تفسیر تسنیم ( تفصیلی)| جلد۱،پیشگفتار مفسر، فصل ششم؛ ویژگى تفسیر متون مقدس

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفسیر تسنیم ( تفصیلی)| جلد۱،پیشگفتار مفسر، فصل ششم؛ ویژگى تفسیر متون مقدس

همان طور که قبلا اشاره شد، تفسیر کتاب هر مؤ لف و گفتار هر گوینده، به صرف راءى خواننده یا شنونده نارواست و تفسیر به راءى متون مقدس دینى با منع ویژه عقلى و نقلى همراه است

ویژگى تفسیر متون مقدس

همان طور که قبلا اشاره شد، تفسیر کتاب هر مؤ لف و گفتار هر گوینده، به صرف راءى خواننده یا شنونده نارواست و تفسیر به راءى متون مقدس دینى با منع ویژه عقلى و نقلى همراه است و تا حدودى منابع تفسیر صائب و نیز معیار تفسیر به راءى مشخص شد. اکنون باید یک نکته حساس و شایان اهتمام بررسى شود و آن این که آیا تفسیر همه معارف قرآن، طبق قواعد ادبى عرب در بخشهاى مختلف لغت، صرف، نحو، معانى، بیان، بدیع و سایر شئون وابسته به ادبیات، ممکن است تا گفته شود: رعایت قانون محاوره عرب در دیالوگ و گفتگو، یا تفهیم و تفهم، یا امر و نهى، وعد و وعید، براى استنباط معارف از قرآن کافى است ؛ یعنى هر چند علوم دیگرى نیز لازم است، ولى ابزار مفاهمه مطالب قرآن، واژگان عربى است و همه علوم پایه براى استظهار مطالب اسلامى از متون دینى که به زبان عربى است فقط در محدوده قوانین ادبى عرب کاربرد دارد، یا آن که براى نیل به بلنداى معارف الهى باید کاملا دقیق بود که پیام ویژه قرآن و فرهنگ مخصوص وحى را تا آن جا که ممکن است بدون تصرف در واژگان عرب به نحو توسع، از همان قانون محاوره بهره مند شد و اما فراتر از آن منطقه که ظرفیت لغت و ادبیات عرب تاب آن مظروف رفیع و عمیق را ندارد باید صنعت ادبى ویژه وحى که خداوند سبحان آن رادر کالبد واژگان عرب اعمال کرد ملاحظه شود و با آن ابزار، معارف اسلامى از متون دینى استنباط شود؟

خداى سبحان با صنعت ادبى ویژه وحى سطح ادبیات عربى را ارتقا داد و با شواهد و قراین خاص ظرفیت آن را توسعه بخشید و سپس مظروف سپهرى را به نحو تجلى، نه تجافى در ظرف زمینى ریخت و پیوند بخش ‍ طبیعى ظرف را با سمت و سوى فرا طبیعى آن حفظ کرد.

توضیح این که، جهان در عصر نزول وحى و انبعاث حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به بعث الهى از ادارک توحید ناب تهى و از معارف تنزیهى و تقدیسى محض، محروم و از علم به ازلیت، ابدیت، اطلاق ذاتى، عدم تناهى یک موجود عینى حقیقى و مانند آن بى بهره بود؛ چنانکه حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: الى ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم… و اءهل الاءرض ‍ یومئذ ملل متفرقه و اءهواء منتشره و طوائف متشتته، بین مشبه لله بخلقه او ملحد فى اسمه او مشیر الى غیره فهداهم به من الضلاله… (۳۶۶)

و نژاد عرب نیز همانند دیگر نژادها گرفتار یکى از این مکتبهاى الحادى و باطل برشمرده بودند و هرگز توحید ناب و سایر مسائل وابسته به آن در قلمرو تازى زبانان سابقه نداشت.

از سوى دیگر، واژگان هر ملتى ابزار مفاهمه و تبادل اندیشه ها و انتقال خواسته هاى آن قوم است و روشن است نژادى که جهان بینى توحیدى ندارد و از علم معاد بى بهره است و جهان فرا طبیعى را افسانه مى پندارد، همه الفاظى که در ابتدا براى معانى خاص وضع مى کند یا برخى از آنها را از وضع اولى خود نقل مى دهد و یا بعضى از الفاظ بر اثر فقدان مصداق اولى خود از آن هجرت و به دیار مصداق یا معناى دیگر سفر مى کند، همه این تعیین و تعینها و وضع و نقل و هجرتها، در قلمرو مفاهیمى انجام مى پذیرد که مورد ادراک و فهم آن نژاد باشد و چیزى که هرگز در فاهمه یک ملت سابقه ندارد، معناى هیچ لفظى از الفاظ دارج بین آن قوم نخواهد بود.

از سوى سوم، قانون تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز مرسل و سایر صنعتهاى معانى و بیان و بدیع، در عین قبول آنها، هر کدام داراى محدوده ویژه است ؛ یعنى براى ملتى که هرگز معارف اسلام ناب، مانند حقیقت بسیط محض،اطلاق ذاتى حضرت حق تعالى قابل درک نبوده، منطقه کنایات و مجازات الفاظ به آن سمک عزیز المنال نخواهد رسید و همان طور که اگر وحى الهى بر سلسله جبال فرود آید، کوهها بر اثر قدرت توانفرساى وحى، متصدع و متلاشى مى شود، اگر معارف ناب نیز در قالب زبان تازى، بدون توسعه ادبى و تکامل واژگان و تحریر لغت از قید رقیت فهم دارج و رایج عرب فرو ریزد، یکى از دو محذور لازم مى آید: یا معارف خالص و سره، ناسره و مشوب خواهد شد یا شیرازه ادب عرب گسسته مى گردد؛ چون هیچ ظرفى بیش از مظروف خاص خود را تحمل نمى کند.

از این جا به زبان ویژه وحى و زبان خاص قرآن پى مى بریم که قرآن کریم مسائل مربوط به دنیا، ملک، ماده و لوازم آن و نیز بدن و احکام مخصوص ‍ آن و آسمان مادى و ملازمات آن و هر آنچه از سنخ حس، خیال، وهم و حتى بالاتر از وهم، یعنى عقل متعارف تازى زبانان آن روز بوده، همه آنها را به وسیله واژگان عرب و قانون محاوره عربى و سایر رسوم و فنون مفاهمه تادیه کرده است و هنوز هم به قوت خود باقى است ؛ اما معارف برین که در صقع عقل تازى و فارسى زبان نبود و در قلمرو اندیشه واضعان و مستعملان چنین الفاظى نمى گنجید و در حیطه فهمه ادیبان سوق عکاظ و سرایندگان سبعه معلقه و مانند آن خطور نمى کرد، بعد از اثاره دفائن عقول و تفهیم اصل مطلب فرا طبیعى، زمینه توسعه فرهنگى و افزایش ‍ ظرفیت لغت و تطور تکاملى واژگان را فراهم کرد.

البته توسعه فرهنگ مفاهمه، راههاى فراوانى دارد که بخشى از آن، دو طرح رایج (به نحو مانعه الخلو) است که در مورد واژگان ارائه شده است: یکى این که، الفاظ براى ارواح معانى وضع مى شود؛ گرچه واضعان ابتدایى، برخى از مراتب آن ارواح بلند را ندانند و بر اثر جهل یا غفلت از مراحل عالى، انحصار معنا در مصداق خاص را توهم کنند و طرح دیگر آن که گرچه الفاظ براى همان مرتبه از معنا که در مورد فهم واضعان ابتدایى است وضع مى شود؛ لیکن استعمال آنها درباره مصادیق دیگر یا تطبیق آن معنا بر مصداق برتر از قبیل توسعه و مجاز است و چون هر کدام از این دو طرح و مانند آن، نظیر ترتیب غایت و فائده در استعمال الفاظ، معیار استنباط قرار گیرد، جزو ره آورد تازه و بدیع قرآن است.

کسى که فقط زبان عرب را با همه شئون و فنون ادبى آن بداند، لیکن از نکته ابتکارى قرآن آگاه نباشد، هر چه کوشش عمیق در حفظ امانت ادبى داشته باشد، هرگز در استنباط معارف قرآن کامیاب نخواهد شد و از دام تفسیر به راءى که دست و پا گیر و عافیت سوز است رها نخواهد شد؛ زیرا جامه ادب جاهلى و کسوت صنعت تازى مناسب اندام بلند وحى الهى نیست و شهادت دواوین جاهلیت و ادیبان شعرپیشه جاهلى نسبت به معارف برین آسمانى، شهادت زور خواهد بود و قاضى محکمه واژگان عرب، متهم به ارتشاى خود محورى و ماده نگرى و طبیعت انگارى است: از جاهلى مپرسید امثال این مسائل ).

ادعاى قرآن کریم این است که بخشى از معارف برین قرآن و ره آورد وحى از قلمرو قدرت بشر بیرون است. این مدعا را مى توان از آیات زیر استنباط کرد:

۱– انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلونَ و انه فى اءم الکتاب لدینا لعلى حکیم (۳۶۷)؛ یعنى کتاب حاضر را به کالبد عربى آشکار قرار دادیم تا شما بعد از آشنایى به قوانین تازى و ادبیات عرب از مضامین آن بهره علمى و عملى ببرید و آن را تعقل کنید و همین کتاب، با حفظ عنوان قرآن بودن، رشته و ریشه رفیع و عمیق دارد و مطالب بلند آن تا ام الکتاب حضور دارد و همین قرآن عربى در نزد خدا به وصف علو و حکمت موصوف بوده، على حکیم است. بنابراین، هرگز با دستمایه سوق عکاظ تحصیل کالاى ام الکتاب میسور مفسر کم مایه نخواهد بود و با سرمایه سبعه معلقه تجارت على حکیم ممکن نیست.

تذکر: چون پیوند اءم الکتاب با عربى مبین به نحو تجلى است، نه تجافى طناب وحى و حبل متین قرآنى سراسر ملک و ملکوت را احاطه کرده، در همه این مراحل موجود است و چون معارف و حقیقت ام الکتاب به نحو رقیقت در الفاظ ویژه ظهور کرد نیل به بلنداى آن با دستمایه اندک و بضاعت مزجاه ادب شرک آلود حجاز و لائیک نجد و یمن ممکن نخواهد بود.

۲- کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ایاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون… (۳۶۸)؛ یعنى… فرستاده ما چند کار مى کند: یکى تلاوت آیات بر جامعه بشرى تا مردم خواندن کتاب خدا را فرا گیرند و دیگرى تهذیب ارواح و تزکیه نفوس، تا دلهاى جامعه پاک گردد و سومى تعلیم مطالب کتاب و معارف حکمت و چهارمى تعلیم چیزى که جامعه بشرى نه تنها آن را نمى داند، بلکه هرگز نمى تواند با ابزار دانشهاى عادى خود اعم از ادبى، فلسفى و عرفانى و… آن را فرا گیرد.

تدبر لازم در کلمه (ما لم تکونوا تعلمون ) چنین مى فهماند که آن سنخ از معارف برین، هرگز بدون تعلیم آسمانى، روزى فاهمه و رزق عاقله بشر نخواهد شد؛ چون تعبیر ( ما لم تکونوا تعلمون ) غیر از تعبیر ما لا تعلمون است و در این برنامه چهارم مى توان گفت که مراد آن تنها از سنخ علم حصولى یا حضورى نیست، بلکه از سنخ تهذیب و تزکیه نیز مى تواند باشد؛ یعنى گذشته از علوم نظرى، نزاهتهاى روحى و فضیلتهاى اخلاقى ویژه اى به وسیله فرستاده الهى بهره بشر مى شود که شاید خود جامعه انسانى اگر به حجت درونى و مصباح پر فروغ نهانى و نهادى خویش، یعنى عقل و فطرت رجوع کند و غبار اغیار را از اندام آن دور دارد و به آهنگ دلپذیر آن گوش فرا دهد و همه نصایح و مصالح آن را دریابد، باز هم بدون وحى نمى تواند به آن مقام تنزیه باریابد؛ زیرا گرچه در بخش فراگیرى کتاب و حکمت نیز تا حدودى این چنین است، اما مرحله والاى نزاهت روح و همچنین بخش ‍ فائق علم، اصلا در قلمرو بشر عادى پیدا نمى شود و هرگز در منطقه انسان متعارف حضور و ظهور ندارد؛ به طورى که نام آن هم فقط به نحو کنایه ( ما لم تکونوا تعلمون ) آمده و به علایم و شواهد یا علل و معالیل آن نیز هیچ گونه اشاره نشده است ؛ چنانکه درباره برخى از نعمتهاى غیبى بهشت نیز آمده است:... فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعین (۳۶۹)

شاید آن مقام برین و مستور از آن کسى باشد که به علم مکنون و نزاهت محجوب نایل آمده باشد؛ یعنى هم در معارف عقلى گذشته از تعلیم کتاب و حکمت، از (یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون ) که آن هم از برکات وحى الهى است، بهره ویژه برده باشد و هم در فضایل روحى گذشته از (یزکیهم ) که نصیب غالب پرهیزکاران مى شود، حظ وافرى از علم تنزیه و تهذیبى که جز با تعلیم غیبى نصیب انسانها نمى شود برده باشد و شاید اوحدى از اهل بهشت منظورشان از این که مى گویند الحمدلله الذى هدانا لهذا و ما کنا لنهتدى لولا ان هدانا الله (۳۷۰) این باشد که، نیل به چنین مقام منیع و رفیع به صرف عقل امکان پذیر نبود و راههاى عادى براى وصول به آن نارسا بود؛ بلکه عنایت ویژه وحى الهى توان چنین رهنمودى داشت.

به هر تقدیر، وحى الهى گذشته از محتواهاى رایج که در دسترس عقل بشر قرار مى گیرد، مطالبى دارد که فرا عقل دارج و به اصطلاح طور وراء طور است. آنگاه شرح آن مطالب فراعقل متعارف بر اساس خصوص معیار فرهنگ محاوره و با استمداد از محورهاى ادبى نژاد عرب و حصر آن در تنگناى سرمایه هاى زمینى نثر و نظم جاهلى یا مخضرم بدون تفسیر به راءى نخواهد بود.

تنها وظیفه مفسر در این گونه از معارف برین این است که: کاندرین جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش تا اولا، ابزار مفاهمه را از معلم کل دریابد و ثانیا، کیفیت به کارگیرى آن ابزار را از معلم اول، یعنى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و کسانى که به منزله روح ملکوتى و جبروتى آن حضرت هستند بیاموزد و ثالثا، کیفیت انتقال از ملک ادبیات عرب به ملکوت لطایف ادبى قرآن را از معلم کتاب و حکمت استفاده کند. و رابعا، کیفیت عروج از عربى مبین به اءم الکتاب و رقى از محدوده لغت به منطقه فرا لغت و باریافتن به على حکیم را از معلم ما لم تکونوا تعلمون فرا گیرد که بدون این مراحل یاد شده تفسیر قرآن با اکتفاى به همان قانون محاوره تازى زبانان گرچه فى الجمله میسور است، لیکن بالجمله مقدور نیست و خطر ابتلاى به تفسیر به راءى همچنان در حمى پیش بینى مى شود. شاید بخشى از تحدى جهانى قرآن کریم ناظر به همین مرحله (ما لم تکونوا تعلمون ) باشد که شرح آن بر عهده مبحث اعجاز است.

غرض آن که، تفسیر بخشى از قرآن اگر موافق با اءم الکتاب و مؤ الف با على حکیم نبود حتما باید مخالف آن نباشد؛ به طورى که اگر موافقت با معارف برین اءم الکتاب و مطالب رفیع و عمیق على حکیم شرط حتمى تفسیر صائب نباشد، مخالفت با آن حتما مانع چنین تفسیرى خواهد بود و در نتیجه، تفسیر مخالف با آن مرحله برتر، تفسیر به راءى است ؛ زیرا آنچه با سرمایه فرهنگ محاوره و دستمایه قانون مفاهمه عرب جاهلى، با همه گستردگى آن از ناحیه تشبیه، کنایه، استعاره، مجاز مرسل و…، از وحى سترگ دامن گسترى که حدى از آن به عربى مبین و حد دیگر آن به اءم الکتاب و به على حکیم محدود است مى توان بهره برد، حداکثر غیضى از فیض، جده اى از لجه و حبابى از عباب خواهد بود و روشن است که غیض را همه فیض پنداشتن و جده را لجه و حباب را عباب انگاشتن، وحى فراگیر را بر وهم محدود حمل کردن و سراب را بر آب ناب تحمیل کردن و تخیل سر آب رسیدن و سیراب شدن یعنى تفسیر قرآن به راءى خواهد بود و این همان است که حضرت استاد علامه طباطبایى (قدس سره ) به آن پرداختند که، نهى از تفسیر قرآن به راءى ناظر به طریف کشف است، نه مکشوف. (۳۷۱)

ضمنا مى توان از تعبیر حدیث ثقلین راجع به قرآن کریم به عنوان حبل ممدودى که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگر آن به دست مردم است: و هو کتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض (۳۷۲)، کمک گرفت ؛ زیرا حقیقت قرآن موجود متصلى است که مرحله الهى بودن آن با مرحله عربى مبین بودنش مرتبط است و تفسیر مرحله نازل برابر با قانون مفاهمه عرب بدون ملاحظه مرحله الهى آن از سنخ عضین کردن قرآن و تفسیر به راءى است. البته در پى چنین آب حیاتى رفتن تنها با همرهى خضر ولایت ممکن است و آن هم به مقدار ظرفیت. از این رو در همه مراحل لازم است اعتراف به عجز ضمیمه معرفت قرار گیرد.

آنچه از حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) درباره اهتمام به قرآن و محور قرار دادن آن و پرهیز از تحمیل هوا بر هدا و اصرار بر عطف هوا بر هدا و تحمیل هدا بر هوا رسیده است، مى تواند برخى از مباحث تفسیر به راءى را در برگیرد: الا ان کل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله، غیر حرثه القرآن، فکونوا من حرثته و اءتباعه، و استدلوه على ربکم و استنصحوه على انفسکم و اتهموا علیه آرائکم و استغشوا فیه اهواءکم (۳۷۳)، یعطف الهوى على الهدى، اذا عطفوا الهدى على الهوى و یعطف الراءى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراى (۳۷۴) البته منشاء تفسیر قرآن به راءى و نیز تفسیر سایر متون دینى دیگر به راءى، چنانکه گذشت، گاهى جهل علمى است و زمانى جهالت عملى ؛ گاهى شبهه علمى است و زمانى شهوت عملى ؛ گاهى بى مایگى و زمانى بیمارى ؛ گاهى تهى مغزى و زمانى سیه دلى.

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *