حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود | قسمت سوم

خانه / قرآن و عترت / قرآن / داستانهای قرآن / حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود | قسمت سوم

حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود

گفتگوى ابراهیم علیه السّلام با آزر

     آزر عموى ابراهیم علیه السّلام بود، ولى ابراهیم به خاطر سرپرستى آزر، او را پدر می‌نامید. ابراهیم علیه السّلام تصمیم گرفت نخست آزر را به خداپرستی دعوت کند، از این ‌رو با آزر به گفتگو پرداخت، زیرا آزر بت‌پرست معروف و بت‌ساز بود، اگر او هدایت می‌شد، بسیارى به پیروى از او دست از بت‌پرستی می‌کشیدند.

     گفتگوى ابراهیـم با آزر، داراى چندین مرحله است، در آغاز با نرمش، استدلال، و در مراحل بعد با تندى با او برخورد کرد. آیات قرآن بیانگر این مراحل است. در آیات قرآن چنین آمده: ابراهیم خطاب به آزر گفت:

اى بابا! چرا چیزى را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند، و نه هیچ مشکلى را از تو حل می‌کند؟!

اى بابا! دانشى براى من آمده که براى تو نیامده است، بنابراین از من پیروى کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.

اى بابا! شیطان را پرستش مکن که شیطان نسبت به خداى رحمان، عصیانگر است.

اى بابا! من از این می‌ترسم که از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد و در نتیجه از دوستان شیطان باشى.

ولى آزر در برابر دعوت مهرانگیز و منطقى ابراهیـم، عصبانى شد و او را تهدید به سنگسار کرد، و به او چنین گفت:

اى ابراهیم! آیا تو از معبودهاى من (بت‌ها) روی‌ گردان هستى، اگر از این کار دست برندارى، تو را سنگسار خواهم کرد، اکنون براى مدّتى طولانى از من دور شو!

     ابراهیم علیه السّلام از تهدید آزر نترسید، در عین ‌حال مرحله ملایمت و نرمش را رعایت کرد تا بلکه عاطفه آزر را تحریک کرده و به نفع خود جذب کند، به آزر رو کرد و گفت:

سلام بر تو، من به‌ زودی از پروردگارم برایت تقاضاى عفو می‌کنم، چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است و از شما، و آنچه غیر خدا می‌خوانید، کناره‌گیری می‌کنم و پروردگارم را می‌خوانم و امید آن را دارم که در خواندن پروردگارم، بی‌پاسخ نمانم.[١]

هنگامی ‌که از آنان و آنچه غیر خدا می‌پرستیدند کناره‌گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یک را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم!

حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود

     به ‌این ‌ترتیب ابراهیم علیه السّلام مرعوب شوکت و قدرت سرپرستش آزر نشد، و از تهدید و هشدار او نترسید و با توکل به خداوند، به ‌طور مکرر، او را به‌ سوی خدا دعوت نمود، و از بت‌ها بر حذر داشت، و با صراحت اعلام کرد که من از آن بت‌ها دورى می‌کنم و تنها خداى یگانه را می‌پرستم.

     آزر با گستاخى، ابراهیـم را از خود راند و نصایح مهرانگیز او را با تندى رد کرد، ابراهیم که دید با نرمش و استدلال نمی‌تواند نتیجه بگیرد، پا را فراتر نهاد و رگبار سرزنش خود را متوجه آزر و پیروانش کرد و با صراحت به آزر و پیروانش گفت:

آیا به ‌راستی بت‌ها را به عنوان خدا برگزیده‌اید؟ تو و جمعیت تو را در گمراهى آشکار می‌نگرم.[٢]

و در فرصت دیگر به آزر و پیروانش گفت:

این تمثال‌ها و مجسمه‌ها چیست که شما در برابر آن‌ها سجده می‌کنید، و آن‌ها را شب و روز می‌پرستید؟

آن‌ها جواب دادند: نیاکان و پدران ما، چنین می‌کردند، ما هم روش آن‌ها را ادامه می‌دهیم.

ابراهیم با قاطعیت و تأکید گفت:

قَالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ

قطعاً هم شما و هم پدرانتان در گمراهى آشکار بودید و هستید.

آن‌ها گفتند: آیا مطلب حقى براى ما آورده‌ای یا شوخى می‌کنی؟!

ابراهیم جواب داد: (کاملاً حق آورده‌ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان و زمین است که آن‌ها را ایجاد کرده و من بر این امر از گواهانم.[٣]

     ابراهیـم گرچه در مراحل نخست، از راه نرمش و مدارا با آزر سخن گفت، زیرا آزر حق سرپرستى بر ابراهیم داشت، وانگهى ابراهیم می‌خواست بلکه از این راه او را جذب نماید، ولى وقتی‌ که لجاجت آزر در راه شرک، براى ابراهیم روشن شد، نه‌ تنها از او دورى کرد، بلکه از او بیزارى جست، چنان ‌که در آیه ١١۴ سوره توبه می‌خوانیم:

فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ

هنگامی‌ که براى ابراهیم روشن شد که آزر دشمن خدا است از او بیزارى جست.

مبارزات عملى ابراهیم علیه السّلام با بت‌پرستی

     آزر با این ‌که ابراهیم را از یکتاپرستى منع می‌کرد، ولى وقتی ‌که چشمش به چهره ملکوتى ابراهیم علیه السّلام می‌افتاد، محبتش نسبت به او بیشتر می‌شد، از آنجا که آزر رئیس کارخانه بت‌سازى بود، روزى چند بت به ابراهیم داد تا او آن‌ها را به بازار ببرد و مانند سایر برادرانش آن‌ها را به مردم بفروشد، ابراهیم خواسته آزر را پذیرفت، آن بت‌ها را همراه خود به‌ طرف میدان و بازار آورد، ولى براى این ‌که فکر خفته مردم را بیدار کند، و آن‌ها را از پرستش بت بیزار نماید، طنابى بر گردن بت‌ها بست و آن‌ها را در زمین می‌کشانید و فریاد می‌زد:

 مَن یشتَرىَ مَن لا یَضرُّهُ وَ لا ینفَعُهُ

چه کسى این بت‌ها را که سود و زیان ندارند از من می‌خرد.

      سپس بت‌ها را کنار لجنزار و آب‌های جمع شده در گودال‌ها آورد و در برابر چشم مردم، آن‌ها را در میان لجن و آب آلوده می‌انداخت و بلند می‌گفت: آب بنوشید و سخن بگویید!![۴]

     به ‌این‌ ترتیب عملاً به مردم می‌فهمانید که: بت‌ها شایسته پرستش نیستند، به هوش باشید، و از خواب غفلت بیدار شوید و به خداى یکتا و بی‌همتا متوجه شوید، و در برابر این بت‌های ساختگى و بی‌اراده که سود و زیانى ندارند سجده نکنید مگر عقل ندارید، مگر انسان نیستید، چرا آن‌ همه ذلت، چرا و چرا؟! آن‌ها را نزد آزر آورد و به او گفت: این بت‌ها را کسى نمی‌خرد، در نزد من مانده‌اند و باد کرده‌اند.

حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود

     فرزندان آزر توهین ابراهیـم به بت‌ها را به آزر خبر دادند، آزر، ابراهیم را طلبید و او را سرزنش و تهدید کرد و از خطر سلطنت نمرود ترسانید.

     ولى ابراهیم به تهدیدهاى آزر، اعتنا نکرد. آزر تصمیم گرفت ابراهیم را زندانى کند، تا هم ابراهیـم در صحنه نباشد و هم زندان او را تنبیه کند، از این‌ رو ابراهیم را دستگیر کرده و در خانه‌اش زندانى کرد و افرادى را بر او گماشت تا فرار نکند.

     ولى طولى نکشید که او از زندان گریخت و به دعوت خود ادامه داد و مردم را از بت و بت‌پرستی برحذر داشت و به ‌سوی توحید فرا می‌خواند.[۵]

مذاکرات رو در روی ابراهیم علیه السّلام با نمرود

      آوازه مخالفت حضرت ابراهیم با طاغوت‌پرستى و بت‌پرستی در همه شکل‌هایش در همه‌ جا پیچید، و به‌ عنوان یک حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود که از همه بیشتر در این ‌باره، حساس بود فرمان داد بی‌درنگ ابراهیـم را به حضورش بیاورند، تا بلکه از راه تطمیع و تهدید، قفل سکوت بر دهان او بزند، ابراهیم را نزد نمرود آوردند.

نمرود بر سر ابراهیم فریاد زد و پس از اعتراض به کارهاى او گفت:

خداى تو کیست؟

ابراهیم: خداى من کسى است که مرگ و زندگى در دست اوست.

      نمرود از راه سفسطه و غلط‌اندازی وارد بحث شد، و گفت: اى بی‌خبر! این‌ که در اختیار من است، من زنده می‌کنم و می‌میرانم، مگر نمی‌بینی مجرم محکوم به اعدام را آزاد می‌کنم، و زندانى غیر محکوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام مى‌نمایم.

آنگاه دستور داد یک شخص اعدامى را آزاد کردند، و یک نفر غیر محکوم به اعدام را اعدام نمودند.

     ابراهیم بی‌درنگ استدلال خود را عوض کرد و چون دید نمرود مقصودش را نمی‌فهمد گفت: تنها زندگى و مرگ نیست بلکه همه جهان هستى به دست خدا است، بر همین اساس، خداى من کسى است که صبحگاهان خورشید را از افق مشرق بیرون می‌آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو می‌برد، اگر راست می‌گویی که تو خداى مردم هستى، خورشید را به‌ عکس از افق مغرب بیرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.

نمرود در برابر این استدلال نتوانست غلط‌اندازی کند، آن‌چنان گیج و بهت‌زده شد که از سخن گفتن درمانده گردید.[۶]

    نمرود دید اگر آشکارا با ابراهـیم دشمنى کند، رسوایی‌اش بیشتر می‌شود، ناچار دست از ابراهیم کشید تا در یک فرصت مناسب از او انتقام بگیرد، اما جاسوسان خود را در همه ‌جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهیم بترسانند و دور سازند.[٧]

پی‌نوشت‌ها:

[١] مضمون آیات ۴١ تا ۴٩ سوره مریم.

[٢] سوره انعام، آیه ٧۴.

[٣] مضمون آیات ۵۴ تا ۵۶ سوره انبیاء.

[۴] بحار، ج ١٢، ص ٣١.

[۵] بحار، ج ١٢، ص ٣١ – تفسیر جامع، ج ٢، ص ٢٢۴.

[۶] مضمون آیه ٢۵٧ سوره بقره.

[٧] قصص قرآن صدر بلاغى، ص ۵٨؛ بعضى این واقعه را بعد از حادثه آتش آورده اند. (ج ١٢، ص ٣۴).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت-محمّد محمّدی اشتهاردی

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *