چکیده
واژه «ولایت» و مشتقات آن، 233 بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ این الفاظ گاهى به صورت اشتراک لفظى و گاهى اشتراک معنوى، گاهى اوقات داراى معانى حقیقى و گاهى مهانى مجازى هستند. اگر دو موجود داراى ارتباطى عمیق بودند به گونه اى که نتوان بین آنها فاصله انداخت و آن دو و یا یکى بر دیگرى تأثیر و تأثر دانست، از واژه «ولایت» استفاده مى شود.
ولایت الهى بر دو قسم تکوینى و تشریعى است. تصرفات عام مربوط به همه موجودات را «ولایت تکوینى عام» و تصریفات خاص مربوط به اولیاى الهى و مقربات درگاه الهى را «ولایت خاص تکوینى» گویند. «ولایت تشریعى» در امور اجتماعى، اعتبارى و قانون گذارى، به معناى ارائه دستورالعمل و قانون گذارى، که در درجه اول به وسیله خداوند براى هدایت انسان ها و آن گاه خداوند این اختیار را به جانشینان خود واگذار مى کند.
قرب الهى، قربى اکتسابى است که در پرتو پیروى از دستورات الهى به دست مى آید که در سایه آن، بندگان مؤمن امور خود را به خداى متعال واگذار و بر او توکل مى کنند. مقربان درگاه الهى، داراى تقواى الهى بوده و از گناهان پرهیز مى کنند.
معانى ولایت و مشتقات آن در قرآن
چنان که گذشت، امام سجاد علیه السلام در بیان نورانى خود از خداوند خواستند که ایشان را در شمار کسانى قرار دهد که براى مقام قرب و ولایتش برگزیده است. درباره مقام قرب الهى سخن گفتیم. در این نوشتار در حد میسور به مفهوم ولایت الهى مى پردازیم. ماده «و ـ ل ـ ى» و مشتقات آن و از جمله واژه «ولایت» در فرهنگ اسلامى، بخصوص در آموزه هاى مکتب تشیع کاربرد فراوانى دارد و مسئله ولایت در مکتب تشیع جایگاه ویژه اى گرفته است. در قرآن 233 بار مشتقات ماده «و ـ ل ـ ى» استعمال شده است. از این تعداد، 110 بار به صورت فعل (ماضى، مضارع و امر) و 123 بار به صورت اسم آمده است که عبارت اند از ولىّ (44 مورد)، أولیاء (42 مورد)، ولایت (2 مورد)، مَوْلى و مَوالى (21 مورد)، أوْلى (11 مورد) و وَال، مَوُلِّى و أوْلَیان (هرکدام یک مورد). «ولایت» در لغت به معناى ناصر، سرپرستى، تدبیر و تصرف در اشیا و قرب است. با توجه به اینکه در مواردى واژه اى مشتقات و معانى گوناگونى دارد و گاه استعمال یک واژه در معانى گوناگون به صورت اشتراک لفظى و گاهى به صورت اشتراک معنوى است، همچنین برخى کاربردهاى معنایى، حقیقى و برخى مجازى هستند و همچنین کنایه، استعاره، اشراب و تضمین و سایر صنایع ادبى، که در علوم فصاحت و بلاغت تبیین شده اند، در استعمالات راه مى یابند. برخى از علماى لغت کوشیده اند که معانى گوناگون یک کلمه را به یک معنا ارجاع دهند که در مواردى دچار تکلف شده اند؛ چه اینکه در بسیارى موارد ارجاع چندین معناى یک واژه به معناى واحد، بسیار دشوار مى نماید. ازجمله معانى گوناگون ولایت، که واژه ولایت به نحو اشتراک معنوى در آنها به کار مى رود، به معناى قرب و اتصال و پیوستگى ارجاع داده مى شوند و لازمه قرب به چیزى، سرپرستى امور، نصرت و محبت خواهد بود. البته در کتاب هاى لغت فقط معانى گوناگون هر واژه احصا و معرفى مى شوند و به هیچ وجه کتاب لغت درصدد شناسایى معناى حقیقى از معناى مجازى یا شناساندن مشترک لفظى و مشترک معنوى نیست و شناخت این امور به دانش هایى چون علم بلاغت و علم اصول مربوط مى شود.
مفهوم ولایت الهى
براى روشن شدن مفهوم ولایت الهى، چنان که پیش تر نیز گفته ایم، یادآور مى شویم که برخى از واژگان فقط درباره امور حسى و مادى کاربرد دارند و درباره امور مجرد به کار نمى روند، اما برخى از واژگان هم در مورد امور محسوس به کار مى روند و هم در مورد مجردات، و کاربرد آنها در امور غیرمادى و مجرد، پس از تجرید جنبه هاى حسى و توسعه اى است که در معناى آنها صورت مى پذیرد. بر این اساس، اغلب مفاهیم غیرمادى ریشه در مفاهیم و معانى امور محسوس و مادى دارند که پس از تجرید جنبه هاى حسى و مادى از مفاهیم مادى، به صورت اشتراک بر امور مجرد نیز تطبیق داده مى شوند. از این نظر ما واژه اى را که در مورد امرى مادى و جسمانى به کار مى بریم، در مورد خداوند که مجرد است نیز به کار مى بریم.
براى نمونه، ما خداوند را على و عظیم مى خوانیم، درصورتى که مفهوم ابتدایى عُلو به چیزى که بالاى چیز دیگر قرار دارد، نسبت داده مى شود. درنتیجه، ما چیزى را که بالا قرار دارد، عالى و چیزى را که پایین قرار دارد، سافل مى دانیم. آن گاه به لحاظ وجود برترى و فوقیت در مفهوم عالى و پس از کنار نهادن جنبه هاى محسوس و مادى آن برترى و فوقیت، علّو معنوى را اختراع مى کنیم. درنتیجه، وقتى خداوند را على مى نامیم، این کاربرد به لحاظ برترى و تعالى معنوى خداوند بر سایر موجودات است؛ چه اینکه ما با توجه به علّو حسى و مادى، دست به اختراع علّو اعتبارى نیز مى زنیم و آن را به کسانى نسبت مى دهیم که به لحاظ مناصب اعتبارى و پست و مقام فراتر از دیگران قرار دارند. در این صورت، استعمال علّو در معناى حسى و معنوى حقیقى و استعمال سوم آن اعتبارى به حساب مى آید.
در مقام مفاهمه و براى انتقال مفاهیم معنوى انسان ناچار است از الفاظى که براى امور حسى وضع شده اند، استفاده کند و پس از تجرید مفهوم آن الفاظ از جنبه هاى حسى، به وسیله آنها مفاهیم معنوى را به مخاطبش ارائه کند. شاید قدرت انسان در انتقال از مفاهیم حسى به مفاهیم معنوى و تعمیم و توسعه مفهومى و نیز انتقال از معناى حقیقى لفظ به معانى مجازى و سایر تصرفاتى که ذهن خلاق انسان در مفاهیم و معانى صورت مى دهد و مورد اشاره خداوند در آیه «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» (رحمن: 4) است، باشد. براى فهم معناى ولایت، که بخصوص در فرهنگ شیعه جایگاه ویژه اى دارد، تا آنجا که در آموزه هاى اسلامى آمده است که قوام اسلام و فرهنگ شیعه به ولایت اهل بیت علیهم السلام است، (کلینى، 1377ق، ج 2، ص 21) همچنین براى فهم ولایت در کلام نورانى امام سجاد علیه السلام، در مناجات خود، باید به معناى لغوى ولایت، که در امور حسى به کار مى رود، نظر افکنیم، تا با لحاظ تناسب آن با ولایت خدا و اهل بیت علیهم السلام و ایجاد تغییر و توسعه مفهومى و تجرید آن از جنبه هاى حسى، آن را بر مورد بحث، تطبیق دهیم:
اصل ماده «و ـ ل ـ ى» براى قرب، پیوستگى و اتصال بین دو چیز به کار مى رود؛ به گونه اى که شى ء سومى بین آن دو فاصله نیندازد و هریک از آن دو چیز در دیگرى اثر بگذارد. پس مفهوم لغوى «و ـ ل ـ ى» داراى سه رکن است:
1. وجود دو چیز؛ 2. مقارنت و اتصال آن دو به یکدیگر و عدم توسط شى ء سوم بین آن دو؛ 3. تأثیرگذارى هریک بر دیگرى. این معناى لغوى، براى برخى از مشتقات «ولى» در قرآن نیز به کار رفته است؛ آنجا که خداوند مى فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 123)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، با کافرانى که به شما نزدیک اند، کارزار کنید و باید که در شما درشتى و سختى بیابند، و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.
«یلون» فعل مضارع و از ماده «ولى» است و در آن معناى قرب، نزدیکى و هم جوارى لحاظ شده است. خداوند در این آیه، به مسلمانان فرمان مى دهد که دشمنان دورتر آنان را از دشمنانى که در همسایگى و مجاورت آنان به سر مى برند و آنان را تهدید مى کنند، غافل نسازند، بلکه قبل از جنگ با دشمنان دور، با طوایف یهود که اطراف مدینه زندگى مى کنند و به دشمنى و تهدید مسلمانان مى پردازند، جهاد کنند.
با توجه به معناى ولایت در امور حسى و کاربرد آن در موردى که دو شى ء با یکدیگر متصل و نزدیک باشند و شى ء دیگرى بین آنها فاصله نیندازد، یا یکى از آن دو در دیگرى اثر بگذارد یا آن دو در یکدیگر تأثیر متقابل داشته باشند، همین واژه و واژگان هم خانواده آنها پس از تصرف و توسعه و تجرید از جنبه هاى حسى در امور معنوى و اعتبارى نیز به کار مى روند. پس اگر دو موجود داراى ارتباطى عمیق و تنگاتنگ بودند که بیگانه اى نتواند بین آن دو فاصله اندازد و یکى از آن دو در دیگرى تصرف و تأثیر داشت، یا آن دو در یکدیگر تأثیر و تصرف داشتند، براى حکایت از این ارتباط و نزدیکى از واژه «ولى» و «ولایت» استفاده مى شود. از این نظر وقتى مى نگریم که دو انسان چنان به یکدیگر علاقه مندند و ارتباط روحى عمیقى دارند که گویى روح و دلشان به یکدیگر پیوند خورده و هیچ فاصله اى بین آن دو وجود ندارد و این رابطه عمیق روحى باعث شده که در یکدیگر اثر بگذارند، گفته مى شود که بین آن دو، رابطه ولایت حاکم است. همچنین با توجه به اینکه خداوند از هر چیز به مخلوقات و ازجمله به انسان ها نزدیک تر است و خود مى فرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق: 16)؛ ما از رگ گردن به او نزدیک تریم. او بر همه مخلوقات خود ولایت تکوینى دارد و سرپرستى، اداره و تدبیر همه امور و شئون موجودات و ازجمله انسان به وسیله خداوند انجام مى شود. این ولایت تکوینى عام است و بر همه مخلوقات و ازجمله انسان ها، بنا بر ظرفیت ها و اقتضائات وجودى که خداوند در آنها قرار داده است، اعمال مى شود.
اقسام ولایت الهى
1. ولایت عام تکوینى خداوند
خلق موجودات و تصرفاتى که خداوند درباره موجودات انجام مى دهد و تدبیر همه شئون آنها ناشى از ولایت تکوینى خداوند است. با توجه به این ولایت تکوینى عام الهى است که ما همه امور عالم را به خداوند نسبت مى دهیم و خداوند مى فرماید: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل عمران: 145)؛ و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد.
در آیه اى دیگر ایمان آوردن به ولایت اللّه و تدبیر و حاکمیت مطلق او بر جهان هستى نسبت داده شده است: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ…» (یونس: 100)؛ و هیچ کس را توان آن نیست که ایمان بیاورد، مگر به خواست خدا… .
وقتى خداوند به همه هستى و امور، ولایت و حاکمیت داشت، اراده و اختیار انسان نیز از بستر ولایت او اعمال مى گردد و انسان چیزى را مى تواند اراده کند و برگزیند که اراده خداوند به آن تعلق گرفته باشد. خداوند در این باره مى فرماید: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیما حَکِیما» (انسان: 30)؛ و شما نمى خواهید مگر آنکه خدا بخواهد؛ همانا خداوند دانا و باحکمت است.
جهان آخرت نیز عرصه حاکمیت خداوند و ولایت اوست و در روز قیامت که حجاب ها از برابر دیده بندگان کنار خواهد رفت، همگان درمى یابند که همه کارها با اراده و مشیت الهى انجام مى پذیرد و اراده اى جز اراده الهى مؤثر و کارساز نیست: «هُنَالِکَ الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِّ…» (کهف: 44)؛ آنجا (در روز رستاخیز) یارى و کارسازى تنها از آن خداست… .
در آیه اى دیگر مى فرماید: «یوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا یخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَى ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» (غافر: 16)؛ روزى که نمایان شوند، هیچ چیز از آنان بر خدا پوشیده نباشد، [ندا آید که ]امروز پادشاهى که راست؛ بر خداى راست، آن یگانه بر همه چیره.
2. ولایت خاص تکوینى خداوند
البته خداوند داراى ولایت تکوینى خاص نیز هست که درحق اولیاى خدا و ره یافتگان به تعالى و کمال اعمال مى گردد و بر اساس آن خداوند حتى افکار و رفتار اختیارى آنها را در جهت تعالى و کمال تدبیر و هدایت مى کند. خداوند درباره این ولایت تکوینى خاص خود مى فرماید: «اللَّهُ وَلِى الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ…» (بقره: 257)؛ (خدا سرپرست و کارساز مؤمنان است و آنان را از تاریکى ها به روشنایى مى برد… .
لازمه ولایت خاص الهى محبت است و از این نظر اگر کسى مشمول ولایت خاص خداوند قرار گرفت، محبوب خداوند نیز هست و چون محبت طرفینى است، ولایت به معناى محبت نیز طرفینى است و وقتى خداوند ولىّ کسى گردید، او نیز ولىّ خدا مى گردد و بر این اساس ما درباره امیرمؤمنان علیه السلام که بنده برگزیده خداست مى گوییم: «أشهدُ أنَّ عَلیا وَلى اللّه.»
وقتى کسانى به خداوند تقرب جستند و فقط با او سروکار داشتند و همواره به یاد خداوند بودند و پیرو محض دستورات او گردیدند، خداوند نیز امور آنان را تدبیر مى کند و در پرتو ولایت الهى، آنان به مصالح و منافع واقعى دنیوى و اخروى دست مى یابند. در برخى از آیات این ولایت که درحق مؤمنان اعمال مى گردد، با واژه «مولى» به کار رفته است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ» (محمد: 11)؛ این [فرجام هلاکت و نابودى براى کافران] ازآن روست که خدا یار و یاور مؤمنان است و کافران را یار و یاورى نیست. وقتى خداوند بر بندگان مؤمن خاص خود ولایت داشت، آنان به خداوند توکل مى کنند و تقدیر و اصلاح امور را به او واگذار مى کنند. البته این ولایت به تناسب اختلاف مراتب ایمان اشخاص متفاوت مى گردد و هرکس از ایمان قوى ترى برخوردار بود، اعمال ولایت الهى درحق او قوت و وسعت بیشترى خواهد داشت. این ولایت الهى درباره برخى از بندگان مؤمن به مرحله اى مى رسد که اراده و خواست خداوند جانشین اراده و خواست آن بندگان مى شود و همه تصمیمات و کارهاى آنها از مسیر ولایت خاص الهى انفاذ و اجرا مى گردد؛ چنان که خداوند در حدیث قدسى درباره بندگان مطیع و فرمان بردار خود که افزون بر انجام تکلیف الزامى، مى کوشند که با انجام مستحبات به خداوند تقرب جویند، مى فرماید: «من گوش او مى گردم که با آن مى شنود و چشم او مى گردم که با آن مى بیند و دست او مى گردم که با آن برمى گیرد، اگر از من چیزى بخواهد به او مى دهم و اگر به من پناه آورد پناهش مى دهم.» (دیلمى، 1412ق، ج 1، ص 91)
همچنین با توجه به آنکه در پرتو بندگى و کسب رضایت پروردگار، بنده مشمول ولایت خاص الهى مى شود، خداوند امور و شئون وجودى وى را اداره و تدبیر مى کند و اراده و اختیار خداوند جایگزین اراده و اختیار او مى گردد و کارهاى انسان بر وفق مراد و مصلحت و در مسیر سعادت انجام مى پذیرد.
امام حسین علیه السلام در دعاى عرفه، از خداوند درخواست مى کنند: «اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى عَنْ تَدْبیرى وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى»؛ خدایا، با تدبیر خود مرا از تدبیر در کار خویش بى نیاز گردان و با اختیار خود [امورم را به انجام رسان] مرا از اختیار خود بى نیاز گردان.
3. ولایت تشریعى خداوند
یکى از اقسام ولایت، ولایت در امور اجتماعى است که جعلى و اعتبارى مى باشد و ما در حوزه مباحث اسلامى از آن به ولایت تشریعى تعبیر مى کنیم. اگر بر اساس سازوکار قانونى این ولایت به کسى سپرده شود، مثلاً اگر سرپرستى و ولایت بر جامعه اى به کسى سپرده شود، او متصدى امور آن جامعه و حاکم و والى به حساب مى آید و دیگران ملزم به اطاعت از او هستند. همچنین اگر کسى متولى موقوفه اى گردید، امور مربوط به آن موقوفه و رعایت مصالح وقف با نظر و صلاحدید او انجام مى پذیرد و هر تصرفى که از ناحیه دیگران و بدون اجازه او انجام پذیرد نامشروع است. این ولایت یک طرفه است و تنها مربوط به کسى است که ولى و یا والى جامعه اى انتخاب شده است. در این صورت وقتى کسى ولىّ و والى جامعه گردید، اوست که به جامعه ولایت دارد و جامعه ولایتى بر او ندارد. ازآن رو که این ولایت، اعتبارى است و مقامى حقیقى به حساب نمى آید، متصدى آن باید نصب شود و در صورت از دست دادن شرایط عزل مى گردد. از منظر ما مسلمانان ولایت تشریعى که به معناى ارائه دستورالعمل ها و قانون گذارى هاى الهى است، در درجه اول به وسیله خداوند و براى هدایت انسان ها صورت مى پذیرد. آن گاه خداوند این منصب را در اختیار جانشینانش مى گذارد و آنان موظف اند که دستورات و قوانین الهى را در اختیار مردم بگذارند و همچنین آنان از جانب خداوند وظیفه حاکمیت بر مردم را نیز بر عهده دارد و مردم موظف به اطاعت از آنها هستند. افزون بر آنکه رسول خدا صلى الله علیه و آله عهده دار حکومت و ولایت تشریعى بر جوامع اسلامى است، از منظر شیعه، این ولایت پس از آن حضرت به ائمه اطهار علیهم السلام سپرده شده است و ازاین رو ولایت تشریعى ائمه اثناعشر علیهم السلام و وجوب اطاعت از آنان از مقومات و رکن اساسى اعتقاد ما به امامت اهل بیت علیهم السلام است. دایره ولایت تشریعى ائمه علیهم السلام بیشتر مربوط به احکام و مسائل اجتماعى است؛ مانند انواع معاملات، حقوق، وظایف اجتماعى، جهاد، مسائل سیاسى و بین المللى و مسائل اقتصادى. پس از امام معصوم علیه السلام و در زمان غیبت که مردم دسترسى به امام معصوم علیه السلام ندارند، در موارد فوق مردم باید به فقیه جامع الشرایط مراجعه کرده و از او اطاعت کنند. این اطاعت نیز مثل وجوب اطاعت از پیامبر و ائمه علیهم السلام مطلق است و همه موارد را شامل مى شود، مگر دلیل خاصى داشته باشیم که بعضى موارد را استثنا کرده باشد و ولایت در آن را خاص معصوم علیه السلام دانسته باشد. البته با توجه به اینکه وجود چند حاکم مستقل و در عرض هم براى اداره یک جامعه ممکن نیست، بدیهى است که در صورت تعدد فقها در یک زمان، از میان آنها یک نفر باید عهده دار این امر شود. چنین فقیهى جانشین امام معصوم علیه السلام و اطاعتش مثل اطاعت امام معصوم علیه السلام واجب است.
برخى از آیات قرآن ناظر به ولایت تشریعى و اجتماعى است، ازجمله آیه «إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده: 55)؛ همانا دوست و سرپرست شما خداست و پیامبرش و کسانى که ایمان آورده اند؛ آنان که نماز را بر پا مى دارند و زکات مى دهند درحالى که در رکوع اند.
با توجه به اینکه آیه فوق در بین آیاتى قرار گرفته که از پیروى اهل کتاب نهى مى کنند و نیز با توجه به آیه بعد، منظور از ولایت در آن، ولایت تشریعى است و خداوند در آیه شریفه درصدد جعل ولایت تشریعى بر پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام است.
ارتباط قرب الهى با توکل به خدا و واگذارى امور به خداوند
چنان که متذکر شدیم، بجز قسم اخیر، سایر اقسام ولایت، ازجمله ولایت به معناى قرب و پیوستگى تکوینى هستند؛ چه اینکه قرب بین دو موجود ذى شعور به معناى ارتباط خاص روحى و قلبى بین آن دو است که امرى حقیقى به حساب مى آید.
سایر معانى ولایت نظیر نصرت، محبت و سرپرستى لوازم معناى ولایت که همان قرب و پیوستگى است، به حساب مى آیند و این قرب در صورتى تحقق مى پذیرد که دو موجود کاملاً با یکدیگر ارتباط و اتصال برقرار کنند و بیگانه اى بین آن دو فاصله و جدایى نیندازد. حال به یک معنا خداوند قریب و نزدیک به همه موجودات، ازجمله انسان هاست و این قرب عام تکوینى خداوند، امتیازى به حساب نمى آید؛ چه اینکه کفار نیز از این قرب برخوردارند. قربى که امام سجاد علیه السلام از خداوند درخواست دارند، قرب اکتسابى است که در پرتو پیروى از دستورات خداوند، بندگى و خودسازى تحصیل مى گردد و از این نظر خاص بندگان برگزیده و مؤمن خداست و تنها آنان از این امتیاز عالى برخوردارند. در سایه این ولایت و قرب خاص است که آن بندگان مؤمن کارها و امورشان را به خداوند واگذار مى کنند. طبیعى است وقتى انسان با طیب خاطر امورش را به خداوند وامى گذارد که سنت هاى الهى را بشناسد و کارها و تدبیرهاى الهى را مطابق مصلحت واقعى و برخاسته از حکمت بداند. وقتى انسان در مورد دعاوى و اختلافات، کسى را به عنوان وکیل خود انتخاب مى کند که او را آشناى به قوانین حقوقى و جزایى و سازوکارهاى دفاع از موکل و احقاق حقوق او بداند و مطمئن باشد که آن وکیل قصد یارى او را دارد. کسى که بر خدا توکل مى کند و کارهایش را به او وامى گذارد و به قضاى الهى راضى مى گردد، باید بداند که چه بسا برخى از تقدیرات الهى برحسب ظاهر به ضرر او هستند و خداوند بندگان خود را با بلا و گرفتارى ها نیز مواجه مى گرداند و از این طریق آنها را مورد آزمایش قرار مى دهد.
خداوند در این باره مى فرماید: «و هرآینه شما را به چیزى از بیم و گرسنگى و کاهش مال ها و جان ها و میوه ها مى آزماییم و شکیبایان را مژده ده؛ آنان که چون مصیبتى (پیشامد ناخوشایندى) به ایشان رسد، گویند: ما از آن خداییم و به سوى او بازمى گردیم. آنان اند که درودها و بخشایشى از پروردگارشان بر آنهاست و ایشان اند راه یافتگان.» (بقره: 155ـ157)
برخى به دنبال زندگى راحت و بدون دردسر هستند و از سختى ها و گرفتارى ها گریزان اند، درصورتى که سختى ها و گرفتارى ها لازمه زندگى اند. بر اساس سنت الهى، انسان ها چنان که با خوشى ها و راحتى ها مواجه مى گردند، باید با تنگناها و مشکلات نیز مواجه شوند و به واقع خوشى ها و سختى ها ابزار آزمون انسان ها هستند و هیچ کس را گریزى از آزمون الهى نیست و در بوته آزمایش اوست که صالح از ناصالح و بندگان صادق از مدعیان دروغین بازشناخته مى شوند: «
آیا مردم پنداشته اند همین که [به زبان ]گویند ایمان آوردیم آنان را وامى گذارند (رها مى کنند) و آزموده نمى شوند؟ و ما کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، تا خداوند همانا کسانى را که راست گفتند معلوم کند و دروغ گویان را نیز معلوم کند.» (عنکبوت: 2ـ3)
کسى که به خداوند توکل مى کند، باید بداند که خداوند کار بیهوده انجام نمى دهد و همه سنت ها و تدبیرهاى خداوند منطبق بر حکمت الهى است و آن گاه با چنین باورى و توفیقى که در زمینه بندگى خالصانه خداوند کسب کرده است، از خداوند درخواست مى کند به تدبیر امور او بپردازد و او را مشمول ولایت خاص خود گرداند؛ چنان که وقتى کسى به ولایت اعتبارى دیگرى بر خود تمکین مى کند، به آنچه او انجام مى دهد و قضاوتى که در حقش روا مى دارد، رضایت مى دهد. اگر حاکم عادل، سهمى مساوى با دیگران و ازجمله سهمى مساوى با سهم فقرا از بیت المال براى او تعیین کرد، مخالفت نمى کند و بر او خُرده نمى گیرد که چرا در تقسیم بیت المال موقعیت و شئونات افراد را در نظر نگرفته است. یا اگر قاضى بر اساس قوانین و دستورات قضایى اسلام حکم کرد که بر مجرم حد جارى کنند، به این بهانه که اجراى حدود با مصالح اجتماعى سازگار نیست و اگر کسى گناهى مرتکب شد و مثلاً زنا کرد، نباید او را تازیانه بزنند و آبرویش را نزد دیگران بریزند، با حکم قاضى و حکم خدا مخالفت نمى ورزد، بلکه او اجراى حدود الهى را ضرورى و منطبق با مصالح واقعى دانسته و بر این باور است که در سایه حدود الهى است که جامعه سالم مى ماند و از آفت و فساد محفوظ مى شود.
بر این اساس خداوند مى فرماید: «به هر زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در [کار] دین خدا نسبت به آن دو دل سوزى نکنید، و باید گروهى از مؤمنان کیفر آن دو را حاضر و شاهد باشند.» (نور: 2)
شرایط نیل به ولایت معصومان علیهم السلام
در پایان بحث، دو روایت درباره شرایط نیل به ولایت ائمّه اطهار علیهم السلام ذکر مى کنیم. در روایت اول، امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خاص خود به نام عبداللّه بن جندب مى فرمایند: «پسر جندب، به شیعیان ما ابلاغ کن و به آنها بگو: این طرف و آن طرف نروید. به خدا سوگند به ولایت ما نمى رسید، مگر با ورع و کوشش در دنیا و مواسات با برادران در راه خدا… .» (مجلسى، بى تا، ج 78)
کسى به ولایت اهل بیت عصمت علیهم السلام نائل مى گردد که تقوا داشته باشد و از گناهان بپرهیزد و در راه انجام وظایفش تلاش چشمگیر و فراوان از خود نشان دهد. همچنین نسبت به برادران دینى خود احساس همدردى و همیارى داشته باشد؛ فقط به فکر خود نباشد، بلکه درصدد خیرخواهى و کمک به آنان برآید و آنچه براى خود مى خواهد و مى پسندد، براى آنان نیز بخواهد.
در روایت دیگر امام باقر علیه السلام در یکى از سفارش هاى خود به جابربن یزید جعفى مى فرمایند: «اى جابر… و بدان که تو دوست ما شمرده نخواهى شد تا [چنان شوى که] اگر تمام مردم شهرت جمع شدند و گفتند: “تو مرد بدى هستى” این سخن محزونت نسازد و اگر گفتند: “تو مرد خوبى هستى” تو را خوشحال نکند، ولى نفس خود را بر کتاب خدا عرضه دار.
پس اگر پوینده راه قرآن بودى و در آنچه قرآن بى رغبتى بدان را خواسته است، زاهد بودى و به آنچه قرآن بدان ترغیب کرده است، میل و رغبت داشتى و از تهدیدش ترسان شدى، در این صورت پابرجا باش و تو را مژده باد که بى شک آن سخنان که درباره ات گفتند، هیچ زیانى به تو نخواهد رساند و اگر از قرآن جدا شده اى، پس دیگر به خود بالیدنت براى چیست؟» (همان، ب 22)
منظور از ولایتى که امام سجاد علیه السلام در مناجاتش از خداوند درخواست مى کنند، این است که انسان کاملاً تسلیم وى شود و امورش را به او واگذارد و از صمیم دل به تدبیرهایش راضى گردد. فقط به خداوند امید داشته باشد و از وى بترسد و از غیر او ترس و بیمى به خود راه ندهد. تعریف و تمجید دیگران او را خوشحال و مغرور نسازد و بدگویى دیگران او را ناراحت نکند.
منابع
ـ دیلمى (1412ق)، ارشادالقلوب، قم، شریف رضى.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب (1377ق)، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
ـ مجلسى، محمدباقر (بى تا)، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
بازدیدها: 223