يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَكبَرُ مِن نَفعِهِما ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الاءايتِ لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرون (219)
فِي الدُّنيا والاءاخِرَةِ ويَسَلونَكَ عَنِ اليَتمي قُل اِصلاحٌ لَهُم خَيرٌ واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم واللهُ يَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِحِ ولَو شاءَ اللهُ لاَعنَتَكُم اِنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم (220)
گزيده تفسير
رواج شرابخواري و قِماربازي در دوران جاهليت و مخالفت اسلام با آن مسلمانان را برانگيخت كه جوياي حكم شرعي آن شوند. پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)
52
مأموريت يافت پس از تذكرات پيشين در اين باره با صراحت اعلام كند كه خمر و ميسر، گناهي بزرگاند و داراي منافعي پنداري و ظاهري كه در مقايسه با گناهش ناچيز است.
دومين محور آيه اول، پرسش از متعلَّق انفاق است كه خداي سبحان پاسخ ميدهد زايد بر نياز متعارف را انفاق كنيد؛ آنگاه ميفرمايد: اينگونه خداوند آيات تكوين و تشريع را بيان ميكند، شايد درباره دنيا و آخرت بينديشيد و دريابيد كه احكام الهي همراه مصالحاند و حسنه دنيا و آخرت را از خدا بخواهيد.
محور آيه دوم، پرسش درباره رفتار با يتيمان است. در پي نزول آيات متعدد درباره رعايت حق يتيم و هشدارهاي جدي به كساني كه با رفتار ظالمانه و سودجويانه خود حقوق يتيمان را ضايع ميكردند، بسياري از مؤمنان سرپرستي ايتام را رها و از دخل و تصرف در مال آنان پرهيز، بلكه آنان را از خود دور كردند و اين زمينهاي شد تا بپرسند با يتيمان و داراييهاي آنان چگونه بايد رفتار شود.
خداوند به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: بگو: اگر با يتيمان همزيستي كنيد و امورشان را سامان دهيد، بهتر از كنارهگيري از آنان است، زيرا همزيستي مصلحانه با آنان كه برادران شما و بيش از ديگران نيازمند رفتار خير خواهانهاند، مايه خير و صلاح شما و آنهاست و خداوند مصلح و مفسد را ميشناسد و چنانچه ميخواست شما را به زحمت اندازد، فرمان ميداد به مال يتيمان نزديك نشويد و در آن صورت، هيچ كس نميتوانست بر اراده نفوذناپذير و حكيمانه او اثرگذارد.
53
تفسير
مفردات
الْخَمْرِ: «خمر» در اصل، پوشانيدن چيزي است 1. شراب و هر مايع مست كننده يا خصوص شراب انگور و خرما را خمر ناميدهاند، زيرا از طريق قواي ظاهري بدن و حواس به عقل نفوذ ميكند و آن را ميپوشاند و حالت خُماري ميگسار نيز از همين جهت است 2. خِمار (جمع آن: خُمُر) نيز در عرف، چيزي است كه زن با آن سر خود را ميپوشاند: ﴿وليَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيوبِهِن) 3
الْمَيْسرِ: «ميسر» به معناي قمار و از «يُسر» به معناي سهولت است. قمار را ميسر ناميدهاند، چون با سهولت اموال را جابه جا ميكند و … 4. قمارباز را از آنرو «ياسر» ميخوانند كه به آساني مال ديگري را به چنگ ميآورد. برخي گفتهاند: ميسر از يسار است و قمارباز را ياسر گويند، زيرا توان و يسار مال باخته را از او ميگيرد 5. واژه ميسر در ميان عرب بيشتر در نوع خاصي از قمار به كار ميرود و آن انداختن چوبه تير است كه به آن «ازلام» و «اقلام» هم ميگويند 6 ؛ امّا هرگز منحصر در آن نيست، پس نميتوان ميسر را به خصوص قمار با ازلام تفسير كرد، زيرا ازلام مانند انصاب بر ميسر عطف شده است:
^ 1 – ـ مفردات، ص298، «خ م ر».
^ 2 – ـ التحقيق، ج3، ص129، «خ م ر».
^ 3 – ـ سوره نور، آيه 31؛ مفردات، ص298، «خ م ر».
^ 4 – ـ مفردات، ص892، «ي س ر».
^ 5 – ـ الكشاف، ج1، ص261.
^ 6 – ـ الميزان، ج2، ص192.
54
﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجس) 1
«ميسر» در اصطلاح شرع، اسم جامع براي هر نوع قمار است: كلّ ما قومر عليه فهو ميسر 2.
اثم: «اثم» در لغت، كاري است كه سبب تأخير ثواب است 3 و تاكنون چند بار در آيات گذشته آمده است.
تُخَالِطُوهُمْ: «خلط» ضدّ خلص 4 و به معناي جمع كردن ميان اجزاي دو يا چند چيز است: ﴿فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرض) 5 ، 6 زيرا هنگام تغذيه گياه و نموّ آن، اجزاي زمين با گياه و… مخلوط ميشوند. در مخالطه، جمعشدن به گونهاي است كه تمييز و جداكردن شدني نيست 7. اختلاط در مايعات را «امتزاج» و در حبوبات را «تداخل» ميگويند و اختلاط انسان، به ارتباط خارجي و معاشرت و مجاورت مخصوص است 8. دوست، همسايه و شريك را خليط گويند: ﴿واِنَّ كَثيرًا مِنَ الخُلَطاءِ لَيَبغي بَعضُهُم عَلي بَعض) 9 مخالطه با ايتام، معاشرت برادرانه و خيرخواهانه با آنان است.
لاَعْنَتَكُمْ: «عَنَت» مشقت و اِعنات به مشقت انداختن است 10.
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 90.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص435.
^ 3 – ـ مفردات، ص63، «أ ث م».
^ 4 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص208، «خ ل ط».
^ 5 – ـ سوره يونس، آيه 24.
^ 6 – ـ مفردات، ص293، «خ ل ط».
^ 7 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص557.
^ 8 – ـ التحقيق، ج3، ص105، «خ ل ط».
^ 9 – ـ سوره ص، آيه 24؛ مفردات، ص293، «خ ل ط».
^ 10 – ـ المصباح، ص431، «ع ن ت».
55
تناسب آيات (219 ـ 220)
پس از بيان ضرورت انفاق و وجوب جهاد در مجموعه پيشين (215 ـ 218) كه ناظر به اوضاع داخلي و خارجي امت اسلامي بود، در اين دو آيه كه برخي آن را يك آيه دانستهاند، به بعضي پرسشهاي جامعه اسلامي پاسخ داده شده است تا زمينه ايجاد امّت واحد و قوي برپايه ارزشهاي الهي فراهم آيد. همچنين مورد صَرْف شايسته و ناشايسته اموال در كنار هم ذكر شدهاند.
٭ ٭ ٭
پرسشهاي قرآني
برخي سؤالهاي قرآني در مورد حكمت آفرينش اشياست؛ مانند ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّة) 1 و بعضي درباره احكام اشيا و افراد است، چنانكه اين دو آيه سؤال از حكم شراب و قمار، كيفيت انفاق و معاشرت ايتام است: ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِر﴾؛ يا در آيات قبلي و بعدي، پرسش از حكم قتال در ماههاي حرام: ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فيه) 2 و زناشويي در ايام عادت ماهانه زنان است: ﴿ويَسَلونَكَ عَنِ المَحيض) 3
در قرآن كريم بيش از دهبار واژه «يسءلونك» آمده است كه گوياي اهميّت پرسش و پاسخ است: شش مورد آن در همين سوره است كه تنها سه مورد آن با حرف عطف آمده است و شايد سرّش آن باشد كه از اين سه مورد با هم سؤال
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 189.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 217.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 222.
56
ميشد، يا انسجام ضروري آنها طوري بوده است كه گويا با هم مطرحاند؛ ولي در مواردي كه بدون حرف عطف است، چند بار و متفرّق در مجالس گوناگون پرسيده شده است 1.
تذكّر: استماع صرف و انصات محض، براي برخي از مقاطع تعليم كتاب و حكمت لازم است: ﴿واِذا قُرِءَ القُرءانُ فاستَمِعوا لَهُ واَنصِتوا) 2 و طرح سؤال، دستوري است كه از خداي سبحان رسيده است: ﴿فَسَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون) 3 و سؤال در تقويت حسّ تحقيق از يكسو و آزادي طرح مطالب از سوي ديگر و گسترش علوم و معارف از سوي سوم، سودمند است و «لسان سَئول»، زمينه «قلب عَقول» را فراهم ميكند كه اجتماع اين دو در انسان علامت كمال اوست.
پرسش از حكم شراب و قمار
«خمر» و «ميسر» در دوران جاهليت اهميت ويژه و در امور گوناگون از جمله اقتصاد آنان سهم داشتند. اسلام به شدّت با آنها مبارزه كرد، از اينرو پيوسته از حكم آن ميپرسيدند، چنان كه آمدن فعل مضارع بر آن دلالت دارد: ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِر﴾.
سؤال در اين آيه همراه استفتاء و استعلام است نه چيز ديگر؛ و به قرينه جواب معلوم ميشود كه محور پرسش، حكم شرعي خمر و ميسر بوده است نه غير آن، بنابراين گرچه در اين آيه صريحاً روشن نشده است كه آيا سؤال آنان از
^ 1 – ـ مواهب الرحمن، ج3، ص291.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 204.
^ 3 – ـ سوره نحل، آيه 43.
57
حقيقت و ماهيّت شراب و قمار بوده است (موضوع) يا از حلّيّت و حرمت نوشيدن يا درآمدهاي آن دو، از پاسخِ ﴿قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ﴾ پيداست كه سؤال از حكم شرعي حليّت و حرمت بوده است و چون قرآن حرمت را به ذات شراب و قمار اسناد داده است فرقي بين «هما اثم» و «فيهما اثمٌ» نيست همه منافع آندو اعم از استعمال، خريد و فروش، توليد، تهيه كردن مواد و مانند آن جهت توليد، حرام است، چنان كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ده گروه را درباره شراب لعنت كرده است 1.
«خمر» در اصطلاح شرع، به شراب انگور اختصاص ندارد، بلكه هر مايع مست كنندهاي را گويند كه عقل را ميپوشاند؛ خواه از انگور فراهم آمده باشد يا از خرما، جو، كشمش و مانند آن 2.
خمر رايج در حجاز و ميان عربها مايع مست كنندهاي بود كه از خرما و انگور و جو ميگرفتند. گرچه انگور در مدينه رواج نداشت، شراب انگور را از شام، يمن و طائف ميآوردند. با پيشرفت علوم، از محصولات ديگر نيز شراب ساخته و بر انواع آن افزودهاند 3.
زيانبار بودن شراب
اسلام، دين علم و عقل است و هرچه را با اين دو هماهنگ و نزدشان ارزشمند باشد، تحليل و از آن حمايت و انسانها را بدان تشويق ميكند و هر چه را با علم و عقل مزاحمت داشته باشد و آن دو به آن بها ندهند، تحريم ميكند و
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص398؛ وسائل الشيعه، ج17، ص224.
^ 2 – ـ زبدة البيان، ص628؛ جواهر الكلام، ج36، ص373.
^ 3 – ـ ر. ك: الميزان، ج2، ص191 ـ 192.
58
انسانها را از آن برحذر ميدارد؛ و چون ميخواري با علم و عقل هماهنگ نيست، اسلام ميگساري را حرام و آن را در حدّ بتپرستي دانسته است: مدمن الخمر كعابد وثن 1.
زيانهاي شراب در دوران جاهليت چندان مشخص نبوده؛ ولي امروزه مطالب فراواني در اين زمينه ارائه و ابعاد گوناگون آن بررسي شده است. صاحب نظران علوم پزشكي، جامعه شناسان، عالمان علم اخلاق و فرزانگان جامعه هر يك زيانهاي فردي و اجتماعي و جسمي و روحي شراب را برشمردهاند. شراب نه تنها به دستگاه گوارش، بلكه به عقل و فكر آسيب ميرساند و روحيه را كدر ميكند و پيامدهاي منفي اخلاقي و اجتماعي دارد، چنانكه جوامع بشري و محاكم قضايي شاهد جنايات ناشي از ميگساري هستند و نيز در آيه ﴿اِنَّما يُريدُ الشَّيطنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِي الخَمرِ والمَيسِرِ ويَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللهِ وعَنِ الصَّلوةِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون) 2 شراب در ايجاد دشمني ميان مردم و بازداشتن آنان از ذكر خدا و نماز مؤثر دانسته شده است.
مراد از اثم
«اِثم» در ﴿فيهِما اِثمٌ كَبير﴾ به معناي گناه است، از اينرو آيه بر حرمت شراب و قمار دلالت ميكند. اگر اثم به قرينه تقابل با نفع، به معناي ضرر ميبود، بايد فقط مقدار زيانبارش حرام باشد، در حالي كه شراب و قمار، خواه كم يا زياد و زيانبار يا بيزيان حرام است، چنان كه درباره شراب و مانند آن آمده
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص404.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 91.
59
است: فما أسكر كثيره فقليله حرام 1.
درباره ملاك كلامي اين حكم فقهي ميتوان گفت كه خمر و ميسر زيانبارند و همين جهت ميتواند فيالجمله ملاك ثبوت حكم باشد؛ ولي ملاك حرمتشان زيانباري فعلي آندو نيست تا به كار گرفتن كم آنها به سبب زيانبار نبودنشان حرام نباشد. آري اگر ملاك حرمت چيزي ضرر فعلي باشد، به مقداري كه ضرر دارد مصرف آن حرمت دارد نه كمتر از آن، چون حكم معلّل در ثبوت و سقوط، دائر مدار علت خود است.
به گفته برخي مفسران، آيه مورد بحث بر حرمت شراب و قمار دلالت ندارد، زيرا منظور از ﴿اِثم﴾ به قرينه مقابله با منفعت، «ضرر» است: ﴿قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾، بنابراين آنچه ضرر محض دارد حرام است؛ اما آنچه هم ضرر و هم منفعت دارد، حرام نيست و آنچه مصرف كم آن زيانبار نيست، نبايد حرام باشد. آنها در اينباره به اجتهاد صحابه نيز تمسك كردهاند 2.
در پاسخ بايد گفت كه اوّلاً منفعت در ﴿ومَنفِعُ لِلنّاس﴾ منفعت حلال، عقلايي، حقيقي و امضا شده ازطرف شارع نيست، بلكه مراد منفعت به پندار مردم حجاز است. نشانهاش آنكه خداوند متعالي از شراب و قمار به صورت مطلق، به پليد و عمل شيطان بودن ياد كرده است: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطن) 3 و هرگز پليدي محض و كار شيطان، منفعت حقيقي ندارد.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص408.
^ 2 – ـ ر.ك: الكشاف، ج1، ص261؛ الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص49.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 90.
60
ثانياً بر فرض كه سود آنها حقيقي باشد و منفعت حقيقي برخي از اشيا با رجس و خبيث بودن آنها جمع شود؛ ليكن واژه «اِثم» در كاربردهاي قرآني به معناي گناه است نه ضرر؛ مانند ﴿واِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثم) 1 ﴿تَظهَرونَ عَلَيهِم بِالاِثمِ والعُدون) 2 ﴿فَمَنِ اضطُرَّ في مَخمَصَةٍ غَيرَ مُتَجانِفٍ لاِثم) 3 ﴿ومَن يَكتُمها فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) 4 ﴿اَفّاكٍ اَثيم) 5 و ﴿مُعتَدٍ اَثيم) 6 و در آيه مورد بحث نيز به معناي حرام است نه ضرر، زيرا سؤال مردم از حكم شرعي شراب و قمار بوده است و از فعل مضارع كه نشان استمرار سؤال است، برميآيد كه فهميدن حكم شرعي آندو خواسته مسلمانان آن عصر بوده است و با بيان برخي از آثار نسبي خمر و ميسر و اعتراف به منافع آندو، چه حكمي براي توده سؤال كننده روشن ميشود؟
ثالثاً قرآن كريم انسانها را از هر گونه اثم و گناه ظاهري يا باطني برحذر داشته است: ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغي) 7 ﴿وذَروا ظهِرَ الاِثمِ وباطِنَهُ اِنَّ الَّذينَ يَكسِبونَ الاِثمَ سَيُجزَونَ بِما كانوا يَقتَرِفون) 8 گناه «در ظاهر» و آشكارا مانند تجاهر به فسق، و گناه «در باطن» و خفا مانند ميگساري در خلوت است. گاهي نيز انسان به گناه
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 206.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 85.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 3.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 283.
^ 5 – ـ سوره شعراء، آيه 222.
^ 6 – ـ سوره قلم، آيه 12.
^ 7 – ـ سوره اعراف، آيه 33.
^ 8 – ـ سوره انعام، آيه 120.
61
«ظاهري» مانند بدگويي و غيبت آلوده ميشود و زماني به گناه «باطني» چون حسد و كينه.
در اين دو آيه خداوند از هر چهار قسم آن نهي كرده است؛ آنگاه اين دو آيه كه قبل از سوره «بقره» نازل شدهاند، دو كبراي كلّي براي آيه مورد بحثاند كه به مثابه صغراي آن است و بر حرمت خمر و ميسر دلالت دارد، از اين رو هيچ ترديدي در دلالت آيه بر حرمت خمر و ميسر نيست و احتمال عدم اندراج آيه مورد بحث، تحت دو آيه گذشته (33 اعراف و 120 انعام) به جهت آنكه در محلّ بحث چنين آمد: ﴿فيهِما اِثمٌ كَبير﴾ نه «إنّهما إثم كبير»، ناصواب است، زيرا ظاهر آيه اين است كه اثم در اين دو چيز ثابت و مستقرّ است، پس مشمول منع الهي است.
راز بزرگ بودن گناهِ شراب و قمار
خداي سبحان با تأكيد فراوان از شراب و قمار نهي كرده و آن دو را پليد، كار شيطان، مايه دشمني و مانع ذكر خدا و نماز برشمرده 1 و در اين آيه نيز از آن دو به گناه بزرگ ياد كرده است: ﴿اِثمٌ كَبير﴾ و اين نشان گناه مهمبودن آنهاست، زيرا زمام كار ميگسار و قمارباز را شهوت و غضب بهدست دارند و او را به گناهان ديگر ميكشانند. شيخ مفيدِ نقل كرده است: اگر كسي معاذ الله مست شد، بايد محارم او از خلوت كردن با وي اجتناب كنند، چون او همانند درندهاي خطرناك بوده و ميگساري منشأ بسياري از معاصي ديگر است 2.
^ 1 – ـ سوره مائده، آيات، 90 ـ 91.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص243؛ الاختصاص، ص104.
62
خداوند از شرك به گناه عظيم ياد كرده است: ﴿ومَن يُشرِك بِاللهِ فَقَدِ افتَرَي اِثمًا عَظيما) 1 و در اين آيه از شراب و قمار به «اِثم كبير»، پس اين دو گناه همانند بت پرستي از گناهان بزرگاند، از اين رو كسي كه به شرابخواري عادت كرده است، همانند بتپرست است: مدمن الخمر كعابد وثن 2.
برخي مفسّران، گناه خمر و ميسر را «كثير» دانستهاند نه كبير، زيرا در برابر «منافع» قرار گرفته است كه بر كثرت دلالت دارد و شاهد كثير بودن اثم آن دو اين است كه چند گناه بر آن مترتب است؛ مانند ايقاع عداوت، بغضاء، صدّ از ياد خدا و منع از نماز، چنان كه ده نفر يا ده گروه در زمينه خمر لعنت شدهاند 3 ؛ ليكن از عظمت گناه به «كبير» ياد ميشود نه كثير: ﴿كَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه) 4 ﴿كَبئِرَ الاِثم) 5 ﴿حوبًا كَبيرا) 6 چنانكه در آيه مورد بحث آمده است كه ﴿واِثمُهُما اَكبَر﴾ نه اكثر؛ و از سوي ديگر، گرچه كلمه «منافع» جمع است، در عبارت ﴿اَكبَرُ مِن نَفعِهِما﴾ مفرد آمده است.
منافع پنداري شراب و قمار
چنان كه گذشت، منافع در ﴿ومَنفِعُ لِلنّاس﴾ منفعت واقعي و نفسي نيست كه به تأييد شرع و عقلاي عالم رسيده باشد و در مقايسه، زيانِ شراب و قمار
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 48.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص404.
^ 3 – ـ الكافي، ج6، ص398.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 31.
^ 5 – ـ سوره شوري، آيه 37.
^ 6 – ـ سوره نساء، آيه 2.
63
بيشتر از نفعشان باشد، بلكه مراد سود كاذبي است كه مردم جاهل حجاز آن را منفعت ميپنداشتند و خداوند به زبان مردم آن عصر از سودهاي پنداري آن دو به منافع تعبير كرده است، زيرا قسمت مهم اقتصاد آنان از راه ساختن و فروش شراب و همچنين قماربازي تأمين ميشد و گاهي از اين راه، قدرت كاذب نيز فراهم ميكردند از اين رو خداوند بي درنگ در مقام سنجش، تعبير جمع (منافع) را به مفرد تبديل ميكند: ﴿واِثمُهُما اَكبَرُ مِن نَفعِهِما﴾. در اينجا سخن از نفع (مفرد) است نه منافع (جمع)؛ آن هم نفع ظاهري و نسبي نه واقعي و نفسي، چون چيزي كه ذاتاً رجس و پليدي است، هرگز نميتواند سودمند باشد: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ… رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوهُ) 1 ظاهر آيه آن است كه خمر و ميسر از آغاز رجس بودهاند؛ نه آنكه حلال بوده و بعد رجس شدهاند، بنابراين در اسلام هرگز شراب حلال نبوده است، كه كمكم حرام شده باشد، بلكه اعلام حرمت آن بهتدريج صورت گرفته است، چون تحول ضروري در مقام اثبات بود نه در مرحله ثبوت؛ و احتمال آنكه بعد از تحريم، اثم آنها بزرگتر از منافع شده باشد، بسيار موهون است. گفتني است كه چون سود حرام، تجارت كاذب است نه صادق، منفعت ياد شده پنداري است نه حقيقي.
تذكّر: منفعت خمر نزد عدّهاي حقيقي و در ساحت گروهي پنداري است، چنانكه گذشت. اگر طبيب متديّن و متعهّدي بر اين باور باشد كه نفع طبّي خمر حقيقي است، هر چند گناه آن بزرگ و مفسده جانبياش بيش از سود پزشكي آن است، نميتوان درباره حريم طبّ يا ساحت آن طبيب متدين و
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 90.
64
متعهّد گمان ناروا روا داشت، چنان كه اگر اقتصاددان متعهّد و متديّني بر اين باور باشد كه ربا در بخش توسعه صنعت و تجارت سود حقيقي دارد (بر خلاف نظر عدهاي كه نفع آن را وهمي ميدانند)، هر چند گناه آن بزرگ و مفسده جانبي آن بيش از نفع اقتصادياش است، نميتوان در مورد عرصه اقتصاد يا ساحت آن اقتصاد دان متديّن و متعهّد گمان بد روا داشت و از ظنّ خود يار يا خار او شد.
تقابل «اثم» و «منفعت»
تقديم «اثم» بر «منفعت» افزون بودن گناه و كاهش سود را ميرساند. هر چند اينگونه از تقديم و تأخيرهاي لفظي، نه صريحاند و نه ظهور تام دارند؛ ولي تا اندازهاي تاب طرح احتمال رويش و ريزش را دارند و اطلاق كلمه «اثم» بر عموم لفظ «منافع» راجح است، به دليل اكبر بودن آن، از اينرو شايد تقابل اثم و منفعت، نظير تقابل حيات و كفر باشد كه در اينگونه از موارد از ميان چهار چيز دو تا انتخاب ميشود (صنعت احتباك)، تا آن دو چيز ديگر كه محذوفاند معلوم گردند؛ مثلاً در آيه ﴿لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيًّا ويَحِقَّ القَولُ عَلَي الكفِرين) 1 بين امور چهارگانه حيات و ممات و ايمان و كفر، حيات و كفر ذكر شدهاند تا به ممات و ايمان پي برده شود. در آيه مورد بحث نيز بين امور چهارگانه اثم، حلال، منفعت و ضرر دو امر يعني اثم و منفعت ذكر شدهاند تا به حلال و ضرر پي برده شود.
اين مطلب كه اگر منفعت بيشتر يا معادل ضرر بود، هرگز اثم در آن مستقر
^ 1 – ـ سوره يس، آيه 70.
65
نميشد، از استقرار گناه در آن، كه از تعبير ﴿فيهِما اِثم﴾ برميآيد استظهار ميشود، زيرا معلوم خواهد شد كه استقرار منفعت، نه معادل استقرار ضرر است و نه بيش از آن، لذا به جاي استقرار حلّيت، حرمت مستقر شد. البته ميتوان احتمال استقرار منفعت را از عطف منافع بر اثم كه مفاد آن «فيهما منافع للناس» است استظهار كرد. و همانطور كه قبلاً بازگو شد، فرقي بين «هما اثم» و «فيهما اثمٌ» نيست و سخن قرطبي كه «فيهما اثم» ظهوري در اثم و حرام بودن خمر و ميسر ندارد 1 ناصواب است. آري برخي از صحابه با نزول آيه مورد بحث از شرب خمر اجتناب نميكردند و كار حرام خود را با منفعت داشتن آن توجيه ميكردند.
تبيين متعلق انفاق
پس از آنكه در محور اول آيه به سؤال از شراب و قمار پاسخ داد و درآمد آنها را نامشروع دانست، اكنون ميپرسند كه چه چيزي انفاق كنند تا هم مشروع باشد و هم مشكلات مالي ديگران را رفع كند، پس محور دوم آيه نخست متعلق انفاق (مُنفَق) است: ﴿ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾.
همين سؤال قبلاً نيز گذشت و به سه امر، تحليل شد و پاسخ يافت: اوّلاً بايد «منفَق» حلال و طيّب باشد؛ چه كم يا زياد: ﴿ما اَنفَقتُم مِن خَير) 2 ثانياً «منفَق عليهم» در درجه نخست، پدر و مادر آنگاه خويشاوندان، يتيمان، مساكين و در راه ماندگاناند: ﴿فَلِلولِدَينِ والاَقرَبين) 3 ثالثاً انفاق بايد از روي اخلاص و براساس احترام و ادب باشد، چون خداوند به همه امور آگاه
^ 1 – ـ الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص57.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 215.
^ 3 – ـ همان.
66
است: ﴿وما تَفعَلوا مِن خَيرٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَليم) 1
در اين آيه براي دومين بار سؤال مطرح و از منظر ديگر چنين پاسخ داده ميشود: ﴿ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾.
مفسران براي كلمه ﴿العَفو﴾ سه معنا ذكر كردهاند 2 :
1. گذشت اخلاقي (عفو اصطلاحي)، افزون بر گذشتِ مالي: گذشت انسان از گناه ديگران را «عفو» ميگويند، چون انتقامْ حدّ اعتدال و گذشت از آن و زايد بر حد اعتدال، عفو است كه از آن به احسان نيز ياد ميشود.
2. زايد بر ضروريات زندگي: اين معنا از امام باقر(عليهالسلام) نيز نقل شده است 3 و چون انفاق در آيه مطلق است و انفاق مستحب و واجب را شامل ميشود و انفاق مستحب نصاب خاص ندارد، صرف زايد بر امور لازم زندگي، خواه كم يا زياد، در راه خدا مطلوب است و هيچ تنافياي بين استحباب اين كار و وجوب انفاقهاي محدود و مشخص نيست، از اينرو هرگز ادله انفاقهاي واجب، ناسخ چنين حكم مستحبي نيستند.
شاهد اينكه ﴿العَفو﴾ در آيه ميتواند به معناي مطلق زياده و زايد بر لوازم زندگي باشد، استعمال اين واژه در قرآن به همين معناست: ﴿وما اَرسَلنا في قَريَةٍ مِن نَبِي اِلاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم يَضَّرَّعون ٭ ثُمَّ بَدَّلنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّي عَفَوا) 4 يعني ما هيچ پيامبري را در هيچ منطقهاي نفرستاديم، مگر آنكه اهل آن را به سختي و رنج دچار كرديم تا تضرّع و ناله
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 215.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص558؛ تفسير منهج الصادقين، ج1، ص566 ـ 567
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص558.
^ 4 – ـ سوره اعراف، آيات 94 ـ 95.
67
كنند، [چون انسان مرفّه اهل ناله و ابتهال نيست و تا كسي در پيشگاه خدا خاشع و متضرّع نباشد مسلّح نخواهد شد: و سلاحه البكاء 1 و تا مسلّح نشود از گزند دشمن غدّار كه مُحتاله مينشيند و مكّاره ميرود مصون نيست]؛ سپس [وقتي آنان از اين فرصت استفاده نكردند و پنداشتند با امتحان خود به سختي معيشت آنان را تحقير كردهايم، لطف خودمان را از آنان برداشتيم و] حوادث ناگوار [مشكلات مادي] را به حوادث خوشايند تبديل كرديم، تا از منظر مالي فربه و انبوه و پر بار شدند. جمله ﴿حَتّي عَفَوا﴾ به معناي «حتّي زادوا و فضلوا» است.
3. مقدار متوسط و معتدل 2 : انفاقي مطلوب است كه نه اسراف و افراط باشد و نه تقتير و تفريط. اين معنا شاهد قرآني و روايي دارد. شاهد قرآني، آياتِ ﴿ولاتَجعَل يَدَكَ مَغلولَةً اِلي عُنُقِكَ ولاتَبسُطها كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا) 3 و ﴿والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَم يُسرِفوا ولَم يَقتُروا وكانَ بَينَ ذلِكَ قَواما) 4 است و شاهد روايي، گفته امام صادق(عليهالسلام) در ذيل آيه است كه عفو را به مقدار متوسط ميان افراط و تفريط (حدّ اعتدال) تطبيق كردهاند 5.
نكته: جمع تحذير از خمر و ميسر و ترغيب به انفاق عفو، براي آن است كه متاع طغوا و تقوا بيمشتري نيست. گروهي آن و عدهاي اين را پسندند. دستهاي با ازاله عقل خسارت ميبينند و جمعي با افروختن چراغ ايثار، خسروي
^ 1 – ـ اقبال الاعمال، ص224؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
^ 2 – ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص196.
^ 3 – ـ سوره اسراء، آيه 29.
^ 4 – ـ سوره فرقان، آيه 67.
^ 5 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص558.
68
مييابند؛ و نام بردن از ايتام، براي رهنمود مورد مناسب انفاق است؛ اعم از كالا و كار، زيرا ارائه خدمات صادقانه و رايگان، از يكسو مصداق بارز انفاق خير و از سوي ديگر، انفاق عفو است كه دو آيه مزبور (215 و220) ناظر به آن است و صرف بهينه اموال با اين راهنمايي روشن ميشود.
هدف از تبيين آيات
در پايان آيه نخست، همگان را به بررسي آيات تكويني و تشريعي، كشف حقايق وجود، اسرار طبيعت و حكمت احكام شرعي تشويق ميكند: ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الاءايتِ لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرون﴾.
﴿الاءايت﴾ جمعِ داراي «الف و لام» است و مسائل اعتقادي، اخلاقي، سياسي، تاريخي، حلال، حرام و… يعني همه آيات تكوين و تشريع را شامل ميشود؛ نه خصوص مسائل فقهي و عبادي را؛ يعني ما آيات تكويني و تشريعي را برايتان روشن كرديم تا درباره آنها بينديشيد و به راز و رمزشان پيببريد، از اين رو سخن از تبيين است نه تعليم.
توضيح: 1. انسان، محور تعليم و تزكيه خداوند است. 2. حقيقت انسان در بدن، طبيعت و دنيا خلاصه نميشود. 3. بخش مهم از جوهر بشر را روح، ملكوت و آخرت تشكيل ميدهند. 4. كارها، گفتارها، سود و زيانها و سرانجام، تمام شئوني كه در جهان يافت ميشود و انسان با آنها در ارتباط است بايد از داوري وهم آلود، خيالبافي، گمانه زني و قياس غير صائب، مصون باشد. 5. عقل استنباطي و نقل راهنما به انسان عطا شده تا نمونههايي كه خداوند از جمع بين بدن و روح، ملك و ملكوت، دنيا و آخرت ارائه كرده است الگو قرار گيرند و حديث مفصّل از اين مجمل فرا گرفته شود. 6. پيام
69
اجمالي ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الاءايت﴾ در اينگونه موارد همين است.
نقطه پيوند دو آيه
جمله ﴿لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرون ٭ فِي الدُّنيا والاءاخِرَة﴾ در وسط اين دو آيه كه جزئي از آيه اوّل و دوم را تشكيل ميدهد، در حكم واسطة العقدي است كه مسائل اين دو آيه را به هم پيوند ميزند و محور تفكّر را بيان ميكند، زيرا بخشي از مضمون اين دو آيه درباره حرمت شراب و قمار و قسمتي از آن درباره كيفيت انفاق و پارهاي از آن درباره چگونگي معاشرت با ايتام و دخالت در امور آنان است و اين جمله، پيوند اين دو آيه را روشن ميكند و تفكّر درباره دنيا و آخرت را زيور آن مسائل قرار ميدهد.
تفكّر درباره دنيا و آخرت
﴿فِي الدُّنيا والاءاخِرَة﴾ مفعول با واسطه ﴿تَتَفَكَّرون﴾ و متعلق به آن است نه ظرف تفكّر؛ يعني خدا بدينگونه آيات و احكام الهي را برايتان تبيين ميكند تا درباره دنيا و آخرت و امور آن فكر و ريشهيابي كنيد، چون امور ياد شده تعبديمحض نيست كه با تفكّر چيزي از آن معلوم نشود.
تفكّر درباره دنيا و آخرت، تنها دريافتن فناي دنيا و بقاي آخرت و از زهد سر درآوردن نيست، كه اين رهآورد فقط بخشي از فكر درباره دنيا و آخرت است، بلكه درباره حقيقت دنيا و آخرت و شئون و علوم دنيوي از دامداري و كشاورزي تا صنعت و تكنولوژي و نيز درباره شئون و علوم اخروي از برزخشناسي تا بهشت و دوزخشناسي و درجات آن بايد انديشيد، تا امور مؤثر و سودمند براي زندگي سالم انسان به دست آيد؛ يعني همگان بايد هم درباره
70
دنيا و حلال و حرام و ساير مسائل آن و هم درباره آخرت و امور آن در كنار هم بينديشند؛ نه اينكه «بعضي» درباره دنيا و «برخي» درباره آخرت بينديشند تا نتيجه فكرشان تحصيل حسنه هر دو نشئه باشد، چون منطق مؤمنان خواستن حسنه دنيا و حسنه آخرت از خداست: ﴿ومِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار) 1 بهگونهاي كه نه علوم مادي و امور دنيوي، آنان را از علوم معنوي و امور اخروي غافل ميكند و نه به عكس، بلكه طرزي ميانديشند كه از هر دوي آنها بهره برند تا به سعادت دنيا و آخرت برسند.
خداوند درباره حضرت ابراهيم(عليهالسلام) فرمود: ﴿وءاتَينهُ فِي الدُّنيا حَسَنَة) 2 آن حضرت از يكسو با ژرفنگري در آفاق و انفس و از سوي ديگر با دعوت پژوهشگرانه به توحيد و از سوي سوم با استقامت در اين طريق، شئون علمي و عملي اين نشئه را حيازت كرد، چنان كه او دامداري خوب و در تأمين هزينه معتدل و انفاق راجح، كامياب بود، لذا از حسنه دنيا برخوردار بود و از اينرو براي مهمانانش گوسالهاي بريان كرد: ﴿فَما لَبِثَ اَن جاءَ بِعِجلٍ حَنيذ) 3 اينگونه پذيرايي آبرومندانه براي آن است كه دنياي حسن داشت، وگرنه براي مهمانان خود چيزي مانند نان و پنير ميآورد. اگر دامدار يا كشاورز برپايه اصول صحيح كار كند و از راه حلال، امرارِ معاش و به ديگران خدمت كند، حسنه دنيا نصيب او شده است. آخرت نيز براساس عقايد، اخلاق و اعمال صالح همينگونه است.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 201.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه 122.
^ 3 – ـ سوره هود، آيه 69.
71
براين اساس، ﴿فِي الدُّنيا والاءاخِرَة﴾ ظرف تفكّر نيست، چون آخرتْ ظرف شهود است نه جاي فكر. انسان در دنيا با مفاهيم ذهني، قياس ترتيب ميدهد و صحت و بطلان مطلبي را ميفهمد؛ ولي در آخرت چون همه چيز آشكار است، جاي استنباط فكري و ادراك حقايق با علم حصولي و مفهوم ذهني نيست؛ اگر كسي بخواهد درباره اسرار خويش بينديشد، همه رازهاي وي از درون به بيرون آمده است: ﴿يَومَ تُبلَي السَّرائِر) 1 و چنانچه بخواهد درباره نظام هستي فكر كند، پرده از او برداشته شده: ﴿فَكَشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديد) 2 و همه چيز براي او روشن شده است.
گرچه در اين دو آيه مطلب صريحي از مسائل اخروي نيست؛ ولي جامعه را به تفكر درباره آخرت همانند دنيا فراخوانده است؛ معلوم ميشود اين جمله عموميّت دارد و همه اصول و معارف، اخلاقيات و احكام فقهي را شامل ميشود، هرچند در اين مورد نصّ است؛ يعني فكر كنيد كه چرا شراب و قمار حرام است و چرا بايد اهل انفاق بود و چرا درباره يتيمان بايد اصلاح و برادري را رعايت كرد و هنر در نزاهت از دنائت در عين اختلاط با شئون دنياست (به نحو سالبه به انتفاي محمول)؛ نه برائت از دنائت به ترك اختلاط (سالبه به انتفاي موضوع)؛ و در متن جامعه بودن، بيسرپرستان بيبضاعت را با تأمينْ اداره كردن و بيسرپرستان متمكّن را با تعديلْ تدبير كردن، كار متفكران درباره ملك دنيا و ملكوت آخرت است.
نكته: قرآن كريم بسيار انسانها را به تفكّر و تأمّل فراخوانده است تا كارهايشان متقن و محكم باشد. نخست حقيقت انسان را معرفي و سپس
^ 1 – ـ سوره طارق، آيه 9.
^ 2 – ـ سوره ق، آيه 22.
72
اسرار عالم را به آنها تفهيم و آنگاه آيات الهي را روشن ميكند تا در امور دنيا و آخرت بينديشند و از ايمان عالمانه (نه مقلدانه) برخوردار شوند و به درستي از آن دفاع كنند.
اگر مسلمانان صدر اسلام درباره آثار شراب و قمار به دقت ميانديشيدند، مي يافتند كه اين دو (كالا و كار) سودي پنداري بر اساس شهوت و غضب دارند. انسانيت انسان اقتضا ميكند به گونهاي زندگي كند كه هم شهوت و غضبش تأمين شود و هم عقلش شكوفا گردد.
انسان در پرتو شناخت خود ميفهمد كه كمترين رشد او فرشته متوسط شدن است و براي اينكه به اين مقام برسد همه عالم در خدمت اويند. اگر وي حيوان بود، هم از ربا طرفي ميبست و هم از شراب و قمار، چون خداوند به كساني كه عقل را راكد ميگذارند فرمود: ﴿ذَرهُم يَأكُلوا ويَتَمَتَّعوا وَيُلهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوفَ يَعلَمون) 1
لازم است عنايت شود شهوت و غضب مادامي ميمانند و هر يك بهره خاص خود را مييابند و هيچ يك نابود نميشوند كه تحت تدبير عقل برهاني و نقل معتبر رهبري شوند و پيروي كنند.
معاشرت مصلحانه با يتيمان
محور سوم دو آيه مورد بحث، سؤال از حقوق يتيمان و كيفيت معاشرت با آنان است: ﴿ويَسَلونَكَ عَنِ اليَتمي قُل اِصلاحٌ لَهُم خَيرٌ واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم﴾. آيات مكي و مدني پيش از نزول سوره «بقره» درباره يتيمان (برابر
^ 1 – ـ سوره حجر، آيه 3.
73
حدس مؤيّد به نقل) چند دستهاند:
1. آياتي كه انسانها را از بيمهري و اذيت و ستم به يتيمان باز داشتهاند؛ مانند ﴿اَرَءَيتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدّين ٭ فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ اليَتيم) 1 ﴿فَاَمَّا اليَتيمَ فَلا تَقهَر) 2 و ﴿كَلاّبَل لاتُكرِمونَ اليَتيم) 3 آيه اخير، مشركان را به جهت گرامي نداشتن يتيم سرزنش ميكند.
راز اينكه خداوند در اين آيات از قهر و بيمهري به يتيم نهي ميكند، با آنكه بيمهري به هيچ كسي روا نيست، اين است كه قهر به يتيم، خصوصيتي ممتاز دارد: مظلوم زماني مقتدر است و تكيهگاهي دارد. قلب مظلومِ مقتدر بر اثر بيمهري قاهر نميشكند، زيرا قلب او به مركز قدرتش (مال، فرزند، قبيله، پست و مقام) تكيه دارد و دلش در سايه اعتماد به اين امور تشفّي و تسلّي مييابد و به نيايش و توسل نميپردازد؛ يا در صورت دعا چنين نيست كه توحيد ناب در ضراعت و لابه او ظهور كند، چون هر انسان قدرت زدهاي گرفتار تَفَرعُن نسبي و مشمولِ ﴿فَتَوَلّي بِرُكنِه) 4 است، مگر افرادي چند كه از توحيد ناب برخوردارند؛ ولي مظلومي كه پناهگاهي جز خدا ندارد، خالصانه و با دلي شكسته خدا را ميخواند و اين قلب شكسته زمينه استجابت دعا را فراهم ميكند: أنا عند المنكسرة قلوبهم 5 ، از اين رو امام سجّاد(عليهالسلام) به امام باقر(عليهالسلام) چنين سفارش فرمود: پسرم! تو را به چيزي وصيت ميكنم كه پدرم مرا آخرين
^ 1 – ـ سوره ماعون، آيات 1 ـ 2.
^ 2 – ـ سوره ضحي، آيه 9.
^ 3 – ـ سوره فجر، آيه 17.
^ 4 – ـ سوره ذاريات، آيه 39.
^ 5 – ـ منية المريد، ص123.
74
لحظات به آن وصيت كرد؛ مبادا به كسي ستم كني كه ياوري جز خدا ندارد: إيّاك و ظلم من لايجد عليك ناصراً إلاّ الله 1.
2. آياتي كه انسانها را به گراميداشت (پرستاري، پذيرايي و احسان) يتيمان تشويق كردهاند؛ مانند ﴿وبِالولِدَينِ اِحسانًا وذِي القُربي واليَتمي والمَسكين) 2 ﴿ولكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِالله… وءاتَي المالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي القُربي واليَتمي والمَسكين) 3 و ﴿قُل ما اَنفَقتُم مِن خَيرٍ فَلِلولِدَينِ والاَقرَبينَ واليَتمي والمَسكين) 4 و نيز آيهاي كه رسيدگي به يتيمان را از مصاديق آزادي انسان از بند هوا و هوس شمرده است: ﴿فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة ٭ وما اَدركَ مَا العَقَبَة ٭ فَكُّ رَقَبَة ٭ اَو اِطعمٌ في يَومٍ ذي مَسغَبَة ٭ يَتيمًا ذا مَقرَبَة ٭ اَو مِسكينًا ذا مَترَبَة) 5
برخي انسانها هنوز از گردنه بالا نرفتهاند و تنها در جادههاي پهن دامنه كوه راه ميپيمايند كه رفت و آمد در آنها آسان است، حال آنكه پيمودن صراط مستقيم دشوار است و همانند عبور از گردنه صعب العبور تلاش فراوان ميخواهد: حفّت الجنّة بالمكاره و حفّت النار بالشهوات 6 ، زيرا منظور از راه راست، طريق آسان نيست، بلكه راهي است كه در آن اعوجاجي نيست و انسان را به مقصد ميرساند كه اوج قلّه انسانيت است.
^ 1 – ـ الكافي، ج2، ص331.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 83.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 177.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 215.
^ 5 – ـ سوره بلد، آيات 11 ـ 16.
^ 6 – ـ بحار الانوار، ج67، ص78؛ نهج الفصاحه، ج1، ص212.
75
سپس ميفرمايد كه گردنه، رهانيدن خود از بند هوا و هوس و وهم و خيال و شهوت و غضب و رساندن ديگران به قله آزادي است، زيرا انسانِ آزمند و خيال زده و گرفتارِ شهوت و غضب، برده هواهاي نفساني است نه آزاده، پس «اقتحام عقبه» آزاد كردن انسان و طعام دادن در روز گراني و سختي است، زيرا انفاق و اطعام در زمان فراواني و ارزاني، پيمودن گردنه نيست بلكه روز قحطي و گراني، گستردن سفره و غذا دادن به كسي كه توقع جبران ندارد، عبور از گردنه است.
آري رسيدگي به يتيمان خويشاوند و مسكين زمينگير و خاك نشين، پيمودن گردنه است، اگر نيت خالص و قصد قربت باشد، زيرا راهيابي به بهشت، افزون بر حسن فعلي، نيازمند حسنِ فاعلي نيز هست و آن با ايمان و نيت خالص حاصل ميشود.
3. آياتي كه سيره اوليا و بزرگان را در برخورد با يتيمان بيان كردهاند؛ مانند ﴿ويُطعِمونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسكينًا ويَتيمًا واَسيرا) 1 كه گوياي سيره اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) در گراميداشت فقيران، يتيمان و اسيران است و نيز همچون آيه ﴿واَمَّا الجِدارُ فَكانَ لِغُلمَينِ يَتيمَينِ فِي المَدينَةِ وكانَ تَحتَهُ كَنزٌ لَهُما وكانَ اَبوهُما صلِحا) 2
تذكّر: چون اولياي الهي نور واحدند و هر كدام در مقطعي خاص اثري ويژه ارائه كردهاند، ميتوان رسيدگي به امور بيسرپرستان را سيره مستمر آنان دانست. در داستان حضرت خضر(عليهالسلام) و موسي(عليهالسلام) ميتوان از تعليل ﴿وكانَ اَبوهُما صلِحا﴾ چنين استظهار كرد كه هر كجا صلاحي از گذشته مشهود
^ 1 – ـ سوره انسان، آيه 8.
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه 82.
76
باشد، فلاح آينده را مأموران پنهان خداوند تأمين ميكنند.
4. آياتي كه به شدّت از تصرّف و سوء استفاده در مال يتيم نهي كردهاند؛ مانند ﴿اِنَّ الَّذينَ يَأكُلونَ اَمولَ اليَتمي ظُلمًا اِنَّما يَأكُلونَ في بُطونِهِم نارًا وسَيَصلَونَ سَعيرا) 1 كه سودجويانِ از اموال يتيمان را به آتش قهر الهي تهديد ميكند؛ و نيز آيهاي كه مفادش چنين است: اموال يتيمان را بدهيد و چنانچه با آنان شريك هستيد يا مال آنها نزد شماست، كالاي خوب و ارزشمندشان را به كالاي بد و كم قيمت خودتان تبديل نكنيد و مبادا اموال آنان را به مال خودتان ضميمه كنيد، زيرا اين كار گناه بزرگي است: ﴿وءاتوا اليَتمي اَمولَهُم ولاتَتَبَدَّلوا الخَبيثَ بِالطَّيِّبِ ولاتَأكُلوا اَمولَهُم اِلي اَمولِكُم اِنَّهُ كانَ حوبًا كَبيرا) 2
هرگونه غصب و تعدّي به مال و حق ديگري معصيت است؛ ولي دستاندازي به دارايي يتيم گناهي بزرگ است. همانگونه كه خداوند درباره شراب و قمار ميفرمايد: ﴿قُل فيهِما اِثمٌ كَبير﴾، از تصرف مال يتيم نيز به ﴿اِنَّهُ كانَ حوبًا كَبيرا﴾ تعبير ميكند؛ سپس از اينكه مبادا براي تصاحب مال يتيمان با زنان بيسرپرست (مادران ايتام) ازدواج كنند، ميفرمايد كه چنانچه ميترسيد درباره يتيمان قسط و عدل را رعايت نكنيد، با كسي ازدواج كنيد كه براي شما طيّب است و چنين خطري ندارد: ﴿واِن خِفتُم اَلاّتُقسِطوا فِي اليَتمي فَانكِحوا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساء) 3
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 2.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه 3.
77
در حجاز جنگ و عوامل ديگر، مردان را آسيبپذير ميكرد: بسياري از آنان ميمردند و همسر و اموالشان بيسرپرست ميشد و گروهي براي دستيابي به اموال يتيمان با اين همسران يا با دختران بي سرپرست ازدواج ميكردند تا به آساني ثروت يتيم را تصاحب كنند. خداي سبحان در اين آيات، حرمت تصرف در مال يتيم را بيان كرد و اين گروه را به شدت از اينگونه ازدواجهاي مصلحتي بازداشت. تناسب صدر و ذيل آيه ياد شده نيز بدينگونه است كه اگر شما ميترسيد قسط و عدل را رعايت نكنيد، با زنان طيّب ازدواج كنيد و خود را با ازدواج با مادران ايتام يا دختران بيسرپرست به خطر ميفكنيد.
5. آيه مورد بحث كه كيفيت معاشرت با يتيمان را بيان كرده است، راهگشاي چهار دسته آيات پيشين است، زيرا وقتي آيات دسته اوّل و چهارم نازل شدند و مردم را به شدت از نزديك شدن و تصرف در مال يتيم منع كردند، گروهي كه شريك مال يتيمان بودند، آنان را بدون سرپرست رها كردند؛ حتي برخي سفرههايشان را از يتيمان جدا كردند و اين امر، از طرفي براي يتيمان و از سويي براي سرپرستان آنها بسيار دشوار بود، از اينرو زمينه اين پرسش فراهم شد كه چگونه در اموالشان تصرف كنند كه مال يتيمان حفظ شود، با آنكه خداوند هرگونه حرجي را از انسانها برداشته است.
خداي سبحان پاسخ داد كه معاشرت با آنان براي اصلاح امور، خير است و اگر با آنها به همين جهت همزيستي كنيد، برادران ديني شمايند: ﴿قُل اِصلاحٌ لَهُم خَيرٌ واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم﴾. از نزديك شدن ظالمانه به مال يتيم نهي شده است؛ نه رفتار عادلانه و از روي احسان: ﴿ولاتَقرَبوا مالَ اليَتيمِ اِلاّبِالَّتي هِي اَحسَن) 1 و لازم نيست مردم سفرههاي خود را از سفره يتيمان جدا
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 152؛ سوره اسراء، آيه 34.
78
و آنان را بي سرپرست رها كنند. اين استثنا به آيه مورد بحث معناي روشني ميبخشد.
هشدار به سودجويان
ممكن است سودجويان، استثناي ﴿اِلاّبِالَّتي هِي اَحسَن﴾ را دستاويز قرار دهند و به همين بهانه در صدد سوء استفاده از اموال يتيمان برآيند، از اين رو خداي سبحان در ادامه آيه به اين گروه هشدار ميدهد و راه سودجويي آنان را ميبندد و ميفرمايد كه براي اصلاح امور يتيمان معاشرت با آنها خوب است؛ ولي بايد بدانيد آنان برادران شمايند: ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم﴾.
براساس آيات قرآن كريم همه مسلمانان برادرند: ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَة) 1 ليكن يتيم چون سرپرست ندارد، بايد از اخوّت بهتري بهرهمند گردد و نبايد برخي به بهانه اصلاح به فسادِ دروني روآورند. خداوند نيّت اصلاح يا افساد را ميداند و انسان مفسد را از مصلح باز ميشناسد: ﴿واللهُ يَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِح﴾ و هرگز از نهان و نهاد كسي غافل نيست ﴿ومَا اللهُ بِغفِلٍ عَمّا تَعمَلون) 2 اگر ميخواست مسلمانان را در سختي و فشار قرار دهد، فرمان ميداد هرگز به مال يتيمان نزديك نشوند و شما و آنان به زحمت و مشقّت ميافتاديد: ﴿ولَو شاءَ اللهُ لاَعنَتَكُم﴾ و هيچ كس نميتوانست جلوي نفوذ اراده الهي را بگيرد و بر او مسلّط شود، چون خدا عزيز و نفوذ ناپذير و امر و نهي او براساس حكمت اوست: ﴿اِنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم﴾.
^ 1 – ـ سوره حجرات، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 74.
79
خداي حكيم بر اساس ﴿وما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدّينِ مِن حَرَج) 1 فرمود كه با مال يتيم همانند مال برادر خود رفتار كنيد و قصد اصلاح داشته باشيد، تا هم نياز او را تأمين كنيد و هم شما به مشقّت نيفتيد؛ هم آنان را بپرورانيد و هم مالشان را رشد دهيد.
اشارات و لطايف
1. برخي از آثار شوم ميگساري
شرابخواري زيانهاي بهداشتي، اجتماعي، اقتصادي و روحي فراواني براي فرد و جامعه دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1. آثار جسمي ميگساري در معده، رودهها، جگر، شُش، سلسله اعصاب، شريانها، قلب و حواسّ انسان، مانند قوه باصره و ذائقه مسلّم است و پزشكان حاذق از ديرزمان كتابهايي درباره آن تأليف و آمار شگفتانگيزي از بيماريهاي پديد آمده از اين مايع شوم ارائه دادهاند.
2. اثر خاص شراب بر عقل و نيروي ادراك انسان كه انديشه او را تصرّف و مجراي ادراك وي را در حال مستي و بعد از آن منحرف ميكند، زيرا مستْ فاقد نيروي خرد و قوه تميز است و از هيچ كار زشت و ناهنجاري نميپرهيزد.
3. آثار و زيانهاي اخلاقي؛ مانند بد خلقي، بد زباني، تبهكاري و خونريزي، افشاي اسرار، هتك حرمت، بيعفّتي و تجاوز به اعراض و اموال و نفوس مردم و پشت پا زدن به همه قوانيني كه مايه سعادت زندگي بشر است. البته تأثير سوء ميگساري در عقايد، اخلاق و… ناشي از تأثير سوء آن در
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 78.
80
خردورزي است، از اينرو ميتوان گفت سومين دسته از آثار سوء ميگساري، مسبّب از اثر دوم است 1.
تذكّر: 1. برخي از افعال مانند ميگساري و بعضي از اقوال مانند دروغ، سهم وافري در هدم بنيان عقل دارند، لذا در اسلام به شدّت از آنها نهي شده است و اين دين الهي، نهايت حمايت را از عقل و كمال كوشش را در جلوگيري از هر كاري كه مخالف آن است به عمل آورده است و همين فخر براي اسلام كافي است 2.
2. چون ميگساري با خردورزي هماهنگ نيست، آنچه در حاشيه ميفروشي و ميخواري مطرح بوده است، مخالف عقل و منافي خرد است؛ مثلاً در خريد شراب چانهزني را عيب ميپنداشتند و آن را به قيمت گران ميخريدند. برخي از كارهاي مستان در تاريخ، مضبوط و ادب تفسير از نقل آن منزّه است و جريان رهن جامه ميگسار نزد مِيفروش از كارهاي كاسد و فاسد پر رونق و رواج بوده است و سابقه تاريخي قمار را از قوم عاد ياد كردهاند 3.
2. مراحل تحريم خمر
طبيعت حيواني بشر اقتضا دارد به لذّتهاي مادي بگرايد، در نتيجه كارهاي شهواني و اطاعت از شهوت، بيش از امور عقلاني و پيروي از حق و جستوجوي كمال در جامعه بشري رواج داشته باشد و ترك عادتهاي زشت و دنبالهروي از احكام عقل و خصلتهاي انساني برايش دشوار بنمايد، از اين رو
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص192 ـ 193.
^ 2 – ـ همان، ص193، با تحرير.
^ 3 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص329.
81
خداوند برخي مقررات ديني و نهي از كارهاي ناپسند شهواني را به تدريج بيان كرده است تا با بشر مدارا گردد و از دين رنجيده نشود.
از عادتهاي زشت رايج ميان مردم در صدر اسلام ميگساري بود كه در آياتي از آن نهي شد. اين آيات در چهار مرحله، آيه نخست در مكه و سه آيه ديگر در مدينه نازل شدند، هر چند احتمال تطوري ديگر نيز به استناد برخي از نقلها مطرح است:
أ. ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغي بِغَيرِ الحَقِّ واَن تُشرِكوا بِاللهِ ما لَم يُنَزِّل بِهِ سُلطنًا واَن تَقولوا عَلَي اللهِ ما لاتَعلَمون) 1 اين آيه كه «اِثم» را مطلقاً حرام كرده است كبراي كلي آيه مورد بحث است، چون طبق ﴿قُل فيهِما اِثمٌ كَبير﴾ شراب و قمار از مصاديق بارز «اِثم»اند؛ يعني شراب از مصاديق اِثم است و هر اثمي را خدا حرام كرده است، پس شراب حرام است.
در آيه ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِش… ﴾ تصريح نشده است كه خمر از مصاديق اثم است؛ شايد اين سكوت براي ارفاق و تسهيل بر مكلّفان باشد، پس در مرحله نخست، تنها كبراي كلي مشخص شده است؛ امّا آيه ﴿ومِن ثَمَرتِ النَّخيلِ والاَعنبِ تَتَّخِذونَ مِنهُ سَكَرًا ورِزقًا حَسَنا) 2 به پليدي شراب اشاره دارد. در اين آيه واژه «سَكَر» به معناي «مِي» و مقابل «رزق حسن» است، پس شراب روزي حسَن و خوب نيست 3. گويا مردم با نزول اين دو آيه هنوز به حرمت شراب آگاه نشده بودند كه در مرحله دوم، از نوشيدن شراب و ميگساري
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 33.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه 67.
^ 3 – ـ الميزان، ج12، ص290
82
پيش از نماز جلوگيري كرد.
ب. ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَقرَبوا الصَّلوةَ واَنتُم سُكري حَتّي تَعلَموا ما تَقولون) 1 اين آيه مانع ميگساري در اوقات پنجگانه نماز است، پس دلالت آن از دو جهت محدود است: يك. تنها وقت نماز را شامل ميشود نه همه اوقات را. نيز شامل زني كه در ايام عادت است نميشود.
دو. از مصرف به مقدار سكرآور منع ميكند و درباره كمتر از آن ساكت است.
اين آيه، هم بيان كننده حكم فقهي و هم حضور قلب در نماز است: بر پايه تعليلِ: ﴿حَتّي تَعلَموا ما تَقولون﴾ نمازگزار در حال نماز بايد هوشيار باشد و بداند با معبود خود چه ميگويد، در حالي كه مست در نماز چنين نيست.
ج. ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَكبَرُ مِن نَفعِهِما﴾: اين آيه در حكم صغرا براي آيه اوّل: ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِش… ﴾ است و به ضميمه آن، صريح در حرمت شرابخواري است: آيه ياد شده خمر را اثم كبير و از مصاديق بارز «اِثم» ميداند و آيه ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِشَ… والاِثمَ والبَغي) 2 به حرمت «اِثم» به طور مطلق تصريح دارد و نقد قرطبي 3 قبلاً نقل و تضعيف شد.
د. ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون ٭ اِنَّما يُريدُ الشَّيطنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 43.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 33.
^ 3 – ـ الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص57.
83
العَدوةَ والبَغضاءَ فِي الخَمرِ والمَيسِرِ ويَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللهِ وعَنِ الصَّلوةِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون) 1 در اين آيات با چندين تأكيد، حرمتِ شراب و قمار بيان شده و چون اين مطلب در سوره «مائده» (آخرين سوره مفصّل و كامل كه بر پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نازل شد) آمده است، حكم آن نهايي است و در آن چند نكته آمده است:
يك. خمر و ميسر جز پليدي نيستند و منفعت در ﴿فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾، منافع غير عقلايي است، چون بخش مهم اقتصادِ مردم، وابسته به خمر بوده و از آن بهره كاذب و نشاط باطل ميبردهاند، آن را منفعت ميپنداشتهاند و خداوند با زبانِ مردم با آنان سخن گفته است، وگرنه نزد او خمر و ميسر جز پليدي و ضرر نيست و بر فرض كه نفع آندو معقول و مقبول باشد، نسبت به اثم بودنشان مرجوح و موهون است.
دو. خمر و ميسر، عمل شيطاناند و شيطان با آن مردم را دشمن يكديگر ميكند و آنها را از ياد خدا و نماز بازميدارد.
سه. امر پرهيز از آن دو به روشني بر وجوب تركشان دلالت ميكند.
چهار. بيان حكمت تحريم آندو: اولاً اختلاف برانگيزاند و ثانياً از ياد حق و ارتباط با او (نماز) باز ميدارند.
برپايه ﴿فَهَل اَنتُم مُنتَهون﴾ گفتارهاي پيشين در تحريم خمر كفايت نكرده بود و مردم به توجيه آن ميپرداختهاند، چون بخشي از اقتصاد آنان به فروش خرما براي شرابسازي و خمر فروشي وابسته بوده است و از اين كار بهرههاي كاذبي ميبردهاند. خداوند فرمود كه آيا خمر را رها ميكنيد و اين نهي از منكر در شما اثر كرد؟
^ 1 – ـ سوره مائده، آيات 90 ـ 91.
84
در اين آيات، نهي به ذات شراب تعلّق گرفته و رجس (پليدي) دانسته شده است، پس همه شئون آن در همه شرايط حرام است، مگر دليلي خاص اثري را استثنا كند. روايات نيز كه خريد و فروش، حمل و نقل، اجاره خانه يا وسايل براي شرابسازي، نگهداري و اجير شدن براي ساختن يا جابهجا كردن آن را حرام كرده، اشاره به همين نكته دارند كه آن اثم كبير است و جز پليدي نيست.
نتيجه آنكه سرّ اعلام تدريجي حرمت شراب، اين بود كه از يكسو بازار و اقتصاد رسمي حجاز با شراب و قمار اداره ميشد و از سوي ديگر، التذاذ به نوشيدن شراب و لعب به قمار براي آنها مهم بود و خداوند به تدريج حرمت آن را بيان داشت تا با آنان مدارا كرده باشد.
3. تدريج در بيان حكم؛ نه اجرا
بيان تدريجي اصل حكم و نزول آن، با تدريج در اجرا كاملاً فرق دارد. برخي در صدد بهرهبرداري نادرست از مسئله تدريج در بيان حكم برميآيند: آنان خواهان تساهل و تسامح و تدريج در اجراي احكام و رفق و مدارا با مردماند؛ غافل از آنكه در صدر اسلام، حكم شراب واقعاً نازل نشده بوده؛ نه آنكه حكم آمده بود. و رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مدارا يا معاذ الله مداهنه ميكرده، چون آن حضرت هرگز اهل سازشكاري نبوده است؛ يعني در مكّه خمس، روزه و مانند آن واجب نبوده، گرچه نماز حساب ديگري داشته است، بنابراين دوران حاضر (جمهوري اسلامي) را بايد با زمان امير مؤمنان، حضرت علي(عليهالسلام) مقايسه كرد نه با عصر رسول خداص، چون زمان حضرت علي(عليهالسلام) همه احكام نازل شده بود و آن حضرت قاطعانه ايستاد و فرمود كه بايد همه آنها اجرا شود؛ ولي زمان پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در مكه بسياري از كارها احكامشان نازل نشده بوده و هنوز حلال
85
بودهاند و آنچه در برخي از احاديث درباره حرمت دائمي خمر وارد شده ناظر به مقام ثبوت و اقتضاي خبث دروني آن است؛ نه ناظر به مقام اثبات و دلالت دليل.
خلاصه آنكه: أ. چون خبث و اثم خمر به زمان معين و زمين خاص محدود نيست، در مقام ثبوت، اقتضاي منع و حرمت را همواره داشته است.
ب. رعايت مصالح مكتب و پيروان آن در عصر و مصر لازم است، لذا در مقام اثبات، فراز و فرودي را پشت سر گذاشته و متدرجاً به بيان نهايي رسيده است.
ج. بعد از بيان نهايي هيچگونه سهلانگاري در اجراي آن روا داشته نشده است و نبايد بشود.
4. قِمار و حرمت آن
قمار را از آن جهت كه مال به آساني و سهولت به دست ميآيد يا از آن رو كه توان (يسار) مال باخته را ميگيرد، «ميسر» ميگويند 1.
خداوند انسان را در رنج و تلاش آفريد: ﴿لَقَد خَلَقنَا الاِنسنَ في كَبَد) 2 و وي را در زمين جاي داد و اسباب زندگي را برايش فراهم ساخت: ﴿ولَقَد مَكَّنّكُم فِي الاَرضِ وجَعَلنا لَكُم فيها مَعيِش) 3 چنانچه كسي بخواهد رايگان و به آساني مالدار شود، راه صحيح ارتزاق را نپيموده است، چون گرچه در قمار رضايت ابتدايي هست ولي تجارت نيست، از اين رو از مصاديق «اكل مال به باطل» شمرده ميشود.
^ 1 – ـ ر.ك: الكشاف، ج1، ص261.
^ 2 – ـ سوره بلد، آيه 4.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيه 10.
86
توضيح آنكه گاهي مال بدون اختيار منتقل ميشود مانند ارث و زماني با اختيار؛ نظير بيع و مانند آن در عقود اسلامي. در نقل و انتقال اختياري بايد عين به عين يا منفعت به منفعت يا حق به حق در تحت يكي از عقود اسلامي مندرج باشد و كالا يا كاري كه در عرصه عقل يا در ساحت نقلِ معتبر ماليّت ندارد، هرگونه تعهدي درباره آن لغو است، پس تعهّد طرفين بر نقل و انتقال در بيع خمر يا لعب قماري، همانا تعهدي باطل است، زيرا التزام بر اكل مال به باطل است كه قرآن صريحاً از آن نهي كرده: ﴿لاتَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبطِلِ اِلاّاَن تَكونَ تِجرَةً عَن تَراض) 1 و در كتابهاي فقهي از مكاسب محرّمه شمرده شده است 2.
قرآن كريم با انحاي گوناگون، حرمت قِمار را بيان كرده است: گاهي آن را گناه بزرگ: ﴿قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَكبَرُ مِن نَفعِهِما﴾ و زماني آن را پليد و كار شيطان و گاهي آن را از ابزار فتنهگري و شيطنت شيطان و صريحاً همه اقسام آن را حرام دانسته است: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون ٭ اِنَّما يُريدُ الشَّيطنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِي الخَمرِ والمَيسِر) 3
نيز به حرمت برخي اقسام قمار اشاره كرده و آن را در رديف محرمات برشمرده است: ﴿حُرِّمَت عَلَيكُم… واَن تَستَقسِموا بِالاَزلمِ ذلِكُم فِسق) 4
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 29.
^ 2 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج22، ص109 ـ 111.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيات 90 ـ 91.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 3. اين آيه شريفه نشان ميدهد كه حصر در آيه 90 از سوره «مائده» اضافي است نه حقيقي، زيرا در اين آيه بسياري از محرّمات را بيان كرده است كه در آن آيه نيامدهاند.
87
تقسيم با تيرهاي قرعه، نوعي از قمار و از بازيهاي خاصي بود كه با آن برد و باخت صورت ميگرفت.
5. قمار در جاهليت كهنه و مُدِرن
عدّهاي از مفسّران مانند طبري، زمخشري و قرطبي از ابن عباس نقل كردهاند كه گاهي قمار تمام زندگي بازنده را هزينه و آن را حراج و مورد غارت قرار ميداد، كه برنده نه تنها تمام اموال بازنده را ميبرد بلكه زن او را به يغما ميبرد؛ يعني همسر همانند مال برد و باخت ميشد 1 و آن قدر فاجعه قمار موهون بود كه وقتي حرمت خمر در كنار حرمت قمار قرار گرفت قبح آن آشكارتر شد 2 و برخي از ميگساران حيا كردند. آنچه در جاهليت مدرن ميگذرد يعني مدرنيته همان جاهليت كهنه است؛ و پليدي را در هر ظرفي ارائه كنند پاك نخواهد شد، بلكه ظرف نوين را نيز ميآلايد. نظام ارزشي را بايد در حريم كوثر جستوجو كرد نه در نمايشگاه تكاثر، وگرنه بازار خمر و ميسر رايج ميشود و سوق عقل و اقتصاد سالم، كاسد.
لازم است عنايت شود آنچه از ميسر در «سبق و رمايه» استثنا شده است، همان است كه در كوي وصال جهاد و دفاع از كيان اسلامي كارآمد است؛ نه آنچه در بازار خودفروشي تفاخر و تكاثر دارج و رايج است كه هماره از بَيْتِ امّالقري گريزان و به بيت بنتالعِنَب گرايش دارند و سر ميسپارند.
^ 1 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص475؛ الكشاف، ج1، ص261؛ الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص50.
^ 2 – ـ ر.ك: روح المعاني، ج2، ص173؛ ر.ك: تفسير البحر المحيط، ج4، ص17.
88
6. فوايد تفكر در شئون دنيا و آخرت
اين دو آيه مشتمل بر چند حكم فقهي است: حرمت شراب و قمار، لزوم انفاق در راه خدا و كيفيت معاشرت با يتيمان. ميان دو آيه، به تفكرّ در شئون دنيا و آخرت فرا ميخواند، زيرا اين تفكّر فوايد گوناگوني دارد:
أ. فقهي: انسان را با حلال و حرام الهي آشنا ميكند.
ب. اجتماعي: سود و زيان احكام فقهي را ميفهماند و احكام تربيتي را گوشزد ميكند.
ج. علمي: با تفكر ميتوان به حكمت برخي از احكام پيبرد؛ مثلاً انسان با فكر كردن راه رسيدن به اهداف را به كمك امور حلال فرا ميگيرد و ميكوشد اوّلاً از آنچه مايه بيماري اوست بپرهيزد. ثانياً چنانچه بيمار شد، از راه حلال خود را درمان كند؛ نه از راه حرام، زيرا خداي سبحان هيچ دردي را بدون درمان نيافريده، بلكه هم در برابر درد درمان قرار داده و هم راه درمانِ حلال را معرفي كرده است.
عمل حرام راه نيست بلكه بيراهه است. خداي سبحان براي درمان بيماري داروي حلال هم آفريده است. تفكر در امور دنيا انسان را به تشخيص راه حلال ميرساند؛ مثلاً پي ميبرد كه عصاره فلان گياه، خاصيت دارويي شراب را دارد و مفسده آن را ندارد.
در روايات نيز به اين حقيقت تصريح شده است كه خداي سبحان هرگز شفا را در حرام قرار نداده است 1 ، بنابراين شراب نميتواند جنبه دارويي داشته باشد. در بحث روايي به اين نكته اشاره خواهد شد.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص413.
89
د. اقتصادي: بررسي نياز صادق (نه كاذب) جامعه، ارزيابي كيفيت توليد مورد نياز، پژوهش در خودكفايي تأمين موادّ خام، تحقيق در نحوه تحوّل از اقتصاد سنّتي به صنعتي، مطالعه در راه بينيازي از بيگانه، تحليل كيفيّت تعامل عادلانه وارد و صادر، تدبير درمان فقر به ايجاد اشتغال و پرهيز از فقيرپروري، تفكيك بين ترحّم به تهيدست طبيعي و احترام به وي و سرانجام، رسيدن به دو عنصر محوري «تلاش در توليد» و «قناعت در مصرف» همگي از مصاديق تفكّر در دنياي حَسَن است كه ابزار تحصيل آخرت حَسَن نيز خواهد بود.
مدارسه، گفتوگو و مناظره علمي كاربردي درباره حديث نوراني حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) كه فرمود: من وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله 1 ، نموداري از تفكّر درباره دنيا و آخرت است. اين جمع ميمون و تأليف مبارك دنيا و آخرت، هم در فكر و انديشه مطرح است، چنان كه در آيه مورد بحث آمده است و هم در ذكر و انگيزه مشهود است، چنان كه در آيه ﴿ومِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الاءاخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار) 2 ياد شده است.
لازم است عنايت شود كه تقديم دنيا بر آخرت در جريان فكر و ذكر، گذشته از رعايت ترتيب طبيعي، دليل ديگرش اين است كه از لحاظ منزلت و هدف آخرت مقدم بر دنيا است؛ ولي از جهت سير عبادي دنيا مقدمه آخرت است، چنان كه تزكيه بر تعليم مقدم است اما تعليم مقدمه تزكيه است.
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج17، ص41.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 201.
90
بحث روايي
1. شأن نزول
نزلت في جماعة من الصحابة أتوا رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقالوا: أَفتنا في الخمر و الميسر، فإنّها مذهبة للعقل مسلبة للمال؛ فنزلت الاية 1.
عن ابن عباس: إنّ نَفَرًا من الصحابة حين أمروا بالنفقة في سبيل الله أتوا النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقالوا: إنّا لاندري ما هذه النفقة الّتي أمرنا بها في أموالنا فما ننفق منها؟ فأنزل الله ﴿ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾ و كان قبل ذلك ينفق ماله حتّي ما يجد ما يتصّدق به و لا ما لايأكل حتّي يتصدّق عليه 2.
قال ابن عباس: لمّا أنزل الله ﴿ولاتَقرَبوا مالَ اليَتيم… ) 3 و ﴿اِنَّ الَّذينَ يَأكُلونَ اَمولَ اليَتمي ظُلما) 4 انطلق كلّ من كان عنده يتيم؛ فعزل طعامه من طعامه و شرابه من شرابه و اشتدّ ذلك عليهم؛ فسألوا عنه فنزلت هذه الاية 5.
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) أنّه لما أُنزلت ﴿اِنَّ الَّذينَ يَأكُلونَ اَمولَ اليَتمي ظُلمًا اِنَّما يَأكُلونَ في بُطونِهِم نارًا وسَيَصلَونَ سَعيرا﴾ أخرج كلّ من كان عنده يتيم و سألوا رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) في إخراجهم؛ فأنزل الله تعالي ﴿ويَسَلونَكَ عَنِ اليَتمي… ) 6
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص557.
^ 2 – ـ الدر المنثور، ج1، ص607.
^ 3 – ـ سوره انعام، آيه 152.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 10.
^ 5 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص558.
^ 6 – ـ تفسير القمي، ج1، ص72.
91
اشاره: أ. طبق روايت نخست، درباره صدر آيه شريفه گفته شده است كه گروهي از ياران پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره حكم شراب و قمار از ايشان پرسيدند و خداوند در پاسخ آنها اين آيه را نازل كرد. سيزده سال در مكه از خمر و ميسر سؤالي به ميان نيامد كه نشان عدم بلوغ فرهنگي جامعه و نيز فقد مصلحت در عرضه حكمي است كه مردم آن عصر توان تحمّل آن را نداشتند، چنان كه در روايتهاي آينده بازگو ميشود.
ب. بر اساس روايت دوم، پس از نزول آيات انفاق برخي به قدري انفاق ميكردند كه ديگر چيزي براي انفاق و حتي خوردن نداشتند و خود نيازمند صدقه بودند. اين آيه نازل شد و به اعتدال در انفاق سفارش كرد.
ج. برپايه روايت سوم و چهارم، بعد از نزول آيات نهي از ظلم به يتيمان و تصاحب اموال ايشان متصديان امور يتيمان از آنها كنارهگيري كردند و برخي نيز براي آنكه گرفتار مسئوليت خوردن مال يتيم نشوند، آنها را از خانه خويش بيرون كردند و چون اين وضع براي يتيمان ناگوار و دشوار بود، از رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در اين باره پرسيدند، آنگاه اين آيه شريفه نازل شد.
2. تدريجي بودن بيان حرمت شراب در قرآن
عن عليّ بن يقطين قال: سأل المهديّ أبا الحسن(عليهالسلام) عن الخمر: هل هي محرّمة في كتاب الله (عزّوجلّ)، فإنّ الناس إنّما يعرفون النهي عنها و لايعرفون التحريم لها؟ فقال له أبو الحسن(عليهالسلام): بل هي محرّمة في كتاب الله (عزّوجلّ) يا أمير المؤمنين(فقال له: في أيّ موضع هي محرّمة في كتاب الله (جلّسمه) يا أباالحسن؟ فقال: قول الله (عزّوجلّ): ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِشَ ما ظَهَرَ
92
مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغي بِغَيرِ الحَق) 1 و أمّا الإثم فإنّها الخمرة بعينها؛ و قد قال الله (عزّوجلّ) في موضع آخر: ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾. فأمّا الإثم في كتاب الله فهي الخمرة و الميسر و إثمهما أكبر كما قال الله تعالي. قال: فقال المهديّ: يا عليّ بن يقطين! هذه وَالله فتوي هاشميّة! قال: قلت له: صدقت والله يا أميرالمؤمنين! الحمد لله الّذي لم يخرج هذا العلم منكم أهل البيت! قال: فَوَالله ما صبر المهديّ أن قال لي: صدقت يا رافضي 2 !
بعض أصحابنا مرسلاً قال: إنّ أوّل ما نزل في تحريم الخمر قول الله (عزّوجلّ): ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَكبَرُ مِن نَفعِهِما﴾؛ فلمّا نزلت هذه الآية أحسّ القوم بتحريمها و تحريم الميسر و علموا أنّ الإثم ممّا ينبغي اجتنابه و لايحمل الله (عزّوجلّ) عليهم من كلّ طريق، لأنّه قال: ﴿ومَنفِعُ لِلنّاس﴾؛ ثمّ أنزل الله(عزّوجلّ) آية أُخري: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون) 3 فكانت هذه الآية أشدّ من الاُولي و أغلظ في التحريم ثمّ ثلّث بآية أُخري فكانت أغلظ من الآية الاُولي و الثانية و أشدّ؛ فقال (عزّوجلّ): ﴿اِنَّما يُريدُ الشَّيطنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِي الخَمرِ والمَيسِرِ ويَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللهِ وعَنِ الصَّلوةِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون) 4 فأمر (عزّوجلّ)
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 33.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص406.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 90 و الميسر: القِمار، و الأزلام الأصنام التي نصبت للعبادة.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 91.
93
باجتنابها و فَسَّر عللها الّتي لها و من أجلها حرّمها؛ ثمّ بيّن الله(عزّوجلّ) تحريمها و كشفه في الآية الرابعة مع ما دلّ عليه في هذه الآي المذكورة المتقدّمة بقوله (عزّوجلّ): ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغي بِغَيرِ الحَق) 1 و قال (عزّوجلّ) في الآية الاُولي: ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾ ثمّ قال في الآية الرابعة: ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّي الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثم﴾؛ فخبّر الله (عزّوجلّ) أنّ الإثم في الخمر و غيرها و أنّه حرام و ذلك أنّ الله (عزّوجلّ) إذا أراد أن يفترض فريضة أنزلها شيئاً بعد شيء حتّي يوطّن الناس أنفسهم عليها و يسكنوا إلي أمر الله (عزّوجلّ) و نهيه فيها و كان ذلك من فعل الله (عزّوجلّ) علي وجه التدبير فيهم أصوب و أقرب لهم إلي الأخذ بها و أقلّ لنفارهم منها 2.
اشاره: أ. در روايت نخست، مهدي عباسي از امام كاظم(عليهالسلام) به «ابوالحسن» ياد كرده است و امام كاظم(عليهالسلام) از او به «اميرالمؤمنين». اين گونه تعبيرها از دردناكترين ادبيات سياسي است كه امامان معصوم به آن مبتلا بودند. از يكسو دشمنان ولي مطلق خدا را به اسم يا كنيه خطاب ميكردند و ازسوي ديگر، امام كاظم(عليهالسلام) مجبور بود طاغوت زمانه را «اميرالمؤمنين» خطاب كند. روزي استادمان، حضرت آية الله محقّق دامادِ در درس فقه پس از خواندن يكي از اين سنخ روايتها بياختيار گريست و فرمود: كار امامان معصوم(عليهمالسلام) به جايي رسيده بود كه مجبور بودند طاغي و جنايتكار زمان را با لفظ اميرالمؤمنين خطاب كنند.
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 33.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص406 ـ 407.
94
ب. روايت اول، به تفسير قرآن به قرآن اشاره دارد، چون صغراي قياس در سوره «بقره» و كبراي آن در سوره «اعراف» آمده و سپس نتيجه گرفته شده است، از اين رو در ذيل روايت، مهدي عباسي اقرار ميكند كه اين فتواي اهلبيت (بني هاشم) است، زيرا غير اين خاندان قدرت چنين استنباطي را از قرآن ندارند، چنانكه از غير آن ذوات قدسي احاطه بر قرآن و استنطاق آن و ارجاع متشابهات به محكمات و خاص به عام و مقيد به مطلق و… نقل نشده است.
ج. طبق روايت نخست، امام كاظم(عليهالسلام) با تشكيل قياسي منطقي كه كبراي آن، آيه 33 سوره «اعراف» و صغراي آن آيه مورد بحث است، حرمت خمر را در بيان قرآن ثابت فرمودهاند.
3. حرمت هميشگي خمر و بيان تدريجي
عن إبراهيم بن عمر اليمانيّ عن أبي عبدالله(عليهالسلام) أنّه قال: ما بعث الله (عزّوجلّ) نبيّاً قطّ إلاّ و فيعلم الله (عزّوجلّ) أنّه إذا أكمل له دينه، كان فيه تحريم الخمر و لم تزل الخمر حراماً، إنّ الدين إنّما يحوّل منخصلة إلي أُخري؛ فلو كان ذلك جملة قطع بهم دون الدين 1.
عن زرارة، عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: ما بعث الله (عزّوجلّ) نبيّاً قطّ إلاّ و في علم الله تبارك و تعالي أنّه إذا أكمل له دينه، كان فيه تحريم الخمر و لم تزل الخمر حراماً، إنّما الدين يحوّل من خصلة إلي أُخري؛ و لو كان ذلك جملة
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص395.
95
قطع بهم دون الدين 1.
عن زرارة، قال: قال أبو عبد الله(عليهالسلام): ما بعث الله (عزّوجلّ) نبيّاً قطّ إلاّ و في علم الله أنّه إذا أكمل دينه كان فيه تحريم الخمر و لم تزل الخمر حراماً و إنّما ينقلون من خصلة إلي خصلة و لو حمل ذلك عليهم جملة لقطع بهم دون الدين، قال: و قال أبو جعفر(عليهالسلام): ليس أحد أرفق من الله (عزّوجلّ) فمْن رفقه تبارك و تعالي أنّه نقلهم من خصلة إلي خصلة و لو حمل عليهم جملة لهلكوا 2.
اشاره: أ. برپايه اين روايات، همواره در همه شرايع شرابخواري حرام بوده است؛ ليكن بيان حرمت آن در مذاهب و شرايع پيشين مانند اسلام تدريجي بوده است، زيرا دين به تدريج كامل ميشود و پيامبران در آغاز با شرك و بتپرستي مبارزه و توحيد سره را تبيين و جريان وحي و نبوّت را تعليل و تشريح و سپس به تدريج واجبات و محرّمات را بيان ميكردند. اگر خداوند همه احكام واجب، مستحب، حرام و مكروه دين را يكباره بر مردم تحميل ميكرد، هلاك ميشدند، چون آن را نميپذيرفتند و نپذيرفتن آنان به كفر ميانجاميد و كفر نيز مايه هلاكت آنها ميشد.
ب. هر چند فتواي عقل و رهنمود نقل بر اين است كه خمر در تمام شرايع حرام بوده، برخي بر آناند كه شراب در هيچ شريعتي غير از اسلام حرام نبوده است و ساير كتابهاي آسماني همانند تورات و… گوياي حرمت آن نيستند. البته هيچ پيامبري شراب نمينوشيد 3 ؛ ليكن لازم است عنايت شود كه تمام
^ 1 – ـ يعني انّ الله سبحانه إنّما يحمل التكاليف علي العباد شيئاً فشيئاً جلباً لقلوبهم، و لو حملها عليهم دفعة واحدة لنفروا عن الدين و لم يؤمنوا. (الكافي، ج6، ص395 [ذيل كتاب])
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص395.
^ 3 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص321.
96
كتابهاي آسماني گذشته را بايد بر قرآن عرضه كرد كه مهيمن بر آنهاست، چون محرّف را بايد با غيرمحرّف ارزيابي كرد، چنانكه غير مهيمن را بايد بر مهيمن معروض داشت؛ و نهي قرآن از خمر به عنوان رجس و عمل شيطان بودن آن است و چنين چيزي نميتواند در برخي از شرايع حلال و در بعضي ديگر حرام باشد و هرگز آثار مشئوم آن در عصر اسلام پديد نيامده است تا بر اثر تحوّل موضوع، حكم عوض شده باشد، بنابراين نميتواند در اعصار گذشته حلال الهي شمرده شود.
ج. طبق عبارت «ليس أحد أرفق من الله» در روايت سوم، تدريجي بودن بيان احكام شرعي از جانب خداوند نشانه رفق و مهرباني اوست و هيچ كس از خداي سبحان با مردم بيشتر مدارا نميكند.
4. كيفر شرب خمر
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): من شرب الخمر بعد ما حرّمها الله(عزّوجلّ) عليلساني، فليس بأهل أن يزوّج إذا خطب و لايشفّع إذا شفع و لايصدَّق إذا حدَّث و لايؤتمن علي أمانة؛ فمن ائتمنه بعد علمه فيه، فليس للّذي ائتمنه علي الله(عزّوجلّ) ضمان و لا له أجر و لا خلف 1.
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): شارب الخمر لايعاد إذا مرض؛ و لايشهد له جنازة و لاتزكّوه إذا شهد؛ و لاتزوّجوه إذا خطب و لاتأتمنوه علي أمانة 2.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص396.
^ 2 – ـ همان.
97
عن زرارة و غيره، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: شارب المسكر لا عصمة بيننا و بينه 1.
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): لاأُصلّي علي غريق خمر 2.
اشاره: از تعبير «من شرب الخمر بعد ما حرّمها الله (عزّوجلّ) علي لساني» در حديث اول دو نكته استفاده ميشود:
أ. قبل از نزول آيه تحريم به حسب ظاهر، شخص شارب خمر مكلف نبوده است، از اينرو گناهي بر او نيست.
ب. خداوند گاهي محرمات را از زبان پيامبرش بيان ميكند، زيرا تمام احكام از ناحيه خداست؛ ليكن برخي از آنها به عنوان قرآن و بعضي به عنوان حديث ارائه ميشود.
در اين روايات به برخي از احكام فقهي و كيفرهاي دنيوي شرابخوار اشاره شده است؛ نظير نهي از ازدواج با وي؛ عدم پذيرش شفاعت او؛ تصديقنكردن گفتارش؛ عدم واگذاري امانت به او؛ نهي از عيادتش هنگام بيماري؛ نهي از شركت در تشييع جنازه وي؛ نپذيرفتن شهادتش يعني عادل ندانستن او؛ قطع پيوند وي با اهل بيت(عليهمالسلام)؛ پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: من بر «غريق خمر» يعني كسي كه بر اثر افراط در شرابخواري مرده است و گاهي از او به عنوان مُدمنخمر ياد ميشود نماز نميخوانم.
5. كيفر اخروي شرب خمر
عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: من شرب المسكر و مات و في جوفه منه شيء لم يتب
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص398.
^ 2 – ـ همان، ص399.
98
منه، بعث من قبره مخبّلاً مايلاً شدقه سايلاً لعابه يدعو بالوَيل و الثبور 1.
عن عجلان أبي صالح قال: سمعت أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: قال الله (عزّوجلّ) من شرب مسكراً أو سقاه صبيّاً، لايعقل سقيته من ماء الحميم معذّباً أو مغفوراً له؛ و من ترك المسكر ابتغاء مرضاتي، أدخلته الجنّة و سقيته من الرحيق المختوم و فعلت به من الكرامة ما أفعل بأوليائي 2.
عن أبي الربيع الشامي قال: سئل أبو عبدالله(عليهالسلام) عن الخمر فقال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): إنّ الله (عزّوجلّ) بعثني رحمةً للعالمين و لأمحق المعازف و المزامير و أُمور الجاهلية و الأوثان؛ و قال: أقسم ربّي أن لايشرب عبد لي في الدنيا خمراً إلاّ سقيته مثل ما شرب منها من الحميم يوم القيامة معذّبا أو مغفوراً له؛ و لايسقيها عبد لي صبيّاً صغيراً أو مملوكاً إلاّ سقيته مثل ما سقاه من الحميم يوم القيامة معذّباً بعد أو مغفوراً له 3.
عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: يؤتي شارب الخمر يوم القيامة مسوداً وجهه مدلعاً لسانه 4 يسيل لعابه علي صدره؛ و حقّ علي الله (عزّوجلّ) أن يسقيه من طينة خبال أو قال: من بئر خبال قال: قلت: و ما بئر خبال؟ قال: بئر يسيل فيها صديد الزُناة 5.
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: إنّ أهل الرَي 6 في الدنيا من المسكر يموتون
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص398 ـ 399.
^ 2 – ـ همان، ص397.
^ 3 – ـ همان، ص396.
^ 4 – ـ دلع لسانه كمنع: أخرجه كأدلعه.
^ 5 – ـ الكافي، ج6، ص396؛ الصديد: القيح و الدم.
^ 6 – ـ الرَي، خلاف العطش.
99
عطاشاً و يحشرون عطاشاً و يدخلون النار عطاشاً 1.
عن خضر الصيرفيّ، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: من شرب النبيذ علي أنّه حلال خلّد في النار؛ و من شربه علي أنّه حرامٌ عذّب في النار 2.
عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) لاينال شفاعتي من استخفّ بصلاته و لايرد عليّ الحوض. لا والله لاينال شفاعتي من شرب المسكر و لايرد عليّ الحوض لا والله 3!
اشاره: أ. در روايت نخست، امام باقر(عليهالسلام) فرمود: كسي كه مسكر بنوشد و بميرد و در درون او چيزي از آن باشد و توبه نكند، ديوانه سر از قبر بر ميآورد، در حالي كه لبش آويخته و آب دهانش سرازير است و نعره ميكشد و ملعون و مطرود است.
مشابه اين معنا (ديوانه بودن) در قرآن درباره رباخوار آمده است: ﴿اَلَّذينَ يَأكُلونَ الرِّبوا لايَقومونَ اِلاّ كَما يَقومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطنُ مِنَ المَس) 4 ديوانه محشور شدن بدين معنا نيست كه در قيامت ديوانه خواهد بود، چون ديوانگي براي خود ديوانه رنج و عذاب نيست؛ نه رنج ظاهري و حسّي و نه رنج روحي. ديوانه چون قدرت ادراكش بسيار ضعيف است، رنج حسّي او كم است و رنج روحي ندارد، بلكه بستگان وي شرمندهاند، زيرا كانون احساس رنج روحي عقل است و عقل ديوانه، مستور است.
ديوانه محشور شدنِ شرابخوار به اين معناست كه او در قيامت عاقلي
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص400.
^ 2 – ـ همان، ص398.
^ 3 – ـ همان، ص400.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 275.
100
است ديوانه و ميفهمد كه ديوانه است، از اين رو گرفتار عذاب روحي است. در قيامت ربا خوار به تصريح قرآن كريم و ميگسار به تصريح روايات، بدينگونه ديوانه محشور ميشوند.
ب. طبق روايت دوم و سوم، حميم گداخته دوزخ از عذابهاي اخروي شرابخوار و كسي است كه شراب را به كودك بنوشاند. در مقابل، اگر كسي مسكر را براي رضاي خدا ترك كند، خداوند در بهشت به او از رحيق مختوم (چشمهاي در بهشت) مينوشاند و وي را از همان كرامتي برخوردار ميسازد كه به اولياي خود داده است. ظاهراً اين پاداش به كسي تعلق ميگيرد كه در معرض شرب خمر قرار گيرد و آن را براي رضاي خدا ترك كند؛ به طوري كه جريان كفّ نفس و قصد قربت به خداوند تحقق پيدا كند.
گفتني است كه از روايت دوم چند نكته فهميده ميشود:
يك. راز آنكه امام صادق(عليهالسلام) در اين روايت حكم شرابخوار را به خداي سبحان نسبت ميدهد، آن است كه بيان حكم خدا از دو راه است: يكي مستقيم از كتاب الهي و ديگري از راه حديث قدسي از زبان پيامبر و ائمّه(عليهمالسلام).
بر اين اساس، خداوند قانونگذاري را به امامان معصوم(عليهمالسلام) واگذار نكرده است، زيرا در جايگاه خودش ثابت شده است كه قانونگذاري حقّ خداست و چيزي به كسي تفويض نشده است و امامانِ معصوم سمتِ مجري، مبيّن، مبلّغ و معلّم احكام دين را دارند و در همه اين امور از عصمت برخوردارند. «فرض النبي» نيز بيان احكام خدا از راه حديث قدسي و مانند آن است؛ نه آنكه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از پيش خود به طور استقلال، احكامي را جعل يا اجتهاد و استنباط كند تا آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قانونگذار مستقل يا مجتهد باشد.
علاّمه حلّي در اعتقاداتش مينويسد: اعتقاد ما اين است كه پيامبرص
101
و امامان معصوم «متعبّد بالوحي»اند نه «متعبّد بالإجتهاد» 1 يعني با وحي و الهام به طور جزمي سخن ميگويند؛ نه از روي اجتهاد كه براساس ظنّ نوعي و گمان حكم ميشود، چنان كه زراره و مانند او از امام معصوم(عليهالسلام) كيفيت استدلال را پرسيدند و آن امام(عليهالسلام) چنين پاسخ دادند: لمكان الباء 2. امام(عليهالسلام) در اين سخن كيفيت اجتهاد را به آنان ميآموزند و مجتهد تربيت ميكنند؛ نه آنكه خود در اين آيه اجتهاد كرده باشند، چون اجتهاد امري ظنّي است و معصومان(عليهمالسلام) از روي وحي و الهام كه امري قطعي و جزمي است، سخن ميگويند.
گاهي استدلال كردن آنان به قرآن در برابر مخالفان، براي ساكت كردن ايشان بوده است؛ مانند داستان بريدن دست سارق 3.
تذكّر: 1. حكم شراب قبلاً گذشت و اصلاً محور بحث كنوني نيست، بلكه مدار فعلي بحث روايي، حكم شرابخوار است كه از آن به كيفر ياد شده است.
2. نقل امام صادق(عليهالسلام) از خداوند يا به عنوان باطن قرآن است؛ يا به عنوان تعليم معارف، حِكَم و اسرار و ملاحم.
3. منشأ فراگيري اينگونه از علوم، ولايت معصوم است و اين فيض قطع نشده و نميشود و آنچه منقطع شده است وحي تشريعي است كه ديگر حكم جديدي از احكام پنجگانه فقهي نخواهد آمد.
^ 1 – ـ ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، ص405 ـ 408 «البحث العاشر في الاجتهاد»؛ بحارالانوار، ج17، ص155.
^ 2 – ـ الكافي، ج3، ص30.
^ 3 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص319 ـ 320؛ وسائل الشيعه، ج28، ص252 ـ 253
102
4. جريان حديث قدسي و فرق آن با قرآن و حديث متعارف و كيفيّت نقل امام معصوم(عليهالسلام) از خداوند بدون واسطه تا حدودي كه لازم و قابل دسترس مشتاقان اينگونه از معارف باشد در كتاب ادب فناي مقربان ارائه شده 1 و در ثناياي تفسير به مناسبتهاي گونهگون عرضه ميشود.
دو. قيد «لايعقل» در جمله «أو سقاه صبيّاً لايعقل»، قيد احترازي است نه توضيحي؛ و براي بيان آن است كه اگر صبي عاقل باشد، مكلّف و مسئول است و هرگز مسئوليت عاقل بيگانه، مايه سلب مسئوليت مباشر عاقل نميشود و حزازتي كه دامنگير عاقل ميشود، هرگز مرتفع نخواهد شد؛ مثلاً چنانچه خردمند نابالغي طبق برهان قطعي ثابت كرد كه خداوند موجود است آيا بايد به آن معتقد شود يا چون بالغ نيست، اعتقاد و ايمان به مبدأ لازم نيست؟ البته بايد معتقد شود، زيرا عقل مانند نقل، شراب را تحريم ميكند، پس اگر در روايات ديگر نيز اين قيد نيامده باشد، به قرينه اين روايتْ ساير احاديث مقيد ميشوند.
سه. از اين روايت و مانند آن استفاده ميشود كه نه تنها نوشيدن شراب، بلكه نوشاندن آن به كودك و ديوانه نيز حرام است.
چهار. ترك شراب به قدري مهم است كه اگر براي رضاي خدا هم نباشد، خداوند به ترك كننده خير ميرساند؛ ولي از ذيل روايت برميآيد كه چنانچه براي رضاي خدا شراب را ترك كند، خداوند او را از «رحيق مختوم» سيراب ميكند.
رحيق مختوم، شرابي است كه بر آن مُهري از مُشك است: ﴿يُسقَونَ مِن
^ 1 – ـ ر.ك: ج4، ص145.
103
رَحيقٍ مَختوم ٭ خِتمُهُ مِسكٌ وفي ذلِكَ فَليَتَنافَسِ المُتَنفِسون) 1 اين شراب براي هر مؤمن بهشتي نيست، بلكه ويژه مؤمنان نابي است كه اسرار دروني و مختوم داشته و كارها را تنها براي خدا انجام ميدادهاند، از اين رو خداوند در بهشت به آنان از شرابي عطا ميكند كه احدي جز خدا اطلاع ندارد.
ج. بر اساس روايت چهارم، شرابخوار در قيامت سياهرو محشور ميشود، در حالي كه زبانش از فرط تشنگي بيرون است و آب دهانش بر سينهاش ميريزد و به او از چاهي مينوشانند كه خون و آب گنديده زناكاران در آن ريخته ميشود.
د. مطابق پنجمين روايت، عطش صادق شرابخوار كه از سيرابي كاذب او از شراب است، در سه جا ظهور ميكند: هنگام مرگ (تشنه ميميرد)، روز حشر (تشنه محشور ميشود) و روز ورود به آتش دوزخ (تشنه وارد آتش جهنّم ميشود).
ه . در روايت خضر صيرفي از امام صادق(عليهالسلام) آمده است كه خلود در دوزخ و عذاب جاودانه در آتش، ويژه كسي است كه حرام خدا را حلال بشمارد چون لازمِ آن، انكار ضروري دين است و انكار ضروري، سبب كفر است و كفر، موجب خلود در آتش، شرابخواري كه خوردن شراب را حلال ميداند و از تلازم بين انكار ضروري و انكار وحي و نبوّت و رسالت آگاه است، در نتيجه منكر رسالت الهي است معاذ الله به كيفر خلود مبتلا ميشود؛ امّا شرابخواري كه چنين اعتقادي نداشته باشد، فقط به كيفر دوزخ گرفتار ميگردد.
^ 1 – ـ سورهء مطفّفين، آيات 25 ـ 26.
104
و. طبق روايت ابوبصير از امام صادق(عليهالسلام) شرابخوار مورد شفاعت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قرار نميگيرد و بر سرحوض كوثري كه عطش قيامت با آن زدوده ميشود، وارد نميشود.
6. سير دركات شرابخوار
عن أبي عبدالله(عليهالسلام): لايزال العبد في فسحة من الله (عزّوجلّ) حتّي يشرب الخمر؛ فإذا شربها خرق الله (عزّوجلّ) عنه سرباله و كان وليّه و أخوه إبليس لعنه الله و سمعه و بصره و يده و رجله يسوقه إلي كلّ ضلال و يصرفه عن كلّ خير 1.
اشاره: اين حديث، سير دركات شرابخوار مغضوب الهي را بيان ميكند، چنان كه حديث قرب نوافلْ سير درجات و مقام ولايي انسان مؤمن را بازگو ميكند كه محبوب خداوند شده است.
خداوند شارب خمر را بيآبرو ميگرداند و شيطان، سرپرست و برادر او خواهد بود و عنان مجاري ادراكي و تحريكي او را برعهده ميگيرد و به هرگونه گمراهي ميكشاند و از هر خيري بازميدارد.
7. سفاهت شرابخوار
علي بن ابراهيم، عن أبيه… عن حريز قال: كانت لإسماعيل بن أبي عبدالله(عليهالسلام) دنانير و أراد رجل من قريش أن يخرج إلي اليمن، فقال إسماعيل: يا أبت! إنّ فلاناً يريد الخروج إلي اليمن و عندي كذا و كذا ديناراً؛ فتري
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص398.
105
أندفعها إليه يبتاع لي بها بضاعة من اليمن؟ فقال أبو عبدالله(عليهالسلام): يا بنيّ! أما بلغك أنّه يشرب الخمر؟ فقال إسماعيل: هكذا يقول النّاس، فقال: يا بُنيّ لاتفعل! فعصي إسماعيل أباه و دفع إليه دنانيره فاستهلكها و لم يأته بشيءٍ منها؛ فخرج إسماعيل و قضي أنّ أبا عبدالله(عليهالسلام) حجّ و حجّ إسماعيل تلك السنة فجعل يطوف بالبيت و يقول: اللّهمّ أجرني و أخلف عليّ! فلحقه أبوعبدالله(عليهالسلام) فهمزه بيده من خلفه، فقال له: مه يا بُنيّ! فلا والله ما لك علي الله [هذا] حجة و لا لك أن يأجرك و لايخلف عليك و قد بلغك أنّه يشرب الخمر فائتمنته! فقال إسماعيل: يا أبت! إنّي لم أره يشرب الخمر؛ إنّما سمعت الناس يقولون؛ فقال: يا بُنيّ! إنّ الله(عزّوجلّ) يقول في كتابه: «يُؤمِنُ بِاللهِ ويُؤمِنُ لِلمُؤمِنين» 1 يقول: يصدِّق الله و يصدِّق للمؤمنين فإذا شهد عندك المؤمنون فصدّقهم. لاتأتمن شارب الخمر فإنّ الله(عزّوجلّ) يقول في كتابه: «ولاتُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَكُم» 2 فأيّ سفيهٍ أسفه من شارب الخمر؟ إنّ شارب الخمر لايُزوَّج إذا خطب و لايشفّع إذا شفع و لايؤتمن علي أمانة؛ فمن ائتمنه علي أمانة فاستهلكها لم يكن للذي ائتمنه علي الله أن يأجره و لايخلف عليه 3.
اشاره: طبق اين روايت، شارب خمر نابخردترين سفيهان است و اگر كسي او را بر مال خويش امين قرار دهد و مال او از بين برود، حجتي بر خدا ندارد و نزد حضرتش مأجور نيست، چنانكه اسماعيل فرزند امام صادق(عليهالسلام) بر خلاف رهنمود پدر چنين كرد و مال خود را از دست داد و به هنگام تقاضاي جبران از خداوند، آن امام(عليهالسلام) او را منع فرمود.
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 61.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 5.
^ 3 – ـ الكافي، ج5، ص299 ـ 300.
106
8. تحريم آثار و شئون شراب
عن زيد بن عليّ، عن آبائه(عليهمالسلام) قال: لعن رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) الخمر و عاصرها و معتصرها و بايعها و مشتريها و ساقيها و آكل ثمنها و شاربها و حاملها و المحمولة إليه 1.
اشاره: پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره شراب ده گروه را نفرين كرده است: خودِ شراب؛ سازنده آن؛ جمع كننده اين مايع فشرده شده؛ فروشنده؛ خريدار؛ ساقي و كسي كه در پياله ميريزد؛ خورنده ثمن آن؛ نوشنده آن؛ باربر؛ انباردار آن.
اين روايت، مؤيدِ همان مطلبي است كه در تفسير بيان شد و راز تحريم همه شئون شراب، رجس و پليدبودن آن است كه به آن تصريح شده است: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِر… رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطن) 2
از نظر فقهي، اگر حكمي به عين تعلّق بگيرد و آن عين داراي آثاري باشد، ولي يكي از آن آثار برجسته باشد، حكم به آن اثر برجسته تعلق ميگيرد؛ مانند آيه ﴿حُرِّمَت عَلَيكُم اُمَّهتُكُم) 3 اما چنانچه متعلق حكم، اثر برجسته و بارز نداشته باشد بلكه همه آثار آن چيز مهم باشد، حرمت به همه آثار و شئون تعلّق ميگيرد؛ مانند آيهاي كه شراب را رجس ميداند، مگر آنكه دليل يا قرينه خاصي بر استثناي آن باشد.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص 398.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 90.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه 23.
107
9. ميگساري، مانع قبولي نماز
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: من شرب مسكراً انحبست صلاته أربعين يوماً و إن مات في الأربعين مات ميتة جاهليّة، فإن تاب تاب الله (عزّوجلّ) عليه 1.
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: من شرب مسكراً لم تقبل منه صلاته أربعين يوماً؛ فإن مات فيالأربعين مات ميتة جاهليّة و إن تاب تاب الله عليه 2.
عن عمرو بن شمر قال: سمعت أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: من شرب شربة خمر لم يقبل الله منه صلاته سبعاً و من سكر لم تقبل منه صلاته أربعين صباحاً 3.
عن الحسين بن خالد قال: قلت لأبي الحسن(عليهالسلام): إنّا روينا عن النبيّ(صلّي الله عليه وآله وسلّم) أنّه قال: من شرب الخمر لم تحتسب له صلاته أربعين يوماً. قال: فقال: صدقوا. قلت: و كيف لاتحتسب صلاته أربعين صباحاً لا أقلّ من ذلك و لا أكثر؟ فقال: إنّ الله (عزّوجلّ) قدّر خلق الإنسان فصيّره نطفة أربعين يوماً؛ ثمّ نقلها فصيّرها علقة أربعين يوماً؛ ثمّ نقلها فصيّرها مضغة أربعين يوماً؛ فهو إذا شرب الخمر بقيت في مشاشه أربعين يوماً علي قدر انتقال خلقته. قال: ثمّ قال(عليهالسلام): و كذلك جميع غذائه أكله و شربه يبقي في مشاشه أربعين يوماً 4.
اشاره: أ. راز زنداني شدن و بالا نرفتن نماز ميگسار آن است كه نمازگزار در حال نماز با پروردگارش مناجات ميكند: المصلّي يناجي ربّه 5 و چيزي بالا ميرود
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص400.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ همان، ص401.
^ 4 – ـ همان، ص402.
^ 5 – ـ بحار الانوار، ج68، ص216.
108
كه طيّب و طاهر باشد: ﴿اِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّب) 1 و شرابخوار روح پليدي دارد و عقل او زايل گشته است، از اينرو تا چهل روز كه آثار شراب در وجود اوست، كلام و فعل طيّب از وي صادر نميشود و نمازش به سوي خدا صعود نميكند.
ب. مرگ انسان بر وزان حيات اوست؛ ميگساري كه تا چهل روز توبه نكند و در همين حالت بميرد، به مرگ جاهليت مرده و چون حيات او حيات جاهلي بوده است، مرگش نيز جاهلي است.
مرگ عصاره زندگي است. پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: كما تعيشون تموتون 2. آنچه در دوران حيات جمع ميشود، در جريان موت ظهور ميكند. اگر كسي حيات معقول و مقبول داشته باشد، مرگ او خردپسند و پذيرفته خواهدبود، وگرنه همانند حيات وي جاهلي است.
ج. طبق روايت سوم، كسي كه شراب بخورد و مست نشود با كسي كه به حالت مستي برسد، فرق دارد. آن كه جرعهاي بنوشد، هفت نماز يا نماز يك هفته او مقبول نيست يعني اثر بي تقوايي او تا يك هفته است ولي اگر به حدّ مستي برسد، اثر بيتقوايي او تا چهل روز ميماند و مانع قبولي نماز است.
برايناساس رواياتي كه ظاهرش پذيرفته نشدن نماز تا چهل روز براي ميگسار است، يا حمل ميشود به شرابخواري كه به حدّ مستي برسد؛ يا حمل ميشود به دركات عدم قبول، زيرا بيتقوايي دو صورت دارد: يكي آنكه خود عمل با تقوا همراه نباشد؛ مثلاً در حال مستي باشد كه در اين صورت، آن عمل
^ 1 – ـ سوره فاطر، آيه 10.
^ 2 – ـ عوالي اللئالي، ج4، ص72.
109
باطل است: ﴿اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقين) 1 و ديگر آنكه اصل عمل همراه با تقواست و داراي اجزا و شرايط؛ ولي آن شخص در خارج از محدوده عمل معصيتي كرده است و حسن فاعلي ندارد كه در اين صورت، عمل اين شخص، مقبول است اما مورد قبول كامل نيست، چون شرط قبولي اعمالْ تقواي در همان عمل است نه تقواي در همه زمينهها. اگر چنين باشد، نماز انسانهاي غير عادل مقبول نيست.
معناي فقدان كمال در قبولي، آن است كه تكليفش را انجام داده است؛ ولي عمل او نمازي نيست كه معراج مؤمن يا مناجات با پروردگار يا ناهي از فحشا و منكر باشد.
د. در روايت چهارم كه با واژه «روينا» (از رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به ما رسيده) آمده است، حكمت زنداني شدن نماز را تا چهل روز، نه كمتر و نه بيشتر، بيان ميفرمايد: چون خداوند تطورات خلقت انسان را چهل روزه تقدير كرده است يعني در چهل روز آن را نطفه گردانده است و طي چهل روز ديگر علقه و در چهل روز بعد مضغه كسي كه شراب مينوشد، اين آلودگي تا چهل روز در گوشت و پوست و استخوانش اثر ميگذارد. البته اين امر ويژه شراب نيست، بلكه ساير غذاها و مشروبات حرام نيز همين اثر را در وجود انسان ميگذارند؛ ليكن چون شراب پليدي ويژهاي دارد، حتّي هنگام اضطرار نيز ساير محرّمات بر ميگساري مقدم است.
10. افطار به مسكر در ماه رمضان
عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: إنّ لله (عزّوجلّ) عند فطر كلّ ليلة من شهر رمضان عتقاء
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 27.
110
يعتقهم منالنّار، إلاّ من أفطر علي مسكر 1.
اشاره: معناي افطار به مسكر در عبارت «من أفطر علي مسكر» اين نيست كه شخص روزهدار با شراب روزه خود را افطار كند، چون بعيد است روزهدار چنين كند، بلكه به اين معناست كه اگر در ماه مبارك رمضان شراب بنوشد و نگذارد روزه منعقد شود، گرفتار چنين عذابي خواهد شد.
11. ميگساري منشأ همه گناهان
عن إسماعيل بن بشّار، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: سأله رجل فقال له: أصلحك الله! شرب الخمر شرّ أم ترك الصلاة؟ فقال: شرب الخمر؛ [ثمّ] قال: أَوَ تدري لِمَ ذاك؟ قال: لا. قال: لأنّه يصير في حال لايعرف معها ربّه 2.
عن أبي أُسامة، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: الشرب مفتاح كلّ شرٍّ؛ و مدمنالخمر كعابد وثن؛ و إنّ الخمر رأس كلّ إثم و شاربها مكذّب بكتاب الله تعالي؛ لو صدّق كتاب الله حرّم حرامه 3.
عن أبي بصير، عن أحدهما(عليهماالسلام) قال: إنّ الله (عزّوجلّ) جعل للمعصية بيتاً؛ ثمّ جعل للبيت باباً؛ ثمّ جعل للباب غلقاً؛ ثمّ جعل للغلق مفتاحاً؛ فمفتاح المعصية الخمر 4.
عن إبراهيم بن أبي البلاد عن أبيه، عن أحدهما(عليهماالسلام) قال: ما عصي الله (عزّوجلّ) بشيء أشدّ من شرب الخمر، إن أحدهم ليدع الصلاة الفريضة و يثب علي أُمّه و أُخته و ابنته و هو لايعقل 5.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص401.
^ 2 – ـ همان، ص402.
^ 3 – ـ همان، ص403.
^ 4 – ـ همان.
^ 5 – ـ همان.
111
عن محمّد بن الحسين رفعه قال: قيل لأميرالمؤمنين(عليهالسلام): إنّك تزعم أنّ شرب الخمر أشدّ منالزنا و السرقة؟ فقال(عليهالسلام): نعم إنّ صاحب الزنا لعلّه لايعدوه إلي غيره؛ و إنّ شارب الخمر إذا شرب الخمر، زني و سرق و قتل النفس الّتي حرّم الله (عزّوجلّ) و ترك الصلاة 1.
اشاره: أ. طبق روايت نخست، شرب خمر بدتر از ترك نماز است، چون شرابخوار در اين حالْ پروردگارش را نميشناسد.
ب. در روايت دوم، نوشيدن شراب كليد هر بدي دانسته شده و شارب خمر به بتپرست تشبيه شده، چنانكه در همين روايت او را تكذيب كننده عملي كتاب خدا معرفي كرده است، زيرا التزام به احكام قرآن، لازمِ تصديق آن است و عدم التزام عملي به احكام قرآن، لازمِ تكذيب عملي آن است.
ج. طبق روايت سوم، شراب كليد معصيت است.
د. طبق روايت چهارم خداوند به هيچ گناهي به بدتر از شرب خمر معصيت نشده است، چون شرابخوار گاهي نماز واجبش را رها ميكند و به جهت مستي و زوال عقل با محارمش در ميآميزد.
ه . در مرفوعه محمد بن حسين به نقل از اميرمؤمنان(عليهالسلام) آمده است: شرابخواري از زنا و دزدي بدتر است، چون زناكار شايد از گناه خود به گناه ديگري تعدّي نكند؛ امّا شرابخوار پس از شرب خمر از انجام دادن هيچ گناهي مانند زنا و دزدي و قتل نفس محترم و ترك نماز ابايي ندارد.
راز آنكه ميگساري ريشه همه گناهان و بديهاست، آن است كه شراب، عقل و نيروي عقال كننده (بازدارنده) شهوت و غضب را ميپوشاند كه با آن
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص403.
112
خداي رحمان پرستش و بهشت يزدان كسب ميشود و با زوال آن نيرو زمام كار انسان به دست شهوت و غضب ميافتد؛ آنگاه اين انسان آلوده و بيعقل از هرگونه گناهي كه به شهوت و غضب بازميگردد، باكي ندارد.
12. تشبيه شرابخواري به بتپرستي
عن عجلان أبي صالح قال: قال أبو عبدالله(عليهالسلام): من شرب المسكر حتّي يفني عمره، كان كمن عبد الأوثان 1.
عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): مدمن الخمر كعابد وثن؛ إذا مات و هو مدمن عليه يلقي الله (عزّوجلّ) حين يلقاه كعابد وثن 2.
عن أبي الجارود، قال سمعت أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: حدّثني أبي، عن أبيه(عليهالسلام) أنّ رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قال: مدمن الخمر كعابد وثن. قال: قلت له: و ما المدمن؟ قال: الّذي إذا وَجدها شربها 3.
عن منصور بن حازم قال: حدّثني أبو بصير و ابن أبي يعفور قالا: سمعنا أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: ليس مدمن الخمر الّذي يشربها كلّ يوم؛ و لكن الّذي يوطّن نفسه أنّه إذا وَجدها شربها 4.
اشاره: در اين روايات، شرابخوار به بتپرست تشبيه شده است. كسي كه همه عمرش اهل اين معصيت باشد، مانند كسي است كه بتپرست بوده است و اگر در اين حال بميرد، خدا را مانند بتپرست ملاقات خواهد كرد.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص404.
^ 2 – ـ همان، ص405.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ همان.
113
معناي «مدمن خمر» آن نيست كه كسي هر روز پياله شراب در دست داشته باشد، بلكه كسي مراد است كه به اين مايع علاقه دارد و هرگاه آن را بيابد مينوشد؛ به طوري كه عملاً آن را حلال و همانند نوشيدنيهاي مباح ميداند كه هر وقت بيابد، آن را مينوشد؛ مثل اينكه وطن نفس و ميهن جان او روا دانستن شراب همانند آب باشد، هر چند اعتياد مصطلح به آن نداشته باشد. خلاصه آنكه واژه مُدمن از پيشه و حرفه خبر ميدهد و نحوه ثبات و دوام را به همراه دارد. اين دوام، مصاديق متفاوتي دارد كه قسم اخير آن نيز مشمول خواهد بود.
راز آنكه اين روايات، ميگسار حرفهاي را همانند بتپرست و كافر دانسته، آن است كه اين شخص عقلش را از دست ميدهد و از هرگونه معصيت باكي ندارد.
13. حرمت مطلق مسكرات
عن أبي الربيع الشامي قال: قال أبو عبدالله(عليهالسلام): «إنّ الله (عزّوجلّ) حرّم الخمر بعينها فقليلها و كثيرها حرام، كما حرّم الميتة و الدم و لحم الخنزير؛ و حرّم رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) الشراب من كلّ مسكر و ما حرّمه رسولالله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقد حرّمه الله (عزّوجلّ ) 1.
عن الفضيل بن يسار قال: ابتدأني أبو عبدالله(عليهالسلام) يوماً من غير أن أسأله فقال: قال رسولالله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كلّ مسكر حرام. قال: قلت: أصلحك الله! كلّه حرام؟ فقال: نعم، الجرعة منه حرام 2.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص408.
^ 2 – ـ همان، ص409.
114
عن عبدالرحمن بن الحجاج قال: استأذنت لبعض أصحابنا علي أبي عبدالله(عليهالسلام) فسأله عن النبيذ؛ فقال: حلال. فقال: أصلحك الله! إنّما سألتك عن النبيذ الّذي يجعل فيه العكر فيغلي حتّي يسكر؛ فقال أبوعبدالله(عليهالسلام): قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): كلّ مسكر حرام. فقال الرجل: أصلحك الله! فإنّ من عندنا بالعراق يقولون: إنّ رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) انّما عني بذلك القدح الّذي يسكر؛ فقال أبوعبدالله(عليهالسلام): إنّ ما أسكر كثيره فقليله حرام. فقال له الرجل: فأكسره بالماء؛ فقال أبو عبدالله(عليهالسلام): لا؛ و ما للماء أن يحلّل الحرام. إتّق الله (عزّوجلّ) و لاتشربه 1.
عن عمر بن حنظلة قال: قلت لأبي عبدالله(عليهالسلام): ما تري في قدح من مسكر يصبّ عليه الماء حتّي تذهب عاديته و يذهب سكره؟ فقال: لا والله! و لا قطرة تقطر منه في حبّ الاّ اُهريق ذلك الحبّ 2.
اشاره: أ. ابي الربيع شامي از امام صادق(عليهالسلام) نقل ميكند كه خداوند خودِ خمر را به قول مطلق حرام كرده است، پس كم و زياد آن حرام است؛ نيز در همين روايت مطرح شده است كه شراب هر مسكري حرام است.
ب. در روايت دوم تصريح شده است كه حتّي يك جرعه از هر مسكري حرام است.
ج. طبق روايت سوم، هر آنچه زيادش مست كننده است، كم آن نيز حرام است و زياد كردن آب در آن، سبب حلّيتش نميشود.
د. به تصريح امام صادق(عليهالسلام) در روايت چهارم، اگر قطرهاي مسكر در ظرف بزرگ آبي بچكد، همه آن بايد دور ريخته شود.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص409 ـ 410.
^ 2 – ـ همان.
115
ه . اين روايات، پس از تحريم اصل شراب، از دو جهت حرمت را توسعه ميدهد: از شراب به ساير چيزهاي مست كننده و از مقدار زياد شراب به مقدار كم آن، گرچه آن مقدار اندك مست كننده نباشد.
راز حرام بودن مقدار كم شراب آن است كه خداي سبحان ذات شراب را حرام كرده است؛ خواه آنچه خورده ميشود مستكننده باشد يا نباشد. سبب حرمت، عنوان اسكار نيست تا مقدار كمتر از مست كننده اشكال نداشتهباشد، هر چند عنوان مسكر در متن دليل اخذ شده باشد، زيرا اين عنوانْ مشير است كه طبيعت شراب حرام است؛ آنگاه مقدار زياد و كم را شامل ميشود.
به ديگر سخن، مسكرِ شأني حرام است نه فعلي؛ يعني هر چيزي كه شأنيت مست كنندگي دارد، حرام است؛ زياد باشد يا كم، گرچه اكنون بر اثر اندك بودن آن مست كننده نيست، چنان كه تصريح شده است كه «الجرعة منه حرام» 1
خلاصه: يك. حرمت متوجّه خمر شده است، پس اين ذات حرام است؛ كم باشد يا زياد. دو. گرچه در بعضي از ادلّه عنوان «مسكر» اخذ شده؛ ليكن بر اثر توسعهاي كه در نصوص ديگر ارائه شده است معلوم ميشود كه عنوان مسكر حيثيت تقييديه نيست تا حكم در مقام ثبوت، دائر مدار آن باشد؛ و حيثيت تعليليّه نيست تا در مقام اثبات و استدلال، تابع محور اسكار باشد، زيرا اگر علت اثباتي حرمت اسكار ميبود، در يك قطره كه اسكار فعلي نيست، علّت اثباتي وجود ندارد.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص409.
116
سه. عنوان اسكار يا اصلاً دخيل نيست (نه تقييد و نه تعليل)؛ يا بر فرض دخالت، اعم از فعلي و شأني است.
و. جمله «كلّ مسكر حرام» در اين رواياتْ حكم مستقلّي است؛ ولي جمله «كلّ مسكر خمر» كه در روايات آمده است 1 ، از نظر فني بر ادلّه قرآني حاكم است، چون از باب توسعه موضوع، هرگونه مايع مست كننده را شراب ميداند.
ز. شراب و ساير مايعات مست كننده، افزون بر حرمت، جزو نجاساتاند، از اين رو اختلاط آنها با آب پاك آن آب را نجس ميكند؛ نه آنكه در آب مستهلك شوند و نجاست آنها از بين رود. خاصيت چيز نجس و پليد، اين است كه مُهْلِك است؛ نه آنكه مُسْتَهلَك بشود. البته اگر به نهر يا بحر برسد، مطلب ديگري است.
آري اگر چيزي حرام باشد ولي ناپاك (نجس) نباشد، اگر كم باشد و در چيز زياد ريخته شود مستهلك ميشود؛ مانند برخي از اجزاي كوچك حيوان حلال گوشت كه حرام است؛ اما نجس نيست كه چنانچه در ديگي بزرگ از غذا ريخته شود، مستهلك ميشود و عرف به آن عنوان حرام نميدهد؛ در اين صورت، خوردن آن جايز است؛ ولي اگر ناپاك نيز باشد ، همه غذاي ديگ را نجس و آلوده ميسازد.
راز آنكه در بسياري از روايات ياد شده، ائمه اطهار(عليهمالسلام) از شكستن شدت و سورت شراب با آب جلوگيري كردهاند، همين است كه شراب مايه نجاست آب ميشود. البته ثبوتاً ممكن است برخي از حرامها همانند نجس استهلاكپذير نباشند، بلكه فقط مهلك باشند.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص408
117
ح. از مجموع روايات استفاده ميشود كه ائمه اطهار(عليهمالسلام) در صدد مبارزه با سوء برداشتي رايج در زمان خود بودهاند، زيرا مردم گمان ميكردند كه شكستن نبيذ (نوعي شراب) همان كاري است كه عباس (عموي پيامبر) ميكرده و سقايت نبيذ را تجويز كرده است، حال آنكه عموي پيامبر (عباس) طبق روايت براي آنكه مردم به آب زمزم هجوم نياورند، مقداري انگور در ظرفي ميگذاشت و مختصر آبي بر آن ميريخت و بعد از گذشت روز يا شب به مردم ميداد تا شربت يا آب شيريني به مردم داده باشد و از هجوم آوردن به آب زمزم جلوگيري كند 1.
به سخن ديگر، برخي ميخواستند با افزودن آب بر خمر، حرام خدا را حلال كنند، كه ائمه اطهار(عليهمالسلام) به شدّت از كار آنها جلوگيري كردند.
14. اضطرار به شرب خمر
عن أبي بصير قال: دخلت اُمّ خالد العبديّة علي أبي عبدالله(عليهالسلام) و أنا عنده؛ فقالت: جعلت فداك! إنّه يعتريني قراقر في بطني [فسألته عن أعلال النساء و قالت] و قد وصف لي أطبّاء العراق النبيذ بالسويق و قد وقفت و عرفت كراهتك له فأحببت أن أسألك عن ذلك؛ فقال لها: و ما يمنعك عن شربه؟ قالت: قد قلّدتك ديني فألقي الله (عزّوجلّ) حين ألقاه فأُخبره أنّ جعفر بن محمّد(عليهماالسلام) أمرني و نهاني؛ فقال: يا أبامحمّد! ألا تسمع إلي هذه المرأة و هذه المسائل. لا والله! لا آذن لك في قطرة منه و لاتذوقي منه قطرة، فإنّما تندمين إذا بلغتْ نفسك ههنا و أومأ بيده إلي حنجرته يقولها ثلاثاً: أفهمت؟ قالت: نعم؛ ثمّ قال
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص408 ـ 409.
118
أبوعبد الله(عليهالسلام): ما يبل الميل ينجّس حبّاً من ماء يقولها ثلاثاً 1.
عن عمر بن اُذينة قال: كتبت إلي أبي عبدالله(عليهالسلام) أسأله عن الرجل يبعث له الدواء من ريح البواسير فيشربه بقدر اُسكرّجة من نبيذ صلب ليس يريد به اللّذّة و إنّما يريد به الدواء فقال: لا و لا جرعة؛ ثمّ قال: إن الله (عزّوجلّ) لميجعل في شيء ممّا حرّم شفاء و لا دواء 2.
عن الحلبي قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن دواء عجن بالخمر فقال: لاوالله! ما أُحبّ أن أنظر إليه؛ فكيف أتداوي به إنّه بمنزلة شحم الخنزير أو لحم الخنزير و إنّ اُناساً ليتداوون به 3.
عن أبي بصير عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: المضطر لايشرب الخمر، لأنّها لاتزيده إلاّ شرّاً و لأنّه إن شربها قتلته فلا يشرب منها قطرة 4.
عن سعيد بن يسار قال: قال أبو عبدالله(عليهالسلام): ليس في شرب النبيذ تقيّة 5.
عن زرارة، عن غير واحد، قال: قلت لأبي جعفر(عليهالسلام): في المسح علي الخفّين تقيّة؟ قال: لايتّقي في ثلاثة. قلت: و ما هُنّ؟ قال: شرب الخمر أو قال [شرب] المسكر و المسح علي الخفّين و متعة الحجّ 6.
اشاره: أ. طبق روايت نخست، زني كه پزشكان عراق براي درمان او شراب خرما يا كشمش را با كوبيده گندم يا جو تجويز كرده بودند، درباره حكم آن از امام صادق(عليهالسلام) پرسيد؛ آن حضرت سه بار به آن بانو فرمود: نه به خدا سوگند!
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص413.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ همان، ص414.
^ 4 – ـ علل الشرايع، ج1 ـ 2، ص190؛ وسائل الشيعه، ج25، ص378.
^ 5 – ـ الكافي، ج6، ص415.
^ 6 – ـ همان.
119
نوشيدن و چشيدن قطرهاي از آن را هم اجازه نميدهم، چون وقتي كه جانت به گلوگاهت رسد (كنايه از زمان مرگ) پشيمان ميشوي؛ و سه بار ديگر فرمود: آن مقداري كه ميل سرمه را تر ميكند (تري سوزني از آن) ظرف بزرگي از آب را نجس ميكند.
ب. طبق روايت دوم، نوشيدن حتي جرعهاي از حرام به قصد شفا و بدون قصد تلذّذ، حرام است، چون خداوند در هيچ چيزي از آنچه حرام كرده شفا و دوا قرار نداده است.
تذكّر: برخي حرمت خمر را در حال عادي پذيرفته؛ ليكن در حال اضطرارِ درماني آن را حلال دانستهاند، زيرا حرمت مزبور در حال ضرورت، طبق حديث رفع و مانند آن مرتفع است و همين حلّيت در حال اضطرار را مانع شمول حديث «لا شفاء في الحرام» پنداشته و چنين گفتهاند: خمر در حال اضطرار حرام نيست تا مشمول نفي شفاي حرام شود؛ يعني دليل اضطرار بر دليل نفي شفا حاكم است؛ از باب تضييق موضوع و اخراج آن از تحت عموم يا اطلاق «لا شفاء في الحرام» 1 ليكن از طرف ديگر ميتوان گفت «لا شفاء في الحرام» بر دليل اضطرار حاكم است، زيرا اگر خمر مثلاً داروي شفابخش باشد، زمينه اضطرار به آن در حال بيماري مطرح است؛ ولي چنانچه اصلاً چيزي كه حرام است شافي نباشد، هرگز مورد اضطرار نخواهد بود، پس اثبات اضطرار بر شافي بودن آن متوقف است و چون شفا قطعاً يا ظنّاً منتفي است، مورد اضطرار نيست؛ وقتي مورد اضطرار نباشد، مشمول حديث رفع و مانند آن نيست و حاكم موضوعي بر دليل نفي شفا، در حرام نخواهد بود و تفصيل آن به فن شريف فقه، موكول است.
^ 1 – ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص327، با تحرير.
120
ج. طبق روايت سوم، دوايي كه با خمر مخلوط شده است، به منزله گوشت يا پيه خوك است كه بعضي از مردم از آن به عنوان دوا استفاده ميكنند و امام صادق(عليهالسلام) از نگاه به آن كراهت دارند؛ چه رسد به مداواي با آن.
د. در روايت چهارم از شرب خمر در حال اضطرار براي رفع تشنگي يا غير آن نيز نهي شده است. مضطر نيز نبايد شراب بنوشد، چون شرب خمر نه تنها سودي ندارد بلكه سبب قتل او ميشود.
ه . طبق روايات پنجم و ششم، در شرب خمر و شرب هيچ مسكري اعم از شراب خرما و انگور و… تقيه نيست، چنانكه در مسح بر كفش و در حج تمتع نيز تقيه جايز نيست.
و. روايات باب اضطرار سه دستهاند: يك. اضطرار به شراب براي درمان بيماري كه طبق بيشتر اين روايات، در شراب هيچگونه شفا و درماني نيست.
دو. اضطرار به شراب براي رفع تشنگي و مانند آن.
سه. نوشيدن شراب از روي تقيه.
ز. اضطرار به حرام، هم در آيات قرآني آمده است و هم در روايات معصومان(عليهمالسلام). ائمه اطهار(عليهمالسلام) بر اساس وحي و الهام براي مردم روشن كردند كه شرابخواري با ساير محرمات از نظر اضطرار فرق دارد و همين فرق حديثي نيز به كتابهاي فقهي سرايت كرده است. درباره ساير محرّمات، آيات و روايات دلالت دارند كه مضطر ميتواند از آنها استفاده كند؛ ولي درباره خصوص شراب دو نظريه هست: جواز و عدمجواز.
اين مطلب، شدتِ پليدي شراب را مي رساند، افزون بر آنكه طبق روايات اهل بيت(عليهمالسلام 1) نشستن بر سر سفرهاي كه شراب در آن است جايز نيست، گرچه
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص429.
121
جالس از شراب يا غذاي آن سفره نخورد، حال آنكه اين حكم براي ساير خوراكيها يا نوشيدنيهاي حرام نيست، از اين رو در آيات شريف قرآن، هر جا سخن از اضطرار است، در صدر آن، مسئله حرمت مردار، گوشت خوك، خون و مانند آن است 1 ؛ ولي سخن از شراب نيست. شايد راز آن، شدت پليدي و آلودگي بسيارش باشد.
ح. در كتابهاي فقهي، محقّقِ شديدتر از شهيدِ و ديگران فتوا داده است 2. ايشان در شرايع بعد از ذكر محرّمات، اعم از جامد و مايع و حيواني و غير حيواني فرموده است: و كلّ ما قُلناهُ بالمنعِ منتَناوله، فالبحثُ فيه مع الاختيار؛ و مع الضرورة يسوغُ التناولُ، لقوله تعالي: ﴿فَمَن اضطُرَّ غير باغٍ و لا عادٍ فلا اِثمَ عليه) 3 و قوله: ﴿فمن اضطُرَّ في مخمصةٍ غيرِ متجانفٍ لاِثم) 4 و قوله: ﴿و قد فَصَّلَ لكم ما حرّم عليكم اِلاّ ما اضطُرِرتُم اِليه) 5 ليكن ايشان درباره شراب فرموده است: ولو اضطر إلي خمرٍ و بولٍ، تناولَ البولَ؛ و لو لم يجد إلاّ الخَمرَ، قال الشيخ في المبسوط: لا يجوزُ دفعُ الضرورةِ بها، و في النهاية: يجوز و هو أشبَهُ 6.
از آنجا كه برخي از فقها مانند شيخ طوسي در كتاب مبسوط تا سرحدّ مرگ نيز اجازه آشاميدن شراب را ندادهاند 7 ، معلوم ميشود اين مايع پليد
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 173؛ سوره مائده، آيه 3؛ سوره انعام، آيه 145.
^ 2 – ـ مسالك الافهام، ج12، ص127 و129.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 173.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 3.
^ 5 – ـ سوره انعام، آيه 119؛ شرايع الاسلام، ج3 ـ 4، ص181.
^ 6 – ـ شرايع الاسلام، ج3 ـ 4، ص183.
^ 7 – ـ المبسوط، مج5 ـ 6، ج6، ص288.
122
آنچنان اثر بدي ميگذارد كه با از بين بردن عقل، حيات انساني از دست ميرود و تنها حيات حيواني ميماند و آن نيز سودي ندارد، چون با نوشيدن شراب و مست شدن، به كاري دست ميزند كه مرگ وي بهتر از زندگي اوست.
فقها در مسئله درمان با شراب، به صورت ماليدن به بدن يا ريختن در چشم، آسانتر به جواز آن فتوا دادهاند. محقّقِ ميفرمايد: و لايجوزُ التّداوي بها و لا بشيءٍ من الأنبذةِ و لا بشيءٍ من الأدويةِ معها شيءٌ من المسكر، أكلاً و لا شرباً؛ و يجوزُ عند الضّرورةِ أن يتداوي بها للعينِ 1 ، چون ماليدن يا به چشم ريختن شراب، مستي و زوال عقل نميآورد.
15. كراهت نوشاندن شراب به حيوانات
عن غياث، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: إنّ أمير المؤمنين(عليهالسلام) كره أن تسقي الدوابّ الخمر 2.
اشاره: در برخي روايات، به صراحت از خوراندن شراب به حيوانات نهي شده است. فقها آن روايات را به قرينه اين روايت، بر كراهت حمل كردهاند 3 ؛ با احتساب اينكه كراهت روايي، همان كراهت فقهي است.
16. خباثت شراب
عن عليّ»: لو وقعت قطرة في بئر فبنيت مكانها منارة، لم أُؤذن عليها؛ و لو
^ 1 – ـ شرايع الاسلام، ج3 ـ 4، ص183.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص430.
^ 3 – ـ كتاب السرائر، ج3، ص97.
123
وقعت في بحر ثم جفّ و نبت فيه الكلأ لم أرعه 1.
اشاره: امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) طبق اين روايت ميفرمايد كه اگر قطرهاي از شراب در چاهي بريزد و بر آن مكان منارهاي بنا شود، بر فراز آن اذان نميگويم و چنانچه قطرهاي از شراب در دريا بريزد و دريا خشك شود و در آن مكان علف برويد، من در آن صحرا گوسفند را به چرا نميبرم. اين تهديدها براي آن است كه از عامل زوال عقل و سرچشمه همه فسادها بايد به شدّت جلوگيري شود.
17. مراد از «ميسر»
عن جابر، عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: لما أنزل الله(عزّوجلّ) علي رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوه» 2 قيل: يا رسول الله! ما الميسر؟ فقال: كلّ ما تُقُومر به حتي الكعاب و الجوز 3.
عن أبيه جعفر(عليهالسلام) قال: النرد و الشطرنج من المَيسر 4.
اشاره: به هر آنچه با آنها قمار انجام شود، مانند كعب (استخوان مربع كه بدان نرد با زند)، گردو، شطرنج و… ميسر گفته ميشود.
^ 1 – ـ الكشاف، ج1، ص260 ـ 261.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 90.
^ 3 – ـ الكافي، ج5، ص122 ـ 123.
^ 4 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص106.
124
18. معناي عفو
و قوله: ﴿ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾ قال: لا إقتار و لا إسراف 1.
عن جميل بن درّاج، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: سألته عن قوله: ﴿ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾ قال: العفو، الوسط 2.
عن عبد الرحمن قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن قوله: ﴿ويَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾، قال: ﴿والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَم يُسرِفوا ولَم يَقتُروا وكانَ بَينَ ذلِكَ قَواما) 3 قال: هذه بعد هذه، هي الوسط 4.
﴿قُلِ العَفو﴾ فيه أقوال (أحدها)… (و ثانيها) أنّ العفو الوسط من غير إسراف و لا إقتار، عن الحسن و عطا؛ و هو المروي عن أبي عبدالله(عليهالسلام) (و ثالثها) أنّ العفو ما فضل عن قوت السنة، عن أبي جعفر الباقر(عليهالسلام ) 5.
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) أو أبي جعفر(عليهالسلام) في قول الله: ﴿يَسَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾، قال: الكفاف؛ و في رواية أبي بصير: القصد 6.
اشاره: كلمه «عفو» در اين روايات به معناي وسط و ميانه رَوي بدون اسراف و سختگيري در نفقه، مورد كفايت و نيز زايد بر قوت سال آمده است. برخي عفو را همان عافيت و تجاوز دانستهاند؛ يعني از اين سؤال صرف نظر كنيد؛
^ 1 – ـ تفسير القمي، ج1، ص 72.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص106.
^ 3 – ـ سوره فرقان، آيه 67.
^ 4 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص106؛ البرهان، ج1، ص468.
^ 5 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص558.
^ 6 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص106.
125
نظير ﴿لاتَسَلوا عَن اَشياءَ اِن تُبدَ لَكُم تَسُؤكُم) 1 البته عفو به معناي «گذشت اخلاقي»، مشمول عنوان «خير» در آيه 215 سوره «بقره» است كه قبلاً از آن بحث شد 2.
19. چگونگي مداخله در مال يتيم
عن أبي الصباح الكناني عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قول الله(عزّوجلّ): ﴿ومَن كانَ فَقِيرًا فَليَأكُل بِالمَعروف) 3 فقال: ذلك رجل يحبس نفسه عن المعيشة؛ فلا بأس أن يأكل بالمعروف إذا كان يصلح لهم أموالهم؛ فإن كان المال قليلاً فلا يأكل منه شيئاً. قال: قلت: أرأيت قول الله (عزّوجلّ): ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم﴾؟ قال: تخرج من أموالهم بقدر ما يكفيهم و تخرج من مالك قدر ما يكفيك ثمّ تنفقه. قلت: أرأيت إن كانوا يتامي صغاراً و كباراً و بعضهم أعلا كسوة من بعض و بعضهم آكل من بعض و مالهم جميعاً؟ فقال: أمّا الكسوة فعلي كلّ إنسان منهم ثمن كسوته و أمّا [أكل] الطعام فاجعلوه جميعاً، فإن الصغير يوشك أن يأكل مثل الكبير 4.
عن سماعة قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن قول الله(عزّوجلّ): ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم﴾، قال: يعني اليتامي إذا كان الرجل يلي الأيتام في حجره فليخرج من ماله علي قدر ما يحتاج إليه علي قدر ما يخرج لكل إنسان منهم؛ فيخالطهم و يأكلون جميعاً و لا يرزأن من أموالهم شيئاً؛ إنّما هي النار 5.
^ 1 – ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص328.
^ 2 – ـ ر.ك: تسنيم، ج10، ص516.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه 6.
^ 4 – ـ الكافي، ج5، ص130؛ تفسير العياشي، ج1، ص107، ح318، با اندكي تفاوت.
^ 5 – ـ تهذيب الاحكام، ج6، ص340؛ تفسير العياشي، ج1، ص107، با اندكي تفاوت.
126
عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: جاء رجل إلي النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقال: يا رسول الله! إنّ أخي هلك و ترك أيتاماً و لهم ماشية فما يحل لي منها؟ فقال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): إن كنت تليط حوضها و تردّ ناديتها و تقوم علي رعيتها، فاشرب من ألبانها غير مجتهد و لا ضار بالولد؛ ﴿واللهُ يَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِح) 1
عن عبدالله بن يحيي الكاهلي قال: قيل لأبي عبدالله(عليهالسلام): إنّا ندخل علي أخ لنا في بيت أيتام و معهم خادم لهم فنقعد علي بساطهم و نشرب من مائهم و يخدمنا خادمهم و ربما طعمنا فيه الطعام من عند صاحبنا و فيه من طعامهم فما تري في ذلك؟ فقال: إن كان دخولكم عليهم منفعة لهم فلا بأس؛ و إن كان فيه ضرر لهم فلا؛ و قال: ﴿بَلِ الاِنسنُ عَلي نَفسِهِ بَصيرَة) 2 فأنتم لايخفي عليكم و قد قال الله(عزّوجلّ): ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم واللهُ يَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِح) 3
اشاره: أ. براساس روايت نخست، امام صادق(عليهالسلام) در تفسير آيه ﴿ومَن كانَ فَقِيرًا فَليَأكُل بِالمَعروف) 4 فرمود: درباره سرپرست يتيمي است كه به جهت رسيدگي به يتيم از معيشت باز مانده است. چنين كسي در صورتي كه به اصلاح مال يتيم ميپردازد، ميتواند از مال يتيم در حد معروف استفاده كند؛ امّا اگر مال آنان كم باشد، چيزي از آن نگيرد.
آنگاه درباره آيه ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم﴾ فرمود: از مال آنها به مقدار مورد كفايت آنها و از مال خود به ميزان مورد كفايت خود، خارج و مصرف ميكند و اگر يتيمانْ خردسال و بزرگسال بودند و در خوراك و پوشاك تفاوت
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص107 ـ 108.
^ 2 – ـ سوره قيامت، آيه 14.
^ 3 – ـ تهذيب الاحكام، ج6، ص339 ـ 340؛ تفسير العياشي، ج1، ص107، با اندكي تفاوت.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 6.
127
داشتند و مال مشترك بود، نسبت به پوشاك، هر يك قيمت پوشاك خود را ميبرد؛ ولي نسبت به خوراك، يكسان برخورد ميشود و تفاوتي ميان صغير و كبير لحاظ نميگردد.
ب. طبق روايت دوم، كسي كه سرپرستي يتيمان را برعهده ميگيرد، بايد از مال يتيم به مقدار مورد نياز براي هر يك از آنها بردارد، پس اگر با آنها هم غذا ميشود، نبايد چيزي از اموالشان را بردارد، چون خوردن مال يتيم آتش است.
ج. بنا بر روايت سوم، سرپرست ايتامي كه احشامي دارند، اگر چوپاني آنها را برعهده دارد و آب و غذايشان را تأمين ميكند، به مقداري كه به بچههاي احشام زياني نميرساند، ميتواند از شير آنها استفاده كند.
د. در روايت چهارم از امام صادق(عليهالسلام) سؤال شد كه ما همراه برادرمان به خانه ايتام در ميآييم و آنها خدمتكاري دارند، پس ما بر سفره آنان مينشينيم و خادم آنها از ما پذيرايي ميكند و چه بسا از غذاي آنان ميخوريم؛ آيا اين كار نارواست؟ امام صادق(عليهالسلام) فرمود: اگر رفتن شما به خانه ايتام براي آنان سودمند باشد، مانعي ندارد؛ امّا در صورت زيانبار بودن نرويد؛ آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: ﴿بَلِ الاِنسنُ عَلي نَفسِهِ بَصيرَة) 1 هر انساني بر حال خويشتن آگاه است؛ سپس آيه مورد بحث را تلاوت كرد: خداوند انسانهاي مصلح و مفسد را ميشناسد.
نتيجه آنكه مستفاد از مجموع اين روايات، احتياط در استفاده از مال يتيم و رعايت مصلحت وي است. كسي كه سرپرستي يتيمان را برعهده دارد و اموال آنها در اختيار اوست، بايد به گونهاي عمل كند كه زياني به آنها نرسد و مخالطه به صلاح و سود يتيمان باشد.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سوره قيامت، آيه 14.
128
بازدیدها: 764