تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد يازدهم، سوره بقره، آيه 248

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد يازدهم، سوره بقره، آيه 248

بني‌اسرائيل كه از پاسخهاي پيامبرشان قانع نشده بودند، براي اثبات حقّانيت انتخاب الهي طالوت معجزه‌اي طلبيدند. پيامبر بني‌اسرائيل فرمود كه نشان فرماندهي الهي طالوت، آمدن تابوت معهود و مقدّس است كه سالها از ميان آنان پنهان شده بود.

وقالَ لَهُم نَبِيُّهُم اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ اَن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسي وءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلئكَةُ اِنَّ في ذلِكَ لاءيَةً لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين (248)

گزيده تفسير
بني‌اسرائيل كه از پاسخهاي پيامبرشان قانع نشده بودند، براي اثبات حقّانيت انتخاب الهي طالوت معجزه‌اي طلبيدند. پيامبر بني‌اسرائيل فرمود كه نشان فرماندهي الهي طالوت، آمدن تابوت معهود و مقدّس است كه سالها از ميان آنان پنهان شده بود.
اين تابوت كه در آن مايه آرامش بني‌اسرائيل و يادگارهايي از دودمان موسي و هارون(عليهما‌السلام) بود، با هدايت و قيادت يا سوق فرشتگان الهي به آنان برگشت و چون پس از آمدن آن، ديگر بهانه‌اي براي نپذيرفتن فرماندهي طالوت نبود، پيامبرشان فرمود كه پس از آمدن تابوت، به لوازم ايمان خود پاي‌بند و آماده نبرد شويد.
651

تفسير

مفردات
التابوت: «تابوت»، صندوقي است كه در آن كالاي گرانبها نگهداري مي‌شود 1 و اصل آن اگر عربي باشد، از «توب» به معناي رجوع است، چون پيوسته آنچه از آن خارج مي‌شود به آن باز مي‌گردد 2 و چنانچه عبري باشد، از «تباه» گرفته شده است كه معناي آن نزديك به صندوق، و اسمي بدون اشتقاق است 3.
سكينة: «سكينه»، وقار و آرامش دل است 4.
بقيّة: «بقاء» ضدّ فناء 5 و به معناي ثبات شي‏ء بر حالت نخستين آن است 6. «بقيه» اسم مصدر از «ابقاء» است و آن، بازمانده چيزي است كه از بين رفته است. گفته مي‌شود كه «در فلاني بقيه‌اي است»؛ يعني فضيلت و خيري است كه به آن مدح مي‌شود؛ گويا باقي‌مانده خيري از پيشينيان در اوست 7.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ المعجم في فقه لغة القرآن، ج7، ص471 ـ 473؛ المعجم الوسيط، ص 81، «ت‌ب‏وت».
^ 2 – ـ المعجم في فقه لغة القرآن، ج 7، ص 485، «ت ا ب و ت».
^ 3 – ـ التحقيق، ج 1، ص 354، «ت ا ب و ت».
^ 4 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج 3، ص 88، «س ك ن».
^ 5 – ـ همان، ج 1، ص 276، «ب ق ي».
^ 6 – ـ مفردات، ص 138، «ب ق ي».
^ 7 – ـ مجمع البيان، ج 5 ـ 6، ص 305.
652

بني‌اسرائيل و درخواست معجزه
بني‌اسرائيل پس از شنيدن پاسخهاي پيامبرشان قانع نشدند و به فرماندهي طالوت رضايت ندادند و از پيامبر خود معجزه‌اي خواستند كه نشان حقانيّت رهبري طالوت باشد. پيامبر نيز در اجابت درخواست آنان فرمود: نشان مُلك طالوت، آمدن تابوت معهودي است كه بني‌اسرائيل آن را مقدّس مي‌دانستند: ﴿اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ اَن يَأتِيَكُمُ التّابوت﴾ و سالها از ميانشان پنهان شده بود، چنان‌كه قيد ﴿مِن بَعدِ موسي) 1 بر اين مطلب دلالت مي‌كند.
تابوت كه به لفظ معرفه آمده است، طبق برخي تفسيرها همان صندوق معروفي بوده است كه مادر حضرت موسي(عليه‌السلام) ايشان را در آن نهاده و به دريا انداخته بود: ﴿اَنِ اقذِفيهِ فِي التّابوتِ فَاقذِفيهِ فِي اليَمّ) 2 برخي روايات نيز مؤيد اين معناست، چنان كه امام باقر(عليه‌السلام) فرمودند: وكان التابوت الذي أنزل الله علي موسي فوضعته فيه أُمّه و ألقته في اليمّ 3.
اين صندوق پيش از حضرت موسي(عليه‌السلام) نيز داراي قداست بوده، زيرا در خطاب به مادر آن حضرت، اين كلمه تابوت با «الف و لام» تعريف آمده است: ﴿اَنِ اقذِفيهِ فِي التّابوت﴾. در هنگام اين محاوره، تابوت خاصي نيز مطرح نبوده است تا ﴿التّابوت﴾ اشاره به آن موجود عيني باشد، پس مقصود همانا معهود قدسي است.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 246.
^ 2 – ـ سوره طه، آيه 39؛ ر.ك: مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص614.
^ 3 – ـ تفسير القمي، ج1، ص81؛ البرهان، ج 1، ص 518 ـ 519.
653

خصوصيات تابوت معهود
تابوت معهود ويژگيهايي داشته است كه بدانها اشاره مي‌شود:

1. آرامش بخش بني‌اسرائيل
تابوت معهود، آرامبخش دلهاي بني‌اسرائيل بوده است: ﴿فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم﴾. درباره سكينه به سه موضوع بايد پرداخت: معنا، انواع و مبدأ فاعلي آن.
أ. معناي سكينه: مراد از سكينه در نوع كاربردهاي قرآن كريم آرامش و طمأنينه ايماني است؛ به ويژه در جبهه نبرد كه شبهات و شهوات به رزمندگان هجوم مي‌آورند، خداوند آن‏را بر قلب مؤمنان فرو مي‌فرستد تا اضطراب آنان را به آرامش بدل سازد: ﴿هُوَ الَّذي اَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا ايمنًا مَعَ ايمنِهِم ولِلّهِ جُنودُ السَّموتِ والاَرضِ وكانَ اللهُ عَليمًا حَكيما) 1
ب. انواع سكينه: گاه انسان از نظر علمي دچار شك مي‌شود و نمي‌تواند به مطلب جزم پيدا كند، از اين‏رو در بخش نظري اضطراب دارد. زماني از شك نجات مي‌يابد و از منظر علمي به آستانه جزم قدم مي‌نهد؛ ولي در مرحله عمل به دام ترديد مي‌افتد. در اين صورت، گرفتار اضطراب عملي است؛ مانند عالم گناهكاري كه در مقام علمي و نظري جزم دارد؛ اما در شئون عقل عملي، توفيق عزم ندارد.
«عزم» كار عقل عملي است. هر جا سخن از اراده، نيّت و اخلاص است، عزم را مي‌طلبد كه ترديد عملي يا مشوب بودن آن را مي‌زدايد و آنجا كه
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 4.

654

پاي شكّ و وهم و ظنّ در ميان است، جزم كارساز است كه كار عقل نظري است. اگر كسي در بخشهاي نظري از شك و شبهه برهد و جزم پيدا كند، تنها در اين بخش به آرامش رسيده است و بايد در مرحله عمل نيز از دام اضطراب كه ناشي از شهوت و غضب و اميد و هراس است، آزاد شود و عزم پيدا كند تا به آرامش دست يابد، پس هر يك از جزم و عزم، راهزناني متناسب با خود دارند كه رهايي از دام آنها سكينه مي‌آورد.
تابوت معهود كه معجزه الهي بود مي‌توانست اضطراب عملي بني‌اسرائيل را كه از شهوت و غضب و اميد و هراس پديد آمده بود تسكين بخشد؛ مانند فراهم شدن تجهيزات دفاعي سپاه كه به نيروها آرامش مي‌بخشد.
ج. مبدأ فاعلي سكينه: سكينه و اطمينان قلبي از راه درس و بحث يا از رهگذر كتابها و نوشته‌ها به دست نمي‌آيد، هرچند بي اثر نيستند، بلكه خداي سبحان كه مبدأ فاعلي بالاصاله است، سكينه را فرو مي‌فرستد و قلب مؤمن كه مبدأ قابلي پذيرش سكينه است، آن را دريافت مي‌كند و فرشتگان و نيروهاي الهي نيز مبادي قريبِ سكينه‌اند و آن را در قلب مؤمنان جاي مي‌دهند: ﴿هُوَ الَّذي اَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا ايمنًا مَعَ ايمنِهِم ولِلّهِ جُنودُ السَّموتِ والاَرضِ وكانَ اللهُ عَليمًا حَكيما) 1
در جمله ﴿فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم﴾، تنها به مبدأ فاعلي سكينه اشاره شده، چنان كه در بعضي آيات ديگر از اصل انزال سكينه و نيز از جاسازي آن در قلب رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و مؤمنان سخن به ميان آمده است: ﴿اِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفَروا في قُلوبِهِمُ الحَميَّةَ حَميَّةَ الجهِليَّةِ فَاَنزَلَ اللهُ سَكينَ‏تَهُ عَلي رَسولِهِ وعَلَي
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 4.
655

المُؤمِنين) 1 ﴿لَقَد رَضِي اللهُ عَنِ المُؤمِنينَ اِذ يُبايِعونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم واَثبَهُم فَتحًا قَريبا) 2

2. دربردارنده بقايايي از آثار خاندان موسي و هارون(عليهما‌السلام)
در تابوت معهود، برخي از آثار حضرت موسي و هارون(عليهما‌السلام) و اهل بيت و فرزندان ايشان، مانند عصاي حضرت موسي(عليه‌السلام) و الواحي از تورات بوده كه زمينه آرامش بني‌اسرائيل را فراهم مي‌آورده است 3.
برخي، مقصود از آل موسي و آل هارون: ﴿مِمّا تَرَكَ ءالُ موسي وءالُ هرون﴾ را خود موسي و هارون دانسته‌اند 4 ؛ ليكن استفاده جامعْ مناسب‌تر است.

3. فرشتگان، حامل تابوت
آورنده سكينه الهي فرشتگان هستند: ﴿هُوَ الَّذي اَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا ايمنًا مَعَ ايمنِهِم ولِلّهِ جُنودُ السَّموتِ والاَرض) 5 تابوت معهود نيز بر اساس جريان غيبي و به وساطت فرشتگان الهي به دست بني‌اسرائيل رسيد: ﴿تَحمِلُهُ المَلئكَة﴾.
در اين زمينه بايد به جنبه تاريخي داستان و معنوي بودن حمل فرشتگان
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 26.
^ 2 – ـ سوره فتح، آيه 18.
^ 3 – ـ ر.ك: بحث روايي؛ و نيز تفسير البحر المحيط، ج2، ص720 ـ 271.
^ 4 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج6، ص178.
^ 5 – ـ سوره فتح، آيه 4.
656

اشاره شود:
أ. درباره آمدن تابوت، افسانه‌هاي بسياري گفته شده است كه برپايه آنها تابوت از ميان فلسطينيان ربوده شده و به دنبال آن، ربايندگان به عذابهايي گرفتار شده بودند و سرانجام براي نجات از عذاب، تابوت را بر دو گاو حمل كرده و از شهر خود بيرون رانده‌اند؛ سپس فرشتگان گاوها را راهنمايي كرده و به سوي بني‌اسرائيل آورده‌اند 1.
اين قصّه سند قطعي قرآني ندارد و از سوي روايات صحيح نيز تأييد نشده است، بلكه خلاف ظاهر جمله ﴿تَحمِلُهُ المَلئكَة﴾ است كه حمل را به فرشتگان نسبت داده است، از اين رو بي‌اعتبار است.
ب. حمل هر چيزي متناسب با وضعيّت همان چيز است، چنان‌كه منظور از حمل عرش الهي اين نيست كه فرشتگان عرش را مانند تختي بر دوش مي‌كشند، بلكه حاملان عرش مجريان فرمان خدايي هستند كه فرمانرواي جهان هستي است، زيرا عرش به معناي مقام فرمانروايي و حاملان عرش، حاملان فرمان الهي هستند. همچنين مراد از اينكه انسان متديّن دين را حمل مي‌كند و انسان غير متشرّع از زير بار حمل دين شانه خالي مي‌كند، حمل مادي و جسماني نيست، زيرا دين جسم نيست: ﴿مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارا) 2
امّا حمل تابوت به وساطت فرشتگان به معناي هدايت، قيادت يا سوق و مانند آن، معقول و نيز مقبول است؛ مانند حمل ابرهاي باران‌زا از جايي به جاي ديگر، بنابراين حمل تابوت نظير حمل ابر ممكن خواهد بود.
^ 1 – ـ ر.ك: جامع البيان، ج2، ص804 ـ 807.
^ 2 – ـ سوره جمعه، آيه 5.
657

دو معجزه
پيامبر بني‌اسرائيل پس از اِخبار از آمدن تابوت معهود، به آنان كه براي اثبات حقانيت انتخاب الهي طالوت نشانه مي‌طلبيدند، فرمود كه اگر شما به خداوند و اصل نبوّت و معجزه اعتقاد داريد، آمدن تابوت نشان بعث طالوت از سوي خداست، پس راهي براي فرار و چاره‌اي جز شروع جنگ با جالوت مهاجم نداريد: ﴿اِنَّ في ذلِكَ لاءيَةً لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾.
با آمدن تابوت معهود، در حقيقت، دو معجزه تحقق يافت: 1. اِخبار غيبي شخص پيامبر: ﴿اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ اَن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ… ﴾. 2. وقوع خارجي آمدن تابوت با ويژگيهاي ياد شده، بنابراين بني‌اسرائيل با دو معجزه روبه‌رو شدند كه بايد براساس آن دو به اعتراضات خود پايان مي‌دادند و آماده نبرد مي‌شدند.

پاي‌بندي به لوازم ايمان
جمله ﴿اِنَّ في ذلِكَ لاءيَةً لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾ مفهوم مخالف ندارد تا آمدن تابوت براي كافران نشانه الهي نباشد، بلكه معجزه الهي براي مؤمن و كافر حجت است، گرچه كافر آن را نپذيرد، چنان‌كه فرعون و فرعونيان معجزات حضرت موسي(عليه‌السلام) را انكار كردند.
پيام ﴿اِن كُنتُم مُؤمِنين﴾ اين است كه اگر ايمان داريد، به لوازم ايمان پاي‌بند باشيد و بدان عمل كنيد؛ يعني شما مي‌خواستيد دليل مبعوث شدن طالوت از سوي خدا را بدانيد و در اين زمينه نشانه خواستيد و آمدن تابوت علامت آن است، بنابراين اگر به خدا و اصل نبوت و معجزه اعتقاد داريد كه
658

چنين است، راهي براي فرار و چاره‌اي جز شروع جنگ به فرماندهي طالوت نداريد.
تذكّر: ذيل آيه، يعني ﴿اِنَّ في ذلِكَ لايَةً لَكُم… ﴾، محتمل است كلام پيامبر بني‌اسرائيل باشد و محتمل است استيناف كلام خداوند نسبت به امت اسلامي باشد. به هر روي، اين جمله دعوت به عمل طبق ايمان است، چنان‏كه ترغيب به اصل ايمان نيز خواهد بود.

اشارات و لطايف

1. تابوت شهادت
از آن جهت كه تابوت معهود نشان حق بوده، به آن «شهادت الله» گفته شده است و احتمالاً كلمه تابوت شهادت كه در دعاي شريف سِمات آمده است، همين تابوت آيه مورد بحث است كه بر راستي بعث طالوت از سوي خداوند شهادت داده است.
در اين دعا آمده است: بر روي تابوت شهادت [كه] نشان غيب [در آن] محفوظ است، درجه‌اي وجود دارد كه خداي سبحان در آن با عبد و رسولش حضرت موسي(عليه‌السلام) سخن گفته است: في المقدسين فوق احساس الكروبين، فوق غمائم النور، فوق تابوت الشهادة في عمود النار و في طور سينا 1. برخي افزوده‌اند كه اين تابوت اولاً به «تابوت الشهاده» معروف شده و ثانياً «تابوت‌الرب» و «تابوت الله» ناميده شده است 2.
^ 1 – ـ مصباح المتهجّد، ص 375، [دعاي سمات].
^ 2 – ـ تفسير المنار، ج2، ص483.
659

2. تفاوت «سكينه» با «سكون»
آرامش دوگونه است: سكينه و سكون. «سكينه» آرامش ممدوحي است كه انسان را برابر سوانح دردناك آرام نگه‏مي‌دارد و مقابل آن اضطراب است؛ ولي «سكون» آرامش مذمومي است كه انسان را در حوادث منفعل و احياناً ستمپذير مي‌كند و به تدريج او را به مسكنت مي‌افكند، چنان‌كه بني‌اسرائيل به دامن مسكنت فرو غلتيدند؛ و مقابل سكون حركت و پويايي است، هرچند گاهي ممكن است بر اثر قرينه‌اي فرق مزبور رعايت نشود.
بني‌اسرائيل زماني كه همراه حضرت موسي(عليه‌السلام) بودند از رهبري آن حضرت كه سبب آرامش روحي بوده است بهره‌اي نبردند و براي رسيدن به سبزي و نان و حبوبات از شرف و عزّت خود گذشتند و حاضر به مبارزه نشدند، در نتيجه خداي سبحان نيز به حضرت موسي(عليه‌السلام) فرمان داد تا به آنها بگويد كه راه را عوض و به شهري نزديك مهاجرت كنند كه در آنجا نيازهاي مادي آنان فراهم است؛ ولي در ذلّت و مسكنت بايد حيات را ادامه دهند: ﴿قالَ اَتَستَبدِلونَ الَّذي هُوَ اَدني بِالَّذي هُوَ خَيرٌ اِهبِطوا مِصرًا فَاِنَّ لَكُم ما سَاَلتُم وضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَة) 1

3. دعاي اولياي الهي سبب نزول سكينه
همان‌گونه كه طمأنينه، سكينه و آرامش به وسيله فرشتگان آورده مي‌شود: ﴿اَنّي مُمِدُّكُم بِاَلفٍ مِنَ المَلئِكَةِ مُردِفين ٭ وما جَعَلَهُ اللهُ اِلاّبُشري ولِتَطمَئِنَّ بِهِ
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 61.
660

قُلوبُكُم) 1 با دعاي اولياي الهي نيز حاصل مي‌شود: ﴿خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَكّيهِم بِها وصَلِّ عَلَيهِم اِنَّ صَلَوتَكَ سَكَنٌ لَهُم) 2
تأثير رواني و عاطفي دعا در پيدايش آرامش دل، به معناي ايجاد واقعي آن كه مرهون عنايت الهي است نخواهد بود، هرچند تأثير عاطفي دعا نيز مرهون عنايت پروردگار است، زيرا دل فقط در اختيار مقلب قلوب است.

بحث روايي

1. تابوت بني اسرائيل و خصوصيات آن
في تفسير علي بن إبراهيم: ﴿وقالَ لَهُم نَبِيُّهُم اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ اَن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسي وءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلئكَة﴾ وكان التابوت الّذي أنزل الله علي موسي فوضعته فيه أُمّه و ألقته في اليمّ، فكان في‏بني‌سرائيل معظماً يتبرّكون به. فلمّا حضر موسي الوفاة وضع فيه الألواح و ماكان عنده من آيات النبوّة و أودعه يوشع وصيّه؛ فلم يزل التابوت بينهم حتي استخفوا به؛ و كان الصّبيان يلعبون به في‌الطرقات؛ فلم يزل بنوإسرائيل في عزّ و شرف مادام التابوت عندهم. فلمّا عملوا بالمعاصي و استخفوا بالتّابوت رفعه الله عنهم. فلمّا سألوا النبي بعث الله طالوت عليهم يقاتل معهم ردّ الله عليهم التابوت 3.
عن أبي جعفر(عليه‌السلام) في قول الله: ﴿يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن‏رَبِّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسي وءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلئكَة﴾، فقال:
^ 1 – ـ سوره انفال، آيات 10 9.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 103.
^ 3 – ـ تفسير القمي، ج 1، ص 81 ـ 82.
661

رضاض الألواح 1 فيها العلم و الحكمة. العلم جاء من السماء فكتب في الألواح و جعل في التابوت 2.
سئل علي بن أسباط أبا الحسن الرضا(عليه‌السلام)، فقال: فأيُّ شي‏ء في التابوت الذي كان في بني‌سرائيل؟ قال: كان فيه ألواح موسي التي تكسّرت؛ و الطست التي تغسل فيها قلوب الأنبياء 3.
عن الرضا(عليه‌السلام) أنه قال: و كان إذا وضع التابوت بين يدي المسلمين والكفّار، فإن تقدّم التابوت رجل لا يرجع حتي يقتل أو يغلب و من رجع عن التابوت كفر و قتله الإمام 4.
اشاره: ويژگيهاي تابوت حضرت موسي(عليه‌السلام) طبق اين روايات عبارت است از:
أ. اين همان تابوتي است كه خداوند براي موسي نازل كرد و مادرش او را در آن نهاد و به دريا افكند، از اين‏رو نزد بني‌اسرائيل عظيم بود و بدان تبرّك مي‌جستند و حضرت موسي(عليه‌السلام) هنگام وفاتش الواح (تورات) و زره و آنچه نزدش از نشانه‌هاي پيامبري بود در آن نهاد و به وصي خود حضرت يوشع(عليه‌السلام) به امانت سپرد. همواره اين تابوت ميان بني‌اسرائيل گرامي بود، تا اينكه به آن بي‌حرمتي كردند و بازيچه دست كودكان قرار گرفت. بني‌اسرائيل تا وقتي كه تابوت نزدشان بود، از عزّت و شرف برخوردار بودند؛ هنگامي كه به گناه آلوده شدند و به تابوت بي‌اعتنايي كردند، خدا آن را از آنان گرفت تا زماني كه طالوت
^ 1 – ـ مكسوراتها.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص133؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص246 ـ 247.
^ 3 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص133 ـ 134؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص247.
^ 4 – ـ تفسير نور الثقلين، ج1، ص 247؛ بحار الانوار، ج13، ص440.
662

را به فرماندهي آنها برگزيد و نشانه ملك او را همين تابوت قرار داد و آن را به آنها بازگرداند.
ب. تابوت حاوي قطعه‌هاي الواح، علم و حكمت و سكينه بود؛ علمي كه از آسمان آمده و در الواح نوشته شده بود. نيز در آن طشتي بود كه قلوب پيامبران در آن شسته مي‌شد و عصاي موسي(عليه‌السلام) نيز در آن بود.
ج. هرگاه «تابوت» پيش روي مسلمانان و كافران نهاده مي‌شد، اگر مردي از تابوت جلو مي‌افتاد، باز نمي‌گشت تا پيروز يا كشته شود و كسي كه از تابوت برمي‌گشت (اعتنا نمي‌كرد)، كافر مي‌شد و امام او را مي‌كشت.
تقسيم مزبور مطابق با تعبير معروف احدي الحسنيين است، چنان‏كه از آيه ﴿اِنَّ اللهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنينَ… فَيَقتُلونَ ويُقتَلون) 1 نيز همين مطلب برمي‌آيد؛ يعني مجاهد نستوه بيش از دو راه ندارد: يا فتح يا شهادت.

2. نشان مُلك و نبوت و امامت
عن سعيد السمان، قال سمعت أبا عبدالله(عليه‌السلام) يقول: إنّما مثل السلاح فينا مثل التابوت في بني‌إسرائيل: كانت بنوإسرائيل أيّ أهل بيت وجد التابوت علي بابهم أُوتوا النبوّة؛ فمن صار إليه السلاح منّا أُوتي الإمامة 2.
عن عبدالله بن أبي يعفور قال: سمعت أبا عبدالله(عليه‌السلام) يقول: إنّما مثل السّلاح فينا مثل التابوت في بني‌سرائيل؛ حيث ما دار التابوت دار الملك؛ فأينما دار السلاح فينا دار العلم 3.
عن صفوان عن أبي الحسن الرضا(عليه‌السلام) قال: كان أبو جعفر(عليه‌السلام) يقول: إنّما
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 111.
^ 2 – ـ الكافي، ج1، ص238؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 250.
^ 3 – ـ همان.
663

مثل السلاح فينا مثل التابوت في بني‌سرائيل؛ حيثما دار التابوت أُوتوا النبوّة؛ و حيثما دار السّلاح فينا فثمّ الأمر. قلت: فيكون السلاح مزايلاً للعلم؟ قال: لا 1.
عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي قال: سئل أبو الحسن(عليه‌السلام) الإمام بأيّ شي‏ء يُعرف بعد الإمام؛ قال: و السلاح فينا بمنزلة التابوت في بني‌سرائيل؛ يدور مع الإمام حيث كان 2.
اشاره: در اين روايات، سلاح پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به تابوت بني‌اسرائيل تشبيه شده است: همان‌گونه كه تابوت در بني‌اسرائيل نشان مُلك و نبوت و علم بود، شمشير پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز در دست هر انسان كامل و معصوم قرار مي‌گرفت، نشان اين بود كه وديعه امامت و علم غيب و امر خلافت نيز نزد اوست.

3. مراد از «سكينه»
عن علي بن أسباط، قال: قلت لأبي الحسن الرضا(عليه‌السلام) جعلت فداك!… قلنا: أصلحك الله ما السكينة؟ قال: ريح تخرج من الجنّة لها صورة كصورة الإنسان و رائحة طيّبة؛ و هي التي نزلت علي إبراهيم(عليه‌السلام) فأقبلت تدور حول أركان البيت [الكعبة] و هو يضع الأساطين. [ف]قيل له: هي من التي قال الله(عزّوجلّ): ﴿فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسي وءالُ هرونَ [تَحمِلُهُ المَلئكَةُ] ﴾؟ قال: تلك السكينة في التابوت و كانت فيه طست تغسل فيها قلوب الأنبياء 3.
عن يونس بن عبدالرحمن عن أبي الحسن(عليه‌السلام)، قال: قلت: و ما
^ 1 – ـ الكافي، ج1، ص238؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 250.
^ 2 – ـ كتاب الخصال، ص116 ـ 117؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص249.
^ 3 – ـ الكافي، ج 3، ص 471 ـ 472؛ البرهان، ج 1، ص 521.
664

السكينة؟ قال: روح الله يتكلّم؛ كانوا إذا اختلفوا في شي‏ء كلّمهم و أخبرهم ببيان ما يريدون 1.
اشاره: سكينه، نسيم خوشبويي است كه از بهشت مي‌وزد و داراي وجهي مانند صورت انسان است و اين همان چيزي است كه بر ابراهيم(عليه‌السلام) نازل شد و حول اركان كعبه مي‌گشت و آن حضرت ستونها را مي‌نهاد. اين سكينه در تابوت و در آن تابوت طشتي بود كه قلوب پيامبران(عليهم‌السلام) در آن شسته مي‌شد.
بر پايه حديث دوم، «سكينه» روحي الهي بود كه هرگاه بني‌اسرائيل در امري اختلاف داشتند، با آنها سخن مي‌گفت و آنچه را مي‌خواستند خبر مي‌داد.
گفتني است كه «سكينه» كه در آيات ديگر آمده، در روايات به ايمان تفسير شده است.

4. مراد از «بقيه»
عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) أنه سُئل عن قول الله (عزّوجلّ): ﴿وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسي وءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلئكَة﴾، فقال: ذريّة الأنبياء 2.
في حديث جابر بن يزيد الجعفي أنّه لمّا شكت الشيعة إلي زين‌العابدين(عليه‌السلام) ممّا يلقونه من بني‌اُميّة، دعا الباقر(عليه‌السلام) و أمر أن يأخذ الخيط الذي نزل به جبرئيل إلي النبي(عليه‌السلام) و يحرّكه تحريكاً خفيفاً… سألته عن الخيط؟ قال: هذا من البقيّة. قلت: و ما البقيّة، يابن رسول الله؟ قال: يا جابر بقية
^ 1 – ـ معاني الاخبار، ص 284 و 285.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص133؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 247.
665

ممّا ترك الموسي و الهارون تحمله الملائكة و يضعه جبرئيل لدينا 1.
اشاره: مراد از «بقية» در آيه شريفه ذريه انبيا(عليهم‌السلام) است و روايت دوم، مصداق را بيان مي‌كند. پس از شكايت گروهي از شيعيان از بني‌اميّه نزد امام سجاد(عليه‌السلام) آن حضرت به امام باقر(عليه‌السلام) فرمود: خيطي را كه جبرئيل(عليه‌السلام) بر پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نازل كرد، آهسته تكان دهد و امام باقر(عليه‌السلام) به مسجد رفت و دو ركعت نماز گزارد و دعا كرد؛ آن‌گاه خيط را به آرامي تكاند و بر اثر آن زلزله شديدي رخ داد و بيش از سي‌هزار نفر نابود شدند. جابر مي‌گويد: از امام(عليه‌السلام) درباره خيط پرسيدم و فرمود: «خيط» از «بقيه» است و چون از «بقيه» پرسيدم، فرمود: همان ما ترك آل‏موسي و هارون است و اين خيط را كه از بقيه است جبرئيل(عليه‌السلام) نزد ما قرار داد.
تذكّر: لازم است بدين نكات عنايت شود: أ. توجيه جسماني معناي سكينه و منظور از حمل و مقصود از ملائكه كار آساني نيست، چنان‏كه نفي محض آنها موجّه نخواهد بود، بلكه بايد ضمن حفظ ظواهر پشتوانه‌هاي معنوي آنها را به امور معقول و غير محسوس سپرد.
ب. اثبات اين‌گونه از مطالب علمي و غير عملي بدون احراز صحّت سند روايات ميسور نيست، در حالي‏كه برخي از اخبار ياد شده و مانند آن با قطع نظر از تعارض غير قابل علاج، از پشتوانه معتبر سندي برخوردار نيستند.
ج. تندروي برخي از مفسران 2 بايد تعديل شود، هرچند اثبات مطالب كتاب يهود درباره تابوت صعب است. احتمالاً آنچه براي بني‌اسرائيل گاهي به
^ 1 – ـ تفسير كنز الدقائق، ج 1، ص 590 ـ 591.
^ 2 – ـ ر.ك: تفسير المنار، ج2، ص483.
666

عنوان تصوير و زماني به صورت تجسيم بيان مي‌شود، براي انس آن با رسوم وثنيهاي مصر بوده است 1.
د. بسياري از اخبار مأثور درباره تابوت، حمل تابوت، سكينه، بقيّه‌اي كه در تابوت بود و…، در تفسير طبري است كه از آن به امّ التفاسير ياد شده است 2. جناب طبري بعد از نقل پاره‌اي از مطالب درباره بقيّه‌اي كه در تابوت بوده گفته است: اين مطلب از راه استخراج يا لغت حلّ نمي‌شود و فقط از راه خبر مفيد علم ثابت مي‌شود و چنين خبري نزد اهل اسلام نيست. چون چنين است، تصويب يك قول و تضعيف قول ديگر روا نيست 3.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ ر.ك: تفسير المنار، ج2، ص483.
^ 2 – ـ همان، ص484 ـ 485.
^ 3 – ـ جامع البيان، ج2، ص814.
667

بازدیدها: 547

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *