تفاوت قرآن با کتب علمى، در تبیین معارف
قرآن کریم چنانکه گذشت، در تبیین معارف الهى شیوه هاى ویژه اى دارد. اکنون به بررسى تفاوت قرآن کریم با کتب علمى در تبیین معارف مى پردازیم:
خداى سبحان در مقام تبیین رسالتهاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم گاهى از تلاوت آیات بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس سخن مى گوید: هو الذى بعث فى الاءمیین رسولا منهم یتلوا علیه ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه… (۵۰) و قرآن کریم را ره توشه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در ایفاى این رسالتها و دستمایه او در تعلیم و تزکیه انسانها معرفى مى کند: ( فذکر بالقران من یخاف وعید ) (۵۱) و کذلک اءوحینا الیک قرانا عربیا لتنذر اءم القرى و من حولها… (۵۲) و کذلک اءوحینا الیک روحا من اءمرنا ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا و انک لتهدى الى صراط مستقیم (۵۳)
بر این اساس، قرآن کریم نمى تواند مانند کتب علمى تنها به تبیین مسائل علمى و جهانشناسانه بپردازد و یا مانند کتب اخلاقى تنها به اندرز بسنده کند یا همتاى کتابهاى فقهى و اصولى به ذکر احکام فرعى و مبانى آنها اکتفا کند و به طور کلى شیوه هاى رایج و معمول در کتب بشرى را در پیش گیرد. این کتاب الهى در رسیدن به اهداف خود که با اهداف رسالت پیامبر جهانى، حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم متحد است، روشهاى ویژه اى را برگزیده است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
۱ استفاده گسترده از تمثیل براى تنزل دادن معارف سنگین و متعالى، که بحث آن گذشت.
۲ بهره گیرى از شیوه جدال احسن و پایه قرار دادن پیش فرضهاى مقبول خصم، در احتجاج با کسانى که در برابر اصل دین یا خصوص قرآن سرسختى نشان مى دهند.
۳ آمیختن معارف و احکام با موعظه و اخلاق ، و تعلیم کتاب و حکمت با تربیت و تزکیه نفوس و پیوند زدن مسائل نظرى با عملى و مسایل اجرایى با ضامن اجراى آن ؛ مانند این که پس از دستور روزه دارى به هدف آن، که تحصیل تقواست اشاره مى کند: یا اءیها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون (۵۴) و یا پس از بیان آفرینش لباسى که اندام انسان را مى پوشاند و بهترین نگهبان آن است: یا بنى ادم قد اءنزلنا علیکم لباسا یوارى سوءتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر… (۵۵) و در فضایى که سخن از حج و عمره خانه خدا مطرح است، چون حج و عمره مستلزم سفر است و سفر نیز زاد و توشه مى طلبد. از ره توشه تقوا که در سیر و سلوک به سوى خدا بهترین ره توشه است نام مى برد: و اءتموا الحج و العمره لله…َ الحج اءشهر معلومات… و تزودوا فان خیر الزاد التقوى (۵۶)
همچنین در کنار تبیین برخى از احکام روزه سفارش حفظ حدود و رعایت تقواى الهى آمده است: تلک حدود فلا تقربوها کذلک یبین الله ایاته للناس لعلهم یتقون (۵۷) و همراه با دستور دریافت زکات، تطهیر و تزکیه جان آدمى مطرح است: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها… (۵۸) و حتى در کنار ساده ترین دستورات مربوط به معاشرتهاى اجتماعى، مانند این که مهمان ناخوانده که قرار دید با صاحب خانه را قبلا تنظیم نکرده، در صورت اکراه و معذور بودن میزبان از پذیرش او باید بازگردد، از تزکیه روح سخن مى گوید:... و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم.
۴ داورى قاطع نسبت به اقوال و آرایى که از دیگران نقل مى کند. قرآن کریم همانند برخى از کتب متداول، مجمع اقوال نیست تا آراى مختلف را نقل کند و بین آنها داورى نکند، بلکه نقلهاى آن با داورى همراه است. از این رو، اگر مطلبى را نقل کند و سخنى در ابطال و رد آن نیاورد نشانه امضا و پذیرش آن است ؛ چنانکه از فرزند صالح حضرت آدم (علیه السلام ) نقل مى کند که معیار پذیرش عمل در نزد خدا تقواست: ( قال انما یتقبل الله من المتقین ) (۵۹) و آن را رد نمى کند و از این رو در برخى روایات این جمله با عنوان قول الله نامیده شده است (۶۰) و در کتب فقهى نیز به عنوان قول الله مطرح است. قرآن کریم بر اثر داشتن این ویژگى قول فصل نام گرفته است: ( انه لقول فصلَ و ما هو بالهزل ) (۶۱)
اما پس از نقل گفته منافقان، آن را ابطال مى کند: یقولون لئن رجعنا الى المدینه لیخرجن الاعز منها الاءذل و لله و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافین لا یعلمون (۶۲) سخن منافقان این بود که خود را عزیز مى پنداشتند و مؤ منان را ذلیل، لیکن خداوند بعد از نقل گفتار باطل آنها به بطلان آن پرداخت ؛ چنانکه قبلا در ابطال کلام باطل آنان درباره محاصره اقتصادى مسلمانان و انفاق نکردن به همراهان رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى تفرق آنان از اطراف پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سخنى را نقل و نقد و ابطال کرده است. (۶۳)
کتابى که از جانب خداى حکیم حمید تنزل یافته است و به عزت ( نفوذ ناپذیرى ) ستوده شده است، باطل را از هیچ جهتى بدان راه نیست: و انه لکتاب عزیزَ لا یایته الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید (۶۴)
تذکر: مواعظ و اندرزهاى قرآنى که در کنار احکام و معارف ذکر مى شود گاهى متاءخر است ؛ مانند مثالهاى گذشته و گاهى متقدم مانند و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن… (۶۵)
۵ پیوند دادن مسائل جهان شناسى با خداشناسى، یکى از مهمترین تفاوتهاى قرآن کریم با کتب علمى این است که کتب علمى تنها به بررسى و تبیین سیر افقى اشیا و پدیده هاى جهان مى پردازد؛ مثلا معدن شناس مى گوید آنچه اکنون در دل زمین یا کوه به صورت معدن خاصى وجود دارد از میلیونها سال قبل چه تطوراتى را پشت سر گذاشته و پس از این نیز با گذشت میلیونها سال، چه تحولاتى را در پیش رو دارد؛ اما قرآن کریم که کتاب هدایت و نور است، نه کتاب علمى محض، سخن از سیر عمودى پدیده هاى جهان و ارتباط آن از یک سو با مبداء و از سوى دیگر با معاد دارد؛ یعنى از مبداء فاعلى و مبداء غایى سیر و تحول موجودات سخن مى گوید؛ نظیر: الم تر اءن الله انزل من السماء ماء فاءخرجنا به ثمرات مختلفا اءلوانها و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف اءلوانها و غرایب سود (۶۶)، و هو الذى اءنشاء جنات معروشات و غیر معروشات و النخل و الزرع مختلفا اءکله و الزیتون و الرمان متشابها و غیر متشابه… (۶۷) اولم یر الذین کفروا اءن السموات و الاءرض کانتا رتقا ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شى ء حى اءفلا یؤ منون (۶۸). در این گونه از آیات مبداء فاعلى بارش باران و نیز سبب فاعلى حرکت حبه هاى جامه به خوشه ها و شاخه هایى که از حیات گیاهى برخوردار است و نیز مبداء اصلى احداث راههاى سفید و سرخ و سیاه کوهستانى و پدید آورنده انواع میوه ها و دانه هاى خوراکى سخن به میان آمده است.
غرض آن که، دانشهاى رایج علمى و فلسفى درباره پدید معین جهان، مانند ستاره و کوه و… یا درباره کل جهان بدون تعیین جزئى از آن، سیر افقى محض دارد؛ یعنى بررسى مى کند که پدیده اى معین با مجموع جهان، قبلا چه بوده و اکنون چیست و پس از این چه مى شود؛ اما از بیان سیر عمودى خالى است ؛ بر خلاف قرآن کریم که در تبیین علمى اشیا ( آن مقدار که تعرض کرده است ) و در تحریر فلسفى اصل جهان، مسیر عمودى را اضافه مى کند؛ یعنى مى گوید: مبداء فاعلى این کار کیست و چه مبداء غایى و هدف نهایى در نظر بوده است.
۶ گزینش صحنه هاى درس آموز تاریخى در تبیین قصه ها. قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا وقایع نگارانه در هر قصه آنچه رخ داده است بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایى مى پردازد که با هدف آن (هدایت ) هماهنگ باشد. سپس آن را به عنوان سنت الهى ( فلسفه تاریخ ) بازگو مى کند.
مثلا، نام حضرت موساى کلیم (علیه السلام ) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصه آن حضرت در ۲۸ سوره به طور گسترده تبیین شده است ؛ اما بخشهایى که به تاریخ و قصه محض باز مى گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات آن حضرت در قرآن نیامده، بلکه به نکات حساس و آموزنده داستان پرداخته است ؛ مثلا: از تاریخ تولد موسى و مدت شیر خوارگى او در قرآن چیزى نیامده، لیکن از سانحه مهم وحى الهى به مادر موسى از لحاظ انداختن کودک در دریا و ایجاد طماءنینه در قلب مادر و مژده بازگشت فرزند به مادر بعد از بزرگ شدن و به بزرگوارى رسالت رسیدن، سخن به میان آمده، و همچنین از تاریخ هجرت موسى از مصر به مدین و نیز زمان مراجعت وى از مدین به مصر گفتارى در قرآن نیست، لیکن از خدمتگزارى رایگان موسى براى تاءمین آب دام فرزندان شعیب و نیز از دامدارى دختران شعیب و همچنین از عفاف و پاکدامنى آنان و نیز کیفیت آشنایى موسى با شعیب و نحوه انتخاب کارگزار که باید در کار خویش امین و بر کار خود مسلط و نیرومند باشد و همچنین درباره مشاهده آتش و رفتن به سوى آن و شهود و استماع کلام توحیدى خداوند از درخت سخن به میان آمده است.
۷ یکى از اساسى ترین تفاوتهاى قرآن کریم با کتب علمى بشرى آن است که محور اصلى تعلیم در کتب بشرى علومى است که دستیابى به آنها میسور است ؛ اما مدار تعلیم در قرآن کریم علوم و معارفى است که انسانها بدون استمرار از نور وحى توان دستیابى به آن را ندارند: کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ایاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (۶۹) فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون (۷۰)
گرچه انبیاى الهى در علوم قابل دستیابى و مستقلات عقلى نیز استعداد بشر را شکوفا کرده اند: یثیروا لهم دفائن العقول (۷۱)، لیکن محور تعلیم آنان پرده برداشتن از غیب و نو آورى علمى و معرفتى براى بشر است. قرآن کریم با تعبیر دقیق ( ما لم تکونوا تعلمون ) به همین نکته اشعار دارد؛ زیرا این جمله به معناى آنچه نمى دانستید نیست، بلکه به معناى شما آن نبودید که از راههاى عادى آنها را بدانید است ؛ چنانکه خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با همه استعداد ویژه اى که داشت، مى فرماید: و اءنزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما (۷۲)؛ یعنى خداوند به تو معارفى آموخت که از راههاى متعارف توان فراگیرى آن را نداشتى و از این رو این ویژگى قرآن کریم اختصاص به دوران انحطاط علم ندارد، بلکه همواره و تا ابد، قرآن معلم علومى است که بشر را به آن راهى نیست.
قرآن کریم در برخى موارد خاص نیز این حقیقت را گوشزد مى کند که اسرار نهفته و پنهان عالم را تنها در پرتو نور وحى مى توان دید: کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و اءنتم لا تعلمون (۷۳) و این خطاب همه افراد را شامل مى شود، اعم از ضعاف، اوساط و اوحدى از اهل علم و عمل.
۸ بیان مصداق و پرهیز از کلى گویى. در کتب علمى متعارف نیست که در مقام تبیین یک حقیقت، مصادیق آن ذکر شود؛ مثلا در تعریف نیکى، نیکان معرفى شوند؛ اما قرآن کریم در آیات خود چنین شیوه اى را اعمال کرده است ؛ مثلا، در تبیین بر و نیکى مى فرماید: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و… (۷۴). مفسرانى که قرآن کریم را همانند کتب علمى پنداشته اند، در این گونه موارد در پى یافتن محذوف یا توجیهات دیگرى هستند تا اسلوب بیانى قرآن را با شیوه هاى متداول در کتب علمى هماهنگ بیابند؛ غافل از این که قرآن کریم یک کتاب علمى محض نیست و از روشهاى متعارف کتب علمى بشرى پیروى نمى کند. از این رو گاهى به جاى وصف، موصوف را بیان مى کند و این از روشهاى کلیدى قرآن است.
نمونه دیگر، آیه کریمه یوم لا ینفع مال و لا بنونَ الا من اتى الله بقلب سلیم (۷۵) است که هماهنگى مستثنا و مستثنى منه اقتضا مى کند گفته شود الا سلامه القلب ، لیکن از ذکر وصف صرف نظر شد و به بیان موصوف پرداخته شد تا همان طور که در آیه قبل، جامعه را به نیک شدن تشویق مى کند، نه آن که تنها نیکى را براى آنها تفسیر کند، در این آیه نیز، امت اسلامى را به سلیم القلب شدن برساند، نه آن که تنها سلامت دل را مایه نجات در قیامت معرفى کند.
تذکر: تبیین مصداق گاهى در آیات دیگر است، نه در همان آیه محل بحث ؛ چنانکه در آیه کریمه... فبشر عبادَ الذین یستمعون القول فیتبعون اءحسنه (۷۶) سخن از اءحسن الاءقوال است، لیکن مصداق آن در جاى دیگر چنین تبیین شده است: و من اءحسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من المسلمین (۷۷) و یا در سوره مبارکه حمد ذکرى اجمالى و کلى درباره نعمت یافتگان آمده است: ( صراط الذین اءنعمت علیهم…)، اما در سوره مبارکه نساء مصداق منعم علیهم تبیین شده است:… مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و… (۷۸)
۹ تکرار مطالب. تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد در هر مناسبت با زبانى خاص ادا شود تا ویژگى موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمى که هر مطلب تنها در یک جا بیان مى شود و تکرار آن سودمند نیست.سر لزوم تکرار در کتاب هدایت آن است که شیطان و نفس اماره که عامل ضلالت و عذابند، پیوسته به اضلال آدمى مشغولند و کار آنها گر چه کم مى شود، لیکن ترک نمى شود؛ از این رو تکرار ارشاد و هدایت نیز ضرورى است.
۱۰ یکى از ظرافتهاى ادبى و هنرى در بیان قرآنى تغییر ناگهانى سیاق است ؛ مثلا در جمله اى که چندین کلمه با اعراب رفع آمده، در اثناء، کلمه اى با اعراب نصب ذکر مى شود تا خواننده را متوقف کرده، به تاءمل وا دارد؛ مانند آیهلکن الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون یؤ منون بما اءنزل الیک و ما اءنزل من قبلک و المقیمین الصلوه و المؤ منون بالله و الیوم الاخر اولئک سنؤ تیهم اءجرا عظیما (۷۹)؛ زیرا در این آیه کریمه، پنج وصف یاد شده است که سیاق ادبى آنها مرفوع بودن آن اوصاف است ؛ چنانکه دو وصف مقدم (راسخون و مؤ منون ) ودو وصف مؤ خر ( مؤ تون و مؤ منون ) مرفوع است و در بین اوصاف مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده مى شود و آن وصف مقیمین است تا توجه متدبران در قرآن و تالیان کتاب الهى را به اهمیت نماز که ستون دین است جلب کند؛ همان طور که در نوشتن تابلوها، برخى از کلمات مانند واژه شهید با رنگ سرخ نوشته مى شود تا توجیه بیننده را جلب کند. پس گاهى با تغییر اسلوب و تعویض سیاق، به ویژگى محتوایى لفظ توجه داده مى شود.
بازدیدها: 144