أولئک الّذین اشتروا الضلاله بالهدی والعذاب بالمغفره فما أصبرهم علی النّار (۱۷۵)
گزیده تفسیر
راز خسران کتمانکنندگان حق و دین فروشان در داد و ستدهای اعتقادی، اخلاقی و عملی این است که بر اثر حبّ دنیا علم و عقل و هدایت و مغفرت را داده و جهل و سفاهت و ضلالت و عذاب میگیرند. آنها پیش از اینکه مغفرت را بدهند و عذاب را بگیرند، هدایت را دادند و ضلالت گرفتند، زیرا منشأ مغفرت، هدایت و منشأ عذاب، ضلالت است، چنان که مبدأ هدایت نیز علم و عقل و منشأ ضلالت، جهل و سفاهت است، بنابراین ترتیب ذکری مزبور طبق ترتیب طبیعی و بازگو کننده ریشه آن داد و ستدهاست.
اینگونه داد و ستد که معلوم نبودن خریدار در آن مؤید بازگشت آن به یک استبدال در عرصه عمومی عرضه کفر و دین است، در محدودهجان آدمی انجام میگیرد، نه بیرون از آن، و در آن، تبهکار به گونهای بدْ هویت خود را که با فطرت الهی آفریده شده و مهتدی بود میفروشد و اصل سرمایه را میبازد، ازاینرو راهی برای جبران و تجارت جدید برای او نیست.
کسی که خود را به آتش فروخت و آتش، ولی و اَصل او شد، توان مقاومت در برابر آن و قدرت رهایی از آن را ندارد.
۵۲
چنانچه مقصود از صبر بر آتش صبر گناه منتهی به آن باشد بر این مبناست که باطن گناهْ آتش است و تبهکاری که بر گناه اصرار دارد هماره در آتش است و چون صبر بر آتش مقدور انسان نیست جای سؤال است که چگونه آدمی بر آتش صبر میکند. تعبیر ﴿فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾ چنانچه مفید تعجّب باشد استبعادی ندارد، زیرا ثبوتاً محذور عقلی در تعجب خداوند در مقام فعل وجود ندارد.
تفسیر
تناسب آیات
جمله ﴿اُولئِکَ… ﴾ در آیه مورد بحث از لحاظ ادبی یا خبر دوم برای اسم ﴿إنّ﴾ مذکور در آیه قبل است یا جملهای مستقل و مستأنف است. بنابر وجه نخست، خبر اوّل إنَّ، جمله ﴿اُولئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ) ۱ است و تکرار ﴿اُولئِکَ﴾ در آیه مورد بحث، افزون بر بیان این مطلب که کتمان کنندگان حق چنان مشهورند که مورد اشاره قرار دارند، برای تنبیه به این نکته است که آنان غیر از حکم پیشگفته سزاوار احکامی دیگرند که به سبب اهمیت آن شایسته است به تنهایی و جدای از حکم سابق مطرح شود؛ نه اینکه معطوف و تابع آن حکم قرار گیرد.
بنابر وجه دوم، در این استیناف بیانی، علّت غوطهور شدن کتمانکنندگان حق در عذاب دوزخ و سبب استحقاق چنان وعید عظیم، که در آیه قبل مطرح شد، بیان میشود ۲٫
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۴٫
^ ۲ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۲۳ ۱۲۴٫
۵۳
قرآن کریم پس از ذکر کیفر کتمانکنندگان، اکنون برای تأکید بر دوری آنان از رحمت خدای متعالی به بیان حقیقت حال و کار آنها میپردازد ۱ و با تبیین حقیقت آنچه را دور افکندند و آنچه را به دست آوردند و نیز شناعت پیامدهای آن، چهره زشت داد و ستد آنها را که فطرت انسان از آن تنفر دارد و هرگز هیچ عاقلی آن را انجام نمیدهد، به تصویر میکشد ۲ این تصویر نشان دهنده رسیدن کتمانکنندگان حق به غایت زیانکاری و خسران است، زیرا نکوترین چیزها در دنیا هدایتیابی و دانش اندوزی است و نکوهیدهترین چیزها گمراهی و نادانی است. در آخرت نیز سودمندترین چیزها آمرزش و زیانبارترین چیزها عذاب است، بنابراین آنان که به لحاظ دنیا زشتترین چیزها را جایگزین بهترین امور کرده و به لحاظ آخرتْ زیانباراترین امور را به جای سودمندترین چیزها برگزیدند در هر دو سرا در خسران و زیاناند ۳٫
٭ ٭ ٭
راز خسران دین فروشان
کتمانکنندگان حق که دین را به دنیا فروختند، همانطور که در شرح آیه قبل مبسوطاً گذشت جز آتش چیزی نمیخورند، از شنیدن کلام خدا محروماند، هرگز تطهیر نخواهند شد و سرانجامْ عذابالیم در انتظار آنهاست: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الکِتبِ ویَشتَرونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً اُولئِکَ ما یَأکُلونَ فیبُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیمَهِ ولایُزَکّیهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِیم) ۴
^ ۱ – ـ ر.ک: نظم الدرر، ج۱، ص۳۲۱٫
^ ۲ – ـ تفسیر أبی السعود، ج۱، ص۲۲۷٫
^ ۳ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۴۷۳ ۴۷۴٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه۱۷۴٫
۵۴
راز این احکام چهارگانه، یعنی آتشخواری، محرومیت از شنیدن کلام لطفآمیز الهی، عدم توفیق تزکیه و محکومیت به عذاب الیم، زیانی است که دینفروشان در آن داد و ستد کردهاند، زیرا هدایت و مغفرت را داده و گمراهی و عذاب را گرفتهاند: ﴿اُولئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّللَهَ بِالهُدی والعَذابَ بِالمَغفِرَهِ فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾.
ریشه داد و ستدهای زیانبار اعتقادی
ترتیب ذکری داد و ستدها در آیه مورد بحث طبق ترتیب طبیعی آنهاست و بدینگونه بازگوکننده ریشههای آن داد و ستد است. راز قرار گرفتن مغفرت پس از هدایت و عذاب پس از ضلالت این است که مغفرت نتیجه شیرین هدایت، و عذابْ ثمر تلخ ضلالت است، چنانکه خدای سبحان فرمود: آنها پیش از اینکه مغفرت را بدهند و عذاب را بگیرند هدایت را دادند و ضلالت گرفتند: ﴿اُولئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّللَهَ بِالهُدی والعَذابَ بِالمَغفِرَهِ﴾، بنابراین منشأ مغفرت، هدایت و منشأ عذاب، ضلالت است.
از آنجا که مبدأ هدایت نیز علم و عقل و منشأ ضلالت، جهل و سفاهت است و در رتبه پیشین، علمْ به جهل مبدّل شده، آنگاه هدایت به ضلالت و سپس مغفرت به عذاب تبدیل میشود، گاه تعبیر این است که آنان کوری را انتخاب کردند و بینایی را از دست دادند: ﴿فاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدی) ۱ و چون ریشه این داد و ستدها و منشأ خطر، حبّ دنیاست: «رأس کلّ خطیئه حبّ الدنیا» ۲ قرآنکریم در تعبیری دیگر از آن میفرماید: آنان آخرت را دادند و
^ ۱ – ـ سوره فصّلت، آیه۱۷٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۱۵٫
۵۵
دنیا گرفتند: ﴿اُولئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الحَیوهَ الدُّنیا بِالاءاخِره) ۱
تذکّر: فروشنده هر کالایی باید مالک آن باشد تا کالای خود را برای فروختن عرضه کند. هدایتْ فروشِ ضلالتْ بخَر اگر معاذ الله به ارتداد مبتلا شود کار او میتواند زمینه تمثیل داد و ستد را فراهم کند، زیرا هدایت و ایمانی را که داشت میدهد و ضلالت و کفر را میگیرد و پیامد تلخ آن را نیز که خسران دنیا و آخرت است تحمل میکند؛ ولی کسی که اصلاً هدایت و ایمان نداشت کالایی ندارد تا آن را بفروشد، مگر به لحاظ سرمایه فطری که همگان براساس آفرینش خداوندْ پاک و مهتدی هستند. کافر همان ایمان فطری را میفروشد و کفر را میخرد، بنابراین هر تبهکاری نکول او مسبوق به قبول اوست؛ خواه قبول خصوص فطری یا مجموع فطری و کسبی. قبول فطری را میتوان از ﴿قالوا بَلی) ۲ استنباط کرد.
خریدار در داد و ستد هدایت و ضلالت
داد و ستدهای مهمّ همراه با عناصر محوری ششگانه فروشنده، خریدار، کالا، بها، سند و شاهد است. در جریان بیع و شرای مؤمنان، ارکان ستّه مزبور صریحاً در آیه ۱۱۱ سوره توبه مشخص شده و در موارد دیگر که برخی از آنها به اجمال یاد شده با مراجعه به تفصیل معهود معلوم خواهد شد؛ لیکن در جریان بیع و شرای کافران، منافقان و ملحدان، فروشنده و کالا و ثمن معلوم است و سند و شاهد آن را نیز میتوان با ذکر آن در قرآن و حضور کاتبان کریم و برتر از همه شهادت خداوند سبحان استنباط کرد؛ ولی معلوم نیست خریدار آن
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه۸۶٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۷۲٫
۵۶
کیست، چون خداوند هرگز چنین داد و ستد زیانباری را امضا نمیکند و فرشتگان هرگز ضلالتآور نیستند تا آن را بهای هدایت دین فروشان قرار دهند و شیطان که برنامه رسمی او اضلال است هرگز هدایت را نمیخرد و درایت را نمیپذیرد، بنابراین خریدار ایمان، هدایت و عدل… در معامله تبهکاران روشن نیست.
از اینجا میتوان حدس زد که اشترای دوزخیان به یک استبدال در عرصه عمومی عرضه کفر و دین بازمیگردد و رهبران الهی هر دو را بیان کردهاند: ﴿وهَدَینهُ النَّجدَین) ۱ مؤمنان فلاح را و کافران طلاح را برمیگزینند. مؤمن در قبال این کالای ثمینِ معروض الهی جان و مال خود را عرضه میکند و آن را در جهاد و اجتهاد به اذن خداوند صرف میکند. کافر نیز در قبال این کار به تخریب، تحریف، کتمان حق، اطفای نور دین، صدّ از سبیل خدا و مانند آن میپردازد.
فروختن و باختن خود
تعبیر دقیقتر درباره داد و ستد و کالا و ثمنِ خرید و فروشهای یاد شده آن است که این عدّه خود را فروختند: ﴿بِئسَمَا اشتَرَوا بِهِ اَنفُسَهُم) ۲ آنان خود را به آتش فروختهاند، زیرا به جای اینکه خدا را به عنوان مولا برگزینند، آتش را مولای خویش برگزیدند: ﴿فَالیَومَ لایُؤخَذُ مِنکُم فِدیَهٌ ولامِنَ الَّذینَ کَفَروا مَأوکُمُ النّارُ هِی مَولکُم وبِئسَ المَصیر) ۳
^ ۱ – ـ سوره بلد، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه۹۰٫
^ ۳ – ـ سوره حدید، آیه۱۵٫
۵۷
در برابر ولایت الهی، ولایت جهنم است، از اینرو کسی که «عبدالنّار» شد آتش ولی و مولای اوست و این ولی میداند با مولّیاعلیه خود چه کند، زیرا آتش قیامت برخلاف آتش دنیا که ادراک و اندیشه ندارد، عاقل، عالم و معصوم است و به عمد یا به اشتباه کسی را نمیسوزاند، چنان که ادارهکنندگان آن فرشتگان معصوماند: ﴿وما جَعَلنا اَصحبَ النّارِ اِلاّمَلئِکَهً) ۱ ﴿عَلَیها مَلئِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم) ۲ آخرت، دار حیات است: ﴿واِنَّ الدّارَ الاءاخِرَهَ لَهِی الحَیَوانُ) ۳ و ازاینرو آتش آن نیز ادراک دارد، چنانکه با دیدن تبهکاران از دور، نعره و فریاد میکشد: ﴿اِذا رَاَتهُم مِن مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعوا لَها تَغَیُّظًا وزَفیرا) ۴ اسناد رؤیت به آتش جهنم نیز اسنادی حقیقی است؛ نه مجازی. آتش دوزخ تحت رهبری و فرمانروایی امیر و قسیم بهشت و دوزخ، یعنی حضرت امیرمؤمنان(علیهالسلام) است ۵ و در واگذاردن یا گرفتن و اندازه سوزاندن اشخاص، مطیع فرمان آن انسان کامل معصوم(علیهالسلام) است ۶٫
باختن اصل سرمایه
تبهکاران به گونهای بد خود را به بد بهایی فروختند: ﴿بِئسَمَا اشتَرَوا بِهِ اَنفُسَهُم) ۷ براساس این بیان قرآن کریم، معنای این تعبیر که «آنان هدایت را
^ ۱ – ـ سوره مدّثر، آیه ۳۱٫
^ ۲ – ـ سوره تحریم، آیه ۶٫
^ ۳ – ـ سوره عنکبوت، آیه۶۴٫
^ ۴ – ـ سوره فرقان، آیه۱۲٫
^ ۵ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۹۸۱۹۶٫
^ ۶ – ـ بحار الاَنوار، ج۶، ص۱۷۹۱۷۸ و ج۷، ص۳۲۷ ۳۲۶٫
^ ۷ – ـ سوره بقره، آیه۹۰٫
۵۸
فروختند و ضلالت را گرفتند» این نیست که این داد و ستد در بیرون از محدوده جان آنان انجام گرفته و اصل هویت آنان همچنان محفوظ است، بلکه آنان در حقیقت، خودشان را که با فطرت الهی آفریده شده و مهتدی بودند به آتش فروختند.
داد و ستد در مسائل اعتقادی، اخلاقی و عملی، در محدوده جان آدمی صورت میگیرد؛ نه در بیرون جان، تا جان انسان همچنان آزاد باشد. نظم طبیعی فقهی در استقراض و استیفای دَیْن این است که بدهکار در برابر دَین خود، رهنی میسپارد و هرگاه نتوانست دَیْن را به طلبکار بپردازد و رهن را فک کند طلبکارْ آن مال رهین را تملّک میکند. این نظم طبیعی در امور عقلی و اعتقادی نیز هست. توضیح اینکه دنیا دوستی و دنیا پرستی سبب بردگی انسان است: «… وکذلک من عظمت الدنیا فی عینه وکبر موقعها من قلبه آثرها علیالله تعالی فانقطع إلیها وصار عبداً لها» ۱ و تقوا سبب آزادی اوست: «فاِنّ تقوی اللّه… و عتقٌ من کلّ مَلَکه» ۲ و همانگونه که میتوان خود را فروخت و به هلاکت افکند میتوان خود را خرید و آزاد کرد: «الدّنیا دار ممرٍّ لادار مَقَرٍّ، والنّاس فیها رجلان: رجلٌ باع فیها نفسه فأوبقها و رجلٌ ابتاع نفسه فأعتقها» ۳
طبق آیه شریفه ﴿کُلُّ امرِیئ بِما کَسَبَ رَهین) ۴ و آیه ﴿کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَه) ۵ انسان بدعمل که حق خالق یا حق مخلوق را تباه کرده بدهکار است؛
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه۱۶۰، بند۱۳٫
^ ۲ – ـ همان، خطبه۲۳۰٫
^ ۳ – ـ همان، حکمت۱۳۳٫
^ ۴ – ـ سوره طور،آیه۲۱٫
^ ۵ – ـ سوره مدّثر، آیه۳۸٫
۵۹
و چون اولاً بدهکار باید گرو بسپارد و ثانیاً در امور اعتقادی، اخلاقی و مانند آن، اموال گرو گرفته نمیشود، خود بدهکار را گرو میگیرند. اگر او با توبه و انابه، رهن را فک و خود را آزاد نکرد، مرتهنْ این رهن را تملک میکند. در آغاز، او رهن و مِلکِ مقید است و سرانجام مِلکِ مطلق و طلق میشود، ازاینرو تعبیر قرآن کریم گاهی این است که آنها خود را گرو دادند: ﴿کُلّمرِیئ بِما کَسَبَ رَهین) ۱ و گاه اینکه آنان خود را فروختهاند: ﴿بِئسَمَا اشتَرَوا بِهِ اَنفُسَهُم) ۲ ﴿وَلَبِئسَ ما شَرَوا بِهِ اَنفُسَهُم) ۳ و خود را به آتشفروختن و برده آتش شدن بدصیرورت و تحوّلی است: ﴿هِی مَولکُم وبِئسَ المَصیر) ۴ زیرا کسی که خود را بفروشد، سرمایه را باخته است: ﴿خَسِروا اَنفُسَهُم) ۵ و اگر کسی اصل سرمایه را ببازد، راهی برای جبران و تدارک و تجارت و کسب جدید ندارد.
ناتوانی دوزخیان از صبر بر آتش
انسانها همه آفریده و بنده خدای سبحاناند؛ مؤمنان بنده خدای رئوف و رحیم، و تبهکاران و کافران و مشرکان بنده خدای منتقم هستند، هرچند رئوفِ رحیم عین منتقمِ قهار است و هیچ تعددی غیر از لفظ و مفهوم از لحاظ صدق و مصداق وجود ندارد، زیرا حقیقت بسیط از همان لحاظ که مصداق رئوف
^ ۱ – ـ سوره طور، آیه۲۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه۹۰٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه۱۰۲٫
^ ۴ – ـ سوره حدید، آیه۱۵٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه۲۰٫
۶۰
است مصداق منتقم خواهد بود؛ لیکن مطابق اسمای حسنای الهی ظهورهای متعددی دارد و برای آن اسما مظاهر گونهگون است.
مظهر قهر خدای منتقم برای تعذیب تبهکاران، آتش جهنم است، ازاینرو آنان گاهی «بنده آتش» خوانده شدهاند، با این بیان که تبهکاران تحت ولایت آتشِ الهی هستند و آتش قیامت مولای آنهاست: ﴿مَأوکُمُ النّارُ هِی مَولکُم) ۱ و گاه به عنوان «فرزندان آتش» معرفی شدهاند،با این بیان که مادر تبهکاران، آتش الهی است: ﴿واَمّا مَن خَفَّت مَوزینُه ٭ فَاُمُّهُ هاوِیَه ٭ وما اَدرکَ ماهِیَه ٭ نارٌ حامِیَه) ۲ از اصل هر چیزی به عنوان «مادر» آن یاد میشود ۳٫ مادر، همه کارهای کودک را در عهد مَهد برعهده میگیرد و برای پروراندن فرزند خود هرچه دارد به او میدهد.
اگر کسی خود را به آتش فروخت و آتش بر او ولایت یافت و اصل او شد، چگونه میتواند بر آتش صبر کند: ﴿فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾. صبر در صورتی است که شخص هویت خود را از دست ندهد. اگر کسی طعمه آتش شد توان صبر بر آن را ندارد، از اینرو فریاد دوزخیان بلند است که ﴿رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظلِمون) ۴ ﴿رَبَّنا اَخرِجنا نَعمَل صلِحًا غَیرَ الَّذی کُنّا نَعمَلُ) ۵ هرچند پاسخ منفی دریافت میکنند: ﴿اخسَئوا فیها ولاتُکَلِّمون) ۶
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره قارعه، آیات۸ ۱۱٫
^ ۳ – ـ مفردات،ص۸۵، «أم م».
^ ۴ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۷٫
^ ۵ – ـ سوره فاطر، آیه ۳۷٫
^ ۶ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۸٫
۶۱
بنابراین، اگرچه خدای سبحان به صورت صیغه تعجب میفرماید: ﴿فَما اَصبَرَهُم﴾ لیکن این تعجب برای آن است که آنان توان صبر ندارند. ممکن است کسی در برابر مشکلات، مقاومت کند و تسلیم نشود؛ لیکن همانگونه که هیزم را در برابر شعله یارای مقاومت نیست، کسی که گرفتار سوزشی است که از درون و بیرون او را احاطه کرده است: ﴿واَحطَت بِهِ خَطِیتُهُ) ۱ نیز توان صبر ندارد: ﴿فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾، زیرا اگر قادر بر صبر بود سوزش را تحمل میکرد و خاکستر نمیشد.
درباره معنای ﴿فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾ وجوه فراوانی ارائه شده، به طوری که شیخ طوسی چهار وجه و امینالاسلام طبرسی پنج وجه را بازگو کردهاند ۲ ؛ لیکن بسیاری از آن وجوه، نزدیک به هماند و تفاوت گوهری میان آنها نیست. طبری بعد از نقل برخی از اقوال گفته است: اَولی هذه الأقوال… «ما أجرأهم علی النار و أعملَهم بأعمال أهلها» ۳ است.
بنابر اینکه باطن گناه آتش است کسی که اصرار بر گناه دارد هماره در آتش است، از اینرو جای سؤال است که چگونه بر آتش صبر میکند. ابو الفتوح رازی در اینباره از برخی چنین نقل میکند: این جاری مجرای مَثَل است، چنان که ما میگوییم: جان سگان دارد؛ یعنی سخت جان است ۴٫
نکته: در قرآن حکیم برخی از صیغههای تعجب به کار رفته است؛ مانند:
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه۸۱٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص۹۱ ۹۲؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۷۰ ۴۷۱٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۱۲٫
^ ۴ – ـ روض الجنان، ج۲، ص۳۰۴٫
۶۲
﴿فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾، ﴿اَسمِع بِهِم واَبصِر) ۱ استبعاد عدّهای از مفسران و تعجّب آنان در مورد صحت تعجّب خداوند از اینجاست که در تعجّب، جهل به سببِ مخفی معتبر است و خداوند به همه اشیا آگاه است: ﴿لایَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّهٍ فِی السَّموتِ ولافِی الاَرضِ) ۲
برای رفع این استبعاد میتوان گفت که جهل به سبب مخفی از خصوصیات برخی مصادیق است؛ نه مأخوذ در مفهوم صیغه تعجّب. گذشته از آنکه علم فعلی خداوند خارج از مقام ذات و محصول و ناشی از علم ذاتی اوست؛ مانند همه موجودهای امکانی که مسبوق به عدم بوده و ممکن است ملحوق به عدم گردد، بنابراین ثبوتاً محذور عقلی در تعجب خداوند در مقام فعل وجود ندارد؛ لیکن استظهار اَدَبی، شرایط کلامی خاص خود را دارد، که آیا فلان تعبیر در فلان آیه مفید تعجب است یا استفهام مثلاً.
بحث روایی
باطن صبر در برابر گناه
عن أبی عبدالله (علیهالسلام) فی قول الله عزّوجلّ: ﴿فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار﴾، فقال: «ما أصبرهم علی فعل ما یعلمون أنّه یصیّرهم إلی النار» ۳
و عنه(علیهالسلام) أنّ معناه «ما أجرأهم علی النار»، و «ما أعملهم بأعمال أهل النار» ۴
^ ۱ – ـ سوره مریم، آیه ۳۸٫
^ ۲ – ـ سوره سبأ، آیه ۳٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۲، ص۲۶۹۲۶۸٫
^ ۴ – ـ مجمعالبیان، ج۱ ۲، ص۴۷۰ ۴۷۱٫
۶۳
اشاره: أ. طرح جریان کلامی که ناظر به دوزخ معاد است زمینه مناسبی برای مطالب اخلاقی و ضمانت اجرای احکام فقهی و حقوقی است، ازهمینرو صبر بر نار به عنوان صبر در برابر گناه منتهی به آن ارائه شده است.
ب. براساس تجسّم اعمال، باطن تباهی همانا سوختگی نار است، ازاینرو صبر گناه به منزله صبر بر نار است که هیچیک مقدور انسان نخواهد بود، چنان که امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمود: «و اعلموا انّه لیس لهذا الجلد الرقیق صبرٌ علی النار فارحموا نفوسکم فإنّکم قد جرّبتموها فی مصائب الدنیا» ۱
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳٫
۶۴
بازدیدها: 270