منظور از دینى بودن یک مطلب آن است که از راه عقل برهانى یا نقل معتبر، اراده خداوند نسبت به لزوم اعتقاد یا تخلق یا عمل به چیزى کشف شود. البته زمینه اصیل دینى بودن یک مطلب اراده الهى است و دلیل عقلى یا نقلى فقط کاشف آن است. گرچه ممکن است همین معنا از دینى بودن در قاموس ملحدان لائیک اسطوره، خرافه و افسانه نامیده شود؛ چنانکه قرآن مجید را صاحبان اصنام و اوثان اسطوره تلقى مى کردند و فرعون به مردم ستمدیده مصر مى گفت: من هراسناکم که موساى کلیم دین شما را تغییر دهد یا تباهى در زمین ظاهر کند: انى اءخاف اءن یبدل دینکم اءو اءن یظهر فى الاءرض الفساد (۳۶۲)
فرعون مصر بت پرستى و هوامدارى خود و پیروان گمراه خویش را دین مى پنداشت و وحى الهى موساى کلیم را دین صحیح نمى دانست ؛ چنانکه تشخیص عقل نظرى و عملى از لحاظ مصداق نزد اشخاص گونه گون متفاوت است ؛ مثلا وقتى از امام صادق (علیه السلام ) سؤ ال مى شود: عقل چیست ؟ مى فرماید:... ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان و هنگامى که از آن حضرت سؤ ال مى شود: پس آنچه در معاویه وجود داشت چه بود؟ مى فرماید: تلک النکراء، تلک الشیطنه (۳۶۳) چنانکه ممکن است متقابلا یک مختال مکار، نیرنگ خویش را رنگ فرهنگ بدهد و آن را عقل بپندارد، ولى عقل الهى مردان موحد پارسا را، وهم و خیال بداند.
به هر تقدیر، معناى دینى بودن یک مطلب براى آشنایان به معارف الهى و اسلامى روشن است. آنچه در این جا تنبه به آن لازم است این که، دینى بودن غیر از عبادى بودن است ؛ زیرا در دین امور فراوانى یافت مى شود که به عنوان احکام توصلى معروف است، نه تعبدى ؛ یعنى در امتثال اوامر متوجه به آنها و در سقوط اوامر آنها تنها انجام دادن متن عمل کافى است، هر چند بدون قصد قربت، بر خلاف احکام تعبدى (در قبال توصلى ) که در امتثال اوامر آنها و سقوط امرهاى متوجه به آنها صرف انجام دادن آنها کافى نیست، بلکه باید آنها را به قصد قربت و به نیت اطاعت از فرمان خدا انجام داد. پس در احکام توصلى گرچه نیل به ثواب متوقف بر قصد قربت و نیت اطاعت از خداست، لیکن در تحقق اصل امتثال صرف انجام دادن آن عمل کافى است.
تذکر: گاهى تعبدى به معناى جامع به کار مى رود؛ یعنى چیزى که در دستور خداوند آمده و انجام دادن آن واجب است، هر چند سر نهایى و راز نهانى آن معلوم نیست ؛ نظیر وجوب شستن جامه نمازگزار از بعضى اشیاى معین در فقه که چنین شستنى گرچه تعبدا در دین مطرح است ولى واجب توصلى است، نه تعبدى (عبادى ). بنابراین، بین دینى بودن و عبادى بودن عموم و خصوص مطلق است. در اسلام برخى امور واجب نفسى است و بعضى واجب مقدمى و هر کدام از اینها نیز به دو قسم تعبدى و توصلى منقسم است ؛ چنانکه براى واجب اقسام فراوان دیگرى از قبیل تعیینى و تخییرى، عینى و کفایى و… مطرح است.
بر اساس آنچه گذشت، مى توان گفت: اگر مطلبى را عقل برهانى بفهمد و آن مطلب بالفعل جزو عقاید، اخلاق، احکام و حقوق اسلامى باشد، چنین مطلبى بالفعل، امرى است دینى و اگر مطلبى را عقل برهانى بفهمد و آن مطلب بالفعل جزو امور یاد شده نباشد، لیکن در هنگام عمل براى انسانى متدین کارساز باشد به نحوى که خود واجب یا مقدمه واجب قرار گیرد، چنین مطلبى هم اکنون بالقوه امرى است دینى و هنگام نیاز و بلوغ نصاب مشخص بالفعل دینى خواهد بود.
مثلا، اگر عقل تجربى با دلیل معتبر خاص خود ثابت کرد که از ترکیب دو عصاره معین، دارویى پدید مى آید که براى درمان بیمارى خاصى مؤ ثر است، چنین مطلبى بالفعل صبغه دینى ندارد؛ لیکن هنگام ابتلاى کسى که حفظ جان او واجب است به یک بیمارى که فلان معجون ترکیبى داروى همان بیمارى معین است، تحصیل آن دارو از راه ترکیب مشخص واجب است و اگر کسى با داشتن امکان علمى و عملى، به تحصیل چنین دارویى مبادرت نکرد و جان شخص بیمارى را که حفظ آن لازم بود به وسیله داروى مزبور تحفظ نکرد، معصیت کرده و در قیامت مورد بازخواست خداوند قرار مى گیرد؛ زیرا حکم خدا از راه عقل تجربى به شخص معین ابلاغ شد و او این مطلب دینى را اهمال کرد. بنابراین، هر کارى که در مسیر فعل یا ترک دینى قرار گیرد و سود و زیان آن با عقل برهانى یا تجربى ثابت گردد، بالفعل یا بالقوه دینى است ؛ هر چند دلیل نقلى بر اثبات یا سلب آن اقامه نشده باشد.
بنابراین، گرچه صرف قیام برهان عقلى یا تجربى بر کیفیت تحقق چیزى سند دینى یا غیر دینى بودن آن مطلب نیست، اما همین که آن چیز در محدوده فعل انسان واقع شد از لحاظ سود یا زیانى که بر آن مترتب مى شود یا تساوى طرفین آن، محکوم به وجوب یا مطلق رجحان و همچنین محکوم به حرمت یا مطلق مرجوحیت و در صورت استواى طرفین محکوم به اباحه خواهد شد و سند این احکام پنج گانه دینى گاهى عقل صرف است و زمانى نقل محض و گاهى نیز ملفق از عقل و نقل است.
خلاصه آن که:
۱- هر چیزى که اعتقاد به آن لازم یا ممنوع است و یا تخلق به آن راجح یا مرجوح است و یا امتثال آن شایسته یا اجتناب از آن راجح باشد، خواه به نحو وجوب یا استحباب و خواه به نحو حرام یا مکروه، مطلبى است دینى (به لحاظ مقام ثبوت )
۲- هر دلیلى که یکى از مطالب اعتقادى، اخلاقى و عملى را ثابت کند، برهان دینى است اعم از دلیل عقلى و نقلى (به لحاظ مقام اثبات ).
۳- همه معرفتها و اثباتهاى یاد شده وصف عقل است ؛ زیرا فهمیدن تنها کار عقل است ؛ خواه مفهوم و معلوم را هم خود کشف کرده باشد، مانند مستقلات عقلیه که در اینجا عقل استدلالى هم صراط است و هم سراج ؛ یعنى صراط مستقیم دین را به روشنى کشف و ارائه مى کند و خواه مفهوم و معلوم را نقل بیان کرده باشد و عقل فقط آن را از متن مقدس منقول بفهمد که در این جا عقل فقط سراج است، نه صراط، بلکه نقل صراط است و عقل سراج صراط.
۴- مطلبى که علم تفصیلى آن جزو عقاید، اخلاق و اعمال نیست، لیکن در متن دینى به آن اشاره شده، مانند رتق بودن آسمانها و زمین:...ان السموات و الارض کانتا رتقا (۳۶۴) و نظیر دخان بودن آسمانها قبل از تسویه:...ثم استوى الى السماء و هى دخان…َ قضیهن سبع سموات (۳۶۵) و…، معرفت برهانى آنها نیز دینى است ؛ یعنى معلوم و صراط از متن مقدس دینى استنباط شد یا مى شود؛ چنانکه چنین معرفتى نیز دینى است.
۵- مطلبى که به هیچ وجه در هیچ متن دینى اعم از قرآن، حدیث یا تاریخ مستند به معصوم (علیه السلام ) یافت نشد، گرچه کاربرد آن در صورت سودمند بودن به عنوان واجب یا مستحب و در صورت زیانبار بودن به عنوان حرام یا مکروه امرى است دینى، لیکن معلوم آن صبغه دینى ندارد؛ یعنى معرفت وظیفه عملى آن چیز، دینى است، لیکن خود آن معلوم نه دینى است و نه غیر دینى ؛ زیرا این دو متقابل عدم و ملکه است نه متناقض. از این رو ارتفاع هر دو ممکن است.
بازدیدها: 0