یَسْئَلُونَکَ عَنِ الاَهِلَّهِ قُلْ هِی مَوقِیتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَ مَنِ اتَّقَی وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن أَبْوبِهَا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۸۹)
گزیده تفسیر
اصل نظر در نظام آسمانها و زمین برای پیجویی اسرار آفرینش و اسباب آیتها و عبرتهایی که در آن است بجاست و خداوند انسانها را به آن ارشاد و ترغیب فرموده و در قرآن حکیم زمینه پژوهش عمیق در مسائل طبیعی و فراطبیعی را فراهم کرده و قلمرو پژوهش را از عقل تجربی تا عقل تجریدی بازکرده، هرچند در موردی که سؤال کننده امّی و مطلب مورد سؤال وی عمیق بود جواب اقناعی به او داده است.
درباره حکمت و فایده ظهور قمر در آغاز هر ماه به صورت هلال و تغییر آن به حالات و اشکال گوناگون (هلال، بدر و محاق) و نیز از راز و رمز و نحوه تدبیر خداوند نسبت به آن، مکرر از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سؤال میشد.
محور اصلی قرآن حکیم، خواه در بیان ارتجالی یا در پاسخ محقّق یا
۵۲۶
مقدّر، تعلیم کتاب و حکمت برای تعمیق اندیشه صائب و تزکیه نفوس برای تحقّق انگیزه صالح است، بر همین اساس به پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود تا چنین پاسخ گوید که غرض از تشکلات گوناگون ماه که تقویمی طبیعی و عمومی است، شناخت کامل مردم به اوقات (اول، وسط و پایان ماه) و آشنایی آنها به شمار ماهها و سالها و تنظیم اوقات عبادات و معاملات و دیگر امور است تا آنان بتوانند به کارها و حسابهای خود رسیدگی و برنامه حجّ خویش را منظم کنند. البته ممکن است علت غایی و کیفیت نضد و نظم اجرام آسمانی چیز دیگر باشد؛ لیکن منفعت آن که قابل تبیین عمومی است همان بهرهوری جامعه بشری از آن در محاسبات زندگی است.
جواب، به روشنی عهدهدار حکمت، منفعت و غایت پیدایش هلالهاست؛ لیکن شاید سؤال مردم از مبدأ و سبب طبیعی و ریاضی آن حالات بوده است که در این صورت، چون پاسخ آن نیازمند طرح مسائل ریاضی و نجومی است و ادراک این مسائل برای همه میسور و سودمند و ضروری نیست خداوند حکیم به جای آن در پاسخ، مطلبی فرموده که درخور فهم آنها باشد و برایشان سودمند افتد. مؤید این احتمال، افزون بر آیاتی که به اندیشیدن در اسرار نظام آفرینش فرامیخواند، ذیل آیه است که گویا خدای متعالی به آنها میفرماید اینگونه سؤال، بیراهه رفتن است و چنین سؤالی از سوی سائلی امّی از پیامبر بجا نیست. گرچه پرسش، هم حق و هم مورد تکلیف است؛ لیکن نژاد امّی مبتلا به جاهلیت مزمن و دیرپا نه از بیت علم آگاه بود و نه از در ورودی آن باخبر و نه از کلید آن مستحضر.
راز اینکه فقط از حجّ یاد شده است، اهمیت ویژه آن نزد مردم حجاز، بستگی خاص آن به اهلّه، یعنی مشروعیت آن در سه ماه خاص و انجام آن در
۵۲۷
وقت خاص، همچنین برای بیان ثبات و تخلف ناپذیری موسم آن بوده است، زیرا مشرکان گاه ماههای حرام را تغییر میدادند و دو ماه از ماههای حجّ نیز از آنها بود. ذکر حجّ همچنین برای زمینهسازی ذکر آیات مربوط به آن است.
خداوند نیکی را با معرفی سیره و سیمای نیکان تعریف میکند و میفرماید که برّ، انسانهای با تقوایند و محور نیکی در مسائل اعتقادی، اخلاقی، عملی، اجتماعی و اقتصادی تقواست. راز تعریف نیکی بدین روش، آن است که شناخت نیکی از سیره و سیمای نیکان، هدایت و ارشاد به نیک شدن است که از اهداف قرآن است؛ اما صرف فهم معنای نیکی، کاری علمی محض و کم سود است.
از بدعتها و سنتهای جاهلی این بود که در حال احرامِ حجّ از پشت خانه به آن وارد میشدند. خدای سبحان برای ابطال آن فرمود: نیکی آن نیست که از پشت خانه وارد شوید، بلکه فضیلت و راه پسندیده و شایسته، ورود به خانه از در آن است و ورود از بیراهه و پشت خانه، رذیلت است.
تقوا نسبت به بعضی از امور مقصد است؛ لیکن نسبت به کمال آینده وسیله است و فلاح و رستگاری هدف آن است. سالک در راه باید با سپر تقوا خود را صیانت کند تا به هدف و مقصد (رستگاری) برسد.
امر به تقوا برپایه سیاق آیه، بدین معناست که از خدا پروا کنید و از چیزی که برای شما سودی ندارد نپرسید. احکام الهی را تغییر ندهید و هر عبادتی را در موسم خاص آن انجام دهید. هر کاری را از مسیر اصلی آن پیبجویید و از بیراهه رفتن و ورود از پشت خانه بپرهیزید. موفقیت فقط بهره متقیان است و کسی که از غیر در وارد خانه میشود اهل تقوا نیست.
۵۲۸
تفسیر
مفردات
یسئلونک: سؤال در اینجا استفهامی است؛ نظیر ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فیه) ۱ سؤال استفهامی با حرف «عن» استعمال میشود، بر خلاف سؤال استعطائی که یا بدون حرف جر استعمال میشود، مانند ﴿ اَسَلُکُم عَلَیهِ مالًا) ۲ یا با حرف «من» استعمال میشود، نظیر ﴿ما اَسَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر) ۳ البته گاهی پرسش استفهامی بدون حرف به کار میرود، مانند ﴿یَسَلُ اَیّانَ یَومُ القِیمَه) ۴ زیرا در این آیه واژه ﴿اَیّان﴾ خود توضیحی از سؤال است، وگرنه در همین معنا آیه ﴿یَسَلونَکَ عَنِ السّاعَه) ۵ مطرح است که با حرف «عن» استعمال شده است.
الأهلّه: اهلّه جمع هلال به معنای ماه در شب اول و دوم است ۶٫ بعضی افزون بر شب اول و دوم، شب سوم را نیز هلال گفتهاند و بعضی تا وقتی که ماه با خط باریک نورانی به شکل قوسی از دایره آشکار میشود و بعضی تا شب هفتم را که نور ماه بر سیاهی شب غلبه میکند هلال و پس از آن را قمر نامیدهاند ۷٫ فیومی ماه شب ۲۶ و۲۷ را نیز هلال خوانده است ۸٫
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۷٫
^ ۲ – ـ سوره هود، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۵۷٫
^ ۴ – ـ سوره قیامت، آیه ۶٫
^ ۵ – ـ سوره نازعات، آیه ۴۲٫
^ ۶ – ـ مفردات، ص۸۴۳، «ه ل ل».
^ ۷ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۷ ۵۰۸٫
^ ۸ – ـ المصباح، ص۶۳۹، «ا ه ل ل».
۵۲۹
سرّ نامگذاری آن به هلال این است که هلال به معنای رفع صوت است و چون آنان با دیدن ماهْ صدا را بلند میکردند و آن را به یکدیگر نشان میدادند، آن را هلال گفتند، چنانکه تلبیه محرم را اهلال میگویند، زیرا صدا را در لبیک گفتن بلند میکردند. به اولین صدای نوزاد نیز استهلال گفته میشود ۱٫
تذکّر: قمر، موجود واحد شخصی است و تعدّد آن (اهلّه) به لحاظ ظهور آن در آغاز ماههای متعدد از یک سو و به صورتهای گونهگون در هر ماه از سویدیگر است. نام قمر «زِبْرِقان» و اسم دایره آن «هاله» و نام نور آن «فَخْت» و اسم سایه آن «سمر» است ۲٫
مواقیت: جمع میقات و از ریشه وقت است. بسیاری از واژهشناسان میقات را مصدر و به معنای وقت دانستهاند که گاه به معنای موضع و مکان بهکار میرود ۳ ؛ ولی برخی واژه پژوهان میگویند: میقات نه مصدر است و نه بر زمان و مکان دلالتی دارد، بلکه اسم آلت و به معنای وسیله تحقق خارجی وقت معین و زمان محدود است ۴ ، بر این اساس ﴿الاَهِلَّه… مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجّ﴾ یعنی ماههای نو ابزاری است که مردم اوقات شرعی و اعمال عرفی زماندار خود را با آن تنظیم میکنند و زمان پرداخت زکات، وقت انجام صوم، موسم مناسک حجّ، مدت زمان بارداری مادران و شیردادن نوزادان، عده وفات
^ ۱ – ـ المصباح، ص۶۳۹؛ التبیان، ج۲، ص۱۴۰؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۱۸٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۴۰؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۸٫
^ ۳ – ـ ترتیب کتاب العین، ج۳، ص۱۹۷۲؛ المصباح، ص۶۶۷؛ مفردات، ص۸۷۹، «وقت»؛ المیزان، ج۲، ص۵۵٫
^ ۴ – ـ التحقیق، ج۱۳، ص۱۷۰، «و ق ت».
۵۳۰
یا طلاق زنان و هنگام پرداخت دیون را با رؤیت هلال و آمد و شد ماه محاسبه میکنند، بنابراین، میقات بودن اهلّه برای مردم: ﴿هِی مَوقیتُ لِلنّاس﴾، به معنای میقات بودن برای شئون زندگی آنهاست وگرنه خود مردم و ذوات آنان دارای میقات نخواهند بود.
تناسب آیات
آیه مورد بحث تکملهای برای احکام روزه و ماه مبارک رمضان است و راز ذکر سؤال از حال هلال در آن این است که روزه و افطار مقرون و منوط به دیدن ماه است ۱٫
انگیزه این پرسش، ذکر ماه (شهر) و کامل کردن عدد آن، در آیات قبل است. البته بسیاری از احکام، به ویژه حج که از ارکان اسلام و همتای روزه است بر مدار و محور هلال است. هلالها همچون حاکمان، اموری را واجب و اموری دیگر را نفی میکنند ۲ ، چنان که زمان وجوب روزه، ماه مبارک رمضان است، حجّ در بخشی از ماههای حرام انجام میشود و جهاد در ماههای حرام ممنوع است، مگر آنکه به مسلمانان تعدی شود که در این صورت حتی در ماههای حرام نیز جنگِ دفاعی مشروع است و به همین مناسبت پس از ذکر احکام روزه و جریان اموال که وسیلهای برای عبادت حجّ است، از قتال سخن به میان میآید ۳٫
از زاویهای دیگر و با توجّه به اینکه سیاق عمومی آیات پیشین سوره «بقره»،
^ ۱ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۵۲۳؛ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۷۰٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۵۹٫
^ ۳ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۲۰۱٫
۵۳۱
شرح تقوا، بیان راه رسیدن به آن و تبیین آثار تقوا بود، آیه مورد بحث نیز در ادامه همان سیاق، به نظر برخی مفسران، در صدد تصحیح دو برداشت خطا و خلاف تقوا و دو لغزشگاه برای انسان است: یکی خلط بین شناخت حکمت و شناخت قانون عالَم (طبیعت) و خلط میان رسالت دین و رسالت علوم تجربی است. آیه تبیین میکند که شناخت حکمت آفرینش اشیا جزئی از دین است؛ اما شناخت امور حسّی راهی دیگر دارد. دوم، کاری پیچیده و نامعقول که برخی از مردم به خطا آن را دین میپندارند. آیه مورد بحث با تصفیه مسئله تقوا از این گونه خطاها و افراطاگریها میگوید: تقوا در اینجا دو رهنمود دارد: یکی اینکه به حکمت اشیا معرفت پیدا کنید که راه آن دین است. دیگر اینکه حقیقت اشیای حسّی را از راه آن بشناسید که از رهگذر درس خواندن و تأمل و علم به طبیعت و پدیدهها حاصل میشود ۱٫
در آیه مورد بحث دو موضوع مطرح است؛ یکی هلالها و دیگری داخل خانه شدن از دَرِ آن. دو وجه برای پیوند این دو، احتمال داده شده است: یکی اینکه پس از سؤال آنان از هلالها گویا چنین جواب آمده که معلوم است خدای متعالی جز براساس حکمت کاری نمیکند، پس شما از سببِ [طبیعی] نپرسید، بلکه در حکمت کار و نیز آنچه برای شما سزاوارتر است بنگرید تا چونان آن کارتان نباشد که آن را برّ میپندارید با اینکه هرگز برّ نیست ۲ ، بنابراین ﴿لَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها﴾ به آنان تذکّر میدهد که در پرسشگری خویش به خطا رفتهاند، چنان که در کارهای خود خطا کرده و به عکسْ عمل کردهاند. آنها پرسش از آنچه را که به حال ایشان سودمند است وانهاده و درباره
^ ۱ – ـ . الاَساس فی التفسیر، ج۱، ص۴۳۶ ۴۳۸٫
^ ۲ – ـ همان.
۵۳۲
آنچه برای ایشان فایدهای ندارد سؤال کردند ۱٫
دوم اینکه شما از سبب دگرگونیهای ماه پرسیدید، حال اینکه هدف از نزول دین این نیست. راه علم به پدیدههای هستی، آزمایش و تجربه و شناخت اسباب است. این سؤال نابجای شما به کار دیگرتان (ورود به خانه از پشت آن) شبیه است ۲ ، بنابراین ﴿لَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا… ﴾ تعریض به این نکته است که کسی که از پیامبر اموری را بپرسد که پیامبر برای بیان آن مبعوث نشده و شناخت آن بر وحی متوقف نیست، مانند کسی است که چیزی را از غیر راه آن طلب کند، چونان کسی که از پشت خانه داخل شود؛ نه از درِ آن ۳٫
تذکّر: ۱- برخی از این وجوه که تعلیم مسائل جهانی را خارج از حوزه رسالت دین میپندارد ناتمام است و توضیح آن در ثنایای بحث روشن میشود.
۲- هر آیهای که نازل میشد حتماً با اوضاع و شرایط آن جامعه مناسب بود. آن آیه، یا پاسخ به سؤال ملفوظ یا اجابت به پرسش ملحوظ یا هشدار به رخداد در پیش یا چاره حادثه رخداده و مانند آن بود.
۳- در باره تناسب و پیوند داخلی آیه مورد بحث دو نظر وجود دارد؛ یکی آنکه دو مطلب آن با هم تناسب دارند و ارتباط آنها به یکی از وجوه مذکور یا مانند آن خواهد بود. دیگری آنکه هر یک از ایندو در جای خاص خود قرار دارد و با زمینه نزول خود یقیناً مناسب است؛ اما این دو مطلب با هم تناسبی ندارد و یکی نسبت به دیگری استطرادی است؛ مانند ﴿وما یَستَوِی البَحرانِ هذا عَذبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وهذا مِلحٌ اُجاجٌ ومِن کُلٍّ تَأکُلونَ لَحمًا طَریًّا
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۶۰٫
^ ۲ – ـ الاَساس فی التفسیر، ج۱، ص۴۳۶٫
^ ۳ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۲۰۶٫
۵۳۳
وتَستَخرِجونَ حِلیَهً تَلبَسونَها وتَرَی الفُلکَ فیهِ مَواخِر) ۱ که صدر آن ناظر به نفی تساوی دو دریای مزبور است؛ ولی در ذیل آن از تساوی آنها در برخی از امور سخن به میان آمده است ۲ ، پس لازم نیست تناسبی بین دو مطلب مذکور در آیه باشد.
۴- گاهی ممکن است هر دو مطلب مورد سؤال واقع شده باشد، بنابراین، گذشته از تناسب هر کدام با ظرف نزول خاص خود، با دیگری هم در این جهت تناسب دارد که مورد سؤال واقع شده است، هرچند بین دو سؤال تناسبی نبود، چنانکه بین دو جواب ترابطی نیست.
٭ ٭ ٭
دو احتمال درباره متعلق سؤال
از مسائل مربوط به شناخت موضوعات احکام، آشنایی با اَشکال گوناگون ماه است. در صدر آیه میفرماید که مکرر ۳ از تو درباره هلالها میپرسند: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الاَهِلَّه﴾. گرچه از پاسخ به خوبی برمیآید که محور سؤال چیست؛ ولی چون حقیقتِ خواسته سائلان در پرسش نیامده است، مفسّران درباره آن دو احتمال دادهاند ۴ :
۱- سؤال از علّت غایی، یعنی از حکمت و فایده حالات و اَشکال ماه
^ ۱ – ـ سوره فاطر، آیه ۱۲٫
^ ۲ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۳۴؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۷۱٫
^ ۳ – ـ فعل مضارع نشان استمرار است.
^ ۴ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۸؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۲۵ ۱۲۶؛ المیزان، ج۲، ص۵۵ ۵۶٫
۵۳۴
است، زیرا ماه گاهی به صورت «هلال» و زمانی به شکل «بدر» و گاهی هم در «محاق» است.
۲- سؤال از علّت و سبب طبیعی این اَشکال است.
برپایه قراین و شواهد داخلی و خارجی، احتمال نخست ترجیح دارد.
شواهد احتمال نخست
شواهد داخلی احتمال نخست، یعنی اینکه سؤال از حکمت اَشکال گوناگون ماه بوده، چنین است:
۱- هماهنگی سؤال و جواب: خداوند در پاسخ سؤال میفرماید: ﴿هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجّ﴾؛ یعنی غرض از اَشکال گوناگون ماه این است که مردم اوقات (اوّل، وسط و پایان ماه) را کاملاً بشناسند تا بتوانند به کارها و حسابهایشان رسیدگی و برنامه حجّ خود را منظم کنند. از این پاسخ، محور سؤال که حکمت تغییر ماه به شکلهای گوناگون است به خوبی روشن میشود.
چنانچه محورِ سؤال، احتمال دوم باشد، جواب با سؤال مناسب نبوده و هماهنگ نیست، بلکه میتوان گفت که خداوند پاسخ سؤال آنان را نداده است، چون میبایست پاسخی علمی و فنی میداد.
۲- جمع آوردن «أهلّه»: «أهلّه» به صورت جمع آمده است، پس سؤال از ماهیّت قمر و سبب به وجود آمدن آن نبوده است، چون در آن صورت، آوردن «یسئلونک عن القمر» مناسب بود. نیز سؤال از حقیقت هلال و سبب تشکل خاص آن هم نمیتواند باشد، زیرا در آن صورت نیز آوردن «یسئلونک عنالهلال» مناسب بود، پس سؤال از حکمت و فایده تشکلهای قمر است که
۵۳۵
هر ماه به صورت هلال ظهور میکند ۱٫ جمع آوردن آن نیز یا به همین جهت یا به لحاظ هلالهای متعددی است که در آغاز هر ماه دیده میشود، وگرنه ماه موجود، واحد شخصی است که حالات و اَشکالِ گوناگون دارد.
شواهد خارجی بر اینکه سؤال از حکمت اَشکال و حالات ماه بوده نیز بدین قرار است:
۱٫ بررسی آیات مشابه: یکی از راههای تفسیر قرآن، استفاده از آیات همگون و همواست. با دقّت در آیات هم محتوا با این آیه به خوبی میتوان دریافت که محور پرسش در این آیه، همان حکمت و غرض از پیدایش حالتهای هلالی قمر است:
أ. ﴿هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً والقَمَرَ نوراً وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنینَ والحِسابَ) ۲ یعنی خورشید و ماه هر دو روشناند؛ ولی خداوند برای ماه منزلهای گوناگونی مقدّر کرد تا مردم شمارش سالها و حساب زندگی را بدانند، پس مهتاب با اشکال گوناگون آن تقویمی طبیعی و عمومی است و بهخوبی میتوان با آن اوقات را تشخیص داد، زیرا وقتی انسان در شب ماه را میبیند، کاملاً میتواند تشخیص دهد که آغاز، وسط یا پایان ماه است.
این «منازل» برای خورشید هم هست، چون خورشید در هر روز یک درجه و در سال ۳۶۵ درجه مدار خاص خود حرکت میکند؛ ولی تنظیم حساب و شماره سالها براساس درجات خورشید کاری بس دشوار است و تنها از عهده منجّم خبیر که از قرب و بُعد خورشید آگاه است برمیآید؛ نه افراد عادی، زیرا خورشید همانند ماه دارای تشکلات گوناگون نیست و مردم همواره آن را به یک
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۵۵ ۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۵٫
۵۳۶
شکل میبینند، پس فقط تشکّلات و منزلگاههای گوناگون قمر است که فواید حسابرسی را دارد؛ نه اصل نظم و سیر نجومی آن و نه حرکت کردن و دائببودن آن، زیرا نظم و حرکتِ مستمرّ را خورشید نیز دارد و در این دو، ماه و خورشید مشترکاند: ﴿والشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها) ۱ ﴿وسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمسَ والقَمَرَ دائِبَینِ) ۲
ب. ﴿وجَعَلنَا الَّیلَ والنَّهارَ ءایَتَینِ فَمَحَونا ءایَهَ الَّیلِ وجَعَلنا ءایَهَ النَّهارِ مُبصِرَهً لِتَبتَغوا فَضلًا مِن رَبِّکُم ولِتَعلَموا عَدَدَ السِّنینَ والحِسابَ) ۳ در این آیه نیز که تعبیری مشابه آیه قبل دارد، قمر و تشکّلاتن را نشانهای از نشانههای خدا میشمرد و همان فواید را بر آن مترتب میسازد. برپایه این آیه، هر موجودی در جهان هستی، نشانه خداست. روز روشن و شب تاریک هر کدام نشانه اوست، زیرا نظم شب مانند نظم روز، نشانه ناظم و حکمت خداوند است. نشانه بودنِ روز که آفتاب عهدهدار آن است برای آن است که مردم فضل الهی و روزی را طلب کنند و نشانه بودن شب که ماه عهدهدار آن است برای آن است که شماره سالها و حساب و برنامه زندگی خود را بدانند. غرض آنکه این فایده برای شب، از آن روست که ماه در شب ظهور میکند و مردم به وسیله حالات گوناگون آن شمار سالها و حساب را تشخیص میدهند، وگرنه شب به خودی خود این اثر و فایده را ندارد.
ج. ﴿والشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیم ٭ والقَمَرَ
^ ۱ – ـ سوره یس، آیه ۳۸٫
^ ۲ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۳۳٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۲٫
۵۳۷
قَدَّرنهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کالعُرجونِ القَدیم) ۱ در این آیات نیز پس از تصریح به نشانه بودن شب و روز، با تعبیری دیگر به منزلگاههای ماه چنین اشاره میکند: برای ماه منازلی مقدّر کردیم که به سیر خود پایان میبخشد و سرانجام نظیر شاخه پژمرده خرما هلال و باریک میشود و این حالت، نشانه پایان ماه است و سپس به صورت هلال بازمیگردد تا نشانه آغاز ماه باشد.
۲- شأن نزول: از شأن نزولهای این آیه برمیآید که محور سؤال، سبب فاعلی و طبیعی تشکّلات ماه نبوده، بلکه پرسش از علّت غایی و نحوهتدبیر خداوند نسبت به ماه و حالات آن بوده است، بنابر همین مبنا خداوند هدف و غایت اَشکال گوناگون ماه را آشنایی انسانها به شماره سالها و حساب زندگی قرار داده است ۲٫
تذکّر: ۱- ممکن است علت غایی منظومه شمسی و کیفیّت نضد و نظم اجرام آسمانی چیز دیگری باشد؛ ولی منفعت آن که قابل تبیین عمومی است همانا بهرهوری جامعه بشری از آن در محاسبات زندگی است.
۲- اگر ضعفی در روایت شأن نزول باشد و نتواند به عنوان دلیل معتبر مطرح شود صلاحیت تأیید مطلب را خواهد داشت.
رفع استبعاد از احتمال دوم
برخی مفسّران، ناهماهنگی پاسخ با پرسش را در این آیه بنابر احتمال دوم که طبق آن سؤال از علت و سبب طبیعی اَهلّه است، توجیه کردهاند که عوضکردن پاسخِ سؤال، بر اساس این نکته است که گاهی سائل از مطلبی
^ ۱ – ـ سوره یس، آیات ۳۹۳۸٫
^ ۲ – ـ ر.ک: اسباب نزول القرآن، ص۵۵ ۵۶؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۸٫
۵۳۸
میپرسد که پاسخ آن برایش سودمند نبوده یا ادراک آن برای او آسان نیست، ازاینرو جوابدهنده حکیم پاسخ را عوض میکند و مطلبی را میگوید که به حال او نافع است ۱٫ در اینجا نیز چون پاسخ فنّی، نیاز به طرح مسائل نجومی و ریاضی داشت و از طرفی ادراک آن برای همگان میسور و سودمند نبود، خداوند آن را عوض کرد و مطلبی سودمند و قابل ادراک آورد.
مفسّران مزبور، این احتمال را از جمله ﴿وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾ استفاده کردهاند ۲ ؛ گویا خداوند با این بیان به آن سؤال کنندگان میگوید از چیز غیرسودمند نپرسید، زیرا اگر از سبب فاعلی و طبیعی سؤال کنید، مانند آن است که بیراهه رفته باشید؛ از دَرِ خانه وارد شوید که همان سؤال از حکمت و نکات اَشکال قمر است.
به هر روی، جواب، به روشنی عهدهدار حکمت، منفعت و غایت پیدایش هلالهاست و در آن هیچ ابهامی نیست. عمده آن است که آیا سؤال هم ناظر به حکمت و علت غایی بود، یا ناظر به مبدأ و سبب طبیعی و ریاضی آن؛ لیکن چون چنین سؤالی مناسب نبود، جواب حکیمانه خدای حکیم متوجّه حکمت و سبب غایی آن شد. این معنا در کتابهای ادبی از صنایع معانی و بیان و بدیع محسوب میشود و همین احتمال دوم که ادیبانِ ماهر آن را در صنایع ویژه ادب مطرح کرده و آیه مورد بحث را به عنوان شاهد آن ذکر کردهاند به برخی از تفسیرها راه یافته است ۳٫
^ ۱ – ـ این نکته در کتابهای ادبی و معانی و بیان گفته شده است.
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۲۶؛ الاَساس فی التفسیر، ج۱، ص۴۳۶؛ المیزان، ج۲، ص۵۶٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مختصر المعانی، ص۸۰ ۸۱٫
۵۳۹
صاحب تفسیرالمنار از استاد خود محمّد عبده چنین نقل کرده است: گویا خداوند فرمود: بر شماست که از حکمت و فایده اختلاف هلال (اگر نمیدانید) بپرسید و از شارع چیزی که از شرع نیست نپرسید، پس در این کلام تعریضی است به اینکه سؤال آنان بجا نیست و اگر این سؤال را پژوهشگر فن نجوم از استاد کیهانشناس خود میپرسید بجا بود؛ ولی اگر سائل امّی باشد، نه کارشناسِ نجوم، و مجیب پیامبر باشد، نه استاد فن نجوم، چنین پرسشی بجا نخواهد بود، وگرنه اصل نظر در نظام آسمانها و زمین برای پیجویی اسرار آفرینش و اسباب آیتها و عبرتهایی که در آن است بجاست و خداوند ما را به آن ارشاد و ترغیب فرموده است: ﴿اَفَلَم یَنظُروا اِلَی السَّماءِ فَوقَهُم کَیفَ بَنَینها وزَیَّنّها وما لَها مِن فُروج) ۱
آنچه درباره رهنمود مجیب حکیم به کیفیت سؤال گفته شد، میتوان نظیر آن را در موارد دیگر یافت؛ مانند این آیه که میفرماید: از تو میپرسند چه چیز را انفاق کنیم: ﴿یَسَلونَکَ ماذا یُنفِقونَ) ۲ ولی پاسخ متناسب با این سؤال نیست؛ گویا میخواهد بفرماید که آنچه مورد پرسش شما واقع شد مهم نیست، بلکه مهمّ آن است که بپرسید: به چه کسی و با چه نیّتی انفاق کنیم که در جواب گفته میشود: آنچه را انفاق میکنید، باید «برای خدا» باشد و به پدر و مادر، بستگان، ایتام، مستمندان و در راه ماندگان پرداخت کنید: ﴿قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلولِدَینِ والاَقرَبینَ والیَتمی والمَسکینِ وابنِ السَّبیل) ۳ اینگونه آیات، ضمن بیان مسائل ضروری، چگونگی سؤال کردن را نیز به
^ ۱ – ـ سوره ق، آیه ۶؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۲۰۲٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۵٫
^ ۳ – ـ همان.
۵۴۰
مخاطبان خود میآموزد که فرمودهاند: «حسن السؤال نصف العلم» ۱
لازم است عنایت شود که در احتمال دوم نیز استبعادی نیست و محور سؤال در آیه میتواند سبب فاعلی و طبیعی شکلهای مختلف ماه باشد، زیرا این آیه در سورهای «مدنی» آمده است و خداوند قبلاً در سورههای «مکی» به اندیشیدن درباره اسرار نظام آفرینش، به ویژه آسمانها دعوت کرده بود تا از راه نظم، به توحید ناظم و حکمت او پی ببرند؛ مانند ﴿اَولَم یَنظُروا فی مَلَکوتِ السَّموتِ والاَرضِ وما خَلَقَ اللّهُ مِن شیءٍٍ) ۲
اینگونه از آیات افزون بر دعوت به تفکر در ظاهر آسمانها و زمین، همه را به سیر و نظر و اندیشه در ملکوت آسمانها و زمین نیز فرا میخواند، پس استبعادی ندارد که در امت اسلامی کسانی باشد که از سبب فاعلی و طبیعی تشکلات قمر بپرسند و نمیتوان گفت این سؤالی ریاضی و نجومی است و برای آنان سودمند یا قابل ادراک نیست.
خلاصه اینکه احتمال دوم ثبوتاً بعید نیست و نمونههایی از آن در قرآن هست؛ ولی از نحوه پاسخ و هماهنگی سؤال و جواب میتوان اثباتاً تشخیص داد که محور سؤال، همان فایده و حکمت تشکلات قمر است.
اهمیّت این مطلب که از یک نظر به علوم قرآنی باز میگردد ایجاب میکند که در مبحث اشارات و لطایف به آن عنایت شود.
تقویم طبیعی
در پاسخ سؤالی که از «أهلّه» شد، پیامبرص مأموریت یافت به آنان بگوید:
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۱، ص۲۲۴٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۸۵٫
۵۴۱
﴿هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّّ﴾.
تشکلات و حالات گوناگون ماه، تقویمی طبیعی و عمومی برای مردم است که با آن اوقات عبادتها (مانند نماز، روزه و حج)، معاملهها، پرداخت دیون، عدّه طلاق و وفات، ایام عادت ماهانه بانوان، مدت بارداری، آبیاری زراعات و… را تنظیم میکنند و در زندگی روزانه از آن بهره میگیرند و به حساب وبرنامههای زندگی خود میرسند. این مسئله در روزگاری که از تقویم رایج خبری نبود اهمیت فراوانی داشت.
از کلمه ﴿لِلنّاس﴾ نیز استفاده میشود که فواید تشکلهای ماه عمومیت دارد و به استفاده وقتهای عبادت از آن منحصر نیست.
نکته: کلمه ﴿قُل﴾ در جمله ﴿قُل هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّّ﴾ نشانه رسالت داشتن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در انجام این مسئولیت است و ﴿قُل﴾ یعنی با این پاسخ، رسالت خود را ایفا کن و نظر دین و مکتب را در این زمینه به مردم بگو. موارد دیگر نیز که با کلمه ﴿قُل﴾ آغاز میشود ناظر به رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ابلاغ پیام ویژه الهی است.
تذکّر: ۱- قرطبی مانند عدّهای دیگر از اهل تفسیر و فقه، کوچکی و بزرگی هلال را دلیل یک شبه یا دو شبه بودن ماه ندانسته، بلکه هلال در هر شب که دیده شود دلیل اول ماه بودن همان شب است، هرچند بعضی بین کوچکی و بزرگی قوس ماه فرق نهادهاند ۱٫
۲٫ ابوحیان اندلسی تغیّر قمر و پیدایش هلالهای گونهگون را نقد مبنای فلاسفه قرار داده که قائل بودند افلاک و اجرام فلکی از تغیّر مصوناند ۲٫
^ ۱ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۲۰٫
^ ۲ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۷۱٫
۵۴۲
لازم است عنایت شود اولاً مسئله مصونیت جرم سپهری از تغیّر، از فن طبیعی است؛ نه فلسفی، و طبیعیدانانِ گذشته باور آنها صیانت اجرام فلکی از خرق و التیام و کون و فساد بود؛ نه فلاسفه. ثانیاً پیدایش اهلّه محصول دگرگونی حرکت زمین و کره ماه است؛ نه بر اثر تغیّر قرص قمر یا فلک بر فرض وجود آن.
راز ذکر خصوص حجّ
رؤیت هِلال برای روزهگرفتن اثر دارد، چنانکه در روایت است: «صُمْ للرّؤیه و أفْطِر للرّؤیه» ۱
تناسب این آیه با آیات قبل که درباره روزه بود، اقتضا میکرد که به جای حج از سایر احکام صوم یاد شود؛ ولی برپایه برخی ادله که ذیلاً برخی از آنها بازگو میشود، خصوص حج ذکر شده است:
۱- حج نزد مردم حجاز و مشرکان، سنّت ابراهیمی شناخته میشد و از اهمیت ویژهای برخوردار بود و برای آنها محور درآمد مهمی به شمار میرفت، از اینرو پس از عنوان عامِ ﴿لِلنّاس﴾ فقط از حج یاد شد.
۲- روزه در جاهلیت رایج نبود و به همراه اسلام آمد؛ ولی حج بود، ازاینرو آیه ضمن بیان حکمت تشکلات ماه، برای بیان ثبات و تخلف ناپذیری موسم حج، آن را جدا ذکر کرد، چون مشرکان گاه برای اینکه بتوانند بجنگند، دو ماه ذیقعده و ذیحجه را که هم از ماههای حج و هم از ماههای حرام بود، تغییر میدادند و قرآن برای بیان این مسئله که ماههای حج را که معلوم است:
^ ۱ – ـ تهذیب الاَحکام، ج۴، ص۱۵۹٫
۵۴۳
﴿الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومتٌ) ۱ نباید تغییر داد، میقات حج را جداگانه ذکر کرد ۲٫
۳- برای زمینه سازی آیات حج که بعداً میآید، از میان عبادات دارای وقت خاص، حج را جدا آورد.
۴- هیچ عبادتی مشروعیت آن به ماه خاص وابسته نیست، حتی روزهگرفتن، زیرا گرچه ماه رمضان صوم خاص خود را دارد؛ ولی اصل صوم در تمام ایام سال به استثنای عید فطر و اضحی مشروع است، چنانکه عمره مفرده در تمام ایام سال مشروع است، بر خلاف حج که فقط در سه ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه مشروع است، پس حج عبادت ویژهای است که بستگی خاص به اهلّه دارد.
تذکّر: ابوحنیفه و مالک بر خلاف سایر فقها احرام حج را در تمام ایام سال صحیح پنداشتهاند، در حالی که فقیهان دیگر بین حج و عمره فرق نهاده و احرام عمره را در طول سال درست دانستهاند؛ لیکن احرام حج را به شهادت نصوص خاص، مخصوص سه ماه شوال، ذیقعدهالحرام و ذیحجه الحرام دانستهاند.
منشأ برداشت ناصواب ابوحنیفه و مالک این بود که کلمه «اهلّه» در این آیه مطلق است و شامل همه هلالهای ایّام سال خواهد شد ۳ ، در حالی که عنوانِ اشهر حج در آیه دیگر ۴ و نیز نصوص خاص، آن را به سه ماه یاد شده تخصیص میدهد.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷٫
^ ۲ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۵ ۶، ص۴۱ ۴۶٫
^ ۳ – ـ ر.ک: تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۷۰؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۲۰۳۱۹٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷٫
۵۴۴
بیان نیکی با معرّفی سیمای نیکان٭
خداوند قرآن کریم را نازل کرد تا نور و هدایتی برای تربیت انسانها باشد. قرآن هرگز کتاب علمی محض نیست تا صرفاً درصدد تعلیم و تعریف مفاهیم خشک علمی باشد، زیرا این کار، هرچند در بخش تعلیم نافع است؛ ولی در بخش تزکیه سودمند نیست و با هدف قرآن سازگاری ندارد، از این رو خداوند در این آیه نیکی را با معرّفی سیره و سیمای نیکان شناساند و فرمود: نیکی آن نیست که از پشت خانهها وارد شوید، بلکه نیکی، کسی است که پرهیزگار باشد: ﴿ولَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی﴾.
غرض آنکه فهم معنای نیکی، کاری علمی است و چندان سودی ندارد؛ ولی فهمیدن نیکی در سیره و سیمای نیکان، عامل هدایت و ارشاد و از اهداف قرآن است. با این بیان، دیگر نیازی به تکلّفات و ترکیبات ادبی محتملِ در کتابهای تفسیری نیست ۱ ، زیرا خداوند میخواهد اخلاق و نیکی را با تشریح سیره نیکان معرّفی کند. البته برای تصحیح ادبی مبتدأ و خبر یا اسم و خبر باید تناسب لازم را بازگو کرد.
نیکی در محور تقواست
از مقایسه این آیه و آیه ﴿لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَکُم… ) ۲ میتوان استفاده کرد که جمله ﴿ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی﴾ جامع همه خصوصیات مطرح شده در آن آیه
^ ۱ – ـ در این باره و اینکه «بِرّ» چیست و «بارّ» کدام است، در تفسیر آیه ۱۷۷ به طور مبسوط بحث شد.
^ ۲ – ـ ر.ک: التبیان، ج۲، ص۱۴۱ ۱۴۲؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۲۶٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۷٫
۵۴۵
است و درحقیقت، این آیه اجمالی است بعد از تفصیل. خصوصیاتِ آن آیه بدین شرح است:
۱- مسائل اعتقادی؛ مانند ایمان به خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب خدا و پیامبران الهی.
۲- مسائل عبادی و معنوی؛ چون نماز، روزه و جهاد.
۳- مسائل اقتصادی؛ نظیر معاملات، پرداخت زکات، انفاق به خویشان و درماندگان.
۴- مسائل اخلاقی و اجتماعی؛ بسان صبر در برابر سختیها و محرومیتها، وفای به عهد و حضور در خط مقدّم جبهه.
جمله ﴿اُولئِکَ الَّذینَ صَدَقوا واُولئِکَ هُمُ المُتَّقون) ۱ در آن آیه نشان میدهد که ابرار همان راستگویان و متّقیان هستند و برّ و نیکی در محور تقواست، چنان که در این آیه نیز بیان شده است.
مبارزه با سنّتهای جاهلی
مبارزه با سنّت و بدعتهای غلط جاهلی رایج در میان مشرکان، از برنامههای اصلی قرآن کریم است. برخی از این سنتهای غلط در مراسم حجّ ظهور و بروز داشت؛ مانند: طواف با بدن برهنه ۲ ، آویختن گوشت قربانی و مالیدن خون آن به دیوار کعبه ۳ ، صدقه دادن لباسی که در آن برای حجّ مُحرم میشدند ۴ و
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۷٫
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۸۱؛ بحار الاَنوار، ج۳۵، ص۲۹۱٫
^ ۳ – ـ تفسیر جوامع الجامع، ج۲، ص۸۵؛ بحار الاَنوار، ج۶۷، ص۲۷۵٫
^ ۴ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۸۱؛ بحار الاَنوار، ج۳۵، ص۲۹۱٫
۵۴۶
احرامنبستن در لباسی که در آن معصیت کرده بودند ۱٫
یکی دیگر از بدعتها و سنتهای غلط جاهلی رایج که در تفسیرهای کهن نیز آمده است این بود که در حال احرام حج از پشت خانه به آن وارد میشدند. آنان که خانه گِلی داشتند، پشت اتاق را سوراخ میکردند و از آنجا رفت و آمد میکردند، یا با نردبان از پشت بام وارد خانه میشدند. چادرنشینان نیز لایه پشت خیمه را بالا میزدند و از آنجا مخفیانه رفت و آمد میکردند ۲٫ آیه مورد بحث بر آن سنّت غلط، خط بطلان کشید.
جمله ﴿ولَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها﴾ نفی فضیلت است؛ نه اثبات رذیلت، زیرا فقط بیان میکند که از پشت خانه وارد شدن کاری شایسته و فضیلت نیست؛ ولی رذیلت بودن یا نبودن آن را افاده نمیکند. آری جمله ﴿وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾ به قرینه تقابل میفهماند فضیلت در این است که انسان از در خانه وارد آن شود، در نتیجه طرف مقابلش رذیلت خواهد بود.
امر در ﴿وَ أتُوا البُیوت﴾ مولوی نیست، بلکه ارشاد به خوب بودن کاری است که متعارف بین مردم و موافق با غرض عقلایی در ساختن خانهها و قراردادن در برای ورود و خروج است. این جمله برای نهی از عادت بد و غیرموجّه و غیرعقلایی اعراب جاهلی و ارشاد به این است که راه پسندیده، ورود از در خانه است ۳٫
در جاهلیت همانگونه که نقل معتبرْ حاکم نبود، عقل برهانی هم معزول بود. این آیه ضمن شکوفا کردن عقل برهانی، جامعه را به رهنمود عقل دعوت
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۳۵، ص۲۹۰٫
^ ۲ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۹۱ ۴۹۲٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۲، ص۵۷٫
۵۴۷
کرده و فتوای آن را امضا میکند.
راه و بیراهه
جمله ﴿وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾، بیان این اصل جامع و کلی است که هر کاری را باید از راه خاصّ آن وارد شد و بیراهه نرفت.
راه ورود انسان به کارها خصوص مسیر مشروع آن است و راه نامشروع، هرچند به حسب ظاهر سهل و سریع باشد، بیراهه است و باید از آن پرهیز شود، چون هرگز هدف وسیله را توجیه نمیکند و انسان از راه گناه به مقصد نمیرسد. گناه، دالان ورودی به کارها نیست، بلکه بیراهه رفتن و از پشت خانه وارد آن شدن است. آنان که میخواهند از راههای باطل، مانند ریاضتهای غیر شرعی و توسلهای بیجا، به مقصد برسند، سخت در اشتباهاند، زیرا بیراهه به مقصد نمیرسد.
تذکّر: استنباط اینگونه از مطالب از آیه مورد بحث مبنی است بر آنکه پیام آیه اصل کلی و جامع باشد؛ نه خصوص حال حج و ورود به خانه از پشت آن و چون قرآن حکیم بهترین مصداق «جوامع الکلم» است که به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اعطا شده: «اُعْطیتُ جوامع الکلم» ۱ مادامی که محذور عقلی یا نقلی نباشد میتوان از آیات آن چنین استفادههایی را برد، و گستره آن در پیش است.
بیت ظاهری و بیت معنوی
واژه «بیت» در این آیه، به بیت ظاهری اختصاصی ندارد، بلکه بیت معنوی را
^ ۱ – ـ من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۴۱٫
۵۴۸
نیز شامل میشود. بیت ظاهری، خانه معمولی است که طبق دستور آیه باید از دَرِ آن وارد شد؛ نه از پشت آن، چنانکه رسم مشرکان حجاز بود. بیت معنوی، بیت نبوت، امامت و ایمان است که در آیاتی از قرآن به آن اشاره شده است؛ مثلاً حضرت نوح(علیهالسلام) از خدا چنین میطلبد: ﴿رَبِّ اغفِر لی ولِولِدَی ولِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِنًاً) ۱ مقصود از ﴿بَیتِی﴾ بیت نبوت و ایمان است؛ نه خانه شخصی حضرت نوح(علیهالسلام). هر کس که داخل آن خانه شود، مشمول دعای مخصوص حضرت نوح(علیهالسلام) خواهد شد ۲٫
نیز ﴿بُیوت﴾ در آیه ﴿فی بُیوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ ویُذکَرَ فیهَا اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالغُدُوِّ والاءصال) ۳ به مساجد و مشاهد مشرّفه اختصاصی ندارد، بلکه ذوات نورانی معصومان(علیهمالسلام) نیز از مصادیق بارز این بیوت رفیع هستند، چنان که در بحث روایی خواهد آمد، پس مقام رسالت، امامت و ولایت نیز بیت رفیع حق است. برای رسیدن به این بیوت معنوی هم باید از راه آنها وارد شد؛ نظیر «أنا مدینه العلم و علیّ بابها فمن أراد مدینه العلم فلیأتها من بابها» ۴
تقوا، زمینه رستگاری
تقوا مقدمه و زمینه رستگاری است: ﴿واتَّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحون﴾. درحقیقت، تقوا نسبت به بعضی از امور مقصد است؛ ولی نسبت به کمال آینده وسیله، و فلاح هدف آن است. تقوا برای مصونیت داشتن در راه است.
^ ۱ – ـ سوره نوح، آیه ۲۸٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج۲۰، ص۳۷٫
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۳۶٫
^ ۴ – ـ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۰ و۶۱۴؛ تحف العقول، ص۴۳۰٫
۵۴۹
انسان برای حفظ جان خود از دشمنان و راهزنان سپر برمیگیرد و رهزن همواره انسان سالک را تهدید میکند و آنگاه که سالک به مقصد رسید، راهزنی نیست.
امر به تقوا نشان میدهد که سالک هنوز در راه است و باید خود را حفظ کند تا به رستگاری که مقصد است، دست یابد، بنابراین، جمله «واتَّقوا اللّه»، بنابر احتمال دومی که درباره سؤال مطرح در این آیه گذشت، به این معناست که از خدا پروا کنید و از چیز بیفایده نپرسید و احکام الهی را تغییر ندهید و هر عبادتی را در موسم خاص خود انجام دهید و همواره از در خانه وارد شوید و هر کاری را از مسیر اصلی آن طی کنید و از بیراهه رفتن و ورود از پشت خانه بپرهیزید. غرض آنکه تقوا را در همه شئون زندگی پیشه خود سازید.
اشارات و لطایف
۱- سؤال در قرآن
قرآن کریم سؤالهای فراوانی را که مردم از پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کردهاند بازگو کرده است. این پرسشها همانطور که قبلاً بیان شد گاهی راجع به قرب و بُعد مبدأ است که به شناخت وصف مبدأ بازمیگردد؛ مانند ﴿واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ) ۱ زیرا از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) پرسیدند: آیا خداوند دور است که او را با ندا بخوانیم یا نزدیک است که او را به نجوا بخوانیم؟ آنگاه خداوند دو مطلب را افاده فرمود؛ یکی جواب سؤال از قرب و بعد خدا که به شناخت وصف او برمیگردد. دیگری اجابت خواستههای داعیان است. سؤال اول استفهامی است و سؤال دوم که مستور است استعطایی است.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۶٫
۵۵۰
زمانی سؤال از راز و رمز تدبیر خداوند نسبت به چیز معینی است؛ نظیر آیه مورد بحث، و گاه سؤال از معاد، حقایق تاریخی، حقایق فلسفی و کلامی و احکام دین است؛ مانند ﴿یَسَلونَکَ عَنِ السّاعَهِ اَیّانَ مُرسها) ۱ ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ الجِبالِ) ۲ ﴿ویَسَلونَکَ عَن ذِیالقَرنَینِ) ۳ ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ الرّوحِ) ۴ ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ المَحیضِ) ۵ و ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فیهِ) ۶
در آیه مورد بحث، از «أهلّه» یعنی حالات و تغییرهای گوناگون ماه (هلال ، بدر و محاق)سؤال شده است.
تذکّر: فخر رازی میگوید: ۱٫ سؤالهای قرآنی چهارده تاست که هشت سؤال از آن در سوره بقره، نهم در مائده، دهم در انفال، یازدهم در بنیاسرائیل (اسراء)، دوازدهم در کهف، سیزدهم در طه و چهاردهم در نازعات است.
۲٫ این سؤالها ترتیب عجیبی دارند. دو سؤال در شرح مبدأ است و دو سؤال در شرح معاد. نظیر این ترتیب آن است که در قرآن دو سوره، آغاز آن ﴿یاَیها النّاس﴾ است. این دو سوره، یعنی سوره نساء و سوره حج، یکی در نصف اول قرآن و دیگری در نصف دوم آن است. آنچه در نصف اول است راجع به شرح مبدأ است و آنچه در نصف دوم است راجع به شرح معاد است،
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۸۷٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۰۵٫
^ ۳ – ـ سوره کهف، آیه ۸۳٫
^ ۴ – ـ سوره اسراء، آیه ۸۵٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۲٫
^ ۶ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۷٫
۵۵۱
… فسبحان من له فی هذا القرآن أسرار خفیّه و حِکَمٌ مطویّه لا یعرفها إلاّ الخواص من عبیده ۱٫
۲- فراریانِ از درِ شهر شهود و علم
نژاد امّی که مبتلا به جاهلیت مزمن و دیر پا شده است، نه از بیت علم آگاه، نه از در ورودی آن باخبر و نه از کلید آن مستحضر است. ابن عباس میگوید: قوم رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کمترین سؤال را از آن حضرت داشتند ۲ ؛ یعنی اگر اقوام دیگر از پیامبران خود پرسش چندانی نداشتند قوم رسول گرامی از دیگر اقوام عقب افتادهتر بودند.
اگر در صدر اسلام در میان صحابه خِردورزان بسیاری بودند و مسائل فراوانی از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میپرسیدند، امروز گرفتار بسیاری از مشکلات علمی و عملی نبودیم. متأسفانه در بین صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کمتر افرادی دارای لسان سَئول و قلب عَقول بودهاند.
علامه طباطبایی میفرمودند: حدود دوازده هزار نفر محضر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ادراک کردند؛ ولی هیچیک نتوانستند به اندازه امیرمؤمنان، علی(علیهالسلام) از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطالبی را بپرسند و سخنان آن حضرت را ضبط کنند، چون حضرت علی(علیهالسلام) دارای لسانی سَئول و قلبی عَقول بود: «إنّ ربّی وهب لی قلباً عقولاً و لِساناً سؤولاً» ۳
پرسش بجا و به شکل مطلوب، سؤال از مسائل سودمند عقلی و نقلی و
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۲۹٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ بحار الاَنوار، ج۴۰، ص۱۵۷٫
۵۵۲
پرسش همراه با تفکر، در تعالی دانش بسیار مؤثر است، از اینرو اسلام به اصل پرسشگری و خوب پرسیدن: «حُسْن السؤال نصف العلم» ۱ و از مسائل علمی و سودمند سؤال کردن، بسیار سفارش کرده و فرموده است که در مجالس خود مسائل علمی و مباحث مفید را مطرح کنید تا با این برنامه عملی گروهی بهرهمند و مأجور شوند: «العلم خزائن و المفاتیح السؤال، فاسألوا یرحمکم الله فإنّه یؤجر فی العلم أربعه: السائل والمتکلّم والمستمع والمحبّ لهم» ۲
تحول عظیمی که با طلوع اسلام در فرهنگ و تمدن آن عصر پدید آمد زمینه صدها سؤال علمی را فراهم کرد، هرچند آنان که اهل پرسش بودند به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دسترسی نداشتند و آنانکه دسترسی داشتند اهل سؤال نبودند و گاهی با شنیدن صدای طبل تجاری، مسجد را رها کرده و رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در حال خطبه نماز جمعه ایستاده تنها میگذاشتند ۳٫ پرسشهای محدود حجازیها همان بود که قرآن یاد کرده و فخر رازی، چنانکه گذشت، رقم آنها را طبق استخراج، به چهارده عدد ثبت کرده است.
لازم است عنایت شود در موردی که عنوان سؤال به صیغه جمع یاد شده است، مانند ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ الرّوح) ۴ و…، گاهی پرسش کنندگان متعدد بودهاند و زمانی بیش از یک نفر نبوده؛ ولی اصل مطلبْ مورد نیاز عدّهای بوده و مایل به پرسش بودهاند، هرچند به آن توفیق نیافتهاند.
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۱، ص۲۲۴٫
^ ۲ – ـ کتاب الخصال، ص۲۴۴ ۲۴۵٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۹ ۱۰، ص۴۳۶؛ البرهان، ج۸، ص۱۴٫
^ ۴ – ـ سوره اسراء، آیه ۸۵٫
۵۵۳
حسّاسترین مطلبی که حاکی از تحجّر و جمود فراریان از دَرِ شهر شهود و بینش و باب مدینه علم و دانش است اینکه حضرت علی بن ابی طالب، امیرمؤمنان(علیهالسلام) رسماً اعلام فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض» ۱ ولی پرسش شایستهای از آن حضرت که درخور اهتمام باشد صورت نگرفت.
۳- اثاره و شکوفایی دفائن عقول و نقول
گستره سؤال تا روز قیامت که اوضاع دنیا برچیده میشود ادامه دارد. اگر مردم عصر رسالت قصور یا تقصیری در پرسیدن داشتند مردم عصر کنونی که از فرهیختگاناند هم حق سؤال دارند و هم پرسشْ مورد تکلیف آنهاست؛ یعنی در احقاق حقْ مکلّف و در استیفای حقوقْ موظّفاند.
کیفیت سؤال به این است که هر مطلب جدیدی که درباره جهانبینی، انسانشناسی، رابطه انسان با جهان، آغاز و انجام جهان و مانند آن ارائه شده باید اوّلاً به طور کامل تحلیل شود تا بدون سنجش کامل مورد ارزیابی قرار نگیرد. ثانیاً بعد از آنکه پژوهش درباره آن به نصاب لازم رسید بر قرآن کریم عرضه شود تا حق و باطل آن معلوم گردد. همین تعامل متقابل بین علم و وحی مایه اثاره دفائن عقول از یکسو و سبب شکوفایی دفائن نقول از سوی دیگر است.
با این دو اثاره و دو داد و ستد بین فراوردههای عقلی و نقلی، حقایق دینی به خوبی استنباط میشود، زیرا دین مجموعه عقاید، اخلاق و احکام فقهی و
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۹۳ و خطبه ۱۸۹٫
۵۵۴
حقوقی است که از لحاظ هستیشناسی منبع آن اراده و علم ازلی خداست و پذیرش آنها به عنوان تدین و ایمان وظیفه انسان است که در واقع بیانگر حق اوست و معرفت آنها از لحاظ معرفتشناسی برعهده عقل برهانی و نقلی معتبر است که هر دو کاشف دیناند و هیچیک به تنهایی کافل آن نخواهند بود و هرگز عقل در برابر دین نیست، بلکه در مقابل نقل و معامل با آن است.
همانطور که قرآن ناطق صلای «سلونی قبل أن تفقدونی» ۱ سر داد قرآن صامت که ناطق حقیقی است، ندای «سلونی و لا تهجرونی» سرمیدهد و از بهترین راههای سؤال از آن عَرْض مکتبهای علمی جهان درباره معرفتشناسی، جهانبینی، انسانشناسی و سایر فنون مربوط به آن بر قرآن حکیم و دریافت فتوای آن درباره این مکتبهاست، زیرا معنای همگانی و همیشگی بودن قرآن و پیام خاتمیّت آن نیز همین است.
۴- سهم دین در علوم
قرآن حکیم زمینه پژوهش عمیق در مسائل طبیعی و فراطبیعی را فراهم کرد و برخی از اصول و مبادی آن را بازگو کرد و حلّ بعضی از اصول دیگر را برعهده عقل برهانی، اعم از تجربی و تجریدی گذاشت و محصول عقل را مانند ثمره نقل، وسیله رهیابی به معارف دین قرار داد. به عنوان نمونه میتوان آیه ﴿اَوَ لَم یَرَ الَّذینَ کَفَروا اَنَّ السَّموتِ والاَرضَ کانَتا رَتقًا فَفَتَقنهُما وجَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَّ شیءٍ حَی) ۲ و آیه ﴿قُلسیروا فِی الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ بَدَاَ الخَلقَ ثُمَّ اللّهُ یُنشِیءُ
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۹۳ و خطبه ۱۸۹٫
^ ۲ – ـ سوره انبیاء، آیه ۳۰٫
۵۵۵
النَّشاَهَ الاءاخِرَهَ اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدیر) ۱ را یاد کرد، زیرا آیه نخست میتواند ناظر به مسائل طبیعی باشد، زیرا بیان میکند که از تطوّر شیء رتق و بسته، شیء فتق و باز پدید میآید؛ نظیر تولّد جرم کیهانی از جرم کیهانی دیگر که قبلاً رتق و بسته بودند و بعداً فتق و گشوده شدند و آیه دوم میتواند ناظر به مسائل فراطبیعی باشد، زیرا از پدید آمدن اصل هستی مخلوق، نه تحوّل آن، و از ظهور اصل وجود شیء، نه تطوّر آن، سخن به میان میآورد و آنقدر متقن و با طمأنینه دعوت میکند که هیچ تردیدی به حریم امن خود راه نمیدهد و با بررسی حکیمانه معلوم میشود که خداوند تنها مبدأ و تنها معاد است.
از اینجا میتوان به حقیقت دیگر پی برد و آن اینکه نه وحی الهی دانش را محدود، و نه انسان کاملِ وحییاب، نظیر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قلمرو آن را تحجیر کرده است. وقتی قرآن مجید قلمرو پژوهش را از عقل تجربی تا عقل تجریدی بازکرد و چنین میدانی هر لحظه پرسش آفرین است، حتماً فکر صحیحی برای آن پیشبینی کرده است.
اگر در موردی سؤال کننده امّی و مطلب مورد سؤال عمیق بود و از اینرو جواب اقناعی به او داده شد، نباید آن را محور پرسش و پاسخ قرآن حکیم دانست، زیرا همین کتاب الهی درباره همین قمر و حالات آن مطالب عمیق دیگری را در آیات جداگانه ارائه فرموده است؛ لیکن همانطور که فطاحل و فحول علمی حوزههای دینی از جمله ﴿وما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولا) ۲ مطالب عمیق اصول فقه را استنباط میکنند و با اثاره دفائن عقلی آنها را از متن
^ ۱ – ـ سوره عنکبوت، آیه ۲۰٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۵٫
۵۵۶
آیه استخراج میکنند، از آیات کیهانشناسی، دریا شناسی، زمین شناسی و… نیز میتوان با اِثاره دفائن عقلی، مطالب عمیقِ فنون یاد شده را استنباط کرد و سؤالهای تولید شده را بر آیات دیگری یا روایات معتبر معروض داشت و پاسخ طمأنینه بخش را از مجموع آنها استظهار کرد و سهم دین را در علوم انسانی خلاصه نکرد و علم و دین را مقابل هم قرار نداد.
در اینجا تذکر این نکته سودمند است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) چون «مزکّی» و «معلّم کتاب و حکمت» است: ﴿ویُزَکّیهِم ویُعَلِّمُهُمُ الکِتبَ والحِکمَهَ) ۱ ازاینرو هرگونه سؤال علمی، تاریخی، سیاسی و شرعی را که در تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت نقش داشت براساس همان رسالت تزکیه و تعلیم پاسخ میداد.
توضیح آنکه محور اصلی قرآنِ حکیمْ تعلیم کتاب و حکمت برای تعمیق اندیشه صائب و تزکیه نفوس برای تحقق انگیزه صالح است، از اینرو هم آنچه را خود ارتجالاً طرح میکند و هم آنچه را به عنوان پاسخ پرسش محقّق یا مقدّر ارائه میکند، در همین محور و مدار است. از طرف دیگر چون قرآن، تنها کتاب موعظه و اخلاق نیست، بسیاری از مسائل علمی و طبیعی را نیز با شکوفا کردن گنجینههای عقلی جامعه: «یثیروا لهم دفائن العقول» ۲ پاسخگوست؛ اما در مقام عمل، که مطلب جدای از مبحث کنونی است، برای اینکه راه ابتکار و نوآوری بشر بسته نگردد و استعدادهای نهفته از بین نرود، به درخواست معجزهگونه و سؤالهایی که دارای راههای طبیعی است پاسخ نداده است؛ مثلاً گاهی از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میخواستند که کوههای اطراف مکه
^ ۱ – ـ سوره آلعمران،آیه ۱۶۴٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱، بند ۳۷٫
۵۵۷
را از جا برکَنَد و دشت وسیعی را برای آنان فراهم کند تا کشاورزی کنند و زمانی تقاضای پدید آمدن چشمه، باغ با نهرهای جاری و… میکردند ۱ ؛ ولی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای اینکه قدرت فکری و عملی آنان شکوفا شود، جز در موارد ضروری، استنکاف میفرمود و از تعلیم مسائل علمی و فنی و طبیعی که قادر به فراگیری آن بودند، دریغ میداشت، زیرا عالم شدن به مسائل طبیعی و اجرای آن مقدور و میسور انسان، و گواه آن کشفیات فراوان بشر است.
آنچه برای انبیا(علیهمالسلام) اولویت داشت، تزکیه و تربیت بشر بود؛ به اینگونه که هم استعداد علمی آنان را شکوفا سازند و هم توان عملی آنان را اثبات کنند و هم به آنان بگویند که علم و عمل ابزار و وسیلهاند؛ نه هدف. هدف اصلی همان خلیفه خدا شدن و تعالی روح عبودیت است.
بحث روایی
۱- شأن نزول
عن ابن عبّاس فی قوله: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الاَهِلَّه﴾، قال: نزلت فی معاذ بنجبل و ثعلبه بن غنمه و هما رجلان من الأنصار؛ قالا: یا رسول الله! ما بال الهلال یبدو و یطلع دقیقاً مثل الخیط، ثمّ یزید حتّی یعظم و یستوی و یستدیر، ثمّ لایزال ینقص و یدق حتّی یعود کما کان لایکون علی حال واحد؟ فنزلت: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الاَهِلَّهِ قُل هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ﴾ فی محلّ دینهم و لصومهم و لفطرهم و عدّه نسائهم و الشروط الّتی تنتهی إلی أجل معلوم ۲٫
قال معاذ بن جبل: یا رسول الله! إنّ الیهود تغشانا و یکثرون مسألتنا
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیات ۹۲۹۰؛ سوره رعد، آیه ۳۱٫ ر.ک: الدر المنثور، ج۴، ص۶۵۱ ۶۵۲٫
^ ۲ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۹۰٫
۵۵۸
عنالأهله. فأنزل الله تعالی هذه الایه ۱٫
قال قتاده: ذکر لنا أنّهم سألوا نبی الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): لم خلقت هذه الأهلّه؟ فأنزل الله تعالی: ﴿قُل هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّّ) ۲
قال المفسرون: کان الناس فی الجاهلیه و فی أول الإسلام إذا أحرم الرجل منهم بالحجّ أو العمره، لم یدخل حائطاً و لا بیتاً و لا داراً من بابه، فإن کان منهل المدن نَقَب نَقْباً فی ظهر بیته، منه یدخل و یخرج أو یتّخذ سُلّماً فیصعد فیه و إن کان من أهل الوبر، خرج من خلف الخیمه و الفسطاط و لایدخل من الباب حتی یُحلّ من إحرامه و یرون ذلک دیناً إلاّ أن یکون من الحُمْس و هم قریش و کنانه و خزاعه و ثقیف و خثعم و بنو عامر بن صعصعه و بنوالنضر بن معاویه. سُمّوا حمساً لشدّتهم فی دینهم. قالوا: فدخل رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ذات یوم بیتاً لبعض الأنصار، فدخل رجل من الأنصار علی أثره من الباب و هو محرم فأنکروا علیه، فقال له رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لم دخلت من الباب و أنت محرم؟» فقال: رأیتک دخلت من الباب فدخلت علی أثرک، فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إنّی أحمسی». قال الرجل: إن کنت أحمسیاً فإنّی أحمسی دیننا واحد، رضیت بهُدیک و سمتک و دینک. فأنزل الله تعالی هذه الایه ۳٫
و أما قوله: ﴿لَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾، قال: نزلت فی أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) لقول رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أنا مدینه العلم و علی(علیهالسلام) بابها و لاتدخلوا المدینه إلاّ من بابها» ۴
اشاره: أ. برخی مفسران، روایت نقل شده از معاذ را ضعیف دانستهاند ۵ ؛
^ ۱ – ـ اسباب نزول القرآن، ص۵۵٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ همان، ص۵۷٫
^ ۴ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۶۸٫
^ ۵ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۱۰۷؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۲۰۲٫
۵۵۹
لیکن با اغماض از سند، دسیسه یهود و فتنه آنان در اینگونه پرسشها مشهود است.
ب. قبل از نازل شدن جواب، روش مردم در زندگی روزانه و ماهانه براساس هلال محوری بود، چنانکه حج جاهلی خود را بر محور اهلّه تنظیم میکردند، بنابراین، چیز جدیدی از جواب بهره آنان نشد که قبلاً از آن آگاه نبودهاند، مگر آنکه گفته شود با آمدن جواب مطمئن شدهاند برداشتی که قبلاً از هلالها داشتند صحیح بود.
ج. تطبیق آیه مورد بحث بر بیت ولایت، امامت و مانند آن، همانطور که در بحث تفسیری گذشت، از آیهای که میتواند از بهترین مصداق «جوامعالکلم» باشد رواست.
۲- مراد از «أهلّه»
عن الحلبی، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: سألته عن الأهلّه؟ فقال: «هی أهله الشهور؛ فإذا رأیت الهلال، فصُم و إذا رأیته فأفطر» ۱
اشاره: آنچه در ذیل حدیث یاد شده از باب تطبیق اصل جامع بر بعضی از مصادیق آن است و هیچگونه حصری از آن بر نمیآید، به ویژه آنکه در متن آیه جریان حج صریحاً بیان شده است.
۳- حکمت اهلّه
عن أبی الجارود، قال: سمعت أبا جعفر محمّد بن علی(علیهماالسلام) یقول: «صُم حین
^ ۱ – ـ تهذیب الاَحکام، ج۴، ص۱۶۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۵۷٫
۵۶۰
یصوم النّاس و أفطر حین یفطر النّاس، فإنّ الله (عزّوجلّ) جعل الأهلّه مواقیت» ۱
عن جعفر بن محمّد(علیهماالسلام) فی قوله عزّوجلّ: ﴿قُل هِی مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّّ﴾ قال: «لصومهم و فطرهم و حجّهم» ۲
اشاره: حکم مزبور ناظر به غالب احوال و شرایط است که اگر ماه را یک نفر ببیند دیگران که در صدد استهلالاند خواهند دید، هرچند ممکن است کسی به تنهایی ماه را ببیند آنگاه وضعیت افق دگرگون شود و دیگران آن را نبینند.
۴- انتخاب راه مناسب
عن أبی جعفر(علیهالسلام) فی قول الله عزّوجلّ: ﴿وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾، قال: «یعنی أن یأتی الأمر منوجهه [ها] أیّ الاُمور کان» ۳
اشاره: این حدیث، گویای همان اصل کلی است که از ذیل آیه مورد بحث استفاده شد و آن اینکه باید به هر کاری از راه مناسب آن وارد شد. کلیّت این اصل، امور اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و… را شامل میشود؛ مثلاً راه فراگیری دین و معنویات، قرآن و ائمّه اطهار(علیهمالسلام) و عقل برهانی است «أین السبیل بعد السبیل… » ۴ «انّ الصراط صراطان… »، یکی
^ ۱ – ـ تهذیب الاَحکام، ج۴، ص۱۶۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۹۳٫
^ ۲ – ـ تهذیب الاَحکام، ج۴، ص۱۶۶؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۵۸٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۶٫
^ ۴ – ـ اقبال الاعمال، ص۶۰۶؛ بحار الاَنوار، ج۹۹، ص۱۰۷٫
۵۶۱
دین و دیگری امام ۱ ، «إنّ لله علی النّاس حجّتین… » ۲ و هر کس جز این راه را برگزیند بیراهه رفته است.
۵- اهل بیت(علیهمالسلام)، درهای الهی
عن علی(علیهالسلام): «نحن الشِّعار والأصحاب والخزنه والأبواب و لاتؤتی البیوت إلاّ منبوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سُمّی سارقاً» ۳
عن سعد، عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: سألته عن هذه الآیه: ﴿ولَیسَ البِرُّ بِاَنتَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾، فقال: «آل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أبواب الله و سبیله و الدّعاه إلی الجنّه و القاده إلیها و الأدلّاء علیها إلی یوم القیامه» ۴
قال الصادق(علیهالسلام): «الأوصیاء هم أبواب الله عزَّ وجلَّ الّتی یؤتی منها و لولا هم ما عرف الله (عزّ وجلّ) و بهم احتجّ الله (تبارک وتعالی) علی خلقه» ۵
عن أبی جعفر(علیهالسلام): من أتی آل محمّد أتی عیناً صافیه تجری بعلم الله لیس لها نفاد و لا انقطاع، ذلک بأنّ الله لو شاء لاََراهم شخصه حتّی یأتوه من بابه؛ و لکن جعل آل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أبوابه الّتی یؤتی منها و ذلک قول الله (عزّوجلّ): ﴿ولَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِنبوبِها) ۶
^ ۱ – ـ تأویل الآیات الظاهره، ص۳۰٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۶٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴، بند ۳۲٫
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۶٫
^ ۵ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۹۳٫
^ ۶ – ـ البرهان، ج۱، ص۴۱۶٫
۵۶۲
عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما(علیهماالسلام) قال: قلت له: إنّا نری الرجل منالمخالفین علیکم له عباده و اجتهاد و خشوع فهل ینفعه ذلک؟ فقال: «یا أبامحمّد! إنّما مثلهم کمثل أهل بیت فی بنی اسرائیل کان إذا اجتهد أحد منهم أربعین لیله و دعا الله، أُجیب و إنّ رجلاً منهم اجتهد أربعین لیله ثمّ دعا الله، فلم یستجب له، فأتی عیسی بن مریم(علیهالسلام) یشکو إلیه ما هو فیه و یسأله الدعاء له قال: فتطهّر عیسی(علیهالسلام) ثمّ دعا الله، فأوحی الله إلیه: یا عیسی! إنّه أتانی منغیر الباب الّذی أوتیمنه؛ إنّه دعانی و فیقلبه شک منک، فلو دعانی حتی ینقطع عنقه و تنتشر أنامله ما استجبت له قال: فالتفت عیسی(علیهالسلام) و قال: تدعو ربّک و فی قلبک شک من نبیّه؟ فقال: یا روح الله و کلمته قد کان ما قلت، فاسأل الله أن یذهب به عنّی، فدعا له عیسی(علیهالسلام)، فتقبل الله فیه و صار الرجل منجمله أهل بیته و کذلک نحن أهل البیت لایقبل الله عمل عبد و هو یشک فینا» ۱
عن أصبغ بن نباته، قال: کنت جالساً عند أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) فجاءه ابنالکوّا، فقال: یا أمیرالمؤمنین! من البیوت فی قول الله (عزّوجلّ): ﴿ولَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها﴾؟ قال علی(علیهالسلام): «نحن البیوت الّتی أمر الله بها أن تؤتی من أبوابها. نحن باب الله و بیوته الّتی یُؤتی منه، فمن بایعنا و أقرّ بولایتنا، فقد أتی البیوت من أبوابها و من خالفنا و فضّل علینا غیرنا، فقد أتی البیوت من ظهورها. … إنّ الله (عزّ وجلّ) لو شاء، عرّف الناس نفسه حتی یعرفوه و یأتونه من بابه و لکنه جعلنا أبوابه و صراطه و سبیله و بابه الّذی یؤتی منه فقال: فیمن عدل عن ولایتنا و فضّل
^ ۱ – ـ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۴۵۱٫
۵۶۳
علینا غیرنا، فانّهم «عن الصراط لناکبون» ۱
اشاره: در جوامع روایی امامیه، احادیث فراوانی آمده است که اوصیای پیامبرص، ابواب الهی هستند و اگر سخنان، تبلیغ و کوششهای آنان نبود، مردم هدایت نمیشدند. این روایات، از باب «جری» و بیان مصداقی از مصادیق آیه مورد بحث است و این آیه هرچند در مورد خاصی نازل شده باشد، معنایی عام و فراگیر دارد ۲٫
همانطور که قرآن حبل متین الهی است و انزال آن به معنای آویختن آن است، نه انداختن، از اینرو صدر و ساقه نشئه علم را زیر پوشش دارد، انسان کامل معصوم(علیهالسلام) که دارای مقام منیع نبوت، رسالت یا امامت است، ارسال یا اعزام وی به معنای آویختن چنین مقام فراگیری است که آغاز و انجام قلمرو عین را دربر میگیرد.
آنچه از حدیث مأثور و مشهور ثقلین برمیآید این است که انفکاک هیچیک از ایندو از دیگری در هیچ حدّی از حدود طبیعت، مثال و عقل محض ممکن نیست؛ یعنی نه در علوم ادبی میتوان بهره صحیح از قرآنِ بدون حدیث اهل بیت(علیهمالسلام) برد، زیرا این دو در قلمرو الفاظ و ادب و فنون آن هماهنگاند، و نه در دانشهای فقهی و حقوقی چنین بهرهای ممکن است و نه در معارف حِکَمی و کلامی میسور و نه در مشاهد عرفانی مقدور است.
راز مطلب آن است که هرچند قرآن به مثابه بیتْ و اَصل بوده و حدیث اهلبیت(علیهمالسلام) به منزله دَر و فرع محسوب میشود و از اینرو باید بر قرآن عرضه شود تا اصل اعتبار آن احراز گردد؛ لیکن تمامیت حجّت و به نصاب رسیدن
^ ۱ – ـ ر.ک: الاحتجاج، ج۱، ص۵۴۰؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۷۷٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج۲، ص۵۹٫
۵۶۴
هدایت، مرهون انضمام این دو وزنه وزین است و این دو حبل متین به هم کاملاً گره خوردهاند و ثمره تلخِ تفکیک یکی از دیگری که به عنوان «سرقت» مطرح شده، جز خسران چیز دیگری نخواهد بود، هرچند ممکن است این خسارتِ غمبار در دنیا ظاهر نگردد، زیرا آن انسان کامل معصوم(علیهالسلام) که امروز دَرِ مدینه علم و حکمت نبوی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، فردا دَرِ بهشت رضوان الهی است. آیا ممکن است کسی از غیر دَرِ بهشت بتواند وارد شود؟ آیا در روز عدل محض که حاکمی جز خداوند نیست و اراده احدی غیر از عزم الهی نافذ نیست میتوان بر خلاف مشیئت خدا کار کرد؟
۶- شهر علم و حکمت و درِ آن
قال النّبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أنا مدینه العلم و علیٌّ بابها، فمن أراد العلم فلیأت الباب»، «أنا مدینه العلم و علیٌّ بابها فلاتؤتی البیوت إلاّ من أبوابها»، «… کذب من زعم أنّه یصل إلی المدینه إلاّ من الباب» ۱ «أنا مدینه الحکمه و هی الجنّه و أنت یا علیُّ بابها، فکیف یهتدی المهتدی إلی الجنّه و لایُهتدیالیها إلاّ منبابها»، «أنا مدینه الجنّه و أنت بابها یا علیّ! کَذِب من زعم أنّه یدخلها من غیر بابها» ۲ «أنا مدینه الجنّه و علیٌّ بابها؛ فمن أراد الجنّه فلیأتها من بابها» ۳
اشاره: برای فراگیری دین و معنویات باید از راه خاص آن وارد شد و راه ورودی به مدینه دین و معنویاتْ انسانهای کامل معصوم(علیهمالسلام) هستند، از اینرو
^ ۱ – ـ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۰ و۶۱۴؛ تحف العقول، ص۴۳۰؛ بحار الاَنوار، ج۴۰، ص۲۰۶٫
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۴۰، ص۲۰۰ ۲۰۱٫
^ ۳ – ـ همان، ص۲۰۷٫
۵۶۵
از آنان که هم در مسائل تکوینی باب اللهند و هم در مسائل تشریعی، در جوامع روایی با تعبیر «أبواب الله» و «باب العلم» یاد شده است.
برای راهیافتن و نیل به حقیقت قرآن و معارف بلند آن راهی جز مدد گرفتن از عترت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست و جز این، بیراهه است و آن کسی که به بیراههرفتن تن میدهد فرجامی جز سرگردانی ندارد.
تذکّر: آنچه از اینگونه احادیث بر میآید این است که ورود به مدینه حکمت یا بیت علم از غیر دَرِ رسمی آن ممکن نیست و آنچه از بعضی روایات دیگر استظهار میشود این است که ورود به مدینه یا بیت از غیر دَرِ آن ممکن است؛ لیکن چنین کاری سرقت است. جمع این دو طایفه به این است که اولاً در محدوده تشریع چنین کاری مشروع نیست و ثانیاً پایان خوب نخواهد داشت، زیرا در هر بخشی از شئون حیات بشری موفقیّت فقط بهره متقیان است: ﴿والعقِبَهُ لِلمُتَّقین) ۱ و کسی که از غیر در وارد خانه میشود اهل تقوا نیست.
۷- خانههای علم و درهای آن
عن أمیرالمؤمنین(علیهالسلام): «و قد جعل الله للعلم أهلاً و فرض علی العباد طاعتهم بقوله: «وَ أتُوا البُیوتَ مِن اَبوبِها» و البیوت هی بیوت العلم الّذی استودعته الأنبیاءو أبوابها أوصیاؤهم» ۲
اشاره: در هر عصر و مصری وحی الهی ساطع و انسانهایی مخصوص
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۲۸٫
^ ۲ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۷۷٫
۵۶۶
رسالت آن را برعهده دارند و معصومان دیگری وصایت آنان را متعهّدند و این مطلب از شئون نبوّت عام است؛ نه از مناصب نبوت خاص؛ نظیر عصمت، وحییابی، اعجاز، ولایت و سایر شئون انبیای الهی که مخصوص به پیامبر خاص نیست.
همانطور که شخص رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و حدیث بیواسطه یا باواسطه وی به منزله دَری است به سوی وحی الهی و کتاب نازل از طرف خدا، شخص وصی معصوم(علیهالسلام) و حدیث بیواسطه یا باواسطه او نیز دَری است به سوی کلام خدا که علم ویژه خود را به انبیا(علیهمالسلام) عطا کرد و اوصیای معصوم آنان را دَرهای آن بیوت قرار داد.
٭ ٭ ٭
۵۶۷
بازدیدها: 336