ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم اياتك ويعلّمهم الكتاب والحكمة ويزكّيهم إنّك أنت العزيز الحكيم(129)
گزيده تفسير
پيدايش امت اسلامي و تشكيل نظام اسلامي، نيازمند تأمين مركز عمومي ديني و عبادي از يك سو و بهرهبرداري صحيح از آن در پرتو هدايت رهبران آسماني از سوي ديگر است. تأسيس و تشكيل چنين پايگاه و بارگاه رفيع و منيعي، نيازمند وصف ممتاز عزّت نفوذناپذير و حكمت مصون از تعقيب است كه در پايان آيه به آن اشاره شده است. حضرت ابراهيم(عليهالسلام) به عنوان مبدأ پيدايش امت اسلامي و پدر مسلمانان، بخش نخست كار را كه در توان وي و فرزندش اسماعيل(عليهالسلام) بود با عنايت الهي انجام داد و تحققِ بخش دوم را با هماهنگي فرزندش از خداي سبحان درخواست كرد، به اين اميد كه ذرّيه او هم شايستگي پيدا كنند تا پيامبري در ميان آنان مبعوث شود و هم تعالي يابند كه خود شايستگي نيل به مقام رسالت را داشته باشند.
81
مبعوث كرد؛ اقدامهاي علمي رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در بيان احكام و معارف، از مصاديق تعليم كتاب و حكمت و اقدامهاي عملي آن حضرت كه سبب تطهير جامعه اسلامي از آلودگيها و رذايل ميشود، از مصاديق تزكيه است.
همانگونه كه حكمت الهي، يعني معارف عقلي، مسائل اخلاقي و احكام فقهي و حقوقي، صرفاً با درس و بحث قابل دستيابي نيست، بلكه اساس آن به افاضه خاص خدا وابسته است، تزكيه نفس، يعني رهيدن از رذايل و رسيدن به فضايل نيز از تدريس و تعليم صرف ساخته نيست، بلكه پايه آن به افازه مخصوص خدا مرتبط است.
ذكر تلاوت، تعليم و تزكيه با فعل مضارع، افزون بر اينكه مقتضاي استمرار وحي و دوام آن تا قيامت است اشاره به اين است كه تلاوت براي منتهي شدن به تعليم، و تعليم براي ثمربخشي به تزكيه بايد مستمر باشد، چنان كه رهايي از وسوسه مستمر ابليس و رهزني مداوم نفس اماره، نيازمند دوام تزكيه است. اين سه، يعني تلاوت، تعليم و تزكيه را هم رهبر ديني بايد محور برنامه ارشادي خود قرار دهد و هم امت اسلامي بايد فراگيرد.
تعليم، مقدمه تزكيه و از مبادي قابلي آن است و تقديم آن بر تزكيه نيز از باب تقدّم طبعي مقدّمه بر ذيالمقدّمه است، چنانكه تزكيه به اين لحاظ كه هدف وعلّت غايي است بر تعليمْ مقدّم است.
تفسير
مفردات
82
انبيا براي تبليغ دين: ﴿فبعث الله النّبيّين مبشّرين و منذرين) 1 برانگيختن مردگان براي حسابرسي و پاداش: ﴿من بعثنا من مرقدنا) 2 ، بالا بردن به مقام سامي: ﴿عسي أن يبعثك ربُّك مقاماً محموداً) 3 بيدار كردن از خواب: ﴿ثمّ يبعثكم فيه) 4 و فرستادن عذابهاي زميني و آسماني: ﴿قل هو القادر علي أن يبعث عليكم عذاباً من فوقكم أو من تحت أرجلكم) 5 انتخاب اين واژه در قرآن لطافت شروع و نشو و ايجاد را به همراه دارد، برخلاف عنوان «ارسال» و «توجيه» كه ناظر به مرحله پس از حدوث و واژه «ايصال» كه ناظر به انتهاي سير است 6.
لازم است عنايت شود كه عنوان «بعث» از مبدأ قابلي حكايت دارد و عنوان «ارسال» از مبدأ فاعلي، زيرا عنوان ارسال ميفهماند كه رسول از نزد مرسِل ميآيد و عنوان بعث دلالت دارد كه مبعوث در بين امت بوده است، بنابراين، صبغه الهيبودن رسالت را از عنوان ارسال و جنبه مردمي بودن آن را از عنوانِ بعث ميتوان فهميد.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 213.
^ 2 – ـ سورهٴ يس، آيهٴ 52.
^ 3 – ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 79.
^ 4 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 60.
^ 5 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 65.
^ 6 – ـ التحقيق، ج 1، ص 278، «ب ع ث».
83
دانش متقن است كه جلوي نابخردي او را ميگيرد 1.
يزكّيهم: تزكيه از ريشه«زكو» به معناي رشد و بالندگي است؛ مانند رشد و نمو كشت و زرع. «زكاة» اسم مصدر از تزكيه به معناي مقدار معيني از مال است كه به فرمان خداوند به بيتالمال پرداخته ميشود و اميد افزايش آن مطرح است 2.
برخي از واژهپژوهان گفتهاند: تزكيه به معناي پاكسازي و پالايش عناصر فاسد از سالم است و رشد و بالندگي از لوازم و آثار آن است و در فرق بين تزكيه و تطهير و تهذيب گفتهاند: تطهير ناظر به حصول طهارت در برابر پليدي است و تهذيب به حصول صلاح و خلوص نظر دارد و در تزكيه منظور، پاكسازي از عوامل فاسد و عناصر بازدارنده است 3 ؛ ليكن همچنان كه بسياري از لغتپژوهان از دير باز گفتهاند، زكاء و تزكيه به معناي رشد و بالندگي است و پاكسازي هر چيز قابل رشد مادي يا معنوي از آلودگيها و عناصر بازدارنده، از مهمترين اسباب رشد و بالندگي آن است؛ مانند پاكسازي دل از رذايل اخلاقي و پالايش نفس از آلودگي شرك و تطهير جان و مال به وسيله پرداخت زكات و حقوق مالي: ﴿خذ من أمولهم صدقةً تُطَهِّرهُم و تُزكّيهم بها) 4
^ 1 – ـ مفردات، ص 248؛ معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص 91؛ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 182.
^ 2 – ـ المصباح، 254؛ مفردات، ص 380 ـ 381، «ز ك ا».
^ 3 – ـ التحقيق، ج 4، ص 337، «ز ك و».
^ 4 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
84
ابزار كاوش زمين به آساني در آن نفوذ كرد. در مقابل به زمين سستي كه به آساني كندوكاو شود «أرض ذلول» گفته ميشود. در حقيقت «عزّت» به آن حالتي گفته ميشود كه بر انسان عارض ميشود و جلوي نفوذ و غلبه دشمن را ميگيرد 1.
وصف عزّت در قرآن كريم بيش از نود بار درباره خداي سبحان به كار رفته و بدين معناست كه او همواره قاهر است و هرگز مقهور نميگردد. حقيقت عزّت همانند ساير اسماي حسناي الهي، در انحصار ذات اقدس اوست.
٭ ٭ ٭
ساختار جامع نظام اسلامي
^ 1 – ـ مفردات، ص 564، «ع ز ز».
^ 2 – ـ سورهٴ حجّ، آيهٴ 78.
^ 3 – ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 84.
85
غرض آنكه پيدايش امت اسلامي، هم نيازمند تأمين مركزي عمومي و عبادي براي آنان است و هم بهرهبرداري صحيح امت اسلامي از اين مركز عبادي جز در پرتو هدايت رهبري آسماني ممكن نيست.
حضرت ابراهيم(عليهالسلام) از امور مذكور آنچه را به دوران زندگي وي مربوط ميشد و در توانش بود با شركت حضرت اسماعيل(عليهالسلام) انجام داد و آنچه را مربوط به آينده بود با دعا و نيايش از خداي سبحان درخواست كرد، از اينرو از آن حضرت به عنوان پدر مسلمانان ياد شده است: ﴿ملّة أبيكم إبرهيم) 1
تذكّر: 1. آنچه در دعاي حضرت خليل و حضرت ذبيح(عليهماالسلام) آمده: ﴿يتلوا… يعلّمهم… يزكّيهم﴾ گرچه به صورت خبر و وصف است؛ ليكن روح آن انشا و دستور است؛ يعني هم رهبر ديني بايد اصول چهارگانه (تلاوت آيات، تعليم كتاب، تعليم حكمت، تزكيه) را محور برنامه ارشادي خود قرار دهد و هم امّت اسلامي موظّف است در فراگيري آن اصول چهارگانه سعي بليغ كند، از اينرو بر آنان انصات، استماع، تعلّم و ايمان و عمل صالح واجب خواهد بود وگرنه توان تشكيل امت اسلامي و در نتيجه حكومت ديني را نخواهند داشت.
^ 1 – ـ سورهٴ حجّ، آيهٴ 78.
^ 2 – ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 41.
86
بعثت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در ميان ذرّيه ابراهيم(عليهالسلام)
كعبه بدون رهبري الهي، سنگهايي بيش نيست كه نه زيان ميرسانند و نه سود ميبخشند 1. حضرت ابراهيم با هماهنگي حضرت اسماعيل(عليهماالسلام) براي بهرهبرداري صحيح همه مسلمانان از كعبه و نيز صيانت آن از تبديل شدن به بتكده و مانند آن، در دعاهاي خود بعثت رسول را نيز مطرح كرد: ﴿ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم﴾.
در اين بخش از دعا، دو نكته مورد نظر حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) بوده است: 1. ذرّيه و امّت مسلمه او شايستگي يابند تا پيامبر در ميان آنان مبعوث شود: ﴿وابعث فيهم﴾. در اين صورت براثر شناخت بيشتر آنان از پيامبر خود و همچنين آشنايي متقابل آن حضرت از زبان و ويژگيهاي ديگر آنها، از وي بهتر پيروي خواهند كرد. اين ويژگي در مواردي كه پيامبري در امّالقري مبعوث شده و نمايندگان او به شهرهاي ديگر اعزام ميشوند وجود ندارد، زيرا مردمي كه نماينده پيامبر را ميبينند نه شخص او را، توفيق و بهره كمتري نصيبشان ميشود؛ هرچند اصل حجّيت و نصاب تبليغ ضروري حاصل است.
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 192 (قاصعه)، بند 53.
87
ممكن است در ميان ذرّيه حضرت ابراهيم(عليهالسلام) كسي از غير آنان، كه شناخته شده و آشناي به زبان آنهاست، به پيامبري مبعوث و به اصلاح و مسلمان كردن آنها موفق شود؛ ليكن خواسته آن حضرت اين بود كه پيامبرْ هم «در ميان» ذريه او و هم «از آنان» باشد: ﴿ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم﴾، هرچند براي خصوص آنان نباشد، از اينرو به همان دو ويژگي ﴿فيهم﴾ و ﴿منهم﴾ بسنده شد و هرگز عنوان «لهم» مطرح نگرديد.
تذكّر: تكرار ﴿ربّنا﴾ در هر سر فصل براي اهميت آن است و مناديان اين نداي نيايشي، حضرت خليل و ذبيحاند، بر خلاف نيايش آيه 126 كه با ﴿ربِّ﴾ آغاز ميشود و داعي آن شخص حضرت خليل(عليهالسلام) است.
مقصود از رسول در آيه
درباره مصداق رسول در آيه مورد بحث دو نظر قابل ارائه است: 1. مصداق آن منحصراً رسول گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است. 2. مصداق آن اعم از آن حضرت و انبياي ابراهيمي(عليهمالسلام) است. معروف بين مفسران همان نظر اول و آنچه به ذهن راقم سطور نزديكتر ميرسد نظر دوم است.
نظر اول با چند دليل قرآني و روايي تأييد ميشود:
^ 1 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 54.
88
فرزندان حضرت اسحاق، يعني حضرت موسي و عيسي و ساير انبياي بنياسرائيل(عليهمالسلام) و هم فرزندان حضرت اسماعيل(عليهالسلام) را شامل است؛ ليكن برخي برآناند كه در آيه مورد بحث طبق نكتهاي خاص، اهتمام اساسي به حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است و منظور از «رسول» در ﴿وابعث فيهم رسولاً﴾ پيامبر گرامي اسلام، حضرت محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است.
آن نكته كه سبب انحصار رسول در پيامبر اسلام ميشود اين است كه اگر دعاكننده خصوص حضرت ابراهيم(عليهالسلام) بود، اين دعا فرزندان حضرت اسحاق و فرزندان حضرت اسماعيل را به طور يكسان شامل ميشد؛ ولي حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) هر دو با هم دعا كردهاند، بنابراين، آن رسول فقط از ذرّيه حضرت اسماعيل است و او كسي جز رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيست، زيرا پيامبران ديگر، مانند حضرت موسي و عيسي و ساير انبياي بنياسرائيل(عليهمالسلام) فرزندان حضرت اسحاق هستند.
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
89
بنيانگذاران كعبه نام ميبرد، در كنار نام حضرت ابراهيم، به جز حضرت اسماعيل(عليهماالسلام) از ديگري سخن به ميان نيامده است: ﴿وإذ يرفع إبرهيم القواعد من البيت وإسمعيل) 1
ج. مؤيد روايي اين مطلب كه مراد از رسول در آيه، منحصراً پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است، سخن خود اوست كه فرمود: من به دعاي پدرم حضرت ابراهيم و بشارت حضرت عيسي(عليهماالسلام) مبعوث شدهام: ﴿أنا دعوة أبي إبراهيم وبشارة عيسي(عليهماالسلام) 2
با توجه به مطالب فوق، ميتوان آيات شريفه ﴿كما أرسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم ءَايتنا ويزكّيكم ويعلّمكم الكتب والحكمة ويعلّمكم ما لمتكونوا تعلمون) 3 ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم يتلوا عليهم ءَايته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتب والحكمة وإن كانوا من قبل لفي ضللٍ مبين) 4 و ﴿هو الذي بعث في الاُمّيِّين رسولاً منهم يتلوا عليهم ءَايته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتب والحكمة وإن كانوا من قبل لفي ضلَلٍ مبين) 5 را كه خطاب به مسلمانان است، بيان اجابت دعاي ويژه حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) دانست كه عرض كردند: ﴿ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم ءَايتِك ويعلّمهم الكتب والحكمة ويزكّيهم إنّك أنت العزيز الحكيم﴾.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 127.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 395. توضيح اين روايت در بحث روايي خواهد آمد.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
^ 5 – ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.
90
خلاصه آن عبارت است از:1. دعا كننده دو نفرند؛ نه يك نفر، و دعاي مزبور مُنحَلّ به دو دعاست؛ نه يك دعا.2. مقصود حضرت ابراهيم(عليهالسلام) مطلق ذرّيه است؛ خواه از اسحاق و خواه از نسل اسماعيل؛ ولي منظور حضرت اسماعيل خصوص ذرّيه خود اوست.3. منافاتي بين اين دو دعا نيست، چون هركدام فقط زبان اثبات دارند؛ نه نفي.4. ممكن است در جوامع روايي يهوديان و ترسايان، روايتي باشد كه هر يك از حضرت موسي و عيسي و… فرموده باشند: من طبق دعاي حضرت ابراهيم به نبوت رسيدهام.5. وجهي براي انحصار دعا به پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيست.6. اشتراك حضرت خليل و ذبيح(عليهماالسلام) در دعا مفيد اهميت رسالت حضرت ختمي نبوت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است؛ نه موجب انحصار.7. دو ضمير ﴿فيهم﴾ و ﴿منهم﴾ به نزديكترين مرجع، يعني ﴿أُمةً مسلمةً﴾ برميگردد و هيچ ضرورتي نيست كه به «ذرّية» برگردد، تا خصوص نژاد عرب و ساكنان مكه مراد باشند.8. هرچند عنوان ذرّيه در جمله ﴿إنّي أسكنت من ذرّيتي) 1 شامل ذرّيه اسحاق نميشود؛ ليكن هرگز سبب حصر ذرّيه در جمله ديگر نخواهد بود.
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
91
مقيم الصَّلوة و من ذرّيّتي ربّنا و تقبّل دعاءِ) 1 و آيه ﴿و بركنا عليه و علي إسحق و من ذريّتهما محسن و ظالم لنفسه مبين) 2 است. همانطور كه آيه اخير تحليل ميشود به اينكه ذرّيه ابراهيم(عليهالسلام) دو صنف و ذرّيه اسحاق دو صنفاند، نه آنكه خصوص ذرّيه ابراهيم و اسحاق با هم دو صنف باشند، به گونهاي كه ذرّيه ابراهيم از نسل اسماعيل(عليهالسلام) را شامل نشود، آيه مورد بحث نيز منحلّ ميشود به ذرّيه ابراهيم؛ خواه از اسماعيل يا اسحاق و ذرّيه اسماعيل. غرض آنكه واژه «ذرّيه ابراهيم» در موارد فراواني به كار رفته كه اطلاق آن شامل دو نژاد ميشود، هرچند مصداق موجود از ذرّيه ابراهيم در برخي آيات، خصوص نژاد عرب و نسل اسماعيلاند.
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 40.
^ 2 – ـ سورهٴ صافّات، آيهٴ 113.
^ 3 – ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 27.
^ 4 – ـ سورهٴ انعام، آيات 84 ـ 86.
92
اسحاق هم مطرح شدهاند، چنان كه اطلاق ذرّيه در آيه ﴿ولقد أرسلنا نوحاً و إبرهيم و جعلنا في ذرّيّتهما النّبوّة و الكتب فمنهم مهتدٍ و كثير منهم فسقون) 1 شامل هر دو نژاد است.از اين آيه، مطلب فاخري استفاده ميشود و آن اينكه هرچند پسر نوح براثر كژراهه رفتن از دودمان نبوّت محروم شد و با تازيانه ﴿إنّه ليس من أهلك) 2 طرد گرديد؛ ليكن دوده حضرت نوح و اُسْرهآن ذات مقدّس همچنان در تاريخ تابناك نبوّت، حيات وَحْياني خويش را حفظ كرده است، چنان كه تنها گروه بهجا مانده از طوفانِ معروف يا مهمترين جمعيت باقي مانده از آن، ذريّه حضرت نوح بودهاند. اين نكته از آيات ذيل استفاده ميشود: ﴿و لقد نادَينا نوحٌ فلنعم المجيبون ٭ و نجّينه و أهله من الكرب العظيم ٭ و جعلنا ذرّيّته هم الباقين ٭ و تركنا عليه في الاءخرين ٭ سلَمٌ علي نوحٍ في العلمين) 3حاصل آنچه در تثبيت نظر دوم گذشت اينكه از شواهد فراوان قرآني ميتوان به دست آورد كه دعاي حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) به دو دعا منحلّ ميشود؛ نه يك دعا تا منظور آن دو پيامبر اين باشد: پروردگارا كسي كه هم ذرّيه من و هم ذرّيهاسماعيل باشد به رسالت مبعوث فرما، بلكه منظور از آن دعا ذرّيه هر يك است،هرچند ذرّيه اسماعيلحتماً ذرّيّه ابراهيم(عليهالسلام) نيز هست. تلاوت مستمرّ و راز تقديم آن بر تعليم
^ 1 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 26.
^ 2 – ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.
^ 3 – ـ سورهٴ صافّات، آيات 75 ـ 79.
93
﴿يتلوا عليهم ءايتك و يعلّمهم الكتب و الحكمة﴾ در آيات ﴿فإذا قَرأْنَهُ فاتّبع قُرْءَانه ٭ ثمّ إنّ علينا بيانه) 1 به صورت ترتيب عيني افاده شده است.
براي آنكه تلاوت به تعليم منتهي گردد بايد مستمر باشد، از اينرو از آن به صورت فعل مضارع كه مفيد استمرار است ياد شده: ﴿يتلوا﴾،چنان كه براي بازدهي تعليم و ثمربخشي آن نسبت به تزكيه از آن هم به صورت فعل مضارع ياد شده: ﴿يعلّمهم﴾ و براي دوام تزكيه و رهايي از وسوسه مستمر ابليس و رهزني مُداوم نفس امّاره از تزكيه هم با فعل مضارع ياد شده است: ﴿يزكّيهم﴾، چون استمرار وحي و دوام آن تا قيامت مقتضي چنين تعبيري است.
حكمت و مصاديق آن
^ 1 – ـ سورهٴ قيامت، آيات 18 ـ 19.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269. استفادهٴ مكرر از فعل مجهول در آيهٴ شريفهٴ ﴿من يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً﴾ اشاره به اين است كه درس و بحث كمك فراواني در بهرهمندي انسان از حكمت دارد؛ ولي به صرف آن نميتوان حكيم شد، بلكه عنصر محوري حكمت را بايد خداي سبحان عطا كند.
94
در قرآن كريم، هم از معارف عقلي و هم از مواعظ و مسائل اخلاقي و احكام فقهي و حقوقي، به لحاظ محكم و متقن بودن آنها، به حكمت ياد شده است، چنانكه در سوره مباركه اِسراء، از مجموع حدود بيست مسئله، كه در ابتدا و انتهاي آنها توحيد و در ميانه آن، مسائل اخلاقي و مواعظ و احكام فقهي و حقوقي مطرح است، تعبير به «حكمت» شده است: ﴿لاتجعل مع الله إِلهاً ءَاخر…٭ ذلك ممّا أَوحي إليك ربّك من الحكمة ولاتجعل مع الله إلهاً ءَاخر) 1
نيكي به پدر و مادر، نيازردن آنان، اداي حقوق خويشاوندان و مساكين و درراهماندگان، پرهيز از اسراف و بخل، اجتناب از زنا و كشتن نفوس محترم، مراعات يتيمان و مانند آن كه در آيات مزبور آمده، از مسائل حكمت عملي است كه محفوف به مهمترين مسئله حكمت نظري، يعني توحيد است، بنابراين، توحيدْ اساس حكمت است و اينگونه معارف و مسائل محكم و متقن را حكمت گويند.
^ 1 – ـ سورهٴ اسراء، آيات 22 ـ 39.
^ 2 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 12.
95
إنّ الشرك لظلمٌ عظيم) 1 پس معرفت حقتعالي و توحيد او سرآغاز حكمت است.توحيد و شرك از مسائل حكمت نظري، و عدل و ظلم از مسائل حكمت عملي است، از اينرو در بحثهاي فلسفي و كلامي، سخن در اين نيست كه اگر كسي توحيد را نپذيرفت و موحد نبود ظلم كرده است؛ امّا قرآن كريم درگزارش مواعظ لقمان حكيم، شرك را ظلم معرفي ميكند: ﴿إنّ الشرك لظلمٌ عظيم﴾. از اين نكته، تفاوت تعليمي قرآن با فنّ فلسفه و كلام، در بيان معارف عقلي روشن ميشود.در كتابهاي فلسفي و كلامي، در ضمن بحث از جهانبيني و مسائل نظري، هيچگاه از مسائل حكمت عملي سخن به ميان نميآيد. در اينگونه فنون و كتابها براي اثبات خدا و توحيد او براهين ويژهاي، مانند برهان حدوث، حركت، نظم، امكان ماهوي، امكان فقري و مانند آن بيان شده است. در بحثهاي عقلي و حكمت نظري، بيش از اين بيان نميشود كه اگر پروردگار جهان متعدد ميبود آفرينش تباه ميشد، و تعدد خدايان مستلزم جمعنقيضين يا رفع آن دو است و اين برخلاف حكم عقل به استحاله جمع و رفع نقيضين است. پيامبر، مزكّي انسانها
^ 1 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
96
﴿أقيموا الصَّلوة وءَاتوا الزكوة) 1 از مصاديق «تعليم كتاب و حكمت» است، و آن بخش از اقدامهاي عملي آن حضرت كه سبب تطهير جامعه اسلامي از آلودگيها و رذايل شود، از مصاديق ﴿تزكيه﴾ است، چنانكه خداي سبحان درباره تأثير پرداخت زكات در تطهير توانگران از آلودگي به تعلق به مال و تزكيه آنها ميفرمايد: ﴿خذ من أمْولهم صدقةً تُطهّرهم وتزكّيهم بها) 2 بر اين اساس، پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه از توانگران زكات ميگيرد، مزكّي نفوس آنهاست. البته عامل قريب در اين تزكيه، عمل صالح خود شخص زكات دهنده است. مال به لحاظ اصل هستي خود و عنوان مال بودن، آلوده نيست؛ ولي تعلق و دلبستگي شخص توانگر به آن، مايه آلودگي است، و آنگاه كه به صورت زكات و مانند آن به دست وليّمسلمين رسيد مطهِّرِ شخص توانگر است.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
^ 2 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
^ 3 – ـ سورهٴ نور، آيات 27 ـ 28.
97
ميشوند، آموزنده حكمت عملي و نيز مزكّي و مطهِّر دلهاي آنان است و اين كار، از صِرف تعليم و تدريس ساخته نيست.فخررازي ميگويد:مراد از اينكه پيامبر جامعه را تزكيه ميكند، تصرف در باطن آنها نيست، زيرا اولاً پيامبر، قادر بر تصرف در باطن نيست و ثانياً بر فرض برخورداري وي از چنين قدرتي، آن را اِعمال نميكند، چون اِعمال آن مستلزم جبر است 1.بايد توجه داشت كه اولاً كسي كه به مقام شامخ نبوّت رسيده، به يقينْ داراي مقام ولايت است و قطعاً ميتواند به اذن خدا در نفوس ديگران مؤثر باشد. كسي كه به اذن خداي سبحان از همه خاطرات افراد جامعه مستحضر است قدرت بر تصرف در نفوس آنها را نيز دارد، و همانگونه كه متصف بودن او مثلاً به ﴿اِغناء﴾ و بينياز ساختن كه وصف خداوند است: ﴿أغنَهم الله ورسولُه من فضله) 2 مستلزم جبر نيست، قدرت او بر چنان تصرفي نيز مستلزم جبر نخواهد بود. چون چنين تصرّفي با حفظ اختيار افراد و در قلمرو قدرت آنها صورت ميپذيرد، چنان كه خواهد آمد.ثانياً بر فرض كه اِعمال آن قدرت مستلزم جبر باشد، اين مطلب با مسلك جبري فخررازي سازگار است؛ نه مخالف، مگر آنكه اين كلام را به عنوان جدل با منكران جبر گفته باشد.
^ 1 – ـ التفسير الكبير، ج 4، ص 67.
^ 2 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 74.
98
چنين نباشند، بلكه پاداش انسان سالكي است كه بخشي از مشكلات و امتحانات را با كوشش مشروع خود گذرانده است. خداي سبحان به عنوان ايصال به مطلوب براي اينكه سالك الي الله ادامه راه را بهتر و با سهولت بپيمايد، او را از فيض خاص برخوردار و در او شوق و كشش ايجاد ميكند و كسي را به دستگيري و راهنمايي او ميفرستد. اين نه عين جبر است و نه مستلزم آن، بلكه همان هدايت به معناي ايصال به مطلوب است. پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به اذن خداي سبحان ميتواند با ولايت تكويني خود در باطن افراد چنين تأثير بگذارد و اين مطلب بارزترين مصداق مزكّي بودن رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و قدرت او بر تزكيه نفوس است. اين تزكيه تكويني، خواه به خداوند نسبت داده شود يا به رسول او، به معناي ايصال به مطلوب است؛ نه صرف ارائه طريق.
^ 1 – ـ سورهٴ نور، آيهٴ 21.
^ 2 – ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 9.
^ 3 – ـ سورهٴ اَعلي، آيهٴ 14.
99
ترغيب به تفقّه و تلاش براي فقيه شدن: ﴿فلولا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا في الدين﴾ هدف از تفقّه و وظيفه فقيهان را انذار مردم معرفي ميكند: ﴿ولينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلّهم يحذرون) 1انذار و ترساندن مردم از آتش، در توان و شأن هر عالمي نيست و همچون ساير رشتهها و مهارتها نيست كه بتوان با چندين سال تعلّم و تدرّس آن را تحصيل كرد و مثلاً مفتي، مؤلّف، مدرّس يا خطيبي توانا شد.اِفتا، تأليف، تدريس و ايراد خطابه، براي اصلاح مردم لازم است؛ ولي كافي نيست، زيرا اصلاح انسان بدون هراس او از مسئوليت الهي ممكن نيست و چون سخن هر كسي تأثيرگذار نيست و مردم با سخن هر كسي از آتش جهنم نميهراسند، ميتوان گفت هدف اصلي تفقّه اين است كه فقيه و انذاردهنده خود از جهنّم بترسد، آنگاه ديگران را با بيان احكام از دوزخ بترساند.
^ 1 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.
^ 2 – ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 13.
^ 3 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
100
رسيده كه از موعظت پيامبر عصر خود پند نميگيرد: ﴿سواء عليهم ءَأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يُؤمنون) 1 در دوزخ نيز طاهر نخواهد شد. راز تقديم و تأخير تزكيه و تعليم بر يكديگربحث از راز تقديم و تأخير… در آغاز به صورت مبسوط و منثور و سپس به صورت خلاصه و منضود ارائه ميگردد:خداي سبحان در آيه ﴿كما أرسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم ءَايتنا ويزكّيكم ويعلّمكم الكتب والحكمة) 2 و ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم يتلوا عليهم ءَايته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتب والحكمة) 3 و ﴿هو الذي بعث في الاُمّيِّين رسولاً منهم يتلوا عليهم ءَايته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتب والحكمة) 4 كه پاسخ به دعاي حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) است كه عرض كردند: ﴿ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم ءَايتك ويعلّمهم الكتب والحكمة ويزكّيهم﴾، برخلاف ترتيبي كه در اين دعا آمده، تزكيه را مقدم بر تعليم ذكر فرموده است.ترتيبي كه در آيات مذكور براي بيان برنامههاي رسالت آمده، فقط ترتيب ذكري است، زيرا امور مزبور با حروفي مانند فاءتفريع كه دال بر ترتب است بيان نشده؛ ليكن تقديم ذكري نيز گاهي نشان اهميت مقدم است.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
^ 4 – ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.
101
است كه آموزش و تعليم، مقدمه پرورش و تزكيه است، پس اين تقديم، از باب تقدم طبعي مقدمه بر ذيالمقدمه است.توضيح اينكه هر تزكيهاي مسبوق به تعليم است (چنان كه هر تعليمي مسبوق به قسم خاصي از تزكيه است)، زيرا انسان سالك تا نفس و قواي نفساني خود و همچنين سود و زيان و فجور و تقواي آن را نشناسد نميتواند بر اصلاح و تهذيب آن اقدام كرده و در راه سير و سلوك گامبردارد. همانگونه كه فلاّح براي رويانيدن درخت و گياه، نخست زمين را شخم ميزند و علفهاي هرز آن را ريشه كن و سنگ و خاشاك آن را برطرف ميسازد، سپس بذرافشاني ميكند، همچنين كسي ميتواند فلاّح و مُفْلح موفّقي در تزكيه خود باشد كه از هواي نفس برهد و هويت خويش را بارور كرده و به كمال برسد و اين در صورتي است كه زمينه نفس و فجور و تقواي خارجي آن را بشناسد، آنگاه به تزكيه خود بپردازد: ﴿ونفسٍ وما سوّيها٭ فألهمها فجورها وتقويها٭ قد أفلح من زكَّها) 1
^ 1 – ـ سورهٴ شمس، آيات 7 ـ 9.
102
مراحل متوسط آن توفيقي به دست نميآورد، چه رسد به مراتب نهايي آن. مثلاً آن كس كه لذايذ دنيا را به اميد لذايذ برتر بهشت رها ميكند هنوز گرفتار خواهشهاي نفس است و سوداگري است كه ممكن است مختالانه خود را عارف و زاهد بپندارد.همانگونه كه در آغاز مطلب بيان شد، در همه آياتي كه ناظر به اجابت دعاي حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) است، برخلاف ترتيبي كه در دعاي آنان آمده، تزكيه مقدم بر تعليم ذكر شده است. در اينجا به برخي از وجوه درباره راز تقديم تزكيه بر تعليم در آيات قرآني اشاره ميشود.1. تزكيه، هدف است و تعليم وسيله، و هدف همواره بر وسيله مقدم است، پس تقدّم تزكيه بر تعليم، از باب تقدم علت غايي بر علّت اعدادي است، زيرا هدف كه علت غايي است همواره بر فعل كه جزو علت امدادي و اعدادي است مقدم است.2. تزكيه، تخليه از رذايل و زدودن تيرگيها از جان و تطهير آن از عقايد باطل جاهلي است، و تعليمْ تحليه نفس به فضايل است. بنابر اين وجه، تزكيه مقدم بر تعليم است، چون مقدّمه آن است، زيرا تا رذايل نفساني زدوده نشود فضايل آن استقرار نمييابد. علم نور الهي است و اين نور در آيينهشفاف ميدرخشد؛ نه در مرآت زنگار گرفته، از اينرو تزكيه و غبارروبي نفس بر تحليه و مزيّن كردن آن به نور الهي مقدم است.
103
تجربي از سوي ديگر دارد و شعار آنان گذشته از شعار قبلي اين است: «من فَقَد تقوي فَقَد علماً». اين شعار برگرفته از آيات ﴿اتقوا الله و يُعَلّمكم الله) 1 و﴿إن تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً) 2 است. از اين منظر، تزكيه، تقوا و طهارت روح بر تعليم مقدم است.3. تزكيه عمل است و زمان عمل محدود به دنياست و حدّي دارد كه در آن متوقف ميشود؛ اما معرفت و شهود كه هدف نهايي و ميوه تزكيه است، محدود به دنيا نيست، بلكه پس از مرگ نيز همچنان ادامه مييابد و شكوفاتر ميشود. البته اين علم كه محصول تزكيه است، غير از علومي است كه از صرف تدريس و تدرس حاصل ميشود و مقدمه تزكيه است.بر اساس اين بيان، تزكيه و تعليم پيوند تلفيقي دارند و با هم حلقات سلسلة الذهب را تشكيل ميدهند، به اينگونه كه تزكيه، ميوه شجره طوباي علم حصولي است كه در مدارس غرس ميشود و انسان سالك در سايه آن دانش رايج حصولي، حَسَن و قبيح، حلال و حرام، صحيح و باطل و سود و زيان خود را شناخته و به خودسازي ميپردازد، آنگاه همين ميوه و محصول (تزكيه) خود عصاره و حاصلي دارد به نام معرفت و شهود كه پايانناپذير و هدف نهايي آفرينش بشر است.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 282.
^ 2 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
104
بين حق و باطل معرفي فرمود: ﴿إن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً) 1با توجه به اين بيان، ميتوان جمله ﴿ويعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون﴾ را كه در پايان آيه شريفه ﴿كما أرسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم ءَايتنا ويزكّيكم ويعلّمكم الكتب والحكمة) 2 آمده، ناظر به نكتهاي دانست كه در وجه اخير بدان اشاره شد.
^ 1 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
^ 3 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 40.
^ 4 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.
^ 5 – ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 4.
^ 6 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 112.
105
اين علم كه حارثةبن مالك بر اساس آن ميگويد: «كأنّي أنظر إلي عرش ربّي وقد نصب للحساب و… إلي أهل الجنة ينعمون في الجنة و… إلي أهل النار وهم فيها معذّبون مصطرخون وكأني الآن أسمع زفير النار يدور في مسامعي» 1 محصول تزكيه است؛ نه صرف درس خواندن و مانند آن. توحيد و بهرهبرداري از آن، كه اساس حكمت به شمار ميآيد، نمونهاي از علومي است كه خداوند به امتهاي خاصّي آموخته است.خداي سبحان آنچه را انسان نميدانست به او آموخت: ﴿علّم الإنسن ما لم يعلم) 2 اين بيان، با تعبير ﴿يعلّمكم ما لمتكونوا تعلمون) 3 كه به تعليم علومي اشاره دارد كه انسان از نزد خود، امكان و توان يادگيري آنها را ندارد، يكسان نيست. «كان» منفي (لم تكونوا) نشانه استمرار در گذشته و حال و آينده است. ﴿لم تكونوا تعلمون﴾ يعني نه تنها در گذشته بشر آن علوم را نميدانست و نميتوانست آنها را ياد بگيرد، بلكه حتي در صورت پيشرفتهاي فراوان علمي، در آينده هم آن علوم را نميتواند فراگيرد. اين بيان اختصاص به فرد يا افرادي خاص يا مردمِ سرزمين معيّني ندارد.
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 53 ـ 54.
^ 2 – ـ سورهٴ علق، آيهٴ 5.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
106
و از فجور و تقواي خويش آگاه است؛ ليكن برخي از اينها چراغ راه انسان است و برخي ديگر سرمايههاي اوليه او، از اينرو بدون بهرهمندي از وحي همچنان تشخيص تام و كامل راه دين مقدور وي نيست. عقلِ برهاني هرگز جاي نقل معتبر را نميگيرد. اگر عقل كافي ميبود خداوند پيش از فرستادن رسولان نيز بر مردم حجت داشت و براي اتمام حجت نميفرمود: ما پيامبران را فرستاديم تا مردم بر خدا حجت نداشته باشند: ﴿…لئلاّ يكون للناس علي الله حجّة بعد الرسل) 1عقل نيمي از حجت است؛ نه تمام آن، از اينرو براي اتمام حجت كافي نيست.نمونه ديگري از كبراي كلي ﴿يُعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون) 2دشواريهايي است كه عقل برهاني انسان از ادراك خوبي و حُسن آن عاجز است؛ اما دليل معتبر نقلي آن را پسنديده و سودمند معرفي ميكند، چنانكه خداي سبحان درباره جهاد با كافران فرمود: ﴿كتب عليكم القتال وهو كرهٌ لكم وعسي أن تكرهوا شيئاً وهو خيرٌ لكم وعسي أن تحبّوا شيئاً وهو شرٌّ لكم والله يعلم وأنتم لاتعلمون) 3تاكنون طرح منشور و منثور مطلب ارائه شد و هم اكنون طرح ملفوف و منضود آن طي نكاتي مطرح ميشود:
^ 1 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
107
2. فن انديشه صائب را حكمت نظري و فن انگيزه صالح را حكمت عملي برعهده دارد.3. هرگونه عمل صالح كه در راستاي تزكيه روح انجام ميشود مسبوق به علم صائب است، به طوري كه اگر علم صحيح نباشد، هرگز تزكيه صورت نميپذيرد، چنان كه هر حكمت عملي مسبوق به حكمت نظري است و مبادي اوّلي و اصول بنيادي را از آن ميگيرد.4. هر يك از علم صائب و عمل صالح كه عهدهدار زكات روح است مراتبي دارد؛ مرتبهاي از علم صائب زمينه درجهاي از عمل صالح و تزكيه نفس را فراهم ميكند و مرحلهاي از عمل صالح و تزكيه روح، مقدّمه حصول علم صائب ديگر و برتر است.5. حس و تجربه ابزار مناسب فراگيري علم حسّي و تجربي است؛ ولي تقوا و عمل صالح، گذشته از تأثيرگذاري در دانشهاي تجربي سهم تعيينكنندهاي در پيدايش دانشهاي تجريدي دارد.6. تأثير تقوا در پيدايش علم صائب اختصاصي به علم حضوري ندارد، بلكه در تحقق علم حصولي نيز بياثر نيست.7. علمي كه مقدمه تزكيه است، اعم از حصولي و حضوري است؛ يعني سالك عازم قطعاً بايد آغاز، انجام، مسير، راهنما، همراه، زاد و توشه و راحله… را بداند و از آنها آگاه باشد، خواه با علم حصولي يا با معرفت حضوري.
108
از آيه ﴿و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون) 1 استنباط ميشود.
اشارات و لطايف
1. فراگيري تلاوت، تعليم و تزكيه از خداوند
سمتهاي چهارگانه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، يعني تلاوت، تعليم كتاب، تعليم حكمت و تزكيه، مسبوق به فراگيري آنها از خداي سبحان است، زيرا تا راهنما خود راهرو نباشد، كي ميتواند راهبر شود؛ تلاوت رسول گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مسبوق به تلاوت الهي است، چنان كه خداوند فرمود: ﴿اقرَأْ بِاسم ربّك الذي خلق ٭ خلق الإِنسن من علقٍ ٭ اقرَأْ و ربّك الأكرم) 2 و تعليم آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مسبوق به: ﴿إنّك لتلقّي القُرءَان من لَّدن حكيمٍ عليم﴾است 3 ، ﴿… علّمك ما لمتكن تعلم) 4 ﴿إنّا سنُلقي عليك قولاً ثقيلاً) 5و….
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
^ 2 – ـ سورهٴ علق، آيات 1 ـ 3.
^ 3 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
^ 4 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
^ 5 – ـ سورهٴ مزمّل، آيهٴ 5.
^ 6 – ـ الكافي، ج 1، ص 32.
109
رادربردارد.
تزكيه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مسبوق به ﴿إنّما يريد اللهُ ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً) 1 و به ﴿إنّك لعلي خلقٍ عظيمٍ) 2 است، زيرا كسي كه مُطهِّر نفوس ديگران است خود بايد به طهارت الهي تطهير شده و متخلق به خُلُق عظيم باشد. چنين مُعلّم و مزكّي آنچه ميخواند، تعليم ميدهد و تزكيه ميكند، همگي آيه الهي است، زيرا همه آنها نشان صدق، علامت حق و اَماره واقعاند و اتصاف به آيه خدا بودن اختصاصي به منطقه الفاظ ندارد، بلكه معاني، مصاديق عيني و… همگي آيه خدا هستند؛ يعني «يتلو… آياتك… يعلمهم آياتك يزكيهم بآياتك…».
2. ويژگي تعليم الهي
تعليم گاهي به معناي افاضه علم است و زماني به معناي تدريس و فراهم كردن اسباب انتقال علم به مخاطب از راه گفتن، نوشتن، تصوير و محاكات و…. تعليم در قسم اول از تعلّم جدا نيست و متعلّم ناگزير علم را فرا ميگيرد، و در قسم دوم از آن انفكاكپذير است؛ يعني ممكن است معلّم مطلبي را القا كند، ولي متعلّم از ادراك آن بازماند.
^ 1 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
^ 2 – ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 4.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
110
محضر رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) باشد و سخنان آن حضرت را با اِنصات و استماع تلقي كند، ولي معارف آن را ادراك نكند و آنچه درباره فرق بين نظر و بَصَر (نگاه كردن و ديدن) مطرح شده است: ﴿و تَرَيهمُ ينظرون إليك و هم لايبصرون) 1 درباره شنيدن و فهميدن نيز جاري شود. بحث روايي 1. رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) دعاي مستجاب ابراهيمعن أبي أمامة قال: قلت: يا رسولالله! ما كان بدؤ أمرك؟ قال: «دعوة أبي إبراهيم، وبُشْري عيسي بن مريم، ورأت أمي أنه خرج منها شيء أضاءت منه قصور الشام» 2ـ قال النبيص: ﴿أنا دعوة أبيإبراهيم وبشارة عيسي(عليهماالسلام) 3اشاره: دعاي حضرت ابراهيم(عليهالسلام) همان است كه در آيه شريفه﴿ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم ءَايتك ويعلّمهم الكتب والحكمة ويزكّيهم إنّك أنت العزيز الحكيم﴾ آمده است. در بحث تفسيري اين نكته بيان شد كه پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از بهترين مصاديق «رسول» در اين آيه شريفه است؛ نه مصداق منحصر آن.
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 198.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج 16، ص 321.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج 1ـ 2، ص 395.
^ 4 – ـ سورهٴ صفّ، آيهٴ 6.
111
از اينكه عيساي مسيح(عليهالسلام) از گزارش آمدن پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به «بشارت» تعبير كرده و خداي سبحان نيز اين تعبير را امضا فرموده معلوم ميشود كه آن حضرت ضمن بيان اين گزارش غيبي، برتري پيامبر آينده بر خود را نيز براي امت خويش بيان فرموده است، زيرا ﴿بشارت﴾ در مورد امور و مطالب تازه، برتر و كاملتر صادق است. اگر مقام پيامبر جديد و سخنان و شريعت او در حدّ پيامبر پيشين و شريعت و منهاج او باشد، اعلام آمدن وي فقط گزارش تداوم رسالت است و مورد تبشير نيست.
2 . مصداق حكمت
قال رسول الله ص: «آتاني الله القرآن ومن الحكمة مثلَيْه» 1
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص 335.
^ 2 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 125.
112
بازدیدها: 432