسط اوست و اگر گفته شود: هر کسی به مقدار سعه وجودی خود خداوند را ادراک میکند، باید عنایت شود که این کلام صبغه اقناعی دارد، وگرنه بسیط محض اصلاً حیثیت برنمیدارد؛ چون همه حیثیتهای مفروض آن عین هماند؛ ازاینرو مقدور هیچکس نیست که آن ذات بسیطالحقیقه را ادراک کند. اگر اقیانوس نامحدودی فرض شود که سطح یا ساحل فرضی آن عین عمق آن باشد اگر انتفاع از سطح یا ساحل فرضی آن ممکن باشد استفاده از عمق آن نیز ممکن خواهد بود و اگر انتفاع از قعر آن محال باشد استفاده از ساحل یا سطح فرضی آن نیز ممتنع خواهد بود؛ زیرا همگی عین هماند و هیچ امتیازی بین آنها نیست.
۵٫ احاطه علمی مأموران الهی
عزرائیل(علیهالسلام) که در همه شئون، بندهای از بندگان داخر و قانت خدای سبحان و مأموری از مأموران الهی است سعه علمی وی چنان است که همه مکانها زیر پوشش اوست؛ ﴿أینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروجٍ مشیّدهٍ) ۱ احاطه علمی خدای سبحان که خالق اوست براشیاء و اشخاص روشنتر است؛ زیرا ذات خداوند که احدی به آن راه ندارد نامحدود و فیض او بیکران است و اگر هم در ازلیت فیض بین صاحب نظران اختلافی باشد، ابدیت آن
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۷۸٫ در معراج رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، عزرائیل(علیهالسلام) به آن حضرت چنین عرض کرد: همه دنیا برای من چونان درهمی در کف دست آدمی است. افزون بر این، در هر شبانه روز پنج بار به همه خانهها سرمیزنم(بحارالأنوار، ج۶، ص۱۴۱). پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: این پنج دیدار در اوقات نمازهای پنجگانه است(کافی، ج۳، ص۱۳۶) تا دیده شود اهتمام آنان به نماز، به ویژه به نماز اوّل وقت و نماز با خضوع و خشوع، چگونه است، زیرا نماز عمود دین است.
۲۷۶
مورد اتفاق است و مؤیّد آن نیز خلود بهشتیان است، و اگر کارِ موجودی نامحدود بود، خود آن موجود به گونهای روشنتر نامحدود است؛ پس خدا که کار او نامتناهی است، دارای سعه ذاتی نامحدود است، ازاینرو انسان به هر سمت رو کند و هر چیزی را نیّت کند خدای سبحان آگاه است؛ زیرا ﴿إنّ الله واسعٌ علیم﴾.
بحث روایی
۱٫ مصداقی از «أینما تولّوا فثمّ وجه الله»
عن محمد بن عبد الله بن مروان قال: رأیت یونس بمنی یسأل أبا الحسن(علیهالسلام) عن الرجل إذا حضرته صلاه الفریضه و هو فی الکعبه، فلم یمکنه الخروج من الکعبه: «استلقی علی قفاه و صلّی إیماءً» و ذکر قول الله عزّوجلّ: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۱
اشاره. قیام و رکوع و سجود از واجبهای اصلی نماز است و هرگز بدون عذر ساقط نمیشود و در مورد اینحدیث که به استلقا و ایما تبدیل شده حتماً به مقتضای عذر ضروری بوده و در صورتی که نوبت به استلقا و ایما برسد، به هر سمت که استلقا کند و به هر سمت ایما کند، قبله است.
۲٫ توسعه قبله در حال اضطرار
عن محمّد بن الحصین قال: کتبت إلی عبد صالح: الرجل یصلّی فی یوم غیم فی فلاه من الأرض و لایعرف القبله فیصلّی حتّی إذا فرغ من صلاته بدت له
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۳۸٫
ت
۲۷۷
الشمس فإذا هو قد صلّی لغیر القبله، أیعتد بصلاته أم یعیدها؟ فکتب: «یعیدها مالم یفته الوقت، أولم یعلم أنّ الله یقول و قوله الحقّ: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۱
عن جابر بن عبد الله قال: بعث رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سریهً کنت فیها، فأصبنا ظلمهً فلم نعرف القبله، فقالت طائفه منّا: القبله ههنا قبل الشمال، فصلّوا و خطوا خطّاً. وقال بعضنا: القبله ههنا قبل الجنوب، فصلّوا و خطوا خطّاً. فلمّا أصبحوا و طلعت الشمس أصبحت تلک الخطوط لغیر القبله. فلمّا قفلنا من سفرنا سألنا النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، فسکت، فأنزل الله: ﴿و لله المشرق و المغرب… ) ۲
اشاره الف. طبق قاعده «لاتعاد الصلاه إلّامن خمس»، اگر نماز فاقد برخی از واجبهای غیررکنی شد، اعاده آن لازم نیست، مگر در پنج چیز که آن پنج چیز هم موارد استثنایی خاص خود را دارد.
ب. استقبال از اموری است که اگر بعد از گذشت وقت معلوم شد که درست نبوده، اعاده نماز لازم نیست.
ج. هرچند اطلاق آیه ﴿…فثمّ وجه الله﴾ همه حالات را شامل میشود، لیکن در فقه اصغر بین وقت و بعد از وقت فرق است و تفصیل این مطلب بر عهده فن فقه است.
۳٫ قبله در نوافل
قال أبو جعفر(علیهالسلام): «أنزل الله هذه الآیه فی التطوع خاصّه: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع علیم﴾ و صلّی رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) إیماءً علی راحلته أینما توجّهت به
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۱۶ ـ ۳۱۷٫
^ ۲ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۲۶۶ ـ ۲۶۷٫
۲۷۸
حیث خرج إلی خیبر و حین رجع من مکّه و جعل الکعبه خلف ظهره» ۱
قال زراره: قلت لأبی عبد الله(علیهالسلام): الصلاه فی السفر فی السفینه و المحمل سواء؟ قال: «النافله کلّها سواء تومیء إیماءً أینما توجّهت دابّتک و سفینتک و الفریضه تنزل لها من المحمل إلی الأرض إلاّ من خوف، فإن خفت أومأت، و أمّا السفینه فصلّ فیها قائماً و توخ القبله بجهدک، فإنّ نوحاً(علیهالسلام) قد صلّی الفریضه فیها قائماً متوجّهاً إلی القبله و هی مطبقه علیهم». قال: قلت: و ما کان علمه بالقبله فیتوجّهها و هی مطبقه علیهم؟ قال: «کان جبرئیل(علیهالسلام) یقومه نحوها». قال: قلت: فأتوجّه نحوها فی کلّ تکبیره؟ قال: «أمّا فی النافله فلا، إنّما یکبر فی النافله علی غیر القبله أکثر». ثمّ قال: «کلّ ذلک قبله للمتنفّل، إنّه قال: ﴿فثمّ وجه الله إنّ الله واسع علیم) ۲
عن الحلبی، عن أبی عبد الله(علیهالسلام) قال: سألته عن الرجل یقرء السجده و هو علی ظهر دابّته؟ قال: «یسجد حیث توجّهت به فإنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کان یصلّی علی ناقته و هو مستقبل المدینه، یقول الله عزّوجلّ: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۳
عن الصادق(علیهالسلام) فی قوله تعالی: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ قال: «هذا فی النوافل خاصّه فی حال السفر، فأمّا الفرائض فلابدّ فیها من استقبال القبله» ۴
اشاره الف. تعبیر به «انزال» در روایت امام باقر(علیهالسلام): «أنزل الله هذه الایه فی
^ ۱ – ـ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۵۶٫
^ ۲ – ـ همان، ص۵۶ ـ ۵۷٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۴۸٫ در تفسیر عیاشی بعد از «ناقته» کلمه «النافله» آمده است(ج۱، ص۵۷).
^ ۴ – ـ وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۳۲٫
۲۷۹
التطوع خاصه… » دلیل بر این نیست که شأن نزول این آیه نمازهای مستحبّی است؛ زیرا در روایات تفسیری از جری و تطبیق نیز به «انزال» تعبیر شده است.
ب. اطلاق آیه همچنان باقی است و غیرنافله را هم شامل میشود؛ چنانکه فریضه در حال اضطرار مشمول آن است.
ج. معنای اینکه آیه مخصوص نافله است: «هذا فی النوافل خاصّه»، این است که در نافله اضطرار شرط نیست، وگرنه چنانچه نافله در حال آرامش و سکون باشد نه حرکت و سفر، همه احکام وضعی فریضه در آن معتبر است.
د. سهولت دین و سَمحه بودن آن در اینجا ظهور میکند که استقبال لازم در نماز به هر سمت حاصل میشود، لیکن استقبال محرّم در حال تخلیه به این وسعت نیست.
۴٫ تمثیلی برای «وجه»
عن سلمان الفارسی فی حدیث طویل یذکر فیه قدوم الجاثلیق المدینه مع مائه من النصاری بعد وفاه النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و سؤاله أبابکر عن مسائل لم یجبه عنها ثمّ أُرشد إلی أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب(علیهالسلام) فسأله عنها فأجابه، فکان فیما سأله أن قال له: أخبرنی عن وجه الربّ تبارک و تعالی، فدعا علی(علیهالسلام) بنارٍ و حطب فأضرمه فلمّا اشتعلت قال علی(علیهالسلام): «أین وجه هذه النار؟» قال النصرانی: هی وجه من جمیع حدودها. قال علی(علیهالسلام): «هذه النار مدبّره مصنوعه لا تعرف وجهها، و خالقها لا یشبهها، «و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله» لا یخفی علی ربّنا خافیه» ۱
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۳، ص۳۲۸ ـ ۳۲۹٫
۲۸۰
اشاره الف. برای اشیا و اشخاص میتوان وجه(رو) و خَلْف(پشت) قائل شد. امّا شعله آتش پشت و رویی ندارد؛ زیرا همه سوی آن وجه است و هر کس در هر سوی آن قرار گیرد، رو به آتش است. امیرمؤمنان(علیهالسلام) با بیان این مثال ساده، فرمود: وقتی نتوان وجه آتش را که موجودی مخلوق است تشخیص داد چگونه میتوان وجه خدای خالق را تشخیص داد؟!
ب. وجه آن است که بتوان با آن روبهرو شد. اگر چیزی جهاتی گوناگون داشته باشد، از همه جهات یکسان نیست تا بتوان یکنواخت از هر سو با آن روبهرو شد. همچنین اگر چیزی از همه جهات به طور یکسان وجه بود لیکن محجوب بود، نمیتوان به آن رو کرد؛ چنانکه آتش و خورشید همه جهات آن وجه است لیکن اگر حاجبی بر آن آویخته شود و چیزی بین انسان و آتش یا خورشید فاصله افکند دیگر استقبال و رو کردن به آن میسّر نیست. امّا درباره خدای سبحان نه جهتها با یکدیگر فرق دارد و نه حائل و پوششی جلو وجه او را میگیرد تا انسان نتواند به او روکند؛ از این رو در همه شئون میتوان گفت: ﴿وجّهت وجهی للّذی فطر السموات و الأرض) ۱ میان انسان و خدا هیچ حاجبی جز گناه انسان نیست.
ج. پیشوایان معصوم(علیهمالسلام) در حدّ خِرَد مردم سخن میگویند؛ «إنّا معشر [خلمعاشر] الأنبیاء أُمرنا أن نکلّم النّاس علی قدر عقولهم» ۲ معنای این سخن نورانی این نیست که آن بزرگواران بعضی از اسرار و احکام را بازگو و برخی را کتمان میکنند. آنان آنچه انسان را به خدا و بهشت نزدیک و آنچه او را از خدا دور و به دوزخ نزدیک میکند بیان کردند، لیکن هر کس به اندازه
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۷۹٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱٫
۲۸۱
استعداد خویش کلام آنان را میفهمد و بهره میبرد ۱ .
بر همین اساس، «وجه الله» را گاه با تمثیل به آتش و گاهی با بیان برخی مصادیق آن، مانند دین ۲ و ولایت پیشوایان معصوم(علیهمالسلام ۳) بیان میکنند.
در این حدیث شریف نیز امیرمؤمنان(علیهالسلام) نخست با آن نصرانی سادهاندیش به زبان او سخن گفت و او را با مثالی ساده توجیه کرد و آنگاه در همان مجلس برای محققان ژرفندیش فرمود: «لا یخفی علی ربّنا خافیه»، که با تمثیل به آتش بسیار متفاوت است.
د. تمثیل در روایات عترت طاهرین(علیهمالسلام) همانند تمثیل در قرآن کریم است تا مشهود قلبی به معقول عقلی نزدیک و از آنجا به محسوس سمعی و بصری تنزّل یابد تا برای همگان قابل ادراک باشد، وگرنه آن موجود غیبی برتر از قیاس و خیال و گمان و وهم است.
۵٫ برخی مصادیق وجه الله
عن أبی حمزه قال: قلت لأبی جعفر(علیهالسلام) قول الله عزّوجلّ: ﴿کلّ شیء هالک إلاّ وجهه) ۴ قال: «فیهلک کلّ شیء و یبقی الوجه. إنّ الله عزّوجلّ أعظم من
^ ۱ – ـ راز تجویز مناظره از سوی ائمّه(علیهمالسلام) برای برخی شاگردان خود و منع برخی دیگر از آنان نیز این است که برخی در مباحثات خوب پرواز کرده و هنگام نتیجه گیری نیز به خوبی فرود میآیند، امّا بعضی گرچه خوش پروازند لیکن به گاه نتیجه گیری سقوط میکنند؛ چنان که امام صادق(علیهالسلام) در پاسخ طیّار که عرض کرد: شنیدهام مناظره با مردم را ناپسند میدانید، فرمود: «أمّا کلام مثلک فلایکره. من إذا طار یحسن أن یقع و إن وقع یحسن أن یطیر فمن کان هکذا لانکرهه» (بحارالأنوار، ج۲، ص۱۳۶).
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج۴، ص۵٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
۲۸۲
أن یوصف بالوجه، و لکن معناه: کلّ شیء هالک إلاّ دینه، و الوجه الّذی یؤتی منه ۱ .
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «… و أنزل الله: ﴿و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ یعنی إذا توجّهتم بأمره فثَمَّ الوجه الّذی تقصدون منه الله و تأملون ثوابه» ۲
عن صفوان، عن أبی عبد الله(علیهالسلام) فی قوله عزّوجلّ: ﴿کلّ شیء هالک إلاّ وجهه) ۳ قال: «من أتی الله بما أمر به من طاعه محمّد و الأئمّه من بعده(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فهو الوجه الّذی لا یهلک». ثمّ قرأ: ﴿من یطع الرسول فقد أطاع الله) ۴ ۵ .
عن الحارث النضری، قال: سألت أبا عبدالله(علیهالسلام) عن هذه الآیه. قال: «کلّ شیء هالک إلاّ من أخذ الطریق الّذی أنتم علیه» ۶
اشاره الف. وجه تکوینی چیزی است که هر موجودی اعم از جماد، نبات، حیوان، انسان و فرشته با آن همراهاند و به سوی او حرکت میکنند و مهر او را در جان و نهان خود میپرورانند و از همین راه وسیع است که عنوان «اسلام»، «سجده»، «تسبیح»، «تحمید» و «طوع و رغبت» در انجام وظیفه بر همه موجودهای نظام آفرینش اشراف داشته و سایه افکنده است.
ب. وجه تشریعی خدا همان دین اسلام است که همه انبیا آن را به عنوان
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۴، ص۵٫
^ ۲ – ـ همان، ص۱۰۶ ـ ۱۰۷٫
^ ۳ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۸۰٫
^ ۵ – ـ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۲۰۱٫
^ ۶ – ـ همان.
۲۸۳
تنها صِراط مستقیم معرّفی کردهاند و سلوک بر بستر آن عبارت از توجه به وجه تشریعی خداست.
ج. چون احکام اعتباری دین به ملاکهای واقعی مسبوق است و پشتوانههای عینی آن، حقایق خارجی است، چنانکه ملحوق به جزا و کیفر بهشت و دوزخ عینی است، ازاینرو از سنخ حقیقت محسوب میشود، نه اعتباری محض، و میتواند به لحاظ تکوین هم وجه الله به حساب آید.
۶٫ کاملترین مصداق وجه الله
عن الهروی قال: قلت لعلی بن موسی الرضا(علیهالسلام): … یا بن رسول الله! فما معنی الخبر الّذی رووه أنّ ثواب لا إله إلاّ الله النظر إلی وجه الله؟ فقال(علیهالسلام): «یا أبا الصلت من وصف الله بوجه کالوجوه فقد کفر، و لکن وجه الله أنبیاؤه و رسله و حججه صلوات الله علیهم. هم الّذین بهم یتوجّه إلی الله عزّوجلّ و إلی دینه و معرفته، و قال الله عزّوجلّ: ﴿کلّ من علیها فان٭ و یبقی وجه ربّک) ۱ و قال عزّوجلّ: «کلّ شیء هالک إلاّ وجهه» ۲ فالنظر إلی أنبیاء الله و رسله و حججه علیهم السلام فی درجاتهم ثواب عظیم للمؤمنین یوم القیامه» ۳
عن ابن المغیره، قال: کنّا عند أبی عبدالله(علیهالسلام) فسأله رجلٌ عن قول الله: «کلّ شیء هالک إلاّ وجهه». قال: «ما یقولون فیه؟» قلت: یقولون: یهلک کلّ شیء إلاّ وجهه، فقال: «یهلک کلّ شیء إلاّ وجهه الّذی یؤتی منه، و نحن
^ ۱ – ـ سوره الرحمن، آیات ۲۶ ـ ۲۷٫
^ ۲ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج۴، ص۳٫
۲۸۴
وجه الله الّذی یؤتی منه» ۱
قال أبو عبدالله(علیهالسلام): «نحن وجه الله الّذی لا یهلک» ۲
عن خَیْثَمه قال: سألت أبا عبد الله(علیهالسلام) عن قول الله عزّوجلّ: ﴿کلّ شیء هالک إلاّ وجهه) ۳ قال: «دینه، و کان رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و أمیرالمؤمنین علیه السلام دین الله و وجهه و عینه فی عباده و لسانه الّذی ینطق به و یده علی خلقه و نحن وجه الله الّذی یؤتی منه» ۴
قال أبو جعفر(علیهالسلام): «نحن وجه الله نتقلّب فی الأرض بین أظهرکم» ۵
قال أبو عبد الله(علیهالسلام): «إنّ الله عزّوجلّ خلقنا فأحسن خلقنا و صوّرنا فأحسن صورنا و جعلنا عینه فی عباده و لسانه الناطق فی خلقه و یده المبسوطه علی عباده بالرأفه و الرحمه و وجهه الّذی یؤتی منه و بابه الّذی یدلّ علیه و خزّانه فی سمائه و أرضه، بنا أثمرت الأشجار و أینعت الثمار و جرت الأنهار، و بنا أُنزل غیث السماء و نبت عشب الأرض، و بعبادتنا عبد الله، و لولا نحن ما عبدالله» ۶
عن سلام بن المستنیر قال: سألت أبا جعفر(علیهالسلام) عن قول الله عزّوجلّ: ﴿کلّ شیء هالک إلاّ وجهه﴾. قال: «نحن والله وجهه الّذی قال، و لن نهلک إلی یوم القیامه بما أمر الله به من طاعتنا و موالاتنا (در نقلی دیگر چنین آمده
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۴، ص۵٫
^ ۲ – ـ همان، ص۶٫
^ ۳ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۱۹۷٫
^ ۵ – ـ همان، ص۱۱۴٫
^ ۶ – ـ همان، ص۱۹۷٫
۲۸۵
است: و لن یهلک یوم القیامه من أتی الله بما أُمر به من طاعتنا و موالاتنا ۱) ، فذلک والله الوجه الّذی هو قال: ﴿کلّ شیء هالک إلاّ وجهه﴾ و لیس منّا میّت یموت إلاّ و خلفه عاقبه معه إلی یوم القیامه» ۲
عن الصادق(علیهالسلام): «نحن الصلاه فی کتاب الله عزّوجلّ، و نحن الزکاه و نحن الصیام و نحن الحج و نحن الشهر الحرام و نحن البلد الحرام و نحن کعبه الله و نحن قبله الله و نحن وجه الله، قال الله تعالی: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ و نحن الآیات و نحن البیّنات، و عدوّنا فی کتاب الله عزّوجلّ الفحشاء و المنکر و البغی و الخمر و المیسر و… » ۳
عن رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «فنحن الأوّلون و نحن الآخرون و نحن السابقون و نحن المسبّحون و نحن الشافعون و نحن کلمه الله و نحن خاصّه الله و نحن أحبّاء الله و نحن وجه الله… » ۴
عن أمیر المؤمنین(علیهالسلام): «الإمام کلمه الله و حجّه الله و وجه الله و نورالله و حجاب الله و آیه الله… » ۵
عن الرضا(علیهالسلام) قال فی قوله: ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ قال: «علیٌّ» ۶
عن أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه: «إنّ الله تبارک و تعالی… أجری فعل بعض الأشیاء علی أیدی من اصطفی من أُمنائه… هُم رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و من حلّ
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۲۰۰٫
^ ۲ – ـ همان، ص۱۹۳٫
^ ۳ – ـ همان، ص۳۰۳٫
^ ۴ – ـ همان، ج۲۵، ص۲۲٫
^ ۵ – ـ همان، ص۱۶۹٫
^ ۶ – ـ همان، ج۳۹، ص۸۸٫
۲۸۶
محلّه من أصفیاء الله الّذین قرنهم الله بنفسه و برسوله… و هم وجه الله الّذی قال: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۱
اشاره: اینگونه احادیث نورانی، تطبیق و بیان مصداق است، نه تفسیر. پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و امامان معصوم(علیهمالسلام) مصادیق کامل وجه اللهاند؛ زیرا آنان خود به وجه الله رو میکنند.
آن ذوات نورانی چون برای وجه خدا کار میکنند، نه از ترس دوزخ یا به طمع بهشت؛ ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاءً و لا شکوراً) ۲ و به مقصد و مطلوب خود، یعنی وجه الله رسیدهاند، خود وجه الله و وجیه عند الله شدهاند؛ ازاینرو مطابق برخی ادعیه و زیارات عنوان وجیه «عندالله» از اوصاف ائمّه(علیهمالسلام) و بدین معناست که آنان موجّه عندالله هستند و خدا به آنان رو میکند و اگر خدا به کسی رو کرد، از همه جهات به او رو کرده، ازاینرو همه عالم به او رو میکند؛ زیرا خدای سبحان در جهتی خاص نیست تا تنها از آن سو به انسان کامل رو کند؛ ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ پس جایی نیست که انسان کامل حضور نداشته و توسل به وی اثر نداشته باشد؛ از این رو در همه جا میتوان به انسانهای کامل متوسّل شد و بر همین اساس، عیسای مسیح(علیهالسلام) فرمود: من هر جا باشم، منشأ برکت هستم ﴿و جعلنی مبارکاً أین ما کنت) ۳ زیرا آن حضرت نیز از مقرّبان و موجّهانی است که خدا به آنان رو میکند؛ ﴿وجیهاً فی الدّنیا و الاخره و من المقرّبین) ۴
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۹۰، ص۱۱۷ ـ ۱۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره انسان، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره مریم، آیه ۳۱٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۴۵٫
۲۸۷
خلاصه اینکه ۱٫مقربانِ وجیه نزد خدا، در جهان امکان مظهر وجه الله هستند.
۲٫ مقرّبان، به لحاظ مقام نفادناپذیر ولایت الهی مظهرِ وجهاللهاند، نه به لحاظ بدن مادی و جسم عنصری که از آن لحاظ محکوم آیه ﴿إنّک میّتٌ وإنّهم میّتون) ۱ هستند.
۳٫ چون فاصله بین عبد ممکن و مولای واجب نامتناهی است گستره وجهی که هر نازل یا متوسط به آن توجّه میکند نامحدود است.
۴٫ هرچند ممکن در عبادت و نیایشِ خود، خواهان خداست ولی آنچه بهره او میشود همان وجه الله است که حجاب نوری و غیرقابل خرق است؛ زیرا صریح ذات خدا مشهود کسی نیست؛ گرچه برخی مدعیاند: وجه به معنای ذاتْ، حقیقت لغوی است ۲ .
۵٫ گروه مجسّمه و مشبّهه به جای اینکه ﴿أینما تولّوا﴾ را بر معنای وجه الله حاکم بدانند عنوان وجهالله را محور قرار داده و از حکومت تفسیری ﴿أینما تولّوا﴾ غفلت کردهاند؛ ازاینرو به تجسیم و تشبیه مبتلا شدهاند که در بخشی از این احادیث به کفر محکوم گشتهاند. غرض آنکه، چیزی که هرجا، از درون و بیرون روی بیاورید، به سوی او روی کردهاید و متوجه روی او شدهاید، معلوم میشود که روی مادی و وجه جسمانی ندارد. گذشته از آنکه خالقِ جهت، از جهت و وجه منزّه است؛ زیرا قبل از جهت و توجه به وجه، او بوده است.
^ ۱ – ـ سوره زمر، آیه ۳۰٫
^ ۲ – ـ التحریر والتنویر، ج ۱، ص۶۶۴٫
۲۸۸
۷٫ گستره زیارتگاه انسان کامل
دخل حنان بن سَدِیر الصیرفی علی أبی عبدالله(علیهالسلام) فقال: «یا حنان! تزور أباعبدالله(علیهالسلام) فی کلّ شهر مرّه؟» قال: لا. قال: «ففی کلّ شهرین مرّه؟» قال: لا. قال: «ففی کلّ سنه مره؟» قال: لا. قال: «فما أجفاکم لسیدکم؟» قال: یَابنرسول الله! قله الزاد و بعد النأی المسافه. فقال: «ألا أدلّکم علی زیارهٍ مقبوله و إن بعد النأی؟» قال: بلی، فکیف أزوره یَابن رسول الله؟ قال: «اغتسل یومالجمعه أو أی یوم شئت و البس أطهر ثیابک و اصعد إلی أعلی دارک أو إلی الصحراء و استقبل القبله بوجهک بعد ما تبین أن القبر هناک، یقول الله: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ ثمّ قل: السلام علیک یا مولای و ابن مولای و… » ۱
اشاره الف. قبلاً بیان شد که انسان کامل مصداق بارز وجه الله است.
ب. زیارت خدا که عبارت از نماز است و معنای قد قامت الصلاه «حانَ وقت الزیاره» ۲ است در هر جا ممکن است.
ج. زیارت خلیفه کامل خدا که حکم مُستخلَف عنه را در محدوده امکان دارد همین است که بتوان در هر جایی او را زیارت کرد.
د. خطاب «السلام علیک أیّها النبی… » در همه نمازها از همین قبیل است.
ه.اگر هنگام توجه، بین قبر و قبله جمع شود بهتر است؛ به طوری که استقبال قبر و استقبال قبله هر دو حاصل شود و اگر هم رو به قبله نباشد محذوری ندارد؛ زیرا زیارت خلیفه الله صبغه ملکوتی دارد و زائر گویا در نشأه
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۵۸۰٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج۸۱، ص۱۳۴٫
۲۸۹
ملکوت است و کسی که خود را در نشأه ملکوت میبیند، گویا درون کعبه عالم است که هر سمت آن قبله است.
بازدیدها: 528