تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۴۷

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۴۷

اصل و منشأ هر حقی خداوند سبحان است که حق محض است و از او جز حق نشئت نمی‌گیرد و هرچه از او صادر یا ظاهر می‌شود، خواه نبوت پیامبر یا قبله بودن کعبه یا مطالب دیگر، حق است، پس در قلمرو و حریم توحید و افاضه الهی مجالی برای بطلان و مریه و شک نیست و از همین‌رو با تأکید، از هرگونه امتراء و شکی نسبت به آنان که وارد حریم توحید الهی‌اند نهی‌شد.

الحق من ربّک فلاتکوننّ من الممترین (۱۴۷)

گزیده تفسیر
اصل و منشأ هر حقی خداوند سبحان است که حق محض است و از او جز حق نشئت نمی‌گیرد و هرچه از او صادر یا ظاهر می‌شود، خواه نبوت پیامبر یا قبله بودن کعبه یا مطالب دیگر، حق است، پس در قلمرو و حریم توحید و افاضه الهی مجالی برای بطلان و مریه و شک نیست و از همین‌رو با تأکید، از هرگونه امتراء و شکی نسبت به آنان که وارد حریم توحید الهی‌اند نهی‌شد.
خدای سبحان از علم و وحیی که بر پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرستاد به «حق» نیز تعبیر کرد، تا آن حضرت را تثبیت و پیروان وی را تحکیم کند.

تفسیر

مفردات
الممترین: «مُمترین» مانند «مُهتدین» جمع «ممتری» اسم فاعل و مصدر آن «امتراء» از ماده «مری» به معنای شک و تردید است ۱٫

تناسب آیات
ذیل آیه قبل به کتمان حق از سوی اهل کتاب اشاره داشت. آیه مورد بحث، ردّ
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۷۶۶، «م ر ی».

۴۴۲

بر آن کتمان‌کنندگان و تثبیت حقانیت امر مورد کتمان، یعنی نبوت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ره‌آوردهای آن حضرت است ۱ ، بر این اساس، این آیه تذییلی برای جمله ﴿و إنّ فریقاً منهم لیکتمون الحق﴾ در آیه پیشین ۲ و تأکیدی بر بیانات گذشته است ۳ . مستفاد از آن بیانات این است که مردم در هدایت یافتن یا ابتلای به فتنه، مقهور مشیّت و اراده خدا هستند. این حق همان است که سرشت رحمتجوی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خواهان آن است، از این رو آیه مورد بحث، او را که بر هدایت مردم حریص و فرمانبردار دستور عفو و صفح است مخاطب ساخت که آن تفریق و تصنیف عالمان و عارفان به حق، به تابع و منکر و کتمان‌کننده که برخی را به درجات بهشت نائل می‌کند و بعضی را به درکات دوزخ می‌افکند حق است و منشأ حق، خداست ۴٫ تأکید بر این امر، با عناوین گوناگونی چون علم، معرفت و مانند آن، تأکیدی بر وجوب پیروی از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و برای زدودن شبهاتی است که سفیهانِ عالِمِ به آن حق، اِلقا می‌کنند ۵٫
٭ ٭ ٭

منشأ هر حقّی، خداست
هر حقی از خداست و هر چه از خدا صادر یا ظاهر می‌شود حق است، پس در حریم فیض خدا باطل راه ندارد. اگر مجالی برای بطلان در قلمرو افاضه الهی نبود برای مریه و شک هم جایی نخواهد بود، زیرا شک بین حق و باطل
^ ۱ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۲۰٫
^ ۲ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۴۰٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۳۰٫
^ ۴ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۷۰٫
^ ۵ – ـ همان. ص ۲۷۱٫

۴۴۳

است، چنان که در اقلیم هوا و منطقه هوس مجالی برای امتراء نیست، چون در وَیْل طغیان و بَغْی چیزی جز باطل نیست و اگر در موردی جز بطلان چیزی حضور نداشت، هرگز برای شک جایی نیست غرض آنکه در حَرَم توحید الهی جز حق راه ندارد، پس شک در آنجا راه نخواهد یافت؛ یعنی کسی که وارد حریم توحید شد جزم دارد که هر چه در آنجا یافت می‌شود حق است و مبتلا به اقلیم شیطنت یقین دارد که هر چه در آن منطقه جولان دارد باطل است، مگر کسی حق و باطل را نشناسد و باطل را حق بپندارد و چون رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بالاصاله و پیروان راستین آن‌حضرت بالتبع وارد حریم توحید الهی‌اند حتماً می‌دانند هرچه از خدای سبحان است حق خواهد بود؛ خواه نبوّت پیامبر باشد یا قبله بودن کعبه یا مطالب دیگر، از این‌رو به صورت تأکید از هرگونه امتراء و شکی نسبت به آنان نهی شد.
بر همین اساس که خدای سبحان حق محض است و از او جز حق نشئت نمی‌گیرد و هر جا حق است از خداست: ﴿الحق من ربّک﴾، چنانچه برخی مکتبهای الحادی سخن حقی دارند، یافته اندیشه خودشان نیست، بلکه آن را از انبیای ظاهر(علیهم السلام) یا از رسولان باطن، یعنی فطرت گرفته‌اند، زیرا سابقه کهن ازآنِ پیامبران است و حق و عدل را آنان به جوامع بشری آموخته‌اند و پیدایش مکتبهای الحادی در زمانهای متأخر بوده است. اینان برخی از ره‌آوردهای پیامبران را از کنار سفره انبیا گرفتند و به نام خود ثبت دادند و بعضی دیگر را ترک کردند. مؤید این نکته روایاتی است که به وجود پیامبر پیش از آفرینش دیگر انسانها اشاره دارد؛ مانند: «الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق» ۱ نخستین انسان بر روی زمین که نسلهای کنونی همه به او می‌رسند، حضرت
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۷۷٫

۴۴۴

آدم(علیه السلام) است که پیامبر و حجت خدا بوده است. چنانچه پیش از آن حضرت نیز انسانهایی بوده‌اند نسل آنها به کلی منقرض شده بود و آدم(علیه السلام) بدون پدر و مادر، تدریجاً یا دفعتاً از سلاله و صلصال و مانند آن آفریده شد.

راز تعبیر از علم، به حق
راز این تعبیر که علم از طرف خدا آمده: ﴿من بعد ما جاءک من العلم) ۱ و گاه مانند آیه مورد بحث، می‌فرماید: حق از طرف خدا آمده: ﴿و لاتتّبع أهواءهم عمّا جاءَک من الحق) ۲ ﴿لقد جائک الحق من ربّک فلا تکونن من‏الممترین) ۳ این است که علم وحیانی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، حصولی و کسبی نیست، بلکه وحی الهی و علم حقیقی و شهودی است که نازل شده و نصیب پیامبران(علیهم السلام) می‌شود، از این‏رو خدای سبحان به پیامبرگرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «…بعد از علمی که به تو رسید…». تفاوت علم انبیا با علوم عادی دیگر نیز همین است که آن موهبتی الهی است که هرگز خطابردار نیست و با تلاش نیز نمی‌توان به آن دست یافت؛ اما علوم دیگر هم خطابردار است و هم قابل تحصیل.
خدای سبحان از چنان موهبتی، گاه به عنوان «علم» و با عبارت ﴿ما جاءک من العلم﴾ و گاه با عبارت ﴿الحق من ربّک﴾ یاد کرد تا رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را تثبیت و پیروان آن حضرت را تحکیم و تقویت کند: ﴿فلاتکوننّ من‏الممترین﴾.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۴۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۹۴٫
۴۴۵

مضمون آیه مورد بحث در آیه شریفه ﴿الحق من رّبّک فلاتکن مِّن الممترین) ۱ نیز آمده است. تفاوت این دو آیه در «لاتکوننَّ» و«لاتکنْ» است.

شدّت قبح شک در نبوّت
تحذیر از قبیح و ترهیب از ستم مراحلی دارد که به حسب شدّت اهتمام و ضعف آن اِعْمال می‌شود؛ مثلاً گاهی گفته می‌شود: ستم نکن (لاتظلم) و زمانی گفته می‌شود: ستمگر نباش (لاتک ظالماً) و وقتی گفته می‌شود: از ستمگران نباش (لاتک من الظالمین). نهی از امتراء و شک نیز این‌چنین است. آنچه در آیه مورد بحث مطرح شده شدیدترین مرحله آن است، زیرا شک در نبوّت یا در حقانیّت قبله یا در اصل دین بعد از تبیّن کامل آن به قدری قبیح و نارواست که اگر از کسی که در فضای وحی و نبوت به سر می‌برد و با عناصر محوری آن آشناست ظهور کند وی را در زمره ممتریان قرار می‌دهد، هر چند یک بار گرفتار مریه گردد. البته ساحت قدس نبوی از این پیرایه‌ها منزّه است و دیگران برای رهایی از چنین پدیده مشئوم و ناروا و ناخواسته‌ای که برخاسته از قیاس، خیال، گمان و وهم است مأمور به تدبّر تام در آیات الهی‌اند، تا در صورت عدم ابتلا به قفل قلب: ﴿أَمْ علی قلوبٍ أقفالُها) ۲ و به رین دل: ﴿کلاّ بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسِبونَ) ۳ به معرفت ناب باریابند و از گزند شک علمی و تردید عملی مصون بمانند.
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۶۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیهٴ ۲۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مطفّفین، آیهٴ ۱۴٫

۴۴۶

گونه‌گونی نفی امتراء به لحاظ انتفای موضوع یا محمول
نفی امتراء گاهی از سنخ سالبه به انتفای موضوع است و زمانی از قبیل سالبه به انتفای محمول، زیرا گاهی بحث در قلمرو مُخلَصین (به فتح) است و زمانی گفت‌وگو در اقلیم دیگران و گاهی سخن در فعل صادر یا ظاهر از صقع ربوبی است که در آن جایگاه رفیع هیچ موجودی جز مطیعان معصوم و مدبّران مصون و مجاری عصمت زای الهی راه ندارد و زمانی کلام در فعلی است که دست مُحرّفان و مُبَدّلان و سوداگران آخرت به دنیا و تاجران دین به دینار در آن باز است.
نفی شک به لحاظ قلمرو اول از سنخ سالبه به انتفای موضوع است، زیرا طبق تحلیل قبلی، در آن منطقه اصلاً باطل راه ندارد، در نتیجه هر چه در آن بارگاه یافت می‌شود فقط حق است و چون مقابل حق، یعنی باطل به طور کلی منتفی بود هیچ‌گونه مجالی برای شک نخواهد بود.
نفی شک به لحاظ اقلیم دوم از قبیل سالبه به انتفای محمول است؛ یعنی اصل شک در این کارگاه امکان پذیر است، چنان که عدّه‌ای به آن آلوده‌اند؛ لیکن سالکانِ واصل و آشنایان کوی معرفت که بدون قفل قلب می‌اندیشند و بدون رَیْنِ دل پژوهش دارند همان‌طور که در موطن ملکوت از آن منزّه‌اند در وطن ملک نیز از آن مبرّایند، به ویژه معلّم پاکان و مربّی طاهران که خود از آسیب هر قفل و گزند هر رَیْن منزّه است، نظیر آنچه از حضرت امیرمؤمنان، علی بن‌ابی‌طالب(علیه السلام) رسیده است که: «ما شککت فی الحق مُذْ أُریته» ۱ لیکن همان‌طور که قبلاً بازگو شد، عصمتِ انسان کامل نه مانع تکلیف است و نه رادع تهدید، چنان که نه تکلیف منافی عصمت است و نه تهدید مباین با آن.
^ ۱ – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۴٫

۴۴۷

اشارات و لطایف

۱- کامل‌ترین مصداق حق
حق یعنی موجود ثابت. این مفهوم جامع دارای مصادیق گونه‌گون است. کامل‌ترین مصداق آن موجودی است که هستی عین ذات او بوده و ثبات آن به نحو ازلی و ابدی، یعنی سرمدی است، در نتیجه دارای هستی نامحدود و ثبات بی‌پایان است که این امور مصداقاً عین هم‌اند، هرچند مفهوماً از هم جدایند. لازم اطلاق سرمدی وجود و ثبات، دو عنصر محوری است که در بحث تفسیری گذشت: یکی براثر تناسب آیه و ذی آیه است؛ یعنی هر چه از آن حق نامتناهی صدور یا ظهور می‌یابد یقیناً حق است: ﴿و الله یقول الحقَّ و هو یهدی السَّبیل) ۱ با عنایت به اینکه قول خدا همان فعل جامع بین ایجاد لفظ و انشاء ماده و صورت هر چیز است و دیگری براساس توحید است؛ یعنی هر حقی در جهان امکان یافت شود از خداست؛ نه به خود اتکا دارد، چون ممکن است و نه از غیر خداست، چون اقتضای توحید نفی تأثیر از هر شی‏ء موهوم دیگر است.

۲- حق سرمدی و حق مقطعی
حق به معنای موجود سرمدی مقابل ندارد، زیرا در برابر هستی نامحدود چیزی جز عدم نیست، پس اگر باطل در برابر چنین حقی قرار گرفت منظور از آن عدم و معدوم خواهد بود، به طوری که تقابل آنها به نحو تناقض است؛ نه عدم و ملکه؛ امّا حق به معنای موجود محدود و ثابت مقطعی که در حدّی هست
^ ۱ – ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۴٫

۴۴۸

و در حدّ دیگر نیست و در مقطعی ثابت است و در مقطع دیگر ثابت نیست مقابل دارد و آن باطل است و تقابل آنها به نحو عدم و ملکه است.
آنچه در برخی از تعبیرهای دینی آمده است که «موت حق است»، «بهشت حق است»، «دوزخ حق است»، «قیامت حق است»… به معنای موجود ثابت محدود و مقطعی است و هر موجود محدود و هر ثابت مقطعی صادر یا ظاهر از حق مطلق و ثابت سرمدی است: ﴿الحق من ربّک﴾، زیرا الف و لام در این کلمه مفید استیعاب و استقرار است، از این‌رو هیچ کسی نمی‌تواند مالک مستقل حق گردد، حتی حق به معنای صدق در قول و صواب در فعل، زیرا همه این امور از سنخ هستی و کمال هستی است و هر چه در قلمرو وجود و کمال وجود باشد از موجود سرمدی صادر یا ظاهر می‌شود.

٭ ٭ ٭
۴۴۹

بازدیدها: 202

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *