علت تنها ماندن انبیاء و اولیاء
تنها چند روز از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که آن اتفاق برای حضرت زهرا سلام الله علیها افتاد، چه اتفاقی می افتد که خوبان اینطور تنها می مانند؟ الان هم ما یک امام مظلوم و غریب داریم و امام زمان علیه السلام هم اینطور هستند پس هر دلیلی که برای تنها ماندن ائمه علیهم السلام در زمان خودشان پیدا شود درباره ما هم صدق می کند.
یکی از دلایلی که درب خانه ائمه علیهم السلام خلوت می شد این بود که اهداف بلندی را به مردم می گویند و دعوتشان به قله هاست و همه اهل قله نیستند و حال ندارند با آنها تا آنجا بروند. معمولا انبیا و اولیای الهی در جوامع محروم بودند و اگر به توسعه مادی و شهوات دعوت می کردند شاید مشتری بیشتری پیدا می کردند اما هیچ کدام از انبیا و اولیا به این چیزها دعوت نکردند و دعوتشان به توحید و بندگی خدا بوده، به این معنا نیست که انبیا توجه به مسائل مادی نداشته باشند.
تمام مکاتب مادی چه غربی، شرقی یا سنتی و مدرنش بیشتر از دنیا حرفی نداشتند اما انبیا و اولیا قله های بلندی را نشان می دادند که همه اهل قله رفتن نیستند لذا از همراهی آنان باز می ماندند. مولوی داستان معروفی دارد و می گوید: روزی مجنون تصمیم می گیرد به دیدن لیلی در شهر دیگری برود با شتری که تازه زایمان کرده بود و شتر به بچه اش علاقه داشت. مجنون که در فکر لیلی بود مهار شتر از دستانش رها شد و شتر سرش را کج کرد و به سمت بچه اش در طویله رفت چون دلش در آنجا مانده بود. مجنون وقتی به خودش آمد متوجه شد درب خانه ی خودش است مجدد با شتر به راه افتادند و در افکارش غرق بود و مهار شتر رها شد و شتر به سمت معشوقه ی خودش، همان بچه اش که در طویله بود راه خود را به سمت طویله کج می کرد. چند بار این رفت و برگشت اتفاق افتاد.
همچو مجنون در تنازع با شتر گه شتر چربید و گه مجنون حر
میل مجنون پس سوی لیلی روان میل ناقه از پی طفلش روان
آخر مجنون متوجه شد که این شتر به دردش نمی خورد چون شتر هدفش جایی است و مجنون هدفش در جای دیگری است و ضد همدیگر بودند.
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم ما دو ضد بس همرهی نالایقیم
گاهی موقع اینگونه هست و معشوق انسان ها با معشوق انبیا و اولیا فرق می کند. انبیا و اولیا می خواهند تا ابدیت را نشان دهند و چیزی را می بینند که ما نمی بینیم لذا به چیزهایی دعوت می کنند که توشه ی ما تا آنجا فراهم شود اما بعضی ها فقط تا نوک بینی شان را می بینند لذا اهدافشان با هم متناقض می شوند و از همراهی با انبیا جا می مانند.
لزوم استفاده از ابزار مقدس
انبیا و اولیای الهی از هر وسیله و ابزاری استفاده نمی کنند تا مردم را به بهشت ببرند، درست است که اهداف بلند است ولی وسیله ها هم باید مقدس باشد و قرار نیست از هر راهی مردم را به بهشت ببرند. امثال معاویه که اهدافش حکومت وقدرت است از هر راهی برای حفظ آن استفاده می کند، مثلا ممکن است به کسی وعده شهوات و مادیات بدهد، ممکن است کسی را تهدید یا ترور کند. معاویه برای ترور مالک اشتر از چند واسطه استفاده کرد او شربت عسل مسمومی را تهیه کرد و از طریقی به مالک رساند، وقتی خبر شهادتش به معاویه رسید گفت: خدا لشکریانی از عسل هم دارد؛ هر طور و از هر راهی شده به هدف نامقدسش می رسد اما دست انبیا و اولیا بسته است و از هر راهی نمی توانند استفاده کنند. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: والله معاویه از ما باهوش تر نیست، او نیرنگ باز و فریبکار است و من نمی توانم این کارها را کنم.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام با مالک اشتر دردودل می کرد و پرسید: چیست که مردم به طرف معاویه می روند و از ما جدا می شوند؟ مالک پاسخ داد: چون معاویه سر کیسه را شل می کند و کیسه زر به مردم پرت می کنند ومعلوم است به آن سمت می روند. اگر بذل و بخشش و ریخت و پاش داشته باشی ببین چقدر گردن به سمت تو کج می شود؛ نه اینکه مالک بخواهد به حضرت پیشنهاد ریخت و پاش بدهد بلکه ماجرا را تحلیل می کند.
ممنوعیت ترور در اسلام
ابن زیاد تازه به کوفه آمده بود و مسلم قبل از او به خانه هانی آمده بود تا کوفه را بررسی کند. هانی بیمار و مریض بود و از بزرگان کوفه بود به همین دلیل ابن زیاد می خواست به دیدن و عیادت او بیاید. هانی به مسلم گفت: او چون برای عیادت می آید سربازان زیادی همراهش نیست شما پشت پستویی پنهان شو و وقتی من سرفه کردم بیا و از پشت او را بکش. ابن زیاد آمد و هانی مرتب سرفه کرد اما مسلم نیامد. وقتی ابن زیاد از خانه هانی رفت هانی علت را از مسلم پرسید، مسلم در پاسخ گفت: وقتی پنهان شده بودم یاد کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله افتادم که فرمود: اسلام ترور را ممنوع کرده است. او برای ملاقات تو آمده بود نه برای جنگ، نامردی است اگر غافلانه او را می کشتم.
انبیاء و اولیاء کسی را به زور به بهشت نمی برند!
حضرت زهرا سلام الله علیها در قبرستان اُحد بود و حضرت دو روز در هفته برای زیارت قبور می رفت. شخصی به نام ابوحمد می گوید: دیدم حضرت زهرا سلام الله علیها برای زیارت قبور آمده از او پرسیدم: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله برای بعد از خودش خیلی واضح و شفاف جانشین تعیین کرد؟ حضرت فرمود: من از شما تعجب می کنم مگر شما در غدیر نبودید؟ بیش از صدهزار نفر جمعیت، پدرم دست علی را بلند کرد و به همه اعلام کرد که جانشینم کیست؟ از حضرت پرسیدم: اگر چنین است چرا علی قیام نکرد تا حقش را بگیرد؟ چرا نسبت به حقش کوتاهی کرد؟ حضرت پاسخی داد که غیر از ایشان کسی بلد نیست چنین بگوید، فرمود: امام مثل کعبه است، شخص باید به مکه برود تا کعبه را زیارت کند، مردم باید به سمت امام بروند و او را انتخاب کنند نه اینکه با زور امام مردم شود. این همان نکته است که عرض کردم انبیا و اولیا با زور و حیله و از هر راهی نمی خواهند به سمت مردم بیایند.
مگر خداوند که قدرت بی نهایت دارد خودش به زور با مردم ارتباط برقرار کرده؟ در حالی که خدا می توانسته با زور و خشونت این رابطه را برقرار کند، رابطه خدا با بندگان رابطه محبت، رفاقت و رحمت است با وجود بی نهایت قدرت، تازه ناز بندگانش را هم می کشد. مرحوم دولابی تعبیرش این بود که خدا ناز بندگانش را می کشد و در قرآن می فرماید: چه کسی می آید به خدایش قرض دهد؟ این زبان رحمت و نازکشیدن است در حالی که خدا مالک تمام چیزهاست.
درخواست جالب حضرت آدم علیه السلام از خدا
در اصول کافی روایت قشنگی هست، حضرت آدم وقتی از بهشت رانده شد به خداوند متعال عرض کرد: موجودی به نام شیطان بر ما مسلط کردی که مثل خون در رگ و پی ما جاری است خبر از نیت ما و دل ما دارد. تعداد شیاطین از ما انسان ها بیشتر است، عمر طولانی تری دارند، برای هر انسان دو شیطان وجود دارد و انها ما را می بینند و ما آنها را نمی بینیم، برای ما انسانها هم چیزی قرار بده.
خداوند فرمود: اگر نیت عمل خیر انجام دهد برایش خیر و حسنه ای می نویسم و اگر آن عمل را انجام دهد برایش ده تا حسنه می نویسم. اگر نیت گناه کند برایش نمی نویسم ولی اگر انجام داد یک گناه برایش می نویسم. حضرت آدم فرمود: بیشترش کن. خداوند فرمود: تا موقعی که چشمش به عالم آخرت باز نشده اگر از همان یک گناه پشیمان شود و توبه کند او را می بخشم.
حضرت آدم فرمود: آن مقدار رحمتی که باید بفرستی فرستادی! در اصول کافی هست اگر یک گناه را فرد انجام داده خدا تا ۷ ساعت در نامه عمل نمی نویسد. بزرگی می گفت: می دانید چرا تا ۷ ساعت نوشته نمی شود؟ معمولا تا هفت ساعت پس از گناه به یک نماز می خورد. آیه ی درباره نماز که به فرموده امیرالمومنین علیه السلام امیدوارانه ترین آیه است، آیه ۱۱۴ سوره هود: وَ أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ؛ در دوطرف روز، اول صبح و عصر و پاره ای از شب نماز را به پا دار که خوبی ها بدی ها را از بین می برد.
معمولا هر ۷ ساعت نماز هست مخصوصا اگر در وقت فضیلتش خوانده شود که در جامعه شیعی کم است و فضیلت نماز جماعت خواندن از دست می رود.
بالاتر از آن چیزی از امام رضا علیه السلام عرض کنم: اگر کسی عمل خیر پنهانی انجام دهد هفتاد برابر برایش می نویسند اما اگر کسی آشکارا عمل خیری انجام دهد یک حسنه برایش می نویسند، اگر کسی گناه پنهانی انجام داد و به گناهش افتخار نکرد خدا او را می بخشد، تو حیا کردی همین مقدار که حیا کردی و گناهت را پخش نکردی تو را می بخشم. اما اگر کسی آشکارا گناهی انجام می دهد ( و خجالت هم نمی کشند) رسوا و بیچاره است.
القای تردید و چهار بار اقرار به فرد زانی
شخصی خدمت امیرالمومنین علیه السلام آمد و گفت: من مرتکب زنا شده ام. حضرت سوالاتی از او پرسید که شادی در آن لحظه عقلت کار نکرده یا در حال خودت نبودی و … اما جوان به همه سوالات پاسخ داد. حضرت فرمود: برو یک وقت دیگری بیا. تا چهارمرتبه نزد حضرت آمد و عرض کرد: من زنا کرده ام بر من حد جاری کن و مرا پاک کن؛ حضرت غضبناک شد و فرمود: فوالله لتوبته فیما بینه و بین الله افضل من اقامتی علیه الحد۱؛ چرا در بیت خود توبه نکرد به خدا قسم توبه او بین خود و خدا افضل است از اقامه حد بر او.
زنی در اثر فحشا حامله شده بود نزد امیرالمومنین علیه السلام آمد و گفت: پاکم کن من مرتکب زنا شده ام؛ حضرت شروع کرد به پرسیدن سوالاتی تا او را منصرف کند اما زن محکم ایستاده بود که نه من زنا کرده ام. حضرت فرمود: این بچه که گناهی ندارد برو و بعد از وضع حملت بیا، آن زن بعد از وضع حملش آمد و مجدد نزد امیرالمومنین علیه السلام آمد در روایت دارد حضرت خودش را به تجاهل زد و فرمود: از چه پاکت کنم؟ گفت: من مرتکب فحشا شده ام. حضرت به او فرمود: برو تا دو سال به بچه ات شیر بده. مجدد نزد حضرت آمد و گفت: مرا پاک کن؛ حضرت به او فرمود: این بچه احتیاج به سرپرست دارد برو تا او بزرگ تر شود. حضرت او را به هر نحوی رد می کرد تا برود توبه کند اما او متوجه نمی شد.
در راه که بر می گشت و در حالی که گریه می کرد به شخص احمق تر از خودش به نام ” عمرو بن حریث مخزومی” رسید و ماجرا را برایش تعریف کرد و گفت: می ترسم بمیرم و به گردنم باشد. آن شخص گفت: اگر علی به خاطر سرپرستی بچه ات گفته من سرپرستی بچه را به عهده می گیرم و مجدد نزد حضرت آمد و برای چهارمین بار اقرار کرد چون بعد از چهار بار اقرار کردن شهادت محسوب می شود و باید حد جاری کرد. حضرت خیلی عصبانی شد که چرا کاری کرده تا او چهارمین اقرارش را بکند و چاره ای نمی ماند جز اینکه حد شرعی را بر او جاری کنم. امام رضا علیه السلام فرمود: گناهانی که انسان مخفی کرده و علنی نکرده خدا خواهد بخشید. واقعا رحمت خدا را نمی توانیم درک کنیم.
دعایی برای استتار گناهان
در تعقیبات مشترکه نماز که بعد از همه ی نمازها می توان گفت، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر کسی این دعا را بعد از نمازش بگوید خدا در روز قیامت گناهانش را حتی به خودش هم نشان نمی دهد:
اللَّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجَى مِنْ عَمَلِی وَ إِنَّ رَحْمَتَکَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ ذَنْبِی عِنْدَکَ عَظِیماً فَعَفْوُکَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَکَ فَرَحْمَتُکَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی لِأَنَّهَا وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ۲؛
خلاصه اش این است که خدایا اگر گناه من بزرگ است که بزرگ است، عفو تو بزرگ تر از گناه من است چون گناه من به اندازه خود ماست و عفو تو به اندازه ی خودت. این همان بیتی است که حافظ می گوید:
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سربسته چه دانی خموش
بعضی ها می گویند نباید رحمت خدا را گفت چون بعضی ها بیشتر گناه می کنند چون چنین خدای مهربانی داریم، این خیلی کج فهمی است، این رحمت خدا را برای این گفته اند که شوق به چنین خدایی پیدا کنیم. بی وفایی است که انسان دوست رفیقی داشته باشد و بگوید چون تو خیلی رفیق هستی من بیشتر به تو خیانت می کنم.
بازدیدها: 157