جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر صلّی الله علیه وآله – بخش دوم
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام، در بخش اوّل جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر صلّی الله علیه وآله به اخلاق زمامداری در بخش سیاست داخلی پرداختیم و در این قسمت ادامه آن را خواهیم داشت.
-
قانونمداری در امر حکومت
آنچه در سیرهی سیاسی پیامبراعظم، به نحو چشمگیری، مشاهده میشود، تأکید فراوان ایشان بر قانونمداری و ضابطهمحوری است. هیچ یک از تصمیمات حکومتی آن رسولاعظم خداوند بر پایه روابط خارج از قانون اعلام شده، اتخاذ نشده است. شاید یکی از زیباترین مظاهر قانونمداری حاکمیت آن حضرت، بیانیه و پیماننامهای باشد که به منزله قانون اساسی دولتشهر اسلامی از سوی ایشان منتشر شد. پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله در این بیانیه محکم و در آغاز تشکیل حکومت در مدینه، تکلیف همزیستی مهاجران و انصار، و نیز همزیستی مسلمانان و یهودیان را در شهر مدینه اعلام مینماید. این بیانیه به مثابه قانونی است که حقوق اساسی اقشار جامعه را دربر دارد و نبوغ فکری رهبر عالیقدر اسلام را در تشکیل امت واحده و تنظیم امور مردمی مختلف العقیده به ثبوت میرساند.
-
قاطعیت در امر حکومت، و در ریشه کن کردن توطئه دشمنان داخلی
شیوهی حکومت پیامبر اسلام در مدینه دارای ابعاد مختلفی است که در ابتدای امر، گاه متضاد به نظر میرسد. در اخلاق سیاسی پیامبر اکرم هم قاطعیتی چشمگیر در تحقق وظایف حکومتی و دینی دیده میشود، و هم عطوفت و مهربانی نسبت به ملت، حتی مخالفان، به روشنی به چشم میخورد. این عاطفه، محبت و دلسوزی آن حضرت نسبت به رعایای تحت حاکمیت ایشان، آنچنان بود که رعایای ایشان رسولاکرم را از دل و جان دوست داشتند؛ آن چنان که هر برگ تاریخ پیامبر اکرم گویای عشق و علاقه زاید الوصف اصحاب پاک ایشان نسبت به آن حاکم فرزانه بیبدیل است، و قرآن کریم آن را ریشه توفیقات پیامبر میشمارد. دستور آغاز جنگ و محاصره قلعه یهودیان بنیالنضیر ـ که در مباحث سیاست خارجی پیامبر، ذیل عنوان «پایبندی به تعهدات و پیمانها…» خواهد آمد ـ به روشنی، بیانگر برخورد قاطعانه پیامبر اکرم با عمل توطئهگرانه پیمانشکنان تحت حاکمیت ایشان است. داستان معروف تخریب مسجد ضرار، آشکارا صلابت زمامداری رسول گرامی اسلام را نشان میدهد. ایشان با این مرکز دسیسهای که منافقان برپا کرده بودند و ظاهر آن، مسجد و مرکز عبادت بود، قاطعانه برخورد کرده، و آن را در تاریخ، به عنوان تمثیلی از استفاده نابجا از محملهای دینی علیه ارزشهای دین(مذهب علیه مذهب) نامدار نمود.
-
استواری بر تصمیمات اخذ شده، و عدم تردید در آنها
از نکات لازم برای یک مدیر، آن است که بر تصمیماتی که در امور تحت مسئولیت خود اتخاذ نموده، استوار باشد. مدیری که در انجام تصمیمات از خود دو دلی نشان داده، همیشه دچار تردید و دو دلی گردد، نخواهد توانست مجموعه تحت مدیریت خویش را به نحو مطلوب هدایت نماید؛ هر آنچه از انواع دو دلیها، تردیدها و عاقبتاندیشیها ـ که او لازم میداند ـ باید در مرحله تصمیمسازی و تصمیمگیری اعمال نماید. پس از آن که برنامهای به تصمیم رسید و قرار بر انجام آن گرفت، دیگر جای چون و چرا، تردید و تزلزل نیست، بلکه باید با عزمی جزم خود را و زیر مجموعه تحت امر خود را به انجام و تحقق آن وادارد.
در سیرهی سیاسی پیامبر اکرم و نحوه زمامداری ایشان اصل مشورت پیش از اخذ تصمیم، و استواری پس از آن، به وضوح به چشم میخورد. داستان اُحُد، و استواری بر تصمیمی که پس از مشورت با مسلمانان اتخاذ شده بود، اگرچه تصمیم مصوب بر خلاف نظر مبارک خود آن حضرت بود، یکی از بارزترین مظاهر توجه به این مهم در امر هدایت سیاسی جامعه توسط ایشان است.
پس از شکستی که مسلمانان در جنگ احد متحمل شدند و آسیب سختی که بر دولت نوپای اسلامی وارد شد، نوعی سرخوردگی و خمودی در اهل مدینه به وجود آمده بود، و در دل، پیامبر را سرزنش مینمودند که چرا در امر جنگ با اصحاب مشورت کرده و تسلیم رأی آنان شده است؟ بویژه چرا بر سر تصمیم نخستین پافشاری نموده است؟ آیات قرآن کریم ـ که پس از شکست در جنگ احد نازل شد ـ به خوبی، چنین حالت اعتراضی را نشان میدهد: َبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللـهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَـهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللـهِ إِن اللـهَ یُحِب الْمـتَوَکلینَ؛ پس به[برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو[و پُر مِهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار[ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد. این آیه، به روشنی، بر سیره حکومتی پیامبر در نحوه اتخاذ تصمیم و استقامت بر آن صحه مینهد.
-
آزادی رعایا در انتقاد، و توجیه ایشان بدون ارعاب
آزاد نهادن افراد جامعه برای خردهگیری از عملکرد زمامداران از جمله مسائلی است که هیچ یک از حاکمان دنیا آن را نمیپسندند. پارهای از اینان عدم آزادی بیان انتقادات را به روشنی اعلام میکنند، و پارهای دیگر، با تظاهر به استقبال از شنیدن سخنان انتقادآمیز رعایا، در عمل با کسانی که جسارت خردهگیری نسبت به زمامدار را پیدا کرده باشند، برخورد کرده و او را از ورود به این عرصه پشیمان میسازند. سیره سیاسی پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله، به درستی، نقطه مقابل این سیره عملی اجماعی قدرتمندان جهان است، ایشان، هیچگاه، رعایا را از ابراز ایرادها و انتقادهای خود نسبت به تصمیمها و عملکردهای خود منع نکرد، و نسبت به هیچ یک از کسانی که بر اعمال ایشان خرده میگرفتند، هرچند هم که بیادبانه و تند بود، سختگیری نکرده و برخورد تندی ننمود.
در جریان صلح حدیبیه و تعهداتی که پیامبر، و در پی آن، تمامی مسلمانان پذیرفتند، برخی از مسلمانان نسبت به پذیرش آن تعهدات معترض بوده و آن را برنتافتند. سیرهنویسان نمونههایی از اعتراضات تند، و گاه بیادبانه پارهای از اصحاب را گزارش نمودهاند؛ بدون آنکه هیچگونه ممانعت قبلی یا برخورد بعدی از جانب رسول الله صلّی الله علیه و آله با این افراد صورت گرفته باشد، و همین بزرگواری پیامبراکرم این افراد معترض را آنچنان دچار شرمندگی میکند که به گفته پارهای از ایشان تا مدتها مترصد تلافی این تندی و جبران این بیادبی خود بودهاند. در داستان جنگ حنین و نحوه تقسیم غنایم آن جنگ ـ که پیامبر طبق دستور خداوند بیشتر غنایم را به سران قبایل اختصاص دادند و به مؤلفه قلوبهم شهرت یافت و به انصار مدینه غنیمتی تعلق نگرفت ـ خردهگیریها نسبت به این عمل پیامبر منحصر به اعتراض مؤدبانه انصار نبود، بلکه برخی از مسلمانان با لحن عاری از ادب به آن پیشوای معصوم با تندی اعتراض نمودند: در آن روز، مردی از بنی تمیم به نام ذوالخویصره به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده، گفت: یا محمد، من امروز تقسیم تو را دیدم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: خوب، چگونه دیدی؟ گفت: عدالت را مراعات نکردی! رسول خدا فرمود: وای بر تو! اگر عدل و داد در نزد من نباشد، نزد چه کسی خواهد بود؟ عمر بن خطاب برخاسته، گفت: یا رسول الله، او را نکشم؟ فرمود: نه. او را واگذار.
-
برخورد قاطعانه با تخلفات عمال حکومت، و تسامح با مردم خطاکار نادم
بسیاری از حکام در برابر خطای رعایا سختگیر هستند؛ در حالی که نسبت به خطای عمال حکومت خود با اغماض برخورد میکنند. نزدیکی به زمامدار و ورود به محدوده قدرت، آنچنان مصونیتی برای اشخاص فراهم میکند که اغلب افراد حاضرند به هر قیمتی خود را به این جرگه پولادین وارد نمایند. در تمامی حکومتها، همین که کسی مورد عنایت ویژه نظام قدرت واقع شود، دیگر با خاطری آسوده میتواند به هر عملی دست بزند و مطمئن باشد که در برابر جرایم و جنایاتی که مرتکب میشود، مؤاخذه سنگینی در انتظار او نخواهد بود؛ اما اخلاق سیاسی پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله دقیقاً نقطه مقابل این مشی جاری است.
آن حضرت در موارد اشتباهات رعایا اغماض بیشتری به خرج میدادند، ولی خود را در مورد خطاهای عُمّال حکومت مسئول دانسته، آنان را مورد مؤاخذه شدیدتر قرار میدادند. نمونهای از خطاهای عُمّال حکومت ـ که با برخورد شدیدی از جانب رسول اکرم مواجه شد ـ ماجرای گروه هشت نفرهای است که به سرکردگی عبد الله بن جحش، به طور محرمانه برای جمع آوری اطلاعاتی از تحرکات مشرکان مکه فرستاده شده بودند. مسلم است که این هشت نفر افراد مورد اعتماد پیامبر بودهاند که برای چنین مأموریتی ویژه برگزیده شده بودند. در این ماجرا، فرستادگان مورد اعتماد پیامبر عملی برخلاف دستور ایشان انجام میدهند؛ زیرا رسول الله به ایشان دستور جنگ نداده بود، بلکه تنها قرار بود اخباری از تحرکات مشرکان برای پیامبر به دست آورند. این عمل، اگرچه منجر به لو رفتن اسرار عمل پیامبر نزد مشرکان شد و به طور طبیعی، باید از این حیث مورد عتاب رسول اکرم واقع میشد، لکن مورد برخورد تند و علنی آن حضرت، و نه صرفاً توبیخ و بازخواستی محرمانه، قرار میگیرد.
در جریان فتح مکه رسولخدا سعی داشت که بیخبر وارد مکه شود و قریشیان از حرکت و عملیات او مطلع نگردند. حاطب بن ابی بلتعه، یکی از مهاجران، نامهای به قریش نوشت و جریان حرکت آن حضرت را در آن نامه درج کرد و آن را به زنی سپرد و مزد زیادی برای آن زن معین کرد که نامه را به قریش برساند. پس از آنکه خداوند رسولش را از این مطلب آگاه نمود، علی بن ابی طالب به امر پیامبر در میانه راه مکه نامه را از آن زن گرفته، به نزد رسول اکرم آورد. لکن رسول الله با چنین عمل خطایی با اغماض برخورد نمود. در این جریان، عمل حاطب بن ابی بلتعه جُرمی بزرگ شمرده میشود؛ چرا که او میخواست سرّ عملیات حکومت در حال جنگ را افشا نماید؛ اگرچه با تقدیر الهی این تدبیر او با شکست مواجه شد. مقایسه برخورد همراه اغماض و تخفیف پیامبر را با حاطب ـ که یکی از افراد عادی جامعه و بدون مسئولیتی حکومتی بود ـ با برخورد بدون اغماض ایشان با عبدالله بن جحش و یارانش ـ که عامل حکومت بودند ـ به روشنی، گویای این نکته اخلاق سیاسی آن حضرت است.
-
احترام به سنّتها و قراردادهای اجتماعی غیرمنافی با مبانی دینی
در بسیاری از انقلابهای سیاسی، آنگاه که انقلابیان به پیروزی میرسند، به زیر و رو کردن تمامی مناسبات و ارزشهای سنتی اجتماعی پرداخته، اصل را بر تغییر همه جانبه چهره جامعه پیش از انقلاب مینهند. در نظر این قومِ پیروز همه آنچه در جامعه قبل از انقلاب رواج داشته، سیاه بوده و در تقابل با مکتب انقلاب و ارزشهای انقلابی است، و برای باقی نگاه داشتن هر یک از مظاهر جامعه پیشین باید به دنبال دلیل گردید. این تفکر، انقلاب سیاسی و واژگون کردن ارکان حکومتی را به انقلاب اجتماعی و واژگون کردن تمامی ارکان جامعه و روابط میان مردم تسری میدهد. اما آنچه در انقلاب اسلامی در شبه جزیره عربستان اتفاق افتاد، جز این بود.
در سیرهی سیاسی پیامبراکرم میبینیم که ایشان پس از پیروزی بر مشرکان مکه و غلبه بر حاکمان سایر بلاد، کمترین تغییرات اجتماعی را به وجود آورده و تنها مناسبات و سنتهایی را که در تنافی با ارزشهای اسلام بود، واژگون میساخت. موقعیت افراد و جایگاه اجتماعی ایشان، چنانچه تعارضی با مبانی دینی نداشت، مورد تعرض قرار نمیگرفت. در داستان فتح مکه، پس از آن که رسول گرامی اسلام «وارد کوچههای مکه شد و به کنار خانه کعبه آمد و هم چنان که سواره بود، هفت بار طواف کرد… عثمان بن طلحه کلید دار خانه کعبه را خواست و کلید خانه را از او گرفت و در کعبه را باز کرده وارد خانه شد». ایشان پس از شکستن بتهایی که مشرکان در داخل و روی کعبه قرار داده بودند، در گوشهای از مسجدالحرام نشست و پس از آن که با درخواست پارهای از اصحاب خویش مواجه شد که خواستار منصب کلید داری کعبه بودند، عثمان بن طلحه را به حضور طلبید. چون او آمد، کلید را به او سپرد و فرمود: «کلید را بگیر که امروز روز نیکی و وفای به عهد است» و به این ترتیب، منصب و موقعیت اجتماعی والای کلید داری کعبه را در خاندان او استمرار بخشید. آن حضرت، به طور صریح، در میان مردم مکه اعلام نمود: کلیدداری کعبه و سقایت حاجیان را به همان ترتیب سابق رسمیت میبخشم.
-
همواره در دسترس رعایا بودن
«حاجب داشتن» و از ورای پردهها با مردم جامعه سُخن گفتن، از شیوههایی است که توسط قدرتمندان جوامع مختلف به کار گرفته میشود تا بر ابهت و عظمت صاحب قدرت افزوده گردد. بسیاری از مواقع، والی و زمامدار راضی میشود که اوقات خود را به بطالت بگذراند، لکن زمانی را برای مراجعه به خود در اختیار رعایا قرار ندهد. هدف این زمامداران، آن است که تصور «فوق دسترس بودن» آنان دستخوش تردید مردم عادی نگردد، تا همچنان در قوه خیال مردمان باقی بمانند و افراد جامعه ایشان را «فردی چون خود» محسوب نکنند. لکن در اخلاق حکومتی رسولاکرم، «در دسترس مردم عادی قرار داشتن» یک اصل است. مراجعانی که به مدینهالنبی قدم میگذاشتند، میدانستند که در چه زمانی و چه مکانی میتوانند رهبر امّت اسلام را ملاقات نموده، خواستهها و تقاضاهای خود را به طور مستقیم با خود آن حضرت در میان بگذارند.
قبایل مختلف ـ که نمایندگانی را برای صحبت با پیامبر میفرستادند ـ همچون «قبیله بنیسعد بن بکر، که مردی را به نام ضمام بن ثعلبه به عنوان نمایندگی به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستادند» و «نمایندگان بنیحنیفه، که مسیلمه کذاب نیز در میان آنها بود»، بدون هیچ هماهنگی و اطلاع قبلی، و حتی بدون آن که چهره پیامبر را بشناسند، به حضور ایشان رسیده و به گفتگو میپرداختند. رعایا نیز به آسانی و بدون هیچگونه نگرانی و دغدغه، عرض حال به محضر ایشان برده و خصوصیترین مشکلات خویش را با ایشان به مشورت مینشستند. «عدی بن حاتم» از ماجرایی سُخن میگوید که در اولین برخورد خود با رسول الله صلّی الله علیه و آله شاهد آن بوده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله مرا که شناخت، از جا برخاسته، مرا به سوی خانه خود برد و هم چنان که در راه میرفتیم، پیرزنی سر راه او آمد و او را نگهداشت، و به خدا سوگند! آن حضرت را دیدم زمانی طولانی در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیرزن با او صحبت کرد.
-
رها نکردن مردم بدون تعیین سرپرست و جانشین
آنچه در جای جای سیره و شیوه عملی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در طول ۲۳ سال رهبری مبارزاتی و حکومتی آن حضرت به چشم میخورد، آن است که ایشان هیچ گاه گروهی از مردم تحت ولایت خود را بدون سرپرست رها نکرد؛ چه آن زمان که مسلمانان تنها گروهی کوچک در مکه بودند که درگیر و دار تبلیغ مبانی دین اسلام و دعوت مردمان دیگر به این آیین الهی، با آزار و شکنجههای دشمنان روزگار میگذراندند؛ و چه آن زمان که در مدینه دارای حکومت استواری شده و با دشمنان داخلی، یهودیان بنیالنضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع، و دشمنان خارجی، مشرکان مکه و قبایل هم پیمان با آنان، درگیر میشدند. در تمامی این مواقع و مواضع، هر بار که لازم میشد، گروهی از مسلمانان در جایی یا کاری حضور دستهجمعی و مشارکت گروهی داشته باشند، چنانچه شخص پیامبر در میان آنان نبود، حتماً از جانب ایشان فردی مسئولیت اداره امور را برعهده میگرفت.
در ماجرای هجرت نخستین مسلمانان به حبشه، پیامبراکرم «عثمان بن مظعون» را به عنوان امیر بر قافله ده نفره مهاجران مسلمان منصوب نمود. در تمامی لشکرکشیها، فردی از جانب پیامبر به سرپرستی گمارده میشد. حال چنانچه غزوهای شکل میگرفت که پیامبر در میان لشکریان از مدینه خارج میشد، فردی از جانب ایشان به امارت و سرپرستی مدینه و اهالی آن نصب میگردید، و چنانچه سریهای شکل میگرفت که پیامبر در میان لشکریان نبود، فردی از جانب ایشان به امارت و سرپرستی لشکر منصوب میشد. پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله در بلاد مختلفی که به اسلام میپیوستند، نیز همواره افرادی را به سرپرستی جامعه تعیین مینمود.
سیرهنویسان اسامی تمامی کسانی را که در طول حکومت رسول گرامی اسلام از جانب ایشان بر بلدی از بلاد اسلامی گماشته شده بودند، ذکر کردهاند. آنچه آشکارا مشاهده میشود، این است که رسول اعظم، هیچگاه، حتی برای مدت کوتاه چند روزه، امت اسلامی را بیسرپرست رها نکرده است؛ حال چگونه میتوان پذیرفت که آن رهبر و زمامدار تیزبین نسبت به دوران پس از رحلت و خروج ابدی خود از میان امّت اسلامی در اندیشه تعیین و نصب سرپرست و امیر نباشد؟ من در این مقاله نمیخواهم وارد بحث از ادله کلامی نصب جانشین و جانشین منصوب از سوی پیامبر اکرم بشوم، بلکه تنها بر اساس سیره سیاسی و حکومتی آن حضرت است که سخن میگویم.
… ادامه دارد.
منبع: شبکه تحلیلی نخبگانِ دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 16