تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هشتم، سوره بقره، آیه۱۶۸

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هشتم، سوره بقره، آیه۱۶۸

دستور به «خوردن» در این آیه شریفه، برای بیان اباحه است؛ نه برای اِلزام تصرّف و اَکل.
به گواهی «مِن» تبعیضیّه در ﴿مِمّا فِی الاَرض﴾، چنین نیست که هر آنچه در زمین است حلال و تصرّف در همه اشیا برای همگان مباح باشد، گرچه ممکن است اشیای غیر مباح در کل نظام انسانی به حال مجموع سودمند باشد.

یاَیُّهَا النّاسُ کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللًا طَیِّبًا ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین (۱۶۸)

گزیده تفسیر
دستور به «خوردن» در این آیه شریفه، برای بیان اباحه است؛ نه برای اِلزام تصرّف و اَکل.
به گواهی «مِن» تبعیضیّه در ﴿مِمّا فِی الاَرض﴾، چنین نیست که هر آنچه در زمین است حلال و تصرّف در همه اشیا برای همگان مباح باشد، گرچه ممکن است اشیای غیر مباح در کل نظام انسانی به حال مجموع سودمند باشد.
حلّیت و حرمت خوردن چیزی، گاه دائر مدار خود اکل است و گاه منشأ آن، حلّیت و حرمت مأکول است. این آیه شریفه که در آن اباحه به حلالِ طیّب محدود شده، ناظر به حلّیت و حرمت مأکول است؛ نه حلیت و حرمت اَکل. مأکول حلال طیّب، هر مأکول مباحی است که موافق طبع، یعنی مطلوب و پاکیزه باشد.
عنوان ﴿فِی الاَرض﴾ خود زمین را شامل نمی‌شود و برفرض شمول، وصف «طیب بودن» سبب خروج خاک و سنگ و مانند آن از حوزه مأکولهای حلال است.
۴۷۶

تنها ملاک شناخت حلیت و حرمت اشیا امر و نهی شارع مقدّس است، از این رو افراط و تفریط در حلال و حرام، با تحریم حلال و تحلیل حرام الهی، «بدعت» و نسبت دادن آن به خداوند «افتراء» است.
حرامخوار، پیرو شیطان است، زیرا حرامخواری همچون بدعت‌گذاری از گامهای شیطان است، به‏گونه‌ای که نخستین وسیله و راه فریب دادن او «خوردن» بود.
گامهای شیطان منحصر در بدعت‌گذاری نیست. او در تمام حرامها گام دارد، چنان‌که خدای سبحان در آیات دیگر به شماری از خطوه‌های او تصریح می‌کند. از آمدن نهی از پیروی گامهای شیطان بعد از بیان اباحه الهی نیز چنین بر می‌آید که هرچه در برابر دستور خداست حکم شیطان است.
دشمنی شیطان نسبت به انسانها روشن و آشکار است، به نحوی که حتّی خود او از افشای آن باکی ندارد. شیطان عداوت خود را از راههای فراوانی که در طول یکدیگر است و نسبت به اشخاص گوناگون، مختلف است اعمال می‌کند. شیطان، برای رهزنی بشر به کمین نشسته و در پی آن است که زمام همه انسانها را به دست گیرد، با این همه تنها بر کسانی که ولایت وی را پذیرفته‌اند سلطنت دارد و دست او از سلطه بر مؤمنان حقیقی کوتاه است.

تفسیر
مفردات
حَللاً: حَلّ به معنای گشودن گرههای بسته ۱ و در برابر «عَقْد» است. ﴿واحلُل
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۲۵۱، «ح ل ل».
۴۷۷

عُقدَهً مِن‏لِسانی) ۱ یعنی‏گره از زبانم بگشای.
طبق بیان شیخ طوسی و امین الاسلام طبرسی حلال چیز باز و رهایی است که انسان در آن مأذون است ۲٫ به کارهای جایز و مباح که گرههای منع و حرمت از آن گشوده شده حلال گویند ۳٫
طیّباً: طیّب چیزی است که حواس و نیز نفس از آن لذت می‌برد ۴٫ طیب دارای دو عنصر مطلوبیت و پاکیزگی است و لذیذ، حلال، معطّر، نیکو و… از مصادیق و کاربردهای آن است که متناسب با موضوعات مختلف با این‌گونه مفاهیم از آن تعبیر می‌شود ۵٫ می‌توان گفت طیب تقریباً معادل «خوب» در فارسی است که در هر موردی از آن تعبیر خاصی می‌شود.
«طیّباً» در این آیه صفت برای «حلالاً» است ۶٫ فایده این وصف، تعمیم حکم حلیت خوردن است، زیرا صفت‌وردن برای اسم نکره با اسمی که اعم از آن است موجب تعمیم حکم موصوف است ۷ ، پس مقصود از «حلالاً طیّباً» هر مأکول مباحی است که موافق طبع باشد. غذای متعفن، کثیف و مانند آن حلال غیر طیّب است و در نتیجه حرام خواهد بود.
عنوان طیّب به مأکول اختصاص ندارد؛ گاهی شخص و زمانی خاک و وقتی شهر و سرزمین و گاهی عقیده، خُلق و… به آن متصف می‌شود؛ مانند:
^ ۱ – ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۲۷٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج ۲، ص ۱۵۰؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۵۱۳٫
^ ۳ – ـ التبیان، ج ۲، ص ۷۰؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۵۹٫
^ ۴ – ـ مفردات، ص ۵۲۷، «ط ی ب».
^ ۵ – ـ التحقیق، ج ۷، ص ۱۵۱، «ط ی ب».
^ ۶ – ـ تفسیر ابی السعود، ج ۱، ص ۳۳۲٫
^ ۷ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۵۸٫
۴۷۸

﴿ذُرِّیَّهً طَیِّبَه) ۱ ﴿صَعیدًا طَیِّبا) ۲ ﴿والبَلَدُ الطَّیِّب) ۳ و ﴿الکَلِمُ الطَّیِّب) ۴
خطوات: خَطوه قدم زدن است و قدم، پاشنه تا سرانگشتان پارا گویند، و «خُطوه» یک گام، یعنی فاصله میان دو پای رونده است. خطوه، بر اثر و جای پا نیز اطلاق می‌شود. ﴿خُطُوتِ الشَّیطن﴾ جای پا و آثار شیطان است ۵٫
الشیطان: شیطان از شطن (دور شدن) و به معنای دور از رحمت خداست، براین ا‌ساس شیطان بر وزن «فیعال» است. ممکن است بر وزن «فعلان» و از شیط به معنای بطلان و احتراق باشد؛ یعنی کسی که سعی و تلاشش باطل گشته یا کسی که از شدت خشم و غضب آتش گرفته است. در هر دو صورت، مقصودْ هر جن و انس و حیوان سرکش و متمرد است ۶٫
طریحی از زمخشری نقل کرده که وی گفت: سیبویه در کتاب خود یک‌جا نون شیطان را اصل قرار داده و در جای دیگر از همان کتاب نون را حرف زاید دانسته است. دلیل اصلی بودن نون، «تَشَیطن» است که از شَطَنَ مشتق است و نشان زاید بودن نون، اشتقاق آن از «شاط» است ۷٫
واژه شیطان به صورت مطلق و نکره به جن انصراف دارد؛ مانند: ﴿وحِفظًا مِن کُلِّ شَیطنٍ مارِد) ۸ و کاربرد آن در انسان یا حیوان با قرینه است؛ مانند:
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۳۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۴۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۵۸٫
^ ۴ – ـ سورهٴ فاطر، آیهٴ ۱۰٫
^ ۵ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۵۹٫
^ ۶ – ـ المصباح، ص ۳۱۳؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۸۳ ـ ۱۸۴، «ش ط ن».
^ ۷ – ـ مجمع البحرین، مج ۱، ج ۲، ص ۵۷۰ ـ ۵۷۱، «ش ی ط ن».
^ ۸ – ـ سورهٴ صافّات، آیهٴ ۷٫
۴۷۹

﴿واِذا خَلَوا اِلی شَیطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکُم) ۱ گاه منظور از شیطان خصوص ابلیس است که با وسوسه موجب لغزش آدم و حوا(علیهم‌السلام) و اخراج آنان از بهشت شد: ﴿فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطن) ۲ ﴿فَاَزَلَّهُمَا الشَّیطنُ عَنها فَاَخرَجَهُما مِمّا کانا فیه) ۳ و گاه معنای عام و فراگیر آن مقصود است ۴ ؛ مانند: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ… مِن عَمَلِ الشَّیطن) ۵

تناسب آیات
طبق تحلیل و تقسیم برخی مفسران، سوره بقره، یک مقدمه، سه بخش و یک خاتمه دارد. در مقدمه سوره، مردم به سه گروه پرهیزکاران، کافران و منافقان تقسیم شدند.
آیات بخش نخست تا پایان آیه ۱۶۷ به راه تقوا دلالت می‌کرد و مردم را به پیمودن راهی فرامی‌خواند که آنها را از کفر و نفاق بازداشته و در زمره اهل تقوا قرار دهد. بخش دوم که با آیه مورد بحث آغاز می‌شود راهنمایی بر تقوا و راه متقیان را کامل کرده و آنچه را در تقوا دخیل است و سبب رسیدن به آن و مایه ماندگاری تقواست به تفصیل بیان می‌کند، چناان‌که آیه پایانی مقطع نخستِ این بخش، یعنی آیه برّ، تلخیصی از آیات پیشین درباره تقواست ۶٫
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۲۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۳۶٫
^ ۴ – ـ التحقیق، ج ۶، ص ۶۶ و ۷۳، «ش ط ن».
^ ۵ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۹۰٫
^ ۶ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص۳۵۸ ـ ۳۶۴٫
۴۸۰

درباره پیوند و تناسب آیه مورد بحث با آیات قبل وجوهی مطرح است؛ مانند:
۱٫ خداوند سبحان در آیه شریفه ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّار) ۱ کفر مشرکان را به اجمال بیان کرد، آنگاه در آیه ﴿واِلهُکُم اِلهٌ وحِد) ۲ آن کفر را ابطال و در آیه شریفه ﴿اِنَّ فی خَلقِ السَّموتِ والاَرض) ۳ بر ابطال آن استدلال فرمود. سپس در آیه ﴿ومِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللّهِ اَندادا) ۴ به وصف کفر مشرکان و بیان حال و حسرت آنان در قیامت پرداخت. در آیه مورد بحث که جمله‌ای مستأنف و سخن پایانی در تقبیح اصول و فروع دین مشرکان است یکی از بدیهای دین مشرکان را بیان می‌کند و آن اینکه برخی از نعمتهای الهی را بر خویش حرام کردند. این بیان از آن‏رو در اینجا مناسب است که پس از استدلال بر وحدانیت خداوند سبحان و امتنان بر مردم با ذکر برخی نعمتهای الهی ۵ ، آمده است.
آیه مورد بحث همچنین زمینه‌سازی و خلاصه‌ای است از مطالب و احکامی که در آیات آینده درباره خوراکیها و مانند آن بیان خواهد شد، که: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُلوا مِن طَیِّبتِ ما رَزَقنکُم) ۶ ۷،

^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۵٫
^ ۵ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۶ – ـ سورهٴ بقره، آیات ۱۷۲ ـ ۱۷۳٫
^ ۷ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۱۰۰٫
۴۸۱

بر همین اساس می‌توان گفت آیه مورد بحث برای بیان برخی جهالتهای مشرکان است ۱ و آمدن آن پس از آیات یاد شده که درباره شرک بود مشعر به این است که حلال‏شمردن خوراکیهای حرام و پیروی از شیطان و دنباله‌روی نیاکان در راه باطل، از مظاهر شرک است ۲٫
۲٫ پس از تبیین اینکه خداوند سبحان یگانه‏معبود و یگانه خالق است، آیه مورد بحث بیان می‌کند که روزی‏دهنده بندگان تنها اوست و تنها او حلال و حرام را تشریع می‌کند و این فرعِ بر یکتایی الوهیت است، بنابراین همان مبدئی که بشر را می‌آفریند و به او روزی می‌دهد احکام را تشریع و اشیا را تحریم و تحلیل می‌کند و بدین‏گونه تشریع با عقیده پیوندی بی‌گسست می‌خورد ۳٫
۳- آیه مورد بحث و آیات پس از آن متمم آیات پیشین است. آیات قبل با ذکر انقطاع اسباب در قیامت، به روابط و منافع دنیایی اشاره داشت که سبب پیوند تابعان و متبوعان باطل است. خداوند سبحان در آیه مورد بحث با امر به چیزهای پاک و نافع، اشاره می‌کند که آن بهره‌هایی که رؤسا و رهبران باطل از مرئوسان خود می‌برند خبیث و پلید و حرام است، زیرا بازگشت آنها به خوردن چیزهای پلید و پیروی از شیطان است و در دو آیه پس از آن بیان می‌کند که سبب گمراهی و جمود آنان بر باطل اطمینان بی‌اساس عقلی و برهانی آنها بر سیره باطل نیاکان است ۴ ، بنابراین خدای متعالی پس از وصف حال تابعان و متبوعان باطل در ضمن آیات گذشته: ﴿اِذ تَبَرَّاَ الَّذینَ اتُّبِعوا مِنَ الَّذینَ
^ ۱ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج ۱، ص۴۶۴٫
^ ۲ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۸۲ ـ ۳۸۳٫
^ ۳ – ـ فی ظلال القرآن، ج ۱، ص ۱۵۵٫
^ ۴ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۸۷؛ التفسیر المنیر، مج ۱ ـ ۲، ج ۲، ص ۷۲٫
۴۸۲

اتَّبَعوا) ۱ اکنون از اتّباع شیطان نهی می‌کند و در ادامه می‌فرماید: ﴿واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَوَلَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَی‏ءاً ولایَهتَدون) ۲
۴- خداوند سبحان پس از بیانی مستوفا درباره دین که غذای قلب و روح است به ذکر غذای بدن و جسم انسان می‌پردازد تا رشد و نمو ظاهری و باطنی انسان تمام و کمال یابد ۳٫
۵- پس از اقامه دلیل بر وحدانیت خداوند سبحان و تقسیم مردم به دو گروه گمراه و هدایت یافته و سرانجام ذکر جاودانگی عذاب برای گمراهان در آیات قبل، اکنون خداوند متعالی دراین آیه با لطف و رفق و عطوفت به هر دو صنف توجه و رو کرده، آنان را به انتفاع و سودی همیشگی فراخوانده و می‌فرماید: ﴿یاَیّها النّاس) ۴
وجوه دیگری را نیز می‌توان به عنوان تناسب آیات گذشته و آینده استنباط کرد.
٭ ٭ ٭

اِباحه طیّبات
آداب و سننی که در قرآن‌کریم بیان شده، بخشی در حدّ اباحه و بخشی در حدّ الزام است، چنان‌که امر و نهی مذکور در آیه مورد بحث، یکی برای اباحه و دیگری برای تحریم است. امر به اَکل (کُلوا)، بیان اباحه و نهی از اتّباع
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیات ۱۶۶ ـ ۱۶۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۷۰٫
^ ۳ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۳۰۵٫
^ ۴ – ـ همان
۴۸۳

(لاتتّبعوا)، نهی تحریمی است. امر ﴿کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللاً طَیِّبا﴾ مفید الزام اَکل نیست؛ به این معنا که خوردن هر آنچه حلال طیّب است واجب باشد، بلکه بدین معناست که خوردن آنچه حلال و طیّب است مباح است.
نکته: ۱- مقصود از «اَکْل» در بعضی آیات، مانند: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَ‏کُم بِالبطِلِ اِلاّاَن تَکونَ تِجرَهً عَن تَراضٍ مِنکُم) ۱ مطلق تصرف است؛ نه خوردنِ در برابر آشامیدن و پوشیدن و مانند آن. از آن رو که مهم‌ترین تصرف خوردن است، از مطلق تصرف با عنوان «اَکْل» یاد می‌شود، بر این اساس، محتمل است در آیه مورد بحث، افزون بر اَکل مصطلح و معروف، معنای مطلق تصرف نیز مقصود باشد، و بگوییم خدا می‌فرماید: حلال و طیب را تصرف و حرام و خبیث را ترک کنید؛ خواه به اکل یا غیر اَکل. البته گستره اکلِ به معنای تصرف آن قدر نیست که شنیدن آهنگ خوب (صوت حَسَن) و مانند آن‏را نیز شامل شود، هرچند برخی چنین تعمیمی را بعید ندانسته‌اند ۲٫
۲- تعبیرِ مفیدِ عموم ﴿یاَیّها الناس﴾ برای دومین بار است که در سوره بقره مطرح شده و نشان گسترش پیام آن نسبت به تمام بشر است، به طوری که هم حقوق همه جوامع انسانی را تأمین می‌کند و هم همگان را به فروع مانند اصول مکلف می‌داند و جامعه بشری را از پیروی شیطان باز می‌دارد، بنابراین، امر ﴿کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللاً طَیِّبا﴾ برای همه انسانها، اعم از مؤمن و غیرمؤمن است.
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۲۹٫
^ ۲ – ـ بیان السعاده، ج ۱، ص ۱۶۱٫
۴۸۴

شبیه این امر درباره خصوص مؤمنان نیز آمده است که: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُلوا مِن طَیِّبتِ ما رَزَقنکُم واشکُروا لِلّهِ اِن کُنتُم اِیّاهُ تَعبُدون) ۱ همچنین نیز درباره پیامبران(علیهما‌السلام): ﴿یاَیُّهَا الرُّسُلُ کُلوا مِنَ الطَّیِّبتِ واعمَلوا صلِحًا اِنّی بِما تَعمَلونَ عَلیم) ۲ لیکن چون این امر، برای بیان اباحه است، در آن مؤمنان و پیامبران با سایر مردم یکسان هستند. این‌گونه از ادلّه از سنخ مثبتات است و هیچ‌کدام در صدد حصر و نفی دیگری نیست، از این‏رو همه آنها بدون تقیید مطلق در حدّ خود معتبرند.

تبعیض در حلیت
خداوند سبحان فرمود: ﴿کُلوا مِمّا فِی الاَرض…﴾؛ نه «کلوا ما فی الأرض»، زیرا هرآنچه در زمین وجود دارد حلال نیست. «مِن» تبعیضیه در این جمله از آیه، نشان آن است که بعضی از آنچه در زمین است حلال و طیّب و برخی حرام و خبیث است. تفصیل حلالها و طیّبات و نیز حرامها و خبائث را باید شارع از راه عقل یا نقل بیان کند. آنچه را حلال است خدای سبحان اباحه فرموده و آنچه اباحه نشده همان است که شیطان انسان را به استفاده از آن وادار می‌کند.
باید توجّه داشت که بین آیه مورد بحث و آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا) ۳ منافاتی نیست، زیرا ﴿لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا﴾ ناظر به آن نیست که خوردن و تصرّف همه چیزها حلال است، بلکه بدان معناست
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۷۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ۵۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۹٫
۴۸۵

که آنچه در جهان طبیعت است از آنِ جمیع انسانهاست؛ یعنی جمیع، متعلق به جمیع و مجموعْ از آنِ مجموع و متعلق به آنهاست. به بیان دیگر، آنچه در زمین است از آن رو که مسخّر انسان است و سود آن با واسطه یا بی واسطه سرانجام به انسان بازمی‌گردد از آنِ انسان است؛ نه اینکه یک انسان مجاز باشد از «جمیع ما فی الأرض»، هرچند متعلّق سهم دیگری باشد، استفاده کند. نحوه توزیع منابع زمینی و منافع ارضی را فقه و حقوق اسلامی برعهده دارد، چنان که فرق بین مالکیت عین، منفعت و انتفاع و نیز فرق بین مالک بودن یا مصرف بودن جامعه را فنّ شریف فقه بیان می‌کند.
آیه مورد بحث می‌گوید: «خوردن و تصرف برخی چیزها که در زمین و حلال و طیّب است رواست؛ امّا تصرف در بعضی دیگر که حلال و طیب نیست نارواست»، و عدم جواز تصرف در این بخش از اشیا منافاتی ندارد با اینکه آنها در کل نظام انسانی به حال مجموع سودمند باشند، هرچند راجع به خوردن و نوشیدن نباشد.
تذکّر: ۱٫ عنوان ﴿فِی الاَرض﴾ شامل خود زمین نمی‌شود و بر فرض شمول، عنوان طیّب بودن که وصف حلال است سبب خروج خاک، سنگ، گِل و مانند آن از حوزه مأکولهای حلال خواهد بود، هرچند خاک برای تیمم‏کردن مشمول ﴿صَعیدًا طَیِّبا) ۱ است. میبدی نقل کرده که شریح قاضی شهادت شاهدی را که گِل می‌خورد ردّ کرد و حجّت او این بود که خداوند بعض آنچه را در زمین است حلال فرموده، نه خود زمین را، و کسی را که گِل را که مورد اِشتها نیست می‌خورد گمان می‌رود که بر شهوتهای حرام اقدام کند ۲٫
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۴۳٫
^ ۲ – ـ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۵۰ ـ ۴۵۱٫
۴۸۶

۲- کلمه ﴿طَیِّبًا﴾ صفت ﴿حَللاً﴾ است و کلمه ﴿حَللاً﴾ یا به عنوان مفعولِ ﴿کُلوا﴾ یا طبق احتمالی دیگر به عنوان حال برای مفعول، منصوب است ۱ ؛ لیکن مفعول بودن ﴿حَللاً﴾ با «من» تبعیضیه هماهنگی کامل ندارد. مفعول بودن ﴿حَللاً﴾ با «مِن» ابتدائیه تناسب دارد.

محور حلیت و حرمت اَکل
حلیت و حرمت اَکل به لحاظ منشأ و مرجع آن، منحصر در فروعی به شرح زیر است:
۱- احکام یاد شده گاه دائر مدار خود اَکل است و ربطی به مأکول ندارد؛ یعنی خوردنْ فی نفسه حلال یا حرام است؛ مانند خوردن در حال روزه که حرام و در حال افطار که حلال است. نمونه دیگر آن، حرمت خوردن صید در حال احرام است: ﴿اُحِلَّت لَکُم بَهیمَهُ الاَنعمِ اِلاّما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلّی الصَّیدِ واَنتُم حُرُم) ۲ ﴿وحُرِّمَ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ مادُمتُم حُرُما) ۳ خوردن گوشت شکار فی نفسه حلال است؛ لیکن برای مُحرِم نارواست.
۲- گاه منشأ حلیت و حرمت اَکل، حلیت و حرمت مأکول است. این قسم که مربوط به محل بحث است خود دارای اقسامی به شرح زیر است:
أ. خوردن برخی چیزها فی نفسه حرام است؛ مانند خبائث و حیوانات حرام گوشت.
^ ۱ – ـ ر.ک: الکّشاف، ج ۱، ص ۲۱۳؛ التفسیر الکبیر، مج ۳، ج ۵، ص ۲؛ روض الجنان، ج ۲، ص ۲۸۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۹۶٫
۴۸۷

ب. گاه چیزی حرمت ذاتی ندارد، بلکه فی نفسه حلال است؛ لیکن چون با خورنده ارتباط صحیح و مشروعی ندارد و از آنِ وی نیست تصرف و خوردن آن حرام است. تصرف غاصبانه در مال دیگران حرام است؛ خواه آن دیگری شخصیت حقیقی باشد؛ مانند تصرف زید در مال عمرو؛ یا شخصیت حقوقی باشد؛ مانند تصرف در اموال وقفی که مالک آنها و مالک منافع آنها شخصیت حقوقی موقوف علیه است. جامع همه اقسام خوردنهایی که به عنوان ثانوی حرام است، نظیر اَکل مال ربوی، مال موقوفه، اَکل به باطل و مانند آن، «غصب» است و این‌گونه خوراکیهای حرام تحت این عنوان تحریم شده است.
گفتنی است که طبق تعیین شارع، برخی چیزها اصلاً مالیت ندارد؛ خواه آن چیزْ طبیعی و محرّم بالاَصاله باشد؛ مانند خوک؛ یا صناعی باشد؛ مانند خمر که مالیت ندارد و از این‏رو ملک کسی نیست، زیرا زمانی سخن از تملّک رواست که چیزی مالیت داشته باشد، از این رو شارع مقدّس، هم مال بودن و هم معیار تملک اشیا را مشخص کرده و تملّک مال را براساس قوانین و معیارهای شرعی دانسته است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَ‏کُم بِالبطِلِ اِلاّاَن تَکونَ تِجرَهً عَن تَراضٍ مِنکُم) ۱
ج. گاه شیئی با اینکه فی نفسه خوردن آن حرام نیست و با خورنده نیز رابطه حلال دارد و از آنِ اوست همچنان خوردن آن حرام است. این حرمت اَکل از آن روست که خورنده از اندازه بیرون رفته و اسراف می‌کند. انسان در چیز حلال و در تملک خود نیز نباید از حدّ متعارف تجاوز کرده اسراف کند، چنان‌که خدای
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۲۹٫ در کتابهای فقهی به این آیهٴ شریفه و مستثنا و مستثنیٰ منه آن فراوان استدلال شده است.
۴۸۸

سبحان فرمود: ﴿کُلوا واشرَبوا ولاتُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین) ۱
تذکّر: اسراف گاهی در کمیّت است و زمانی در کیفیت و وقتی نیز در جهات دیگر.
د. گاه مأکول فی نفسه حلال است و با آکل هم ارتباط صحیح دارد و مال اوست و آکل اسراف هم نمی‌کند؛ لیکن چون او بیمار است و این غذای خاص برای وی ضرر دارد خوردن آن محرّم است.
از این چهار قسم، به جز قسم نخست که حرام بالذات است، بقیه حرام بالعرض‌اند. برای حرامهای بالعرض مصادیق دیگری هم یافت می‌شود.
آیه مورد بحث، با افاده این مطلب که آنچه در زمین است، بخشی خوردنش روا و برخی نارواست، ناظر به حلیت و حرمت مأکول است؛ نه اَکل. این بحث که از آنچه در زمین است خوردن کدام حرام و خوردن کدام حلال است از آن رو مطرح می‌شود که حلیت و حرمت چون سبب جواز و منع است به حکم تکلیفی نیز سرایت می‌کند. در این آیه نیز اگرچه امر «کلوا» امر الزامی نیست؛ لیکن اباحه را محدود می‌کند؛ به این بیان که «تنها خوردن چیزی مباح است که حلال و طیب باشد و جز آن مباح نیست، زیرا خدای سبحان باید خوردن را اباحه کند»، به گواهی اینکه فرمود: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطن﴾، زیرا تناسب نهی از پیروی گامهای شیطان بعد از بیان اباحه الهی در این است که هر چه در برابر فرمان خداست حکم شیطان است، چون براساس توحید ربوبی، توحید تشریع و قانونگذاری نیز ثابت است. عنوان آینده و ذیل آن توضیح این مطلب است.
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۳۱٫
۴۸۹

انحصار ملاک حلیت و حرمت
حلال و طیّب بودن و حرام و خبیث بودن را باید شارع بیان کند، از این رو خدای سبحان در کتابهای انبیای سلف(علیهما‌السلام) در بیان روش و ره‌آورد و وصف ممتاز رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن حضرت را با وصف «محلّل طیّبات» و «محرّم خبائث» معرفی کرد: ﴿اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِی الاُمِّی الَّذی یَجِدونَهُ مَکتوبًا عِندَهُم فِی التَّورهِ والاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ویَنههُم عَنِ المُنکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبتِ ویُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبئِث) ۱ در شریعت اسلام نیز هرچه بدان امر شده حلال و طیب می‌شود، اگرچه آن امر بیانگر اباحه باشد، و هرچه از آن نهی شده حرام و خبیث می‌گردد؛ خواه بالاَصاله یا بالتَبَع.
در آیه شریفه مورد بحث حرمت و خباثت برخی امور به اجمال بیان شده است. این مطلب در آیه‌ای دیگر چنین آمده است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَوفوا بِالعُقودِ اُحِلَّت لَکُم بَهیمَهُ الاَنعمِ اِلاّما یُتلی عَلَیکُم) ۲ از این استثنا استفاده می‌شود که همه حیوانات، حلال نیستند. جمله ﴿اِلاّما یتلی عَلَیکُم﴾ مجمل است؛ ولی نشان می‌دهد که اسلام برخی امور را تحریم کرده است. تلاوت و تبیین ﴿ما یتلی عَلَیکُم﴾ در آیات دیگر آمده است.

افراط و تفریط در تحلیل و تحریم
برخی افراد گاه چیزی را بر خویش تحریم کرده و آن‏را خبیث تلقی می‌کردند، در صورتی‌که خدای سبحان آن را حلال و طیب شمرده بود. اینکه در آیه مورد
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۵۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱٫
۴۹۰

بحث آمده است: آنچه را دین، حلال و طیب شمرد، خوردن آن رواست: ﴿کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللاً طَیِّبا﴾، بیان ناروایی این‌گونه تحریم و تخبیث است، چنان‌که در آیه بعد می‌فرماید: ﴿واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون) ۱ این مطلب در آیه‌ای دیگر این‌گونه بیان شده است: ﴿قُل اَرَءَیتُم ما اَنزَلَ اللّهُ لَکُم مِن رِزقٍ فَجَعَلتُم مِنهُ حَرامًا وحَللًا قُل ءاللّهُ اَذِنَ لَکُم اَم عَلَی اللّهِ تَفتَرون) ۲
قرآن‌کریم خطاب به آنان که حلال الهی را بر خویش حرام کرده‌اند می‌فرماید: نه تفریط کنید، که حلال را حرام سازید، و نه تعدّی و افراط داشته باشید، که حرام را حلال کنید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحَرِّموا طَیِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُم ولاتَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین) ۳ چنان‌که در این آیات: ﴿فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ اِن کُنتُم بِ‏ءایتِهِ مُؤمِنین ٭ وما لَکُم اَلاّتَأکُلوا مِمّا ذُکِرَ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ وقَد فَصَّلَ لَکُم ما حَرَّمَ عَلَیکُم اِلاّمَا اضطُرِرتُم اِلَیهِ واِنَّ کَثیرًا لَیُضِلّونَ بِاَهوائِهِم بِغَیرِ عِلمٍ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعلَم بِالمُعتَدین ٭ … ولاتَأکُلوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ واِنَّهُ لَفِسق) ۴ با هشدار به اینکه چنان تحریمی بدعت است، هم به آنها که تفریط کرده و بدعت گذاشتند، درباره چیزهایی که تحریم کرده بودند فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسمُ اللّهِ عَلَیه﴾ و هم به آنان که در ارتکاب حرام الهی افراط کرده و پروایی ندارند می‌فرماید: ﴿ولاتَأکُلوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ واِنَّهُ لَفِسق﴾. گاه حیوان، حلال گوشت است؛ لیکن چون ذابح هنگام ذَبحْ
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۵۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۸۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیات ۱۱۸ ـ ۱۲۱٫
۴۹۱

نام مبارک خدا را بر زبان نیاورده یا نام بت را برده، مذبوحْ تبدیل به میته می‌شود.
حرام کردن حلال الهی، افزون بر اینکه خودْ بدعت است، نسبت دادن آن به خدای سبحان افتراست: ﴿وقالوا هذِهِ اَنعمٌ وحَرثٌ حِجرٌ لایَطعَمُها اِلاّمَن نَشاءُ بِزَعمِهِم واَنعمٌ حُرِّمَت ظُهورُها واَنعمٌ لایَذکُرونَ اسمَ اللّهِ عَلَیهَا افتِراءً عَلَیهِ سَیَجزیهِم بِما کانوا یَفتَرون ٭ وقالوا ما فی بُطونِ هذِهِ الاَنعمِ خالِصَهٌ لِذُکورِنا ومُحَرَّمٌ عَلی اَزوجِنا واِن یَکُن مَیتَهً فَهُم فیهِ شُرَکاءُ سَیَجزیهِم وَصفَهُم اِنَّهُ حَکیمٌ عَلیم) ۱
این‌گونه تحریم چنانچه به اکل هم منتهی نشود مشمولِ ذیل آیه شریفه ﴿اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون) ۲ می‌شود که ناظر به تحریم، یعنی حکم به حرمت است؛ نه اَکل حرام. البته تحریم حلال نیز گاهی در مدار وضع قانون و بدعت محرّم است و گاهی در محور آلوده کردن محیطزیست و خبیث کردن متاعهای طیّب الهی است که جامعه را از آن محروم می‌کند.
بنابر اینکه «اَکل» به معنای مطلق تصرف مشروع باشد، نه خصوص خوردن، هر کاری که باعث آلوده شدن غذاهای طیّب زمینی یا هوا و مانند آن باشد، پیروی گامهای شیطان است، زیرا اسراف، اِضرار، ظلم و سایر عناوین قبیح بر آن مترتب است.
^ ۱ – ـ سورهٴ انعام، آیات ۱۳۸ ـ ۱۳۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۹٫
۴۹۲

همگامی حرامخوار با شیطان
خدای سبحان پس از اشاره به حرام و خبیث بودن برخی چیزها فرمود: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطن﴾. از این بیان استفاده می‌شود که خوردن محرّم و خبیث، پیروی گامهای شیطان است.
انسان گاهی در اصل عملْ تابع شیطان است، آنجا که شیطان او را به سوء و فحشا وامی‌دارد: ﴿اِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاء) ۱ و گاه در جعل حکمْ تابع شیطان است، آنجا که شیطان او را به بدعت و تشریع امر می‌کند: ﴿واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون) ۲ و آنگاه که برای تشریعْ اغوا شد بر خدای سبحان چیزی روا می‌دارد که خدا نگفته و با چنین تحریمی در حقیقت به خداوند فریه می‌بندد: ﴿قُل ءاللّهُ اَذِنَ لَکُم اَم عَلَی اللّهِ تَفتَرون) ۳

گامهای شیطان
خدای سبحان همان‏گونه که انسان را به اصل راه آگاه کرده و به راهنمایی رهبران الهی ترغیب و امیدوار می‌کند، از رهزنی راهزنان آن نیز بیم می‌دهد، زیرا راههایی که خداوند ارائه می‌کند راهزنانی نیز در کمین دارد، بر همین اساس در آیه مورد بحث پس از بیان این مطلب که از حلال و طیب استفاده کنید، فرمود: از پی گامهای شیطان نروید: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطن﴾. همان‏گونه که در هر راهی که پایان آن بهشت است پیامبر و امامان معصوم(علیهما‌السلام) عهده‌دار هدایت راهیان آن راه هستند، در هر راهی که پایان‌ن دوزخ است
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۹٫
^ ۲ – ـ همان
^ ۳ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۵۹٫
۴۹۳

شیاطین انس و جن عهده‌دار راهنمایی کژراهه روندگان‌اند.
تقابلی که در آیه مورد بحث آمده، که فرمود: «از حلال و طیب استفاده کنید و از پی گامهای شیطان نروید»، قرینه است که شیطان جز در حرام و خبیثْ گام برنمی‌دارد و آنجا که حلال و طیب وجود دارد جای فرشتگان است؛ نه شیطان. اگر می‌فرمود: «حلال و طیب را استفاده کرده و حرام و خبیث را ترک کنید» ممکن بود معنای یاد شده از آن استفاده نشود.
گام شیطان که در این آیه شریفه مطرح است، گاه در واداشتن انسان به ترک حلال و ارتکاب حرام است؛ مانند اینکه انسان را به دست کشیدن از حلال و خوردن چیزی خبیث و حرام وامی‌دارد، و گاه در وادارکردن انسان به تشریع و بدعت است، به این‌گونه که انسان را وا می‌دارد تا قانونی وضع کند که برخی حرامهای الهی را حلال، یا برخی حلالهای خدا را حرام کند.
گام شیطان، تنها در خصوص تشریع و بدعت‌گذاری، یعنی تحلیل حرام و تحریم حلال نیست؛ او در همه حرامها قدم دارد و انسان را به بیراهه می‌کشد. ﴿خُطُوتِ الشَّیطن﴾ اموری است که نسبت آن به غرض شیطان اغوای به شرک نسبت گامهای رونده به مقصد و غرض وی است، پس منظور از «خطوات شیطان» مقدمات شرک و دوری از خدای سبحان است ۱٫ جمله ﴿واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون) ۲ در آیه بعد نیز گامهای شیطان را در بدعت‌گذاری و تشریع منحصر نمی‌کند، بلکه هم آنان که قانون‌گذاری حرام کرده تشریعاً حرام را حلال یا حلال را حرام می‌کنند و هم آنها که مجریان قانون محرّم‌اند در پی گامهای شیطان هستند.
^ ۱ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۴۱۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۹٫
۴۹۴

در قرآن‌کریم، همان‏گونه که وسوسه و تشویق و تحریص به خوردن غذاهای حرام، خطوه شیطان دانسته شده است: ﴿کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللًا طَیِّبًا ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطن﴾ از تهمت، مسائل مربوط به اِسناد باطل و ایجاد اختلاف و شکاف و شقاق بین مسلمانان نیز به عنوان ﴿خطوات شیطان﴾ یاد شده است؛ چنان‌که پس از بیان مسئله افک و تهمت‏زدن و طرح مسائلی در این‏باره می‌فرماید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ والمُنکَر) ۱ همچنین بعد از دعوت به سلم و اتحاد و زندگی مسالمت‌آمیز و به دور از اختلاف، می‌فرماید: از پی گامهای شیطان نروید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّهً ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین) ۲ یعنی وسوسه او درباره تفرقه، اختلاف و قطع رابطه هم مؤثر است، چنان که فرمود: ﴿یوقع بینکم العداوه و البغضاء) ۳
تعبیر «خطوات» شاید اشاره باشد به اینکه انحرافات فردی و ناهنجاریهای اجتماعی نوعاً تدریجی است و افراد و جوامع غالباً گام به گام به سقوط و انحطاط کشیده می‌شوند.

دشمنی آشکار شیطان
خدای سبحان در ادامه آیه شریفه مورد بحث، دلیل برحذر داشتن انسانها از پیروی شیطان را دشمنی آشکار او نسبت به آنان بیان می‌کند: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین﴾. شیطان، دشمنی است که از اظهار
^ ۱ – ـ سورهٴ نور، آیهٴ ۲۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۰۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۹۱٫
۴۹۵

دشمنی خود باکی ندارد. او سوگند یاد کرده است تا نسبت به همه انسانها دشمنی کند: ﴿قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغویَنَّهُم اَجمَعین) ۱ او به صراحت تهدید و اعلام کرده که همه فرزندان آدم را احتناک کرده، لگام و زمام آنها را به دست می‌گیرد: ﴿لاَحتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه) ۲ تا آنان نیز همچون حیوانی افسار شده در پی زمامدار خویش، یعنی شیطان حرکت کنند و اگر نتوانست رهبری کسی را بر عهده گیرد او را از پشت تعقیب می‌کند تا به مقصود خود نایل آید: ﴿وَاتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینهُ ءایتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّیطنُ فَکانَ مِنَ‌لغاوین) ۳ بنابراین نه خدای سبحان دشمنی شیطان را پوشیده نگه داشته، چون فرمود: ﴿اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین﴾، و نه خود او از اعلام عداوت با بشر پروایی دارد.
عداوت ابلیس با آدم و حوّا(علیهم‌السلام) را خداوند به آنان اعلام فرمود: ﴿اِنَّ هَذا عَدُوٌّ لَکَ ولِزَوجِک) ۴ خود ابلیس چنین اظهار خصمانه‌ای نسبت به آن دو نداشت، زیرا سوگند یاد کرد که با آنها ناصحانه رفتار کند: ﴿وقاسَمَهُما اِنّی لَکُما لَمِنَ النّصِحین) ۵ لیکن درباره سایر انسانها، گذشته از اعلام خداوند، خود ابلیس تصریح به عداوت و بر آن سوگند یاد کرد و این همان دشمن قسم خورده بشریّت است، از این‏رو دشمنی او با انسان روشن و آشکار است، و اگر در برخی نقلها آمده است که شیطان در لباس خیرخواهی با کسی سخن
^ ۱ – ـ سورهٴ ص، آیهٴ ۸۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اِسراء، آیهٴ ۶۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۷۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۱۱۷٫
^ ۵ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۲۱٫
۴۹۶

گفت ۱ ، به فرض صحت آن نقل، خیرخواهی وی زمینه و وسیله اِغوا بوده، زیرا او کاری جز عداوت با بشر ندارد.
تذکّر: هرچند بین آدم و حوّا(علیهم‌السلام) و بین فرزندان آنها این تفاوت یافت می‌شود که آن دو شیطان را می‌دیدند و بنی آدم او را نمی‌بینند؛ لیکن دیدن مهمّ نیست، عمده لزوم عَرْضه وسوسه او بر میزان الهی، یعنی عقل برهانی یا نقل معتبر است، و اگر کسی به جهل، سهو، نسیان، اضطرار، اکراه و مانند آن مبتلا شد، طبق حدیث رفع ۲ معذور است.

اشارات و لطایف
۱- هشدارهایی درباره خطر حرامخواری
قرآن‌کریم نمونه‌هایی از حرامهای اصلی و تَبَعی را ذکر و حرامخواران را نیز معرفی کرده و درباره خطر و آثار سوء حرامخواری هشدار داده است:
أ. ممکن است انسان از حرامخواری به حرامگویی مبتلا شود، چنان‌که گاه پایان کارِ کسی که به رذیلتی همچون رباخواری تن داده این است که می‌گوید: ربا نیز مانند داد و ستد، حلال است: ﴿اَلَّذینَ یَأکُلونَ الرِّبوا لایَقومونَ اِلاّکَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَسِّ ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا) ۳ آن کس که می‌گوید: ربا حلال است با کسی که می‌داند ربا حرام است و به حلال بودن آن زبان نمی‌گشاید ولی ربا می‌خورد یکسان نیست. رباخواری بدون تحلیل آن، تنها ارتکاب معصیتی کبیره است؛ اما تحلیل ربا و روا دانستن
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۱۱، ص ۳۲۳٫
^ ۲ – ـ التوحید، ص ۳۵۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۷۵٫
۴۹۷

رباخواری، حرام خدا را حلال شمردن و استحلال محرّم است. شیطان سرانجام کسی را که این‌گونه از گامهای او پیروی کند به بدعت‌گذاری وا می‌دارد: ﴿یاَیُّهَا النّاسُ کُلوا مِمّا فِی الاَرضِ حَللًا طَیِّبًا ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین ٭ اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون) ۱
خدای سبحان در آیاتی که سرگذشت حضرت آدم و حوا(علیهم‌السلام) را بازگو می‌کند در بیان این هشدار که شیطان ابتدا از راه خوردن، انسان را فریب داد می‌فرماید: شیطان آن دو را واداشت تا از آن شجره ممنوعه تناول کنند: ﴿فَوَسوَسَ اِلَیهِ الشَّیطنُ قالَ یءادَمُ هَل اَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الخُلدِ ومُلکٍ لایَبلی ٭ فَاَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوءتُهُما وطَفِقا یَخصِفانِ عَلَیهِما مِن ورَقِ الجَنَّهِ وعَصی ءادَمُ رَبَّهُ فَغَوی) ۲
ب. قرآن‌کریم در وصفی از حرامخوار و هشداری دیگر درباره خطر حرامخواری، از رشوه دادن به ﴿اِدلاء﴾ تعبیر کرده و می‌فرماید: ﴿ولاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَ‏کُم بِالبطِلِ وتُدلوا بِها اِلَی الحُکّامِ لِتَأکُلوا فَریقًا مِن اَمولِ النّاسِ بِالاِثمِ واَنتُم تَعلَمون) ۳ قبل از استنباط مقصود از این آیه و با تذکر این مطلب که آنچه در این استنباط خواهد آمد بیان خصوصیت مورد و مصداق است، نه تفسیر مفهومی، و بنابراین باید حساب آن را از فقه اللغه جدا کرد، برخی از نکات ادبی و تفسیری مطرح می‌شود:
۱- در قرآن کریم واژه «رشوه» ذکر نشده؛ لیکن عنوان «سُحْت» که در قرآن
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیات ۱۶۸ ـ ۱۶۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ طه، آیات ۱۲۰ ـ ۱۲۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۸۸٫
۴۹۸

آمده بر رشوه تطبیق شده است. سُحت به معنای پوستی است که از اصل کنده می‌شود و درخت یا شاخه‌ای را که پوست آن کنده شده و آماده خشک شدن است مُسْتَأصَل گویند. رشوه نیز که غالباً برای احقاق باطل یا ابطال حق است بدان جهت از آن به عنوان سُحْت یاد شده: ﴿اَکّلونَ لِلسُّحت) ۱ که سبب ریزش مروّت می‌شود ۲٫
۲- راشی و مرتشی اهل دوزخ‌اند و جوف اهل نار غساله‌ای دارد که آن را غسلین گویند، چنان که چرکابه جرح و دَبَر را به همین نام می‌نامند ۳٫ البته همان‌گونه که قبلاً توضیح داده شد آنچه در دوزخ ظهور می‌کند باطن گناهان انسان در دنیاست و گناه، به ویژه رشوه، متعفّن است: «تعطّروا بالاستغفار لاتفضحکم روائح الذنوب» ۴
با توجّه به نکات یاد شده اکنون درباره رشوه دادن برای دستیابی به حکم غیر مشروع می‌توان گفت طبق این آیه شریفه، قاضی رشوه‌گیر، در حکمِ چاه پرلجن دربسته‌ای است که رشوه‌دهنده با پرداخت رشوه، دلوی تهی به درون چاه دل او می‌افکند تا با این «اِدلاء» (دلواندازی) از درون آن چاه، ظرفی لجن، یعنی حکم برخلاف شرع بیرون آورد. خدای سبحان مؤمنان را از این کار برحذر می‌دارد تا آن قاضی خود در همان چاه بدبوی دربسته بماند و بوی تعفّن، تنها او را آلوده کند.
قرآن‌کریم، تنها حکم فقهی را بازگو نمی‌کند، بلکه اساسی را نیز که
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۴۲٫
^ ۲ – ـ مجمع البحرین، مج ۱، ج ۲، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴، «س ح ت».
^ ۳ – ـ همان، مج ۲، ج ۳، ص ۳۱۱، «غ س ل».
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۶، ص ۲۲٫
۴۹۹

ضامن اجرای آن حکم است بیان می‌کند. بر این پایه، بیان مذکور در آیه یاد شده به رشوه اختصاص ندارد، بلکه ذکر رشوه برای نمونه است و شامل هر حرامخواری و هر دست درازی به محرّم الهی است. ممکن است برخی محرمات با بعضی دیگر تفاوت داشته باشد؛ لیکن اصل بر این است که درون انسان حرام‌خوار چاهی بدبوست.
ج. مشابه این اعلام خطر، درباره رباخواری نیز آمده است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿اَلَّذینَ یَأکُلونَ الرِّبوا لایَقومونَ اِلاّکَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَسِّ ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا) ۱ طبق این آیه شریفه، کسی که در برابر حکم صریح خدای سبحان خود را مقنِّن شمرده و ربا را مانند بیعْ حلال می‌داند، حقیقتاً دیوانه است. این جنونِ باطنی او در قیامت که ظرف ظهور حقایق است ظاهر می‌شود و از همین رو در آن روز کسی که حرام خدا را حلال می‌شمرد مُخَبّطانه و دیوانه‌وار سر از قبر بیرون می‌آورد، گرچه قیام دنیایی او نیز قیام جنون‌آمیز است.
د- در آیه‌ای که همچون دو آیه یاد شده بازگوکننده برخی حلالها و حرامها و شرح آیه مورد بحث است که به حلال و طیب بودن برخی اشیا و حرام و خبیث بودن بعضی چیزها اشاره دارد، نمودار دیگری از اَکل حرام این‌گونه بیان شده است: ﴿وءاتوا الیَتمی اَمولَهُم ولاتَتَ‏بَدَّلوا الخَبیثَ بِالطَّیِّبِ ولاتَأکُلوا اَمولَهُم اِلی اَمولِکُم اِنَّهُ کانَ حوبًا کَبیرا) ۲ خداوند سبحان در ادامه، خطرِ
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۷۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۲٫ «حُوب» به معنای گناه است. نفس امّاره را نیز از آن‌رو که انسان را به گناه وا می‌دارد «نفس حوباء» می‌نامند. اصل در این واژه، اسم صوت «حَوْب» است که برای زجر و راندن شتر به کار می‌رود. گناه را نیز از آن‌رو «حُوب» نامیده‌اند که مزجور عنه است (مفردات، ص ۲۶۱، «ح و ب»).

۵۰۰

خوردن ظالمانه مالِ یتیم را نیز گوشزد کرد و فرمود: خوردن مال یتیم به ستم، فرو بردن آتش در شکم است: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارًا وسَیَصلَونَ سَعیرا) ۱ شرح این مطلب، مبسوطاً گذشت.
هـ . قرآن‌کریم، حرامخوار را در حدّ حیوان می‌داند، زیرا همچون حیوان، حلال و حرام برای او تفاوتی ندارد، از این‏رو پس از معرفی حرامخواران و ذکر برخی نمونه‌ها می‌فرماید: ﴿اِنَّ اللّهَ یُدخِلُ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّلِحتِ جَنّتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهرُ والَّذینَ کَفَروا یَتَمَتَّعونَ ویَأکُلونَ کَما تَأکُلُ الاَنعمُ والنّارُ مَثوًی لَهُم) ۲ جمله ﴿ویَأکُلونَ کَما تَأکُلُ الاَنعم﴾ اشاره به پرخوری آنان نیست تا مذمت و حرمت زیاد خوردن از راه اسراف مقصود باشد، بلکه رباخوار یا رشوه‌گیری را که در دوران کهنسالی است و کم‏غذا می‌خورد یا بر اثر ابتلای به بیماری، رژیم غذایی دارد نیز شامل می‌شود.
راز اینکه در برخی آیات می‌فرماید: ﴿اُولئِکَ کالاَنعمِ بَل هُم اَضَلّ) ۳ این است که حیوانات نوعاً با پوزه خود و بوکردن ابتدا خوب یا بد بودن غذای خود را بررسی کرده و آن‏را انتخاب کرده، سپس می‌خورند. اگر کسی در حدّ آنها بود مشمول ﴿ویَأکُلونَ کَما تَأکُلُ الاَنعم﴾ است؛ اما آن کسی که برای او طیب و خبیث هیچ تفاوتی نمی‌کند، مصداق ﴿بَل هُم اَضَلّ﴾ است.
تذکر این نکته سودمند است که طبق اعلام و افشاگری خدای سبحان درباره برخی از احبار و رهبان، آنان نیز که مال دیگران را با حیله می‌گیرند

^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ محمد، آیهٴ ۱۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۷۹٫
۵۰۱

همچون کسانی که مال غصبی را به صاحبان آن نمی‌دهند حرامخوارند: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ کَثیرًا مِنَ الاَحبارِ والرُّهبانِ لَیَأکُلونَ اَمولَ النّاسِ بِالبطِلِ ویَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّهَ ولایُنفِقونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیم) ۱

۲- محدوده ولایت و سلطنت شیطان
از آنچه تاکنون در مباحث تفسیری و اشارات و لطایف آیه گذشت استفاده می‌شود که اغوای شیطان ابتدا تنها در حد پیشنهاد، وعده و دعوت به گناه است و صرف دعوت، موجب سلطه داعی نیست؛ ولی اگر کسی به جای اجابت و اطاعتِ دعوت و هدایتِ عقل و وحی، پیشنهاد شیطان را پذیرفت و به وسوسه او اعتنا کرد و او را به قلب خویش راه داد، شیطان بر او مسلط شده او را تحت سلطه خود قرار می‌دهد و ولی او می‌شود. البته همان‌طور که قبلاً بیان شد هر انگیزه‌ای مسبوق به اندیشه است، چنان که هر اندیشه ارزشی و عملی مسبوق به اندیشه دانشی و علمی است.
شاهد بر اینکه صرف دعوت موجب سلطه داعی بر مدعو نیست پاسخ شیطان به اعتراض دوزخیان است که او را مایه خسران خود می‌پندارند و قرآن کریم آن را این‌گونه بازگو می‌کند: ﴿وقالَ الشَّیطنُ لَمّا قُضِی الاَمرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقِّ ووعَدتُکُم فَاَخلَفتُکُم وما کانَ لِی عَلَیکُم مِن سُلطنٍ اِلاّاَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لی فَلا تَلومونی ولوموا اَنفُسَکُم ما اَنَا بِمُصرِخِکُم وما اَنتُم بِمُصرِخِی اِنّی کَفَرتُ بِما اَشرَکتُمونِ مِن قَبلُ اِنَّ الظّلِمینَ لَهُم عَذابٌ اَلیم) ۲
^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۳۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۲۲٫
۵۰۲

شیطان بر مؤمنان سلطه‌ای ندارد و بر فرض تمکّن وی از نزغ و وسوسه، مؤمنان بی‌اعتنا به آن وسوسه، او را طرد کرده، فوراً به پناهگاه توحیدی می‌روند و از گزند او محفوظ می‌مانند. شیطان تنها بر متولیان خود سلطنت دارد: ﴿فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطنِ الرَّجیم ٭ اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطنٌ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلون ٭ اِنَّما سُلطنُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّونَهُ والَّذینَ هُم بِهِ مُشرِکون) ۱
متولیان شیطان به جای تولّی و پذیرش ولایت اولیای الهی و تبرّی از شیطان، به او تولّی دارند و به جای اینکه تنها تابع امر خدا باشند، پیرو و مطیع امر شیطان هستند. آنان با این اطاعت، شرک ورزیده، شیطان را شریک خدا قرار داده و او را می‌پرستند، از این‏رو خدای سبحان می‌فرماید: ﴿اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یبَنی ءادَمَ اَن لاتَعبُدوا الشَّیطن) ۲ بنابراین، اطلاقِ ﴿اِذ نُسَوّیکُم بِرَبِّ العلَمین) ۳ شامل شیطان هم می‌شود، زیرا او نیز بتی از بتهاست که حتی خود شیطان، از سابقْ آنها را باطل می‌دانسته و به آنها کافر بوده است: ﴿اِنّی کَفَرتُ بِما اَشرَکتُمونِ مِن قَبل) ۴ توضیح اینکه پرستش گاهی به صورت سجده است و زمانی به صورت اطاعت محض و حق دانستن قانون مصوّب شخص یا گروه معیّن، به طوری که همانند وحی الهی عامل سعادت تلقی شود و چون پرستش مخصوص خداست، به گونه‌ای که حتی عبادت به معنای دوم مانند عبادت به معنای پرستش در نماز و روزه، ویژه خداوند است، اگر کسی همین معنا را
^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیات ۹۸ ـ ۱۰۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۶۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۹۸٫
^ ۴ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۲۲٫
۵۰۳

درباره غیر خدا از روی علم و عمد قرار دهد به شرک عبادی مبتلاست، و چون منشأ اصلی این‌گونه اندیشه‌های باطل شیطان است، از این‏رو گروه یاد شده به پرستش شیطان مبتلا شده‌اند.
همان‏گونه که در آیات مورد استشهاد اشاره شد نخستین کار شیطان پس از اضلال علمی در جهان‌بینی، تزیین و زیبا نشان دادن متاع دنیا برای انسانهاست تا به جای محبوبیت ایمان و تزیّن قلبی به آن و نیز آراستگی به هنگام عبادت: ﴿حَبَّبَ اِلَیکُمُ الایمنَ وزَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم) ۱ و ﴿خُذوا زینَ‏تَ‏کُم عِندَ کُلِّ مَسجِد) ۲ آنچه را می‌بینند به عنوان زینت و امری زیبا قبول کرده و برای آنان جاذبه داشته باشد: ﴿قالَ رَبِّ بِما اَغوَیتَنی لاُزَیِّنَنَّ لَهُم فِی الاَرضِ ولاَُغوِیَنَّهُم اَجمَعین ٭ اِلاّعِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین ٭ قالَ هذا صِرطٌ عَلَی مُستَقیم ٭ اِنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطنٌ اِلاّمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوین) ۳
در آیه اخیر به این مطلب تصریح شده است که شیطان، همان‌طور که قبلاً بیان شد، حقِّ سلطه بر کسی را بالاصاله ندارد. او فقط انسان را وسوسه می‌کند و این وسوسه همگانی است. این همگانی بودن از آیه ﴿اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس) ۴ نیز استفاده می‌شود. البته شیطان به بندگان مخلَص (به فتح) که وی را مسخّر کرده‌اند راه ندارد.

۳- خیر و برکت وسوسه
وسوسه، در کل نظامِ آفرینش خیر و برکت و رحمت است، زیرا در پی
^ ۱ – ـ سورهٴ حجرات، آیهٴ ۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۳۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حجر، آیات ۳۹ ـ ۴۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ ناس، آیهٴ ۵
۵۰۴

وسوسه، انسان در مبارزه و جنگ درون به جهاد اکبر راه یافته و به تهذیب نفس و تزکیه روح می‌رسد و به ولایت الهی نایل می‌شود.
توضیح این مطلب قبلاً گذشت که هرچه مصداق «شی‏ء» است آفریده خداست: ﴿اللّهُ خلِقُ کُلِّ شی‏ء) ۱ و همه را نیکو و زیبا خلق کرده است: ﴿اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شی‏ءٍ خَلَقَه) ۲ بر این اساس، شیطان مخلوق خدا و آیتی از آیات اوست و چون خدای سبحان، بد نمی‌آفریند، وجود شیطان در کل عالَم، خیر و رحمت است و به دلیل لزوم وجود عامل وسوسه در جهان، آفرینش شیطانْ لازم است.
شرّ بودن شیطان ناشی از سوء اختیار خود انسان است که دعوت همه انبیا، اولیا، صدیقین و شهدا را رها می‌کند و به دنبال وسوسه شیطان می‌رود، پس همان‏گونه که براساس جهان‏بینی، اعتقاد مؤمنان این است که در کل عالم، اصلِ مرضْ رحمت و برکت است، زیرا بیماری، سبب پیدایش و پیشرفت بسیاری از علوم و کشف بسیاری از اسرار جهان، به ویژه شناخت اسرار دستگاه‌ها و اعضا و اجزای بدن انسان و اسرار گیاهان و دیگر مواد و عناصر، همچنین نگارش هزاران جلد کتاب در این زمینه‌هاست؛ لیکن با این حالْ هر فرد موظف به حفظ خویش از گزند و ابتلا به بیماری است، وجود شیطان نیز اگرچه در کل عالَم رحمت و اصل آن ضروری است؛ لیکن همه افراد موظف‌اند خود را از شیطان و شیطنت او حفظ کنند.
^ ۱ – ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۱۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ سجده، آیهٴ ۷٫
۵۰۵

۴- شیطان، کلب معلَّم آستان الهی
خدای سبحان، شیطان را مولای انسان و مسلط بر او نکرده است. تنها آنگاه که کسی بر اثر گرفتارشدن به غوایت و ضلالت و بی‌هدفی تابع او شود و او را به عنوان مولا بپذیرد و ولی خود قرار دهد و تحت ولایت او باشد، شیطان بر او مسلط است. البته برای عدمِ توهّم تفویض که خطر آن بیش از جبر است باید توجه داشت که حتی اگر کسی به خدا و پیامبر و عقل، رأی منفی داده و به شیطان رأی ولایی دهد و حاضر شود تحت ولایت او رَود، چنین نیست که شیطان در کارگاه عالَم مستقل باشد، بلکه خدای سبحان درباره کسانی که قبلاً حجّت را بر آنان تمام کرده و همچنین به آنان مهلت داد و راه توبه و انابه را بر روی آنان گشوده و آنان عمداً آن‏را نپذیرفته‌اند به شیطان اجازه و اذن ولایی می‌دهد تا مانند کلب معلَّم، ولی آنان باشد، چنان‌که فرمود: ﴿اِنّا جَعَلنَا الشَّیطینَ اَولِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤمِنون) ۱ ﴿اِنّا اَرسَلنَا الشَّیطینَ عَلَی الکفِرینَ تَؤُزُّهُم اَزّا) ۲ البته تشبیه شیطان به کلب مُعَلّم گویای تمام مقصود نیست و ممکن است از برخی جهات بی‌عیب یا نقص نباشد؛ لیکن در حدّ تقریر مطلب کارآمد است.
در دستگاه الهی و نظام هستی، شیطانْ کلب معلَّم است؛ نه سگ هرزه که هر کسی را بگزد. او اگرچه فرمان خداوند را به سجده برای آدم(علیه‌السلام) عصیان کرد؛ لیکن در تکوین نمی‌تواند عصیان کند. جایگاه و وظیفه او همچون سگ تربیت شده، در اینکه باید یا نباید پارس کند، تعقیب کند، گاز بگیرد یا
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۲۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۸۳٫
۵۰۶

بکُشد، نسبت به افراد مختلف مشخص است. وظیفه او نسبت به بعضی انسانها وسوسه، نسبت به برخی امر و نسبت به بعضی دیگر سلطه و ولایت است. شیطان بیش از آن مقدار که خدای سبحان به او اذن تکوینی (نه تشریعی) می‌دهد نمی‌تواند تأثیرگذار باشد.
ویژگی سگ تربیت شده این است که چنانچه فردی ناشناس به حریم صاحب او نزدیک شود ابتدا پارس می‌کند تا معلوم شود دوست است یا دشمن. پس از آنکه معلوم شد آن شخص با اشاره و راهنمایی مالک در حال ورود به حصن اوست، به کناری رفته و دیگر پارس نمی‌کند و آن شخص وارد حصن شده و در مأمن است؛ همچنین اگر کسی قصد ایجاد مزاحمت داشت ابتدا پارس می‌کند و چنانچه منعی از صاحب خویش در پارس کردن ندید به پارس خود ادامه داده و ناشناس را تعقیب کرده، آهسته آهسته به دنبال او می‌رود و سرانجام او را می‌گزد و می‌گیرد و چنانچه دزدی قصد آن حریم را کند، بدون اینکه شیطان هم بخواهد صاحب حریم، اِغراء کرده، خودْ به شیطان فرمان می‌دهد که او را بگیر، زیرا بیگانه اینجا راه ندارد. گواه مطلب این است که فرمود: ﴿اَنّا اَرسَلنَا الشَّیطینَ عَلَی الکفِرینَ تَؤُزُّهُم اَزّا) ۱
باید توجه داشت این امتناع به اختیار، که انسان با سوء اختیار خویش به شیطان رأی ولایی داده و کاملاً تحت ولایت او قرار گرفته، منافی با اصل اختیارِ چنین انسان کج‌اندیشی نیست، زیرا خدای سبحان چندین بار وی را با عقل و وحی هدایت کرد و با گشودنِ درِ توبه به او مهلت داد؛ لیکن او نپذیرفت، همان‏گونه که اکنون نیز آن درْ گشوده است و عدّه‌ای عمداً آن‏را نمی‌پذیرند.
^ ۱ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۸۳٫
۵۰۷

حاصل اینکه شیطان، هم از راه وسوسه و هم از راه امر و سلطه و ولایت، دشمنی خود را اعمال می‌کند؛ لیکن این راهها در طول یکدیگر است، چنان‌که نسبت به افراد مختلف نیز تفاوت دارد؛ به بیان دیگر، راههای اجرای این دشمنی، نسبت به اشخاص گوناگون، مختلف است، بر این اساس، آیاتی که درباره عداوت، وسوسه و سلطه شیطان وارد شده و در بعضی از آنها هرگونه سلطه وی بر انسان نفی شده و در برخی دیگر برای وی بالاترین سلطنت، یعنی ولایت، نسبت به برخی اثبات شده، قابل جمع است. این آیات، تنها در آن صورت قابل جمع نیست که از آنها چنین استظهار شود که شیطان در زمان واحد نسبت به شخص واحد، هم وسوسه می‌کند، هم امر و ولایت و سلطه دارد و هم سلطه ندارد. این چنین ترسیم ناروا گذشته از محذور داخلی، یعنی تهافت آیات نسبت به یکدیگر، مُعْضِل خارجی را نیز به همراه دارد، زیرا موهِم جبر موهون است.

۵- راههای اِعمال دشمنی شیطان
دشمنی شیطان با انسان از عهد کهن تا دامنه معاد بوده و خواهد بود. تعبیر قرآنی ﴿اهبِطوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُوّ) ۱ نشان آن است که دشمنی یاد شده از عهد هبوط آدم(علیه‌السلام) طرح شد. عداوت شیطان عریق است، از این‏رو هرگز از دسیسه یا وسوسه دست بردار نیست.
خدای سبحان در آیات گوناگون عداوتهای شیطان و چگونگی اِعمال و اجرای دشمنی او را بیان کرد. مستفاد از آن آیات این است که شیطان برای
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۳۶٫
۵۰۸

اعمال عداوت خود راههای فراوانی را برمی‌گزیند. نمونه‌هایی از آن آیات به شرح زیر است.

۶٫ ظهور آثار شیطنت شیطان در تابعان او
تأثیر سوء وسوسه ابلیس در این است که آثار شیطنت را در نفسِ تابعِ خود ظاهر می‌کند که نمونه‌های بازر آن یکی تسویل و دیگری امر به سوء است؛ یعنی همان‌طور که از دسائس اساسی ابلیس تسویل است: ﴿اِنَّ الَّذینَ ارتَدّوا عَلیاَدبرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی الشَّیطنُ سَوَّلَ لَهُم واَملی لَهُم) ۱ یکی از عناصر محوری پیروان دسیسه‌گر او نیز همانا تسویل است: ﴿سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمرا) ۲ و همان‌طور که از سِمَتهای رسمی ابلیس امر به سوء است: ﴿اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوء) ۳ یکی از برنامه‌های رسمی نفس پیرو او نیز همانا امر به سوء است: ﴿اِنَّ النَّفسَ لاَمّارَهٌ بِالسّوء) ۴ از این‏رو قرآن حکیم پیروان علمی و عملی شیطان را با عنوان ﴿شَیطینَ الاِنسِ والجِنّ) ۵ یاد می‌کند. أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا.
۱٫ در تهدیدهایی که قرآن‌کریم از شیطان نقل می‌کند اشاره به برخی از آن راهها آمده است: ﴿ولاُضِلَّنَّهُم ولاُمَنِّیَنَّهُم ولاءمُرَنَّهُم فَلَیُبَتِّکُنَّ ءاذانَ الاَنعمِ و لاءمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلقَ اللّه) ۶ براساس این آیه، شیطان برای به ضلالت
^ ۱ – ـ سورهٴ محّمد، آیهٴ ۲۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۱۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۵۳٫
^ ۵ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۱۲٫
^ ۶ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۱۹٫
۵۰۹

کشاندن انسانها، که به گواهی آمدن نون تأکید ثقیله در سخن وی بر آن اصرار ورزیده است، ابتدا از راه اندیشه آنها را گمراه می‌کند، به گونه‌ای که تمام مغالطه‌های علمی که دامنگیر اندیشوران بشری می‌شود بر اثر اغوای علمی ابلیس است: ﴿واِنَّ الشَّیطینَ لَیوحونَ اِلی اَولِیائِهِم لِیُجدِلوکُم) ۱ یعنی همان‌طور که عزمهای ناروا محصول وسوسه ابلیس است، جزمهای باطل نیز ثمره اغواهای اوست.
ضلالت در اندیشه گاهی به لحاظ حکمت نظری، یعنی «بود و نبود» است و زمانی به جهت حکمت عملی، یعنی «باید و نباید» است. در ظلمت این ضلالت، هم اصول جهان‌بینی غلط القا می‌شود و هم مبانی ارزشی عاطل دسیسه می‌گردد. وقتی کژاندیشی به نصاب خود رسید نوبت به ضلالت انگیزه، یعنی ایجاد تمنّیات و آرزوهای باطل، می‌رسد که البته در حد وسوسه است. پس از آنکه اُمنیّه و آرزو به حدّ نصاب خود رسید، مرحله «امر» فرا می‌رسد.
عنوان «امر» در این آیه دوبار تکرار شده است؛ بار نخست در حدّ اُمنیّه است؛ شیطان در ابتدا به طور مستقیمْ امر نمی‌کند، زیرا اگر به طور مستقیم امر کند ممکن است کسی آن‏را امتثال نکند، بنابراین نخستین مرحله از مراحل اِضلال،ایجاد آرزوی داشتن مثلاً فلان مال، ملک، مقام و مانند آن است. آنگاه که این تمنّی در انسان زنده شد و رشد یافت و در دل جاگرفت و شخص وسوسه زده به چیزی علاقه پیدا کرد و به متعلّق آرزو دل بست، در این حال شیطان او را وادار می‌کند که از هر راه (حرام یا حلال) به آن برسد. او نیز که
^ ۱ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۲۱٫
۵۱۰

می‌کوشد متعلّق آرزوی خود را فراهم کند، برای رسیدن به آن از هر راهی سود می‌جوید و چون همواره از راه حلال میسّر نمی‌شود از راه حرام به آن دست می‌یازد و نیل به هدف مشئوم، دستیازی به هر وسیله‌ای را برای او توجیه می‌کند.
همه مراحل یاد شده داخل در اضلال است، جز اینکه امر شیطان، بعد از ایجاد اُمنیّه است، از همین روست که شیطان تنها به مولّیعلیه خود که ولایت و سرپرستی شیطان را بر خویش پذیرفته، امر می‌کند؛ نه به دیگران. شیطان نسبت به آنان که تحت ولایت او نیستند تنها وسوسه دارد؛ آنان نیز گاهی به وسوسه شیطان اعتنایی نکرده، با مشاهده خطر به خداوند پناه می‌برند ۱ ، بر همین اساس خدای سبحان در ذیل آیه یاد شده چنین فرمود: ﴿ومَن یَتَّخِذِ الشَّیطنَ ولِیًّا مِن دونِ اللّهِ فَقَد خَسِرَ خُسرانًا مُبینا) ۲
این آیه نشان سلطه شیطان است و راز تکرار امر در آن نیز این است که مأمورها تحت ولایت شیطان هستند و به پناهگاه نرفته‌اند. توضیح آنکه وسوسه و خاطره خلاف که آغاز راه اضلال است همان «نزغ» شیطان است. این نزغ، آژیر خطر است که انسان با شنیدن آن باید فوراً به پناهگاه برود. پناهگاه انسانها خدای سبحان است، چنان‏که خود نیز هشدار داد و فرمود: ﴿واِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّه) ۳ البته همان‏گونه که هنگام خطر اگر گفته شد «با شنیدن آژیر به پناهگاه بروید»، در آن حال، ایستادن در فضای باز و گفتن اینکه «من به پناهگاه می‌روم»، پناهنده شدن و مصون ماندن از خطر نیست،
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیات ۲۰۰ ـ ۲۰۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۱۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۲۰۰٫
۵۱۱

هنگام وسوسه شیطان نیز صرف گفتن «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پناه بردن نیست. اگرچه این‌گونه بر زبان آوردن نیز پسندیده است و مثوبت دارد؛ لیکن این نازل‌ترین مرحله استعاذه است و استعاذه حقیقی نیست، از این رو ممکن است کسی مثلاً هنگام قرائت قرآن، براساسِ کریمه ﴿فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطنِ الرَّجیم) ۱ آن جمله را هم بر زبان آورد؛ لیکن چون استعاذه حقیقی نکرده و به پناهگاه نرفته گاه یک جزء قرآن را هم می‌خواند؛ اما نمی‌داند کلام چه کسی را قرائت کرد.
معنای ﴿فَاستَعِذ بِاللّه﴾ این است که با قلب بگویید و از جانتان به خدا پناه ببرید و وارد پناهگاه شوید. انسان آنگاه که وارد حصن و جان پناه شد از خطر محفوظ می‌ماند، زیرا شیطان در حصن الهی که توحید و ولایت ولی الله است راه ندارد: «لا إله إلاّ الله حصنی فمن دخل حصنی أمن عذابی» ۲ «ولایه علیّ بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» ۳
شیطان کسی را شکار می‌کند و به او دستور می‌دهد و بر او سلطه و ولایت می‌یابد که به پناهگاه توحید الهی نرفته باشد. سرانجام نیز چیزی جز فریب و نیرنگ نصیب انسانهای تحت امر شیطان نمی‌شود: ﴿ومَن یَتَّخِذِ الشَّیطنَ ولِیًّا مِن دونِ اللّهِ فَقَد خَسِرَ خُسرانًا مُبینا ٭ یَعِدُهُم ویُمَنّیهِم وما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلاّغُرورا) ۴
۲٫ در بیانی دیگر، نحوه اضلال شیطان این‌گونه بازگو شده است: ﴿قالَ
^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۹۸٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۳، ص ۶ و ۷٫
^ ۳ – ـ همان، ج ۳۹، ص ۲۴۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نساء، آیات ۱۱۹ ـ ۱۲۰٫
۵۱۲

فَبِما اَغوَیتَنی لاَقعُدَنَّ لَهُم صِرطَکَ المُستَقیم ٭ ثُمَّ لاءتِیَنَّهُم مِن بَینِ اَیدیهِم ومِن خَلفِهِم وعَن اَیمنِهِم وعَن شَمائِلِهِم ولاتَجِدُ اَکثَرَهُم شکِرین) ۱ شیطان بر سر راه راست خدا که خواست مؤمنان رهنمون شدن به آن است و خدا نیز بدان هدایت می‌کند، به کمین نشسته و از چهار سو، یعنی از پیش‏رو و پشت سر و سمت راست و چپ، به آنان حمله کرده ۲ و رهزنی می‌کند؛ گاه با ارائه آینده‌ای دور و موهوم در پیش‏روی آنان و وسوسه برای توشه‌ندوزی و ذخیره‏سازی برای آن، گاهی با القای فکر اعقاب و نسل بعدی به ذهن آنها و وسوسه اندیشیدن درباره آنان، و….
معنای سخن شیطان: «من از هر طرف می‌آیم» این است که بر آنان احاطه دارم. جمله ﴿واَحطَت بِهِ خَطِی‏تُه) ۳ نیز ناظر به این گروه از انسانهاست.
راز اینکه شیطان برای رهزنی، تنها سر راه مستقیم می‌نشیند این است که معصیت، راهی انحرافی است و مناسب‌ترین مکان برای رهزن همانا کمین کردن در متن راه اصلی است. او اگر کسی را به قعر دره افکند، خود بر سر راه نشسته و به قعر دره نمی‌رود، زیرا اگر از متن صراط فاصله بگیرد نه سالکان راه
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیات ۱۶ ـ ۱۷٫
^ ۲ – ـ از ذکر نشدن طرف بالا و پایین در آیه شاید بتوان به استناد روایتی در این باره چنین استظهار کرد که این دو سمت برای انسان حراست شده و راه نجات است، زیرا طرف بالا سمت نزول رحمت است و انسان می‌تواند با خضوعْ دست به دعا و نیایش بردارد، و در سمت پایین نیز می‌تواند با خشوعْ جبین بر خاک نهاده و به سجده رود (بحارالأنوار، ج ۶۰، ص ۱۵۵؛ التفسیر الکبیر، مج ۷، ج ۱۴، ص ۴۵). طبق این بیان، کسی که با دعا و سجده و نماز، از خداوند یاری بطلبد، از آن جهات چهارگانه که شیطان در کمین اوست حراست می‌شود.
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۸۱٫
۵۱۳

راست را می‌بیند و نه توان گمراه کردن آنان را دارد.
۳- در آیه‌ای که پیش از این نیز به آن استناد شد نحوه اغوا و اضلالِ شیطان این‌گونه بازگو شده که وی می‌گوید: من فرزندان آدم را احتناک می‌کنم و زمام آنان را به دست می‌گیرم: ﴿قالَ اَرَءَیتَکَ هذا الَّذی کَرَّمتَ عَلَی لَئِن اَخَّرتَنِ اِلی یَومِ القِیمَهِ لاَحتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ اِلاّقَلیلا) ۱ یعنی حَنَک و زیر گلوی آنان در اختیار من است، همان‌طور که حَنَک مرکب در اختیار راکب است.

بحث روایی
۱- طلب حلال
قال أبوجعفر(علیه‌السلام): ﴿قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): العباده سبعون جزءاً أفضلها طلب الحلال) ۲
اشاره: عدد هفتاد می‌تواند ناظر به کثرت باشد، چنان که افضل بودن طلب حلال می‌تواند نسبی و محدود باشد؛ نه نَفسی و مطلق.

۲- گامهای شیطان در برخی سوگندها و نذرها
عن عبدالرحمن بن أبی عبدالله قال: سألت أبا عبدالله(علیه‌السلام) عن رجلٍ حلف أن ینحر ولده. قال: ﴿ذلک من خطوات الشیطان) ۳
ـ عن منصور بن حازم قال: قال لی أبوعبدالله(علیه‌السلام): «أما سمعت بطارق؟ إنّ طارقاً کان نخاساً بالمدینه فأتی أباجعفر(علیه‌السلام) فقال: یا أباجعفر إنّی هالک، إنّی
^ ۱ – ـ سورهٴ اِسراء، آیهٴ ۶۲٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۵، ص ۷۸٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج ۲۳، ص ۲۲۲٫
۵۱۴

حلفت بالطلاق والعتاق والنذور. فقال: یا طارق! إنّ هذا من‏خطوات الشیطان» ۱
ـ قال أبوعبدالله(علیه‌السلام): «إذا حلف الرجل علی شی‏ء والذی حلف علیه إتیانه خیر من ترکه فلیأت الذی هو خیر ولاکفاره علیه وإنّما ذلک من خطوات الشیطان» ۲
ـ عن محمد بن مسلم عن أحدهما(علیهم‌السلام) أنّه سئل عن امرأه جعلت مالها هدیاً، وکلّ مملوک لها حرّاً إن کلّمت أختها أبداً. قال: «تکلّمها ولیس هذا بشی‏ء، إنّما هذا وأشباهه من خطوات الشیاطین» ۳
ـ عن محمد بن مسلم: أنّ امرأه من آل المختار حلفتْ علی أختها أو ذات قرابهٍ لها فقالت: اُدنی یا فلانه فکلی معی. فقال: لا. فحلفت وجعلت علیه المشی إلی بیت الله وعتق ما تملک وألاّ یظلّها وإیاها سقف بیت ولاتأکل معها علی خوانٍ أبداً. فقالت الأخری مثل ذلک. فحَمل عمرُ بن حنظله إلی‌بی‏جعفر(علیه‌السلام) مقالتَهما، فقال: «أنا قاضٍ فی ذا، قل لها فلتأکل ولیظلّها وإیاها سقف بیتٍ ولاتمشی ولاتعتق ولتتّق الله ربّها ولاتعد إلی ذلک فإنّ هذا من خطوات الشیطان» ۴
ـ عن محمد بن مسلم قل: سمعت أباجعفر(علیه‌السلام) یقول: ﴿ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ﴾ قال: «کل یمینٍ بغیر الله فهی من خُطُوات الشیطان» ۵
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج ۲۳، ص ۲۳۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۷، ص ۴۴۳٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۷۳٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۷، ص ۴۴۰ ـ ۴۴۱٫
^ ۵ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۷۴٫
۵۱۵

ـ عن الحلبی عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) … سئل عن الرجل یقول: علیّ ألف بدنه وهو مُحرِم بألف حجه. قال: «ذلک من خطوات الشیطان» ۱
اشاره: گامهای شیطان تیرگی فکر و تاریکی راه است که برای مردم هر عصر و مصری به صورتهای گونه‌گون ظهور می‌کند و هیچ کس را در هیچ حال رها نمی‌کند، مگر کسی که مورد عنایت خاص الهی قرار گیرد.

۳- دشمن‌ترین دشمن
قال النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» ۲
قال النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «جاهدوا أهوائکم کما تجاهدون أعدائکم» ۳
قال الصادق(علیه‌السلام): «اجعل نفسک عدواً تُجاهدها» ۴
اشاره: عداوتی که در آیه مورد بحث به شیطان منسوب است در روایاتِ معصومان(علیهما‌السلام) به نفس و هوا و هوس نیز اسناد داده شده است.
راز این اسناد، به ویژه نسبت دادن «دشمن‌ترین دشمن» به آن، درونی‏بودن آن است. دشمن و سارق بیرونی بدون همراهی این دشمن و دزد درونی نمی‌تواند آسیبی برساند. این دشمن‌درونی، مَحرم و به همه‏جا آشناست و با استفاده از همین آگاهی، خواسته شخص را به شیطان گزارش می‌دهد و از آن سو پیام و فرمان ابلیس را که امّاره بالسوء بیرونی است می‌رساند. بسیاری از انسانها در برابر شماری از گناهان خاص می‌توانند خود را نگه دارند؛ لیکن از
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۷، ص ۴۴۱٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۶۴٫
^ ۳ – ـ همان، ج ۶۵، ص ۳۷۰٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۴۵۵٫
۵۱۶

حفظ خود در برابر گناهان دیگر ناتوان هستند. گزارشگر آسیب‏پذیری انسان از ناحیه این گناه، همان نفس مسوّله و نفس امّاره درونی است و هم اوست که پیام و دستورها را از ابلیس گرفته و در این شخص اجرا می‌کند، از این رو نفس، خود نیز از جنود او محسوب است، چنان که بسیاری از اوصاف آن در شمار جنود شیطان ذکر شده است ۱٫

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ ر.ک: الکافی، ج ۱، ص ۲۰ ـ ۲۳٫

۵۱۷

بازدیدها: 516

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *