ملک که مبداء اشتیاق مالک است، اقسامى دارد؛ در نتیجه مالکیت هم انحاى متعدد دارد:
قسم یکم، مالکیت اعتبارى است ؛ مانند مالکیت انسان نسبت به لباس و خانه خودش. این مالکیت در حوزه امور اعتبارى و در حیطه قراردادهاى عقلایى است و با خرید و فروش و سایر معاملات، قابل تغییر است ؛ چنانکه مالک خانه، پس از فروش، تنها مالک عوض آن است و دیگر مالک خانه نیست.
قسم دوم که برتر از قسم نخست است مالکیت حقیقى محدود است ؛ مانند مالکیت انسان نسبت به اندام و جوارح خویش. انسان با اراده مى تواند در جوارح خود، مانند چشم و گوش، تصرف کند. این مالکیت حقیقى است. اما چون خود انسان موجود محدودى است، مالکیت وى نیز محدود خواهد بود.
قسم سوم که برتر از دو قسم گذشته است، مالکیت حقیقى مطلق است و آن مالکیت نامحدود خداى سبحان نسبت به عالم است. همان گونه که علت تامه، مالک همه شئون هستى معلول خویش است، خداى سبحان نیز قیوم سراسر نظام هستى و مالک همه شئون آن است و همه موجودات، ملک و معلول و متقوم به او هستند.
مالکیتى که در روابط اجتماعى انسانها مطرح است و به انسانها اسناد داده مى شود، مانند: (لا تاءکلوا اءموالکم بینکم بالباطل ) (۷۹۷)، همان مالکیت اعتبارى است و اعتبار آن براى نظم امور اجتماعى است ؛ اما وقتى سخن از رابطه انسان با خداست، مالکیت حقیقى نامحدود مطرح است. از این رو قرآن کریم مى فرماید: از اموالى که خداى سبحان شما را در آن خلیفه خود ساخت انفاق کنید و اءنفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه (۷۹۸) و اتوهم من مال الله الذى اتاکم(۷۹۹) پس مال حقیقتا از آن خداست که آن را در اختیار انسان گذاشته است و انسان در مورد اموال، خلیفه خداست. استفاده این مطلب از آیه اول اگر دشوار باشد، از آیه دوم آسان است.
بنابراین، در مسائل اقتصادى که بر پایه روابط اجتماعى تنظیم مى شود، هر کس از راه مشروع مالى کسب کند، مالک آن است و دیگران بدون اذن او نمى توانند در آن تصرف کنند؛ اما در رابطه انسانها با خداى سبحان، ملک و مالک، همه ملک خدا هستند.
امام امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در تفسیر (لا حول و لا قوه الا بالله ) مى فرماید: خداوند مالک است و او ما را مالک کرده است. پس مادامى که مال او در اختیار ماست تکلیفى داریم و با بقاى آن تملیک، این تکلیف باقى است: انا لا نملک مع الله شیئا و لا نملک الا ما ملکنا فمتى ملکنا ما هو اءملک به منا کلفنا و متى اءخذه منا وضع تکلیفه عنا (۸۰۰)
بازدیدها: 48