خداوند یکتا را شاکریم که در آستانه ماه مبارک رمضان به محضر آیت الله خزعلی(دام عزه العالی) مشرف شدیم و از ایشان درباره سفارش مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در زمینه ترویج قرآن و قرآن خوانی در هیاتها سوال کردیم. آیت الله خزئلی(حفظهالله) حدود یکصد سال است که از عمر پر برکتش می گذرد، به سختی با عصا راه می رود، اما با ذهنی منسجم، حافظ و مفسر قرآنند. ایشان به گرمی از ما پذیرایی کردند، با ظرافت بسیار به تفسیر دو آیه پرداختند و در خاتمه نیز تذکرات ارشادی داشتند. توجه خوانندگان عزیز را به مطالب ایشان جلب می نمایم.
بسم الله الرحیم الرحیم
سوره فاتحه پنجمین سوره نازله قرآن است، قبل از آن سوره مدثر است که درآن می بینیم”لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا” پس از آن” غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ” نازل گردیده است. عده ای از مفسرین در تفسیر مغضوب اشاره به یهود و والضالین به نصارا دارند، در صورتی که باستناد تاریخ نزول قرآن نه یهود است نه نصارا، پیغمبر(ص) در طول 13 سال نماز خواندن در مکه نه با یهود طرف بودند و نه نصارا، از زمانی که به مدینه هجرت فرمودند به مسائل یهودیان و نصرانیان مبتلا شدند، ایشان در مکه با مشرکین روبرو بودند، پس چطور “غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ” به یهود و نصارا تفسیر و تعبیر می شود؟ جالب توجه است که حتی مرحوم صاحب مجمع البیان فرمودند: لکن اجمع العلما بر این که مراد ازالمَغضُوبِ یهود است و مراد از وَلاَ الضَّالِّينَ نصاراست! اجماع العلماء وقتی رای معصوم را برسانند حجت است. وقتی رای معصوم را نرساند، چه علمای شیعه و چه سنی اتفاق نظر داشته باشند، چه ارزشی دارد؟
این را من راهش را باز کردم و گفتم از نظر ادبی هم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ می خوانیم در صورتی که در آنجا باید غَيرَ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ باید می گفتیم و صراط الذین انعمت علیهم راه کسانی که نعمت را به آنها داده ای و به اینها غضب نکرده ای. این معلوم است که مال اهل بیت(ع) است نه یهود و نصارا، که هم به آنها غضب نکردی و هم گمراه نشدند.
عنایت داشته باشید که سوره “فاطر” از اهل کتاب تمجید می کند و این مطلبی که در این آیه است با آن تفسیر که نفی یهود و نصاراست اصلا جور در نمی آید، فلذا قرآن را باید با در نظر گرفتن تاریخ مورد توجه قرار داد و اینکه بدانیم سوره ها و آیات در چه شرایطی نازل شده اند بسیار مهم است، از نظر ادبی هم غیر المغضوب علیهم غیر صفت است نه اینکه استثنا باشد.
مساله ی دیگر معطوف به عبارت”لا رَیبَ فیه” در سوره بقره است(این سوره 87 به ترتیب نزول و اولین سوره ایست که در مدینه نازل شده است و 86 سوره قبلا در مکه نازل شده است.) وقتی که پرسیده می شود معنای آن چیست؟ مگر می شود، لا ریب فیه برای انسان منصف است و نه غیر منصف، یکی از محقیقن بزرگ گفته اند که لا ریب فیه برای منصف است، آنکس که منصف و با انصاف است لا ریب فیه اما اگر بی انصاف باشد اینطور نیست لا ریب فیه للمنصف و التناصف. کسیکه با قرآن می جنگد آن هم لا ریب فیه. در سوره های قبلی که در مکه نازل شده حساب و وارسی شده است. در سوره 50 اسرا در نزول گفته شده اگر می توانید مثل قرآن را بیاورید در سوره هود ذکر شده است که اگر می توانید ده سوره بیاورید در آنجا گفته شده لا ریب فیه و در سوره سجده گفته شده لا ریب فیه و در سوره سجده گفته شده لا ریب فیه، اینجا اول قرآن نیست سوره هشتاد و هفتم است، چطور در لا ریب فیه گیر می کنید و می گوئید لا ریب فیه للمنصفین نه؟ لا ریب فیه للمنصف و التناصف. حال ابوجهل هم لا ریب فیه؟ ولی می گوئید اگر شما مرد میدان بودید در مکه مبارزه می کردید ولی نتوانستید و قرآن گفت که مثل قرآن بیاورید، مثلا 10 سوره، مثل یک سوره و در نهایت نیاوردند.در ادامه اگر بپرسند للمتقین یعنی چه؟ نخست باید دید تقوا به چه معناست؟ تقوی یعنی پرهیزگاری یعنی پرهیز از هر چه بد است. هدی للمتقین برای کسی است که پر هیزگار است، پرهیز از هرچه بد است می کند. بگذریم از اینکه ما در احادیث داریم که دوری کردن از بدی ها برتر از کسب فضائل است. دوران جاهلیت و اِشرافِ اَشراف قریش را بر مناسبات مکه را در نظر بگیرید، حال یکی آمده است و می گوید من پیغمبرم؟ وظیفه عقلی ما این است که برویم و گوش بدهیم ببینیم چه می گوید؟ در زمان حضرت خاتم الأنبیا(ص) تبلیغات شدیدی در مکه شده بود که به بیانات حضرت گوش ندهند، اما شخصی علیرغم همه تبلیغات به پیشگاه حضرت آمد و پرسید شما چه می گوئید؟ حضرت فرمودند: من می گویم قرآن از جانب خداست و وی پرسید همین را می خواهم بدانم، در نهایت ایمان آورد. فلذا پرهیزگار کسی است که ابتدا ببیند چه کسی راست می گوید و چه کسی دروغ، اگر راست بود، بپذیرد، یعنی فردی که از دروغ دوری می کند و تقوی تصدیق راستگویی است. لذا هدایت قرآن برای کسی است که قرآن را بپذیرد و ادعای پیامبری درست را بپذیرد. ارتباط بهتر با آیات فقط از طریق اطلاع از تاریخ قرآن ممکن است و در این بین شان نزول آیات جایگاه ویژه ای دارند.
یکی از نیاز های بنیادین هر جامعه ای نیاز به معنویت است و جامعه ای که جمعیت جوان دارد و آنها در پهنه تعارض و تخاصم هجمه های رسانه ای بیگانه هستند، بهترین راهش آشنا کردن و مأنوس کردن جوانان با قرآن است. اگر جوانان بدانند که چه افرادی با قرآن مأنوس شدند و به کجا رسیدند هیچ گاه به غیر از قرآن نمی پردازند، یادداشتی از یک شهید 16 ساله ای همیشه مدنظرم است که می گوید خدایا در هفته هفت گناه کردم. شب شنبه بی وضو خوابیدم، شب یکشنبه در جمع با صدای بلند خندیدم، شب دوشنبه نماز شب را با حضور قلب نخواندم، شب سه شنبه فرمانده ام در سلام کردن بر من سبقت گرفت، شب پنجشنبه ذکر آنروز را فراموش کردم، روز جمعه می بایست 1000 صلوات می فرستادم، فقط 700 تا فرستادم، اینها گناهان من است، ببینید این نوجوان آمادگی روحی اش تا این حد بالا رفته که بدون وضو خوابیدن را گناه می داند!
شاید بپرسید سخنرانان، منبری ها و مداحان چه باید بکنند؟ نخست باید پایه ها را باور بکنند بعد خودشان می فهمند که چه باید بکنند. اینها نوعاً به اشعاری که مردم دوست دارند می پردازند. باید حقایق قرآنی را بگویند. قرآنی که در بین یک عده مردم جاهل (با سوادها به عدد انگشتان دست نبودند)، بزرگانی مانند سید مرتضی و علامه حلی را بوجود آورد بخاطر همین فهم از قرآن است. باید دید که این قرآن چه ها کرده است با مردم و همچنین ائمه اطهار که اینچنین افرادی بوجود آمدند.
مرحوم علامه جعفری در شب عیدی می خواستند شوخی بکنند به ایشان گفتند اگر زن زیبایی به شما بدهند و قول بدهند که 1000 سال با این زن زندگی بکنی؟، این را می خواهی یا اینکه یک لحظه امیرالمومنین (ع) را ببینی؟ علامه گفت من علی (ع) را انتخاب می کنم. بعد از این ماجرا علامه به خواب رفته بود که امیرالمومنین (ع) را در خواب دید و به او (علامه جعفری) گفت که می خواستی من را ببینی؟ حالا می توانی من را ببینی! این مطالب شوخی نیست. باید در حالات این افراد مطالعه و تفکر کرد.
خود ایشان برای شرح نهج البلاغه بیست و چند جلد مطلب نوشته اند که هنوز هم تمام نشده است. حالات و زندگی این افراد و بزرگان را ترویج کنید.در جای دیگر علامه قول داده بود که سر وقت در دانشگاه حاضر بشود، ایشان سر وقت آمد ولی گفت دخترم دقایقی پیش از دنیا رفته و من حال مناسبی ندارم و نمی توانم صحبت کنم ولی برای اینکه خلف وعده نکرده باشم آمدم.
شهید بابایی به همسرش گفت تو برو مکه من بعد می آیم و قبل از آن شهید شد، همسرش برگشت و فهمید شهید شده گفت: ما خانه خدا را زیارت کردیم و تو صاحب خانه را.
والسلام علیکم و رحمه الله.
بازدیدها: 69