بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام به محضر همه ی عزیزان می دانم اشباع شدید از مباحث خاص سرور عزیزمان جناب آقای حدادیان. من سعی می کنم یک بحث جداگانه در حوزه ی ادبیات مطرح کنم، هر چند درس دادن بعد از جناب آقای حدادیان کار بسیار سختی است، اما خب بر حسب وظیفه معلمی، ما وظیفه مان است که کار خودمان را انجام بدهیم، اگر توانش را داشتیم و شرایطش بود قبل از ایشان درس می دادیم که ایشان خلأ های ما را پر کنند، اما خب بعد از ایشان دیگر قرعه چنان افتاده که خدمت عزیزان بحث ارائه بدهیم. امشب می خواهم در باره ی ویژگی های یک شعر و یک مدیحه صحبت کنم، چون ولادت حضرت زهرای مرضیه (س) را در پیش داریم. هفت شاخه مدح را من برای شما روی تابلو می نویسم، برای هر کدام هم مثال می زنم و بعد هم یک شعر شاخص را ان شاءالله روی تابلو مطرح می کنیم، هم وزنش را آموزش می دهیم و هم معیارهای متن را در باره ی آن شعر با مبحثی که ارائه می دهیم شما تطبیق می دهید.
شما هر شعری را که می خوانید اگر به عنوان مدح به شما ارئه می شود از این هفت شاخه ای که اسم می برم خارج نیست، حتی اگر مرثیه هم بخوانید(حالا چون شهادت حضرت زهرا(س)فاطمیه دوم هم در پیش داریم)، ما مرثیه هم که می خواهیم انتخاب کنیم، یک بخش مهمش مدیحه و حماسه است، بنابراین از بحثمان خارج نیست. حالا من می خواهم شعر انتخاب کنم، شعری که به عنوان مدیحه یا مرثیه باشد، چون گفتیم در مدیحه هم باید مرثیه باشد، به این بخش مدیحه خیلی دقت کنید، دلیل دیگری که این بحث را انتخاب کردم این است که از گذشتگان تا امروز، بزرگان ما به ما سفارش کرده اند که هر وقت می خواهید مرثیه بخوانید ابتدا حضرات معصومین را با یک مدیحه خاص معرفی کنید، یعنی فقط اجرای ما مرثیه و روضه نباشد، به همین خاطر ضرورت دارد که ما موضوع مدح را همین الان از نظر علمی ببندیم وخیالمان راحت باشد که آنچه را که انتخاب کردیم قابل دفاع است، بنابراین ما هفت شاخه مدح داریم، اگر عنوان بحث درست باشد، “مدیحه پردازی”، شاخه های متفاوتی دارد، اولین نمونه ای که شما زیاد شنیده اید و غیر قابل دفاع است، مدح و وصف ظواهر اهل بیت است؛ مثلا شاعری که می آید برای چشم های حضرت عباس شعر می گوید،(چشم های قشنگ عباس دل ها را هوایی کرده)یا (مثل زهرا مادرش از همه و…) و از این نمونه ها، این ها نمونه هایی هستند که دو تا عیب بزرگ دارند، عیب بزرگشان این است که از تعریف مدیحه خارج هستند، چون مدیحه یعنی ستایش، وقتی شما می خواهی یک شخصی را ستایش کنی، شما اگر بخواهی یک بزرگی را ستایش کنی میایی ویژگی های رفتاری و گفتاری و شخصیتی اش را به افراد معرفی می کنی. الان ذکر خیر مرحوم آقای سلحشور شد، شعری که آقای حدادیان خواندند را نگاه کنید، در آن مدیحه، در آن شعرشان ویژگی های مرحوم سلحشور بود، از قیافه آقای سلحشور حرف نزدند که! بنابراین ما وقتی می خواهیم اهل بیت را معرفی کنیم از وصف ظواهر باید بپرهیزیم، اولین نکته منفی که دارد این است که بجای مدح اهل بیت داریم به ظواهر نگاه می کنیم، دومین عیب این است که این شاعر کج اندیشی و سطحی نگری دارد، چون یک جریان انحرافی در ادبیات ما از گذشته بوده، چون قصیده سرایان قدیم در مدح شاه و در حقیقت معشوقشان، به ظواهر می پرداختند، حالا معشوق عوض شده، شده امام زمان(عج) ولی همان روش غلط هست، پس این نگاه سطحی هم در شعر نباید باشد به این دو دلیل سعی می کنیم از وصف ظواهر بپرهیزیم؛ ممکن است یک فردی بگوید که مثلا در وصف امام زمان(عج) در کتب روایی ما مثل “بحار” در وصف ظواهر اهل بیت توصیف هایی شده است، بله، من هم انکار نمی کنم و می پذیرم و روی چشمم می گذارم، اما جایگاه شعر و جایگاه مدیحه جایگاه عرضه این حرف ها نیست، به ویژه اگر که فقط این چیزها باشد، گاهی اوقات یک شاعری مثلا یک مثنوی می سازد پنجاه بیت، یک بیتش وصف ظاهر است، ایرادی ندارد(سلمنا) ولی اگر کل شعر وصف چنین نمونه هایی باشد، یا سرود هایی که بعضی از آقایان مداح ها در بعضی از مناسبت ها می خوانند، این ها معمولا در همین محور است، بنابراین تقریبا می شود بگویی که غیر قابل دفاع.
توجه داشته باشید که هدف ما در مداحی، مدیحه و ستایش گری اهل بیت است؛ اگر می خواهید مردم را شیفته اهل بیت کنید، باید شیفته مرام اهل بیت کنید و مرام اهل بیت باید در شعر ها نشان داده بشود نه قیافه آن ها، قیافه آن ها را مردم ترسیم کردند، همه قیافه های اهل بیت را نورانی می دانیم، یعنی لزومی ندارد که در این موارد اصرار کنید و فردی سراغ این موارد می رود که دستش خالی باشد. اصلا بعضی از این شعر ها غلط است، مثلا: اگر آن ماه نمونه رخ خود را بنمونه / همه بت های جهان را سرجاشون می نشونه، حالا مصراع دومش خوب است اما بنمونه یعنی چی! یعنی ما انقدر افتادیم در فضای وصف ظواهر که اصلا به زبان شعر هم توجه نداریم؛ بعد هم یک عده ای بی توجه می گویند چون آقای فلانی خوانده حتما خوب است دیگه. شما آن آقای فلانی هستید، باید حواستان باشد که از این به بعد درست و دقیق انتخاب کنید و بخوانید؛ این نکته اول.
نکته دوم مایه گذاشتن از اولیا است به تعبیری “تنقیص”، تنقیص یعنی ناقص شمردن، یعنی به قول معروف شما از شخصیت حضرت موسی خرج کنی، از شخصیت یوسف خرج کنی برای اینکه امیرالمومنین(ع) را ببری بالا، این هم کار درستی نیست، مثلا بعضی از شعرا حالا عنوان تنقیص را بگذارید در کنار مایه گذاشتن یا مقایسه کردن، امام با اولیا؛ مثلا : می گویند عیسی در خانه ات می آید برای کسب بیماری؛ موسی جارو کش در خانه ات است و… ، این ها درست است که برای حضرات اولیا و انبیاء خیلی مقام بالایی است ولی شما در این نوع شعر ها مدح امیرالمومنین(ع) را نمی بینید، مدح موسی و عیسی را دارید می بینید؛ پس باز هم با همان هدف اصلی که ما دنبالش هستیم سازگاری ندارد ، یادتان باشد شعری را که دارید انتخاب می کنید، شما را گول نزند، عزیزان یکی از محور های مهم ادبیات انتخاب شعر است. برگردم به بحث هایی که قبلا خدمتتان رسیدم و عرض کردم؛ اینکه یکی از مهم ترین هنرهای مداح انتخاب شعر است و بعد خوب خواندن است، بعد در بحث خوب خواندن می رویم سراغ درست خوانی و زیبا خوانی؛ یعنی شما هرچه هم درست بخوانی، زیباهم بخوانی، شعرت خوب نباشد فایده ای ندارد، بنابراین در بحث انتخاب شعر دومین نکته را که ما باید مواظب باشیم در مدح اهل بیت، این است که شاعر از چه زاویه ای نگاه کرده، یک وقتی شاعر می آید زبان حال امیرالمومنین(ع) را می گوید، می فرماید: امیرالمومنین(ع) من از آدم بالاتر هستم، چرا؟ آدم نباید گندم می خورد ولی خورد، ولی من می توانستم بخورم اما نخوردم، این مدح مولا است؛ اما اینکه بگوییم آدم می آید در خانه ی تو جارو می کشد، این دیگر مدح مولا نیست، با آن تعریف، با آن هدف نیست، اینجا مدح حضرت آدم است، حواسمان باشد.
نکته سوم: عنصر بعدی که باید به آن توجه کنیم اسطوره سازی است. اسطوره سازی کلا منفی است، چرا؟ ببینید مثلا شما می خواهید حضرت اباالفضل را بالا ببرید، یک جاهایی آنقدر می برید بالا که اصلا دیگر خنده دار می شود.(پشت یک ماشینی نوشته بود رستم را در خاک کند فوت ابالفضل؛ این به نظر شما شعر است؟! به نظر شما مدح حضرت ابالفضل است؟! خوب نیست دیگه!) ما گاهی اوقات آنقدر حضرت اباالفضل را بالا می بریم، یا مثلا طرف آمده مضمون بسازد، گفته الله نقطه ندارد، علی نقطه ندارد، حسن یک نقطه دارد، حسین سه نقطه دارد، اما زینب پنج نقطه دارد؛ چه فایده ای دارد این حرف ها!! این را داریم در ذهن خودمان چی می سازیم؟! اسطوره های نادرست، بعد مخاطب می آید پس می زند، این روش غلط معرفی امام است، ما به جای اینکه بیاییم سراغ اینجور موارد برویم که شبهه ایجاد بشود، یعنی واقعا آنقدر درباره ی اهل بیت مطلب نیست که ما برویم سراغ این نوع حرف های ذوقی که غیر قابل دفاع است! این نوع اسطوره سازی ها اصلا قابل دفاع نیست. بله بعضی از نمونه ها درباره ی امیرالمومنین(ع) هست، در ادبیات گذشته ماهم هست، در ادبیات امروز ماهم هست، شمشیر زدن مولا، کندن در خیبر، این ها اسطوره نیست، این ها واقعی است، اما شما می آیی از حضرت اباالفضل یک چیزی می سازی، یعنی اگر آن روز در کوچه ها بود (ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه / گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود) خب این غلط است، چون شخصیت امام زیر سؤال می رود، ما داریم از عباس یک اسطوره می سازیم، داریم می بریمش بالا به نام حماسه اما نمی دانیم به چه قیمتی! همان قصه تنقیص دارد اتفاق می افتد. امیرالمؤمنین مأمور به سکوت بود و اباالائمه است، پدر همان اباالفضل است، اگر قرار بود حرکتی باشد او می کرد، بنابراین این یک نوع تنگ نظری از نظر مدح است و تک بعدی نگاه کردن است، یعنی ما آمدیم شخصیت حضرت اباالفضل را آنقدر بزرگ کردیم، امام را نا دیده گرفتیم، حضرت زهرا را نادیده گرفتیم، برادرهایشان امام حسین و حسین را نادیده گرفتیم، این ها غلط است، این هم نکته چهارم.
اما نکته بعدی: بعضی از مدح ها، مدح های عاشقانه است، مدح های عاشقانه درباره ی خود، نه معصوم، اصطلاحا بهش می گوییم وصف حال، گاهی اوقات شعرا انقدر غرق این مضامین می شوند که به جای اینکه امام را مدح کنند، خودشان را دارند مدح می کنند، چرا من را کربلا نمی بری، این همه من آمدم، این همه گریه ها کردم و…، این نوع شعر ها مدح شاعر درباره ی خود است، درباره ی امام نیست. از این مرز بالاتر هم رفتند؛ گاهی اوقات به جای اینکه عاشق امام باشیم عاشق در و دیوار حرم شدیم، از آینه ها حرف می زنیم، از کاشی کاری حرف می زنیم، بابا یک شاعری گفت ایوان نجف عجب صفایی دارد، بسه دیگه، دیگر از خوشه انگوری که روی ضریح حضرت هست بگیرید تا هرچه دیگر، خب این مولا را معرفی نمی کند؟ این را بپذیریم دیگه، این ها را قبول کنیم که ما به جای مدح مولا رفتیم در حاشیه ها .و شعر ها الی ماشاءالله در این زمینه زیاد است و درست نیست. ما از هدفمان داریم دور می شویم، ما مداح آل الله هستیم، مکتب اهل بیت را می خواهیم معرفی کنیم، مرامش را می خواهیم معرفی کنیم، در و دیوار حرم و… من نمی گویم نباشد ولی همه ی شعر این نباشد، دیگر انقدر پیش رفتیم، دیگر از قطاری که از قم به مشهد می رود حرف می زنیم از زعفران مشهد حرف می زنیم، از تنها چیزی که حرف نمی زنیم از امام رضا است. آقا شعر ساخته با عدد هشت بازی کرده، عدد هشت عدد امام رضا شده، از همه چیز حرف زده الا امام رضا، خب این بد است دیگر، کم است ، من نمی گویم نباشد، کم است، باز هم تأکید می کنم هر کدام از این ها در شعر در حد یکی دو بیت ایرادی ندارد ولی اینکه شما همه ی شعرت بشود عدد هشت! شنیده اید شعر را ، نمره صندلی ام باز در آمد هشت / ساعت رفتن من نیز به مشهد هشت است … ، خب این کجا مدح امام رضا است! ببینید شاعر خیلی خوب، آدم خیلی خوب، اما وقتی این مباحث تبیین نشود مثل این است که شما دارید رانندگی می کنید فرمان ماشین یا موتورت کمتر از دو درجه سمت چپ یا راست می رود، اما وقتی حرکت می کنی، در حرکت یک باره به جای اینکه مسیر مستقیم بروی، رفتی سمت چپ یا راست! ما داریم می زنیم به جدول، داریم می زنیم به گارد ریل، حواسمان نیست، بنابراین برادر خوب من شما که می خواهی شعر انتخاب کنی به این نکته توجه کن، این شعر ها خوب است من نمی گویم که بد است خاک بر دهانم اگر بگویم این شعرها بد است، با عنایت هم سروده شده اما کافی نیست یعنی ما را گول نزند بگوییم این شعرها خیلی خوب است کم است این ها.
عنصر ششم که دنبالش هستیم، گاهی اوقات شما می آیی جامعه کبیره می خوانی می بینی وای آنقدر مقام حضرات معصومین بالا است اصلا از عهده وصفشان بر نمی آییم، تازه رفتارهای زندگی شان را، سیره رفتاریشان را نمی توانیم وصف کنیم چه برسد به مقام الهی شان، این دو موردی که دارم می گویم، این دو مورد موارد قابل دفاع است، یکی مقام الهی معصومین است، مثلا تنها کسی که می شود به نام امیرالمومنین (ع) اسم برد کی است؟ حضرت علی (ع) است، حضرت علی امیرالمومنین، یعنی شما به امام حسن نمی توانی بگویی امیرالمومنین، عصمت الله، حضرت زهرای مرضیه (س) است، سیدالشهدا حضرت امام حسین (ع) است، همه ی این موارد موارد خاص هستند، سیده نساء العالمین حضرت زهرای مرضیه (س)، یا مقام شفاعت، کسی که در محشر شفاعت می کنند ائمه ما هستند، این ها موارد خاص مقام الهی است که خداوند فقط به این ذوات مقدس داده است، بنابراین شما باید این ها را در اشعار ببینید و مدح کنید، مبنای ما هم که شاعر باید در شعر بیاورد زیارت جامعه ی کبیره است؛ اگر شما در شعری دیدید که جایگاه الهی را در شعر یک شاعری آورده این معیار خوبی است، یکی از مواردی که باید روی آن کار کرد و قابل دفاع تر از موارد دیگر است جنبه ی مقام الهی معصومین است، این جا دیگر چون نص است و روایت صریح است درباره ائمه است هیچ جای شبهه هم ندارد، کلی گویی هم نیست، بنابراین ما این موارد را خوانده ایم، بلد هستیم، با آن زندگی کردیم، مادر هایمان با این باور ها به ما شیر دادند ماهم در شعر ها می بینیم به مردم انتقال می دهیم.
اما عنصر هفتم که بُعد روشنگری اش از نظر دنیای امروز ما، از نظر ما زمینی ها اثر گذارتر است، نمی گویم برتر از همه است، محسوس تر است و اثر گذارتر است، معرفی الگوهای رفتاری حضرات معصومین و اولیا است، یعنی مواردی که قابل تکرار هست ما می توانیم از آن الگو بگیریم و ماهم انجام بدهیم، چندتا شعر سراغ دارید به موضوع رد امان نامه در روز تاسوعا اشاره شده باشد؟ خیلی کم است، در حالی که یکی از محوری ترین شخصیت های حضرت اباالفضل عباس (روحی فداه) وفاداری اش است؛ شما وقتی تشریف می برید حرم باصفای حضرت اباالفضل آن زیارت نامه را آن جا بزرگ زدند می بینی، آن جا ایستادید دلتان در حرم است، سلام می دهید چه می گویید؟ می گویید السلام علیک ایها العبدالصالح، می گوییم عبدالصالح بعد اشاره می کنیم به بعضی از موارد از جمله وفاداری ایشان، یکی از مصداق های وفاداری همان رد امان نامه است، اما در شعرهای ما نیست، یک الگوی رفتاری است، برای حضرت علی اکبر امان نامه آوردند، اصلا ما در شعرها به آن نمی پردازیم، یکی از الگوهای رفتاری است، حضرت زهرای مرضیه (س) شب عروسی اش پیراهنش را بخشید، کدام پیراهن را؟ پیراهن نو را، چقد در شعرهای ما آمده؟ خیلی کم، سی سال پیش آقای مهیج یک مثنوی دارد ای یکمین بانوی کاخ عفاف / جان به فدایت که به شام زفاف /پیرهن خویش به مسکین دهی / خاطر آن غم زده تسکین دهی ،
بابا از آن می پرسد که حالا چرا پیراهن کهنه را ندادی(برای امتحان)؟ وجود نورانی می فرماید که قرآن فرموده « لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ » چیز خوب را اهدا کن، خب در شعرها باید تجلی پیدا کند، چرا شعر شهریار در زمزمه های مردم ماندگاراست،
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را / به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من/ چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا،
این شعرها بخاطر این نگاهش ماندگار است، بنابراین خواهش می کنم وقتی دنبال انتخاب شعر هستید این دوتا عنصر مهم را در شعر جستجو کنید و فکر کنید، اگر این دو عنصر در شعر نباشد خلأ بزرگ دارد اگر هم شاعر بی توجهی کرده شما به مخاطبتان بی توجهی نکنید، ما موظف هستیم مخاطبمان را بایک شعر روشنگرانه اشباع کنیم نه با شعر های کلی، این موارد باشد هیچ عیبی ندارد ولی فقط اگر این پنج شاخص باشد خلأ بزرگ در شعر وجود دارد. تا این جا اگر سوالی هست بفرمایید.
(سوال مفهوم نیست)، پاسخ: نگویید که مردم می دانند، لازم نیست، ما ذکر اهل بیت را باید بگوییم، باید برویم سراغ شعری که نگاه تازه ای دارد و با زبان خوب و شیوا ارائه شده، مستمع لذت ببرد، ببینید اگر جوان ما، یک دختر خانم امروزی حضرت زهرا نشناسد، من مقصر هستم، منِ شاعر، منِ مداح، چرا؟ یک نوجوان اگر حضرت امام حسین(ع) را خوب نشناسد، فکر کند که امام حسین (ع) رفته که بچه هایش در کربلا کشته بشوند، با این دیدگاه اگر نگاه کند این عیب از من است، اگر من الان می بینم مردم پای منبر کم می نشینند، پای مجلس من زیاد می نشینند، من باید آن خلأ را پر کنم، این خلأ چه گونه پر می شود؟ یک بخشش با شعر است، بنابراین (جمع بندی کنم بخش اول بحثم را ) عزیزان ما اگر قرار باشد شعر انتخاب کنیم، لاجرم باید برویم سراغ شعری که یک محورش مدیحه باشد، وقتی شما مدح کنید اهل بیت را اول معرفت ایجاد کردید، بعد از این معرفت آن اشکی که می گیرید ارزش دارد، والا اگر یک اشکی بیاید که خنثی باشد، کار کردش فقط در همان مجلس است، آن فرد می رود بیرون همان کارهایی که قبلا هم انجام می داده بازهم انجام می دهد، اگر ما می خواهیم مجلسمان بگیرد باید در مخاطبمان تحول ایجاد بشود، معیار ایجاد تحول روشنگری است، ما اگر توانستیم در مستمعمان به مرور تغییر حال ایجاد کنیم، ایام عید می خوانند یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال، من می خواهم کمک کنم به مجلس اهل بیت و در مردم تغییر ایجاد کنم (باذن الله) باید با این ابزار وارد میدان بشوم والا هرچه شما تلاش کنید فایده ای ندارد، فایده دارد ولی کم تأثیر است، اگر می خواهید اثر گذار باشد، اگر می خواهید جامعه را هدایت کنید مداحی یک رسانه است، اگر می خواهید جامعه را هدایت کنید به نظرم باید روی این عنصر وقت بگذارید، حالا اگر یک شاعری به مقام الهی معصومین اشاره کرد یا به الگوهای رفتاری اشاره کرد، شما بروید داستانش را هم تعریف کنید، آیه اش را هم بخوانید، حدیث آن را هم بخوانید مستمع لذت بیشتری خواهد برد، این نکته اولی بود که خواستم تقدیم بکنم. اگر سؤال هست بفرماید اگر نه برویم سراغ بخش دوم.
سؤال : مجموعه ای گردآوری شده که این عنصر هفت گانه شما در آن رعایت کرده باشد؟ پاسخ: بله من یک کتابی کار کردم به نام آینه ی بی غبار، یک جلدش در مورد مدایح حضرت زهرای مرضیه است، جلد دومش هم جدیدا چاپ شده، جلد سیاه رنگ است برای مراثی است؛ هفت شاعر پیشکسوت را من انتخاب کردم (به جوان ها کار نداشتم فعلا) از آقای انسانی، آقای حسان، آقای مؤید، آقای سازگار، آقای مجاهدی و آقای شکوهی، آقای غفور زاده(شفق)، امروز یک شعر هم از همین کتاب بحث می کنیم. ببینید عزیزان، یکی از دلایلی که من این هفت شاعر را انتخاب کردم بگویم برایتان، به جهت اینکه اکثر این شعرایی که اسم بردم با سواد هستند، روی این موضوع کار کردم، شعرای جوان امروز متأسفانه روی این گزینه شش و هفت کار نکردند و شعرشان پختگی شعر آقای سازگار را ندارد، من این شعری را که الان می خواهم روی تابلو بنویسم، دیشب در جلسه آقای میرزا محمدی(قم) جلوی طلاب شعر را خواندم، برای هر بیت آقای میرزا محمدی یک بیت خواند، وقتی آدم پخته باشد، بعد خودش هم شعر را آنجا نوشت که بخواند، خیلی مهم است که شما شعری را که انتخاب می کنید به مستمعتان هم خوب ارائه بدهید و هم از شما تحویل بگیرد، این دوتا شرط تضمین می کند آن تأثیر شعر را. خب اگر سوالی نیست برویم سراغ شعرمان. یک صلواتی بفرستید: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
برویم سراغ معرفی یک شعر، حتما این شعر را شنیده اید، من از این شعر خیلی دفاع می کنم، چون شعر بسیار خوبی است و سفارش می کنم به عنوان یک معلم کوچک که برادر ها سعی کنید حتما این شعر را حفظ کنید. خب من همین طوری می خوانم و شما بنویسد:
توان واژه کجا و مدیح گفتن او (شعر برای آقای غلام رضا شکوهی اهل مشهد است) / قلم قناری گنگی است در سرودن او / کشاندنش به صحاری شعر ممکن نیست / کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او / چه دختری که پدر پشت بوسهها میدید / کلید گلشن فردوس را به گردن او / چه همسری ، که برای علی به حظّ حضور / طلوع باور معراج داشت دیدن او / چه مادری که به تفسیر درس عاشورا / حریمِ مدرسهی کربلاست دامن او / ببینم آن همه احساس بی تعلق را / که بار پیراهنی را نمی کشد تن او / دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد / پیام می چکد از چلچراغ شیوَن او / از آن ز دیده ما در حجاب خواهد ماند / که چشم را نزند آفتاب مدفن او.
خب ببینید بر اساس آن هفت محوری که من صحبت کردم اجازه بدهید روی این شعر صحبت کنیم. یک سوال اول، این شعر را می شود در مداحی خواند؟ این شعر دو بیت اولش دکلمه خوانی خوب است، آخه بعضی از شعر ها از نظر موسیقایی یا از نظر محتوا خواندنش سخت است، دو بیت اول را آدم می تواند با دکلمه بخواند اما بیت های بعد واقعا دیگر برای اجرا خیلی خوب است. اجازه بدهید من شعر را از منظر خودم اندازه توانم یک توضیحی بدهم. ابتدا برویم سراغ وزنش، وزن این شعر هست بر اساس ارکانش را می نویسم، دقت کنید این وزن “مَفاعِلٌ فَعَلاتٌ مَفاعِلٌ فَعَلات” برگرفته از این وزن است “مَفاعِلٌ فَعَلاتٌ مَفاعِلٌ فَعَلاتٌ” معادل چی است؟ ” خداکند که بی آیی خداکند که بی آیی، این شعر وزن شعری است، حالا یک حرف آخرش حذف شده، شده این وزن، یعنی خداکند که بیایی خداکند که بیایی، ی آخر را حذف کنید، خداکند که بیایی خداکند که بیا، می شود یک وزن دیگر، شده همین،
توان واژه کجا و مدیح گفتن او / قلم قناری گنگی است در سرودن او / کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست / کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او، من الان با این لحن خواندم، از اول شروع می کنیم مثل روش قبل شما روی زانو هایتان می زنید بعد شروع می کنید به همین سبک خواندن. (شروع می کنند به خواندن). حالا یک سوال، یک شعری را همه بلد هستید، سری به نیزه بلند است …، الان این شعر را بخوانید ببینید به این سبک است یه نه ، به این سبک است. خیلی از شعر ها را شما بلد هستید، الان فهمیدید که در چه وزنی است، فقط باید مرور کنید. من یک جمع بندی از وزن داشته باشم بعد بروم سراغ تبیین شعر. عزیزان، من هر جلسه دارم یک وزن درس می دهم، اگر تمرین نکنید هیچ فایده ای ندارد، یادتان می رود، راهش این است که شما همین امشب که می روید منزل، شعر هایی که تاحالا داشته اید، کتاب های شعری را که داشته اید، دانه به دانه، صفحه به صفحه ورق بزنید و با این سبک بخوانید ببینید کدام در این وزن است.یعنی صفحه به صفحه با سبکی که همین امشب کار کردید، یعنی نگذارید فردا، یادتان می رود، الان چرا من گفتم سری به نیزه بلند است … چون میدانم این بیت را بلد هستید، بروید با همین بیت بسنجید، اگر یک حرف کمتر داشت می شود این وزن. دوتا وزن امشب شما یاد گرفتید. یک شعر معروف از سعدی داریم، در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم / بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم،
ببینید دوباره در این وزن است، الان یک بخش آخرش را حذف می کنیم می شود این وزن، نگاه کنید، در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو با، «شَم» اضافه است، این یک وزن، حالا «شَم» را که اضافه کنی می شود یک وزن دوم. خب این از وزن. اگر سوالی هست بفرماید اگر نه برویم سراغ بخش پایانی بحثمان که تحلیل شعر است.
برویم سراغ شعر، شعر شامل چند بخش مهم است، بخش اول شاعر از عجز خودش دارد می گوید، من نمی توانم حضرت زهرا (س) را مدح کنم، در جامعه ی کبیره هم ما داریم که نمی توانیم حضرات معصومین را مدح کنیم، برگرفته از زیارت جامعه ی کبیره است، حالا چه جوری می گوید؟ دو جور دارد می گوید، 1. توان واژه کجا و مدیح گفتن او، یعنی واژه ها نمی توانند از عهده مدح حضرت زهرا (س) بر بیایند؛ قلم اگر چه قناری است( قناری پرنده خوش آوازی است ) می خواهد بگوید من با اینکه شاعر هستم و خوش کلام هستم از عهده وصف بر نمی آیم، قلم مثل قناری است که با وجود همه ی توانایی هایش این جا گنگ است، گنگ یعنی اَلکن، لال، یعنی نمی توانم حرف بزنم، در وصف حضرت زهرا(س) نمی توانم چیزی بگویم. بیت بعد: کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست ، شعر به صحرا تشبیه شده، عرصه ی صحرا، عرصه ی حرکت اسب است، کمیت هم یعنی اسب، اسب تیزرو، می گوید، تصور کن که اگر معجزه یک اسب باشد، کمیت معجزه یک تشبیه است، می گوید کشاندنش به صحاری شعر ممکن نیست، نه خودِ حضرت زهرا(س) مدح حضرت را، می گوید کمیت معجزه در برابر توسن او لنگ است، توسن همان مدح حضرت است، اصطلاحا ما می گوییم استعاره، استعاره از مدح حضرت؛ پس کمیت معجزه لنگ است، حتی من اگر اهل سحر بشوم، اهل معجزه بشوم نمی توانم حضرت زهرای مرضیه را مدح کنم، حالا به چه ترسیمی ؟اینکه بخواهند دوتا اسب دنبال هم بگذارند، معجزه بشود اسب که دنبال مدح حضرت باشد، به گردش نمی رسد. (توسن، سمند و کمیت هر سه با این معنا هستند اسب تیزرو). این دو بیت مدح کلی بود و اظهار عجز حالا می رویم سراغ مدح مقام حضرت؛ چه دختری، چه مادری، چه همسری، سه تا بعد شخصیت حضرت زهرای مرضیه (روحی فداه) را دارد مدح می کند، دختر چه نقشی دارد، پدر(رسول الله) پشت بوسه ها می دید، حضرت هر روز سینه حضرت زهرا و دست حضرت را و روی ماه حضرت را می بوسید، چرا؟ کلید گلشن فردوس را به گردن او، زن یکی از زینت هایش گردن بند است، حالا می گوید گردن بند حضرت زهرا چی بود؟ کلید بهشت، حضرت سینه فاطمه (س) را می بوسید بوی بهشت استشمام می کرد، کلید ورود بهشت برای ماها محبت حضرت زهرا است، این جا شاعر می گوید پیامبر هم با فاطمه انگار ورود به بهشت پیدا می کرد، بوی بهشت را از فاطمه می شنید. چقدر شاعرانه است. این همان مدح الهی است، یعنی جزو مقام الهی حضرت زهرا. در مدح ها الان می گوییم مدح شخصیت الهی. بیت بعد: “چه همسری که برای علی به حظّ حضور”، هر وقت علی به حضور او می رسید و او را می دید “طلوع باور معراج داشت دیدن او”، احساس می کرد در اوج است. می دانید که حضرت زهرای مرضیه در سه وقت نوری از وجود ایشان تابش داشت در خانه، (به حضرت زهره ی زهرا می گویند دیگه). نکته بعدی، امیرالمومنین می فرماید: فاطمه ی زهرا کاشف کرب بود برای من، همان طور که علی کاشف کرب برای رسول الله بود، همان طور که اباالفضل کاشف کرب بود برای امام حسین، زهرای مرضیه کاشف کرب بود برای علی، غم های عالم را فراموش می کرد وقتی می آمد خانه، به این اشاره دارد، دقت کنید،«حظُ حضور». بیت بعد: شخصیت حضرت زهرا در پرورش فرزندان، مشخص است؛ چه مادری که به تفسیر درس عاشورا / حریمِ مدرسهی کربلاست دامن او، این شعر بعد حماسه دارد و الگوی رفتاری را دارد می رساند، این هم همینطور، یعنی برای زن های ما که برای همسر چگونه باشند. ببینم آن همه احساس بی تعلق را / که بار پیراهنی را نمی کشد تن او، اشاره به چه داستانی دارد؟ پیراهن بخشی، بار پیراهنی را نمی کشد تن او، می گوید نسبت به دنیا بی تعلق است، چقدر شاعرانه. که یک ذره تعلق ندارد که شب عروسی اش پیراهنش را می بخشد، یعنی بار تعلق نسبت به یک پیراهن در این دنیا را ندارد. این جا هم به نظر شما در آن مدح های چندگانه، کدام از آن ها است؟ الگوی رفتاری، کمک به فقیر حتی شب عروسی. حالا به بیت بعد دقت کنید، تا این جا قسمت دوم شعر بود، حالا قسمت بعدی: / دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد / پیام می چکد از چلچراغ شیوَن او، شما کلمه ی تسبیح را می بینید یاد چی می افتید؟ حضرت زهرای مرضیه از خاک قبر حضرت حمزه تسبیح ساخت، فقط این نیست، گریه های حضرت به چی تشبیه شده؟ به تسبیح، چون دانه های تسبیح روشن است؛ پس هم اشاره دارد به آن داستان که حضرت گریه می کرد و هم تسبیح ساخت. حالا گریه ی حضرت زهرا چی است؟ (گفتیم که شعر، مدیحه باید روشنگرانه باید باشد)، پیام می چکد از چلچراغ شیوَن او، یعنی گریه های او، گریه های زنانه معمولی نیست، پیام پشتش است، ببینید بازهم الگوی رفتاری. حضرت زهرای مرضیه بعد از وفات پدرشان هر روز می رفتند احد، آن جا از خاک قبر حضرت حمزه تسبیح درست کرده بودند، هر روز گریه می کردند، برای اینکه امت پیامبر نسبت به پیامبر غافل هستند، غفلت دارند از اینکه اولا وحی قطع شد و این ها غفلت دارند، دوم: جانشین پیامبر را کنار زدند، یعنی ولایت را کنار زدند به خاطر این دو موضوع گریه می کرد، والا گریه ی پدر و دختری نبود، ما نباید حضرت زهرا را آنقدر پایین بیاوریم، حماسه ی گریه ی حضرت زهرا خودش یک داستان است واقعا، باید به آن بپردازیم. نکته پایانی: چرا قبر حضرت زهرا پنهان است؟ می گوید حضرت زهرا خورشید است، شما نمی توانی چشمت را بیندازی به خورشید نگاه کنی، از بس که نور زیاد است،تلألؤ دارد، “از آن ز دیده ما در حجاب خواهد ماند”، از آن ز دیده ما در حجاب خواهد ماند، ” که چشم را نزند آفتاب مدفن او”، نه خود حضرت، قبر حضرت، مدفن حضرت زهرا به آفتاب تشبیه شده. این هم مدح مقام الهیشان. جمع بندی کنم: در این شعر وصف خال و زلف و ابرو و قیافه حضرت زهرا بود؟! نه، از در و دیوار بقیع بود؟ نه، از عاشقانه های من که چرا من را بقیع نمی بری و چقدر گریه کردم، بود؟ نه. ببینید دوتا عنصر اصلی که من گفتم، در این شعر محور بود، باور های یک شیعه در این شعر بود و ما خوب نیست اگر مخاطبمان را از این نوع شعر ها دریغ کنیم، مجلس را دریغ بکنیم از این نوع شعرها و شعر هایی بخوانیم که به بهانه ی اینکه ساده است، مردم نمی فهمند اگر چیز دیگری بخوانیم. کار کنیم روی این شعر ها و سعی کنیم مخاطبمان را با شعر بالا ببریم. کلام بزرگانمان یادمان نرود که گفتند شما به مرور شعر قوی بخوانید تا مخاطب سطحش متعالی بشود. ختم جلسه با سه صلوات بر محمد و آل محمد. اللهم صلی علی محمد وآل محمد… .
بازدیدها: 1