روایت حضور و نقش امام خامنه ای در دفاع مقدس – سردار صفوی
حضور رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در دفاع مقدس را در چند محور و تیتروار اینگونه می توان گفت:
۱. تأثیر حضور بسیجیوار ایشان به عنوان نمایندهی حضرت امام و به عنوان چشم بینای ایشان که مسائل جنگ را درست به حضرت امام منتقل میکردند. توأم با معنویت، توأم با صلابت و ایجاد دلگرمی برای نیروهای ارتش و سپاه و بسیج مردمی که واقعاً تأثیر چند لشکر را میگذاشت.
۲. فرماندهی و راهاندازی جنگهای نامنظم: نیروهای مردمی میآمدند و ایشان به آقای چمران گفتند این ستاد جنگهای نامنظم را راهاندازی کن. خود این راهاندازی در آن مظلومیت یک کار مهمی بود. ایشان اما خودشان در ستاد نمیماندند و همراه با اعضا و رزمندگان همین ستاد جنگهای نامنظم به خطوط مقدم جبهه میآمدند؛ هم شب و هم روز.
۳. نقش ایشان در شورای عالی دفاع و قدرت تصمیمگیری در مقاطع سرنوشتساز جنگ؛ حداقل دو مقطع آن را یکی از آنها را خود من بودم و یکی دیگر را مطلع شدم. اولی زمانی بود که برای بار دوم سوسنگرد محاصره شده بود و ۵۰۰ نفر از نیروهای رزمندهی سپاه و بسیج سوسنگرد در محاصره افتاده بودند و عراقیها داشتند برای بار دوم سوسنگرد را ساقط میکردند. اگر این افتاق میافتاد، این ۵۰۰ نفر شهید یا اسیر میشدند و سوسنگرد هم سقوط میکرد. طبق توافقی که حضرت آقا روز قبل از آن در شورای عالی دفاع با بنیصدر و با شهید سرلشکر فلاحی و مرحوم سرلشکر ظهیرنژاد کرده بودند، قرار بود یک تیپ از لشکر ۹۲ زرهی اهواز برود سوسنگرد، اما آن شبی که باید عملیات شروع میشد، بنیصدر فرمان داد که تیپ نرود و لغو کرد آن قرار را. حضرت آقا یک نامهای با دستخط مبارکشان نوشتند به مرحوم به جناب سرهنگ قاسمی، فرمانده وقت لشکر ۹۲ و زیر آن هم شهید چمران نوشتند. بعد هم تلفن زدند به بیت امام و ماوقع را گفتند. امام در پاسخ فرموده بودند شما کارتان را انجام بدهید و بروید برای حمله. با این دستور، آن فرمانده لشکر مجبور شد تیپ را در اختیار قرار بدهد و با نیروهای سپاه و بسیج و جنگهای نامنظم رفتند و در ۲۶ آبان ماه سوسنگرد را از محاصره نجات دادند. اگر این قاطعیت نبود، آن اتفاق وحشتناک میافتاد.
مقطع دوم در شکستن حصر آبادان بود. طرح شکستن حصر آبادان را خود من بردم در شورای عالی دفاع که در پایگاه هوایی وحدتی دزفول تشکیل شد. اردیبهشت سال ۱۳۶۰. آن موقع بنیصدر هم بود. جزئیات جلسه یادم هست. ما طرح را که ارائه دادیم، آقای بنیصدر و دیگران موافق نبودند. حضرت آقا از آنجا که نسبت به بنده شناخت داشتند و آن زمان من فرمانده ستاد عملیات جنوب بودم، قاطعیت به خرج دادند و با منطق و استدلالی که ایشان به کار بردند، طرح تصویب شد. مرحوم سرلشکر ظهیرنژاد فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش گفتند این طرح سپاه است و لشکر ۷۷ باید هماهنگ شود و نوشتند با هماهنگی لشکر ۷۷. بعد از این مصوبه من و شهید حسن باقری دو سه ماه میآمدیم در ستاد لشکر ۷۷ برای جلسه با سرهنگ شاهبدین فرمانده لشکر ۷۷ تا بالأخره سه تیپ از آنها و ۱۵ گردان از سپاه با هم هماهنگ شدند و عملیات ثامنالائمه در ۵ مهرماه سال ۱۳۶۰ انجام گرفت و حصر آبادان شکست. این را میخواهم بگویم که اگر قاطعیت حضرت آقا نبود، اصلاً طرح شکست حصر آبان تصویب نمیشد.
۴. تلاش پیوسته در رفع مشکلات رزمی و پشتیبانی جبهه های سراسر کشور؛ چه در زمانی که ایشان به عنوان امام جمعه میآمدند و چه در شورای عالی دفاع.
به عنوان مثال، بنیصدر به ما آرپیجی و مهمات نمیداد. اولین پارت آرپیجیهفت که از یک کشور دیگر وارد ایران شد، حضرت آقا دخالت کردند و نصف آن را به سپاهیها دادند و نصفش را به ارتش. یا بعد از عزل بنیصدر و در دوران ریاستجمهوری خودشان، ایشان ستاد پشتیبانی جنگ را راهاندازی کردند و این کمکهای عظیم مردمی را که میآمد برای جبهههای جنگ، ایشان حمایت میکردند.
۵. مقابله با سیاستهای خائنانهی بنیصدر در ادارهی جنگ و رویارویی با اندیشهی سازشکاری او. در شورای عالی دفاع دو خط فکری وجود داشت؛ یکی خط سازش که بنیصدر و اطرافیان او اداره میکردند و یکی خط مقاومت که حضرت آقا و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی آن را دنبال میکردند.
۶. تبیین ابعاد سیاسی جنگ تحمیلی برای ملت ایران از راه سخنرانیها و نماز جمعه و مجامع بینالمللی و هیأتهای خارج از کشور؛ ایشان رئیسجمهور شده بودند و هیأتهای مذاکره میآمدند. صحبتهای ایشان در آن جلسات بسیار تعیینکننده بود.
۷. حمایت و پیشتیبانی از گروههای مسلمان عراقی و مجاهدان افغانستانی؛ درست قبل از شروع جنگ ما شورویها افغانستان را اشغال کردند. ایشان از مجاهدین افغانی برای شکست ارتش سرخ شوروی حمایت میکردند. همچنین از مجاهدان مسلمان عراقی. یعنی واقعاً نگاه ایشان یک نگاه راهبردی بود و فقط به مسائل ایران توجه نداشتند، بلکه ایشان به آیندهی عراق و افغانستان هم اهتمام و دقت داشتند. این دوراندیشی و خردمندی و جهانبینی یک شخصیت جهادی و جامع است؛ از زمان جنگ تا هم اکنون.
یک خاطره و نکته بگویم: حضرت آقا رئیسجمهور بودند و دو فرزند ایشان در خطوط مقدم جبهه به عنوان رزمندهی پیاده میجنگیدند. من خودم آقا مصطفی پسر بزرگ حضرت آقا را در کنار رود دجله دیدم در عملیات بدر اسفند سال ۱۳۶۳. من کنار دجله بودم و دیدم آقا مصطفی بالای یک تپهی دیدهبانی است. فریاد کشیدم آقا مصطفی بیا پایین از این تپه و تو را اینجا اگر عراقیها اسیر کنند، میگویند پسر رئیسجمهور را اسیر کردیم. خدا میداند که هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که یک توپ مستقیم تانک زدند به آن تپه و آن رزمندگانی که آنجا بودند، دست و پایشان تکهتکه شد. فقط چند دقیقه. یا در جبههی مهران آقا مجتبی را دیدم. شاید ایشان ۱۶ یا ۱۷ سالش بود که در عملیات کربلای یک شرکت کرده بود. چه کسی باور میکند که رئیسجمهور دو پسرش را بفرستند در خطوط مقدم جبهه؟
آخر جنگ ما قطعنامه را پذیرفتیم، اما بعثیهای عراق که هیچ وقت قابل اعتماد نبودند، مجدداً حمله کردند که خرمشهر را بگیرند. تا جادهی اهواز-خرمشهر هم جلو آمدند. منافقین را هم راه انداختند که از مرز خسروی آمدند داخل و قصر شیرین و سرپل ذهاب و اسلامشهر را گرفتند و تا ۴۵ کیلومتری کرمانشاه رسیدند. آن زمان هم ما یک وضعیت خاصی داشتیم. حضرت آقا وصیتنامهشان را نوشتند و آمدند جبهه. تا قبل از این و از سال ۶۲ که مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی فرماندهی جبههها را با پیشنهاد حضرت آقا عهدهدار شدند، امام به آقا نهتنها اجازه نمیدادند که به جبهه بیایند، بلکه استانهای مرزی را هم اجازه نمیدادند. مثلاً آقا میخواستند بروند ایلام، میگفتند امام اجازه ندادند. امام نگران بودند و اجازه نمیدادند که آقا بروند. حضرت آقا اما در این مقطع آخر جنگ وصیتنامهشان را نوشتند و در نماز جمعه هم گفتند که دارم میروم جبهه و هر کس که میخواهد، با من بیاید.
ما نیرو کم نداشتیم، اما عراقیها که مجدداً از جنوب حمله کردند، عمدهقوای ما در حلبچه بود و جبهههای جنوبمان کم نیرو داشت. با این دستور و حضور آقا دهها هزار نفر به جبههها آمدند. ما هم تقسیم کار کردیم؛ یک عدهمان در غرب کشور در مقابل منافقین و یک عده هم در جنوب. عراقیها تا جادهی اهواز-خرمشهر رسیده بودند و یک جنگ تن به تن داشتیم. با حضور ایشان در جبههها دو سه روزه باز ارتش صدام را برگرداندیم و تا پشت مرزها عقب زدیم. حضرت آقا تلفن زدند به حاج سید احمد آقا و گفتند از امام اجازه بگیر که ما آن طرف مرز هم اینها را تعقیب کنیم یا نه؟ امام فرموده بودند که ما نسبت به قطعنامه پایبند هستیم.
حضرت آقا در این مقطع در جبههها لشکر به لشکر میرفتند؛ لشکر ۲۷ محمد رسولالله صلوات الله علیه وآله، لشکر ۸ نجف، لشکر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام و خدا میداند که این حضور حضرت آقا در اول جنگ و در پایان جنگ چه تأثیرات مثبتی داشت. ما باید خدا را شکر کنیم بابت این نعمت. این حضرت آقا است که فرمانده مدافع کشورهای اسلامی است. اگر آقا نبودند، هم سوریه سقوط کرده بود و هم عراق. حضرت آقا به عنوان رهبر جهان اسلام به کمک ملتهای اسلامی عراق و سوریه رفتند. خداوند این نعمت الهی را برای ملت ما و ملتهای اسلامی محفوظ بدارد و انشاءالله ما قدر رهبری ایشان را بدانیم و نسبت به ایشان وفادار باشیم و بمانیم.
منبع: دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای حفظه الله تعالی
بازدیدها: 0