تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد یازدهم، سوره بقره، آیه ۲۴۵

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد یازدهم، سوره بقره، آیه ۲۴۵

خدای سبحان در آیه مورد بحث با طنین آهنگین و تشویق‌آمیز ﴿مَن ذَا الَّذی﴾ و به جای هیئت کلفت‌آمیز امر، مؤمنان را به کارهای نیک از جمله انفاق فرامی‌خواند.

مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَهً واللهُ یَقبِضُ ویَبصُطُ واِلَیهِ تُرجَعون (۲۴۵)

گزیده تفسیر
خدای سبحان در آیه مورد بحث با طنین آهنگین و تشویق‌آمیز ﴿مَن ذَا الَّذی﴾ و به جای هیئت کلفت‌آمیز امر، مؤمنان را به کارهای نیک از جمله انفاق فرامی‌خواند. قرض‌الحسنه مصطلح قرآنی که شامل قرض‌الحسنه فقهی نیز می‌شود، هر کار خیری است که برای خدا انجام داده شود؛ عبادت مصطلح باشد یا انفاق مالی یا کاری عامّ المنفعه.
سرّ تعبیر از این معنای عامّ به «قرض الحسنه» محفوظ بودن اصل عمل نزد خداست، چنان که در عقد قرض، مالْ باز می‌گردد و خدا چندین برابر آن پاداش می‌دهد. البته قرضی که به سبب نداشتن حسن فعلی یا فاعلی یا درپی‏داشتن منّت و اذیّت، نیکو و پاکیزه نباشد مقبول خدا نیست.
حُسْن کامل قرض دادن مرهون اجتماع تمام علل حُسْن قرض از جمله مقروض شدن وابستگی به مال از حریم دل و امتثال فرمان اِقراض برای شکر و محبت خداست.
قرض الحسنه مالی از لحاظ صبغه مردمی نیز حَسَن است، زیرا جامعه را
۵۸۲

از فقر و بیکاری و ذلّت می‌رهاند و در تهذیب نفس و بخل‌زدایی نیز سهم بسزایی دارد.
دادن پاداش مضاعف به انفاق کننده، دلیل بی‌نیازی خدا از انفاق و چنین پاداشی فقط مقدور خدای قابض و باسط است.
سه جمله پایانی آیه هر یک بیانگر بی‌نیازی خداست، افزون بر آن که حصر قبض و بسط به خدا مبیّن توحید ناب است.
زمینه قبض را خود آدمی با ضعف قابلی خود فراهم می‌کند وگرنه خدا هماره در حال فیض بخشیدن است.
ذکر بازگشت عمومی به سوی خدا، بشارت به خوبان و هشدار به تبهکاران است که برای ترغیب به انفاق مالی و ترک نکردن آن آمده است.

تفسیر

مفردات
قرضاً: «قرض»، گونه‌ای از بریدن است. آنچه انسان از پارچه و غیر آن مقداری را قطع می‌کند، می‌گویند قرض کرده است و ابزار قطع کردن را «مِقْراض» و ریخته و مانده آن را «قُراضه» و مالی را که به دیگری داده می‌شود به شرط باز گرداندن عین یا بدل آن، قرض می‌خوانند ۱ ؛ گویا قرض‏دهنده آن مال را از بقیه اموالش بریده است. تفاوت قرض و دَیْن در اجل است: دَیْن مدّت دار است و قرض مدت ندارد ۲٫ فرقهای دیگری بین این دو یافت می‌شود که فقه و حقوق عهده‌دار بیان آن‌اند.
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۶۶۶؛ لسان العرب، ج ۷، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷، «ق ر ض».
^ ۲ – ـ معجم الفروق اللغویه، ص ۴۲۶٫
۵۸۳

در لغت اهل حجاز، مضاربه را قِراض گویند ۱٫
قرآن کریم از تجاوز دادن، گذراندن از وضعی به وضع دیگر یا دگرگونی از حالتی به حالت دیگر و منتقل شدن، به «قرض» تعبیر کرده است: ﴿وتَرَی الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمینِ واِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال) ۲ یعنی خورشید، اصحاب کهف را در هنگام غروب از وضعی به وضع دیگر به طرف چپ دور می‌زد که مستقیماً به آنها نتابد.
همین معنای لغوی قرض در روایات نیز به کار رفته است، چنان که امیرمؤمنان حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید که باید دنیا پیش شما کوچک‌تر و پست‌تر از بریده‌های قلم باشد: فلتکن الدنیا فی أعینکم أصغر من حثاله القرظ و قُراضه الجَلَم … ۳٫
امیر مؤمنان، علی(علیه‌السلام) نه تنها این اصل کلی را بیان کرد، بلکه مردان الهی را می‌ستاید که به دنیا پشت پا زده‌اند و آنها را چنین معرفی می‌کند که درباره دنیا زهد و به آخرت رغبت دارند. اینان همانند حضرت عیسی(علیه‌السلام) دنیا را بریده و دور افکنده‌اند: أولئک قوم… ثمّ قرضوا الدنیا قرضاً علی منهاج المسیح ۴٫
^ ۱ – ـ النهایه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱، «ق ر ض».
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه ۱۷٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۳۲٫ کسی که می‌خواهد عالمی وارسته و وارث پیامبران باشد و جای آنان بنشیند باید سراسر دنیا نزد او همانند بریده‌های قلم بی ارزش باشد و آن را لگدمال کند، وگرنه با کمی درس خواندن و فراگیری چند اصطلاح گرفتار زرق و برق دنیا می‌شود و سرانجام، عوامانه می‌میرد و هرگز عالم فرزانه نمی‌شود. بکوشید تا دنیا و دنیاپرستان نزد شما کوچک باشند و دستتان به گرفتن چیزی از اصحاب دنیا عادت نکند.
^ ۴ – ـ همان، حکمت ۱۰۴٫ این گروه کسانی همچون ابوذر بودند که با آنکه در متن جامعه به سر برده و در مسائل حساس آن سهم تعیین کننده داشتند، از دنیا بریده بودند و آن را از خود دور می‌ساختند؛ نه آنکه از جامعه بریده باشند و از مردم منزوی شوند.
۵۸۴

اَضْعَافاً: «ضِعف الشی‏ء» مثل شی‏ء است و «اضعاف» جمع «ضعف» به معنای اَمثال است. تضعیف، اِضعاف و مضاعفه، هر سه به معنای افزودن بر اصل چیزی است تا دو برابر یا بیشتر شود ۱٫
یَقْبضُ: «قبض»، گرفتن شی‏ء و مالک شدن یا تسلط پیدا کردن بر آن است. قوامِ معنای قبض، به دو عنصر «جمع» و «تسلط» است، پس قبض برخلاف بسط و به معنای جمع کردنی است که قابض بر مقبوض سلطه و قدرت پیدا کند ۲ ، از این رو برخی گفته‌اند: قبض، گرفتن با تمام دست است؛ مانند گرفتن شمشیر؛ نه گرفتن با سرانگشتان که آن «قبص» است ۳٫
یَبْصُطُ: «بصط» همان بسط و به معنای گسترانیدن است ۴٫

تناسب آیات
قرآن کریم در آیه پیشین دستور جهاد با جان را بیان فرمود و چون جهاد با دشمن، افزون بر تلاشهای بدنی به ایثار مالی نیز نیاز دارد، در آیه مورد بحث با تعبیری تشویق‌میز و نشاطآور و با استفاده از عنوانِ «قرض حَسَن به خدا» و ذکر پاداش بی‏شمار برای آن، همگان را به انفاق مالی ترغیب می‌کند، تا با آرامش خاطر به این وظیفه مهم بپردازند.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ المصباح، ص ۳۶۱، «ض ع ف».
^ ۲ – ـ التحقیق، ج ۹، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳، «ق ب ض».
^ ۳ – ـ مفردات، ص ۶۵۲، «ق ب ض».
^ ۴ – ـ الصحاح، ج ۲، ص ۱۱۱۶، «ب س ط».
۵۸۵

دعوت به انفاق
تغییر سیاق امر در آیه گذشته: ﴿وقتِلوا فی سَبیلِ الله) ۱ به هیئت استفهامی در ﴿مَن ذَا الَّذی… ﴾ برای این است که بسیاری از مردم حاضرند در امور عام‌المنفعه، اقتصادی یا معنوی، که نفع شخصی یا نام و نشان دارد مانند مسجدسازی، شرکت کنند؛ ولی گذشتن از مال و مصرف رایگان آن در امور و مصالح عمومی که احیاناً مردم نیز از آن آگاه نمی‌شوند، کاری بزرگ و بسیار دشوار است و مردانی بلند همّت می‌طلبد که به آن اقدام کنند، از این رو قرآن کریم در فرمان انفاق مالی به جای کاربرد هیئت امر که خالی از کلفت نیست، از تعبیر استفهامی مدد جسته است که مفید تشویق و تهییج و آرامش روانی است، چنان‌که برخی از کارها مقدور کسی جز خدا یا بدون اذن او نیست، از این‌رو با استفهام یاد می‌کند: ﴿قُل مَن ذَا الَّذی یَعصِمُکُم مِنَ اللهِ اِن اَرادَ بِکُم سَوءًا اَو اَرادَ بِکُم رَحمَه) ۲ ﴿مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّبِاِذنِه) ۳ غرض آنکه حیثیت طلب انفاق در آیه مورد بحث، همچنان محفوظ است.
آری آشنایان به قانون ادبی محاوره می‌دانند که طنین آهنگین ﴿مَن ذَا الَّذی… ﴾ در «مَنْ یَزید» های مردانه به کارمی‌رود و هرگز در امور عادی و روان از چنین ادبیاتی استفاده نمی‌شود.

مقصود از قرض الحسنه
قرض الحسنه مصطلح فقهی با انفاق و قرض الحسنه مصطلح قرآنی فرق دارد:
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۴۴٫
^ ۲ – ـ سوره احزاب، آیه ۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۵۵٫
۵۸۶

قرض الحسنه فقهی به مالی گفته می‌شود که قرض دهنده مال معیّنی را با قصد استرداد نه رایگان، به کسی می‌دهد؛ خواه عین آن یا مالیت آن در ضمن مالی دیگر بازگردد. روایات فقهی نیز به همین قرض نظر دارند ۱ ؛ ولی قرض الحسنه در فرهنگ و اصطلاح قرآنی آن معنایی جامع دارد و شامل قرض الحسنه فقهی نیز می‌شود، زیرا از منظر قرآن کریم هر کار خیری که انسان برای خدا انجام می‌دهد، قرض الحسنه به اوست؛ خواه عبادت مصطلح باشد مانند نماز و روزه؛ یا انفاق مالی یا کارهای خدماتی و عام المنفعه مانند مسجد و مدرسه‏سازی؛ یا جبهه رفتن و جهاد در راه خدا.
افزون بر آنکه قرض گیرنده قرض الحسنه در این‌گونه آیات خداست نه مردم. اگر می‌فرمود «کیست که به مؤمنان قرض الحسنه دهد»، معلوم بود مراد قرض الحسنه متعارف و مصطلح فقهی است؛ اما از اینکه فرموده: کیست که به خدا قرض نیکو دهد، معلوم می‌شود کار خیر یا انفاق مالی که انسان برای خدا انجام می‌دهد رایگان و بدون عوض نیست: خداوند اولاً عین آن را به او بازمی‌گرداند: ﴿وما تُقَدِّموا لاَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدوهُ عِندَ الله) ۲ و انسان عین عمل خود (قرض الحسنه دادن) را می‌بیند، زیرا مالی که به دیگری قرض داده است گذراست؛ ولی عمل و فعل او که با نیت پاک انجام گرفته است، با عامل آن مرتبط است و در روز قیامت آن عمل را نزد خدا حاضر می‌بیند.
ثانیاً چندین برابر آن پاداش می‌دهد: ﴿فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَه﴾. بر این اساس خداوند از انفاق رایگان به قرض‌الحسنه تعبیر کرده است، چون عین آن برمی‌گردد.
^ ۱ – ـ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۰٫

۵۸۷

نکته: سرّ تعبیر از آن معنای عام (مصطلح قرآنی) به قرض الحسنه، محفوظبودن عین مال و اصل عمل نزد خدا است؛ یعنی همان‌گونه که در عقدِ قرض، مال از بین نمی‌رود و بازمی‌گردد، در این‌گونه امور نیز هرچه در راه خدا هزینه شود بازمی‌گردد.

راز تعبیر تشویق آمیز
خدای سبحان برای آنکه بندگان صالح را به کارهای نیک تشویق و ترغیب کند، در برابر کارهای پسندیده و خدماتی که آنان در راه خدا انجام می‌دهند، گاهی به اجر و پاداش تعبیر می‌کند: ﴿لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقَوا اَجرٌ عَظیم) ۱ ﴿اِنَّ اللهَ لایُضیعُ اَجرَ المُحسِنین) ۲ و زمانی به بیع و شراء: ﴿اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّ‏هَ یُقتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ… فَاستَبشِروا بِبَیعِکُمُ الَّذی بایَعتُم بِه) ۳ و گاهی به انفاق رایگان: ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَه) ۴ و زمانی با تعبیر قرض الحسنه: ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنا﴾.
البته در هر تعبیری رازی نهفته است: سرّ تعبیر به اجر و پاداش، آن است که انسانی که در راه خدا کار می‌کند، خودش و کارهایش را به خدا اجاره داده است، پس او اجیر و خدای سبحان مستأجر و صاحب کار است و بین اجیر و صاحب کار عهدی است؛ آن‌گاه در مقابل عمل اجیر، صاحب کار به او
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۷۲٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۱۲۰٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۱۱۱٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۵٫
۵۸۸

اجرت می‌دهد.
راز تعبیر بیع و شراء همان بیعت کردن بنده با خداست تا آنکه با فروختن خویش به خدا، نه برای غیر خدا کار کند و نه کاری را بدون رضای حق انجام دهد.
تعبیر قرض الحسنه برای آن است که کسی توهم نکند مالی که در راه خدا هزینه شده، از بین رفته است، بلکه عین مال و اصل عمل نزد خدا محفوظ است و به صاحبش باز می‌گردد. در صدقه و خدمات عام المنفعه، به ظاهر گیرنده آن شخصیت حقیقی یا شخصیت حقوقی مانند مسجد و حسینیه یا مدرسه است؛ ولی خدای‏سبحان دست آنان را دست خود محسوب کرده و قرض گیرنده اوست: ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ الله﴾. خداوند چنین احسانی را که مورد عنایت اوست به خود اسناد می‌دهد؛ گویا آن مال را خدا گرفته است، چنان‌که اهانت به مؤمن را اهانت به خود می‌داند ۱٫
انسان باید افتخار کند که طرف معامله‌اش خدای سبحان است، چون اگر شخصیتی بزرگ و امین و محترم از ما قرضی بخواهد، با رغبت و افتخار به او قرض می‌دهیم؛ همین خواسته را خدای سبحان از ما دارد که هم امین و صادق است و هم به نحو احسن به عهد خویش وفا می‌کند و چندین برابر پاداش می‌دهد.
این‌گونه تعبیرها برای تشویق مؤمنان به انفاق است، وگرنه کسی که توفیق جهاد با جان و مال نصیبش می‌شود، در حقیقت، آنچه را از دست خدا به عنوان امانت یا عاریت گرفته است، در راه او مصرف می‌کند نه چیزی از خود
^ ۱ – ـ ر.ک: الامالی، طوسی، ص۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۲، ص۹۴٫
۵۸۹

را، زیرا جان و مال او ملک حقیقی خداوند است، بنابراین تعبیرهایی مانند فروختن جان و قرض دادن مال به خداوند برای ترغیب انسانهاست و در واقع، خداوند مالک همه اشیاست.

انفاق از مال پاکیزه
پاکیزه بودن خداوند می‌طلبد که تنها نیّات و اعمال و اموال پاکیزه و نیکو را بپذیرد: ﴿اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ والعَمَلُ الصّلِحُ یَرفَعُه) ۱ ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبتِ ما کَسَبتُم) ۲ پس قرضی که به سبب عدم حسن فعلی یا نبود حسن فاعلی، نیکو و پاکیزه نباشد، مقبول خداوند نیست.
درباره انفاق منافقان آمده است: ﴿قُل اَنفِقوا طَوعًا اَو کَرهًا لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم) ۳ یعنی انفاق منافقان پذیرفته نمی‌شود؛ چه با میل یا عدم میل باطنی باشد، زیرا رغبت اینان از روی ایمان به الله نیست، بلکه برای رسیدن به منافع مادی شخصی است و به انفاق مخلصانه میلی ندارند: ﴿ولایُنفِقونَ اِلاّوهُم کرِهون) ۴
می‌توان گفت که منافقان در انفاقهای به ظاهر با میل و رغبت نیز قلباً از روی میل عمل نمی‌کنند، بلکه برای جلب نظر مردم و رسیدن به اغراض پلیدشان خود را ناگزیر از این اعمال می‌بینند.
خداوند تنها فعل و مال حسن و طیّب را، آن هم فقط از شخص محسن
^ ۱ – ـ سوره فاطر، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۷٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۵۳٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۵۴٫
۵۹۰

می‌پذیرد: ﴿اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقین) ۱ پس هم حسن فاعلی (محسن و متقی بودن) لازم است و هم حسن فعلی (خالصانه برای خدا دادن)، بنابراین اگر مال طیّب و حلال باشد و قرض دهنده نیز غرضی جز رضای خدا نداشته باشد و پیامدهای تلخ، مانند منّت و اذیت به دنبال آن نباشد، آن قرض، حَسَن می‌شود: ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنا﴾ و نزد خدا پذیرفته است.
نکته: حُسنِ کامل اِقراض، مرهون اجتماع تمام علل حُسن قرض است که به بعضی از آنها اشاره شد. عمده آن است که تعلق به مال از محدوده دلْ مقروض و مقطوع شود، همان‌طور که خود مال از مجموع اموال جدا می‌گردد.
بین قطع علاقه و انقطاع تعلّق و کمال انقطاع، تفاوت درخور توجّه است، چنان‏که اِقراض مزبور از آن جهت که امتثال دستور خداست، همانند سایر امتثالها گاهی برای خوف از دوزخ و زمانی برای شوق به بهشت و وقتی نیز برای شکر و محبّت به خداست و احسن قرضها آن است که برای محبّت الهی باشد. این‌گونه از قرضها حدوثاً و بقاءً حسن‌اند و هرگز با منّت و اذیّت بعدی همراه نخواهند شد.

هدف از استقراض خداوند
هدف از استقراض الهی بهره‌مندی شخص انفاق‏کننده است نه خدا. بیان قرآن کریم در این باره چنین است: ﴿اِنَّ المُصَّدِّقینَ والمُصَّدِّقتِ واَقرَضُوا اللهَ قَرضًا حَسَنًا یُضعَفُ لَهُم ولَهُم اَجرٌ کَریم) ۲ ﴿اِن تُقرِضُوا اللهَ قَرضًا حَسَنًا یُضعِفهُ
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۲۷٫
^ ۲ – ـ سوره حدید، آیه ۱۸٫
۵۹۱

لَکُم ویَغفِر لَکُم واللهُ شَکورٌ حَلیم) ۱ ﴿واَقیمُوا الصَّلوهَ وءاتُوا الزَّکوهَ واَقرِضُوا اللهَ قَرضًا حَسَنًا وما تُقَدِّموا لاَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدوهُ عِندَ الله) ۲ ﴿واَقرَضتُمُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا لاُکَفِّرَنَّ عَنکُم سَیءاتِکُم ولاُدخِلَنَّکُم جَنّتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهرُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ مِنکُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبیل) ۳
در اموری مانند استنصار الهی نیز این مطلب آمده است که هدف آزمودن و به کمال رساندن انسانهاست: ﴿ولَو یَشاءُ اللهُ لاَنتَصَرَ مِنهُم ولکِن لِیَبلوَا بَعضَکُم بِبَعضٍ… ) ۴ ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم ویُثَبِّت اَقدامَکُم) ۵
حُسن قرض، گذشته از جنبه الهی‌اش، از لحاظ صبغه مردمی و نوع پروری نیز حسن خواهد بود، زیرا جامعه را از فقر و بیکاری و ذلت می‌رهاند و از خطر کینه‌توزی، قیام مردمی، جنگ توانگر و تهیدست و مانند آن حفظ می‌کند.
قرض حَسن از لحاظ تهذیب نفس و تطهیر آن از رذائل اخلاقی نیز سهم بسزایی دارد، زیرا شُحّ و بخلِ دشمن عقل و کمال در درون جان جا کرده است: ﴿واُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحّ) ۶ وقتی دشمن خانه‌زاد باشد، هم پر خطر است و هم علاج آن دشوار. هرکس از چنین عدوّ غدّار برهد نجات
^ ۱ – ـ سوره تغابن، آیه ۱۷٫
^ ۲ – ـ سوره مزمّل، آیه ۲۰٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۱۲٫
^ ۴ – ـ سوره محمّدص، آیه ۴٫
^ ۵ – ـ سوره محمّدص، آیه ۷٫
^ ۶ – ـ سوره نساء، آیه ۱۲۸٫
۵۹۲

یافته است: ﴿ومَن یوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ المُفلِحون) ۱ و از بهترین راههای درمان این بیماری درونی و دفع این دشمن خانگی «قرض حَسَن» است که آثار حُسن آن در تنزیه روح و تمحیص آن از هر پلشتی مشهود است.
همین قرض حسن یکی از مظاهر تعاون بر برّ و تقواست و انسان متعهّد اهل قرض حَسَن به این اصل بار می‌یابد که فقر و غنا آزمون الهی است. وظیفه افراد در این دو حال کاملاً معلوم است و صاحب نعمت، خود را مدیون خدای سبحان می‌داند که این‌گونه نعمت را به وی ارزانی داشت و همچون «ابوالدحداح» ۲ به قرض حَسَن مبادرت می‌کند.

پاداش مضاعف برای انفاق
قرآن کریم برای بیان بی‌نیازی و غنای خداوند از قرض گرفتن و پیشگیری از تفکرات غیر اسلامی، خصوصاً از نوع اسرائیلی‌اش که خداوند را نیازمند می‌شمرد، می‌فرماید که نه تنها معادل مالی که انفاق کرده‌اید به شما باز گردانده می‌شود بلکه دو چندان به شما عنایت می‌شود: ﴿فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَه﴾.
واژه ﴿کَثیرَه﴾ صفت کلمه ﴿اَضعافًا﴾ است و نشان می‌دهد که پاداش انفاق مضاعف و فراوان است و این، منطبق با پاداشی است که در آیاتی نظیرِ ﴿اِنَّما یُوَفَّی الصّبِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِساب) ۳ آمده است. کلمه «بِغَیرِ حِساب» یعنی پیش غیر خدا شمارش ناپذیر است، وگرنه هر چیزی در عالم
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۹؛ سوره تغابن، آیه ۱۶٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۶۰۸؛ الدر المنثور، ج۱، ص۷۴۶٫
^ ۳ – ـ سوره زمر، آیه ۱۰٫
۵۹۳

هستی اندازه معیّنی دارد که معلوم خداست: ﴿وکُلُّ شی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقدار) ۱ ﴿اِنّا کُلَّ شی‏ءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر) ۲

بی‌نیازی خداوند
دادن پاداش شمارش ناپذیر به انفاق کننده دلیل بی‌نیازی خداوند از انفاق اوست و اعطای چنین پاداشی فقط مقدور خداوند است، زیرا قبض و بسط تمام جهان به دست اوست: ﴿واللهُ یَقبِضُ ویَبصُط﴾.
جمله ﴿واِلَیهِ تُرجَعون﴾ با مرجع نهایی دانستن خدا، از یکسو بی‌نیازی او و از سوی دیگر نیازمندی تمام انسانها را گوشزد می‌کند. افزون بر آنکه این‌گونه آیات بیشتر در سُوَر مسبّحات و سوره‌هایی‌اند که با تسبیح و تنزیه خداوند شروع شده‌اند؛ یا آنکه در صدر و ساقه آیه سخن از بی‌نیازی و استقلال خداوند است. در آیه مورد بحث هم با چند جمله بی‌نیازی خدا بیان شده است: ﴿فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَهً واللهُ یَقبِضُ ویَبصُطُ واِلَیهِ تُرجَعون﴾، زیرا خدایی که چند برابر پاداش می‌دهد و قبض و بسط همه چیز در دست اوست و مرجع نهایی همه افراد است، معنا ندارد که از روی نیاز از کسی قرض بگیرد.
لازم است به این نکته نیز عنایت شود که هرچند غالباً قرض گیرنده به مال مقروض نیاز دارد، احتیاج به مال در حقیقتِ قرض مأخوذ نیست تا استعمال آن در مورد خدای بی‌نیاز مَجاز باشد، زیرا حاجت مزبور از خصوصیتهای رایج مصداق است نه مأخوذ در مفهوم، پس آنچه در برخی از تفاسیر مانند التبیان
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۸٫
^ ۲ – ـ سوره قمر، آیه ۴۹٫
۵۹۴

آمده ۱ تام نیست. استعمال قرض در معنای جامع خود می‌تواند حقیقت باشد؛ نظیر آنچه به عنوان «تقارض ثناء» و «الدنیا قروضٌ» مطرح می‌شود ۲٫
منشأ توهّم یهود طبق آیه ﴿لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللهَ فَقیرٌ ونَحنُ اَغنِیاء) ۳ همین خلط مفهوم و مصداق است، چنان‏که در موارد دیگری که عنوان قرض طرح نشده لیکن از آنها خواسته شده است که به نیازمندها رسیدگی کنند، توهّم آنان که خداوند مغلول الید است، منشأ برخی از تعبیرهای ناصواب آنهاست.

پیام حصر قبض و بسط به دست خدا
قرآن کریم با ذکر اصل مالکیت خداوند بر قبض و بسط جهان: ﴿واللهُ یَقبِضُ ویَبصُط﴾، وعده سابق را با تهدید همراه می‌کند و به افراد بخیلِ تارک انفاق هشدار می‌دهد که ممکن است خداوند اموالشان را بگیرد و آنان را به تنگنا بیندازد و همچنین ذکر قبض و بسط الهی و مرجع بودن خدا تشویق مؤمنان برای انفاق است که بدانند فقر و غنا به دست خداست و انفاق در راه خدا آنان را فقیر نمی‌کند و عمل خیر آنها بی‌عوض نمی‌ماند.
حصر قبض و بسط به دست خدا: ﴿واللهُ یَقبِضُ ویَبصُط﴾ همانند حصر احیاء و اماته به دست وی برای تبیین توحید ناب در تمام شئون زندگی است، زیرا بر محور توحید، نه امساک مال را حفظ می‌کند و نه قرض حَسَن‏دادن مایه زوال آن است، چون قبض و بسط فقط به اراده الهی است و بخل و سخا تعیین کننده نیستند، هرچند خدای سبحان از راه بخل، قبض می‌کند و از طریق سخا
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۲۸۵٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۸۱٫
۵۹۵

بسط می‌دهد.
قابض و باسط بودن خداوند بدین معنا نیست که خدا گاهی می‌بخشد و زمانی نمی‌بخشد، بلکه خداوند اصلاً دستِ بگیر و جمع کننده ندارد و هماره در حال فیض‏بخشیدن است: ﴿وقالَتِ الیَهودُ یَدُ اللهِ مَغلولَهٌ غُلَّت اَیدیهِم ولُعِنوا بِما قالوا بَل یَداهُ مَبسوطَتانِ یُنفِقُ کَیفَ یَشاء) ۱ چنان که اوصاف «رحیم» و «غضبان» و «رئوف» و «منتقم» بودن خدا نیز همین‌گونه است، زیرا رحمت عام خداوند همه جهان را فرا گرفته است و مقابلی هم ندارد: ﴿ورَحمَتی وسِعَت کُلَّ شی‏ء) ۲ بنابراین در مرحله قبض، خود انسان است که خویشتن را جمع می‌کند و اوست که نمی‌تواند از خداوند دائم البسط فیض بگیرد: ﴿ولَو بَسَطَ اللهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِی الاَرض) ۳
توضیح آنکه گاهی مبدأ فاعلی بر اثر عجز، ضعف، فقدان و مانند آن از اوصاف سلبی، توان توسعه و بسط را ندارد، از این‏رو محکوم به قبض است؛ و زمانی مبدأ فاعلی در تمام احوال یکسان است و هرگز نقصی به حریم کبریایی او و قلمرو قدرت بیکرانش راه ندارد؛ لیکن مبدأ قابلی، شایسته دریافت فیض گسترده فیّاض مطلق نیست. آنچه از آیه اخیر برمی‌آید این است که برخی از افراد از انبساط عطا بهره سوء می‌برند و به جای فکر و ذکر و شکر، جور و ظلم و بغی را دامن می‌زنند، پس این گروهِ قاصرند که از بسط الهی محروم‌اند و دچار قبض می‌گردند، وگرنه از سوی خدای منّانْ قبضی نیست.
تذکّر: لازم است عنایت شود که همواره قبض، مسبوق به بسط بوده و
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۶۴٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
^ ۳ – ـ سوره شوری، آیه ۲۷٫
۵۹۶

هست؛ ولی بسط گاهی ابتدایی و زمانی مسبوق به قبض است. سرّ این تفاوت در سعه رحمت و امامت آن نسبت به قهر و غضب و مانند آن است، چنان که امام سجّاد(علیه‌السلام) فرمود: أنت الّذی تسعی رحمته أمام غضبه ۱٫

روش تربیتی قرآن کریم
جمله ﴿واِلَیهِ تُرجَعون﴾ انذار و تبشیر است، زیرا بازگشت به خداوند برای خوبان بشارت است و برای تبهکاران انذار.
در ﴿واللهُ یَقبِضُ ویَبصُط﴾ انذار و تبشیر در دو جمله آمده است؛ ولی در ﴿واِلَیهِ تُرجَعون﴾ در یک جمله وعده و وعید نهاده شده است؛ مانند آنکه به عدّه‌ای که در آنها ظالم و مظلوم وجود دارد بگویند که «شما به محکمه عدل می‌روید»، که این جمله برای مظلومان بشارت و برای ظالمان انذار است.
از موارد دیگر انذار همراه تبشیر این آیات است: ﴿قُلِ اللّهُمَّ ملِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ… ٭ تولِجُ الَّیلَ فی النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ فی‌الیل) ۲ در آیه نخست، اعطای ملک به شخصی و گرفتن آن از شخص دیگر در کنار هم آمده است. آیه ﴿تولِجُ الَّیلَ فی النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ فی‌الَّیل﴾ نیز برای بیان هماهنگی نظام تکوین با نظام اجتماعی است؛ یعنی بدانید که زمان همیشه روز نبوده و همواره روشنی و سر سبزی نیست، بلکه گاهی نیز شب و تاریکی و پژمردگی خواهد بود.
استفاده از انذار همراه تبشیر از روشهای رایج قرآن کریم برای تربیت و پرورش انسانهاست که در کتابهای عادی یافت نمی‌شود.
^ ۱ – ـ صحیفه سجادیه، ص۱۵۰، دعای ۱۶٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیات ۲۶ ـ ۲۷٫
۵۹۷

اشارات و لطایف

اصطلاح فقهی قرض
قرض در اصطلاح فقهی به مالی گفته می‌شود که دهنده آن رایگان آن را نمی‌دهد، بلکه قصد بازگشت و استرداد عین یا بدل مال (مالیت) را دارد ۱٫ توضیح آنکه گاهی انسان مالی را بی‌عوض به دیگری می‌دهد که این را به اعتبارهای گوناگون، «هبه» یا «صدقه» و مانند آن می‌خوانند، و گاه مال را رایگان نمی‌دهد، بلکه قصد استرداد آن را دارد، منتها نه قصد استرداد عین بلکه قصد بازگشت بدل آن را دارد که به این نوع مبادله و معامله، به اعتبارهای گوناگون، «بیع» یا «اجاره» یا «صلح» و مانند آن می‌گویند.
قسم سوم آن است که کسی مالی را به دیگری می‌دهد، نه به قصد رایگان و نه تبدیل بلکه همان مال یا مالیت آن را می‌طلبد. این قسم اصطلاحاً «قرض» نامیده می‌شود. در حقیقت در معامله قرض، انسان مالیت مال را تملیک می‌کند و همان مالیت را نیز می‌طلبد نه بدل آن را. البته ممکن است قرض‏گیرنده هنگام ادا و وفا با موافقت قرض دهنده، آن مالیت را با عین خارجی دیگر تطبیق کند و بازگرداند یا خود همان مال را بدهد.
به هر روی، میان «قرض» و «بیع و اجاره و صلح» از یکسو و «قرض» و «هبه و صدقه» از سوی دیگر، فرق جوهری است، زیرا صدقه و هبه غیر معوضه و انفاق رایگان به کلی عوض ندارند. هبه معوضه عوض دارد؛ ولی فعل در مقابل فعل است نه مال در برابر مال. در بیع و اجاره نیز عوض دارد؛ لیکن یا عین در برابر عین یا کار و منفعت در برابر عین است؛ امّا در قرض سخن از
^ ۱ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۲۵، ص۱ ـ ۵٫
۵۹۸

عوض نیست، بلکه مالی است که عین آن باید بازگردد؛ یا با حفظ خصوصیاتش، در صورتی که مصرف نشده باشد و یا به عنوان مالیت، در صورتی که مصرف شده باشد.

بحث روایی

۱٫ استقراض خداوند
عن ابن مسعود، قال: لما نزلت ﴿ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَیُضعِفَهُ لَه﴾، قال أبوالدحداح الأنصاری: یارسول الله! و ان الله لیرید منّا القرض؟ قال: نعم، یا أبا الدحداح! قال: أرنی یدک یارسول الله! فناوله یده؛ قال: فإنّی قد أقرضت ربی حائطی. و حائط له فیه ستمائه نخله و اُم الدحداح فیه و عیالها؛ فجاء أبو الدحداح فناداها: یا اُم الدحداح! قالت: لبیک! قال: أخرجی فقد أقرضته ربی(عزّوجلّ ) ۱٫
اشاره: تفاوت افراد گاهی به صورت «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» ۲ بیان می‌شود و زمانی به صورت ﴿فَسالَت اَودِیَهٌ بِقَدَرِها) ۳ ارائه می‌شود و وقتی به عنوان ﴿فَمِنهُم شَقی وسَعید) ۴ یاد می‌شود. اصل استقراض و طرح آن که از طرف خدای سبحان نازل شد، واکنشهای گونه‌گونی را به همراه داشت: عدّه‌ای از جهودان، کوته بینانه گفتند: ﴿اِنَّ اللهَ فَقیرٌ ونَحنُ اَغنِیاء) ۵
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۶۰۸؛ الدر المنثور، ج ۱، ص ۷۴۶٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۸، ص۱۷۷٫
^ ۳ – ـ سوره رعد، آیه ۱۷٫
^ ۴ – ـ سوره هود، آیه ۱۰۵٫
^ ۵ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۸۱٫
۵۹۹

وگروهی شحیحانه و بخیلانه مبتلا به قبض شدند و امساک کردند و عده‌ای سخاوتمندانه به اِقراض مبادرت و به دستور الهی عمل کردند. ابو الدحداح از گروه سوم بود. طوبی له و حسن مآب!

۲٫ پاداش بی‌شمار الهی
عن أبی أیوب الخزاز، قال: سمعت أبا عبدالله(علیه‌السلام) یقول: لمّا اُنزلت هذه الآیه علی النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم): ﴿مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ خَیرٌ مِنها) ۱ … فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): اللّهمّ زدنی! فأنزل الله(عزّوجلّ) علیه: ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَه﴾؛ فعلم رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أنّ الکثیر من الله لا یحصی و لیس له منتهی ۲٫
اشاره: هرچند لطف الهی بر استحقاقْ سابق است نه مسبوق به آن، گاهی مزید فیضْ مرهون درجه ایمان و اخلاص است. شاید در برابر هر انفاق و اِقراضی، کثرتِ احصا ناپذیر مطرح نباشد، چنان‏که نزول آیاتی از سوره «هل اتی» و نیز سوره «مائده» فقط برای اصل بخشیدن طعام یا انگشتر نبود؛ بلکه اخلاص ناب و شهود توحیدِ محضْ سهم تعیین کننده‌ای در آن داشته است.

۳٫ هدف استقراض
عن أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): و أنفقوا أموالکم و خذوا من أجسادکم فجودوا بها علی أنفسکم و لا تبخلوا بها عنها… و قال تعالی: ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا
^ ۱ – ـ سوره قصص، آیه ۸۴٫
^ ۲ – ـ معانی الاخبار، ص ۳۹۷ ـ ۳۹۸؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۶۰۸؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص ۲۴۳٫
۶۰۰

حَسَنًا فَیُضعِفَهُ لَهُ ولَهُ اَجرٌ کَریم) ۱ ولم یستقرضکم من قُلّ… و استقرضکم و له ﴿خَزآئِنُ السَّموتِ والاَرض) ۲ و هو الغنی الحمید؛ و إنما أراد أن یبلوکم أیکم أحسن عملاً؛ فبادروا بأعمالکم تکونوا مع جیران الله فی داره ۳٫
اشاره: امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در تبیین قرض دادن به خداوند می‌فرماید که اموالتان را در راه خدا انفاق کنید؛ از بدنتان بکاهید و به جانتان ببخشید. مبادا به دام رفاه و آسایش و پرخوری و خواب زیاد بیفتید و به جانتان بخل ورزید، چون خدا فرمود: کیست که به خدا قرض حسن بدهد. پیام آیه شریفه از طرف خدا «هل من مقرض» است.
برگ تن بی‌برگی جان است زود ٭٭٭ این بباید کاستن و آن را فزود
اَقرِضوا الله، قرض ده زین برگ تن ٭٭٭ تا بروید در عوض دل در چمن
قرض ده، کم کن از این لقمه تنت ٭٭٭ تا نماید وجه لا عین رأت ۴
آن‌گاه درباره هدف از استقراض خداوند می‌فرماید: وامخواهی خداوند نه از روی نداری اوست، چون گنجینه‌های آسمان و زمین در اختیار وی و او بی‌نیاز مطلق است، بلکه هدفش از استقراض، امتحان بندگان از جهت اعمالِ صالح است که کدام‏یک نیکوکارترید، پس به اعمال نیک مبادرت کنید تا با همسایگان خدا در سرای او باشید.
این‌گونه حکیمانه سخن گفتن که عصاره آن همانند آیات قرآن کریم است، تنها از عهده کسی بر می‌آید که می‌تواند قرآن را به سخن درآورد، وگرنه
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه ۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره منافقون، آیه ۷٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳٫
^ ۴ – ـ مثنوی معنوی، ص۷۰۹، بیت ۱۴۵ ـ ۱۴۷٫
۶۰۱

دیگران تنها توان فهم ظاهر قرآن را دارند.
مشابه این تعبیر موعظه‌آمیز درباره قرض حَسَن به خدا، در بخش دیگری از سخنان امام علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) چنین آمده است: فقدّموا بعضاً یکن لکم قرضاً ولاتخلفوا کلاًّ فیکون فرضاً علیکم ۱ ؛ مقداری از اموالتان را در راه دین بدهید و پیشاپیش بفرستید تا به خدا قرض داده باشید و برایتان بماند و اگر اصلاً ندهید، فریضه‌ای بر عهده شما مانده است که آن را ترک کرده‌اید.

۴٫ پیوند اعمال صالح با ولایت
سئل الصادق(علیه‌السلام) عن قول الله (عَزّ وجلّ): ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا﴾ قال: نزلت فی صله الإمام ۲٫
عن الخیبری و یونس بن ظبیان قالا: سمعنا أبا عبدالله(علیه‌السلام) یقول: ما من شی‏ء أحبّ إلی الله من إخراج الدراهم إلی الإمام؛ و إنّ الله لیجعل له الدرهم فی الجنّه مثل جبل أحد. ثمّ قال: إنّ الله یقول فی کتابه: ﴿مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللهَ قَرضًا حَسَنًا فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَه﴾. قال: هو و الله فی صله الإمام خاصّهً ۳!
عن حمران بن أعین عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال…: قلت: فهل للمؤمن فضل علی المسلم فی شی‏ء من الفضائل و الأحکام و الحدود و غیر ذلک؟ فقال: لا، هما یجریان فی ذلک مجری واحد؛ و لکن للمؤمن فضل علی المسلم فی أعمالهما و ما یتقرّبان به إلی الله(عزّ وجلّ). قلت… قال: ألیس قد قال الله(عزّ وجلّ): ﴿فَیُضعِفَهُ لَهُ اَضعافًا کَثیرَه﴾، فالمؤمنون هم الّذین یضاعف
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳٫
^ ۲ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۲٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۱، ص۵۳۷٫
۶۰۲

الله(عزّ و جلّ) لهم حسناتهم؛ لکلّ حسنه سبعون ضعفاً؛ فهذا فضل المؤمن و یزیده الله فی حسناته علی قدر صحه إیمانه أضعافاً کثیره؛ و یفعل الله بالمؤمنین ما یشاء من الخیر ۱٫
اشاره: جهاد و انفاق هنگامی ارزشمند است و پاداش یک درهم انفاق آن‌گاه همسان کوه احد است که برای خدا و در جهت اعلای کلمه توحید باشد و این هدف وقتی تحقق می‌یابد که ولایت و رهبری جامعه به دست پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اوصیای معصوم او(علیهم‌السلام) باشد، از این رو حضرت صادق(علیه‌السلام) سوگند یاد می‌کند که درهمی آن همه ثواب دارد که به خصوص امام معصوم(علیه‌السلام) داده شود و در حدیث اخیر، حضرت باقر(علیه‌السلام) پاداش فراوان اعمال صالح را مخصوص مؤمنان می‌داند نه همه مسلمانان، هرچند مؤمن و مسلم در بسیاری از احکام و حدود یکسان‌اند. منشأ تفاوت پاداشها را باید در تفاوت درجات ایمان و انفاق جست‌وجو کرد.

۵٫ راز برتری قرض از صدقه
عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم): دخلت الجنّه فرأیت علی بابها: الصدقه بعشرهٍ و القرض بثمانیه عشر؛ فقلت: یا جبرئیل! کیف صارت الصدقه بعشرهٍ و القرض بثمانیه عشر؟ قال: لأن الصدقه، تقع فی ید الغنی و الفقیر و القرض لا یقع إلاّ فی ید من یحتاج إلیه ۲٫
اشاره: صدقه را ده برابر و قرض را هجده برابر پاداش می‌دهند. راز برتری پاداش قرض الحسنه از پاداش صدقه آن است که صدقه ممکن است به انسان
^ ۱ – ـ الکافی، ج۲، ص۲۶٫
^ ۲ – ـ نهج الفصاحه، ج ۲، ص ۷۷۰ ـ ۷۷۱٫
۶۰۳

مستحق برسد و ممکن است بر اثر عدم شناخت به غیر مستحق برسد؛ ولی قرض الحسنه به دست نیازمند می‌رسد.
افزون بر این، قرض دادن مانع بیکاری و مفتخواری نیز هست و چیزی بدتر از مفتخواری و دستِ پایین و گیرنده نیست. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این باره می‌فرماید: الید العلیا خیرٌ من الید السفلی ۱٫
انسان فرومایه همواره دست‏بگیر دارد و امامان معصوم(علیهم‌السلام) ما را از این کار منع کرده‌اند و در دعاها به ما دستور داده‌اند که از خدا بخواهیم تا خودش مستقیماً به ما عطا فرماید و واسطه‌ها را کم کند، چنان که امیرمؤمنان حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: خدایا! آبروی مرا با دارایی حفظ کن و با نداشتنْ آبروی مرا مریز: اللّهمّ صُن وجهی بالیسار و لا تبذل جاهی بالاقتار ۲!

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ نهج الفصاحه، ج۲، ص ۱۰۵۹٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۵٫
۶۰۴

بازدیدها: 575

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *