شکر که در مقابل کفران است به معناى سپاس در برابر کارى است که اثر آن به غیر برسد و دریافت کننده اثر نیز همان شخص شاکر باشد و به عبارتى دیگر: شکر، سپاس بر نعمتى است که از منعم به شاکر مى رسد، نه بر کمالاتى که اثرش به دیگران نمى رسد یا به غیر شاکر مى رسد. بنابراین در شکر، هم وصول اثر به غیر نقش دارد و هم اتحاد متنعم و شاکر؛ در صورتى که هیچ یک از این دو قید در حمد مطرح نیست و از این رو شکر از دو جهت اخص از حمد است و هر شکرى حمد است، ولى چنین نیست که هر حمدى شکر باشد.
آنچه در فرق میان حمد و شکر گفته شد، ویژگیهایى است که اهل لغت براى فرق گذارى میان این دو واژه گفته اند؛ اما با عنایت به کاربردهاى قرآنى واژه شکر باید گفت: وصول اثر نعمت و کمال به غیر، مقوم شکر نیست و گرنه اطلاق شکر بر خداى سبحان مجاز خواهد بود.
توضیح این که، شاکر بودن گاهى به برخى از اسماى حق اسناد داده مى شود و مراد از آن تاءثیر اسماى الهى در یکدیگر است. در این صورت قید وصول اثر به غیر مى تواند در قوام شکر نقش داشته باشد؛ اما اگر شاکر بودن به ذات اقدس خداوند که کامل محض و غنى صرف است اسناد داده شد، وصول اثر نقشى در گوهر شکر ندارد؛ زیرا ذات خداى سبحان نه تنها به غیر خود نیازمند و از او متاءثر نیست، که به خود نیز نیازمند نیست و از خود نیز اثر نمى پذیرد. او غنى محض است، نه مستغنى و خودکفا، تا با فیض خود نیاز خویش را تاءمین کند: الهى تقدس رضاک اءن تکون له عله منک فکیف تکون له عله منى. الهى اءنت الغنى بذاتک اءن یصل الیک النفع منک فکیف لا تکون غنیا عنى (۶۴۶)
بنابراین، وصول اثر به غیر ویژگى برخى از مصادیق شکر است و نه مقوم گوهر شکر و اگر در تعریف شکر مطرح مى شود از باب زیادت حد بر محدود است.
حاصل این که، بر اساس این تحلیل در فرق حمد و شکر باید گفت: اگر مقصود امتیاز حمد از شکر در مورد موجودهاى امکانى باشد، فرق آن است که در حمد، وصول اثر کمال محمود به حامد شرط نیست، ولى در شکر وصول اثر مشکور به شاکر معتبر است و اگر مقصود اعم از موارد وجوب و امکان باشد به طورى که شاکر بودن خداوند هم منظور باشد، شاید از این جهت، شکر به لحاظ مصداق همان حمد باشد، بدون تفاوت.
لام در الحمد: براى استغراق یا جنس است و مفادش آن است که هر حمدى از هر حامدى و براى هر محمودى واقع شود، در واقع حمد خداى سبحان است و جز او هیچ کس مالک حمد نیست. بنابراین، او حمید محض و محمود صرف است.
احتمال دیگر در الف و لام آن است که براى عهد باشد و مراد از حمد معهود، حمد کاملى است که خداى سبحان از خود دارد. (۶۴۷)
لام در الله : یا براى مالکیت است و یا اختصاص. خداوند مالک هر حمدى است، یا هر حمدى ویژه اوست.
رب: ربوبیت، سوق دادن شى ء به سمت کمال آن است و رب کسى است که شاءن او سوق دادن اشیا به سوى کمال و تربیت آنها باشد و این صفت به صورتى ثابت در او باشد.
مفاهیمى همچون: مالکیت، مصاحبت، سیادت، قیمومت، ملازمت، تداوم بخشیدن، برآوردن حاجت، تعلیم یا تغذیه، همه از لوازم و آثار ربوبیت و هر یک در موردى و به اقتضاى موارد گوناگون است و هر یک مصداقى از مصادیق متفاوت تربیت است، نه معناى آن و اخذ هر کدام از آنها در معناى رب از باب زیادت حد( به معناى عام ) بر محدود، و نشانه این زیادت آن است که در سوره ناس کلمه ملک و کلمه اله هر دو بعد از کلمه رب ذکر شده است و اگر تعبیر (رب الناس ) مفهوم ملک و اله را به همراه داشت، لازم نبود که (ملک الناسَ اله الناس ) جداگانه ذکر شود، و چون معناى ملک با معناى مالک در عین تفاوت، مباین نیست، از این رو نکته مزبور به عنوان شاهد یاد شد.
کلمه رب بدون قید و به طور مطلق، جز بر ذات مقدس خداوند اطلاق نمى شود، ولى به صورت مضاف و مقید بر غیر خداوند نیز اطلاق مى شود؛ مانند: رب الدار و رب الابل و اگر کلمه ارباب به طور جمع استعمال شده است، مانند (ءاءرباب متفرقون ) (۶۴۸) به لحاظ باورهاى باطل و ثنیین است و گرنه در جهان هستى بیش از یک رب نیست.
تذکر: در مصدر باب تفعیل از رب نباید به جاى تربیت ، تربیت به کار برد؛ زیرا رب از نظر صرفى مضاعف و مربى ناقص واوى است و مربى از ریشه ربو به معناى رشد و زیادت است.
عالمین: این کلمه جمع عالم است و غالبا الفاظى که بر وزن فاعل است، بر ابزار و آلت دلالت مى کند؛ مانند: خاتم، طابع و قالب که به معناى ما یختم به ، ما یطبع به و ما یقلب به است. عالم نیز به معناى ما یعلم به است ؛ یعنى آنچه به وسیله آن علم حاصل مى شود و سر تسمیه عالم بدین نام آن است که هر عالمى آیت و نشانه خداى سبحان است و به وسیله آن علم به خداوند حاصل مى شود و چون در نظام هستى هر موجودى از موجودات آیت و نشانه خداوند است و هر ذره اى از ذرات هستى علامت آن ذات اقدس است، هر موجودى یک عالم است و بر این اساس درباره اطلاق عالم بر مجموع موجودات یا بر مجموعه اى خاص از موجودات باید گفت: اگر مجموع (افزون بر جمیع واحدهاى آن )، وجود مستقلى داشته باشد، اطلاق عالم بر آن حقیقى است و آن نیز مانند هر یک از واحدهایش یک عالم است و تحت تدبیر رب العالمین خواهد بود و اما اگر وجود مستقلى نداشته باشد، اطلاق عالم بر مجموع اشیا یا مجموعه اى خاص از اشیا، مجاز است و تنها اطلاق عالم بر هر یک از واحدها حقیقت خواهد بود.
عالم و علامت همان کلمه علم (اسم خاص ) است که در کلمه اول بعد از حرف عین الفى به آن افزوده شده و در واژه دوم الفى بعد از حرف لام آمده و به تاء مختوم شده است.
عالم همه بر تمامى موجودات اطلاق مى شود، مانند: عالم وجود و هم بر ماسوى الله ؛ مانند: حدوث عالم و فناى عالم و هم بر هر نوعى از انواع موجودات ؛ مانند: عالم جماد و عالم انسان و هم بر هر صنفى از اصناف ؛ مانند: عالم عرب و عالم غیر عرب .
کلمه العالمین شامل همه عوالم پیش از دنیا، عالم دنیا و عوالم پس از دنیا (برزخ و قیامت ) و همچنین عالم انسان، عالم فرشتگان و سایر عوالم هستى خواهد شد.
کلمه عالمین در قرآن کریم گاهى به معناى همه جوامع انسانى است ؛ مانند: ان اءول بیت وضع للناس للذى ببکه مبارکا و هدى للعالمین (۶۴۹) (لیکون للعالمین نذیرا ) (۶۵۰) ما سبقکم بها من اءحد من العالمین (۶۵۱) و گاهى به معناى همه عوالم امکانى است ؛ مانند: قال فرعون و ما رب العالمینَ قال رب السموات و الاءرض و ما بینهما… ربکم و رب ابائکم الاءولینَ… رب المشرق و المغرب و ما بینهما ان کنتم تعقلون (۶۵۲). مراد از کلمه عالمین در آیه حمد همه نظام هستى امکانى است، نه خصوص جوامع انسانى که با قرینه هدایت یا انذار در آیه آل عمران و آیه فرقان اراده شده است ؛ از این رو معادل فارسى عالمین ، جهانها است، نه جهانیان .
تذکر: کلمه جهانها نیز معادل مناسبى براى واژه عالمین نیست ؛ زیرا واژه عالم، چنانکه گذشت، به معناى نشانه و علامت است ؛ در حالى که واژه جهان به معناى جهنده است و اطلاق آن بر عالم، بر اثر اشتمال عالم بر حرکت و جهش است و از این رو باید گفت اطلاق واژه جهان بر عوالمى که در آن نشانى از حرکت و جهش نیست، نادرست است.
بازدیدها: 313